نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا



 

در پایان سده ی پانزدهم م/ نهم هـ جنگاوران نومسلمان استپ با یاری مبلغان، بازرگانان اسلامی و بومیان به اسلام گراییده، قلبگاه مسیحیت اورتودوکس را در میان گرفته بودند و در هند تا ژرفا رانده و دین و فرهنگ اسلامی را در استان های مرزی چین مستقر ساخته بودند. حتی در ماورای صحرای افریقا و جنوب شرقی آسیا و تا دوردست، از برد تیرهای جنگاوران کمان دار، سوداگران و مبلغان تا 1500م/ 905هـ بسیاری از مردم را به اسلام جلب کرده بودند. سرچشمه های جهان گشایی و گسترش اسلام با دور زدن افریقا و برتری یابی دریایی در اقیانوس اطلس به دست چند تن اروپایی نخشکید. رزم آوران و بازرگانان مسلمان به همراه اولیاء الله و علمای دانشمند، همچنان به شیوه ی پیش از 1500م به پیش راندند تا به سرزمین های نو و نومسلمانان در سراسر سده های شانزدهم و هفدهم میلادی دست یافتند و در هنگامی که پیروزی های اسلام پس از 1700م/ 1111هـ رو به کاهش گذاشت، تبلیغ صلح آمیز و دعوت پایان نگرفت و تا روزگار ما هم ادامه دارد.
وانگهی، بهره گیری از وسائط اجتماعی در پیشبرد و گسترش اسلام که پیش از 1500م امری رایج بود، از آن پس هم کمابیش تعدی نیافت و تا حدود دویست سالی ادامه یافت. بدین گونه، در 1507- 1515 م/ 912-921هـ ازبکان بیابان گرد نورسیده از استپ آسیای میانه بر شهرهای ماوراءالنهر به همان شیوه که اتحادیه های عشیره ای در گذشته کرده بودند، تاختند. بازماندگان گروه بندی فرمانروایان پیشین- ترکان به فارسی گراییده که همانا وارثان به جان هم افتاده ی تیمور گورکانی باشند- به سوی جنوب، به دشت های شمال هند گریختند که در آن حکومت امپراتوری مغول را بنیاد نهادند.(1) تقریباً در همان زمان یعنی در 1565م/ 972هـ، اتحادیه ای از فرمانروایان مسلمان در جنوب هند که بیشتر لشکریان خویش را از ایران و ترکستان به خدمت گرفته بودند، پا گرفت و ویجینگر را برانداختند که بازپسین حکومت هندو بود. شهرت اسلام پیروزمند در جاوه زمانی پیچید که در سال های 1513- 1526م/ 919- 932هـ، اتحادیه ای از حکومت های ساحلی پادشاهی هندو را در نوردیدند و به ترویج اسلام در داخل آن سرزمین پرداختند. دیگر جزایر و کرانه های جنوب شرقی اسیا، به ویژه آن جا که داد و ستد رونقی داشت، در تاریخ های مختلف میان قرن های چهاردهم م/ هشتم هـ و هجدهم م/ یازدهم هـ به تصرف اسلام درآمد.(2)
عملاً همین گونه فرآیندهای ترویج اسلام با دعوت در افریقای غربی، در سودان اجرا شد. در این بخش از افریقا بازرگانان دوره گرد و اولیاء الله با پشتیبانی حکومت های امپراتوری اسلامی- تمبوکتو، بورنو، مراکش- در همان حالی که با هم گاه کارشان به پیکار می کشید، در گسترش قلمرو اسلام کوشیدند.(3) در افریقای شرقی، شهرهای اسلامی بازرگانی پس از 1500م/ 905هـ فرمان پرتغالی ها را گردن نهادند، در عوض بیابان گردان قبیله ای مسلمان با وجود نظارت مسیحیان در کرانه ها به درون خشکی ها (عمدتاً در شمال) راندند.(4)
حتی در اروپای مسیحی که ایستادگی در برابر اسلام از افریقا و آسیا بسیار استوارتر بود، حکومت عثمانی تا 1700م/ 1111هـ رو به گسترش می رفت. سپاهیان عثمانی بیشتر سرزمین مجارستان را میان سال های 1526- 1543م/ 933- 950هـ به تصرف در آوردند و یک حلقه حکومت های دست نشانده در گرداگرد دریای سیاه پی نهادند. پس از زمان آشفتگی (1579- 1623م/ 987- 1032هـ) که ناتوانی دستگاه حکومت در گزینش جانشینی برای خلیفه ی عثمانی مایه ی اختلال در مرکز سلطنت شد، سلطان جدید، مراد چهارم (1623- 1640م/ 1032- 1049هـ) دنباله ی کشورگشایی ها را گرفت. منتها علیه یک کشور امپراتوری اسلامی که در ایران پدیدار شده بود. محمد کپرولر (در 1656 م/ 1066هـ) بازپسین تاخت و تاز را به اروپا آغاز کرد که در 1683م/ 1094هـ با شهربندان دوم وین، به پایان آمد.(5) تاریخ جهان گشایی اسلام در جهان مسیحیت که از آغاز پیدایش اسلام پا گرفته بود، بدین سان ادامه یافت. همه ی مؤمنان مسلمان دست کم تا پیروزی اتریش در سنتا در 1697 م/ 1109هـ مطمئن بودند که گسترش هزار ساله ی اسلام در سرزمین های مسیحی همچنان مانند گذشته رو به پیشرفت دارد.
با وجود این پیشرفت های پیوسته و مداوم مسلمانان، سه رویداد در آغاز سده ی شانزدهم میلادی روی نمود: نخست جنگ مسیحیان ایبری علیه مسلمانان در مدیترانه، اقیانوس اطلس و اقیانوس هند؛ دوم استوار شدن حکومت مسکوی که موجب شد خان های استپ غرب دیگر نتوانند از پس نیروی سپاهیان روسیه برآیند، و سوم انشعاب شیعه و سنی که پیامد حمله های شاه اسماعیل بود.
رویداد اخیر از دیده ی مسلمانان بی گمان امری بود بسیار ناگوار، و همزمان این رویداد و دگرگونی های آینده ی جهان اسلام که پیکار شیعه و سنی را برمی انگیخت یا بدان دامن می زد، خود حجتی است بر این امر. جنگ های میان عثمانی و اسپانیا و پرتغال، نیروی عثمانی را بسیار ناتوان ساخت. ولی، تا پایان سده ی شانزدهم میلادی، عثمانی ها می توانستند به خود ببالند که بر ایبریان پیروز شده اند. در همین حال مسلمانان اقیانوس هند کمابیش با یاری عثمانی به گونه ای مؤثر از تهدید پرتغالی ها نسبت به کانون های سیاسی و بازرگانی در جنوب آسیا کاستند، اما، مسلمانان در برابر روس ها نتوانستند به ضد حمله ای دست بزند؛ زیرا پیروزی مسلمانان که در استپ غربی بی چون و چرا به تاخت و تازهای سواران ایشان که از دیرباز بر مردم آبادی نشین می تاختند وابسته بود در برابر اسلحه ی آتشین ناتوان شد. تا 1676م/ 1087هـ که مرزهای روسیه نخستین بار با عثمانی مماس شد، بازمانده های امپراتوری کهن استپ خود حایلی بود میان کانون های قدرت مسلمانان و روس. از این پس، امپراتوری های برزگ اسلامی برای پرهیز از گزند، موقتاً رقیب نوپای شمالی را به فراموشی سپردند.

جنگ مسیحیان ایبری و پاسخ مسلمانان.

جنگ های مذهبی در اسپانیا از دیگر سرزمین های اروپا زودتر آغاز شد و دیرپاتر بود وحتی پیش از آن که بازپسین حکومت اسلامی در شبه جزیره ایبری در 1492م برافتد، هم اسپانیایی ها و هم پرتغالی ها جنگ را به افریقا کشانده بودند. پرتغالی ها در حدود 1415م/ 818هـ در برابر جبل طارق پایگاهی پدیدار ساختند و بخش های گوناگون کرانه های افریقای غربی را تا 1587م/ 986هـ همچنان در تصرف داشتند. هدف عمده ی جهان گشاییهای پرتغالیها در پیرامون افریقا، همانا دور زدن و در محاصره گرفتن جهان اسلام بود و پیوستن به پاشاهی افسانه ای ملک یوحنا. با آن که قلمرو ملک یوحنا متأسفانه تا بخش هایی از سرزمین نیمه متمدن اتیوپی (که توسط نمایندگان پرتغال در حدود 1493م/ 898هـ و در 1520م/ 926هـ در ضمن سفری به سوی دریای جنوبی بازدید شد) نزدیک گشته بود، کامیابی های دریایی پرتغال در آب های هند، ایشان را در براندازی بازرگانی مسلمانان در راه های اقیانوس های جنوب موفق ساخت. در همین زمان، اسپانیایی ها دست به عملیاتی علیه مسلمانان زدند. نخست غرناطه را (در 1492م/ 897هـ) گرفتند و آن گاه (در 1509- 1511م/ 915- 719هـ) به شمال افریقا پرداختند. به هنگامی که شارل پنجم سرزمین اسپانیا را بر میراث هاپسبورگ که در آلمان و هلند بود افزود، اسپانیا هم در جهبه ی سومی با مسلمانان درگیر شد و آن دانوب بود.
امپراتوری عثمانی با شدت به این تهدید هاپسبورگ پاسخ گفت: در خشکی سلطان سلیمان قانونی (1520- 1566م/ 926- 974هـ) مرزهای عثمانی را تا کوه های کارپات پیش راند. در مدیترانه پیکارهای دراز و بی سرانجام اسپانیا و عثمانی در 1578م/ 986هـ به صلحی انجامید که قرار بود همچون تنفسی باشد، ولی به علت نابسامانی اوضاع مالی اسپانیا و درگیریهایش در دیگر جبهه ها، به امری مقرر و پایدار تبدیل شد. با وجود پیرزوی مسیحیان در لپانت (در 1571 م/ 979هـ) عثمانی ها باز هم می توانستند مدعی پیروزی کلی شوند؛ زیرا همچنان اسماً بر تونس و الجزایر حکومت می راندند و بر کرانه های شرقی مدیترانه که در سده ی پانزدهم میلادی از ونیز گرفته بودند، چیره ماندند.
مسلمانان در اقیانوس هند به پیروزی قاطعی دست نیافتند. با آن که دریاسالاران عثمانی برای سه لشکرکشی عمده علیه پرتغال (در سال های 1536 و 1554- 1556، 1585- 1589م/ 943 و 961- 963هـ و 992- 996 هـ) بر مانع های سخت جغرافیایی کامیاب شدند،(6)باز نتوانستند بر برتری پرتغال در اقیانوس های جنوبی فایق آیند.(7) تا نیمه ی دوم سده ی شانزدهم میلادی برتری دریانوردان مسلمان محلی، بازرگانی ایشان را کمابیش به میزان پیشین آن در آسیای جنوبی باز آورده بود. کشتی های مسلمانان با پرهیز از بندرهای زیر فرمان پرتغالی ها و با حمل جنگ افزار برای پایداری در برابر حمله های اتفاقی، به آسانی از دست گشتی های پرتغالی از گزند مصون می ماندند. از دیدگاه مسلمانان، کوشش های پرتغالی ها برای برتری یافتن در دریاها تا درجه ی دست بردهای دریازنان تنزل کرد. در واقع، ناوگان مسلمانان در پرهیز از بندرهای زیر فرمان پرتغالی ها چنان موفق بودند که پیش از پایان سده ی شانزدهم میلادی پرتغالی ها بندرهای خود را به روی کشتی های مسلمانان گشودند، زیرا می دیدند که عوارض بندری بر دریازنی و جنگ برتری دارد.(8)
هم در مدیترانه و هم در اقیانوس هند، هلندی ها، فرانسویان و انگلیسیان رفته رفته بر فرمانروایی دریایی ایبریان چیره شدند. این حکومت های شمالی کامیابی های خود را بیشتر مرهون نظر مساعد مأموران فرمانروایان مسلمان بودند که ایشان را همچون پارسنگی برای اسپانیایی ها و پرتغالی ها می دیدند. برای مثال، در 1536م/ 943هـ فرانسویان امتیازات بازرگانی در امپراتوری عثمانی به دست آوردند که حاصل پیمان اتحاد نظامی ایشان بود با عثمانی علیه هاپسبورگ ها. شرکت هند شرقی انگلیس نیز امتیازات همانندی در 1580م/ 988 هـ به دست آورد و هلندی ها که در 1597م/ 1006 هـ به کرانه های شرقی مدیترانه راه یافتند (و تا 1612م/ 1021هـ) زیر درفش فرانسویان بودند) به سرعت مبدل به رقیبی بازرگانی برای فرانسه و انگلستان شدند.(9) به همین روش بازرگانان هلندی و انگلیسی با پیمان هایی که با امپراتوران گورکانی هند و فرمانروایان مسلمان دیگر بستند، به هند رخنه کردند. وانگهی، به سبب این که حکومت های پروتستان شمالی اروپا بر حسن نظر مسلمانان متکی بودند، از کوشش های دعوت دینی که از خصوصیات بارز جهان گشایان ایبریایی بود، چشم پوشیدند.(10)
با آن که کوشش های بازرگانی فرانسه، هلند و انگلستان در سرزمین های اسلامی غالباً باب طبع فرمانروایان بومی بود، پایه ای گذاشت برای تسلط آینده ی اروپاییان. این امر آشکار تر در هند و هند شرقی نمودار شد که در آن جا حتی در سده ی هفدهم میلادی نیز کارهای هلندی ها و انگلیسیان مایه ی دگرگونی هایی در اقتصاد آسیا شد. شرکت های بزرگ انگلیسی و هلندی با پشتکار و پیگیری به فراهم ساختن و صدور کالاهای آسیایی مانند نیل هند، پنیه، منسوجات پنبه ای، شوره ی قلم، ابریشم چین، ظرف های چینی، قهوه ی عربی و فرش ایران پرداختند؛ رونق روزافزون بازار این گونه کالاها موجب دگرگونی در تولید آن ها در محل شد.
بازرگانان هلندی و انگلیسی به این قانع نبودند که خویشتن را محدود به کار داد و ستد میان سرزمین های اروپا و آسیا کنند، بلکه با پشتکار در پی گسترش و افزایش بازرگانی و صنایع «هندها» (مشتمل بر هندوستان، هند شرقی و هندوچین) بودند. هدف بازرگانی از دیدگاه شرکت های اروپایی، همانا برخورداری و سود بری از قبل داد و ستد محلی و داخلی آسیا بود. زیرا، ایشان بر آن بودند تا از صدور زر و سیم از اروپا جلوگیری کنند؛ زیرا حکومت های اروپایی از این امر همواره بیمناک بودند. صدور سکه از اروپا امری بود ناگزیر (مگر با بستن ورود محصولات شرقی). پس چاره آن بود که آسیایی ها را به کالاهای اروپا جلب کنند. اما، تا نیمه ی دوم سده ی هفدهم م/ یازدهم هـ کالاهای اروپایی به سلیقه ی شرقیان خوش نمی آمد و در برابر تولیدات محلی بیشتر درشت و خشن و ناپخته می نمودند. حتی پس از آن که پیشه وران اروپایی از بعضی از پارچه های ابریشمی آسیا تقلید کردند و روش های جدیدی در کار تولید محصولات خود ابداع کردند، باز هم بازار آسیا برای کالاهای اروپایی بسیار محدود ماند؛ چنان که فشار بر شرکت های بازرگانی جهت فراهم ساختن وجوهات همچنان بر جای ماند.
پیامد این رویدادها برای اقتصاد آسیا گاهی بسیار درخشان بود. برای مثال، هلندی ها کشاورزی جاوه و جزیره های پیرامونش را تا دوردست ها به صورتی معقول درآوردند و بسیاری از روستاییان جاوه ای را به کشت چای، نیشکر و نیز ادویه گماردند. انگلیسیان هم رفته رفته نظارت مدیریتی ملایمی بر کارگران بافنده ی غرب هند اعمال می کردند. مأموران انگلیسی پس از آن که مبالغ کمی را به عنوان پیش پرداخت به بافندگان می پرداختند، نوع پارچه هایی را که باید فراهم می شد، سفارش می دادند و با این شیوه وامی که پرداخت شده بود، توسط دلالان اروپایی نه تنها در اروپا که در سراسر کرانه های افریقا، جنوب آسیا، نیز ژاپن، چین و خلاصه هر جا که بازار گرمی در دسترس بود، عرضه می شد. با این روش اقتصادی، بخش های عقب افتاده ی پیشین همچون فیلیپین و کرانه های شرقی خلیج نیرومند و مجهز سازمان یافتند و نظارت قاطعانه تری بر مقادیر شگرفی از کالاها برقرار ساختند و همزمان کسب های بومیان رفته رفته رو به قهقرا رانده شد و به داد و ستد خرد و ناچیز محلی پرداختند.(11)
نفوذ اقتصادی اروپا در امپراتوری عثمانی بسیار کندتر بود. با این وجود، در این جاها در حدود پایان سده ی هفدهم میلادی، کشتی های فرانسوی، انگلیسی و هلندی بیشتر کالاهای بازرگانی از راه دور را از بندرهای عثمانی حمل می کردند. الگوی مبادله- مواد خام عثمانی در برابر فرآورده های اروپا- شرق طالع را از لحاظ اقتصادی به موضعی انفعالی کشاند. پایگاه اجتماعی نامطلوب جمعیت بازرگان در امپراتوری عثمانی، به سبب طبقه ای از نظامیان و دیوانیان که عموماً نسبت به منافع آنان بی تفاوت یا با آن دشمن بودند، امر رقابت با سوداگران اروپایی را در زمینه ی فعالیت های تجاری کلان برای رعایای سلطان دشوار و عاقبت ناممکن کرد. با چیرگی اروپاییان بر اقیانوس ها، از منافع دلالان کالاهای محصول آسیا به سرعت کاسته شد و پس از این ناکامی رسیده به اقتصاد سنتی خاورمیانه در جهان، دیگر تولیدات و داد و ستدهای بومی توان ایفای نقش رهبری در بازرگانی جهانی را از دست داد. با این وجود، تا 1700م/ 1111هـ، بازرگانان اروپایی کمتر توانستند به بخش های ماورای بندرهای عثمانی نفوذ کنند و داد و ستد داخلی همچنان در دست بومیان ماند و پس از 1592م، بازرگانی دریای سیاه در دست عثمانی انحصاری شد.(12)
در 1700 م/ 1111هـ، کسی نمی توانست پیامدهای قدرت یابی اروپا را پیش بینی کند. جنگ ایبریان در مدیترانه دچار موانعی شده بود و در اقیانوس هند به کندی گراییده و پیامدهای اقدامات سیاسی هلند، فرانسه و انگلیس در نفوذ سرزمین های اسلامی هنوز آشکار نشده بود. پس، مسلمانان بر آن شدند که پیروی از شیوه های زندگی نیاکان همچنان که ثمرات نیکو داده است، در آینده نیز همچنان خواهد بود. از همه ی ظواهر چنین برمی آمد که تهاجم اروپای غربی بر سرزمین های اسلامی شکست یافته بود، همچنان که صلیبیان در قرون وسطی ناکام شدند. هیچ دلیلی برای هراس، هیچ سببی برای اصلاح و هیچ پایه ی استواری برای تردید در برتری شرایع اسلامی در میان نبود.

پیشروی روسیه و پیامدهای آن برای اسلام.

به هنگامی که ایوان سوم مسکوی در 1480 م/ 885 هـ در برابر اردوی زرین استقلال خویش را استوار ساخت، تاتاران از پیکارهای خانگی چنان زار و ناتوان شده بودند که جز تظاهری نظامی هیچ واکنشی نشان ندادند. در نتیجه تا 1517م، مسکوی و لهستان- لیتوانی همه ی متصرفات پیشین تاتاران را گرفتند و دست بر پیشروی سریع به سوی استپ جنوب گشودند.
در سده ی شانزدهم میلادی، جامعه های مستقل قزاقان استپ های جنوبی جمهوری های نافرمانی پایه نهادند که گویا توان تبدیل به کانون های قدرت رقیب را برای مسکو و ورشو داشتند.(13) اما در سده ی هفدهم میلادی، پیشروی روس ها، لهستانی ها و عثمانی ها در استپ، قزاقان مستقل را در ناامنی روزافزون انداخت. سران قزاق همداستانی با یکی از این حکومت های همسایه را به سود خود یافتند. در برابر یاری های نظامی به لهستانی ها و روس ها (ولی نه عثمانی ها) کمک های مالی دریافت می داشتند و نیز ایشان را به عنوان ملاکان سرور پیروان و تبعه ی خویش می شناختند. جامعه های قزاق پس از حرکات بغرنجی که در میان روسیه، لهستان و عثمانی انجام دادند، جانب روسیه را در 1681 م برتری دادند و از آن پس «قزاق نام نویسی شده» در جدول های خدمتی نظامی خاص خود نیروی کمکی سودمندی شدند برای قوای مسلح روسیه. بقیه ی سپاهیان ساده و فرودست از برکت خیانت سران قزاق تا پایگاه سرف فرو افتادند. پس، سرکشان برابری خواه نخستین جامعه های قزاق، به نهانگاه های زیرزمینی رفتند تا آن که در سده های هفدهم و هیجدهم میلادی، همچون روستاییان سرکش و نافرمان برخاستند.
روس ها مدت ها پیش از آن که در اوکراین قدرت خویش را استوار سازند (در 1552م) دست به براندازی خانهای غازان و هشترخان (در 1556م) زدند و سراسر ولگا را به روی سکونت و داد و ستد گشودند. کوتاه زمانی پس از آن، بازرگانان پیشگام و ماجراجویان از رشته کوه های اورال گذشتند و به استواری قدرت روسیه در حوضه ی علیای اوب (1579تا 1587م) پرداختند. پیکارهای برادرکشی در میان خان های مسلمان سیبری، پیروزی را برای روس ها کمابیش آسان ساخت. از ان پس، پهنه های گسترده ای از جنگل و توندرا بود با مردمی ابتدایی و ناجنگجو و جانورانی با خزهای گرانبها، روسها به آسانی توانستند بومیان را به دام نهادن و تحویل خزهای حاصل به عنوان خراج وادارند. ماجراجویان روسی با یادگیری فنون سورتمه سواری در کرانه های رودها و حمل آن از یک رود به رود دیگر، از ان پس با مانع سختی برخورد نکردند تا در 1638م به اختسک در کرانه ی اقیانوس آرام رسیدند.(14)
کامیابی های روسیه در استپ غربی و جنگل های سیبری، به همراه پیشروی کیش لامایی (نوعی بودایی معمول در تبت- م.) در استپ مرکزی (15) و شرقی، مرزهای اسلام را در سده های شانزدهم و هفدهم میلادی به عقب راند. حکومت های بزرگ اسلام برای جلوگیری از این رویدادها به کاری دست نزدند.(16) ایران که طبیعتاً پاسدار دروازه ی استپ مرکزی بود، سخت دچار پیکار با امپراتوری عثمانی بود و هیچ نیرویی برای گسیل به این سو نداشت و امپراتوری ازبک در بخارا که هواخواه راست دینی سنی خشک و تنگ نظرانه ای شده بود، از فعالیت دعاة صوفی که در گذشته میان مردم استپ بسیاری را به اسلام آورده بودند، جلوگیری و آنان را سرکوب می کرد. خود استپ که با گشوده شدن راه های دریایی و رودخانه ای، اهمیت بسیاری از راه هایی که در گذشته به سوی جنوب و شمال آسیای میانه می رسید از دست داده بود، سخت تنگدست و ناتوان گشته بود. پس، حکومت های متمدن اسلامی چندان مجالی برای نفوذ در استپ وحشی نیافتند و خلاء فرهنگی و دینی که پدید آمده بود، با کیش لامایی تبتی پر شد.
بدین گونه، نخستین عقب نشینی مسلمانان در سرزمین های استپ و اروپای شرقی و آسیای میانه روی نمود. در این هنگام، امپراتوری های اسلامی در برابر تهاجم غرب همچنان پیروزمندانه مرزهای خود را به پیش می راندند.

برخورد سنی و شیعه و پیامدهای آن برای مسلمانان.

مذاهب پرجنجال هفتاد و دو ملت که در علوم اسلامی و به گونه ای تقریبی در جامعه ی اسلامی شناخته شده اند، بازتابی است از موضوع کشاکش بر سر جانشینی پیامبر اسلام که تقسیم شدند به دو گروه عمده: شیعه که بر آن بودند جانشینی تنها حق علی (ع) داماد پیامبر است؛ سنت و جماعت که جانشینی را از آن ابوبکر، عثمان و جانشینان ایشان بر مسند خلاف می دانند. با ظهور بسیاری فرقه های صوفی، فتیان و دیگر دسته ها، این جدایی صورت بسیار بغرنج تری به خود گرفت. لبه ی تیز این جدایی ها در ابهامی بود که گروه های مذهبی با گرایش به سوی شیعه و نیز به سنت و جماعت، وفاداری نسبت به حق سه خلیفه ی نخستین می نمودند. آشفتگی و ابهام زمانی روی می نمود که به سبب در اقلیت بودن شیعه در جهان اسلام، به سنی بودن تقیه می کردند و ضمناً، در نهان رازهای حقیقت را تنها بر نوآموزان معتمد آشکار می ساختند و بدین گونه، انواع گوناگونی از پیروان این اندیشه در جهان اسلام پدیدار شد. بنابراین، گونه ای توازن و تعادل لغزان در میان مذاهب اسلامی تا دیر زمانی ادامه یافت و هر چندی با ظهور پیشوایی مقدس که بسیاری را به سوی خود می کشید، یا رهبری متعصب که علیه همه ی اصول مغایر با دیدگاه خویش برمی خاست، آرامش دستخوش دگرگونی می شد.
نااستواری سیاسی سرزمین های اسلامی پس از سده ی دهم م/ چهارم هـ، و سستی قدرت حکومتی سران جنگاور ترک که بر قلمرو اسلامی فرمانروایی می کردند، خود عاملی بود برای حفظ این توازن. زیرا، کمتر فرمانروایی جرئت پشتیبانی آشکار و پایدار از فرقه ای را داشت. حکومت عثمانی هم از این قاعده مستثنا نبود؛ از آن رو که سلاطین گرچه به پشتیبانی سنت و جماعت برخاستند و مذهب تسنن را در سده ی پانزدهم م/ نهم هـ رسمیت بخشیدند، باز هم دلیری آن را نداشتند که از فرقه های درویشان بدعت گزار بگسلند، چرا که بیشتر با شور اعتقاد دینی ایشان بود که حکومت عثمانی گسترش یافت و استوار شد.
بنابراین در 1499م/ 905هـ، با قیام شاخه ای از شیعیان متعصب که سران ایشان صدها سال در نزدیک حاشیه جنوبی دریای خزر جای داشته و مأنوس شده بودند و به پیروزی های برجسته ی چندی دست یافتند، این توازن در جهان اسلام بر هم خورد. شاه اسماعیل بر حسب قدرتی که از شور گرایش به تشیع داشت، هر مسلمان سنی را که به دست می آورد، آزار می داد و کوششی در کار دعوت و تبلیغ تشیع- چه در درون قلمروش و چه در بیرون آن- مبذول می داشت. وانگهی، پیروزی های شاه اسماعیل بسیاری از هواخواهان تشیع را دلیر ساخت تا مذهب خود را در بخش های مختلف جهان اسلام آشکار کنند. در آناطولی به ویژه مخالفتی ظهور کرد که سلاطین عثمانی نتوانستند با آن مماشات کنند. در 1514م/ 920هـ که شیعیان در آناطولی در شورشی بزرگ دست زدند، سلطان ناگزیر از آن شد که سپاهی نیرومند برای سرکوب ایشان بسیج کند. پس از خاموش کردن سرکشی، سپاه عثمانی راه مشرق در پیش گرفت تا خاستگاه آن را بکوبد. در چالدران نزدیک تبریز، توپخانه ی عثمانی برشور دینی صوفیان (در 1514م/ 920هـ) چیره شد. اما نا آرامی میان ینی چری ها در گرفت و سلطان بی آن که قدرت شاه اسماعیل را در هم بشکند، ناچار از بازگشت شد.(17)
در سراسر سده ی شانزدهم میلادی امپراتوری صفوی در جهان اسلام قدرتی آشوبگر شد و دست به دفاع از تشیع و دعوت به آن، چه در درون قلمروش و چه در بیرون آن، می زد. این روش مایه ی پیدایش حالتی از پرخاشگری و پیکار با امپراتوری عثمانی می شد که دوران صلح آن گه گاه روی می نمود. تا فرا رسیدن سده ی هفدهم م/ یازدهم هـ که امپراتوری صفوی به اوج قدرتش در زمان شاه عباسی بزرگ (1587- 1629م/ 985- 1038هـ) رسید، دیگر تعصب تشیع رخت بر بسته یا شاید دست کم در دربار چنین شد و پیمان صلحی در دیرپا با عثمانی بسته شد.(18)
سلاطین عثمانی پس از ناکامی در 1514م/ 920هـ در کار براندازی سرچشمه ی همه ی آشوبها، به ممالیک مصر و سوریه تاختند. سلطان سلیم اول در جنگی در 1516- 1517 م/ 922- 923هـ به زور برتری توپخانه اش که در ایران در جنگ چالدران نیز کارساز گشته بود، ممالیک را شکست داد. این پیروزی به اتحادی که در میان ممالیک و شاه اسماعیل نزدیک بود پا بگیرد، پایان داد و نیز سلطان بر شهرهای مقدس مکه و مدینه که از دیرباز وابسته به ممالیک بودند، چیره شد.
سلطان سلیم برای آن که در برابر تهدید اسپانیاییها علیه مسلمانان شمال افریقا قدرتی نشان داده باشد و نیز از سرکشی یک جنبش دیگر تشیع به دست شریف های سلسله ی سعدی مراکش جلوگیری کرده باشد، در کرانه های شمال افریقا به پیشروی پرداخت. شریف ها در 1511م/ 917هـ حکومت نیرومندی در میان قبیله ها و شهریان مغرب بر پایه ی همان دعوت همانندی که در ایران و عراق در همین هنگام بسیاری را به خود کشید، برپا ساختند.(19) در همین سال، ناوگان عثمانی نخستین بار در کرانه های الجزایر دست به کوشش برد و بدین گونه جنگ های دیرپایی با اسپانیا آغاز شد که در سراسر سده ی شانزدهم میلادی برپا بود.
به قطعیت نرسیدن این کشاکش های دریایی، عثمانی ها را از رسیدن به هدف که همانا پیشگیری از پیشروی اسپانیایی ها و مراکشیان در الجزایر باشد، دل سرد نکرد.(20) دشمنی مشترکی که حکومت های عثمانی و مراکشی با مسیحیان ایبری داشتند، ایشان را از دست بردن به جنگ با هم بازداشت و چون فشار ایبریان (پس از 1578 م/ 986هـ) کاسته شد، جهان گیری مراکشیان رو سوی جنوب کرده و به پادشاهی زنگیان تمبوکتو پرداخته بود (که در 1591 م/ 999هـ ) آن جا را مسخر ساخت). در این هنگام، سپاهیان عثمانی در جبهه های دیگر سرگرم بودند.(21)
انقلاب صفویان در سرزمین های شرقی اسلام، دگرگونی های سیاسی بغرنج تری برپا کرد. حکومت نوبنیاد ازبک طبیعتاً با چماق، جانب راست دینی سنی را علیه شیعیان همسایه گرفت و در هند امپراتوران گورکانی با احتیاط و تردستی در میان تشیع و تسنن تا زمان اورنگ زیب (1645م/ 1034هـ) بنیان گذار حکومت گورکانیان هند و پسرش می کردند همایون، به سبب ناتوانی و سختی برای جلب حمایت صفویان، به ظاهر از تشیع پیروی می کردند و در هنگام مرگ از طریقه ی تسنن. بدین گونه، حالتی نابه سامان در میان بود؛ از آن رو که سلاطین عثمانی مدعی پیشوایی ناقصی بودند بر سراسر جامعه ی اهل سنت و جماعت در برابر ادعای صفویان بر شیعیان.(22)
بنابراین خاندانی که نیاکان خود را به چنگیز و تیمورلنگ می رسانید و دودمان های عثمانی و صفوی را نوخاسته می دید، نمی توانست از هیچ یک از این دو، چه سنی و چه شیعه، احساس ایمنی کند. پس به مجرد آن که اکبر (1556- 1605 م/ 963- 1014 هـ) قدرت دودمان خویش را استوار ساخت و حکومتی پا برجا و کارا بر شمال هند مستقر ساخت، خود دین جداگانه ای بنیاد کرد.(23) جهان گیر پسر اکبر، چندان به مسائل دینی رغبتی نداشت. بنابراین، با مجتهدان مسلمان بسیار بهتر از پدر رفتار می کرد. با این وجود وابستگی به راست دینی سنی، حکومت گورکانی را از بی طرفی در میان علمای رقیب شیعه و سنی باز نمی داشت. تا این که اورنگ زیب (1659- 1707م/ 1068- 1118هـ) بر تخت نشست که به شدت به پشتیبانی از سنت و جماعت برخاست. سپاهیانش فرمانروایان شیعه ی جنوب هند را برانداختند و بدین گونه، قلمرو گورکانیان هند را به گسترده ترین پهنه رساندند. با این همه، شوردینی اورنگ زیب امپراتوری را ناتوان ساخت؛ از آن رو که حمله ی او به شرک هندوان، مایه ی پیدایش گروههای چریکی در مرکز هند شد و در ضمن، جامعه ی مسلمانان آن چنان در میان شیعه و سنی از هم گسسته شد که دیگر توان پایداری در برابر هماوردجویی هندوان را از دست داد.(24)
اما، چون شاه اسماعیل و پیروانش سخت کوشیدند تا آذربایجان، ایران و عراق را بر حسب اصولی دینی خویش بازسازی کنند، این سرزمین ها سخت تحت تأثیر قرار گرفتند. اما، چون دست به سازماندهی حکومت نوبنیاد خود بردند، گرفتار دشواری هایی شدند زیرا، مانند بسیاری حکومت های انقلابی پیشین و نیز بعدی، به زودی دریافتند که شور خام مذهبی و جدایی خواهی، خود کافی برای ساختن پایه های حکومت نیست. پس، شاه اسماعیل علمای شرایع شیعه را از اقصای بلاد اسلامی که بدان جا پناهنده شده بودند، گرد آورد و به خدمت گرفت (همچنان که سلاطین عثمانی، متشرعان سنی را در وضعی مشابه این، در دویست سالی پیشتر فراهم آوردند.) تا شرایعی برای رعایا و زیردستان و شیوه زندگی بنهند. رقیبان دینی از جمله فتیان صوفی، فرقه های درویشان و نیز نهادهای سنت و جماعت سخت سرکوب شدند. آن چنان که چیزی از رفتار درشت سرکوب همزمان دیرها در سرزمین های پروتستان های اروپا کم نداشت. شگفت نیست که دربار صفوی و مجتهدان شیعه بر سر سرکوب دشمنان موافقت بیشتری داشتند تا بر سر بحث شرایع و استقرار آن ها. شاهان رغبتی نداشتند که از امتیازات خویش چیزی به دیگران واگذار کنند، حتی به روحانیان و شیعیان خالص هم روا نمی دیدند که بعضی از انحرافات را ببخشایند؛ حتی به ثابت قدم ترین حکومت شیعی. اما، این ناسازگاری و رزم داعیان شیعه ی دوازده امامی با دربار وسیله ای شد برای رسوخ دهی و انتشار شرایع در میان مردم.(25) این علمای شیعه که قدرت معجزه آسایی به هم رسانده بودند و با اراده ی خدا آشنایی می نمودند، در میان همه ی مردم نفوذی یافتند استوار و تا آن جا که قدرت یافتند که شاه هم در حیطه ی نفوذ ایشان درآمد.(26)
آن چه مربوط به اداره ی امور دنیوی و سازمان نظامی بود، با سرعت کمتری به پیش می رفت. تا زمان شاه عباس بزرگ پایه های قبیله ای سپاه و حکومت شاه اسماعیل (27) مکمل هم بودند و با بنیان گذاری سپاهی منظم که بیشتر از گرجیان و ارمنیان نومسلمان بر گرده ی ینی چری عثمانی بود، توازنی پدیدار شد.(28)
اصلاحات شدیدی که به دست صفویان معمول شد، هیچ مانندی در امپراتوری های عثمانی و گورکانی نداشت. راست دینی سنی از دیرباز با فرقه های گوناگون آشتی کرده بود و هیچ جنبش مردم پسندی از میان سنیان برنخاست که بتواند انقلابی دینی همانند آن چه در ایران سده ی شانزدهم میلادی رو نمود، پدید آورد. درویشان دارای اعتقادات گوناگون، چنان با تار و پود حکومت عثمانی پیوند یافته بودند که سرکوب بی دردسر ایشان میسر نمی شد؛(29) و پس از سرکشی و سرکوب شیعیان در 1514م/ 920هـ، تا هنگامی که ایشان در خاک عثمانی بودند، تقیه می کردند. با براندازی شورش آشکاری که روی نمود، خلق و خوی آسان گیر جامعه ی سنتی، اقدامات شدیدی را همانند آن چه در اروپای کاتولیک در این هنگام آغاز شده بود، ناممکن ساخت. پس، سلاطین عثمانی بسنده کردند به این که دست به اصلاحات دیوانی زنند. سلطان سلیمان قانونی 1520- 1566م/ 926- 974هـ) سلسله مراتب سازمان روحانیان امپراتوری را تکمیل کرد و گسترش داد و نیز نهادهای آموزشی سنی را کمک مالی و بیشتر همت خود را مصروف استواری پایه های راست دینی سنی کرد. در نتیجه ی این اقدامات قانونی، نهادهای دینی و سیاسی امپراتوری عثمانی به وضعی درآمد که تا بیش از دوست سال ثابت ماند.(30)
نهادهای گورکانیان هند نیز تا حدودی مشابه، در زمان اکبر (1556- 1605م/ 963- 1014هـ) مشخص و شناخته شد. اکبر دربار و دیوان مرکزی خویش را بر گرده ی ایران تنظیم کرد؛ اما گذاشت که در روستاها و شهرها رسوم بومی جریان یابد. وی اجازه داد که بعضی از تیره ها و سران محلی هندو- «راجپوتها»- به شیوه ی خویش فرمان رانند؛ ولی مسلمانان سخت وابسته به شیوه ی اداری دیوان متمرکز باقی ماندند. گوناگونی دینی در قلمرو او، امری بود دقیق و نازک. در سده ی هفدهم م/ یازدهم هـ، عرفان صوفیان و آیین های درآمیخته ی گوناگون هندو و اسلام در میان طبقات تنگدست تر که در تکاپوی یافتن گریزگاهی برای نابسامانی های طبقاتی اجتماعی خویش که بر مبنای شرایع هندو بهره ی ایشان گشته بود، رواج یافت. فاصله ی شگرف میان این طبقات مسلمان و طبقه ی معدود دیوانیان و سپاهیانی که امپراتور را در میان گرفته بودند، کمکی است برای شناسایی ناکامی کوشش های اورنگ زیب در منحصر ساختن اسلامی هندی با قالبی از آیین سنت رسمی.(31)
***
دگرگونی مذهبی و سیاسی روی نموده در اسلام که ناشی از انقلاب شیعیان بود، پیامدهای ژرفی در تمدن عالی اسلامی پدیدار کرد. در پهنه ی ادب، سرچشمه ی شعر فارسی خشکید، از آن رو که نابردباری یارای سازگاری با ایهام لطیف لذات دنیوی و مذهبی شعر کهن فارسی را نداشت. آشنایی با سخن سرایان بزرگ فارسی و پیروی از روش آنان همچنان عامل عمده ی آموزش هر فرهیخته ی عثمانی یا گورکانی در میان ماند؛ اما چون نوبت به سرودن می رسید، شاعرکان درباری به لفاظی و هوش آزمایی در این رشته می پرداختند و با تزیینات یکنواخت در پی پوشانیدن ناتوانی خویش برمی آمدند.
انحطاط ادب فارسی تا حدودی با گسترش ادب ترکی (هم عثمانی و هم در اسیای میانه) و اردو که هندیِ فارسی گونه ای است که در دربار گورکانیان هند رواج داشت، جبران شد. شعر این دو زبان سخت از نفوذ اشعار فارسی متأثر بود؛ ولی برای مثال، بعضی از آثار نثر ترکی خاطرات شیرین بابُر، همچون هوای تازه ای می نماید که در تار و پودهای تنیده از لفاظی رایج و معمول زمان بوزد.(32)
پیدایش دربارهای بزرگ امپراتوری در جهان اسلام در عثمانی، ایران و هند، مایه ی پدیداری حمایت استوار تر و پرمایه تری از معماری و هنرهای زیبا از هر گونه نقاشی، خوشنویسی، فرش بافی و دیگر هنرها شد. با آن که پاره ی شگرفی از ساخته های این عصر اخیر هنر اسلامی ناپدید گشته بود، باز هم نمونه هایی کافی بر جای مانده است که به شکوه، ظرافت، چیره دستی و رنگ آمیزی درخشان آثار هنری کلان این دوران گواهی می دهد. البته، نقاشی از دیدگاه مذهبی در محل تردید بود و از هنرهای خرد به شمار می رفت؛ ولی در سده های شانزدهم و هفدهم م/ دهم و یازدهم هـ، نگارگران درباری، هم در ایران و هم در هند، بر آن شدند تا خویشتن را از نقش سنتی شان در مصور سازی کتاب و نگارگری دیوارهای گرمابه رهایی دهند و به کار صورتگری و کشیدن صحنه های تاریخی و حتی مذهبی پرداختند. شاید انگیزه ی این جنبش از چین و اروپا سرچشمه گرفته باشد؛ باری، هم مضامین دورنماسازی چینی و هم اصول مناظر و مرایای اروپایی به شیوه ی کار هنرمندان درباری مسلمان راه یافت و بسیاری از ان ها تقلید کردند. ولی نقاشانی که بدین شیوه های وارداتی پرداختند، یکسره استقلال و اصالت خود را از دست دادند و همچنان رنگ های درخشان و غنای باریکی های پرلطافت مینیاتوری آنان شکوهی چشم نواز آفرید.
در سده های شانزدهم و هفدهم م/ دهم و یازدهم هـ، معماری همچنان پایه ی بلند خود را در عالم اسلام حفظ کرد و شکوفایی شگرفی در کار ساختمانی در سراسر جهان اسلام در گرفت؛ از آن رو که فرمانروایان امپراتوری نوبنیاد بر سر آن بودند تا پرهیزگاری و عظمت خویش را در گل و سنگ نمودارسازند. ساختمان های ایرانی و گورکانی هند به پایه ای فوق العاده در ظرافت و زیبایی، هم در دقایق و جزئیات و هم در طرح کلی، دست یافتند. تاج محل در هند که به دستور امپراتور جهانگیر در 1632- 1653 م/ 1041- 1064هـ برپا شده و مسجد شاه اصفهان که به دست شاه عباس بزرگ در حدود بیست سالی پیشتر از تارج محل بنیاد افکنده شده است. نمونه های مشهوری هستند از چیره دستی و ذوق و سلیقه ی معماران و صنعت گرانی که این فرمانروایان به گرد خود فراهم آورده بودند. ساختمان های ایرانی و هندی بیشتر در فضایی از آب گیرها و آراسته به سرو و گل نهاده می شد. این چنین فضایی خنک، رنگین و لطیف در نمایی از گرما و غبار می نمود و تمامیتی و اصالتی ویژه به مجموعه ی هنری و ساختمانی می بخشید. معماری عثمانی از لحاظ خصوصیات استوارتر و پرصلابت تر می نمود و کمابیش اثری از معماری بیزانسی با خود داشت؛ یعنی ان که این شیوه بیشتر به درون و فضای سربسته می پرداخت، اعم از این که بنا مسجد باشد یا کاخ، در صورتی که شیوه ی ایرانی و به ویژه هندی، بیشتر به جنبه ی آرایشی و زیبایی در نما و بیرون ساختمان می پرداخت. اقلیم نسبتاً سخت قسطنطنیه که بدین گونه با صلابت راست دینی سنی در آمیخته، آثاری چشم گیر و تنومند در معماری عثمانی پرداخته است که با آثار درخشان تر و شکوهمندتر ساختمان های ظریف و لطیف زنانه وار ایرانی و هندی در پایگاهی مخالف قرار دارد.(33)
هرکس با هنر اسلامی سده های شانزدهم و هفدهم م/ دهم و یازدهم هـ آشنا شود، درمی یابد که در آن آمیزه ای از عناصر ایرانی، عثمانی، عبری، هندو، چینی و اروپایی با کامیابی پرداخته شده است. با این همه، شخصیت هنری خویش را نگاه داشته است و نمی توان باور کرد که فرهنگ و تمدن اسلامی در حدود 1500م/ 906 هـ به بعد، در سراشیبی انحطاط افتاده بوده است. ادب اسلامی که بر آن لفاظی سایه افکنده وبا انبوهی آثار کلامی و شریعتی سنگین بار شده بود و جدل های سختی توسط آن در میان شیعیان و سنیان می رفت، باز هم خود مایه ای فراهم آورد از زبان ادبی برای بیان این گونه مفاهیم، و ظرفیت، رشد و گسترش آن رو به افزایش رفت و ورزیده شد.
در واقع، با هر معیاری جز از رشد و پیشرفت سریعی که در این هنگام بهره ی تمدن اروپایی شد، اگر بسنجیم، عالم اسلام از هر لحاظ و وضعی شکوفا قرار داشت و با فرو خفتن شدت کشاکش های مذهبی در سده هفدهم میلادی/ یازدهم هجری، مسلمانان می توانستند به حق بر خود ببالند که دوران توفانی اغاز سده ی شانزدهم میلادی/ دهم هجری را که جامعه ی آن ها را، چه از درون و چه از برون، تهدید می کرد، پشت سر گذاشته اند. نتیجه این امر، حد اعلای رضایت از خویش بود در برابر جهان کفار، اعم از اروپایی یا غیر آن، و در داخل، خشک اندیشی از لحاظ افکار و نفوی پدیده های نو.
در دربار محمد فاتح (37) و اکبر، پدیده هایی همانند با رنسانس ایتالیا روی می نمود که سلطانان سلیم اول و سلیمان قانونی دست به سرکوبی اندیشه های خطرناک در امپراتوری عثمانی گشودند و اورنگ زیب می خواست همین کار را در هند انجام دهد. سلطان سلیمان قانونی تا آن جا در کار خویش کامیاب شد که روح جستجو گر و کنجکاو، آن چنان که در اروپای سده ی هفدهم میلادی مایه ی پیدایش ادبیات و علوم جدید شد، در عثمانی پا پا نگرفت. در همین پدیده ی سیر قهقرایی، بسیار بیش از کسادی و رکود بازار بازرگانی و داد و ستد ادویه به تجار و واسطه در دوران مدرن گزند رسانده شد.
ساختار اجتماعی جهان اسلام، خود به پا گرفتن این پیامد یاری داد. اندیشه های نو در میان جامعه ای که دیوانیان و سپاهیان کم شماری پایگاهی بسیار برتر و بلندتر از طبقه ی وسیع روستاییان خم شده در زیر بار خراج های گزاف داشتند، رخنه ای و نفوذی نمی یافت. از هزاره ی دوم پ م، پیوسته مردم شهری جامعه ی خاورمیانه فرمان بردار و در بند دیوانیان و ملاکان و امپراتوری های عثمانی و گورکانیان هند نیز، این بندگی و اسارت را به دیه ی رضا و با خشنودی می نگریستند. تنها در امپراتوری صفوی بود که تبلیغ به سود تشیع؛ عنصر مرم را به صورت محدود در موازنه ی سیاسی وارد کرد و عشایر ترک در برابر دیوان سالاری شاهی باقی ماندند که موجب شد در سیاست، پایگاه اجتماعی نسبتاً گسترده تری فرصت بروز یابد.
این ویژگی بارز جامعه شناختی در جهان اسلام، مولود شکافی نبود که در سده ی شانزدهم م/ دهم هـ میان شیعه و سنی پدید آمد، اما ممکن است این جدایی سلاطین [عثمانی] را در تعصب نسبت به اصول تسنن راسخ تر کرده و در فراخ شدن فاصله میان حکام و شهروندان مؤثر بوده باشد. باری در امپراتوری عثمانی، صنعتگران و سوداگران در سده های هفدهم و هیجدهم م/ یازدهم و دوازدهم هـ گرایشی به اندیشه های الحادی یافتند و فرقه های درویشان بر خلاف گذشته از نهادهای آموزشی متعلق به حکومت و علوم عالی اسلامی بریدند و روزافزون با خرافات عوام و شیادی و معجزه گری سازش کردند.(38)
با در فشار گذاشتن شیعیان که مایه ی پدیداری شکافی در میان نهادهای تسنن و مردم عادی شهری و عوام شد، پراکندگی ژرف تر گشت. بدین گونه، از این جهت و نیز پیامدهای فوری سیاسی و فرهنگی شکاف شیعه- سنی در سده های هفدهم و هیجدهم م/ یازدهم و دوازدهم هـ، خود مسئله ی مهم و برجسته ی جهان اسلام شد و برخوردها با اروپا درحاشیه ماند.

پی نوشت ها :

1. برپایی یک حکومت نیرومند ایرانی نیز کمابیش پیامد خطر روی نموده به دست ازبکان بود. همه ی این رویدادها کاملاً منطبق است با همانندی های بسیار آن در گذشته. اما امتیاز این رویداد به آن است که در تاریخ، این بازپسین باری شد که مردم بیابان گرد استپ آسیای غربی توانستند حکومت های متمدن را براندازند و یک رشته واکنش هایی در پی گذاری حکومت در هند و خاورمیانه پدیدار سازند. در استپ شرقی، درسده ی بعد، پیروزی منچو در چین، از همین امتیاز برخوردارر شد.
2. مالاکا پیش از 1511م/ 917 هـ هدف اساسی این کوشش سوداگرانه- تبلیغی شد که همزمان بود با تصرف آن محل توسط پرتغالی ها و از آن پس مرکزهای درجه ی دومی نیز جایگاه دعوت اسلامی شد. نک:
D. G. E Hall, A History of South East Asia (New York: St Martin's Press, 1955), pp. 17-85; D. B. E Hall, A History of South East Asia (New York: St. Martin's Press, 1955), pp176- 85 G. Coedes, Les Etats hindouises d'Indochine et d'Insonesie (Paris: E. de Boccard, 1948), pp. 385-386, 398- 411.
این کامیابی های اسلام به دست سوداگر- مبلغان در برپایی حکومت هایی در جنوب شرقی آسیا، بسیار مانند کوشش های پیشین هندوان و بوداییان در همین سرزمین است. وسعت میدان مسلمانان پهناورتر بود و تا بورنئو و میندانائو را در برمی گرفت. ولی هیئت های داعیان مسیحی گسیل شده به سوی ژاپن و لوزون، گردا گرد میدان را گرفتند و آنان را در محاصره آوردند.
3. J. Spencer Trimigham, A History of Islam in West Africa (London: Oxford University Press, 1962), pp. 93-103, 121- 147.
4. George Peter Murdock, Africa Its Peoples and Their Culture History (New York: McGraw- Hill, 1959), pp. 138- 141, 320-324
5. این تجدید نیروی عثمانی در زمان وزارت عظمای محمد کُپرولو نه تنها کرت (در 1669م/ 1080هـ) و پودولی (1676 م/ 1087هـ) را به تصرف سلطان آورد، بلکه حکومت های ترانسیلوانی (از 1661م/ 1071هـ)، مولداوی و والاکیا (1658- 1659م/ 1068- 1070هـ) را- که از دیرباز دست نشانده ی ترکها بود- بار دیگر به فرمان برداری کامل باز آورد. کوششهای اتریش برای جبران نفوذ هاپسبورگها در ترانسیلوانی تنها سبب یک جنگ بی حاصل از 1661م 1070هـ تا 1664م/ 1074هـ شد که به سود ترکان تمام شد. کوشش های لهستان برای جلوگیری از پیشروی عثمانی ها، مایه ی باز گرفتن پودولی شد.
6. کشتی سازی در دریای سرخ به سبب دسترسی نیافتن به چوب ممتنع بود. اما کشتی های عثمانی را با موادی که از راه خشکی از طریق مصر از اسیای صغیر یا شام می آوردند، می ساختند.
7. بازپسین این لشکر کشی ها در کنار کرانه های افریقای شرقی روی نمود که مایه ی بیرون راندن دایم پرتغالی ها از بخش های شمالی آن کرنه ها شد. براندازی قطعی ناوگان عثمانی (در نزدیک مومباسا) حاصل شورش داخلی و نیز قوت نیروی دریایی پرتغال بود نک:
F. Braudel, La Mediterranee et le monde mediterraneen a l' epoque de Philippe II, p. 1019.
این اثر راهنمای عمده ای است درباره ی پیکارهای ایبریان با مسلمانان به ویژه در زمان های اخیر آن.
8. B. Schrieke, Indonesian Sociologicl Studies (the Hague: W. van Hoeve, 1955), I, P. 45.
9. Braudel, La Mediterranee , pp. 483-502; Paul Masson,Histoire du commerce francais dans le Levant au XVII siecle (Paris: Hachette, 1896), pp. XI-XXXIII.
10. از عوارض این نخستین روابط استوار میان شرکت های بازرگانی پروتستان ها و فرمانروایان مسلمان، این بود که هلندی ها مالاکا را از پرتغالی ها در 1641م/ 1501هـ با یاری نیروی زمینی سلطان جهور گرفتند. از سویی در جاوه و دیگر جزایر هند شرقی که هلندی ها چیره گشتند، مایه ی برانگیختن گونه ای «جهاد تدافعی» نامؤثر ولی شدید از سوی مسلمانان شدند. نک:
D. G. E Hall, A History of South East Asia, PP. 252- 282.
11. W. H. Moreland, From Akbar to Aurangzeb: A Study in Indian Economic History (London: Macmillan & Co., 1923); Bal Krishna, Commercial Relations between India and England 1601- 1757 (London: George Routledge & Sons, 1924); J. C. van Leur, Indonesian Trade and Society (Hague: W. van Hoeve, 1955),pp. 159- 245.
12. نگارنده نتوانست به تاریخی دست یابد که متضمن شرح مطلوبی در اقتصاد عثمانی یا صفوی باشد. ولی منابع:
Paul Masson,Histoire du commerce francais, A. C. wood, A History of the Levant Company (London: Oxford University Press, 1935); H. A. R. Gibb and Harold Bowen, Islamic Society and the West (London: Oxford University Press, 1950), vol. I, Part I, pp. 294- 313; Braudel, La Mediterranee, p. 616- 643.
بر سبیل آزمایش، سخن از «واکنش اربابی» در سراسر کرانه های مدیترانه، از اسپانیا گرفته تا ایتالیا و عثمانی، به میان می آورند و نیز از «خیانت بورژوازی» یاد می کنند که سرمایه گذاری در خرید زمین را بر خطر کردن و به داد و ستد و تولید پرداختن برتری می دادند. از سویی اثر زیر
Traian Stoianovich, «the Conquering Ballan Orthodox Merchant,» Journal of Economic History, XX (1960), PP. 234-262.
شواهدی از بالا گرفتن کوشش های بازرگانی در میان تبعه ی عثمانی از سده ی شانزدهم تا هیجدهم میلادی عرضه می کند.
تا زمانی که پژوهش های بیشتری در تاریخ اقتصادی عثمانی معمول نشود، اظهار نظر قاطع درباره ی دگرگونی های اجتماعی و اقتصادی خاورمیانه که ای بسا وضع بازرگانی خود را در برابر اروپا در سده های شانزدهم و هفدهم میلادی به تباهی کشید، خامی و ناپختگی باشد. با این همه، همانندی میان وضع «وابستگی استعماری» بیزانس نسبت به شهرهای بازرگانی ایتالیا پس از سده ی دوازدهم میلادی و روابط اقتصادی اراضی عثمانی نسبت به بخش شمال غربی اروپا پس از بازپسین دهه ی سده ی هفدهم میلادی بسیار شگرف می نماید.
13. اردوهای قزاقان در خشکی همان پایگاهی را داشتند که جامعه های دریازنان همزمان با ایشان در هند غربی، دریای جنوب چین و کرانه ای سرزمین «بربران» در شمال افریقا یافتند. پایگاه های دریازنان همانند استحکامات قزاقان در جاهایی پدیدار شده بود که سپاهیان منظم حکومتی نمی توانستند برسند. وابستگی اساسی قزاقان به تدارکات (جنگ افزار و باروت) از جامعه های کشاورزی آبادی نشین همانند است با وابستگی دریازنان به تدارکات مشابهی در بندرهای متمدنان.
14. John F. Baddeley, Russia, Mongolia, and China (2 vols.; London: Macmillan & Co., 1919), I, ixiix-i; Robert J. Kerner, the Urge to the Sea: the Course of Russian History (Berkeley and Los Angeles, Calif: University of California Press, 1946), pp. 66-88; Raymond H. Fisher, the Russian Fur Trade, 1550- 1700 (Berkeley and Los Angeles, Calif: University of California Press, 1943).
15. این امر پیامد شکستی بود در نیروی دعوت اسلامی. بخش پیرامون رود ایلی که در آن قدرت کلموک متمرکز شده بود، زمانی از آن مسلمانان بود. ولی، مسلمانان با راندن ازبک ها آن بخش به سوی جنوب و غرب ماوراء النهر، جای به کلموک های کافر داد.
16. حکومت عثمانی در 1659م/ 1069هـ لشکری فرستاد تا روس ها را از جنوب ولگا براند و با خان های آسیای میانه دست به دست هم دهند و ایران شیعه را در عقب جبهه بیندازند. اما بر اثر یک شورش در میان ینی چری ها و مخالفت خان کریمه که گویا از خودمختاری خویش در قبال لشکریان عثمانی بیم داشت که اینان در سرزمین او جاگیر شوند، دولت عثمانی منصرف شد. برای مطالعه در پژوهشی جالب توجه درباره ی این کوشش نیمه جدی و ناکامی آن، نک:
A. J. Toynbee, A Study of History, VIII, pp. 225-227.
17. سپاهیان ینی چری سخت وابسته به درویشان بکتاشیه بودند و ای بسا که همداستانی ایشان با این گروه که پنهانی دارای احساسات شیعی بودند، آنان را از دیدن پیروزی برجسته ای برای سنیان بیزار ساخته بود. نگارنده هیچ شاهد آشکاری بر این نظریه در دست ندارد، ولی کلاً صفت بارز بردباری و تسامح بکتاشیان، هواخواهان را بر آن می دارد که به سوی خدا از هر طریقی که باشد سلوک کنند. نک:
John. K. Birge, the Bektashi Order of Dervishes (Hartford, Conn.: Hartford Seminary Press, 1937).
18. این پیکار عثمانی- صفوی، پیامد برجسته ای برای اروپا داشت. از 1606م/ 1014- 1015هـ تا 1639م/ 1048- 1049هـ، عثمانی نیروی خویش را صرف پیکار با ایران کرد و بنابراین از فشار بر اروپای مسیحی کاست و بدین گونه جنگ های سی ساله مجال جریان یافت. دولت های هاپسبورگ و عثمانی با رضایت پشت بر هم کردند تا ریشه ی کفر را از قلمرو خویش بکنند. هر یک چنان از جنگ های اسلامی- مسیحیت در حوضه ی دانوب گزند خورده و فرسوده شدند که تا دیرباز، یعنی سده ی هفدهم میلادی که عثمانیان در 1683م/ 1093 هـ به شهربندان دوم وین پرداختند، دست به پیکار نبردند.
19. جهاد علیه پیشرویهای پرتغالی ها و اسپانیایی ها در کرانه های افریقا خود انگیزه ای عمده بود برای دست به کار شدن جنبش سعدی که نیازی به یاری صفویان نداشت. با این وجود، از دیدگاه عثمانی ها پیدایش دو حکومت شیعی در شرق و غرب، در هنگامی که هواداران تشیع در درون مرزهای عثمانی نزدیک بود به شورش دست زنند، امری شوم و نامطلوب بود. درباره ی مطالب مربوط به جدایی مراکش از دامان کل اسلام، نک:
Coissac de Chavrebiere, Histoire du Moroc (Paris: Payot, 1931), pp. 268- 294.
20. عثمانی ها مدعی تسلط بر مراکش هم بودند، ولی این امر در برنامه های آینده گنجانده شده بود تا عملی بالفعل.
Braudel, La Mediterranee, p. 995.
21. Alphonse Gouilly, L'Islam dans L'Afrique occidentale francaise (Paris: Larousse, 1952), pp. 62-63.
22. لقب «خلیفه» یعنی جانیشین پیامبر اکرم، همچون پیشوای مؤمنان در این جهان، به مفهوم دقیق اصالت خود را تا سده ی شانزدهم میلادی/ دهم هجری از دست داده بود. مفتیان سنی بر آن بودند که خلیفه ی راستین در سده ی سیزدهم میلادی/ هفتم هجری که مغولان بازمانده ی حکومت عباسیان را ر انداختند، نابود شده بود. پس، پیدایی گاه و بی گاه لقب «خلیفه» در میان القاب رسمی گوناگون سلاطین عثمانی چندان مهم نیست. دیگر فرمانروایان مسلمان نیز همواره بدین لقب خوانده می شدند. با این وجود، نظریه ی سیاسی اسلام- خواه تسنن، خواه تشیع- خواستار یگانگی همه ی مؤمنان بود زیرا لوای حکومتی واحد و همه ی فرمانروایان هم چنین ادعایی داشتند؛ از جمله فرمانروایان عثمانی هم همین خواست را داشتند، اگر چه مبهم. درباره ی خلافت و ارتباط آن با سلاطین عثمانی، نک :
H. A. R. Gibb and Harold Bowen, Islamic Society and the West, vol. I, Part I, pp. 26- 38; T. W. Arnold, the Caliphate (Oxford: Clarendon Press, 1924), chap. xi,
23. سرشت دقیق سیاست دینی اکبر و انگیزه هایی که او را بر آن داشت تا به این کار روی آورد، موضوع بحث و جدل است. اکبر خود گویا جستجوگر روشنی بود تشنه ی دستیابی به حقیقت؛ این که به سخن پیشوای هر دینی که با او روبه رو می شد، با علاقه گوش فرا می داد بی آن که به هیچ یک دل ببندد و حقانیت آن را مسلم بداند. به گرد خود گروهی یاران صدیق و نیک، آشنا با آداب و رسوم دینی فراهم آمده و از منابع گوناگون جمع کرده بود و احتمالاً این گروه را گونه ای از صوفیان می دید که خود مرشد ایشان باشد. این گونه آداب و تشریفات التقاطی و نیمه سری، به چشم مسلمانان قشری نامطلوب بود و مبشران مسیحی را رنجه می ساخت. ولی از دیدگاه هندوان امری کاملاً طبیعی می نمود.
F. W. Buckle, «A New Interpretation of Akbar's Infallibility Decree' of 1579,» Journal of the Royal Asiatic Society (1924), pp. 590-608; M.L. Roychourdouri, the State and Religion in Mughal India (Calctta: Indian Publicity Society , 1951), pp. 67-118 and passim; Sri Ram Sharma, the Religious Policy of the Mughal Emperors (Oxford University Press, 1940), pp. 15-69; Arnulf Camps, Jerame Xavier, S. J. and the Muslims of the Mogal Empire (Schoneck- Beckenried, Switzerland: Nouvelle Revue de Science Missionaire, 1957), pp. 51-91; Aziz Ahmad, «Akbar Heretique ou Apostat?» Journal Asiatique, CCXLIX (1961), 21-35.
24. ای بسا که اعتقاد دینی شخصی اورنگ زیب همچنان که در مورد اکبر راست می آید، او را بدین کارها کشیده باشد. با این همه، شایسته است گفته شود که زمان بر تخت نشینی اورنگ زیب مصادف شد با هنگام آشفتگی در ارکان قدرت عثمانی که بنابراین چه بسا اورنگ زیب را به طمع جانشینی سلطان و پیشوایی همه ی سنیان انداخته باشد. کشورستانی اورنگ زیب در جنوب هند به زیان کافران و رافضیان، او را برای دستیابی بر مسند خلافت مسلمانان و امیرالمؤمنینی آماده ساخته بود و باد رهبری عالم اسلام در سرش افتاده بود. نک:
H. A. R. Gibb and Harold Bowen, Islamic Society and the West, vol. I, Part I, Part, p. 35.
هم چنین نک مقاله ی نافذ و عالی
Aziz Ahmad, «Moghulindien und Dar-Islamic», Saeculum XII (1961), PP. 266-290; John Norman Hollister, the Shi a of India (London: Luzac & Co., 1935), pp. 126-140.
25. رساله ی مردم پسند و ساده ی شرایع، خود همانند شرعیات مختصری بود که در کلیساهای اروپا متداول بود. درباره ی آثار کلامی و شرایع شیعه، نک:
E. G. Browne, History of Persia Literature (Cambridge: Cambridge University Press, 1920), IV, pp. 368-411.
26. شاه اسماعیل جز در لحن سروده های ترکی خویش، همچنان که عشایر ترک زیر درفش او می پنداشتند، مدعی بود که از خدای تجسم یافته چیزی کم ندارد. ولی، این نظر رسمی دوازده امامی ها نبود که می گفتند صفویه چون ریشه به امام هفتم می رسانند، کمی بیشتر از مردم عادی به خدا نزدیک هستند.
[شعر ترکی سرودن شاه اسماعیل در کتاب رازهایی از دل تاریخ اثر فیروز منصوری قویاً رد شده است. در ضمن همچنان که در گذشته هم اشارت رفت، نگارنده ی کتاب حاضر چندان آگاهی ژرفی از اسلام به ویژه تشیع نداشته است.- م].
27. هفت قبیله ی ترک آذربایجان هسته ی مرکزی نیروی اصلی صفویان [قزلباش] را تشکیل می داد.
28. Sir Percy Sykes, A History of Persia (2nd ed.; London: Macmillan & Co., 1921), II. pp. 175-176; Laurence Lockhart, the Fall of the Safavi Dynasty, (Cambridge: Cambridge University Press, 1958), pp. 18-22.
تا زمان شاه عباس، ایرانیان توپخانه و پیادگانِ مجهز به جنگ افزار آتشین نداشتند. این امتیازات را بازرگانان و ماجراجویان اروپایی، به ویژه دو برادر انگلیسی به نام های رابرت و آنتونی شرلی برای شاه عباس فراهم ساختند.
29. برای مثال، ینی چریها در دفاع از رایزنان معنوی خویش که همانا درویشان بکتاشی باشند، قابل اعتماد بودند و فرقه های درویشی دیگر هم، چنین وابستگی هایی با اصناف شهری در پایتخت و جامعه های محلی به ویژه آناطولی داشتند.
30. A. H. Lybyer, the Government of the Ottoman Empire in the Time of Suleiman the Magnificent (Cambridge, Mass.: Harvard University Prees. 1913).
با وجود عنوان بالا، تا آن جا که نگارنده آگاه است، اثر زیر تحلیل بهتری از سیاست دینی در این هنگام به دست می دهد:
H. A. R. Gibb and Harold Bowen, Islamic Society and the West
31. Jadunath Sarkar, Mughal Administration (Calutta: M. C. Sarkar & Sons, 1920); W. H. Moreland, India at the Death of Akar (London: Macmillan & Co., 1920), pp. 31-94; R. C. Majumdar et al., Advanced History of India (London: Macmillan & Co., 1958), pp. 554-565; J. N. Hollister, the Shi' a of India Passim.
32. این خاطرات (یاتزوک.- م) به انگلیسی ترجمه شده است:
Annetts S. Beveridge (4 vols,; London: Luzac & Co., 1912-210).
درباره ی ادبیات ترکی و اردو به توصیفات احیاناً مبالغه آمیز و ترجمه های جامع نک در:
E. J. W. Gibb, A History of Ottoman Poetry, II, III (London: Luzac & Co., 1902, 1904); Ram Babu Saksena, A History of Urdu Literature (Allahabad: Ram Narain Lal, 1940).
33. درباره ی هنر اسلامی این دوران، نگارنده به منابع زیر رجوع کرده است:
E. B. Havell, Indian Architecture from the first Mohammedan Invasion to the Present Day (London: Johan Murray, 1913); Heinrich Gluck and Ernst Diez Kunst des Islam (Berlin: Propylaen- Verlag , 1925); Arthur Upham Pope, An Introduction to Persian Art (London: Peter Davies, 1930); Arthur U.pope (ed), A Survery of Persian Art (6 vol,; London: Oxford University Press, 1938-1939); Sir Thomas W, Arnold, Painting in Islam (Oxford: Clerendon press); Percy Brown, Inddian Painting under the Mughals (Oxford : Clarendon Press, 1924); L. A. Mayer, Isalmic Architects and their Works (Geneva: Alvert Kundig, 1956); Hermann Goetz, Bilderatlas zur Kulturgeschichte Indiens in der Grossmogulzeit (Berlin: Dietrich Reimer & Ernst Vohsen, 1930).
37. Abdulhak Adnan- Adwar, «Interation of Islamic and Western Thought in Turkey,» in T, Cuyler Yong (ed), Near Eastern Culture and Society (Princeton, N. J.; Princeton University Press, 1951), pp. 121-122.
38. Gibb and Bowen, Islamic Society, I, Part II, pp. 179-206.

منبع مقاله :
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.