گسترش اروپا به سرزمین های جدید
مترجم: مسعود رجب نیا
جنبه های گوناگون گسترش اروپا در سده های هفدهم و هیجدهم میلادی را به طور کلی می توان از بهره گیری ارضی و مردم آن ها به سه نوع بخش کرد. نخست سرزمین هایی بودند در پاره های دوردست جهان با محصولاتی آماده برای بازارهای اروپا و دیگر جاهای متمدن جهان. خز از سرزمین های سرد شمال آسیا و امریکا، و زر و الماس از جنگل های برزیل، در سال های 1650- 1789م از برجسته ترین این گونه اقلام به شمار می آمدند. دوم، در بعضی سرزمین های استوایی یا گرمسیری به ویژه در هند شرقی و غربی، اروپاییان کلاهای تولیدی آن جا را به انحای مختلف با پدیدار ساختن سازمان های گوناگون برای بازارهای جهان تدارک می کردند. این امر متضمن دخالت سخت با روابط اجتماعی موجود در گذشته و پیش از آمدن اروپاییان می شد؛ زیرا کارکرد مؤسسات اروپایی براساس برده گیری یا دیگر اقسام کار اجباری و گاه انتقال انبوهی از مردم استوار بود. سوم، در سرزمین های معتدل به ویژه امریکای شمالی و جنوبی و در بخش های غربی استپ اوراسیا مهاجرنشین های اروپایی از آغاز برپاسازی، گونه ای جامعه ی از بن اروپایی بودند؛ گو این که چنین جامعه ای از کانون مرکزی اروپا هزاران مایل دور افتاده بود.
اکتشاف، بازرگانی و رقابت های ملی.
در 1650 کمابیش اکتشافات اقیانوسی، با آن که بخش های پهناوری از اقیانوس آرام هنوز دست نخورده مانده بود، به پایان رسیده و منقطع شده بود. تا این تاریخ، نخست ایبریان و سپس هلندی ها و انگلیسیان، بخش های ثروتمند و از دید بازرگانی مستعدتر زمین را مورد شناسایی قرار داده بودند. سفرهای اکتشافی در کنار کرانه های امریکای شمالی یا به سوی استرالیا، خبراز بخش هایی از اراضی می داد که از آن ها انتظار برپا سازی بازرگانی درخشانی نمی شد داشت. پس بهتر دیده می شد که کشتی ها را در راه های شناخته شده به کار اندازند تا راه های پرخطر و ناشناخته و بی سود. وانگهی، ناوگان های اروپایی در سده ی هفدهم میلادی تابع بعضی محدودیت های فنی برجسته بودند. فقدان هر گونه شیوه ای برای تعیین دقیق نصف النهارات بدان معنا بود که هنگامی که کشتی ای از مسیر خود گمراه می شد و سرزمینی نو می دید، آن چنان که چنین امری بسیار روی روی می نمود و چه بسا که این گونه تصادفات را در دفترهای خاطرات دریانوردان ثبت نکرده باشند، هیچ راهی وجود نداشت که بتوانند راه دقیق گذشته را ضبط کنند و اگر خواستند، به همان سرزمین باز گرداند. ضمناً، سفرهای دور و دراز بی گمان مواجهه با بیماری ناشی از فقدان ویتامین ث را در برداشت که دست زدن به سفرهای دراز مدت به ویژه در اقیانوس آرام را امری می ساخت مخاطره آمیز که تنها در صورت سودهای کلان ارزش دست یازیدن بدان در میان می آمد.اما در خشکی در جست جوی خز، روس ها، فرانسویان و (پس از 1670م که شرکت خلیج هادسن برپا شد) بریتانیایی ها، پایگاه های بازرگانی خویش را پیش راندند. فرانسویان از پایگاه عمده ی خویش در کِبِک به بخش دریاچه های بزرگ نفوذ کردند و سپس به سوی مغرب دریاچه ی سوپریور به درون قاره ی امریکای شمالی (رادیسون و گروسیه در 1658- 1659م) و به سوی جنوب تا می سی سی پی (لاسال در 1679- 1683م) راندند. بریتانیایی ها که هنوز با فنون سفر و جان به در بردن از مناطق آزار دهنده ی منجمد شمالی آشنا نبودند، نخست بدان قانع شدند که در کرانه های خلیج هادسن جای گزین شوند. روس ها در راه بریدن و گستردن در راه های دوردست، شگفت از فرانسویان برتری نمودار ساختند. پس از آن که در 1639م به اختسک درآمدند، به سوی جنوب، به سوی رود آمور راندند و (در 1649- 1653م) به دهانه ی آن رسیدند و به سوی کولیما در اقیانوس منجمد شمالی راه جستند و از آن جا کرانه های سیبری را تا کامچاتکا (در 1648- 1656م) گشتند.(1) از آن پس، دورانی از فترت در سفرهای اکتشافی خشکی روی نمود؛ از آن رو که ماجراجویانی که این گام های بلند را در شناسایی سرزمین های دوردست برداشته بودند، ناگزیر شدند سازمانی برای حمل خزهای محلی فراهم سازند و بر دشواری های حمل و نقل و عرضه ساختن آن ها به بازارها پیروی شوند.
آن چه انگیزه ی راه جویی به درون سرزمین برزیل در سده های هفدهم و هیجدهم میلادی شد، خز نبود بلکه زر بود. نخست، گروه هایی از نژادهای دورگه و درهم آمیخته به سوی جنگل در پی یافتن برده راندند؛ ولی با کشف زر و الماس در درون این سرزمین (در 1695م) سیل مسافران «زرجو» به جنگل های آمازون روان شد. در نتیجه، برزیل از عمده ترین منابع زر در سده ی هیجدهم میلادی شد و دسته هایی در طلب این کالا پیش راندند تا از هر سو به کوه های آند رسیدند و برای پیدا کردن معدن های جدید در همه جا پایگاه ها برپا ساختند و در همه ی شاخه های رود آمازون آبادی ها پی افکندند- گو این که در اینجاها از زر خبری نبود.(2)
در بازپسین دوران های سده ی هیجدهم میلادی، برخی اصلاحات در وسایل دریانوردی به همراه رقابت های ملی در میان حکومت های عمده ی اروپا مایه ی پدید آمدن یک رشته کوشش های اکتشافی شد. اکتشافات وجهی شد از برنامه ی حکومت ها و نه تلاش انفرادی و ابتکار عمل محلی، مأموریت های رسمی حکومت های روسیه، بریتانیا و فرانسه با پشتیبانی وسایل دریانوردی ناوگان های پادگان های اصلی ایشان و همراه با کنجکاوی علمی و نیز تلاش برای ربودن سرزمین های جدید به نام فرمانروایان، مایه ی از نو آغاز شدن اکتشافات دریایی گشت. ناخدا ویتوس برینگ وابسته به نیروی دریایی روسیه، نخستین کاشف رسمی (1728- 1741م) از این گونه کاشفان بود، و ناخدا جیمز کوک وابسته به ناوگان بریتانیا، دریانوردی بود بسیار به دوردست رسیده و کامیاب (1768- 1779م). سفرهای کوک از نظر دو هدف فنی بسیار دور خویش، بسیار موفق تلقی می شد و نیز از لحاظ دو پیشرفت برجسته ی فنی خویش، بسی برجسته می نمود. وی با خوراندن کلم تخمیر شده (3) به ملوانانش از بروز بیماری ناشی از کمبود ویتامین ث در میان آنان جلوگیری کرد، و در سفر دوم نخستین نمونه زمان سنج (کرونومتر) دریایی را آزمایش کرد. این وسیله آن قدر مطمئن و دقیق بود که امکان محاسبه طول جغرافیایی (موقعیت نصف النهاری) را به نحو رضایت بخشی فراهم آورد. پیامد این مطلب آن که کوک توانست کرانه ها و جزایر شمال و جنوب اقیانوس منجمد شمالی را با دقت قابل اطمینان بیشتری از پیشینیان خویش به دست دهد و حتی جزایر بسیار کوچک دریاهای جنوب را در جدول دریانوردی اروپایی جای دهد.
در اواخر سده ی هیجدهم میلادی، چشم و هم چشمی هایی میان ملت ها نیز مایه ی اکتشافات تازه ای شد. بازرگانان خز و پوست روس با سرعت در پی اکتشاف برینگ به آلاسکا در آمدند و پایگاه های داد و ستد برپا ساختند؛ نخست در جزایر آلوشین و سپس دو بخش اصلی آلاسکا. اخبار این پیشروی روس ها، موجب شد که بازرگانان خز در مونترال دست به اکتشاف و ادعای تملک سرزمین های دوردست شمال غربی کانادا (که با سفیر الکساندر مکنزی به قطب در 1789م انجام داده شد) بزنند و همین خبرها موجب شد که اسپانیایی ها مرزهای مهاجرت خود را از مکزیک به سوی شمال در کرانه های اقیانوس آرام در کالیفرنیا (سانفرانسیسکو در 1775 م بنیاد شد) و بریتیش کلمبیا (نوتکا در 1789م پی افکنده شد) پیش تر برند. بدین گونه، تا فرا رسیدن پایان سده ی هیجدهم میلادی، بازرگانان خز و پوست روس و کاشفان در گردش به سوی شرق، با بازرگانان همکار انگلیسی خویش که در کانادا (پس از 1763م) وارثان فرانسویان شدند در بخش های پهناور کوه های کانادا به هم رسیدند. ایشان در میان خویش اقیانوس منجمد شمالی را دور زدند و بیشه های توندرا و جنگل های قطبی گرداگرد قطب را در حیطه ی بازرگانی جهان متمدن درآوردند. ضمناً اسپانیایی ها و روس ها در سراسر اقیانوس آرام به همین گونه با هم رو به رو شدند.
تا فرا رسیدن 1800م، با سفرهای اکتشافی تدارک یافته توسط ناوگان اروپایی، همه ی جاهای عمده ی اقیانوس های جهان شناسایی شده بود. جز بخش های پوشیده از یخ قطبی و درون دوردست صحرای افریقا و استرالیا. در سراسر جهان پهناور شناسایی شده، بازرگانان و ناویان اروپایی جامعه های مردم نخستین و کم رشد را به باد غارت گرفتند و ایشان را با بیماری ها و کالاهای تمدنی به شوربختی کشیدند.
کشت و زرع و دگرگونی عمدی اقتصاد سرزمین های استوایی و نیمه استوایی.
تأثیر اروپاییان بر شکارگران قطب شمال و ماهی گیران و کشاورزان یاغی اقیانوس هر چه بوده باشد، همه اموری بود تصادفی. اروپاییان مداخله گر در برخورد با مردم بومی، تنها در پی آن بودند تا خز گرد آورند یا ناوگان خود را از تدارکات پر کنند و کشتی نشستگان خویش را که درازنای راه دریا خسته و فرسوده شده بودند، شاداب و سرزنده کنند؛ نه آن که اقتصاد و فرهنگ مردم محلی را دگرگون سازند.در جاهای دیگر جهان اوضاع این چنین نبود. هلندی ها در جزایر هند شرقی، گویا نخستین کسانی بودند که از دست رنج بومیان در کشت و کار بهره گرفتند و محصولات ویژه ای را برای بازارهای فراسوی دریاها تدارک دیدند و گاهی هم میزان تولید را چنان تنظیم کردند که از آن بتوانند حداکثر برخورداری و سود را حاصل کنند.(4) چون هلندی ها به جزایر هند شرقی گام نهادند، داد و ستد حاصل از کشت ادویه امری بود کهن، و کوشش هلندی ها مصروف انحصاری کردن و به نظم درآوردن داد و ستد آن شد. بنابراین، کار ایشان متضمن انقطاع با گذشته ها نبود. اما، در جهان نو کشاورزی سابقه ای نداشت تا بتوان از شیوه ها و مهارت های پیشینیان بهره مند شد؛ مهاجران نیشکر کار پرتغالی که از جزایر مادرا (5) به برزیل آمدند، نخستین بذر نیشکر را در حدود 1520 م به قاره ی امریکا آوردند و برداشت آن چنان فراوان شد که اسپانیایی ها نیز بدان کار در کرانه های دریایی کارائیب پرداختند. ولی این درخشندگی آغازین، دولت مستعجل بود و در نیمه ی دوم سده ی هفدهم میلادی گسترش کشت شکر در جزایر کارائیب نخست به دست انگلیسیان و سپس فرانسویان و تا حدود کمتری هلندی ها، به صورت کشتی تابع نظم داد و ستد درآمد و از کار زنگیان برده بهره می برد.
گسترش کشت نیشکر در سرزمین های کارائیب، مایه ی پیدایش بازرگانی پرسودی در اقیانوس اطلس شد؛ از ان رو که کشتی ها می توانستند پارچه های ارزان و دیگر محصولات اروپا را به کرانه ای افریقا ببرند و آن ها را با بندگان زنگی تاخت زنند و بدین گونه، کالایی پرسود را به جزایر کارائیب یا سرزمین اصلی امریکا آورند و سپس یا باری کلان از شکر امریکا و عرق نیشکر به اروپا برگردند. پنبه ی لیف بلند و نیل جزایر هند غربی از کالاهای پرسابقه ای بودند که با وجود بهای کمتر، در این مثلث حمل و نقل کالا اهمیتی داشتند؛ وانگهی، روغن ماهی نیوفندلند و الوار و غلات نیوانگلند و مستعمرات میانه ی اقیانوس اطلس در بازارهای جزایر تولید شکر کارائیب فروش خوبی داشتند. در این جزایر، کشاورزی چنان تابع نظم بازار شد که دیگر تولید محصول اصلی به فراموشی سپرده شد. بدین گونه، کرانه های دو سوی اقیانوس اطلس از دیدگاه بازرگانی سخت به هم وابسته شدند و همه ی این امور در پیرامون جزایر کارائیب جریان داشت.(6)
در مستعمرات مهاجرنشین انگلیسی در جنوب امریکا و نیز در کرانه های دریایی برزیل، کشتی هایی با سودی کمتر ولی ضمناً مهم که به کار زنگیان وابسته بود، روبه گسترش گذاشت. در فراسوی کره ی ارض از آغاز سده ی هیجدهم میلادی به بعد، هلندی ها در جزایر هند شرقی تأکیدی بیشتر بر کشاورزی اقلامی که وسیله ای بودند برای گسترش بازرگانی، گذاشتند. این اقلام گوناگون جدید عبارت بودند از، اول قهوه که صادراتی عمده بود. کشتزارهای مزبور را گاهی هلندی ها سرپرستی می کردند و گاهی مهاجران چینی پیمانکار؛ ولی بیشتر با سرپرستی امیرنشین های بومی بود که متعهد بودند مقدار معینی از قهوه یا دیگر محصولات به عنوان خراج به هلندی ها تحویل دهند. نیروی کار در جزایر هند شرقی، قطعاً وابسته به کار بردگان نبود ولی «نایب السلطنه های» بومی جاوه، غالباً فرودستان خویش را به کار کشت و درختان قهوه و دیگر محصولات جدید خراجی مجبور می کردند.(7)
گسترش مهاجرنشین های اروپایی.
در جاهای پراکنده ی زمین، مهاجران اروپایی رشته ای گوناگون از جامعه های متفاوت با آن چه در زادبوم خود داشتند، بنیاد نهادند. دو انتهای این پدیده ها از اسارت و بندگی سخت بردگان کشتزارهای نی شکر در جزایر هند غربی آغاز می شد، و تا برابری فرمانروا بر جامعه های مرزی نیوانگلند یا انگلستان نو در شرق امریکا می رسید. در این میانه، جامعه های گوناگونی قرار داشت. بردگی اسارت آمیز و خشن باربادوس رفته رفته در اوضاع ملایم تر موجود در کشتزارهای اسپانیایی ها و پرتغالیان در امریکای مرکزی و برزیل رنگ می باخت. سردمداری جدید در اروپای شرقی و بیگاری تحمیل شده بر سرخ پوستان در متصرفات اسپانیا در امریکا، گونه ای از کار اجباری ملایم تری بود دست کم بر حسب قانون؛ اگر چه نه همیشه در عمل. بدین گونه، شیوه ی رفتار اسپانیاییها باز هم ملایم تر بود و تا حدودی جانب حقوق سرخ پوستان را مراعات می کرد. استفاده از کارگران پیمانی متعهد به کار چند ساله که در ویرجینیا رایج بود، و به کارگیری تبه کاران که به استرالیا یا سیبری برده می شدند، دو نقطه ی میانه در طیف وسیع بهره برداری از نیروی کار به شمار می رفت. از دیگر انواع، مهاجر آزاد متصرف قطعه زمینی در یک مهاجرنشین بود که مستأجر یک ملاک اشرافی محسوب می شد، یا کشاورز خرده پای نیوانگندی که حق واگذاری موروثی ملک خویش را داشت. این ها به میزانی از آزادی فردی برخوردار بودند که از آزادی مطلق و بی بند و بارانه ی مهاجرنشین امریکایی، سوداگر خز در سیبری یا کانادا، باندیرای برزیلی، گله چران دشت های آرژانتین، قزاق اوکراینی، با دریازن آب های ساحلی کارائیب فقط یک درجه پایین تر بود.در همه ی مرزهای رو به پیشرفت، کمی کارگر همیشه مشکلی عمده است. در برابر، شیوه های دو گانه ای برای این مشکل پیش گرفته می شود: یا فشار اعمال می شود تا نظم و سلسله مراتب جامعه حفظ شود؛ یا آزادی داده می شود که همانند است با برگشت به برابری توحش نوین. هریک از این دو شیوه، متضمن امتیازات و عیب هایی است. برای نگه داری کارشناسانی که برای ادامه ی حیات جامعه ضروی اند، در پیش گرفتن شیوه ی فشار و اجبار لازم است. بدین گونه بی سوداگران سخت کوش، کشتزارها پا نمی گرفت وبدون نظامیان حرفه ای، مهاجرنشین های کشاورزی در مغرب سرزمین های استپی اوراسیا قابل دفاع نبودند. وانگهی، وجود طبقه ی ممتازی که بر کار اجباری کارگران اتکا دارند، ای بسا که به سرعت به درجه ای از فرهنگ عالی دست یابند که بتوانند به جامعه بسیاری ظرایف و دقایق فرهنگی بیاموزند که در غیر این صورت، از دسترس همگان دور می ماند. این گونه کامیابی ها در عصر دموکراسی که مردم با بندگان یا سرفها همدردی بیشتری دارند با به کار گرفتن گروهی توسط گروه دیگر آغاز شد و با شیوه ای همانند این جامعه های تمدنی کراراً توانستند مرزهای محدود کننده ی جغرافیایی را، خواه در گذشته های دور با دست حتّیان آسیای صغیر و خواه گل های رومی یا اخیراً به دست اسپانیایی ها در امریکا یا روس ها در اوکراین، پشت سر گذارند. با این همه، عوامل بازدارنده و قهقهرایی هم در این پویایی تمدنی برای فرهنگی که اکثریت عظیمی از ساکنان را به فراموشی بسپارد و بی بهره گذارد، سخت نیرومند است.
چه بسا که ما نوعی از گسترش تمدن را که مبتنی بر شیوه ی برابری است، بستاییم. لیکن رفتار خشن حاکم در این گونه جامعه ها که بر بومیان بیچاره اعمال می شود و از سویی منجر به منازعه و بدمستی در میان خود پیشتتازان می شود، خود به مفهوم راهیابی تباهی در میان جامعه ی تمدنی است و گرایش آن به سوی توحش. پیشتازان اروپایی با آن که به سلاح های ساخت کارگاه های جامعه ی متمدن مجهز بودند، همه ی محدودیت های قانونی و فرهنگی جامعه ی متمدن را زیر پا گذاشتند. بی گمان، با توسعه ی تفرق اجتماعی، آموزش و پیشرفت فنی، زندگی متمدن رفته رفته در میان پیشتازان درشت رفتار نیز روی نمود. وانگهی، این شیوه ها با سرعت بیشتری کارساز شد تا رسوخ و نفوذ خرد خرد فرهنگ از طریق اشراف فرهیخته، بدین گونه، برتری راستین شیوه ی آزادی بی بند وبار پشیتازان در برابر شیوه ی فشار و اجبار کامل آشکار می شود. ولی، در سده های هفدهم و هیجدهم میلادی امتیازهای گرایش به شیوه ی بی بند و باری امری بود که چندان بدان پرداخته نمی شد و بیشتر اجبار و فشار به کار می آمد. بی گمان، شیوه ی ظرافت و آراستگی اشرافیت فرهیخته در ویرجینیا، اسپانیای جدید، مجارستان و روسیه- که در هر یک از این موارد، بر پایه ی کار اجباری برآمده بود- از تمدن بدان گونه که به سادگی و بی پیرایگی در سواحل نیوانگلند پا گرفت، بسیار فراتر می رفت.
با این همه، مهاجرنشین های نیوانگلند و نیمه ی کرانه های اقیانوس اطلس در امریکای شمالی، جبران خامی فرهنگی خود را تا حدودی از رهگذر شمار بسیاری از اروپاییان (یا بهتر است بگوییم اروپاییان پیشین) جای گرفته در آن بخش ها جبران می کردند. در هیچ جای دیگری از جهان، بدین میزان جامعه های گسترده و انبوه کشاورزی پدیدار نشده بود. با این همه، در سده ی هیجدهم میلادی گسترش شگرفی در انبوه جمعیت اسپانیایی ها در منطقه ی لاپلانا در آرژانتین و جنوب برزیل روی نمود و نیز مهاجران پرتغالی هم بخشهایی پهناور از زمین های آن مناطق را مسکون ساختند. در هر دو این نواحی، حشم داری رواج بیشتری از کشاورزی یافت، آن چنان که جمعیت آنها نسبتاً اندک ماند. در کانادا، کشاورزان فرانسوی در کرانه های رود سن لوران (سنت لارنس) ماندند و کشاورزی در زمینه های جنگلی تنها در حدود پایان سده ی هیجدهم میلادی با ابتکار مهاجران اشرافی گریخته از انقلاب امریکا آغاز شد. در افریقای جنوبی، مهاجران هلندی در 1652م در کیپ تاون جای گزیدند. چون بریتانیاییها در 1795م این مهاجرنشین را گرفتند، حشمداران هلندی در بخش های دوردست این سرزمین رخنه کرده بودند و ضمناً در نزدیک کیپ، جامعه ی کشاوری بزرگی پا گرفته بود. در 1789م نخستین مهاجران انگلیسی در استرالیا پیاده شدند. بدین گونه تا پایان سده ی هیجدهم میلادی، همه ی کانون های جمعیتی اروپایی عمده در فراسوی اقیانوس ها توسعه ی خویش را آغاز کرده بودند؛ جز زلاند نو که در 1840م مهاجرنشین شد.
حرکت مهاجران اروپایی در سراسر اقیانوس های جهان، درخشان و آبستن رویدادهای آینده بود. ولی در همین روزگار، جای گزینی مهاجران در سرزمین های استپی اوراسیای غربی، متضمن نقل و انتقالات انبوهی شگرف بود که اثر آن از مهاجران اقیانوس ها چیزی کم نداشت. در سده های هفدهم و هیجدهم میلادی، میلیون ها تن از پیشتازان، سرزمین های چراگاهی گسترده در میان مجارستان مرکزی و مغرب سیبری را به روی شخم و کشت گشودند. در منتهای مرزی این حرکت به سوی شرق، اوضاع آشفته ای همانند زندگی مهاجران جهان نو در جریان بود. برای مثال، مهاجران روسی جای گرفته در سیبری فقط ظاهراً زیر نظارت بودند و به زندگی درشت و خشن همانند شکارگران، ماهی گیران و کشاورزان همچون مهاجران پیشتاز امریکا پرداخته بودند؛ اما این مورد استثنایی بود. در استپ غربی، تنها زمانی آبادی نشینی پا گرفت که پادگان های سپاهی اتریشی و روسی شبانان و جنگاوران مسلمان آن بخش ها را برانداختند. این رویداد در مجارستان پس از 1699م پدیدار شد. ولی، در روسیه تا هنگام برانداختن حکومت تاتاران کریمه در 1783م که این حکومت اسلامی اوکراین از بن افکنده شد، روی ننمود.
حکومت های اتریش و روسیه پس از برافکندن سران مسلمان نشین استپ غربی، دیگر آزادی آن را داشتند که این سرزمین ها را که جمعیتی اندک داشت، هرگونه که مقتضی دیدند میان خود بخش کنند. جای گزینی در استپ غربی به سه گونه روی نمود؛ در بیشتر قسمت های مجارستان و اوکراین، سرزمین های پهناوری به اشراف عمده و پرنفوذ درباری بخشیده شد، تا آن ها را دست کم تا حدودی با سرف های خویش از جاهای نسبتاً پرجمعیت تر مسکون سازند. اما در مرزهای عثمانی و ایران، حکومت های اتریش و روسیه به جای دادن روستاییان آزاد جنگاور با پشتیبانی حکومت های امپراتوری خویش پرداختند؛ از آن رو که بدین گونه جمعیت ها برای حفظ اموالشان در برابر تاخت و تازهای مرزی و حفظ آن، می توانستند اعتماد کنند. زیرا نه قزاقان روسی و نه «پاسداران مرزی اتریشی» که به پیکارهای نامنظم چریکی خو کرده بودند، به آسانی تن به زندگی مانند سرف ها نمی دادند. بدین گونه، صرب ها، کرواتها، رومانیاییها و دیگر مردمی که مرزنشینان بخش های نظامی اتریش بودند و نیز قزاقان «ثبت نام شده» مرزهای جنوبی روسیه، همچنان آزادی فردی خویش را در بازگشت به خدمت نظامی در هنگ های ویژه نگاه می داشتند.(8) راه سوم همانا جلب مهاجران از سرزمین های دیگر با بخشیدن زمین با شرایط ویژه ی آسان بود. اتریشی ها، در بانات این تدبیر را به کار بردند و روس ها در بعضی جاهای اوکراین، با مسکون شدن سرزمین ها، رفته رفته آبادی نشینان نظامی و نیز روستاییان آزاد که با پشتیبانی حکومت های امپراتوری پا گرفته بودند، به زیردست ملاکان افتادند. در بعضی موارد، پیامد این امر ناسازگاری هایی میان ساکنان روی نمود، آن چنان که در میان قزاقان چنین شد. ولی گاه اعطای زمین رسماً از طرف حکومت انجام می شد که در این صورت آبادی نشینهایی که تا آن زمان آزاد بودند، مشمول مراحم نه چندان دل سوزانه ی یکی از اشراف زمین دار عزیز دربار قرار می گرفتند.(9)
در یک مورد جالب توجه، مهاجرنشینان اروپایی فراسوی دریاها با وضع نامساعدی رو به رو شدند. مهاجرنشین های برپاشده به دست کرامول و پیشینیان او در ایرلند که به منظور گسترش جوامع انگلیسی در اطراف تنگه ی سنت جورج ایجاد شده بود، پا نگرفتند؛ زیرا ایرلندی های بی سرو سامان در شرایطی سخت با خوردن سیب زمینی حاضر بودند با دستمزدهای کمتری از مهاجران انگلیسی یا حتی اسکاتلندی برای ملاکان نوخاسته کار کنند. پس، ایرلندی ها از بندگاه انبوهی جمعیت استواری یافتند، منتها به بهای زندگی ای دشوار و ذلت بار و در بندگی برای اشرافیتی بیگانه از نظر فرهنگ.(10)
الگوهای اجتماعی سده ی هیجدهم میلادی ایرلند اگر چه از نظر اشکال حقوقی با اروپای شرق و مستعمره های جنوبی امریکای شمالی متفاوت بود، از این نظر بسیار به آنها شباهت داشت که در آن ها دو قطب وجود داشت: ملاکانی که در تمدن اروپایی مشارکت داشتند و توده ی کارگزان کشاورزی که از نظر فرهنگی محروم بودند و از لحاظ روانی از خود بیگانه.
پی نوشت ها :
1. Raynond H. Fisher, the Russian Fur Trade (Berkeley and Los Angeles, Calif.: University of California Press, 1943), pp. 43-45.
تردید است در این که آیا سفر اکتشافی اخیر در خشکی روی نمود یا دریا. اگر دریا بوده باشد، تنگه ی برینگ- اگر چه نمی دانستند تنگه است- باید سه ربع قرن قبل از نخستین سفر برینگ کشف شده باشد.
2. رقابت های ملی میان پرتغالیان و اسپانیایی ها در جنوب و پرتغالیان و فرانسویان در شمال نیز خود پرتغالیان را برانگیخت تا بر وسعت آبادی های کرانه های خویش بیفزاید. نک:
Bailey W, Diffie, Latin- American Civilization: Colonial Period (Harrisburg, Pa.: Stackpole Sons, 1945), pp. 652-681; Felix Reichwein, Sugar, Gold, and Coffee: Essays on the History of Brazil (Ithaca, N. Y.: Cornell University Library, 1959), pp. 88-117.
3. Christopher Lloed, Capitain Cook (New York: Rou Publishers, n. d.), pp. 93-95, 120.
ناخدا کوک چندین بار دست به ترفندهای گوناگون با خوراندن این خوراک شگفت به ناویان خود زد. شربت آبلیمو جای گزینی مناسب بود که صد سالی بعد در ناوگان بریتانیا رواج یافت.
4. باندا، آمبوینا و ترناته تولید کنندگان عمده ی میخک در جزایر هند شرقی بودند و به دست هلندی ها سال های 1621- 1657م شکست خوردند و چون ماکاسار رقیب عمده ای شد، آن نیز در 1669 برافتاد پس جزیره نشینان مذکور ناگزیر بودند بدان میزان میخک تولید کنند که بازارهای اورپا، چین و هند پذیرای آن بودند و بدین گونه، شیوه ای به کار برده شد متضمن افزایش و کاهش میزان محصول. نک:
J. H. Parry, Europe and a Wider World, 1415-1715 (New York: Hutchinson's University Liberary, 1949), pp. 154-156; B. H. M. Vlekke, Nusantara; A History of the East Indian Archipelago (Cambridge, Mass.: Harvard University Press, 1943), pp. 138-145.
5. در روزگاران اخیر قرون وسطی شکر در مادرا قلمی شد عمده که نظر اروپاییان بدان از طریق مسلمانانی که از بخش های اقیانوس هند می رسیدند، جلب شده بود.
6. درسده ی هیجدهم اهمیت چشم گیر اقتصادی این جزایر بسیار خرد، شگفت انگیز بود. تا حدود 1773 م ارقام رسمی نشان می دهد که بازرگانی انگلستان با جزایر هند غربی بسیار گران بها تر از مستعمرات عمده ی امریکای شمالی بود و همه ی داد و ستد با خاور دور هم از دیدگاه ارزش از این جزایر مورد بحث ما کم تر بود. به جدول های گردآوری شده منبع زیر نک:
Eric Williams, Capitalism and Slavery (Chapel Hill, N. C.: University of North Carolina Press 1944), pp. 225-226.
کشت نیشکر چنان چه در سده های هفدهم و هیجدهم میلادی تنظیم شده بود، مایه ی فرسودگی خاک شد؛ آن چنان که این جزایر که نخست کشت نیشکر در آن ها سودآور بود، به وضع ناگواری افتادند. در نتیجه، جزایر نیشکر بریتانیا از رقابت فرانسویان در حدود پایان سده ی هیجدهم میلادی، رو به تنزل گذاشت و در سده ی نوزدهم میلادی در مستعمرات فرانسوی (و در هائینی، مستعمره ی سابق فرانسه) در کوبا و پورتوریکو که هنوز در دست اسپانیا بودند، کشت نی شکر رایج شد. بدین گونه، کشت نیشکر در زنجیره ی جزایر کارائیب در حرکت آمد و همه جا فرسودگی خاک و مردم تهیدست و جامعه های آشفته و از هم گسیخته برجای گذاشت. با الغای برده فروشی در سده ی نوزدهم میلادی، چندان بهبودی در وضع اجتماعی و حل مشکل های این مردم و بحران های روی نموده در پی کشت نیشکر پدیدار نشد.
B. H. Vlekke, Nusantara, pp. 179-185.
8. حکومت بریتانیا این دو شیوه را برای به فرمان آوردن کوهستان نشینان اسکاتلند پس از شورش 1745م در هم آمیخت به سران تیره های اسکاتلندی هم مانند اشراف روسی و مجارستانی همروزگار آنان، املاکی بخشیده شد و ادعاهای رقابت آمیز «بومی» بر اراضی از سوی قانون انگلیسی قاطعانه نادیده گرفته شد. ضمناً، بسیاری از افراد تیره ها و هنگ های کوهستانی ثبت نام شدند، ولی نه برای هد فهای محلی، بلکه برای خدمت به حکومت امپراتوری بریتانیا در سراسر جهان. نظر به این که قزاقان روسی و پاسداری اتریشی هم در پیکارهای دوردست از مرزها به نبرد می پرداختند، چندان تفاوتی هم با اسکاتلندی ها نداشتند.
9. Henry Marczali, Hungary in the Eighteenth Century (Cambridge: Cambridge University Press, 1910), pp. 46-61; W. E. D. Allen, the Ukrain (Cambridge: Cambridge University Press, 1940), pp. 206-232; Boris Nolde, La Formation de l'empire nusse (2 vOLS.; Paris: Institute d' etudes slaves, 1952-1953), passim; Konrad Schunemann, Osterreichs Bevokerungs- Politik unter Maria Theresia (Berlin: 1935),
10. W. H. McNeill, «the Influence of the Potato on Irish History» (Unpublished Ph. D.: dissertation, Comell University, 1947).
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}