نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا



 

آیین هندو در هند و آیین بودایی در جنوب شرقی آسیا.

با آن که در سده ی شانزدهم میلادی ایین هندو دچار افول سیاسی شده بود، اکثریت شگرفی از هندوان به دین و سنت زندگی نیاکان خویش وفادار ماندند. روستاییان و شهریان معمولی از چیرگی حکومت گورکانیان تأثیر چندانی نیافتند، جز ان که مسلمانان را نیز هم چون یک کاست دیگرتلقی کردند. سازمان دیوانی حکومتی امپراتوری که عمدتاً با مردم سر و کار داشت، همانا تحصیلدار مالیات بود که بیشتر کارکنان آن از هندوان بودند؛ از آن رو که ایشان با دقایق زیر و بم سنت های سازمان املاک و ثبت مالیاتی آن ها آشنا بودند. وانگهی در بسیاری از جاها اشراف هندو همچنان بر املاک خویش مسلط بودند و همچنان که دیدیم، اکبر حتی راجپوتها را در سلسله مراتب سپاه و دیوان رسماً پذیرا شد. پس بدین گونه، تسلط سیاسی مسلمانان چندان دخالتی در زندگی هندو و گذشته ی بسیار کهن آن نداشت.
با این وجود، انتقال قدرت سیاسی به یک گروه دینی دیگر، مایه ی فقر فرهنگ هندو شد. برای مثال، ساختمان نیایشگاههای هندو با درآمدهای حکومت اجرا می شد و بنابراین، هر جا که حکومت اسلامی چیره شد، کار از پیشرفت ایستاد. تنها در اقصای جنوب که نفوذ سیاسی اسلامی تنها اسمی بود، بعضی فعالیت های ساختمانی ادامه یافت. وانگهی، طبقات برتر هندو، حتی آنان که به دین خویش وفادار ماندند، به فرهنگ ایرانی مآب سران حکومت اسلامی دل بستند. نقاشی راجپوت برجسته ترین حاصل این پیوند فرهنگی شد؛ زیرا شیوه ی کار هنرمندان ایرانی بر صورت پردازی خدایان و پهلوانان هندو به زودی سبکی ممتاز و متمایز با همتایان آن پدیدار ساخت که گونه ای زیبایی ویژه ی خود داشت.
چنان که دیدیم، درآمیختگی میان اسلام و آیین هندو از دیرباز، پیش از چیرگی گورکانیان آغاز شده بود. سبک ها که از برجسته ترین فرقه هایی بودند که در پی آشتی دادن دو دین نام برده با الهامی عالی بودند، در سده ی هفدهم میلادی گوناگونی ژرفی یافتند. نوشتارهای شرعی مقدس ایشان در 1604 م / 1013هـ رسماً منقطع شد. اندکی بعد، سران سیک گرفتار فشار و آزار گورکانیان شدند و جامعه ی آنان دست به سلاح برد. آن چنان که چون قدرت امپراتوری در سده ی هیجدهم م / دوازدهم هـ بر افتاد، سیک ها در پنجاب از وارثان برجسته ی قدرت گورکانیان شدند. با این وجود، کامیابی ایشان متضمن بهای گرانی شد؛ زیرا انتقال جامعه ی سیک به جنگاوری همانا انکار بلند پروازی های پیشوایان پیشین ایشان بود در ترویج و فراگیری جهان این مذهب. چند وجهی بودن سنت هندو و شریعت پرتفصیل اسلام، چیزهایی نبودند که بتوان آن ها را به حد فرمان برداری از بزرگان (گورها) سیک تقلیل داد؛ هر چه هم که ایشان در عرضه پیکار کامکار می بودند.
آیین هندو از دیدگاه عمومی جامعه ی هندو، با این که آداب و شرایع خالی بود، در پیروان خویش شوری متعالی و نیرومند پدیدار می ساخت که سخت محبوب بود. پیش از 1500م / 905- 906هـ، آداب بسیار گوناگون محلی هندو و بیشتر به گونه ی عادات ساده ی محلی جاری بود؛ بی آن که چندان به نوشتار رسمیت یافته و تعریف شده باشد. دانش کهن برهمنان با آن که هرگز رها نشد، برای بی دانشان که زبان سانسکریت را نمی فهمیدند، چندان مفهومی نداشت و امتیازاتی ادعایی برهمنان که متکی بر سنت های مندرج در سانسکریت بود، از سوی مردم کاست های پایین همیشه به آسانی پذیرفته نمی شد. اما در سده ی شانزدهم میلادی، در آیین هندو اصلاحاتی ژرف معمول شد. بزرگان دین و شاعران نه تنها اصول ایمان رایج را دگرگون ساختند، بلکه زبان های بومی شمال هند را نیز به پهنه ی ادب و نوشتار آوردند و از این زبان ها برای الهامات معنوی استوار بهره گرفتند. پس، آیین هندو از این رهگذر، چنان نیرویی از شور و هیجان به دست آورد که از آن هنگام باز بر اکثریت بزرگی از هندیان فرمانروا شد.
در این دگرگونی سه تن مؤثر بودند: چایتانیا (ف 1534م)، از پاکان و احیاگران مجد مذهبی؛ تولسی داس (ف 1627م) از شاعران و سخن سرایان. آثار شاعران و فرقه ای که گرد شخصیت پیامبر گونه ی چایتانیا فراهم آمده بودند، بر آن شدند که شور و ایمان مذهبی را بیشتر بر یکی از تجسدهای الاهی متمرکز سازند؛ هر چند در این یک دل نبودند که از میان خیل شخصیت های الاهی موجود در اساطیر هندو کدام یک را به این منظور برگزینند.
چایتانیا حتی در زمینه سنت ریاضتی هندی شخصیتی خارق العاده داشت. در نوجوانی تحت تأثیر نیرو و شکوه کریشنا درآمد که شخصیت فرد را می آزماید و از زندگی برهمنی که در آن کاست به جهان دیده گشوده بود، چشم پوشید و مؤمنی شد دوره گرد. حال و وجد دمادم آسان گیر او و رها شدن آنی در شور و شوق که با دگرگونی های جسمی و حالات شگفت ستایشی پیوسته آشکار می شد، به دیده ی خرده گیران دیوانگی می آمد. ولی، انبوه مردم که به گرد او فراهم می آمدند، او را مردی می دیدند که در دوران خود الوهیتی را که می پرستید، واجد است. خدای جسمانی و مجسم امری بود عادی، حتی در هند، و شور و حال دینی پدیدار شده در میان پیروان چایتانیا، کاست و دیگر امتیازات اجتماعی را در نوردید و بدیشان احساس ژرف وصول بی درنگ و آنی به الوهیت را ارزانی داشت.(1)
تولسی داس شاعر، از سویی همه ی کوشش نیایشی خود را صرف گونه ای دیگر از تجسم ساخت که راما باشد و آثار بسیاری در ستایش کارهای پهلوانی و شکوهمند این قهرمان نوشت. با آن که بیشتر مطالب و مضمون های خود را از کتاب رامایانه گرفته بود، سروده های او از ترجمه ی محض مطالب از سانسکریت به هندی برتری و ممتاز بود. مضمون هایی که برمی گزید، می پرداخت و گسترش می داد، و همواره در پی رسیدن به عنصر الوهیت خدای مجسمی بود که مورد ستایش خویش قرار داده بود. سروده های تولسی داس محبوبیت گسترده و اهمیتی بسیار شگرف یافت؛ چه از دید اخلاقی و چه آموزش دینی نسل های آینده ی هندوان.
سور داس نیز به گونه ای همانند اساطیر کودکی کریشنا و به ویژه رویدادهای دل دادگی جوانی او را با دخترکان شیردوش گرفت و آن ها را به صورت تمثیلانی برای عشق الاهی آدمیان نمودار ساخت. سور داس در پایان عمر به دربار اکبر راه یافت. اندیشه ها و احساسات دینی او سخت همانند تعبیرهای درآمیخته ی الوهیت و عشق جسمانی بود که از دیرباز در اشعار فارسی و عرفانی صوفیان وجود داشت. شاید به سبب این رنگ خارجیبود که نفوذش در احساسات باریک دین هندوی نسل های آینده به اندازه ی تولسی داس مؤثر و کاری نبود.
بنابر سنت هندو، راما و کریشنا تجسمات ویشنو بودند؛ و چایتانیا را پیروانش همچون تسجم دیگری از این خدا گرفتند. بدین گونه، گروه هایی که تحت تأثیر چایتانیا و دو سخن سرای بزرگ هندو قرار گرفتند، در اصول با هم سازش داشتند؛ زیرا هر یک می توانستند بگویند که در حقیقت الوهیت واحدی را می پرستند، منتها در جلوه های گوناگون. باز هم هر گروهی با توجه انحصاری به الوهیت گزینشی خویش، عملاً فرقه ای جدا پایدار می ساخت با آداب و آیین نیایش و آثار نوشتاری ویژه ی خود، و دیگر جنبه ها را از دست داد و حالات جادویی و راه های به یاری کشیدن امدادهای غیبی و الاهی، در برابر سوز ایمان فردی نسبت به الوهیتی که در عین حال در نفس انسان مجسم شده بود، خواه راما و خواه کریشنا خواه چایتانیا، از میانه رخت بر بست.
از دیدگاه هر یک از این فرقه ها، دانش ها و پرهیزگاریهای برهمنی دیگر رنگ باخته بود. با این وجود، روایت های کهن سانسکریت همچنان پایگاه بلند خود را نگاه داشت، جز از نظر پیروان چایتانیا؛ و برهمنان باز هم تشریفات خانوادگی را در هنگام تولید، ازدواج، مرگ و همه ی رویدادهای برجسته ی زندگی حفظ کردند. با این همه، به سبب بسته بودن باب سانسکریت دانی برای اکثریتی بزرگ، آیین هندو از لحاظ تشریفات و آداب به قالب زبان های بومی نوین ریخته شد و در آداب خانوادگی مجالس، گردهمایی های همگانی و دیگر جشنواره ها تجلی یافت.(2)
این تحول، هندویسم رایج میان توده ها را در برابر جاذبه ها و انتقادهای اسلام مصونیت بخشید. گرمی و رنگ دین که بر گرد یک انسان- خدا تنیده شده بود- که در لحظات جذبه ی مذهبی، تهیدست و ناچیز به مانند ثروتمند و توانگر، هویت شخصی خود را در او می یافتند- دیگر چندان نیازی به علوم دینی در قالب رسمی آن نداشت. تجربیات شخصی و زنده ی میلیون ها تن که گواه جوشش و فیضان معنوی در تشریفاتی بودند که بیشتر در فضای آزاد برگزار می شد، واقعیتی شد قائم به خود. نه خشکی افسانه های کهن برهمنی می توانست آیین هندو را دیگر محدود کند و نه آداب روزمره و یکنواخت نیایشگاه. اکنون دیگر پارسایی در سطح توده مردم، از حقارت و پستی، که گه گاه از حیث مظاهر تانترایی در آن بروز می کرد، رهایی یافته بود. کسانی که یک بار به تن خویش گواه مستقیم در مجلس خدای زنده ی هندو در پوشش و جامه ای بودند، دیگر از نفوذ تبلیغ آیین های دیگر مصون بودند. بدین گونه، آیین هندو از تباهی و نابودی ای که پنج قرن پیش آیین بودا را برانداخت، رهایی یافت.
اما این گونه تحول در آیین هندوی آن سوی آب ها پدید نیامد و از آن پس، اسلام جانشین پرستش شیوا در جنوب شرقی آسیا شد؛ جز در جزیره ی بالی. آیین بودا بر خلاف تصور در سیلان، برمه و سیام بر پای ماند. از روزگاران کهن سیلان جایگاه ویژه ی زیارتی بودایی بوده است و وجود مکان زیارتی جهانی نیایشگاه «کندی»، خود گویا در نگاه داری آیین بودا در سیلان یاری کرده باشد. از این برجسته تر آن که، آیین بودا دژی شد برای صیانت هویت فرهنگی سینهالی در برابر آیین هندوی مهاجمان تامیل از سرزمین اصلی هند. نیروهای همانندی در حفظ آیین بودا در برمه و سیام مؤثر بود؛ از آن رو که بومیان این سرزمین ها وابسته به دین خویش ماندند تا از جامعه های اسلامی پیرامون که آن ها را از هر سو قرار گرفته بودند، باز شناخته شوند. درآمدن بازرگانان اروپایی و داعیان مسیحیت جهان گشایی امپراتوری و چشم و هم چشمی ها، این هر دو سرزمین به درون زمین خویش عقب نشینی کردند و از ارتباط با بیگانگان دست کشیدند و بدین گونه، کوشیدند تا از تأثیر و فشار اسلام و اروپا بر خویشتن بکاهند.(3)

پی نوشت ها :

1. چایتانا بیشتر در بنگال بود که در آن جا در زمان او، انواعی از مردم بدوی پیشین در حال درآمدن به جامعه ی هندی بودند. این عشایر بیشتر در پایین ترین پایگاه طبقاتی سلسله مراتب کاست های هندو قرار می گرفتند؛ از آن رو که از نظر آداب و تشریفات ناپاک تلقی می شدند. این امر پیش از زمان چایتانیا، مایه ی کامیابی اسلام در بنگال شده بود؛ ولی با برانگیخته شدن نهضت او رواج اسلام در آن پیرامون تضعیف شد. نک : به فصل دهم : چگونگی پیروزی پرهیزگاران دیرنشین معتقد به یگانگی و توحید در فرقه ی هسیکاست در مسیحیت اورتودوکسی که پیشرفت اسلام را در بالکان تضعیف کرد.
2. K. B. Jindal, A History of Hindi Literature (Allahabad: Kitab Mahan, 1955). pp. 52-155; Dinesh Chandra Sen, History of Bengali Language and Literature (Calcutta: University of Calcutta, 1911), pp. 398- 565' F. E. Keay, A Histroy of Hindi Literature (Calcutta: Association Press, 1920) pp. 19-72; Surendranath Dasgupta, A History of Indian Philosophy (Cambridge: Cambridge University Press, 1922-1955), IV. PP. 384-395; Melville T. Kennedy, the Chaitanya Movement (Calcutta: Association Press, 1925).
3. سیام تنها پس از یک رشته رویدادهای دل دادگی گونه با فرانسه از جهان روی برتافت. ماجرا بدین گونه بود که ماجراجویی یونانی به نام فائولکون قهرمان این ماجرا شد. او که از بومیان جزیره ی سفالونیا بود، در خدمت شرکت هند شرقی بریتانیا به مشرق آمد و بعدها به فرانسه گرایید و به آیین کاتولیک رومی درآمد. در سیام اعتقاد پادشاه را به خود جلب کرد و تا چند سالی تقریباً سیاست خارجی سیام را در قبضه داشت و از پایگاه خود برای درآوردن لشکریان و داعیان مسیحی فرانسوی به سیام بهره گرفت و زمانی هم در دربار لوئی چهارم امیدها بالا گرفت که به زودی سراسر سیام به مسیحیت خواهد گروید. اما یک کودتا در 1688م مایه ی ریختن خون فائولکون شد و از آن هنگام باز فرانسه عقب نشینی کرد. نک:
W. A. R. Wood, A History of Siam (London : T. Fisher Unwin, 1926), pp. 189-216; D. G. E. Hall, A History of South East Asia, pp. 297-315.

منبع مقاله :
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.