نویسنده: آیت الله دکتر احمد بهشتی




 

مجلس شورا، خانه ملت و سنگر مستحکم قانون گذاری است. هر کشوری برای خود قانونی متناسب با نوع حکومتش دارد. منتسکیو معتقد بود که قوانین «در حکومت های مشروطه، مبتنی بر شرافت و در جمهوریت، بر اساس تقوا و در حکومت استبدادی بر اصول ترس و اطاعت، استوار خواهند بود». (1) البته در مورد اول و دوم، آن چه او می گوید، همان است که باید باشد؛ ولی معلوم نیست که آن چه هست، با آن چه باید، مطابقت داشته باشد.
او معتقد است که قوانینی که قانون گذار می دهد، باید با «اصول حکومت» (2) متناسب باشد.
مجلس قانون گذاری یک کشور اسلامی باید با اصول حکومت آن کشور، هم خوانی داشته باشد. اصول حکومت کشور ما را قانون اساسی مشروطیت، تعیین کرده بود. چنان که بعد از برقراری جمهوری اسلامی، قانون اساسی جدید اصول حکومت را تدوین و تنظیم کرده است.
در یک کشور اسلامی- هم چون کشور ما- در زمینه مجلس شورا سؤالاتی مطرح است:
آیا مصوبات مجلس شورا مشروعیت دارد یا ندارد؟ به چه دلیل آن چه را نمایندگان ملت، به اتفاق یا به اکثریت آرا تصویب می کنند، بر همگان لازم الاجراست؟ وکیل مردم باید دارای چه شرایطی باشد؟ اگر مشروعیت مجلس را احراز کردیم، نوبت می رسد به بیان شرایط نمایندگان و پس از آن، نوبت می رسد به بیان وظایف و تکالیف آن ها. از همه مهم تر این که قوه قانون گذاری چگونه تشکیل می شود؟
بنابراین، چهار مطلب باید روشن شود:
1. نحوه تشکیل مجلس؛
2. مشروعیت مجلس؛
3. شرایط اعضای مجلس؛
4. وظایف نمایندگان.
پاسخ به این سؤالات، ما را در راه شناخت یک مجلس ایده آل و وظایف مردم آشنا می سازد.
مطالب چهارگانه فوق را باید با دقت در مطالب کتاب تنبیه الامة و تنزیه الملة فقیه مجاهد، مرحوم نائینی استنباط و استخراج کنیم.
عُقلا و متشرعان عالم، به مشاوره و شورا اهمیت بسیار داده اند. قرآن کریم، بر این اصلِ عقلایی مهر تأیید زد و شخص پیامبر برگ اسلام را با خطاب (وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ) (3) مکلف کرد که در امور مربوط به اداره امت شکوه مند اسلامی، با عقلای امت و افراد مخلص و دل سوز به رایزنی پردازد و از این رهگذر، هم به رشد سیاسی و اجتماعی مردم کمک کند و هم آن ها را در امور جامعه دخالت دهد، تا روز به روز بر استحکام و اقتدار و استقلال ملت افزوده شود. هر چند او به حکم خصیصه عصمت و تأییدات غیبی نبازی به مشاوره نداشت و از هر گونه خطا و اشتباهی مصون بود، ولی همیشه و در همه جا حاکم مسلمان، معصوم نیست و بنابراین، از راه مشاوره از خطر و اشتباه، تک روی و استبداد کاسته می شود. وانگهی فایده مشاور تنها مصونیت حاکم از خطا و اشتباه نیست؛ بلکه رشد سیاسی و اجتماعی مردم نیز مورد نظر است. به همین جهت است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
مَنِ استَبَدَّ بِرأیِه هَلَکَ وَ مَن شاوَرَ الرّجالَ شارَکَها فی عَقَولِها؛ (4)
هر کس استبداد پیشه کند، هلاک می شود و هر کس با مردمان رایزنی کند، خود را در خرد آنان شریک سازد.
او می فرماید:
الاسِتشارَةُ عَینُ الهِدایَةِ وَ قَد خاطَرَ مَنِ الستَغنی بَرأیِه؛ (5)
رایزنی عین هدایت است و آن که به رأی خود بی نیازی کرد، به مخاطره افتاد.
و نیز می فرماید:
لا غِنی کَالعَقلِ و لا فَقرَ کالجَهلِ، و لا میراثَ کالأَدَبِ، و لا ظهیرَ کالمشاوَرةِ؛ (6)
هیچ ثروتی چون خرد نیست و هیچ فقری چون جهل نیست و هیچ میراثی چون ادب نیست و هیچ پشتیبانی چون مشورت نیست.
و صد البته چنین نیست که هر کس در خور مشاوره باشد. قطعاً طرف مشاوره باید از شرایطی برخوردار باشد. حضرتش در فرمان مالک اشتر به وی دستور داده است که از مشورت با افراد بخیل و ترسو و حریص خودداری کند؛ چرا که بخیل، انسان را از نیکوکاری باز می دارد و ترسو موجب سستی و زبونی انسان می شود و حریص، حرص ستم و تعدی به اموال مردم را در برابر انسان می آراید. آن گاه با استمداد از یک روان شناسی و روان کاوی دقیق می فرماید:
فَإِنَّ البُخلَ و الجُبنَ و الحِرصَ غَرائِزُ شَتّی یَجمَعُها سوءُ الظّنِّ بِاللهِ؛ (7)
زیرا بخل و ترس و حرص، غریزه های پراکنده ای هستند که بدگمانی به خداوند، آن ها را در محور خود گرد می آورد.
چگونه می شود رشته مشاوره که پشتیبان عقل و هادی انسان است، به دست افرادی داده شود که پیرو امیال و غرایز باشند و از عقل و انصاف و درایت بهره ای نداشته باشند.
بنابراین، آن چه مهم است، صلاحیت شخص برای رایزنی است. حضرتش در آینده نگری های خود، مردمی را می بیند و توصیف می کند که جز سخن چین را ارج ننهند و جز بدکار را خوش طبع نخوانند و جز با انصاف را ناتوان ندانند. آن ها در روزگاری زندگی می کنند که صدقه را تاوان به حساب آرند و بر پیوند با خویشاوند منت گذارند و عبادت را وسیله برتری بر مردم قرار دهند. آن گاه می فرماید:
فَعنِدَ ذلِکَ السّلطانُّ بمشورةِ النِّساءِ و إِمارتهِ الصّبیانِ و تدبیرِ الخِصیانِ؛ (8)
در چنین هنگامی است که کار حکمرانی با مشورت زنان و امیر بودن از آن کودکان و تدبیر با خواجگان است.
مگر مشورت با زنان چه مشکلی دارد؟ دنیای امروز با این مسئله چگونه مواجه می شود؟ حضرتش در وصیت خود پاسخ این مشکل را داده است. در آن جا می فرماید:
وَ إِیّاکَ و مُشاورَةَ النِّسآءِ فَإِنَّ رَأیَهُنَّ إِلَی أَفنٍ وَ عزْ مَهُنَّ إِلی وهنٍ؛ (9)
مبادا با زنان به رایزنی پردازی؛ چرا که زنان، سست رأی و در تصمیم گیری ناتوانند.
در اصطلاح علمای اصول، این حکم، منصوص العله است. چنین حکمی هم تخصیص پذیر و هم تعمیم پذیر است. ملاک در عدم جواز مشاوره با زنان، سستی رأی و ناتوانی در تصمیم گیری است. اولآً، این حکم بر مردانی که گرفتار سستی رأی و ناتوانی در تصمیم گیری می باشند، تسری می یابد و ثانیاً، زنانی که دارای رأی محکم و در تصمیم گیری قوی باشند از تحت این حکم خارج می شوند.
آیا عقلای عالم- که اسیر تعصبات و عناد و لجاج و یک دندگی نباشند و عاقلانه بیندیشند- غیر از این می گویند. در کلام مولا، حرص و بخل و ترس و سستی رأی و عجز در تصمیم گیری، مانع مشاوره و رایزنی است، نه جنسیت. هر زن یا مردی که دارای آن اوصاف زشت باشد، شایسته مشاوره نیست. مگر هر شورایی و هر مشاوره ای مطلوب است؟ شورایی که مطابق شرایط عقلایی باشد و عقل و شرع تأییدش کنند، یکی از ارزش های والاست؛ ولی شورایی که چنین نباشد، ضد ارزش است. بی جهت نیست که امیر المؤمنین علیه السلام در خطبه تاریحی شقشقیه از شورای آبکی سقیفه و شورای شش نفری عمر می نالد و می فرماید:
فَیاللهِ و لِلشّوری! مَتی اعتَرَضَ الرّیبُ فیَّ مَعَ الأَوَّلِ مِنهُم حَتّی صِرتُ أُقرنُ إلی هذه النّظائر؛ (10)
خدا را، چه شورایی! مگر من از اولی چه کم داشتم که مرا در پایه او نپنداشتند و در صف اینان داشتند؟!
او با این بیان دردمندانه خود، هر دو شورایی که در دروان بعد از ارتحال نبی اکرم صلی الله علیه و اله برگزار شده، نامشروع اعلام می کند؛ چرا که از شرایط لازم، برخوردار نبودند.
در مسئله شورا باید راه افراط ها و تفریط ها بسته شود. یکی از ویژگی های مهم جامعه سالم، رایزنی است. قرآن کریم در سوره مبارکه «شوری» برای جامعه ایده آل اسلامی ویژگی هایی ذکر کرده است که از این قرارند: ایمان، توکل، اجتناب از کبایر و فواحش، گذشت، استجابت پروردگار، اقامه نماز، انفاق، انتصار و شورا. درباره شوراست که می فرماید:
(وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَینَهُمْ)؛ (11)
و کارهای شان در میان آن ها به صورت مشورتی است.
گاهی کار شورا به جایی می رسد که شور می شود و در سایه شوم آن، هر باطلی حق و حقی باطل می شود و گاهی آن چنان سخت گیر می شویم که هیچ گونه شورا و مشاوره ای را برنمی تابیم.
نهضت مشروطیت با کسانی روبه رو بود که به حکم خصیصه استبداد خواهی خود، سعی می کردند هم در مقام عمل، مانع بسازند و هم در مقام حرف، شبهه تراشی کنند. موانع عملی افراد رفاه طلب را از ورود در نهضت باز می داشت. و موانعی حرفی همان شبهه تراشی هایی بود که ذهن توده مردم را مشوب می کرد و آن ها دچار دغدغه عدم مشروعیت شورا می شدند.
پرچم داران نهضت ناگزیر بودند که با هر دو مانع، مبارزه کنند. مرحوم نائینی در اثر فقهی- سیاسی ماندگار خود، به نقل و رد شبهات آن ها پرداخت و توده مردم مسلمان با ایستادگی و مقاومت خود، به رفع موانع عملی پرداختند. هر چند توطئه هایی از داخل و خارج آغاز شد و مشروطه مشروعه را که خواست مراجع نجف و روحانیت متعهد و بیدار ایران بود، به مشروطه ای تبدیل کرد که خواست روشن فکری های خودباخته و الهام گیرنده از سیاست روباره مکار انگلیس بود. اینان به عوام فریبی پرداختند و چنین وانمود کردند که مخالفت با مشروطه دست پخته روشن فکران خائن و نوکر استعمار پیر انگلیس، یعنی مخالفت با اصل مشروطه. آن ها با همین ترفند ابلیسی شیخ نوری را به دار آویختند و صدای کسی درنیامد. او که سقراط وار، جام شوکران مرگی مظلومانه را سر می کشید، قهرمانانه به پای چوبه دار رفت. در حقیقت، چوبه دار او، بیرقی ضد غرب زدگی بود که هنوز هم خاری در چشم همه روشن فکری های غرب زده و سکولاریست های عصر ماست.
او در دوم ذی الحجه 1259 دیده به دنیا گشود (12) و در سیزدهم رجب 1327 به اتهام پوچ ضدیت با مشروطه به دار آویخته شد. (13) او بردار جور و جهل روشن فکران غرب زده رفت و مظلومیت تاریخی مشروعه طلبان را به نمایش گذاشت. او در پای چوبه دار، در حالی که عمامه اش را به میان جمعیت پرتاب می کرد، گفت: از سر من این عمامه را برداشتند. از سر همه برخواهند داشت. مردم روزی از کشتن من پشیمان می شوند؛ اما پشیمانی سودی ندارد. (14)
مرحوم ادیب نیشابوری در رثایش چنین گفت:
تو را به دار آویخته، خفه کردند، نه از آن جهت که دشمن شخصیت بودند، بلکه خواستند با کشتنت بانگ تکبیر و توحید را خفه کنند. (15)
دوستان از او خواستند که پیش از بازداشت فرار کند. پاسخ داد: اگر پایم را از این خانه بیرون بگذارم، آبروی اسلام می رود. به او پیشنهاد شد که به سفارت روس یا انگلیس پناه ببرد. او در حالی که تبسمی بر لب داشت، گفت: برایم بیرق انگلیس فرستاده اند که بالای خانه ام بزنم. آیا رواست که پس از هفتاد سال که محاسنم را برای اسلام سفید کرده ام، بروم زیر بیرق کفر؟ مشروطه ای که از دیگ پلو سفارت انگلستان بیرون آید، به درد ما نمی خورد. (16)
هر چند شجره طیبه مشروطه مشروعه به بار ننشست و حکومت اسلامی به واسطه توطئه های استعمار پیرو نوکران متجدد مآب و صلیب کراوات به گردن و روشن فکرنما در آن تاریخ رنگ باخت، ولی ایده مقدس آن پایدار ماند و تجربه شیرینی که به دست آمد، این بود که باید مردم را به صحنه آورد. آن روز که چوبه دار، بیرق مقدس مشروعه خواهی می شد، مردم اغفال شده بودند و در صحنه حضور نداشتند. اگر مردم در صحنه حضور داشتند، چوبه دار شیخ مظلوم بر سر انگلیس و ایادیش کوبیده می شد. سرانجام معلوم شد که بدون حضور مردم، هیچ کاری از پیش نمی رود. پیروزی انقلاب اسلامی و استمرار آن در قالب جمهوری اسلامی، مدیون همین حضور جدی مردم و ارتباط محکم آنان با رهبری است.
اگر نهال نوپای مشروطه مشروعه خزان شد و سرانجام از مشروطه غیر مشروعه هم جز نامی نماند، ولی تلاش ها و تجربه ها بی ثمر نبود، به برکت تلاش های شهید مظلوم مشروطه مشروعه، اصل اول و دوم متمم قانون اساسی که بر نظارت فقها تأکید داشت و شش ماه تمام برای آن، رنج کشید، به تصویب رسید. او تا زمانی که سخن از اسلام خواهی در میان بود، با مشروطه خواهان همراهی کرد و همین که متوجه توطئه اسلام زدایی شد، از آن ها کنار کشید، ولی هم چنان بر عدالت خواهی اصرار می ورزید. (17)
از میراث نهضت مشروطه چند یادگار مهم بر جای ماند: یکی تجاربی که روحانیت پرچم به دست و مردم متدین و مخلص مملکت به دست آوردند. دیگری حماسه های به جای مانده از شهید مظلوم مشروطه مشروعه و آن روحانی مقتدر زنجانی و امثال ستارخان و باقرخان و دیگری نوشته هایی که در این زمینه به یادگار مانده است. در رأس همه این نوشته ها کتاب تنبیه الامة و تنزیه الملة مرحوم نائینی است که مورد تأیید مرجعیت نجف بوده است.
نائینی در این کتاب نشان داده است که در سایه قانون اساسی و مجلس منتخب مردم، حریت و مساوات تأمین می شود. منتها خنّاسان زمان، از راه شبهه تراشی به چهار دست آورد مشروطه مشروعه (حریت، مساوات، قانون اساسی و مجلس) یورش می بردند. نائینی همه شبهات آن ها را با منطق محکم و کوبنده پاسخ داده است. اکنون بحث ما درباره شبهات مربوط به مجلس شوراست. مجلسی که مطابق اصول و قواعد شرعی و عقلی تشکیل شود، هم مورد تأیید عقلاست و هم مورد امضای شرع و متشرعه؛ ولی مگر خناسان آرام می نشینند و دست از شبهه تراشی برمی دارند؟ انبیا هم از شبهه تراشی این خنّاسان در امان نبوده اند.

پی نوشت ها :

1. روح القوانین، کتاب چهارم، فصل اول، ص 125.
2. همان، کتاب پنجم، فصل اول، ص 143.
3. آل عمران (3) آیه 159.
4. نهج البلاغه، حکمت 161.
5. همان، حکمت 211.
6. همان، حکمت 54.
7. همان، نامه 53.
8. همان، حکمت 102.
9. همان، نامه 31.
10. همان، خطبه 3.
11. شوری (42) آیه 38.
12. روزنامه کیهان، ش 17439، 81/5/10، این روزنامه به مناسبت سال روز شهادت مرحوم شیخ فضل الله نوری- یازده مرداد- مقاله ای چاپ کرده است.
13. فرهنگ فارسی، محمد معین، ج 6، ص 1370.
14. روزنامه کیهان، ش 17439.
15. همان.
16. همان.
17. همان.

منبع مقاله :
بهشتی، احمد؛ (1382)، اندیشه سیاسی نائینی، قم: مؤسسه بوستان کتاب، مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم