( از قرن دو تا چهار هجری قمری )
بررسی نقش منجمان ایرانی در نهضت ترجمه
فرهنگ اسلامی، که براساس قرآن، سنت و عترت رسول اکرم (ص) پایه ریزی شد، مقدس ترین و استوار ترین فرهنگ جهانی است و پس از چهارده قرن همچنان زنده و پویاست. نه تنها بهترین عناصر و مایه های فرهنگ های باستانی
نویسنده:پروین اصغری(1)
منبع :راسخون
منبع :راسخون
چکیده
فرهنگ اسلامی، که براساس قرآن، سنت و عترت رسول اکرم (ص) پایه ریزی شد، مقدس ترین و استوار ترین فرهنگ جهانی است و پس از چهارده قرن همچنان زنده و پویاست. نه تنها بهترین عناصر و مایه های فرهنگ های باستانی ازجمله فرهنگ ایرانی را جذب کرده، تعالی بخشید. از حضور فرهیختگان ایرانی در عرصه علم و تدبیر امور بهره برد. از عرصه های مهم حضور عناصر دانشمند و دانش پرور ایرانی در تمدن اسلامی نهضت ترجمه بود، نهضتی که طی قرون دو تا چهار هجری ( 8 الی 10 م)، در قالب ترجمه گسترده آثار تمدن های ملل مختلف جهان به زبان عربی صورت گرفت. ما حصل فعالیت ایرانیان در این عرصه، در معتبرترین گنجینههای شرق و غرب خفته اند و در ابتکارات و نوآوری های سده های بعد، شاهراه رهروان علم بوده است. منجمان ایرانی که در عین تبحر در علم نجوم، به زبان های مختلف مسلط و آگاه بودند؛ توانستند همگام با سایر مترجمان، چکیده ای از علوم کاربردی و نظری ممالک متمدن دنیای قدیم به ویژه در زمینه علم نجوم را به دنیای اسلام منتقل سازند. این پژوهش درصدد است با هدف بررسی نقش منجمان ایرانی در نهضت ترجمه به طور خاص و در پیشبرد تمدن اسلامی به طور عام، سهم ایرانیان را در تمدن اسلامی از منظر علم نجوم تبیین نماید.نجوم، ایرانی، خلافت عباسی، نهضت ترجمه، تمدن اسلامی
مقدمه
عصر اول خلافت عباسی (227-132ق/843-750م) در تاریخ سیاسی، فرهنگی و اجتماعی اسلام، عصری متمایز بهشمار می رود. این تمایز تنها در مقایسه با مشخصات سیاسی و فرهنگی عصر تخت نشینان شامی (بنی امیه) نیست، بلکه باید آن را بستر تحولات شگرفی در ابعاد سیاسی و فرهنگی و اجتماعی دانست. دوره ای که صاحبان قلم آن را عصر طلایی اسلام نام نهاده اند. این عصر همزمان با خاتمه نهضت بابک و مازیار و به عبارت بهتر با شروع خلافت معتصم و واثق خاتمه یافت. از بُعد فرهنگی، شروع گسترده ترین داد و ستد های مثبت و جدی فرهنگی میان مسلمانان و اقوام دیگر، ایجاد اولین پایگاه های نشر دانش، شکوفایی بی مانند شعر و ادب و آغاز عصر ترجمه و تألیف منظم در فنون مختلف، از خصائص مهم این عصر است. ایرانیان در تکوین بافت فرهنگی این دوره از طریق کمک به پیشبرد نهضت ترجمه علوم نقش چشمگیری داشتند.این نوشتار با هدف بررسی نقش منجمان ایرانی در نهضت ترجمه به طور خاص و در پیشبرد تمدن اسلامی به طور عام، با این سوال مواجه است که: عامل گرایش منجمان ایرانی به فعالیت در نهضت ترجمه چه بوده و آیا سهم آنان در ترجمه علوم، منحصر به ترجمه کتب نجومی بوده است؟ لذا در راستای تحقق هدف پژوهش و پاسخ به سوالات پیش رو، چشم انداز هایی مدنظر است همچون: علل گرایش منجمان ایرانی به فعالیت در دربار بغداد عصر عباسی و بررسی نقش آنان در پیدایش و رشد و تعالی علم نجوم اسلامی از طریق تألیف و ترجمه کتب نجومی.
بحث پیرامون نقش منجمان ایرانی در روند توسعه تمدن اسلامی، یکی از مباحث اساسی تاریخ ایران دوره اسلامی است. در زمینه نهضت ترجمه و مترجمان آن، از دیرباز مطالعات و تحقیقات متعددی از سوی نویسندگان و محققان شرقی و غربی صورت گرفته؛ ولی به نظر می رسد بررسی روی عملکرد منجمان ایرانی، بطور خاص در نهضت ترجمه و بطور عام در رشد و توسعه ی تمدن اسلامی، نگاهی جدید نسبت به نقش ایرانیان در نهضت ترجمه دارد.
_ خاندان نوبختی، سردمدار منجمان ایرانی دربار خلفای عباسی
اعتقاد خلیفه دوم عباسی، منصور به علم نجوم بسیار بود. چنانکه به ندرت به عملی دست می زد؛ مگر آنکه نخست با منجمان در باب آن عمل مشورت کرده باشد. ایرانیان از دوره پیش از اسلام، در این علم ترقیات شگرفی را پشت سر گذرانده بودند و در عهد منصور منجمان بزرگی در ایران می زیستند؛ که از مشاهیر آنان «نوبخت» بود (صفا، 1371، ج 4: 40-39). نوبخت ابتدا بر کیش زرتشتی بود؛ ولیکن به دست منصور اسلام آورد. او از حرکات ستارگان و نتایج آن حرکات آگاه بود و چون منصور به آن جریانات علاقه داشت؛ او را همه جا با خود می برد (زیدان، 1336،ج3: 309). سبقه آشنایی نوبخت و منصور به قبل از سال 136 هجری (753 م) می رسید؛ بدین ترتیب که در اهواز، نوبخت با منصور مواجه شد. چون آثار حکومت و قدرت را در وی دید؛ به او مژدگانی رسیدن به حکومت را داد. سپس از او خواست به هنگام رسیدن به قدرت، او را مورد لطف و توجه خود قرار دهد (بغدادی، 1417، ج 10: 56). از این رو منصور پس از به خلافت رسیدن، نوبخت را نزد خویش جاه و مقام داد. شاید از دلایل دلبستگی و اعتقاد شدید وی به نجوم، ناشی از همین پیشگویی نوبخت بوده باشد.منصور در سال 144 ق / 761 م درصدد برآمد تا شهر بغداد (خدا داد) را به عنوان پایتخت بنا نهد (یعقوبی، 1371، ج 2: 364) و در بنای شهر از مشاوره نوبخت، کمال بهره را برد. منصور به توصیه منجمش روز اول محرم سال 145 هجری (762 م) را روز تأسیس بغداد قرار داد. نوبخت در تعیین محل بغداد و ترسیم نقشه آن نیز شرکت داشت (یاقوت، 1965، ج 1: 682). همچنین منصور درباره سرانجام شورش یکی از بستگانش، ابراهیم بن عبدالله علوی (145 ق/ 763 م) با نوبخت مشورت کرد و نتیجه همان شد که نوبخت پیش بینی نمود و آن شکست شورش بود (گوتاس، 1381: 47). بدین ترتیب اختربینی در نتیجه نفوذ الگوهای فرهنگی ساسانی بتدریج در دربار خلافت عباسی به عرصه ی ظهور رسید. نوبخت مدتی نیز به همراه همکار ایرانی اش، ماشاء الله بن اثری ریاست مدرسه بغداد را برعهده داشت (کوربن، 1361: 34). غیر از آنچه ذکر شد اطلاع بیشتری پیرامون شرح احوال نوبخت نداریم. از کتابهایی که نوبخت از فارسی به عربی ترجمه نموده؛ نام و نشانی در بین نیست. تنها حاجی خلیفه در کشف الظنون به هنگام معرفی مؤلفین کتب احکام نجومی از نوبخت یاد می کند و کتابی در احکام نجوم به وی نسبت می دهد؛که احتمالاً این کتاب از ترجمه های وی بوده است ( اقبال آشتیانی، 1357: 10). این دانشمند ایرانی تا پایان عمر خویش، نزد منصور با عزت و تقرب زیست. وی در سال 155 هجری (772 م) بعد از هجده سال فعالیت علمی، به دلیل پیری و کهولت سن از خدمت کناره گرفت. منصور پسرش ابوسهل را به عنوان منجم دربار منصوب نمود (قفطی،1371: 409).
براساس گفته های یاقوت در معجم البلدان چنین به نظر می رسد؛ که ابوسهل در تعیین محل بغداد و ترسیم نقشه آن حضور داشته (یاقوت حموی، 1965، ج1: 684)؛ حتی گفته شده منصور به اذن وی بغداد را بنا ساخت (ابراهیم حسن، 1337، ج 3: 302). وی در تمام دوران خلافت منصور، همراه وی بود. چنانکه در آخرین سفر حج منصور در سال 158 هجری (775 م) وی را همراهی نمود (محمدی ملایری، 1375، ج 4: 141). ابوسهل تا عصر هارون الرشید را درک نمود و کتابدار و منجم خاص هارون گردید. وی به بیت الحکمه رفت و آمد داشته و به کار ترجمه فارسی به عربی اشتغال داشت (فخری، 1372: 24). وی صاحب کتب متعددی در علم نجوم و احکام آن بوده که عبارت از: کتاب النهمطان فی الموالید که در باره نجوم و ایران قبل از اسلام می باشد؛ کتاب های الفأل النجومی، الموالید مفرد، تحویل سنی الموالید، المدخل، التشبیه و التمثیل و کتاب المنتحل (ابن ندیم، 1366: 493).
ابوسهل صاحب ده فرزند بود؛ که از بین آنان تنها عبدالله و ابوالعباس فضل راه پدر را در منجمی و مترجمی دنبال نمودند. عبدالله از منجمان جلیل القدر دربار مأمون بود و همو وقت و زمان بیعت با امام رضا (ع) را تعیین نمود (ابراهیم حسن، 1337، ج 3: 302). فضل نیز از منجمین معروف دربار هارون و مأمون بشمار می رفت. وی در زمان هارون متولی بیت الحکمه بود و خود نیز به کار ترجمه و تألیف پیرامون علم نجوم مشغول بود. حسن بن سهل، منجم زمان مأمون و صاحب کتاب الأنواء را نیز از نوادگان ابوسهل نوبختی دانسته اند (محمدی ملایری، 1375، ج 4: 142).
بنابر آنچه ذکر شد؛ خاندان نوبختی در ترجمه دست داشتند؛ اما گزارشی مبنی بر اینکه حامی و مشوق مترجمان بوده اند؛ وجود ندارد. اهمیت خاندان نوبختی از آن جهت است که برای نخستین بار علم نجوم را از طریق ترجمه کتب نجومی فارسی به زبان عربی، وارد تمدن اسلامی نمودند. زیرا آشنایی مسلمانان با علم نجوم و هیئت یونانی، بعد از این تاریخ صورت گرفت. به همین خاطر کتبی که توسط نوبختیان در باب علم نجوم تألیف شده است؛ ترجمه یا اقتباسی از کتب فارسی است یا در اصل بر مبنای آثار نجومی ایرانی نگاشته شده است (محمدی ملایری، 1375، ج 4: 143). از این گفته می توان دریافت؛ چرا با اینکه از آثار ترجمه شده افراد این خاندان، چیزی باقی نمانده و حتی نامی از آن کتب در جایی ذکر نشده؛ ولیکن ابن ندیم خاندان نوبختی را در رأس مترجمان فارسی قلمداد نموده است.
_ بنی موسی بن شاکر خراسانی
بنی موسی عنوانی است که بر پسران موسی بن شاکر، یعنی محمد، احمد و حسن اطلاق می گردد. در منابع گاهی از آنان با عنوان بنی شاکر خراسانی و بنی منجم یاد می کنند (آرنولد و آلفرد گیوم، 1325: 322). موسی بن شاکر خراسانی، منجم و از معاریف دربار خلافت عباسی بشمار می رفت. وی در هندسه نیز دستی داشت. سابقه ی دوستی او با مأمون به زمانی باز می گردد؛ که مأمون به عنوان ولیعهد در مرو روزگار می گذراند. پس از آنکه مأمون در رأس قدرت قرار گرفت؛ موسی هم در زمره ملازمان و منجمان دربار وی درآمد (گوتاس، 1381: 187).موسی به هنگام مرگ، سرپرستی پسران کوچکش، به مأمون سپرد. مأمون نیز آنان را به اسحاق به ابراهیم مُصعبَی سپرد. او هم سرپرستی ایشان را در بیت الحکمه به یحیی بن ابی منصور، از منجمان و عالمان ایرانی واگذار نمود. به این ترتیب فرزندان موسی در سایه حامی قدرتمند خود و در محیط علمی بیت الحکمه، در ارتباط با علما و دانشمندان رشد و نمو یافتند و تحصیلات عالی خویش را به پایان رسانیده، هرکدام در رشته ای متخصص و نامبردار زمانه ی خویش شدند (زیدان، 1336، ج 3: 227). برادر بزرگتر، یعنی محمد بن موسی (متوفی 259 ق / 873 م) در علومی چون هندسه و نجوم مهارت یافت. در عین حال از جمله رجال سیاسی دربار عباسی نیز به شمار می آمد (طبری، 1375، ج 14: 6159). محمد در آغاز امر نزد یحیی، مدارج علمی را طی نمود و در رصدخانه بغداد دستیار او بود. وی هنگام اندازه گیری محیط کره زمین که به فرمان مأمون و توسط دانشمندان اسلامی صورت گرفت، حضور داشت. حاصل محاسبات نجومی این دانشمندان نه تنها نتایج کار بطلیموس، بلکه نتایج محاسبات دانشمندان آن زمان را نیز تحت شعاع قرار داد (هونکه، 1362: 630). احمد پسر دوم موسی، درباره مکانیک تحقیق می کرد (سارتن، 1360، ج 1: 630). اما سومین برادر یعنی حسن، در علم هندسه منحصر به فرد بود (ابن ندیم، 1366: 488). پسران موسی پس از مدتی از یحیی جدا شده و رصدخانه بغداد را ترک گفتند و فعالیت علمی خود را به صورت مستقل دنبال کردند. آنان در منزل خویش واقع در باب الطاق بغداد، رصدخانه ای بنا نموده و در آنجا پیوسته به رصد و مطالعه و بررسی روی ستارگان پرداختند (میه لی، 1371: 165).
_ ابوالحسن علی بن زیاد تَمیمی
علی بن زیاد تمیمی از مترجمان ایرانی و عالمان علم نجوم قرن دوم هجری بوده است. او با ترجمه زیج شهریار خدمت بزرگی به تمدن اسلامی نمود (ابن ندیم، 1366: 446). این ترجمه بر مبنای آخرین نگارش زیجِ شاه یا زیج شهریار، یعنی زمان یزگردسوم؛ در اواخر قرن دوم هجری صورت گرفته است (نلّینو، 1349 : 234).آثار ایران باستان در زمینه نجوم، خود متأثر از آثار هندی بود. تألیف دو زیج به نام زیجِ شاه (شهریاران یا زیکِ شَتْرواَیار) که یکی مربوط به زمان خسرو انوشروان و دیگری مربوط به زمان یزگرد سوم می باشد (گوتاس، 1381: 158). درباره سبقه این زیج ها گفته شده؛ آثار نجومی یونانی و هندی که در روزگار شاپور اول به پهلوی ترجمه شده بودند؛ تا مدتها مرجع کار منجمان ایرانی بود تا اینکه در زمان خسرو انوشروان، اختلافی بین زیج هندی اَرْکَنْد و مِجِسطی بطلیموس آشکار شد. برای همین انوشروان، صاحب نظران عرصه ی محاسبه، استخراج احکام نجومی و رصد را گرد آورد تا این دو کتاب را بررسی کنند. حاصل کار آنان تدوین زیجی بود که زیج شاه نامیده شد. همین عمل زمان یزدگرد سوم نیز تکرار گردید (کرامتی، 1380: 38 –37).
قرن دوم و بویژه دوره خلافت منصور، به عنوان دوره نفوذ نجوم ایرانی تلقی می گردد. در این دوره زیج شهریار محور اصلی عملکرد منجمین اسلامی بوده؛ چنانچه در آثار منجمین ایرانی دوره اسلامی نظیر آل نوبخت، عمربن فرخان، ماشاءالله بن اثری و ابومعشر بلخی اعداد خاص مربوط به زیج شهریار، بهترین شاهد نفوذ نجوم ساسانی می باشد (سامی، 1365: 389). بنابراین علی بن زیاد تمیمی به عنوان یک منجم و مترجم ایرانی، با ترجمه زیج شهریار نقش مهمی در زمینه انتقال نجوم ایرانی به تمدن اسلامی ایفا نمود. این زیج تا زمان ابومعشربلخی، به عنوان مرجع و منبع استخراج احکام نجومی از سوی منجمان مسلمان مورد استفاده قرار گرفت.
- سهل رَبَّن طبری
سهل رَبَّن طبری از ترییت یافتگان حوزه مرو، در قرن دوم هجری در عرصه تألیف و ترجمه علوم ظاهر گشت. وی در طبابت، نجوم و ریاضیات تبحر داشت و از کتّاب و علمای مرو و از جمله مترجمان عالیمقام کتب ریاضی به شمار می آمد. سهل را با استناد به کلمه ربن، از یهودیان طبرستان دانسته اند؛ زیرا رَبّن یا ربین را به معنای پیشوا و معلم یهودیان قلمداد نموده؛ برآنند که سهل از پیشوایان و بزرگان یهود بوده است (قفطی، 1371: 321-320). ولیکن کلمه ربّن معمولاً برای نامیدن فضلای بزرگ نصرانی و یهودی که با زبان سریانی سرو کار داشتند و یا خود از مشاهیر سریانی بودند، به کار می رفته؛ پس ربن به معنی استاد بزرگ یا استاد کامل بوده است (سارتون، 1360، ج 1: 655 - صفا، 1371، ج 1: 60). پسر سهل، علی بن ربن طبری در این باره می گوید: «پدرم پسر کاتبی از مردم مرو بود... که در کسب فضایل علاقه و اشتیاق داشت... و در تکاپوی استفاده از کتب فلسفی و طبی بود. ولی طب را به حرفه پدران خویش رجحان می نهاد. در این رشته هدف و منظورش بیشتر کسب فضایل روحانی بود تا شنیدن تحسین و کسب منفعت. به همین علت وی را ربن لقب دادند که «مولای من» یا «استاد من» معنا می دهد» (براون، 1364: 71). بنابراین کلمه ربن، بیش از آنکه نشانگر پیشوای یهود بودن وی باشد؛ بیانگر علم و دانش اوست.سهل ربن طبری در زمان هارون به بغداد رفت و به دربار خلافت راه یافت و برای هارون به تألیف و ترجمه پرداخت (اولیری، 1374: 246). ربّن طبری کتبی در حکمت و علم یونانی و سریانی به عربی نقل نمود. از جمله ترجمه های وی، نسخه ایی از المِجِسطی بطلیموس، ریاضی دان بزرگ اسکندرانی می باشد که از یونانی به عربی ترجمه نمود. وی را نخستین مترجم مِجِسطی از یونانی به عربی دانسته اند (سارتون، 1360، ج 1: 655). متأسفانه از دیگر تألیفات یا ترجمه های وی اطلاعی در دست نیست.
- ابواسحاق ابراهیم بن حبیب فزاری
ابراهیم فزاری (متوفی 160 ق/ 777 م) از ستاره شناسان معروف اسلامی؛ نامش در بین مترجمان ایرانی قرن دوم هجری بچشم می خورد. وی کتب نجوم هندی را به عربی ترجمه نمود. ولیکن آوازه اش را بیش از ترجمه، مدیون اختراع و ساخت تجهیزات نجومی بود. وی نیز از منجمانی بود؛ که در احداث شهر بغداد با نوبخت همکاری داشـت (گوتاس، 1381: 47).ابراهیم صاحب دو فرزند بنام های محمد و اسحاق بود. ابن ندیم در طبقه علمای نحو و لغت از ابوعبدالله محمد بن ابراهیم فزاری نام می برد (ابن ندیم، 1366: 134). به تصریح ابن طاووس از اسحاق نیز اطلاعی در دست نیست. ابراهیم و فرزندش محمد از حکما و منجمان شیعی بودند (ثقفی، 1341، ش 1: 51).
ابراهیم فزاری گرچه نَسَبی عربی داشت؛ ولیکن ایرانی الاصل بود و به شدت تحت تأثیر فرهنگ ایرانی قرار گرفته بود. علی بن سلیمان هاشمی از ستاره شناسان قرن سوم هجری، در کتاب علل الزیجات آورده؛ ابراهیم فزاری برخی آثار خود را به زبان فارسی می نوشت. دیوید پینْگْری محقق برجسته تاریخ نجوم نیز او را متأثر از نجوم ایرانی دانسته است (کرامتی، 1380: 48).
ابراهیم عنوان نخستین سازنده اسطرلابهای اسلامی (اسطرلاب مُسَطَّح و اسطرلاب مُبَطَّخ) را به خود اختصاص داده و کتابی نیز پیرامون نحوه کار با این اسطرلاب ها تحت عنوان العمل بالاسطرلاب و هوذات الحلق نگاشته است (فخری، 1372: 24). مزید براین ها صاحب قصیده ای در موضوع ستاره شناسی می باشد (میه لی، 1371: 154).
ابراهیم دارای روابط علمی با هند بود و در مطالعات و تحقیقات خود، از مجموعه ی علمی آنان، معروف به سِندهانتا بهره برد. هندی ها سه طریقه برای شرح آرا و عقاید خود در باب ستارگان داشتند؛ سه طریقه مزبور عبارت بود از: طریقه اَرْکَند، طریقه آرگ هیر و طریقه سیدهانتا (زیدان، 1336، ج 3: 204). منکه از هند کتابی در باب چگونگی محاسبه حرکت ستارگان به نام سِنْدهند یا همان سِیّدهانتا نوشته بِرَهْمَگوپتَه؛ به بغداد آورد. منصور دوست و منجم خود، ابراهیم فزاری را مأمور ترجمه این کتاب نمود؛ تا به کمک آن، کتابی تألیف نماید، که زیر بنای محاسبات نجوم اسلامی قرار گیرد. بدین ترتیب ابراهیم این کتاب را با همکاری یک منجم ایرانی بنام یعقوب بن طارق، ترجمه نمود (نلینو، 1349: 205) وی به مدد این منبع و منابع دیگر یونانی، هندی و پهلوی، اثری حاوی مجموعه جداول نجومی تألیف نمود؛ که ستاره شناسان مسلمان آن را سِنْدهندکبیر نام نهادند. کلمه سِنْدهند در زبان هندی به معنای «بقاءالخالد» یعنی جاویدان می باشد.کتاب وی تا زمان مأمون مورد استفاده منجمان اسلامی بود (هونکه،1362: 109).
ترجمه سِنْدهند نشان می دهد که اطلاعات نجومی و اصطلاحات ضروری آن، در اواسط قرن دوم هجری در نزد مسلمین به حدی رسیده بود؛ که بتوانند چنین کتابی را ترجمه کنند. با ترجمه سِنْدهند، تألیف در علم نجوم اسلامی آغاز گردید و همین امر کار ابراهیم فزاری را ارزشمندتر می نماید. اهمیت دیگر کار وی، در زمینه نجوم و ریاضی وابسته به این علم و مبتنی بر تعلیمات اسکندریه سِنْدهند بود؛ زیرا این ترجمه مسلمانان را با ارقام هندسی و طریقه حساب هندی آشنا ساخت. سرانجام پس از گذشت دو دهه از ترجمه سِنْدهند، مسلمین به مدد داشتن معلومات کافی در باب نجوم هندسی و تطبیقی، کتاب المِجِسطی و زیج بطلیوس را ترجمه نمودند (سزگین، 1371: 96 - زیدان، 1336، ج 3: 204). از این منظر بهتر می توان به خدمت بزرگی که این ستاره شناس ایرانی به تمدن اسلامی نموده، پی برد. اهمیت منجمانی ایرانی نظیر ابراهیم فزاری بدین خاطرست که هم جنبه عملی و هم جنبه نظری علم ریاضی را مدنظر قرار دادند. زیج های بسیاری به تقلید سِنْدهند نوشته شد؛ که زیج های محمد بن موسی خوارزمی و حَبَش حاسب مروزی مهم ترین آنها بودند. در ادامه بحث به صاحبان این زیج ها خواهیم پرداخت.
_ ابوحَفْص عُمر بن فَرُّخان
ابوحفص عمر (متوفی200 ق / 815 م) از دانشمندان ایرانی اهل طبرستان بود؛ که در زمانه ی خود، از رؤسای مترجمین و عالمان علم نجوم محسوب می شد. وی را جزء چهار نفری می دانند؛ که در امر ترجمه و نقل علوم به زبان عربی، مهارت بسزایی داشتند. سه نفر دیگر حنین بن اسحاق، یعقوب بن اسحاق کند و ثابت بن قُّره حرانی بودند (اندلسی، 1376: 56). عمر از جمله منجمانی بوده که در زمینه تعیین زمان احداث شهر بغداد، با نوبخت همکاری داشت (گوتاس، 1381: 47). وی در زمان هارون به خدمت وزیر دانش پرور ایرانی، یحیی برمکی درآمد و بعد از سقوط برامکه، از خاصان فضل بن سهل گشت و توسط وی به مأمون تقرب یافت. عمر برای مأمون کتب بسیاری در علم نجوم و فلسفه تألیف نمود (قفطی، 1371: 388). وی همچنین احکامی در علم نجوم استخراج نمود که در خزانه دولتی نگهداری می شد (اندلسی، 1376: 87). نگهداری کتاب وی در خزانه دولتی، نشانگر اهمیت تألیف او در نزد دولت عباسی بوده؛ که در خزائن سلطنتی از آن حفاظت می شد.از ترجمه های عمر بن فرخان می توان به دو کتاب یونانی اشاره نمود: یکی کتاب الخمسه تألیف ذورثیوس و دیگری کتاب الأربعه تألیف بطلیموس. الخمسه کتاب بزرگی مشتمل بر چندین کتاب بوده، که عمر بن فرخان آن را تفسیر نمود (ابن ندیم، 1366: 482) و الأربعه بطلیوس را از روی ترجمه عربی آن، که توسط یحیی بن بِطْریق صورت گرفته بود؛ تفسیر و اصلاح نمود (شهرزوری، 1365: 24). کتاب الأربعه متن درسی اخترشناسی یونان در دوره باستان بود و پس از ترجمه آن به عربی، خیلی زود بر نوشته های نجومی دوره اسلامی حاکم گردید. این کتاب حتی برای دومین بار به قلم ابراهیم بن صلت و با بازنگری حنین بن اسحاق ترجمه گردید و بارها بر آن شرح و تفسیر نگاشته شد (گوتاس، 1381: 152).
از تألیفات عمر بن فرخان می توان از کتاب المحاسن، کتاب اتفاق الفلاسفه و کتاب اختلافهم فی خطوط الکواکب نام برد (ابن ندیم، 1366: 492). در فهرست کتابهای ابوریحان بیرونی نیز کتابی به نام «فی الفحص عن نوادر ابی حفص عمر بن فرخان» وجود داشته، که مشتمل بر نظریات و آراء نجومی و فلسفی و اخباری راجع به خود وی بوده است (محمدی ملایری، 1375، ج 4: 171).
_ ابو علی یحیی بن ابی منصور
یحیی (248-146 ق / 862-763 م)، منجم و ریاضی دان بنام ایرانی روزگار مأمون، از جمله ایرانیانی است؛ که در بیت الحکمه فعالیت علمی داشت. پدرش اَباحسیس یا فیروزان مشهور به ابومنصور، منجم دربارمنصور عباسی بود (ابن خلکان، 1347، ج 6: 79). زادگاه خاندان ابومنصور طبرستان (مازندران) و برکیش زرتشتی بودند. یحیی نیز ایتدا زرتشتی بود. پس از طی تحصیلات ابتدایی به بغداد آمده، در خدمت فضل بن سهل، عالم علم نجوم قدیم درآمد. پس از کشته شدن فضل، منجم دربار مأمون گردید؛ سپس توسط مأمون به دین اسلام درآمد و نام خود را از بزیست (زنده) به یحیی تغییر داد و نزد مأمون صاحب مقام و منزلت والایی گردید (صفدی، 1411، ج 22: 303).یحیی به همراه سایر منجمان نامدار عصر مأمون، در ساختن زیج مأمونی شرکت داشت. این دانشمند ایرانی به دستور مأمون به ساختن رصدخانه و تهیه ابزار آن، در شماسیه بغداد و کوه قاسیون دمشق میادرت نمود و در رصدی که به سال 215 هجری توسط هیأتی از منجمان صورت گرفت؛ به عنوان رئیس و پیشوای آنان حضور داشت (ابن العبری، 1364: 200). یحیی بمانند بسیاری از همکاران خود، نتایج حاصل از رصدهای خود را در زیجی بنام زیج ممتحن مأمونی گرد آورد؛ که امروزه نسخه ای هرچند آشفته از آن در دست است (کرامتی، 1380: 51). اهمیت کارهای نجومی یحیی از آن رو است، که با همکاران خود توانست بسیاری از مطالب بطلیموس را تصحیح کنند و زیجی فراهم آوردند؛ که بوسیله آن حسابهای نجومی موجود در هر کتاب بطلیموس را آزمایش کنند (سزگین، 1371: 96). فعالیت های علمی یحیی در باب نجوم، تأثیر خیلی مهمی در پیشرفت نجوم اسلامی داشت. همچنین او شاگردانی همچون بنی موسی خوارزمی را تربیت نمود؛ که مستقلاً به ایجاد رصدخانه و انجام فعالیت نجومی و ریاضی پرداختند.
_ احمد بن عبدالله حَبَش حاسِب مَرْوَزی
احمد بن عبدالله معروف به حَبَش حاسِب مَرْوَزی، منجم و ریاضی دان قرن سوم هجری، در اصل از اهالی مرو بود؛ که در بغداد رشد و نمو یافت. این دانشمند ایرانی پس از تحصیل علوم و رسیدن به مدارج بالای دانش، در سلک منجمان مأمون و معتصم درآمد. وی پس از گذران عمری قریب به صد سال، بین سال های 250 تا 260 هجری (864 تا 874 م) دارفانی را وداع گفت (آرنولد و آلفرد گیوم، 1325: 323).حبش علاوه بر اینکه در تصنیف و ترجمه علوم دست داشت؛ از جمله منجمان زبردست در علوم یونانی محسوب می گردد که توانست؛ زیج هایی بر روش زیج سند هند، زیج های بطلیموس و رصدهای جدید ترتیب دهد (نلینو، 1349: 218). حبش ظاهراً نخستین کسی بوده که وقت را به وسیله ارتفاع یک جرم آسمانی تعیین کرد و تعریفی از مفهوم ظِلّ معکوس و ظِلّ مُستَوی ارائه داده، آن را بصورت توابع مثلثاتی مستقل بکار برد؛ که مطابق با تانژانت امروزی می باشد (سارتن، 1360، ج 1: 632).
حبش شهرت خود را مرهون سه زیجی است؛ که تدوین نمود. زیج نخست را بر روش هندیان یعنی زیج سِنْدهند تألیف کرد و با فزاری و خوارزمی در عامه ی اعمال مخالفت نموده و در باب استعمال حرکت اقبال و ادبار فلک البروج، بر رأی «ثاؤن» اسکندرانی عمل کرده است. علت انتخاب و پیروی حبش از رأی ثاؤن بدین خاطر بود که دریافت، تصحیح مواضع ستارگان بر حسب طول امکان پذیر است. زیج دوم، زیج «مُمْتَحَن» بود. این زیج را زمانیکه به رصد ستارگان پرداخت، تألیف نمود. برای همین مُمتَحَن، یعنی زیجی که مطالب آن با انجام رصد، آزمایش شده باشد؛ نام گرفت. در این زیج حرکات ستارگان را برمبنای آزمون و امتحان زمان خویش نهاد. بدین ترتیب زیج مُمْتَحَن که حاصل تحمل رنج و مشقت و آزمایشات لازم بود؛ مشهورترین زیج او گردید و سومین زیج ، زیج صغیر معروف به «زیج شاه» است؛ که بر روش زیج شهریاران ساسانی تدوین یافت (ابن العبری، 1364: 199 - بیرونی، 1422: 598).
اهمیت کار حَبَش در تاریخ علم، کار های وی در باب «مثلثات» (مبتنی بر سِیدهانته هندی)، «نجوم کروی» (به ویژه محاسبه میل و ارتفاع خورشیدی)، «تعدیل الشمس» (با تدوین زیگواره های حرکت میانگین خورشید)، «نگره ماه» ( تعدیل القمر که برای حرکت های آن نیز جداولی تنظیم نموده) و دیگری «نظریه سیارات» است؛ که در آن طول نجومی سیارات را حساب کرده و حرکات آنها را نیز در قالب جدول نشان داده است (بیرونی، 1422: 598).
نتیجه گیری
در عرصه نقل و انتقال علوم در دوره اسلامی، منجمان ایرانی نژاد حرف بسیاری برای گفتن دارند. آنان از یک سو با آشنایی و تسلط بر زبان مبدأ و مقصد و از سوی دیگر با احاطه علمی بر موضوع مورد نظر بواسطه دانش علمی خود، شرایط یک مترجم خوب را دارا بودند. مترجمان ایرانی اغلب سعی می کردند؛ به صورت تخصصی به کار ترجمه بپردازند؛ به عبارت دیگر با احاطه ای که بر علم مورد علاقه خود داشتند؛ به ترجمه منابع مرتبط با آن علم می پرداختند؛ در عین حال به خاطر گستره ی اطلاعات علمی در رشته تخصصی خود، در کنار کار ترجمه، به شرح و تألیف می پرداختند. بدین ترتیب چون خواهان اشاعه دانش در جهان اسلام بودند؛ با تألیفات بسیاری در زمینه ی نجوم، خدمت شایسته ای نمودند؛ بطوریکه نوشته های آنان یک تصویر کلی از دانش نجوم در طی تاریخ بشر تا آن زمان را به دست می دهد. لذا می توان برای فعالیت آنان در عرصه پیشبرد دانش نجوم اسلامی سهم و جایگاه قابل ملاحظه ای در نظر گرفت.پی نوشت ها :
1- دانشجوی دکتری تاریخ اسلام؛ parvinasghari66@yahoo.com
منابع :- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبى، (1371)، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى ، چاپ ششم ؛
- ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام، (1337)، ترجمه ابوالقاسم پاینده، نشر جاویدان، تهران، چاپ دوم ؛
- ابن العبری، غریغوریوس ابوالفرج اهرون، تاریخ مختصر الدول، (1364)، ترجمه محمدعلی تاج پور و حشمت الله ریاضی، تهران، نشر اطلاعات، چاپ اول؛
- ابن خلکان، شمس الدین احمد، وفیات الاعیان و ابناء الزمان، (1347 ق)، تحقیق احسان عباس، بیروت، دارصادر، الطبعه الاولی؛
- ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، (1366)، ترجمه محمدرضا تجدد، نشر امیرکبیر، تهران، چاپ سوم ؛
- اقبال آشتیانی، عباس ، خاندان نوبختی، (1357)، تهران، نشر کتابخانه طهوری، چاپ سوم؛
- اندلسی، قاضی صاعد، طبقات الامم، (1376 ق)، بتصحیح غلامرضا جمشید نژاد اول، تهران، نشر هجرت، چاپ اول؛
- آرنولد، سرتوماس و آلفرد گیوم، میراث اسلام، (1325)، ترجمه مصطفی علم، تهران، نشر کتابخانه ابن سینا، چاپ اول ؛
- بغدادی، احمدبن علی، تاریخ بغداد و مدینه السلام، (1417 ق)، بیروت، دارالکتاب العلمیه، الطبعه الاولی؛
- بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، (1422 ق / 1380 ش)، با تعلیق و تحقیق پرویز اذکائی، تهران، نشر میراث مکتوب، چاپ اول؛
- ثقفی، محمد، (1380)، «موضع تشیع در انتقال فلسفه یونانی در نهضت ترجمه»، مجموعه مقالات فلسفه، کلام و عرفان، سال 41، شماره 1، صفحات 44 تا 52؛
- زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلامی، چهار جلد، (1365) ، ترجمه علی جواهر کلام، بی جا، نشر امیرکبیر، چاپ سوم؛
- سارتون، جورج، مقدمه ای بر تاریخ علم، (1360)، ترجمه غلامحسین صدری افشار، تهران ، نشر هدهد، چاپ دوم؛
- سامی، علی، نقش ایرانیان در فرهنگ و تمدن اسلامی، (1365)، تهران، نشر نوید، چاپ اول؛
- سزگین، فؤاد، گفتارهایی پیرامون تاریخ علوم عربی و اسلامی، (1371)، نشر بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، مشهد، چاپ اول؛
- شهرزوری، شمس الدین محمد، نزهه الارواح و روضه الافراح (تاریخ الحکما)، (1365)، ترجمه مقصود علی تبریزی، بکوشش محمدتقی دانش پژوه و محمد سرورمولائی، بی جا، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول؛
- صفا، ذبیح الله، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تا اواسط قرن پنجم هجری، جلد اول، (1371)، نشر دانشگاه تهران، چاپ اول؛
- صفدی، صلاح الدین ایبک ، الوافی بالوفیات، (1411 یا 1405 ق)، بیروت دارالصادر، الطبعه الثانی؛
- فخری، ماجد، سیر فلسفه در جهان اسلام، (1372)، ترجمه اسماعیل سعادت و دیگران، تهران، نشر مرکز دانشگاهی، چاپ اول؛
- قفطی، جمال الدین، تاریخ الحکماء، (1371)، بهمن دارائی، تهران، نشر دانشگاه تهران؛
- کرامتی، یونس، کارنامه ایرانیان، (1380)، تهران، نشر مؤسسه فرهنگی اهل قلم، چاپ اول؛
- کوربن، هانری، تاریخ فلسفه اسلامی، (1361)، ترجمه اسدالله مبشری، تهران، نشر امیرکبیر، چاپ سوم؛
- گوتاس، دیمیتری، تفکر یونانی، فرهنگ عربی، (1381)، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول؛
- گوهرین، سید صادق، حُجَّه الحق ابوعلی سینا، (1331)، تهران، نشر وزارت فرهنگ و هنر، چاپ اول؛
- متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم، (1364)، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، نشر سپهر، چاپ دوم؛
- محمدی ملایری، محمد، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، (1375)، تهران، نشر توس، چاپ اول؛
- میه لی، آلدو، علوم اسلامی و نقش آن در تحول علمی جهان، (1371)، ترجمه محمدرضا شجاع رضوی و اسدالله علوی، نشر بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول؛
- نجم آبادی، محمود، تاریخ طب در ایران (پس از اسلام)، جلد دوم، (1381)، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، چاپ اول؛
- نَلّینو، کَرلو آلفونسو، تاریخ نجوم اسلامی، (1349)، ترجمه احمد آرام، بی جا، نشر بهمن، چاپ اول؛
- هونکه، زیگرید، فرهنگ اسلام در اروپا، (1362)، ترجمه مرتضی رهبانی، بی جا، نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم؛
- یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادباء و طبقات الادبا، (1965 م)، بتصحیح د.س.مرجلیوث، مصر، مطبعه هندیه بالموسکی، الطبعه الاولی؛
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}