فرهنگ پذیری در روسیه
مترجم: مسعود رجب نیا
پا گرفتن حکومتی نظامی، نوین و خودکامه در روسیه، مورد کاملاً متفاوتی پیش روی رژیم کهن اروپا نهاد. این مورد به اندازه ی برخورد با جهان بینی انقلاب امریکا حاد و فوری نبود لیکن پیدایش یک امپراتوری نظامی که سرزمین های پهناور و جمعیت های انبوهی در اختیار داشت و (دست کم در اصول) می توانست همه ی این منابع انسانی و مادی را در خدمت حکومت به کار گیرد، آشکارا اروپای کهن از هم گسسته از نظر سیاسی و اجتماعی را، به هماوردی خواند. دولت هایی مانند فرانسه و بریتانیا که در برابر روسیه به یأجوج و مأجوج می ماندند، تنها با دستیابی به سرچشمه های تازه و یافتن پایگاه های جدید می توانستند امیدوار باشند به این که در برابر غولی همچون روسیه تا حدودی برابری کنند. با پایدار شدن پایگاه های جدید قدرت و ثروت در اروپای غربی در سده ی نوزدهم میلادی به سود دموکراسی و انقلاب صنعتی که روسیه را بیش از یک سده در قهقرا نگه داشت، از اهمیت ماهیت هماوردخواهی و تهدیدی که روسیه در دهه های بازپسین سده ی هیجدهم میلادی عرضه می کرد، کاست. در نتیجه، تهدید روسیه به تنوع سنتی اروپا، بدین گونه به تأخیر افتاد و هنوز هم دچار تعویق است.
تا 1698م که پطر کبیر جوان از گردش مشهور خویش به بخش غربی اروپا بازگشت تا دست به انقلاب از بالا بزند، روسیه در جاده ی مشی سیاسی و حکومتی پیش گرفته شده به دست رومانوفها گام برمی داشت. کوشش رومانوفها صرف حفظ میراث ویژه روسی در دور نگاه داشتن روسیه از گزند بیگانگان می شد. این مشی سیایسی در سده ی هفدهم میلادی به گونه ای مطلوب اجرا شد؛ زیرا برای مثال، روسیه که همچون رهبر و پیشوای مذهب اورتودوکس شناخته شده بود، توانست پس از یک پیکار درازمدت با لهستان بر اوکراین شرقی دست یابد (1667م)؛ بدین دستاویز که قزاقان اگر باید اربابی برای خویش برگزینند، ارباب اورتودکس بهتر از کاتولیک است.
اما پطر هیچ اعتنایی به آیین اورتودوکس نداشت و رفتار درشت و گستاخانه ی معمول در زاغه های خارجیان مسکو را بیشتر از رفتار پرآداب و تشریفات دربار روسی دوست داشت. با این همه، پیوند صمیمانه ی او با بیگانگان، حتی حدود ده سال پس از رسیدن او به سلطنت، امری ماند خصوصی. ولی، و چون شورش یک واحد نظامی در مسکو (در 1698م) مایه ی تسریع در اقدامات انقلابی او شد، پطر تا هنگام مرگ با کوششی خستگی ناپذیر پیوندهای خود را با دوستان خوشگذران و ماجراجویی که گرد خویش فراهم آورده بود، حفظ کرد.
آثار کهن یکی پس از دیگری ناپدید شد. ریش و ردا ممنوع و تقویم یولیانی رایج گشت؛ الفبا ساده شد و دور داشتن زنان در دربار بر افتاد؛ پایتختی نو در سن پطرزبورگ در کنار خلیج فنلاند برپا شد. پطر اشراف روسی را از املاک خویش راند و ایشان را یا به سربازخانه ها فرستاد یا پشت میزهای ادارات نشاند. دستگاه دیوانی روسی را زیر و رو کرد و آن را به گرده ی دستگاه دیوانی به سبک سوئد گذاشت و حتی گستاخی را تا آن جا پیش برد که کلیسای اورتودوکس مقدس را زیر فرمان یک مأمور نازل مرتبت قرار داد. همه ی جا نیروی بی آرام و هوسباز تزار، رعایای بی میل و بی رغبت خویش را در راه های جدید به پیش می راند و رهبری می کرد. او هم مانند تزار ایوان مخوف پیش از خود و همچون استالین که بعدها آمد، سرچشمه ی دگرگونی ژرفی در جامعه و سازمان های روسیه در حدود ربع یک قرن شده بود.
اصلاحات پطر که با حکومت هراس و رفتار خشن دستگاه دولتی اعمال می شد، تأثیری ژرف در سیاست حکومت روسیه بر جای گذاشت و نیز فراز و نشیب های جنگ دراز مدت نمی توانستند خوی ها، رسوم و نهادهای روس ها را بی دشواری فراوان دگرگون کنند زیرا، وفاداری مردم به شیوه های رفتاری و دستگاه حکومتی کهن روس لرزان و ناتوان نشده بود. بر اثر مشاهده ی برتری تمدن اروپا، اعتماد مردم نسبت به سنت های کهن ضعیف شده بود و بسیاری نسبت به کلیسای رسمی بی اعتقاد شده بودند، تنها خودکامگان به رژیم کهن وفادار ماندند؛ چون انقلاب به دست گروهی تجددخواه افتاد که خواهان محو شیوه های گذشته بودند و در برابر اقتباس تمدن اروپایی، دیگر هیچ پایگاه استواری برای ایستادگی و پایداری نمانده بود.
در کانون کوشش های پرآشوب پطر، یک اندیشه ی ثابت و همیشگی وجود داشت و آن همانا دستیابی به قدرت نظامی بود. اصلاحات او در دستگاه حکومتی همواره مصروف سربازگیری و تجهیز و نگاه داری سپاه و نیروی دریایی ای بود برابر یا برتر از نیروهای ملت های غربی. چنین کاری نه تنها به نفرات و وجوه، بلکه همچنین به برپا داشتن سازمان های صنعتی، کشتی سازی، ریاضی دانان و اهل حرفه و پیشرفت سواد و نیز دست بردن به رفتاری خشن و درشت و خودکامه در سراسر اجتماع نیاز داشت. پطر سرفها را به سربازی گرفت و نیز به کار در کارخانه های اسلحه سازی جدیدش در اورال و ساختمان سن پطرز بورگ، و اشراف را با همان درشتی و خشونت به کار در هر جا که ضروری بود به خدمت گرفت؛ پسران ایشان را به خدمت در هنگ های گارد امپراتوری گمارد. وانگهی، به بازرگانان دستور داد تا فعالیت های خویش را از آرخانگلسک به پایتخت جدید او در سن پطرز بورگ بیاورند و اسیران جنگی سوئدی را در استان های روسیه به کار دیوانی گمارد و صدها تن اهل حرفه از هلند و جاهای دیگر برای پیشبرد صنعت به روسیه آورد. پطر که در بی آرامی مانند دیوانگان بود، وقت خود را صرف گردش، سرکشی امور، تصمیمات سخت و ناگهانی، می گساری مفرط، خشونت، درشتی های سخت و دیوانه وار می ساخت.
اصلاحات اداری پطر آشفته ماند و مقاومت آشکار با ابتکارهای او در قشرهای اجتماع، مایه ی کندی پیشرفت نقشه های او شد. با این همه، پطر روسیه را بازسازی کرد و در جنگ با سوئد پیروز شد. با وجود شایستگی ها و کاردانی های کارل دوازدهم، بخشی بزرگ از کرانه های خلیج فنلاند را که به «پنجره ی رو به غرب» معروف شده بود، تصرف کرد. پیکار با عثمان چندان پر کامیابی نبود. پیروزی 1696 راه را به دریای ازوف باز کرد؛ ولی این پیروزی در 1711م با لشکرکشی دوم پطر بی ثمر شد و به شوربختی بزرگی انجامید و تزار را بر آن داشت تا از همه ی ثمرات ناشی از پیروزی های پیشین دست بردارد. اما، به جبران این شکست، در پایان عمر پطر، سپاه روسیه در جنگ با ایران پیروز شد و مرزهای روسیه را تا کمابیش کرانه های جنوبی دریای خزر پیش راند.
توانایی شگرف و شخصیت متلون پطر موجب کامیابی او در کارها شد. راز کامیابی چشمگیر در این بود که سازمان های غیر رسمی ولی بسیار کارآمد برای پرورش جوانانی پی نهاد که در کار پیشبرد انقلاب او همکاری داشتند. سازمان آموزشی و پرورشی پطر همانا گارد امپراتوری بود که هسته ی مرکزی آن را همبازی های دوران کودکی او تشکیل می دادند که ایشان را در واحدهای نظامی در آورده بود. چون انقلاب از بالا پا گرفت، تزار این سپاهیان هنگ گارد را به عنوان نظامی، دیوانی و دیپلمات و دیگر منصب هایی که در کارش ضروری می دید، گماشت. سپس جاهای خالی شده ی گارد را با مجبور ساختن اشراف برای فرستادن پسران خویش به گارد پر کرد. در نتیجه، پطر توانست با سرعت هسته ی مرکزی نیرومندی را برپا کند که با وجود سستی پیوند از سوابق و تجربه های خدمت در گارد بهره مند بودند. وانگهی، این واقعیت که سران جدید روسیه به گذشته ی آن سرزمین به دیده ی بیزاری و رمیدگی می نگریستند، از ان جا که تنها تکیه گاه ایشان پادگانی خرد بود در دریایی از مخالفان و اگر مخالفت آشکار می شد، همه چیز از میان می رفت. پس، پیکارهای سخت این هسته ی مرکزی که در سده ی هیجدهم میلادی همواره در جریان بود، به کودتا نرسیده پایان می گرفت. هر گونه گروه مخالف می توانست راهی بزرگ به سوی ارتجاع بگشاید و همه ی اصلاحات را بر باد دهد.(1)
پس از گذشت پطر، تاریخ روسیه بر محور گروه انقلابی دست پرورده ی او در پیرامون هنگ های گاردهای امپراتوری می گشت. خونریزی ها و اتحادیه های گوناگون در میان اعضای این گروه روی می نمود و خودکامگان جای به یکدیگر می دادند، بی آن که دگرگونی شگرفی روی نماید. شگفت انگیزترین این کودتاها آن بود که پطر دوم را در 1762م برانداخت و همسرش را که شاهزاده خانمی آلمانی و ناشناخته بود، به تخت نشاند؛ این غاصب تاج و تخت، کاترین دوم، تا 1796م که درگذشت امپراتور ماند و پایگاه روسیه را تا آن جا برافراخت که هیچ سابقه نداشت.
کاترین مسند خویش را کلاً با برافراشتن پایگاه گاردها و خشنود ساختن اشراف حفظ کرد. حتی پیش از آن که کاترین بر اورنگ امپراتوری تکیه زند، رفتارهای درشت گردن کشانی که پطر گرد خود فراهم آورده بود، به دست لله ها و آموزگارهای زن که از فرانسه و آلمان برای آموزش زبان و رفتار اشراف اروپا به فرزندان اشراف روسیه وارد کرده بودند، رو به نرمی گذاشته بود.(2) اما، با گسترش شیوه ی زندگی اشرافی اروپایی، اشراف روسیه هم خواستار امتیازات و پایگاه همتایان خود در غرب شدند. ایشان به ویژه خواهان رهایی از ضرورت خدمات دولتی شدند. همسر شوربخت کاترین، این امتیاز را در 1762 م اعطا کرد و بی درنگ هزاران تن از اشراف دست از خدمات نظامی و دیوانی شستند و روانه ی املاک خویش شدند. کاترین، این امتیاز را با ایجاد بعضی قوانین حمایتی در برابر مصادره ی اموار اشراف و گوشمالی های الزامی دیگر، وضع مساعدتری بخشید و نیز بر قدرت حقوقی اشراف و بر سرفها تأکید کرد و به اشراف استان ها اجازه داد تا سازمان هایی برای بعضی امور خاص و محدود خویش برپا سازند.
کاترین در وضعی بود که می توانست بر اشراف فشار بیاورد. برای این که در روسیه شمار نسبتاً بسیاری کسان فرهیخته ی خواستار و حتی دل بسته ی خدمت در دیوان و سپاه داشت. پیشرفت اقتصادی بدان جا رسیده بود که دستگاه استبدادی حکومت می توانست آن قدر خراج گرد آورد که به خدمت گزاران خویش حقوقی بپردازد و بدین گونه دیگر دست زدن به شیوه ی کهن اعطای ملک ضروری نمی نمود.(3) خدمات دولتی نردبانی شد برای پیشرفت در جامعه؛ زیرا اصولاً خدمت در سپاه یا دیوان مایه ی رسیدن به امتیازهای اشرافی می شد، با همه ی امتیازات حقوقی وابسته بدان.
اما، در انتهای این نردبان اجتماعی که سرفها بودند، به هیچ گونه بهبودی در وضع خویش دست نیافتند و روزگارشان اندوه بارتر می نمود. پس از آن که اشراف از ضرورت خدمت دولت رهایی یافتند؛ روستاییان هم اندیشه ی رهایی از قید خدمت اشراف را در سر می پروراندند. در جنوب روسیه (از 1773 تا 1775 م) شورش بزرگی از روستاییان برپا شد که به دست سران حکومت با سنگ دلی و شقاوت سرکوب گشت. از آن پس، ناخشنودی های روستاییان از صورت مستقیم خویش دگرگون و به بدعتهای دینی و میگساری های همگانی تبدیل شد.
بدین گونه، روسیه بیش از پیش و به گونه ای بی سابقه به دو گروه عمیقاً بیگانه تقسیم شد. اشراف ممتاز که افراد آن در شرایط تالارهای اشاعه ی افکار پایان سده ی هیجدهم میلادی فرانسه در حال و هوایی بودند که هیچ گونه با اوضاع نادانی همگانی و فشار وحشیانه بر طبقه ی دیگر یعنی سرفها، پیوندی نداشت. هر چه بر تمدن و فرهنگ اشراف روسیه افزوده می گشت، همبستگی آنان با روستاییان خویش کمتر و گسسته تر می شد.
بی گمان، در این جا سرچشمه ی بزرگی از شوربختی آینده نهفته بود؛ ولی در سده ی هیجدهم میلادی در اروپا هم شکاف میان اشراف و مردم عادی زیاد بود و موقتاً ساختار اجتماع روسیه چندان گرفتاری و اشکالی را در مقایسه با وضع کشورهای مهم غرب نمودار نمی ساخت. وانگهی، انبوهی جمیعت مایه ی استوار پایگاه روسیه می شد. کاترین نه تنها با سه بار تقسیم پی در پی لهستان نیمی از این کشور شوربخت را (1772- 1795م) گرفت، بلکه مرز روسیه را تا دریای سیاه رساند و برای ناوگان روسیه در دریایی که در گذشته دریاچه ی خاص عثمانی بود (1774- 1783 م)، حقوق کشتیرانی آزاد را، حتی تا فراسوی تنگه ها گرفت. خواب خوش براندازی کامل امپراتوری عثمانی و جای گزین ساختن یک امپراتوری یونانی در بوسفور راست نیامد. با این همه، نیروی نظامی نهفته در وجود روسیه آشکارا نمودار شده بود. این کشور در زمان پطر خود را به عنوان یک نیروی برزگ اروپایی مطرح کرده بود و در زمان کاترین بدین پایگاه دست یافت.
پی نوشت ها :
1. چنین می نماید که مورخان درباره ی همانندی های بسیار میان گارد امپراتوری و خانوداه های بندگان عثمانی چندان پژوهشی معمول نداشته باشند. با آن که سپاهیان گارد امپراتوری قانوناً برده نبودند ولی تابع همان گونه نظامی بودند که ینی چریهای عثمانی و نیز درباریان به روزگار عظمت حکومت عثمانی بودند. وانگهی، تبدیل اندیشه و رفتار و اخلاق ضروری برای نوجوانی که از روستایی از روسیه بیرون می آمد تا در هنگ های گارد خدمت کند، کمابیش همان گونه سخت بود که تبدیل ضروری برای یک پسرک روستایی مسیحی که تا منصب پاشایی ترقی می کرد. پطر هم مانند عثمانیان به کسان بسیار گوناگونی اجازه ی درآمدن به هنگ ها را داد، اما اکثریت با بیگانگان و اشراف روسیه بود. انگشت شماری از روستاییان خواستار پیوستن به خدمت «ضد مسیح» می شدند، حتی اگر می توانستند از دست اربابان خویش بگریزند. حزب کمونیست روسیه به روزگار ما [پیش از فروپاشی شوروی] دارای بسیاری صفات مشخصه ی مشترک با این دو نهاد قدیمی تر است.
2. Emile Haumont, La Culture francaise en Russie, 1700-1900 (Parise: Hachette , 1913 ), pp. 85 - 90.
آموزشگاه های عادی با کندی برپا می شد که برجسته ترین آن ها مدرسه ی نظام بود (که در 1731 م برپا شد) و فارغ التحصیلان آن می توانستند بی خدمت در گارد، ان چنان که در زمان پطر ضروری بود، به خدمت سپاه (یا دیوان) درآیند.
3. توسعه ی اقتصادی زمان کاترین برجسته بود. شمار جمیعت شهری از ثلث یک میلیون در پایان سلطنت پطر، 1/3 و 2/3 میلیون تن به هنگام مرگ کاترین افزایش یافت. محصولات خانگی و نیز تولیدات بزرگ کارخانه ای افزون شد و صادرات از 30 میلیون روبل در 1773 م به بیش از 18 میلیون روبل در هنگام مرگ کاتریتن افزایش یافت. این ارقام نقل شده از:
Michael T. Florinsky, Russia: A History and an Interpretation (New York: Macmillan Co., 1955), pp. 561 - 564.
درباره ی بررسی بیشتر از وضع شکوفایی اقتصادی در جنوب روسیه و پیرامون آن، نک:
Traian Stoianovich, «the Conquering Ballan Orthodox Merchant,» Journal of Economic History, XX (1960), PP. 234-313.
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}