در راه تشکیل ایالات متحده شرق
ملّت گرایی (ناسیونالیسم) نظریّه ایست سیاسی با اثرات اقتصادی و فرهنگی که در اروپای غربی بر اثر پیدایش شیوه ی تولید سرمایه داری ظاهر گردید. ناسیونالیسم در کشورهای سرمایه داری همراه با توسعه ی استعمار سرمایه داری به
نویسنده: شاپور رواسانی
معشوق تو همسایه دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما بهر چرائید؟
مولوی
مقدّمه
ملّت گرایی (ناسیونالیسم) نظریّه ایست سیاسی با اثرات اقتصادی و فرهنگی که در اروپای غربی بر اثر پیدایش شیوه ی تولید سرمایه داری ظاهر گردید. ناسیونالیسم در کشورهای سرمایه داری همراه با توسعه ی استعمار سرمایه داری به سوی راست کشیده شد و از شعارهایی چون آزادی، برابری، برادری و صیانت از حقوق بشر جدا گردید و بر اساس فرضیّه های نژادی، ایدئولوژی راهنمای استعمار سرمایه داری شد. پایگاه اجتماعی ناسیونالیسم در این کشورها طبقه ی سرمایه داری ملّی استثمارگر و استعمارگر بود (و هست). ملّت گرایی در مستعمرات هم مانند ملّت گرایی در کشورهای سرمایه داری استعماری نظریّه ایست سیاسی با ابعاد و اثرات فرهنگی و اقتصادی. ما در جوامع مستعمراتی با دو نوع ملّت گرایی که از نظر بافت و محتوای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کاملاً با یکدیگر مغایر و متفاوتند و در تضادّی آشتی ناپذیر قرار دارند سروکار داریم: یکی ملّت گرایی طبقات حاکم و استثمارکننده و دیگری ملّت گرایی طبقات محروم و استثمارشونده.ملّت گرایی طبقات حاکم، بر فرضیّه های نژادی استوار است. این ملّت گرایی متجاوز است و مدّعی برتری نژادی و فرهنگی بر سایر اقوام؛ امّا در همان حال حاضر است برای حفظ امتیازات مادّی طبقاتی خود، بر ضدّ قومی که بدان تعلّق دارد با استعمارگران و متجاوزان خارجی همکاری کند و حتّی در خدمت آنها قرار گیرد.
امّا ملّت گرایی طبقات محروم ربطی به فرضیّه های نژادی ندارد و در مستعمرات، تحت شرایط سلطه ی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی استعمار سرمایه داری با خواست آزادی از فقر و ستم طبقات محروم و استثمارشونده درهم می آمیزد، به چپ کشیده می شود، مدافع و خواستار رهایی از سلطه ی استثمارگران داخلی و استعمارگران خارجی است. در این ملّت گرایی مبارزه ی طبقاتی و مبارزه با استعمار طبقات محروم یک وحدت را می سازد. ملّت گرایی طبقات محروم در جوامع شرقی ادّعای برتری بر اقوام دیگر را ندارد.
ملّت گرایی نژادی طبقات حاکم در جوامع شرقی گذشته ی «پر افتخار» خود را در تاریخ شاهان و شرح فتوحات نظامی و اسارت اقوام دیگر می بیند، در حالی که ملّت گرایی طبقات محروم هویّت خود را در نهضت های ضدّ ستم که در طول تاریخ در سرزمین های شرقی جریان داشته می یابد.
در جوامع شرقی، دو طبقه ی متخاصم با دو هویّت تاریخی و فرهنگی یکسره متمایز و متضاد در مقابل یکدیگر قرار داشته و دارند. سخن ما در نوشته ی حاضر متوجّه مسئله ی ملّت گرایی نژادی، مهاجم و متجاوز طبقات حاکم و اثرات شوم آن در جوامع شرقی است نه ملّت گرایی ضد ستم طبقات محکوم در این جوامع. شاید این اشاره کافی باشد که آنچه درباره ی نهضت های ضد ستم توده های وسیع و محروم اقوام شرقی در برابر سلاطین، حکّام و خلفای جابر و طبقات استثمارکننده در همه ی سرزمین های جامعه ی بزرگ شرق چه در دوران باستان و چه در دوران اسلامی انتشار یافته بطور عمده مطالبی است که به استناد کتیبه های سلاطین یا نقل قول از وزیران و وابستگان خانواده های حکومتگر که خود در استثمار و غارت اموال مردم و بدین علّت در سرکوبی نهضت های ضد ستم اقوام شرقی شرکت داشته اند بوسیله ی تاریخ نویسان مزدور و مدّاح ستم، تهیّه و توزیع شده است.
این نکته که چنین «اسناد تاریخی»، تحریف شده، سرشار از کینه ی طبقاتی حاکمان نسبت به مردم محروم و معترض و لذا عاری از ارزش علمی و تاریخی است، روشن است. امّا هنوز هم طبقات حاکم و ملّت گرایان نژادی در همه ی سرزمین های شرقی دست از تبلیغ علیه نهضت های ضد ستم دوران پیش از آغاز سلطه ی استعمار سرمایه داری، تحریف تاریخ و دشمنی با ملّت گرایی ضد استعماری و ضد استثماری برنداشته اند. این نکات را می توان در یک بررسی تاریخی آشکارا نشان داد و اثبات کرد. تاریخ ملّت گرایی ضدّ استعماری و ضدّ استثماری طبقات محروم اقوام شرقی نیز سخت از جانب طبقات حاکم وابسته به استعمار تحریف شده و می شود.
زیرعنوان:استعمار و ترویج نژادپرستی.
مهمترین شیوه ی فرهنگی ــ سیاسی استعمارگران برای تجزیه ی اجتماعی جوامع مستعمراتی چه در درون این جوامع و چه در رابطه با دیگر جوامع مستعمراتی، اشاعه ی نظریّات نژادپرستی است. هنوز بسیاری از محافل روشنفکری در جوامع شرقی ادّعا می کنند که مردم جهان از نژادهای مختلف اند و گویا با مقایسه ی رنگ پوست، کوتاهی یا بلندی پیشانی، طول بینی و شکل جمجمه و نکاتی از این قبیل می توان نژاد برتر را از نژادهای دیگر تشخیص داد، و گویا مشخّصات ظاهری و جسمی رابطه ای دقیق و مستقیم با هوش و ذکاوت انسانها و فرهنگ جماعات دارد.بر اساس چنین نظریّاتی که بی اساس بودن آنها بارها مؤکّداً به اثبات رسیده و فاقد ارزش علمی است، برای هر یک از «نژادها» در سرزمین های شرقی «موطن اولیّه» و آباء و اجداد «اوّلیه» فرض شده و گفته می شود که اقوام ساکن سرزمین های شرقی با یکدیگر از همان دوران باستان اختلاف آشتی ناپذیر داشته اند و هنوز هم دشمن یکدیگرند و چون چنین خصومتی دارای ریشه های «نژادی» است، ناگزیر برای همیشه ادامه خواهد یافت.
در سرزمین هایی از جامعه ی بزرگ شرق از شمال آفریقا تا بنگلادش و از آسیای مرکزی تا اقیانوس هند (جامعه ی بزرگ شرق، تهران، بهار 1370) در مواردی که مشخّصات جسمی برای تجزیه ی این جوامع مستعمراتی و ادامه ی منازعات نژادی کارساز نبوده، سالهاست به این بحث بی حاصل و بی پایان دامن زده می شود که فرهنگ کدام کشور شرقی بالاتر است، شخصیّت های فرهنگی و علمی دوره های تاریخ شرق در کدام یک از شهرها یا روستاهای سرزمین های شرقی متولّد شده اند، این شهرها و روستاها در قرون گذشته بخشی از کدام کشور محسوب می شده و امروزه از کدام کشور است، با تغییر مرزهای سیاسی، اداری و نظامی در حال حاضر این شخصیّت ها را جزو مفاخر کدام قوم یا «نژاد» باید دانست، و... بحث بر سر این است که کدام یک از اقوام شرقی یا «نژاد» ها به تنهایی در دوران باستان «مشعلدار فرهنگ جهان» بوده است، بی آنکه به این حقیقت تاریخی قابل اثبات توجّه شود که فرهنگ شرق در همان دوران باستان و از همان دوران باستان، یک فرهنگ مرکّب بوده و تمام اقوام شرقی در ترکیب، رشد و تکامل و توسعه ی آن شریک و سهیم بوده اند و در این روند چند هزار ساله تاریخی، قومی را بر قومی دیگر مزیّتی و برتری نیست و در شرق فرهنگ قومی «خالص» نداشته و نداریم.
چنین تفاخر و غرروی محدود به یک قوم و گروه در جامعه ی بزرگ شرق نیست و در ملّت گرایی نژادی، طبقات حاکم در همه ی جوامع شرقی شریک و سهیم اند.
تحت نفوذ چنین تبلیغات و تلقیناتی که سالها سابقه دارد، هر یک از اقوام شرقی خود را «مرکز» و دیگر اقوام را « پیرامون» می داند و اگر هم در مواردی سخن از اتّحاد و همبستگی اقوام شرقی به میان می آید، سخنگویان و چاوشی خوانان هر قوم بر «مرکزیّت» و بر این اساس بر «رهبری» خود اصرار می ورزند و خواستار آنند که دیگر اقوام به «مام وطن» که از هم گسیخته بپیوندند و حوزه ی حکومت یک قوم خاص (و در حقیقت یک طبقه ی حاکم معیّن) تا مرزهایی که بر اساس فرضیّه های سست یا داستانها و افسانه ها تعیین شده توسعه یابد.
نگارنده لازم می داند به این حقیقت تاریخی اشاره کند که آنچه را امروزه در سرزمین های شرقی به نام فرهنگ های ملّی می شناسیم (با وجود تفاوت ها و اختصاصات محلّی که هر یک به نوبه ی خود ارزشمند و والاست) در یک زمینه ی مشترک چند هزار ساله رشد کرده اند و چنان به هم پیوسته اند که توضیح یکی بدون شناخت دیگری ممکن نیست. اقوام شرقی درست مانند افراد یک خانواده بزرگ اند که با وجود داشتن صفات فردی با یکدیگر خویشاوند بوده و علائق فرهنگی و اقتصادی و روابط معنوی و مادّی مستحکمی آنها را به یکدیگر پیوند داده و می دهد. قبول وجود اشتراک و وحدت فرهنگی و خویشاوندی چند هزار ساله میان اقوام جامعه ی بزرگ شرق، به معنای نفی هویّت فرهنگی و تاریخی هیچ یک از اقوام شرقی نیست و نمی تواند باشد. برعکس، قبول این حقیقت در حکم تثبیت و تأیید هویّتی روشن با سابقه ی چند هزار ساله و خروج از یک انزوای مصنوعی و خصومت بی پایه و دشمنی ساختگی است.
متأسّفانه هوز بر اساس بررسیهای به ظاهر علمی شرق شناسان کشورهای سرمایه داری استعماری و مجامع به اصطلاح علمی آنها، فکر مسلّط و راهنما در تاریخ نویسی و سیاست گذاری در سرزمین های شرقی، ملّت گرایی نژادی است. هنوز به شاهان دوران باستان و به لشگرکشی ها و غارت ها و کشتارها تحت پوشش «مردان بزرگ» «شاهان کبیر» و «فتوحات» افتخار می شود و سازمان های تبلیغاتی استعماری و کارگزاران آنها در کشورهای شرقی، یاد کشتارها، و غارت ها را برای حفظ حسّ انتقام جویی و کینه ورزی قومی زنده نگه می دارند.
هنوز جنایات و تجاوزات حکّام جابر، سلاطین ظالم و طبقات حاکم استثمارگر که هم نسبت به قوم و جامعه ی خود و هم نسبت به ساکنان دیگر سرزمین های شرقی اجحاف و ستم روا می داشتند به حاب مردم عادی و زحمتکش و استثمارشده گذاشته می شود تا حسّ کینه جویی مانع استقرار روابط دوستانه و انسانی میان اقوام خویشاوند شرقی گردد و هنوز متأسّفانه در بسیاری از نشریّات (ملّی) به این ظالمان و ستمگران «هم نژاد» افتخار می شود.
زیرعنوان:یگانگی سرنوشت ملل شرقی
در جوامع شرقی آنچه در دوران باستان جریان داشته و هنوز هم جریان دارد، ستم طبقاتی بوده و هست نه ستم موهوم قومی. زحمتکشان یک قوم شرقی نه فقط اختلافی با زحمتکشان قوم یا اقوام شرقی دیگر نداشته و ندارند بلکه شریک دردهای یکدیگر بوده اند و هستند. تفاخر به شاهان و جبّاران و ملّت گرایی نژادی ابزار سلطه ی فرهنگی و سیاسی طبقات حاکم بوده و هست.تاریخ سرزمین های شرقی نشان می دهد و اثبات می کند که چگونه در هر دوره ی تاریخی، طبقات حاکم محلّی، در هر سرزمین و منطقه کوشیده اند با زور نظامی و فریب های فرهنگی، مردم عادی، محروم و زحمتکش سرزمین خود را به ابزار غارتگری و تجاوز تبدیل کنند و به بهای نابودی توده های وسیع مردم، از همه ی اقوام، بر سریر «باشکوه» سلطنت و قدرت جلوس کنند و با بهره برداری از جهل اکثریّت و فساد اقلیّتی که خود بخشی از آن بوده اند (و هستند) در ناز و نعمت و عشرت و رفاه مادّی روزگار بگذرانند.
آنچه به نام فتوحات و کشورگشایی در بازار تبلیغات نژادی و «پان بازی» ها عرضه و فروخته می شود از جانب هر سلطان و شاه و حاکمی باشد، چیزی جز تجاوز به حقوق و زندگی مردم سرزمین های دیگر نبوده است؟ دفاع از خانه و کاشانه و خانواده، سلامت جسمانی، شخصیّت و حرمت انسانی و بطور کلّی دفاع در برابر هر نوع تجاوز از جانب هر کس، هر مقام و هر طبقه ای که باشد ضروری است و مقدس. در این مورد باید توجّه داشت که دفاع از حقّ حیات و حرمت فردی و اجتماعی نمی توانسته و نمی تواند فقط به مقابله با «خارجیان» محدود شود. دفاع از حقّ حیات و حرمت فردی و اجتماعی در برابر ظلم استثمارکنندگان و زورگویان داخلی (مبارزه ی طبقاتی) نیز به همان اندازه دفاع در برابر مهاجم خارجی، ضروری، مقدّس و بخشی از ملّت گرایی طبقات محروم است.
هدق غایی ملّت گرایی نژادی، انکار و نفی اختلافات و مبارزات طبقاتی در داخل جوامع مستعمراتی و فریب دادن و منحرف کردن طبقات استثمارشده از ستم های طبقاتی برای حفظ نظام های ظالمانه است.
ما، اقوام شرقی، تحت تأثیر تلقینات و تبلیغات طبقات حاکم محلّی و استعمارگران هنوز بطور عمده تجاوزات شاهان و طبقات حاکم «خودمان» به دیگر اقوام شرقی را «فتوحات» می دانیم و به آنها افتخار می کنیم امّا از ستم های مهاجمان و «دیگران» به خود می نالیم و آن را محکوم می کنیم. آیا چنین برخوردی با تاریخ و جامعه، نشانه ی ضعف شدید در آگاهی تاریخی، قضاوت یک جانبه، و ضعف ما در علوم اجتماعی نیست؟ در هیجان ناشی از ملّت گرایی نژادی بر جنایات شاهان، حکّام و طبقه ی حاکم قوم «خودمان» قلم عفو و فراموشی می کشیم و سعی داریم آن را به نحوی توجیه کنیم امّا یاد و خاطره ی جنگها و جنایات شاهان و حکام و طبقه ی حاکم «دیگر» اقوام خویشاوند را زنده نگه می داریم.
آیا غرق شدن در گذشته های دور، که در بسیاری از موارد به صورت افسانه ها و داستانها باقی مانده، راه مشترک آینده ی ما اقوام شرقی را نمی بندد؟ و نبسته است؟
آیا می توان در جامعه ی بزرگ شرق، قومی را نشان داد که به تحریک طبقات حاکم خود به اقوام خویشاوند دیگر حمله نکرده یا به تحریک طبقات حاکم اقوام دیگر مورد تجاوز قرار نگرفته باشد؟ در هر حال باید به این نکته ی اساسی توجّه داشت که حیات انسان بالاترین ارزش فردی و اجتماعی است و هر کس به هر نام و عنوان و بهانه به حقّ حیات انسان ها تجاوزکند ــ در هر دوره ی تاریخی که باشد ــ به همه ی حقوق آنان تجاوز کرده است.
حقّ حیات را نمی توان از جمله حقوق یک نسل معیّن از افراد جامعه دانست و برای تبرئه کردن فرمانروایان جابر برای جنایاتی که کرده اند عذری تراشید.
از خودمان بپرسیم، زنان، مردان، نوجوانان و بالاخره همه ی مردم محروم و فقیر و زحمتکش سرزمین های جامعه ی بزرگ شرق چه اختلاف منافع، چه تضّاد طبقاتی، چه برخورد و خصومت فرهنگی، قومی یا مذهبی و دینی با یکدیگر داشته اند یا دارند؟ و چه کسی جای چه کسی را در این سرزمین ها تنگ کرده است که از دوران باستان تاکنون ــ گذشته از بعضی دوره ها ــ در اجرای احکام سلاطین و شاهزادگان، خلفا و شیوخ و راجه ها، و برای حفظ منافع مادّی طبقاتی آنان و در دوران جدید برای حفظ منافع طبقه ی وابسته به استعمار، و استعمار سرمایه داری باید یکدیگر را به خاک و خون بکشند؟ و دست فقرا و محرومان یک قوم به خون فقرا و محرومان قوم دیگر آلوده شود؟
تاریخ جامعه ی بزرگ شرق، تاریخ اقوام این سرزمین، بر خلاف آنچه استعمارگران و کارگزاران محلّی شان ادّعا و تبلیغ می کنند، تاریخ شاهان، لشگرکشی ها، کشتارها و غارت ها نیست بلکه بخش اصلی و اساسی این تاریخ مشترک چند هزار ساله، تاریخ ظهور ادیان، تاریخ پیشرفت های علمی، ادبی، اجتماعی، ظهور شخصیّت های بزرگ علمی و اجتماعی و ادبی، تاریخ نهضت های ضد ستم با آرمان های عدالتخواهانه و تاریخ ظهور انقلابیّون بزرگ و مصلحان اجتماعی است.
تاریخ شاهان و تاریخ جنگ ها، پیوندها میان اقوام شرقی را از هم می گسلد (و گسیخته) و تخم جدایی و نفاق می پاشد (و پاشیده)، امّا تاریخ مصلحان اجتماعی، و نهضت های ضدّ ستم و تاریخ دانشمندان و ادبا در شرق، ما را به هم پیوند می دهد و خویشاوندی و اشتراک و اتّحاد ما را تأیید می کند.
چرا هنوز تحت تأثیر تلقینات طبقات حاکم بر آنچه ما را از هم جدا می کند و عامل آن جبّاران و استثمارگران محلّی و ملّی و استعمارگران هستند تکیه می کنیم و باور داریم امّا به آنچه ما را به هم پیوند می دهد و هویّت مشترکمان را اثبات می کند توجّه و عنایت کافی نداریم؟
در تعالی و ترقّی علمی و ادبی و فلسفی در سرزمین های شرقی و ایجاد و توسعه ی نهضت های اجتماعی ضدّ ستم طبقاتی در جامعه ی بزرگ شرق، همه ی اقوام خویشاوند شرقی شرکت داشته اند. این گذشته ی درخشان است که ما را به هم پیوند می دهد و بر این گذشته باید تکیه کرد و ساخت. امروزه، هم استعمارگران و هم طبقات حاکم استثمارگر در جوامع شرقی خواستار ادامه ی نفاق و دشمنی میان اقوام خویشاوند شرقی اند، چه این اقوام در درون محدوده ای با مرزهای نظامی ــ اداری ــ سیاسی تمرکز یافته باشند و چه خطوطی مصنوعی به نام مرز که در قرون اخیر از جانب استعمارگران ساخته و کشیده شده آنها را از یکدیگر جدا کرده باشد.
در ادامه ی نفاق و خصومت میان اقوام خویشاوند شرقی طبقات حاکم محلّی و ملّی و استعمارگران، مشترک المنافع اند، و هر دو از استثمار مردم زحمتکش این سرزمین ها سود می برند و با هم از کار، خون و جسم و جان مردم این سرزمین ها تغذیه می کنند و ادامه ی سلطه و حکومتشان ممکن می گردد.
اساس نظریّات ملّت گرایی نژادی و پان بازی ها که در جامعه ی بزرگ شرق عرضه می شود ــ چنان که به اثبات رسیده ــ مطالبی است که فرضیّه پردازان استعماری و شرق شناسان وابسته به سازمانهای ارتجاعی و امپریالیستی یا بی اطّلاع درباره ی ساختار اجتماعی و بطور کلّی تاریخ جوامع شرقی از دوران باستان تاکنون نوشته و منتشر کرده اند و بسیاری از روشنفکران جوامع مستعمراتی شرقی این مطالب سست و تحریفات را بعنوان تاریخ کشور و جامعه ی خود باور کرده و به این «استادان» ایمان آورده اند.
نظریّه پردازان و سیاستمداران کشورهای اروپایی که بنا به مصالح اقتصادی و اجتماعی (پیدایش و رشد شیوه ی تولید سرمایه داری) واضع و سازنده ی فرضیّه های نژادی و ملّت گرایی نژادی بوده اند، امروزه باز بنا به مقتضیات اقتصادی (وحدت اروپا) از این فرضیّه ها فاصله گرفته و در رد و نفی آنها قلم فرسایی می فرمایند و دیگر سخنی از پان ژرمانیسم و پان اسلاویسم و ... در میان نیست و تکیه ای بر منشاء «نژادی» ، تفاوت ها و اختلافات «نژادی» میان بومیان اروپایی نمی شود. در محافل دانشگاهی و روشنفکری اروپای امروزی، ناسیونالیسم بعنوان یک فرضیّه ی گمراه کننده و یک راه کج و غلط مطرح است (و البتّه فقط برای خودشان)، امّا تبلیغ در میان مردم مستعمرات و بویژه مردمان سرزمین های جامعه ی بزرگ شرق بر اساس ملّت گرایی نژادی در جهت پان سازی و پان بازی به صورت اقدامات و تبلیغات سیاسی و فرهنگی آشکار و پنهان ادامه دارد.
سالهاست که ما، در سرزمین های جامعه ی بزرگ شرق بطور مشخّص با پان بازی ها، پان سازی ها و ملّت گرایی های نژادی تحت عناوین پان تورانیسم (پان تورکیسم)، پان عربیسم، پان ایرانیسم و... همراه با ادّعاهای توسعه ی ارضی روبرو هستیم.
منافع کشورهای سرمایه داری استعماری اقتضا کرده و می کند که ملّت گرایی نژادی و پان بازی در سرزمین های جامعه ی بزرگ شرق ادامه یابد تا بتوانند با فروش اسلحه، کالا، غارت منابع طبیعی و نیروی کار ارزان هر چه بیشتر و بهتر ساکنین این سرزمین ها را استثمار کنند. کارگزاران استعمار سرمایه داری، در سرزمین های شرقی در این جنایت سهیم و شریک اند و از آن سود می برند. امّا جانبداران خیال پرداز پان سازی ها و پان بازی ها به این نکته توجّه نمی کنند که دولت های سرمایه داری استعماری هرگز اجازه و امکان نخواهند داد که هیچ یک از «پان» ها به اهداف خود برسند زیرا در همه ی احوال با تشکیل یک دولت نیرومند ــ بر پایه ی هر پانی که می خواهد باشد ــ در منطقه ای که مهمترین ذخایر نفتی جهان در آن قرار دارد مخالفند. وظیفه ی پان بازها و ملّت گرایان نژادی در سرزمین های شرقی تضعیف یکدیگر است. هدف استعمار سرمایه داری این بوده و هست که اقوام خویشاوند در سرزمین های جامعه ی بزرگ شرق که دارای فرهنگ چند هزار ساله ی مشترک اند نه فقط به فکر همکاری و اتّحاد با یکدیگر نیفتند، بلکه هر یک به تنهایی به صورت طعمه سرمایه داری استعماری از ترس «رقیب» یا «دشمن»، از دامان و تله ی استعمار سرمایه داری خارج نشوند و مشتری دائمی اسلحه و به علّت ضعف اقتصادی و به تبع آن عدم ثبات و تزلزل اجتماعی، دنباله رو سیاست های دولتهای سرمایه داری استعماری باقی بمانند.
طبقات حاکم محلّی نیز بازار ملّت گرایی نژادی و پان بازی را گرم نگه می دارند و با طرح ادّعاهای ارضی موسمی، اقوام خویشاوند را بر ضدّ یکدیگر تحریک می کنند.
زیرعنوان:رسالت روشنفکران
به هیچ وجه نمی توان انکار کرد که گروهی از روشنفکران جوامع شرقی از روی خلوص نیّت و با کمال صداقت و پاکی، تحت تأثیر مطالب سست شرق شناسان استعماری و فرضیّه های نژادی قرار داشته و به آنچه در طول سالیان دراز یاد گرفته و یاد داده اند ایمان دارند و از این نظریّات دفاع می کنند امّا آیا زمان آن فرا نرسیده که با توجّه به آنچه در جهان علم، سیاست و اقتصاد می گذرد چشمانمان را باز کنیم و از تار عنکبوت فرضیّات غیرعلمی و تخیّلات شیرین امّا واهی گذشته خارج شویم و به بهانه یا برای مبارزه با نوعی پان بازی نژادی یا فرهنگی «دیگران» به دفاع و توجیه پان بازی نژادی و فرهنگی «خودمان» نپردازیم؟ آیا آن زمان فرا نرسیده که هویّت فرهنگی مان، هویّت فرهنگ شرقی مان را نه بر اساس آنچه «شرق شناسان» استعماری آگاهانه و در جهت خاص و معیّنی ارائه می کنند، نه بر اساس آنچه در کنفرانس های شرق شناسی نمایشی عرضه می گردد، بلکه بر پایه ی بررسیهای علمی و دقیق خودمان روشن کنیم؟آیا با خروج از فضای غیرعلمی و بدبینی های «نژادی» دشمن ساخته نمی توان صدها میلیارد دلاری را که در سرزمین های شرقی صرف خرید اسلحه از کشورهای سرمایه داری استعماری گردید و وسیله ی کشتار زنان و مردان خویشاوند می شود به آبادانی این سرزمین ها و رفع بلای فقر اختصاص داد؟
آیا می توان چنان در گذشته غرق شد که زمان حال و آینده را ندید؟ تعلّق داشتن به یک جامعه ی فقیر که از مظالم طبقاتی و استعماری رنج می برد چه افتخاری می تواند داشته باشد؟ آیا زندگی کردن در گذشته، افیون توده های فقیر و محروم شرقی نیست که مصرف آن پیوسته تشویق می شود؟ پیشنهاد می شود:
روشنفکران مرفّهی که با خلوص نیّت و قلبی پاک از فرضیّه های ملّت گرایی نژادی و پان سازی در جوامع شرقی دفاع می کنند سری به محلّات فقیرنشین، بیمارستانها و روستاهای کشور محلّ اقامت خود بزنند و از نزدیک ملاحظه کنند که اکثریّت مردم سرزمین های شرقی، خودمان و خویشاوندانمان، در چه شرایطی به سر می بریم، و چگونه فقر اقتصادی حیات انسان ها را به مخاطره افکنده و از تعالی فرهنگی آنان جلوگیری می کند.
در کنار افتخار کردن به مشعل دار فرهنگ جهان در گذشته بودن، مسئله ی فرهنگ در دهات و شهرها از دبستان ها تا دانشگاه ها و مجامع علمی در جوامع شرقی از شمال افریقا تا بنگلادش و از آسیای مرکزی تا اقیانوس هند مورد بررسی قرار گیرد تا معلوم شود که در حال حاضر بر فرهنگ ما چه می گذرد، به کجا کشیده شده ایم، به کجا می رویم و چگونه مشعلی که ما اقوام شرقی از آن یاد می کنیم تحت شرایط سلطه ی فرهنگ استعماری و خودفروشی های طبقات حاکم وابسته به استعمار در سرزمین های ما، به هیزمی نیم سوخته و چماقی برای کوبیدن بر سر برادران، خواهران و فرزندان استثمارشده و فقیرمان در خانه و کاشانه ی تاریخی مان مبدّل شده است.
همراه با افتخار به وجود زنان و مردان بزرگ در عرصه ی علم و ادب و فلسفه در گذشته، از خود بپرسیم امروزه بر سر مردان و زنان بزرگ جوامع شرقی در میدان علم ادب و فلسفه چه می آید و چگونه استعدادهای شکوفای جامعه ی بزرگ شرق نابود یا دزدیده می شوند.
آیا نمی توان به جای آنکه روابط فرهنگی میان سازمانهای فرهنگی و شخصیّت های علمی و فرهنگی جوامع شرقی با واسطه و از طریق مجامع باصطلاح علمی و فرهنگی کشورهای سرمایه داری استعمار انجام گیرد و ما همسایه ی دیوار به دیوار خودمان را در بادیه های دور جستجو کنیم، مستقیم و بلاواسطه با یکدیگر گفتگو نماییم تا بتوانیم فارغ از کنترل و دخالت و خرابکاری استعمارگران و کارگزاران آنها، مشترکاً به بررسی مسائل فرهنگی و علمی مورد علاقه و احتیاجمان بپردازیم؟
هنوز اطّلاع فرهنگیان سرزمین های شرقی از یکدیگر، از طریق سازمانهای فرهنگی، نشریّات و کنفرانس های نمایشی کشورهای سرمایه داری استعماری و به زبان استعمارگران صورت می گیرد. آیا امکان برقراری روابط مستقیم فرهنگی میان خویشاوندان، با استفاده از زبانهای رایج در جامعه ی بزرگ شرق وجود ندارد؟
آیا نمی توان با تکیه بر وحدت و اشتراک فرهنگی چند هزار ساله اقوام شرقی و با نفی و ردّ ملّت گرایی نژادی و پان بازی نژادی در جهت وحدت اقوام خویشاوند در شرق قدم برداشت؟ مراد از وحدت اقوام جامعه ی بزرگ شرق، تشکیل سازمان یا جلساتی از سران دولتهای شرق نیست، بلکه آن است که میلیونها نفر ساکنان سرزمین های جامعه ی بزرگ شرق از خواب غلفت که لالایی آن را سرمایه داران استعماری و کارگزاران محلّی استعمار برایشان می خوانند بیدار شده و بیش از این قربانی سودجویی های دزدان بین المللی که خویشاوندان چند هزار ساله را با خطوط مصنوعی و مرزهای سیاسی از یکدیگر جدا کرده اند نشوند و جوانان ما با سلاح های کشورهای سرمایه داری استعماری یکدیگر را به خاک و خون نکشند و حاصل کار و منابع طبیعی سرزمین های شرقی به یغما نرود. گنجینه ی بزرگ و غنی تاریخ و فرهنگ جامعه ی برگ شرق، تاریخ مبارزات ضدّ ستم در این سرزمین بزرگ، همه ی عوامل وحدت اقوام شرقی را در بر دارد. این گنجینه ی فرهنگی پویا را باید از تحریف های طبقاتی و استعماری پاک کرد و به مردم شرق عرضه نمود. روشنفکران متعهّد و انقلابی همه ی اقوام شرقی باید برای احیای این هویّت تاریخی و عرضه ی آن به توده ی مردم در جوامع شرقی پیشقدم و پیشتاز گردند.
آیا نمی توان برای آشنایی با خویشاوندان فرهنگی و قومی، نشستی با شرکت باستان شناسان، ادبا، علما و دانشمندان اقوام شرقی تشکیل داد تا درباره ی جنبه های مشترک فرهنگ شرق و راههای استقرار وحدت تبادل نظر کنند؟
همچنان که اثبات خویشاوندی یک نفر با یک خانواده و خاندان بزرگ به معنای نفی شخصیّت و هویّت فردی نیست و نمی تواند باشد، انگشت گذاشتن بر حقیقت تاریخی وحدت، خویشاوندی و اشتراک فرهنگی و قومی اقوام در جامعه ی بزرگ شرق هم نفی هویّت هر یک از این اقوام نیست و نمی تواند باشد.
تکیه ی آگاهانه بر خویشاوندی قومی و فرهنگی، تضّادی با حضور و وجود فرهنگ های محلّی، ادیان و مذاهب مختلف، خط، زبان ها و گویشهای مختلف و سنّتهای متفاوت در جامعه ی بزرگ شرق ندارد زیرا با یک بررسی علمی می توان به درستی و روشنی نشان داد که در همه ی این زمینه ها جوامع شرقی پیوندها و اشتراکی تاریخی و چند هزار ساله دارند. آگاهی از این پیوندها خود سبب کشف ارزش واقعی همه ی این دستاوردها خواهد شد.
به نظر نگارنده، قدم اوّل در جوامع شرقی و در جامعه ی ما، بعنوان بخشی از جامعه ی بزرگ شرق، در راه تشکیل ایالات متّحده ی شرق، ایجاد روابط فرهنگی مستقیم میان سازمانهای فرهنگی مردمی و نیروهای اجتماعی وحدت جوی ضدّ ستم در جامعه ی بزرگ شرق و پایه گذاری مؤسّسه یا مؤسّساتی فرهنگی برای برنامه ریزی و متمرکز کردن فعالیّت های علمی در این زمینه است. هر قومی از اقوام خویشاوند در جامعه ی بزرگ شرق که خود را مشعلدار فرهنگ جهان در دوران باستان دانسته یا می داند می تواند شایستگی خود را با پیشقدم شدن در راه تشکیل چنین مؤسّساتی نشان دهد.
تشکیل چنین مؤسّسات فرهنگی را نباید به سازمان های بین المللی (با هر نام و عنوان) که زیر نظارت و نفوذ کشورهای سرمایه داری استعماری قرار دارند و ظاهراً بی طرف و غیرسیاسی اند واگذار نمود یا به نحوی دخالت یا قیومیت مستقیم یا غیرمستقیم آنها را پذیرفت زیرا در این صورت مأموران و وابستگان این سازمانها که در پاره ای موارد خود از چهره های فرهنگی مستعمرات اند، از امکانات مالی و فرهنگی برای منحرف کردن مؤسّسات فرهنگی که برای رهایی مردم از نفوذ سلطه ی استعمار سرمایه داری در مستعمرات در جامعه ی بزرگ شرق تشکیل می شوند استفاده خواهند کرد و با به دست گرفتن رهبری مستقیم یا غیرمستقیم این مؤسّسات، آنها را به یک فرهنگ سرا برای مذاکرات بی پایان و بی ضرر تبدیل خواهند نمود.
ولی اگر ما در راه وحدت قدم برداریم قطعی است که در آینده ای نه چندان دور ایالات متّحده ی شرق تشکیل خواهد شد زیرا حرکت در جهت احیای فرهنگ مشترک چند هزار ساله ی شرق، حرکتی است در راه تکامل تاریخی، رهایی میلیونها انسان فقیر از برادرکشی، از ستمهای طبقاتی و استعماری و پاسداری از حقّ حیات و حرمت انسانی در این بخش از جهان.
منبع مقاله :
رواسانی، شاپور، (1380)، نادرستی فرضیه های نژادی آریا، سامی و ترک، تهران: اطلاعات، چاپ دوم.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}