نویسنده: آیت الله دکتر احمد بهشتی




 

فاجعه بزرگی که در تاریخ اسلام رخ داد، تبدیل حکومت ولایتیّه به حکومت تملیکیه بود. با این که «رجوع حقیقت سلطنت اسلامیه بلکه در جمیع شرایع و ادیان به باب امانت و ولایت... بدون هیچ مزیت برای شخص متصدی و محدودیت آن از تبدیل به مستبدانه و تحکم دل بخواهانه و قهر، از اظهر ضروریات دین اسلام، بلکه تمام شرایع و ادیان است و استناد تمام تجاوزات دل بخواهانه و حکمرانی ها- قدیماً و حدیثاً- به تقلب و طغیان فراعنه و طواغیت امم از واضحات است»، (1) چه کسانی این فاجعه را به بار آوردند؟ «به موجب حدیث نبوی متواتر بین الأُمّه و اتفاق تواریخ اسلامیه بر وقوع اخبار غیبی نبوت، مبین شد که مبدأ تحویل سلطنت اسلامیه از نحو ثانیه ولایتیّه به اول، استیلای معاویه و بلوغ اغصان الشجرةُ الْملْعُونَةُ فِی الْقُرآن به عددم میشوم سی نفر بود و سلطنت میشومه استبدادیه از آنان موروث است». (2)
معاویه و اذناب او، اسلام را الگوی حکومت شوم خود قرار ندادند، بلکه از نظامات سلطنتی استبدادی و تملیکی ایران و روم آن عصر، الگو گرفتند و برای نخستین بار، مسئله ولایت عهدی را مطرح کردند و امت اسلامی را از حق هر گونه تصمیم گیری در امر مهم حکومت محروم ساختند. هر کس به این شیوه اعتراض کرد، یا تسلیم چوبه دار شد یا عمری را به آوارگی و در به دری گذراند و در کنج عزلت و غربت جان سپرد. بنی عباس هم راه و رسم بنی امیه را دنیال کردند و بغداد و سامرا را مرکز عیاشی های خود قرار دادند و فجایعی به بار آوردند که روی همه جنایت کاران تاریخ و دژخیمان خون آشام را سفید کردند. حکومت بنی عباس دقیقاً به شیوه حکومت پادشاهان ساسانی بود و نفوذ برخی از ایرانیان از خدا بی خبر در دربار آن ها حتی منجر به احیای جشن های مهرگان و کلیه سنن آتش پرستی شد. بعد از انقراض بنی عباس هم شاهان بزرگ و کوچک، کم تر به فکر اسلام و امت اسلامی بودند و اگر بعضی از آن ها مانند آل بویه توجهی به تشیع و احیای شعارهای آن کردند، به جایی نرسید و هم چنان اسلام راستین غریب و منزوی ماند.
معلوم است که هر چند قرن ها آثار شوم استبداد اموی و عباسی استمرار یافت و قیام های علوی طی تاریخی طولانی سرکوب شد و هر صدایی که از هر جا علیه آن ها بلند شد، در حلقوم پاک طرفداران حکومت ولایتیه خفه شد، ولی این انحراف از جاده اسلام راستین برای همیشه قابل دوام نبود.
عصر، عصر بیداری مسلمانان است. امروزه مسلمانان به هیچ چیز به حکومت ولایتیّه اسلام قانع نیستند. ترکیه آماده انفجار است و دیدیم که حزب اسلامی آن دیار چگونه در انتخابات بر احزاب لاییک فایق آمد. ملت قهرمان الجزایر در یک انتخابات، چنان رأی چشم گیری به نیروهای متعهد اسلامی داد که پشت آمریکا و همه اذنابش را لرزاند و دیکتاتورهای ارتش چاره ای جز ابطال انتخابات نیافتند. همان کاری که دیکتاتورهای ارتش ترکیه و آن یادگاران آتاتورک با حزب اسلامی در انتخاباتی که به پیروزی آن منجر شده بود، کردند.
افغانستان آماده حکومت اسلامی بود، هر چند طالبان چهره اسلام را با جمود و تنگ نظری خود، ملکوک ساخت و راه را برای سلطه همه جانبه آمریکا بر آن سرزمین مظلوم و محروم هموار ساخت.
امروز فریاد انتفاضه فلسطین، دنیای استکبار را به وحشت انداخته است. قوم مغضوب یهود همان است که قرآن درباره اش می گوید:
(قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلیهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمْ الْقِرَدَةَ وَالْخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکانًا وَ أَضَلُّ عَنْ سَوآءِ السَّبِیلِ)؛ (3)
بگو: آیا شما را آگاه کنم که کدام قوم را نزد خدا بدترین کیفر است؟ همان که خداوند او را لعن کرده و او را مورد غضب قرار داده، و به صورت میمون و خوک درآورده و همان که طاغوت را پرستیده است. اینان نزد خدا بدترین مردم و گمراه ترین آن ها از راه راست می باشند.
اگر قوم یهود تحت نام شوم صهیونیزم، غیر از آن چه اکنون انجام می دهد، انجام می داد، ملعون و مغضوب بود. خداوند، بهتر از همه، یهودیانِ طاغوت پرست را شناخته است.
برخی از روشن فکران یا همه آن ها نمی خواهند قبول کنند که اسلام، دینِ حکومت است. آن ها چنان شیفته شعارهای غرب شده اند که همواره در آرزوی جدایی دین از سیاست لحظه شماری می کنند و خواهان راه و رسم اموری و عباسی و شیوه لاییک ترکیه اند.
برای تضعیف جمهوری اسلامی، جمهوریت و اسلامیت را پارادوکس یکدیگر تلقی می کنند. آن ها برای منحرف کردن افکار توده مردم مسلمان اسلامیت و جمهوریت را غیر قابل جمع می شمارند. به نظر آن ها جمهوریت، یعنی حاکمیت مردم و اسلامیت، یعنی حاکمیت دین و خدا. جمعِ میان این دو از ممتنعات است. یا باید جمهوری شد یا اسلامی و چون اسلامی شدن را محال می شمارند، پس باید جمهوری شد. در آغازِ تشکیل جمهوری اسلامی، برخی شعار جمهوری دموکراتیک اسلامی سر دادند، تا از این رهگذر اسلام را به کنج انزاو بسپارند.
این ها غافل از این حقیقتند که جمهوری اسلامی، یعنی حاکمیت اسلام بر اساس رأی و نظر و خواست مردم، انتخاب مردم و حاکمیت منتخب، مشروعیت خود را از اسلام می گیرد. جمهوری منهای اسلام، یعنی جمهوری فاقد مشروعیت.
مردم در رأی خود جمهوری اسلامی، یعنی جمهوری واجد مشروعیت را برگزیدند، نه جمهوری فاقد مشروعیت. طی بیش از بیست انتخابات در این دوره ای که به حدود ربع قرن می رسد، مردم ثابت کرده اند که همواره به جمهوری مشروع پای بند بوده اند و مباد که شبهه تراشانِ راه زنِ عقیده و ایمان، بتوانند مردم را از علایق دینی خود تهی سازند و آن ها را به سوی خواسته های استکبار سوق دهند.
نهضت مشروطه هم می خواست مشروطه ای پدید آورد که مشروع باشد. مشروطه ای که نه شاه بتواند آن را از مشروعیت بیندازد و نه منتخبان مردم و نه هیچ قدرتی دیگر؛ ولی دشمن سعی کرد که نه تنها مشروعیت را سلب کند، بلکه مشروطیت را هم دزدید و بار دیگر استبدادی خشن تر از دوران سلطنت تملیکیه را حاکم ساخت.
اکنون برای استمرار نظام جمهوری اسلامی بر همگان است که پاسداری و مراقبت را از دست ندهند. بهترین راه، نگاه داشتن مردم در صحنه است و البته باید به مطالبات آن ها توجه جدی شود.

پی نوشت ها :

1. تنبیه الامة و تنزیه الملة، ص 71.
2. همان، ص 71 و 72.
3. مائده (5) آیه 60.

منبع مقاله :
بهشتی، احمد؛ (1382)، اندیشه سیاسی نائینی، قم: مؤسسه بوستان کتاب، مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم