از هم پاشیدگی امپراتوری گورکانیان هند
مترجم: مسعود رجب نیا
حتی در زمان اورنگ زیب (1658- 1707 م / 1068- 1118 هـ) شورش های پی در پی و پیوسته از نیروی حکومت گورکانیان هند می کاست. از بخش کوهستانی جنوب شرقی بمبئی، گروهی از مراتهه ها به سرکردگی شیوا جی (ف 1680م / 1091 هـ) دست گشودند به غارتگری و دستبردهای علیه حکومت و عملیات چریکی که سپاهیان امپراتوری در سرکوبی ایشان ناتوان شدند. مراتهه ها که عمدتاً هواخواه کیش هندو در برابر اسلام بودند، انواع گوناگونی از ماجراجویان هندو را به گرد خود فراهم آوردند و سرانجام حکومتی برای خود برپا ساختند. تا هنگام فرارسیدن میانه ی سده ی هیجدهم میلادی بر سراسر هند میانه دستگاه حکومتی در هم ریخته ای برپا ساخته بودند و آشکارا دست به دشمنی با حکومت گورکانیان هند گشوده و برای براندازی آن می کوشیدند.
پس از مرگ اورنگ زیب (در 1707 م / 1118 هـ) سیک های پنجاب نیز از زیر بار حکومت گورکانیان و اسلام در آمدند و برای خود حکومتی برپا کردند. وانگهی، در بخش های مختلف هند حاکمان گماشته از سوی گورکانیان هند هر یک علم استقلال برافراشتند و امیرنشین هایی پی نهادند که استوارترین آن ها همانا امیرنشین حیدر آبار در دکن بود که بر اثر همسایگی با مرتهه ها ناگزیر بود انضباط و نظامی مؤثر و سخت داشته باشد. سرانجام، یک رشته کشورگشایان از ایران و افغانستان همراه با مهاجمان گورکها از نپال بر این آشفتگی سیاسی هند افزودند. گورکانیان هند اسماً تا 1858 م / 1276هـ بر جای بودند؛ ولی گروهی امپراتوران ناتوان و عیاش از قدرت امپراتوری چیزی جز افسانه بر جای نگذاشتند، حتی در نزدیکی های پایتخت.
این اوضاع سیاسی، روزافزون شرکت های بازرگانی اروپایی را به درون هند جلب کرد. نمایندگان محلی شرکت ها رفته رفته مانند مأموران استانی امپراتوری گورکانیان هند عملاً به فرمانروایی رسیدند، بی آن که هیچ گونه نظارتی از سوی مرکزهای دوردست ایشان در پاریس یا لندن اعمال شود. امور نظامی و نیز بازرگانی به زیر سرپرستی گماشتگان شرکت ها در آمد؛ زیرا تاخت و تازها و دراز دستی های روزافزون سرکردگان نظامی هندی، برپا ساختن دژها و افزایش پادگان ها را برای نگاه داری بنگاه های اروپایی ضروری می ساخت. از آن جا که هندیان بومی با دست مزد کمتری از اروپاییان به خدمت می پرداختند، پس نمایندگان شرکت، واحدهای سپاه خویش را با داوطلبان هندی پر کردند و ایشان را زیر فرمان سران اروپایی در آوردند. در سده ی هیجدهم میلادی، حتی گروه های اندک از این گونه «سپاهیان» که به شیوه ی اروپایی پروش یافته و مجهز شده بودند، بر نیروهایی از هندیان با شمار بسیار بیشتر پیروز می شدند.(1) این مطلب بر فرمانروایان بومی هند نیز پوشیده نماند و ایشان هم به استخدام ماجراجویان اروپایی دست زدند، به امید آن که دارای لشکریانی این چنین نیرومند شوند. از دیدگاه اروپاییان، این حال موجبات دخالت اجباری آنان را در سیاست هند فراهم می ساخت؛ از آنرو که اگر یک فرانسوی بر فرماندهی لشکریان امیر هندی گماشته می شد، ای بسا که از او انتظار می رفت تا از شرکت های فرانسوی هواداری کند و اگر یک انگلیسی بدین پایگاه می رسید، چنین چشم داشتی را از او برای گسترش بازرگانی انگلستان می رفت.
شرکت های فرانسوی و انگلیسی هیچ یک خواهان درگیر شدن در این گونه ماجراها نبودند؛ زیرا محتمل بود که سیاست های نظامی بلندپروازانه به منافعشان آسیب می رساند. راه حل آشکار آن بود که هزینه ی سازمان های نظامی بر سرزمین های گشوده شده تحمیل شود؛ یعنی این که از آن جا خراج و مالیاتی گرفته شود. فرانسویان زیر دست مارکی ژوزف فرانسوا دوپلکس، نخست در 1749 م بدین شیوه دست زدند و در ازای دخالتی در کشمکش های محلی، سرزمین های پهناوری در پیرامون پوندیشری بدیشان واگذار شد. به زودی انگلیسی ها از فرانسویها پیروی کردند تا آن که در 1756م، این چشم و هم چشمی ها به پیکار میان ایشان انجامید. انگلیسیان بر فرانسویان برتری شگرفی داشتند؛ از آن رو که نیروی دریایی بریتانیا بر دریاها چیره بود و می توانست سپاهیان را تقویت و جا به جا کند و فرانسویان را از دست زدن به چنین کارهایی باز دارد. رابرت کلایو از این تحرک جنگی منتهای برخورداری را حاصل کرد و فرانسویان را در 1757 م از بیشتر سرزمین های جنوبی هند و بنگال راند.(2) پیمانی که در پایان جنگ های هفت ساله در 1763م بسته شد، کار فرانسویان را در هند و نیز در اروپا و امریکا یکسره کرد.
این پیروزی بریتانیا در هند کمابیش همزمان شد با جنگ بانیپات (در 1761 م )، چنان که دیدیم مراتهه ها در آن شکستی سخت از افغان های مهاجم یافتند. برافتادگی سریع ایشان بر اثر این شکست در هند از نظر نظامی و سیاسی خلایی پدیدار کرد. دیگر هیچ نیروی بومی در میان نبود که با سپاهیان شرکت هند شرقی بر آید. برای شرکت، یافتن بهانه برای دخالت در امور هند امری بود بسیار آسان، در واقع همین که شرکت فرمانروای سرزمین ها شد، دیگر مسائلی از امنیت مرزی و ضرورت پیشگیری از سرکشی و اقدامات دشمنانه ی امیران همسایه با توطئه ای که کارکنان آزمند شرکت می کردند، مایه ی گسترش سریع قلمرو شرکت در هند می شد.
مدیران شرکت هند شرقی از گسترش سلطه بر سرزمین های پهناور هم چنان خودداری می کردند و خرده گیری های همگان بر آزمندی کارکنان آن و سوء استفاده هایی که در هند روی می داد، گه گاه موجب تأخیر در پیشرفت شرکت در تسلط بر سرزمین های جدید می شد. ولی، نه انتقادها و ایجاد موانع از سوی پارلمان از درگیری های گاه و بی گاه لشکریان بریتانیا در امور حکومت های مختلف هند می کاست و نه بعضی اصلاحات دیوانی که از فرصت های سوء استفاده های شخصی و توانگر شدن گروهی به زیان هندیان جلوگیری می کرد. دخالت نظامی بریتانیا جز در بخش های شمال غربی هند که افغان ها و دیگر عشایر جنگجو با سرسختی پایداری می کردند، با ایستادگیهای ناچیزی برخورد کرد و تا 1818م که مراتهه ها سرانجام شکست قطعی یافتند، شرکت هند شرقی بر سراسر شبه قاره ی هند تسلط کامل یافت، کارکنان شرکت حتی در آن هنگام هم بر بخش کوچکی از هند تسلط اداری مستقیم داشتند. دیگر جاهای هند را شرکت با اتحاد با امیران بومی که سیاست ایشان را گماشتگان شرکت مقیم در دربارهای ایشان می گرداندند، اداره می کرد.
دو امر مایه ی دستیابی آسان بریتانیا بر هند شد. نخست آن که، فرمانروایان مسلمان هند هرگز نمی توانستند علیه انگلیسیان به اتحادی برسند و از بیم تاخت و تازهای افغان ها از بیرون هند و سرکشی های هندوان از درون، بسیاری از ایشان پشتیبانی انگلیسیان را امری نیکو می دیدند. دوم آن که، فرمانروایان مسلمان در میان تبعه ی خویش که بیشترشان هندو بودند، چندان محبوبیتی نداشتند. حتی مسلمانان طبقات پایین نسبت به فرمانروایان خویش چندان وفاداری نداشتند و در جنگ با اروپاییان کوشش اندکی می کردند.
با این همه، مسلمانان هند از تنزل نیرو و پایگاه خویش بسیار ناخرسند بودند. این مطلب موجب برپایی جنبشی برای اصلاحات و تجدید حیات در اسلام شد که کمابیش همانند الگوی مسلمانان تجدد خواه بود.(3) و با پذیرشی بسیار رو به رو شد و سرانجام به شورش سپاهیان در 1857 م / 1273هـ انجامید. این شورش مایه ی لرزش کوتاه مدنی در پایه های قدرت بریتانیا در هند شد؛ ولی سرانجام شورشیان سرکوب شدند و همزمان با آن امپراتوری گورکانیان هند بر افتاد و وارث آن یعنی شرکت هند شرقی ملغا شد.(4)
پی نوشت ها :
1. سپاهیان گورکانیان هند، نه تحرک داشتند و نه انضباط. حتی مراتهه ها هم از همین ناتوانی بی بهره نماندند؛ از آن رو که زندگی شکوهمند و کشمکش های فرقه ای میان سران ایشان به سرعت بر صفات پسندیده ی نظامی ایشان چیره شد. ایرانیان و افغانان از کامیابی هایی که در شمال هند یافتند، دارای کارایی و جنگاوری بیشتری بودند؛ ولی اوضاع نابه سامان سیاسی در زادگاه آنان ایشان را از برپایی دستگاهی پایدار در هند باز می داشت.
2. اندکی شمار واحدهای اروپایی که در این پیکارها شرکت کردند و به پیروی قطعی رسیدند، سخت شگفت انگیز است. کلایو سپاهی از 200 اروپایی و 300 هندی در فرمان داشت که با آن در 1715 م به آرکات تاخت و مواضع فرانسویان را در بخش مدرس- پوندیشری به تصرف در آورد. هم چنین بر پایه ی مقیاس های جنگ های سده ی هیجدهم میلادی در اروپا اگر سنجیده شود، پیکار پلاسی (در 1757 م) که مایه ی دستیابی بریتانیا به نخستین سرپل مهم ایشان در بنگال شد، چیزی بیش از یک دست برد نبود.
3. Murray T. Titus, Indian Islam (London: Oxford University Press, 1930), pp. 178-193.
4. مطالب مربوط به مسلمانان هند مأخوذ است از:
Cambridge History of India (Cambridge : Cambridge University Press, 1929), IV, V; R. C. Mojumdar, et al., An Advanced History of India (London; Macmillan & Co., 1958), pp. 645- 783; Oxford History of India (Oxford: Clerendon Press, 1958), pp. 455-672; Holden Furber, John Company at Work (Cambridge, Mass.: Harvard University Press, 1948).
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}