صنعتی شدن اروپا
مترجم: مسعود رجب نیا
در سده ی نوزدهم میلادی، صنعت از دو مرحله ی کاملاً مشخص گذشت که حد فاصل آن ها 1870م بود. هر یک از این مرحله ها دارای تکنولوژی خاص و شکل سازمانی و آرمان های خاص بودند. نخستین مرحله، به گونه ای بسیار آشکار در بریتانیا روی نمود. دومین مرحله، پراکندگی بیشتری داشت و در امریکا و آلمان هم آشکار شد؛ اما به ویژه انگلستان هم چنان پیشتاز ماند و الگو بود.
نخستین مرحله یا مرحله ی بریتانیا.
جنبه های فنی نخستین مرحله صنعتی شدن جدید را می توان در دو کلمه خلاصه کرد: زغال سنگ و آهن. این شیوه ی تکنولوژی تا میانه ی قرن، هنگامی که راه آهن، کارخانه های پنبه بافی، صدها ماشین جدید یا اصلاح شده دستگاه های گوناگون به کار افتاد، به کمال رسید. نمایشگاه بزرگ 1851م در لندن، دگرگونی های فنی به ثمر رسیده در ایتالیا را به گونه ای مناسب نمودار ساخت.بهره گیری از زغال سنگ و آهن برای صنعت و نیز برای مصارف خانگی در انگلستان سده ی نوزدهم میلادی، امری چندان تازه نبود. تامس نیوکامن از زغال سنگ برای راه اندازی ماشین در 1712م بهره گیری کرده بود، و از آهن برای ابزارسازی از سه هزار سال پیش استفاده می شد. ابتکار سده ی نوزدهم میلادی بریتانیا همانا در میزان به کار گیری این دو ماده ی عمده بود. هنگامی که ماشین های آهنی بیشماری با نیروی اسب بخار رایج شد، دگرگونی شگرفی در انواع آن پدید آمد. دوک های بافندگی چوبین و چرخ های ریسندگی دستی که در کلبه های سراسر کشور پراکنده بود؛ همانندی اندکی با هزارها دوک و ده ها دستگاه بافندگی با نیروی بخار که در کارخانه های پنبه ریسی آغاز دوران ویکتوریا متمرکز بودند، داشتند و ارزانی یکنواختی و از همه بالاتر فزونی مقدار تولید بسیار بیشتر از حدی بود که با دست حاصل شود. دگر گونی های کمابیش سریع و شگرف روی نموده در پیشه هایی مانند فلزکاری یا چاپ و پدیداری پیشه های نو مانند مهندسی و کارهای راه آهن، تکنولوژی جدید را در جامعه ی بریتانیا تا 1850م سخت و ژرف جا انداخت.
تا این هنگام، تنی چند از خیال پردازان (مانند هانری سن سیمون ف 1825م، اوگوست کنت ف 1857م؛ و رابرت اووِن ف 1858م) آرام آرام نغمه سازی می کردند که در اقتصاد آینده فراوانی کالا روی می دهد و نیز ای بسا که با بهره گیری از نیروهای مواد بی جان طبیعت از نیروی کارگر بی نیازی حاصل شود. اما، اعتقاد اکثریت بر آن بود که تهیدستی را نمی توان برانداخت و هرچه بر تولید افزوده شود، آن فزونی را اضافه جمعیت جذب می کند. در بریتانیای سده ی نوزدهم میلادی بی گمان، بر انبوهی مردم با نسبت 34 درصد در طی بیست سال، (1801- 1821م) افزوده شد. در سراسر این قرن افزایش جمعیت بریتانیا از 10 میلیون در 1801م به 37 میلیون در 1901م رسید.(1)
از دیدگاه دهه ی 1960م چنین می نماید که دگرگونی های صنعتی که در انگلستان در حدود دویست سال پیش آغاز شد و صد سالی پیش از زمان ما به میزانی به راستی انبوه رسید، در زندگی اقتصادی و اجتماعی مانند جهشی است که از دوران آغاز نوسنگی تا دوران کشاورزی و حشم داری بهره ی انسان ها شد. در دوران های نوسنگی فنون کشاورزی بیشتری صرف دگرگون ساختن محیط طبیعی شد و مقدار خوراکی و سرچشمه های نیروهای در دسترس آدمیان چندین برابر گشت. بدین گونه، امکان افزایش جمعیت روی نمود و شهرهایی با انبوهی مردم و گوناگونی پیشه ها، مهارت ها و کارهای بغرنج و پیچیده ی زندگی تمدنی پدیدار شد. در سراسر تاریخ مدون تمدن (حتی تا روزگار ما) بیشتر آدمیان زندگی را در چهارچوب کارهای عادی روزانه و سالانه ی کشت و زرع زیسته اند؛ آن چنان که زیست آدمی در معرض بیم ها و امیدهای شرایط اقلیمی، جنگ و بیماری بوده و بر پایه ی کار سخت برای برداشت از زمین نظم می یافته است.
صنعت جدید ای بسا محیطی پهناور ایجاد کند که در آن اکثریت مردم تا آینده ای ناپیدا زندگی کنند؛ ولی امکانات اجتماعی، سیاسی فرهنگی و ذاتی چنین دگرگونی ای در آهنگ ابتدایی و کارهای روزمره ی زندگی مردم، گویا تا پاره ای و حتی تا گوشه ای خرد کاویده و جست جو نشده است. پس، درباره ی پیامدهای تاریخی ناشی از کوشش های گروهی خرد از مخترعان و مهندسان و پیشتازان در چند شهر ولایتی بریتانیای کبیر در پایان سده ی هیجدهم و آغاز سده ی نوزدهم میلادی هر چه بگوییم، گزافه نیست.
اما، شاید در اهمیت دراز مدت محدوده ی نهادی و فکری پرورش محیط صنعتی جدید بریتانیای کبیر غلو و مبالغه شده باشد. شاید، این چنین عوامل ماوراء طبیعی هم چون «اخلاق پروتستان»، «وجدان غیر متعهد» و «روحیه ی سرمایه داری»، اجزای اصلی و عمده ی پیشروی آغازین صنعتی شدن بودند، ولی باید گفت که در کشوری مانند مجارستان، نه آیین کالون دارای پیامدهای صنعتی بود و نه مخالفت با کلیسای کاتولیک. بی گمان، بریتانیا هم در یافتن رگه های زغال سنگ و آهن خام، هم نیروی کاری که به آسانی به پذیرش راه ها و برنامه های گوناگون کار تن در دهد، و در دسترس داشتن گروهی نوآور و مصمم به کار آفرینی و گسترش اندیشه های نو و توانا در یافتن پول یا اعتبار ضروری برای جای دادن آنان در ماشین ها و رویه های جدید، در موضعی مساعد بود.
عدم تصلب همه گیر در بافت جامعه ی بریتانیا شاید خود انگیزه ی نوآوری شد و موجب گردید که بریتانیا در نخستین مرحله ی صنعتی شدن مدرن پیشوای دیگر ملت ها شود. این عدم تصلب میراث اقدامات شدید پارلمان در برابر خودکامگی نخستین فرمانروایی خاندان استوارت در میانه ی سده ی هفدهم میلادی بود. ولی، در 1756- 1815م کهنه پرستی و محافظه کاری پارلمان رژیم کهن انگلیس از لرزش ها و مقتضیات پیکار با فرانسه دچار لرزه شد.(2) دگرگونی های ناگهانی در اوضاع گوناگون بازرگانی فراسوی دریاها که وابسته به نیرومندی و ناتوانی غافل گیرانه ی نیروهای دریایی بود و نیز دگرگونی های ناگهانی در وضع حکومت برای اقدامات فوری در وضع جنگی بغرنج و پهناور(3) و نوسان های بی درنگ و شدید برای تدارک پول و نوسان های قیمت ها، همه جمعاً مایه ی ناتوانی پایداری و ایستادگی در برابر نوآوریهای اقتصادی می شد. در چنین شرایطی پاداش های مالی که می توانست نصیب شخص خوش اقبال یا ماهری شود که بهبودی در جریان کار ایجاد می کرد، چنان گزاف بود که صدها تن از بلندپروازان یا آزمندان را به کوشش وا می داشت.(4) چه بسا در جامعه ای منظم تر با نظارتی کوشاتر و بیشتر بر نو آوری فردی و بهره گیری از جنگ، این گونه پیشروی سریع که در بریتانیای پایان سده ی هیجدهم میلادی و آغاز سده ی نوزدهم میلادی روی نمود، پدیدار نمی شد.
ولی، هیچ شرحی از اوضاع کلی نمی تواند دگرگونی های پدیدار شده در زندگی توده دار مردم را بیان کند؛ زیرا افراد هر کدام به تنهایی با الهام از حرکات گوناگون در اجتماع، تصمیم هایی گرفته اند و به کارهایی دست زده اند که مجموع آن ها به آغاز گونه ای دگرگونی در انگلستان انجامیده است. احساس غرور از چیره دستی در کارهای فنی و خواست رسیدن به پایگاهی ستایش آمیز و پر احترام در میان مکانیک های همکار، شاید به همان میزان انگیزه ای مؤثر در کوشش برای ارائه اختراعی با هدف به دست آوردن مبلغی کلان و دل خواه بوده است. مردی که با شکیبایی، یک فلز ریسمان گونه را سوهان می زد تا آن را به اندازه و مناسب مهره ی خاص درآورد که آسان سوار شود و استوار بایستد و همواره برای این کار آج های سوهانش را با مهارت دیرینه ی دست ها و چشم هایش آماده نگاه می داشت، همان قدر در کامیابی دستگاهی که از زیر دستش برون می آمد موثر بود که سرمایه داری که دستور ساختمان دستگاه را داده و بهای آن را پرداخته بود؛ و نیز مخترعی مانند جیمز وات که نه مکانیکی می دانست و نه سرمایه دار بود، برای فراهم ساختن اختراع خویش وابسته بود به همکاری این هر دو عامل سابق الذکر.
موضوع برجسته ای که باید در بررسی هر موردی از نهادهای جامعه ی آغاز صنعتی شدن در نظر گرفت، آن است که چارچوب و پایه های کهن جامعه ی بریتانیا با آن که بی گمان بر اثر به کارگیری نوآوریهای فنی در نیمه ی نخستین سده ی نوزدهم میلادی که با درشتی ناگهانی مطرح می شدند، اگر چه به خراشیدگی و کاستن از ضخامت پیشین خویش می رفتند، هیچ گاه پریشان و تباه نشدند.(5) اما، این حال نه ضروری بود و نه ثابت و استوار. این امر که صنعتی شدن آغازین در جامعه ای متکی بر نهادها و پای بند سنت ها پایدار شد و بالید که در عین حال جامعه ای بازرگانی، روستایی، اشرافی، پارلمانی، و به هم پیوسته و فرد گرا نیز بود، دلیلی نمی شود بر این که نهادهایی از این دست، همواره گرایشی ذاتی و گسترده برای پذیرش صنعتی شدن دارند. نتیجه گیری و فرضیه سازی بر این اساس که پیوندی ضروری میان بالیدن و شکوفایی صنعتی شدن با نهادها و حالات ویژه ی جاری در بریتانیا وجود دارد (که زمانی همان شرایط به اروپای غربی و امریکای شمالی هم انتقال یافت)، خطای اندیشه و اشتباه فکری است که در میان جزم گرایان مارکسیست، آزاد اندیشان [لیبرال های ] سده ی نوزدهم میلادی و محافظه کاران قرن بیستم میلادی رواج داشت.
با این همه، این فرضیه تا حدود 1870م که رهبری صنعتی جهان از بریتانیا به آلمان و امریکا آغاز به انتقال کرد، پذیرفتنی بود. آدام اسمیت (ف 1790م) و فیلسوفان هم فکر او، مجموعه ی فرضیه هایی را در امور اقتصادی گسترش دادند و توصیه و بیان کردند که عمل معقول افراد در خرید و فروش سرانجام به سود کامل و مناسب نیازهای بشریت تمام می شود. چون، نهادهای بریتانیا گویا توجه فوق العاده ای به فرد مبذول می داشتند که برای سود شخصی به دنبال رشته کارهایی می رود، پس می توان نتیجه گرفت که شکوفایی شگرف بریتانیا در صنعتی شدن مستقیماً ناشی از قوانین معقول بریتانیاست که با آزادی فرد در داد و ستد بازار هیچ معارض و مخالف نیست. این فلسفه ی آزادی اقتصادی موضوع اساسی اعتقاد آزاد اندیشان میانه ی سده ی نوزدهم میلادی شد و در بسیاری از سرزمین های اروپایی شعاری شد برای کسانی که به موانع قانونی و موانع دیگری که بر سر راه صنعتی شدن کشورشان وجود داشت، می تاختند.
با این وجود، حتی در سده ی نوزدهم میلادی، واقعیت ها صورتی دیگر یافت. تکنولوژی به زودی از نهادهای آزاد بیرون رفت و در جامعه های بسیار متفاوتی پا گرفت. صنعتی شدن ژاپن، مثال بسیار آشکاری است از این پدیده؛ ولی حتی در جهان غرب هم رواج صنعت در آلمان پس از 1870م و در روسیه ی دو یا سه دهه ی اخیرتر از آن، صنعت را با همه ی نهادها و صنعت های وابسته بدان به جامعه هایی در آورد که سنت لیبرالی در آن ها ناتوان یا از نظر سیاسی ناچیز بود. با این وجود، با پشتیبانی دولت و مقامات تعاونی که سهم آن ها از منافع مؤسسات خصوصی موفق در مقایسه با بهره ای که نصیب بخش خصوصی می شد ناچیز یا هیچ بود، صنعت شکوفا شد.
وانگهی، در حالی که صنعت در آلمان و روسیه به سرعت پیشرفت می کرد، رهبران صنعت بریتانیا بر افتخارات خویش غنودند. پسران کار خانه داران بزرگ سخت فریفته ی شیوه ی زندگی والای رایج در میان طبقه ی ملاک و آسایش دوست شدند. توان گران گرفتار بدین شیوه ی زندگی، غالباً گرایشی به سرمایه گذاری های کلان نداشتند؛ چرا باید زندگی خوب را دست خوش ناآرامی کنند؟ وانگهی، زندگی به شیوه ی نجبا مستلزم کناره گیری از کار هر روزه ی مدیریت کارخانه بود و در واقع، غالباً مقتضی بود که خانه ی شهری در لندن یا دست کم در منچستر در اختیار داشته باشد و در صورت امکان نیز جایگاهی در ییلاق به دور از دود و سر و صدای کارخانه و محیط صنعتی دست و پا کند. همه ی این امور خواه ناخواه مایه ی پیدایش فاصله ای شگرف در میان دستگاه مدیریت و رهبری کارخانه و کارگران می شد. همکاری آسان و پرثمر فنی میان کارفرما و دستمزد بگیران که در کارگاه های نسبتاً کوچک گذشته موجود بود، دیگر به تباهی گرایید. مکانیکهای هوشمند و مبتکر هنوز هم وجود داشتند؛ ولی دیگر اندکی از آنان حاضر بودند به سرمایه داران بالانشین و طبقه ی ممتاز خدمت کنند. به ویژه که همکاری ایشان ای بسا که موجب بی نیازی کارفرمایان از شماری از کارگران و مایه ی بیکاری آنان می شد.
دلیل دیگر فرو افتادن بریتانیا از پایگاه رهبری صنعتی، همانا فقدان هرگونه پیوند عمدی و منظم بود در میان علوم نظری و اختراعات فنی.(6) بی گمان، کارخانه داران هرگاه که ضرورتی روی می نمود و دشواری پیش می آمد، با دانشمندان علوم نظری به رایزنی می پرداختند؛ برای مثال، معدن داران، سر هامفری دیوی را در 1815م مأمور طرح چراغ بی خطر برای کان های زغال سنگ کردند و چارلز ویتستون، پروفسوری که در علوم طبیعی کارشناس بود، در نخستین شرکت تلگراف بریتانیا (در 1837م) که به کامیابی رسید، شریک شد، بدان سبب که گردانندگان شرکت به دانش او در زمینه ی الکترومغناطیس در نخستین گام هایی که در این راه برداشته می شد، نیازمند بودند.(7) در نسل بعد لرد کلوین پروفسوری در گلاسکو، بعضی از اشکالات مخابرات پیام های تلگرافی ماورای دریاها را حل کرد و نیز قطب نمایی را طراحی کرد که بر کشتی های آهنی کار می کرد و در کارخانه ای کشتی سازی گلاسکو از آن بهره برداری شد.(8) ولی، این گونه برخوردها میان علوم نظری و امور فنی علمی امر بود تصادفی و وابسته به پیش آمدن ضرورتی که چون نیاز تصادفی بر طرف می شد، این روابط از هم می گسست.
چشم داشت اساسی دست اندرکاران جریان های صنعتی ایستا و بی تحرک بود. کارگران و کارخانه داران انگلیسی هر دو بر آن بودند که چون راه فنی جدیدی آزموده و کوبیده شد- ماشین های آن ساخته شد، چیره دستی های ضروری را کارگران به دست آوردند و بازاری برای محصول آن فراهم شد- دیگر این فرآیند بی ضرورت تغییری برجسته و چشم گیر می تواند ادامه یابد. بی گمان، واقعیت ها به هیچ روی با این خیالات واهی نمی خواند. در آغاز، هنگامی که هزینه ی سرمایه های اولیه هنوز نسبتاً اندک بود، رقیب دارای حق امتیاز دستگاه های پیشرفته تر، می توانست به آسانی با کاستن از هزینه ها و شکستن قیمت ها شرکتی معتبر و پرسابقه را به تباهی کشاند و تلاطم دوران های اقتصادی و بازرگانی هم در بر اندازی کارخانه های نارسا از نظر فنی و دارای دستگاه های نامرغوب سخت مؤثر بود.
ولی بر خلاف همه ی این تجربه ها، باز هم کارخانه داران و کارگران بریتانیایی در امید ثبات بودند. با پیچیده تر شدن دستگاه ها و تکامل فرایندهای تولید که موجب افزایش هزینه های سرمایه ای مربوط به راه اندازی گردید، از رقابت داخلی کاسته شد؛ ولی رقابت خارجی بالا گرفت که کمتر از آن تباه کننده نبود.(9) تصور این که پیشرفت فنی جریانی است بی پایان، در میان دست اندرکاران واقعی بریتانیایی پیش از 1914م، هیچ پایگاه واقعی نیافته بود. ایشان تصور این که دستگاه های کاملاً مطلوب که هم چنان به خوبی در کار باشند، چه بسا که از میدان خارج شوند و کنار گذاشته شوند، نمی کردند. اندیشه ی متضاد این که ضروری است هر شرکتی بر میزان هزینه های جاری برای کارهای پژوهشی به منظور بهبود روند جریان کار فنی بیفزاید، امری بود که دست اندرکاران صنعت بریتانیا پیش از نخستین جنگ جهانی با بی میلی پذیرفتند.
نیروی ملی و ثروت بریتانیا ای بسا که از موانعی اجتماعی و روحی- فکری در برابر پیشرفت تکنولوژی گزند می دید. اما از دیدگاهی دیگر، این آغاز ایستایی (و تباهی) صنعت مایه ی باز آمدن نیرو و سازگاری با محیط الگوهای کهن تر جامعه ی بریتانیا شد. سرمایه داران و دانشمندان کامیاب دیدگاه ها و منش های طبقات ممتاز را اختیار کردند، و در دیگر سو طیف اجتماعی، کارگران صنعتی بریتانیایی برای خویش آداب و اخلاق جالبی بر گرد نهادهای نوینی هم چون آب جو خانه ها (10)، اتحادیه هایی کارگری، و کلسیاهای متودیست پدید آوردند که به مراتب بدیع تر بود.
اگر بریتانیا به حال خود گذاشته می شد، انفجار فوق العاده ای که در اختراعات و تکنولوژی در آن روی نموده و در نخستین نیمه ی سده ی نوزدهم میلادی به اوج شدت رسیده بود، شاید فرو می خفت و آهنگ بسیار کندتری از تحول فنی جایگزین آن می شد؛ ولی بریتانیا را به حال خود باز نگذاشتند. در عوض، واکنش صنعتی شدن که با درجات و سازمان های گوناگون در جاهای دیگر جهان روی می نمود، خود انگیزه ای دیگر شد که حتی در شدت از نخستین مرحله هم در گذشت و بریتانیایی ها مانند مردم هر جای دیگر دنیا ناگزیر بودند که خود را با مقتضیات جدید سازگار سازند.
دومین مرحله یا مرحله ی آلمان و امریکا (تا 1917م).
تکنولوژی دومین مرحله ی صنعتی شدن جدید شامل مواد گوناگون بیشتری است و از منابع و انواع جدیدتر نیرو هم بهره می گیرد؛ ولی برتری زغال سنگ و آهن تا آغاز نخستین جنگ جهانی محفوظ مانده بود. گوناگونی موجود در رواج صنایع برق، شیمی، نفت و فلزات سبک با محصولات وابسته بدان ها مانند اتومبیل، رادیو، هواپیما و پارچه های مصنوعی تازه آغاز شده بود. زغال سنگ مصرف های دیگری جز بهره گیری حرارتی یافت و از حرارت دادن قیر مواد شیمیایی گوناگونی مانند آسپیرین، انوان رنگ ها و مواد منفجره ساخته می شد. آهن نیز پس از اختراع دگرگون سازنده ی بِسمِر (در 1856م) قابل تبدیل به فولاد و انواع مواد شیمیایی شد. فولاد خود آمیزه ای است از آهن، کربن و دیگر عناصر که می توانست در انواع بیشمار تولید گردد. شیمی دانان و فلز شناسان دریافتند که انواع فولاد را با نظارت و ضبط دقیق کاربرد اجزای گوناگون، افزایش دهند و فولادهای سخت تر، نرم تر، ضد رنگ و کشش پذیر بسازند. بنابراین واژه «فولاد» به انواع گوناگون و بسیاری از فلزات برای بهره برداری های فراوان اطلاق شد. با آن که زغال سنگ و آهن در میان مواد صنعتی برتری خود را در سال های 1870- 1917 م حفظ کردند، در واقع در پایان این دوران، شیمی دانان و فلزشناسان این دو عنصر اصلی آغاز مرحله ی صنعتی شدن را به انواع بسیاری از مواد تازه تبدیل کردند.پیدایش فولاد های ویژه و انواع مشتقات قیر از زغال سنگ، مصداقی است از گرایش کلی در تکنولوژی دوران اخیر سده ی نوزدهم میلادی، مصارف جدید زغال سنگ و آهن با بهره مندی مواد به دست آمد. در واقع، چون شیمی دانان به صف مقدم تکنولوژی در امدند و مهندسان صنایع را به شاگردی خود در آوردند،(11) در عرصه ی تکنولوژی پیشین که بر محور به کارگیری درشت- ماده(12) و کارکرد ماشین های آهنین استوار بود، با مهار کردن نیروهای طبیعی خُرد، فرایندهای صنعتی گسترش یافت. توانایی دخالت در ذرات، نیروها و خواص مولکولی، اتمی، و (به کمک برق) زیر اتمی، عرصه ای نوین و گسترده، امکاناتی وسیع، و دقتی بی مانند در تسلط آدمی بر ماده و انرژی پدید آورد. برای تأمین نیروی مورد نیاز صنایع، زدن یک کلید جایگزین انباشتن بار سوت در کوره شد؛ و نیروی برق نشان داد که می تواند انرژی لازم برای گونه های بسیاری از دستگاه هایی را که چرخ لنگر ماشین بخار حتی قادر به راه انداختن آن ها نیز نبود، تأمین کند. در حالی که مشخصه ی نخستین مرحله ی صنعتی شدن مدرن، موتورهای بخار ثابت با تیرهای حمال وزین، پیستون های سنگین، شفت های پر سر و صدا، و ابرواره های دود و بخار بود، در مرحله ی دوم صنعتی شدن «ماشین» (دستگاه)، از نمادی که حرکت آن برای حواس انسانی محسوس بود به افزارهایی هم چون رادیو، مبدل برق، حوض الکترونیک، لوح عکاسی، و اجاق برقی ارتقاء یافت.
البته، تکنولوژی جدید آن چنان که اختراع ماشین بخار استفاده از نیروی آب و چهارپایان را منسوخ کرد، موجب جای گزینی کامل دستگاه های پیشین نشد. در واقع، پیشرفت های جدیدی در روش های کهن تکنولوژی گاه اهمیتی بسیار داشت. اندازه ی روزافزون کوره های بلند، لکوموتیوها، کشتی های بخاری، ماشین های چاپ و مانند آن ها، مایه ی گشایش های بسیاری از نظر اقتصادی شدند و اختراع اتومبیل و هواپیما جامعه ی آدمی را برابر با ان چه در روزگار پدیدار شدن راه آهن روی نموده بود، دگرگون ساخت. این پیشرفت ها با آن که برای مردم آن زمانه آشکارا مهم و ومؤثر بودند، بیشتر به معنای تحقق هدف های در نظر گرفته در نخستین مرحله ی صنعتی شدن به شمار می رود تا آن که طلیعه های بر آغاز مرحله دوم باشند- مرحله ای که ما در دهه ی 1960م هنوز در آن غرقه هستیم.
***
سازمان اجتماعی و آرمان های اساسی وابسته به سازمان صنعتی ایالات متحد پیش از نخستین جنگ جهانی همانند انگلستان بود، ایالات متحد امریکا در بیشتر ویژگی ها به جامعه انگلستان شباهت داشت و حتی از بعضی جهات نسبت به آن راه مبالغه پیش گرفته بود؛ مانند ان که محیطی جزیره گونه و بسته داشت؛ یا آن که بخش کوچکی از امور اقتصادی و اجتماعی بر عهده بخش دولتی بود؛ و دیگر آن که دست کم در شمال تمایز روشنی مابین طبقات اجتماعی وجود نداشت. از دیرباز پیش از انقلاب امریکا، حساب های جزئی و دقیق و حسابگری در داد و ستد در جامعه ی نیوانگلند و ایالت های میانه ی کرانه اقیانوس اطلس سخت پا گرفته و سرشت مردم شده بود و مکانیک های امریکایی در کاردانی و هوش دست کمی از دیگر همکاران خویش در سراسر جهان نداشتند. در چنین جامعه ای، صنعتی شدن به شیوه ی جدید به آسانی پا گرفت؛ به ویژه با به میدان آمدن راه آهن و کشتی های رود پیما که مایه ی در دسترس گذاشتن ذخایر آهن و زغال سنگ پنسیلوانیا و دیگر بخش ها شد. سرچشمه های شگرف مواد خام امریکا و نفوذ نسبتاً اندک ولی رو به فزونی سریع جمعیت در آن جا، زمینه ای از رونق و شکوفایی فراهم ساخته بود؛ مانند محیط انگلستان 1790- 1850م که تا دیرگاهی حتی پس از نخستین جنگ جهانی ادامه داشت. وانگهی، آرمان های فرد گرایی و روحیه ی رقابتی صنعت گران امریکایی را از همان پارچه ای دوخته بودند که بر خشونت های صنعت ویکتوریایی پیش از آن جامه ای برازنده پوشانده بود. سرنوشت مکانیک ها و کارفرمایانی مانند تامس ادیسون (ف 1931م ) و هنری فورد (ف 1947م) برآیند کامیابی های گذشتگانی مانند ریچارد آرکرایت (ف 1792 م) و جیمز وات (ف 1819م ) بود. اینان دارای سرمایه های هنگفت بودند، مناسب ابعاد شگرف سرزمین پهناور امریکا با بازار بزرگ آن.
صنعتی شدن امریکا به سبب در آمدن انبوهی از مهاجران آشنا به فنون گوناگون، سرعتی روزافزون یافت. مردم امریکا تا 1814م، آمیزه ای شده بودند از مردم گوناگون سراسر جهان که در میان آنان نژاد مسلط با اروپاییان بود با جزءِ عمده ای از اقلیت زنگی و نیز نمایندگانی از دیگر جمعیت های عمده ی جهان، کثرت ریشه های فرهنگی جاری در جامعه، خود امتیازی بود اجتماعی و روانی برای انتقال از زندگی روستایی به زندگی شهریِ صنعتی. در این انتقال راه حلی که امریکاییان پیش گرفتند همانا تأکید بر میراث فرهنگ انگلیسی بود و پای بندی به شیوه ی حکومتی و سیاسی کهن، و بدین گونه، دست کم تا چند دهه از گوناگونی هایی که با مهاجران به کشور راه می یافت، مصون ماندند تا زمینه ی نسبتاً نرم گونه و انعطاف پذیری برای حل اختلافات فرهنگی گوناگون که روی می نمود، فراهم شود.
صنعتی شدن امریکا با آن چه بر همتای بریتانیایی پیش رفته بود و نیز بدان سبب که شرکت های بزرگ در پهنه ی بازرگانی و اقتصادی امریکا به سرعت به صورت سازمان های عادی در آمدند، تفاوت داشت. گرایشی به وجود آمد به سوی آن که سرکت های بزرگ صنعتی مبدل به دستگاه های اداری خصوصی شدند- که در آن ها قدرت وابسته به امور اداری باشد- تا مالکیت خود وسیله ای باشد برای پرهیز از فرد گرایی درشت و ناهمواری که در بریتانیا در نخستین مرحله ی صنعتی شدن روی نمود بود. مقررات عمومی مربوط به بازرگانی خصوصی نیز مؤید پدیداری شرکت های نیرومند بود؛ هم چون شرکت نفت استاندارد راکفلر، گاه تا آن جا گسترش می یافتند و می بالیدند که حتی در آمریکا هم تحمل ناپذیر بودند. ولی، این گونه امور در آلمان بهتر رشد و نمو می یافت؛ زیرا در آنجا سنت حکومت پروسی کارهای گسترده و بزرگ را در پهنه ی اقتصادی هم مانند دیگر زمینه ها ترغیب می کرد و به مأموران به دیده ی خوک هایی که به هزینه ی ملت در اصطبل نگاه داری می شدند و ایشان با آزمندی از محل درآمد مالیاتی مردم درستکار و رنجبر می خوردند نگریسته نمی شد، بلکه آنان را کلاً نمایندگان مجسم پدیده ی متعالی حکومت می پنداشتند که حقوق خصوصی را به سود همگان محدود می کردند.
***
توسعه ی صنعتی آلمان از دیدگاه زمانی همراه بود با امریکا، از آن رو که این هر دو کشور برای بهره برداری از مواد کانی که در گذشته از دسترس بیرون بود، نیاز به وسیله ی حمل داشتند که همانا راه آهن باشد. ولی، نظام طبقاتی نسبتاً خشک آلمان به ویژه در مشرق، و پایگاه استوارتر و محبوب حکومت ارتش و دستگاه دیوانی، و مطلوبیت شیوه ی آموزشی آلمان، گسترش و پراکندگی مهارت های دستی و حتی سازمان اصناف، همه حاکی از آن بودند که صنعت در آلمان از لحاظ ویژگی های اجتماعی و روانی با انگلستان و امریکا متفاوت خواهد بود.
برجسته ترین نوآوری آلمان همانا گسترش دامنه ی کاربرد مدیریت برنامه ریزی شده و آگاهانه در فرایند صنعت بود. این کار در چند رشته امور اجرا می شد که می توان آن ها را چنین بر شمرد: (1) امور فنی؛ (2) امور مالی؛ (3) نیروی انسانی.
(1) در زمینه ی فنی، آلمانی های اختراع را به امری عادی در حد انتظار تبدیل کردند. این واقعیت که در آلمان صنعت به مقیاس بزرگ درست زمانی به میدان آمد که شیمی دانان به تازگی به درک نظری مناسبی در زمینه این رشته دست می یافتند، بی گمان بدین تصور یاری رساند که بر پیشرفت فنی هیچ حدی متصور نیست. باری، شرکت های شیمیایی و برقی آلمان نخستین شرکت هایی بودند که آزمایش هایی پژوهشی- صنعتی را بنیاد نهادند و در آن شیمی دانان و فیزیک دانان دانش اموخته را به کار گماردند و بررسی ها و و آزمایش های آنان را نه هم چون گونه ای کار جنبی پیرو ضرورت، که مانند بخشی پایدار از کار کارخانه مورد استفاده قرار دادند. بدین گونه، چند شرکت بزرگ آلمانی با برقراری رشته پیوندی میان نظریات علمی و کار فنی روزمره ی کارخانه نوآوری فنی را به امری نهادی بدل کردند. در پایان قرن، پیامد این امر در زمینه ی صنایع شیمیایی و برق شگرف بود و رهبری جهان را به آلمان سپرد.
(2) در زمینه ی امور مالی، حکومت آلمان بر دامنه ی مدیریت خود با گستردن نظارت بر بازار آزاد یا حتی الغای آن افزود. این وسیله ای بود که دست کم از لحاظ نظری تصمیمات کارخانه داران بریتانیایی را راهبری کرده بود. بدین گونه، از تعرفه ها و از آن بدتر، از تعیین دقیق بهای حمل و نقل راه آهن به منظور ترغیب شرکت ها و صنایعی که برای دفاع ملی ضروری بودند، بهره برداری می شد. پیش از 1866م یا حتی با شدت بیشتری پس از آن تاریخ که پروسیان نخستین بار نشان دادند که چگونه می توان دشمن را با تردستی در نقل و انتقال با راه آهن غافل گیر کرد، در طرح افکندن مصالح نظامی و نقشه کشی جنگی همواره خط های راه آهن را ملحوظ می کردند. در تعیین محل و جهت کشیدن خط های راه آهن پیش از هر چیز نقل و انتقال وسایل جنگی در مرزهایی که در تهدید دشمن بودند، مورد توجه بود و کمتر مسائل مالی و اقتصادی در نظر گرفته می شد. با این همه، آلمان با چشم پوشی از مقتضیات بازار، کلاً نه تنها به امتیازات شگرف و جامع نظامی دست یافت، شبکه ای فوق العاده از وسایل حمل و نقل فراهم ساخت - به ویژه پس از 1879م که دولت خرید خط های راه آهن خصوصی را امری رایج کرد- و همچنین توانست شبکه ارتباطی بسیار کارآیی برای حمل و نقل ایجاد کند.
تنها مأموران حکومت نبودند که رسماً به نظارت بر پیشرفت صنایع آلمان می پرداختند، بلکه زیر چتر دولت، ده ها دستگاه اداری «خصوصی» پیدا شدند که در کار رشد اقتصاد آلمان نفوذی شگرف داشتند. این دستگاه های سلسله مراتبی «خصوصی» بانک خوانده می شدند. قدرت آن ها از آن جا سرچشمه می گرفت که وام های کلان دراز مدت به صنایع آلمان می دادند. این گونه وام ها را بانک داران بریتانیایی با نظری نامساعد می نگریستند که پول خود را در تدارک ماشین ها و ساختمان هایی که در دست مالکان خصوصی خواهد ماند، حبس کنند. در دسترس بودن چنین اعتبارات کلانی، مایه ی تسریع رشد صنایع آلمان پس از 1870م شد. ولی از سوی دیگر، بانک ها هم خواستار نظارت بر شرکت هایی شدند که این چنین از آن ها پشتیبانی کرده و اعتبارات بسیاری در اختیار آن ها نهاده بودند. این خواست آن ها با جای دادن نمایندگانی در هیئت مدیره شرکت ها، به انجام رسید. هنگامی که یک بانک دار، خواه مسائل ملی و خواه بین المللی را ملحوظ کند، به ویژه با توجهی که به حسابگری دارد، همواره می کوشد تا بر تصمیمات مدیریت مسلط شود.
واحد کارتل از مشخصات بارز مدیریت هر دستگاه جامع صنعتی در آلمان شد که ناشی بود از هماهنگی ای که بانک های بزرگ پدید آوردند. هدف کلی یک کارتل همانا نظارت بر بهای خرید مواد، مصالح و فروش گروهی خاص از کالاهای تولیدی به گونه ای که سود صنایع در کل افزون گردد و نوسان جریان کالاها و خدمات به کمترین حد ممکن کاهش یابد. سازش کارتل ها و تقسیم بازارها امری بود کما بیش رایج، و تثبیت قیمت امری بود همگانی. غالباً کالایی واحد به طبقات مختلف مردم و گروه های مشتری با بهای گوناگون عرضه می شد. جزئیات تعیین بها و تقسیم ابزار در صنایع مختلف متفاوت بود و در مورد فرآورده هایی که استاندارد کردن آن ها کار آسانی نبود، کارتل ها به توافق نمی رسیدند و اصولاً کارتل پا نمی گرفت، ولی، در زمینه ی زغال سنگ و فولاد و بسیاری صنایع عمده ی دیگر، کارتل های آلمان با کامیابی فراوان نظر خود را اعمال می کردند.
مدیران امور و صنایع آلمان به جای آن که تابع بازار شوند، از طریق کارتل ها (تا حدودی) بر بازار نظارت می کردند. در طی نخستین مرحله ی صنعتی شدن، مردم چنین می پنداشتند که نوسان قیمت ها در بازار آزاد امری است عادی و تا آن جا که توان داشتند کار و کوشش خود را با دوره های رونق و کسادی سازگار می ساختند؛ هم چنان که کشاورزان در صدها سال خود را با دگرگونی های مساعد و نامساعد هوا همساز می کردند. کارتل های آلمانی البته از نوسان های بازار جهانی پیش از نخستین جنگ جهانی بر کنار نبودند؛(13) ولی با برنامه ریزی تولید محصولات و کنترل بهای کالاها، توانستند بر اوضاع مالی با قدرت بی سابقه ای نظارت کنند.
(3) پیشرفت در زمینه ی پرورش نیروی انسانی، پیش از 1914م حتی در آلمان نیز ناهموار بود. با این وجود، بازرگانی و فنی آلمان، کسانی را برای کارهای ویژه ای به گونه ای مؤثرتر از دیگر جاهای دنیا پرورش می دادند و قوانین بیمه های اجتماعی بیسمارک نیز عامل جدیدی بود در مدیریت اشتغال میلیون ها تن. در ضمن، نظارت انحصاری پشت پرده ی بیسمارک بر مطبوعات هم نخستین گام به سوی نظارت بر اندیشه ی آدمیان بود که بعدها در سراسر جهان رایج شد.
از اینها برتر، جابه جایی کارفرمایان کارخانه دار سرمایه دار با مدیران کارشناس و اهل کار بود که نه تنها به گردن کارخانه ها، شرکت ها، کارتل ها؛ و بانک هایی که بدیشان سپرده شده بود باکاردانی بسیار می پرداختند، بلکه پایگاه و موقعیت خود را با پدید آوردن هیئت مدیره ای از نخبگان پای بند انضباط استوار و رفتاری دلیرانه، کاملاً متفاوت با رفتار فردی و آشکارا وابسته به حسابگری اقتصادی که ویژه ی سرمایه داران بریتانیایی در آغاز سده ی نوزدهم میلادی بود، استوار می ساختند. اعضای برجسته و نخبه ی کارشناسان صنعت و بازرگانی آلمان در سلسله مراتب اداری منظمی جای گرفتند و برای هر عمل مقرون به کامیابی و فرمان برداری از اصول پذیرفته شده، پاداش و ترفیع می گرفتند. پول فی حد ذاته- که پاداش و ابزار کامیابی در بازار بود- برای چنین کسانی گویا به اندازه ی پایگاه در نردبان جامعه ی کسب و کار آن ها اهمیت نداشت.
آشکارا، یک گروه خُرد فرمانروا یا اولیگارشی که از میان نامزد های بلند پایگاه و پر انضباط برای یک عمر سرپرستی فعال برگزیده می شدند، بسیار همانند هرم دستگاه دیوانی حکومتی بود و در واقع دستگاه های اداری صنعتی و حکومتی سخت در هم آمیخته شده بود. کارمندان دولتی راه آهن، معدن ها، تلگراف و تلفن را در سراسر ایالت های آلمان می گرداندند، و در ضمن حسن نیت فراگیر بیشتر آن مأموران نبت به شرکت های بزرگ، در کوشش و همکاری نزدیک میان تدارک کنندگان و فراهم آوردندگان فرآورده های صنعتی پایه ای و کارمندان دولت پروس به اوج خود می رسید.
در واقع، در کارهای مهندسی سده ی نوزدهم میلادی، بزرگ ترین کامیابی ها در زمینه ی امور نظامی حاصل شد و آلمان بر دیگر دولت ها پیشی گرفت. در دوران پس از ناپلئون، پروس در امر همگانی ساختن آموزش نظامی (دست کم در اصول) به هنگام صلح، بر همه ی دولت های اروپایی برتری یافته و پیشی گرفته بود. پس از پیروزی های پروس بر ارتش اتریش در 1866م و بر فرانسه در 1870- 1871م، همه ی حکومت های پر قدرت سرزمین اصلی اروپا با شتاب به پیروی از پروس پرداختند. در نتیجه، در نخستین هفته های جنگ اول جهانی، نمایشی شگفت از بسیاری ماشین ها و دستگاه های موتوری کامل با یدک های قابل تعویض نموده شد که به گونه ای شگفت انگیز فارغ از نیروی انسانی بر طبق نقشه های از پیش پرداخته شده حرکت می کردند. میلیون ها تن کسانی که ماشین ها را به کار می انداختند، چنان رفتار می کردند که پنداری اراده و هوشی از خود ندارند. پس در اوت 1914م ده ها هزار تن به کام مرگ رفتند و خوشبخت از این بودند که از ادامه ی بی ارادگی و رفتار خود به خودی قهرمانی خواب گونه ای رهایی یافته اند.
در سال های آینده ی جنگ، عناصر گوناگون جامعه ی آلمانی که مرزهای نظارت آگاهانه بر اعمال اجتماعی را بسیار گسترش داده بودند، به صحنه آمدند. تا 1917م که سه سال از جنگ می گذشت، گروه های گوناگون و سلسله مراتب دستگاه دیوانی که کمابیش ف سال های صلح مستقل از هم (و گاه حتی برای هدف های ناهماهنگ) کوشیده بودند، همه فرمان بردار یک فرمانروا (و شاید فرمانروای والاتر) از میان خود شدند و همگان فرمان ستاد ارتش را گردن نهادند. سران نظامی بر مأموران غیر نظامی، کارمندان بانک ها، کارتل ها، شرکت ها، کارخانه ها، مهندسان، دانشمندان، کارگران و کشاورزان فرمان می راندند و در واقع همه ی عوامل جامعه ی آلمان و همه کوشش های آنان، هم از لحاظ نظری و هم تا حد زیادی از لحاظ عملی، مصروف پیش بردن و پیشرفت جنگ می شد.
تا 1917م، جیره بندی و تأمین نیازمندی های مهم، جایگزین قیمت های بازار شد و بر آن اساس به توزیع اجناس می پرداختند. محاسبات مربوط به کارگر، مواد خام، نیرو و وسایل حمل و نقل موجود، بر نظارت مالی و حسابگری اقتصادی برتری یافته بود. استعداد علمی برای اجرای برنامه های بر جسته و فوری مانند تدارک محیط مناسب تهیه ی نیتروژن که از نیازهای اساسی برای تدارک مواد منفجره و کودهای شیمیایی باشد، به کار گرفته شد. سازمان جنگی امپراتوری آلمان، هر چند با کارآیی کمتر؛ به سرزمین های اشغال شده با متحدان همجوار آن گسترش یافت. بدین ترتیب، تمرکز نیروها برای رسیدن به هدف های ملی در عرصه ی شلختگی اتریشی، ترش رویی بلژیکی و عقب افتادگی بالکان، به یک دیکتاتوری فراگیر و یا توتالیتر فرا ملی بدل شد. آلمانی ها در طی نخستین جنگ جهانی، به تمرکز بزرگ تر و همکاری هماهنگ تری در میان آدمیان و افزارهای مکانیکی دست یافتند که در میان دیگر ملت ها همانندی نداشت و بدین گونه، توانستند تا مدت ها در برابر فشار جنگ پایداری کنند. شکست در 1918م، مایه ی فرو پاشی و پراکندگی ماشین جنگی آلمان شد. با این همه، تصور آن چه از دست مردانی مصمم و پر کوشش و هوشمند مجهز به روحیه ای قوی و سازمان یافته در دستگاهی به هم پیوسته با سلسله مراتب فرمانروایی بر می آمد، منادی عصری جدید در تاریخ جهان شد.(14)
هر یک از ملت های غربی برای صنعتی شدن، سلیقه ها و روش های ویژه ای خاص خود داشتند؛ هم چنان که در دیگر امور نیز چنین بود. چنان که رویدادهای گذشته و سرمشق های بریتانیا به گونه های متفاوتی در نخستین نیمه ی سده ی نوزدهم میلادی در اروپا پذیرفته شده بود، به همین گونه سرمشق های آلمان در پایان این سده با سنت ها، چیره دستی ها و سرچشمه های گوناگون محلی و نیز روش های اندکی متفاوت از سرمشق های بریتانیا و یا فرانسه درآمیخت و راه های صنعتی شدن سرزمین های شرقی و جنوبی اروپا را هموار کرد. ولی در 1917م، هنوز انقلاب صنعتی در فراسوی اروپای غربی و شمال شرقی امریکا پا نگرفته بود. در هنگامی که نخستین جنگ جهانی ژریم نوین اروپا را در هم شکست، صنعتی شدن یا انقلاب صنعتی با وجود تأثیر و نفوذ پهناورش در مردم سراسر جهان، هنوز پدیده ای شگفت و محلی بود.
پی نوشت ها :
1. این ارقام را می توان به آسانی از منبع زیر به دست آورد:
«Report of the Royal Commission of Population,» Cmd, 7695 (1949), Table III.
2. از 1756 تا 1815م، بریتانیا با فرانسه (و کشورهای مختلف دیگر) در کشمکش بود و در این مدت 73 سال یا بخشی از آن در پیکار و تنها در 22 سال در صلح به سر برد.
3. بر طبق یک محاسبه، بریتانیا، در 1814م جمعاً در حدود 1062000تن مسلح داشت؛ چه سپاه گرد آمده از آبادی های محلی و چه داوطلب و چه نیروهای دایمی. حتی تهیه کمترین تجهیزات برای جنین شماری از نیرو برای کشوری 12 میلیونی کاری بود بس شگرف. نک:
W. W. Rostow, British Economy of the Nineteenth Century (Oxford: Clarendon Press, 1948), p. 13.
4. Robert Owen, the Life of Robert Owen (2vols; London: E. Wilson, 1857- 1858),
برای شرح زنده ای از این که چگونه شخصی فعال و بختیار به سرعت توانست در نخستین دهه ی سده ی نوزدهم میلادی در کار ریسندگی به کامیابی بزرگی دست یابد، نک: منبع فوق.
5. داستان های جین اوستن یاد آور بازتاب ناچیز جنگ ها و انقلاب ها- صنعتی یا گونه ای دیگر- در جامعه ی روستایی اند. جامعه ی روستایی بریتانیا تا بعد از نیمه ی سده نوزدهم میلادی، هم چنان از شمار نفوس و فراوانی نعمت و اوضاع مطلوب اجتماعی و نیز سیاسی در پایه ای برجسته و مهم باقی ماند.
6. Sir Eric Ashby, Technology and the Academics: An Essay of University and the Scientific Revolution (London: Macmillan & Co., 1958), pp. 1-49 and passim.
7. Charles Singer et al, A History of Technology (Oxford: Oxford University Press, 1958), IV, pp. 95-96, 656-657.
8. Encyclopaedia Britannica, S. V. «Kelvin»
9. تاریخ صنعت رنگ آنیلین خود مثال جالب توجهی است از این امر، این صنعت پس از آغازی پرکامیابی در بریتانیا در دهه ی 1850م، در دهه ی 1860م مورد استقبال آلمانی ها قرار گرفت. پیوند نزدیک میان پژوهش های شیمیایی آلمانی ها و پیشرفت کار رنگ سازی آنیلین آنان، با رفتار شرکت های بریتانیایی که با خاطری جمع در پشت حق امتیازهای فنی خود خوابیده و از سودهای کلان آن ها برخوردار می شدند، متفاوت است. این تفاوت بیش از هر عامل واحدی باعث برتری آلمانی ها در صنعت رنگ سازی پیش از نخستین جنگ جهانی شد. درباره ی آغاز صنعت رنگ سازی آنیلین در بریتانیا نک:
Singer et al., A History of Technology, v, pp. 267-374 and 281.
10. Pubs
11. سرگذشت یوستوس فون لیبیگ، استاد شیمی گیسن و مونیخ (1824- 1873م) به گونه ای مناسب نمونه ای است از پیوند میان شیمی نظری و تکنولوژی، لیبیگ گذشته از انجام کشفیاتی که بر جسته ترین آن ها همانا اندازه گیری و تحلیل میزان ضروری مواد شیمیایی برای رشد گیاه است، به گروه انبوهی شیمی دان صنعتی و بازرگانی در نیمه ی سده ی نوزدهم میلادی آموزش داد.
12. macro- material
13. اصول اتحادیه ی کارخانه های صنعتی با همکاری فرانسه، هلند، انگلستان و دیگر بانک داران و کارخانه داران از حدود مرزهای ملی گذشت و پیش از نخستین جنگ جهانی به پایه ی تنظیم میزان تدارک چند قلم کالای عمده رسید.
14. Thorstein Veblen, Imperial Germany and the Industrial Revolution (New York: Macmillan Co., 1915).
شاید برای شناسایی ویژگی های صنایع آلمان، این اثر بیش از همه ی منابع دیگر از نظر نگارنده مؤثر بوده است. داده های اثر زیر نیز به نگارنده یاری رسانده است:
J. H. Clapham, The Economic Development of France and Germany, (Cambridge: Cambridgy University Press, 1951).
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}