ملاصدرا کیست؟
نزدیک به چهار سده است که ملاصدرا مطلقاً بزرگ ترین فیلسوف ایران شمرده می شود. با اینکه از آن زمان تاکنون، اندیشوران بزرگی پدید آمده اند، که برای مثال می توان از حاجی ملاهادی سبزواری( د.1289ق/ 1873م) در صدر آنان نام برد، هنوز کسی نتوانسته است به فلسفه بپردازد بی آنکه به نحوی درگیر اندیشه ی ملاصدرا نشود. هرچند بیشتر این کسان پیرو راه او شده اند و اندکی به مخالفت با وی، آنهم تنها در موضوعهای خاصی پرداخته اند و در هر حال نتوانسته اند بی تفاوت از کنار او بگذرند. به گفته ی یکی از صاحب نظران همزمان ما،« ... به نسبت عظمتش هم مخالفان و هم موافقان بسیار داشته، اما از زمان خود او تاکنون، به تدریج دایره ی طرفدارانش وسعت یافته...» (1). در طول این دوران ملاصدرا همچنان بر بالای مسند حکمت و فلسفه ی این کشور(2) نشسته است و بزرگان جهان اندیشه ی ریزه خوار خوان دانش او هستند. به راستی ملاصدرا کیست؟ و چه کرده است که چنین اقبالی یافته است؟ ملاصدرا صاحب حکمت متعالیه است.
ملاصدرا که درباره او گفته شده است که سرآمد حکیمان تا زمان خواجه نصیرالدین طوسی(3) ( د.672ق/1273م) بود و قطعاً سرآمد فیلسوفان پس از خود تا زمان ما نیز هست، از کسانی است که بیش از همه ی فیلسوفان و صاحبان حکمت درباره ی او سخن گفته شده و به ویژه سخنان ضد و نقیض گفته شده است. بدون هیچ تردیدی او در ردیف ابن سینا( د.428ق/ 1037م) و فارابی( د.339ق/ 950م) و سهروردی( د.587ق/1191م) ، از اندیشه مندان مسلمان، و افلاطون و ارسطو و افلوطین، از بزرگان اندیشه ی یونانی قرار دارد. در اندیشه ی او آنقدر عناصر بدیع و تازه وجود دارد که با وجود تقدّم بزرگان نامبرده بر او، وی همچنان در ردیف آنان قرار می گیرد. اما در عین حال، گفته ها و ارزیابیها درباره ی او گوناگونند. برخی از صاحبنظران، او را به بالاترین مقام در فکر و علم و عرفان رسانده اند و از او پیروی کرده اند؛ در برابر، گروهی از اهل علم نیز از او انتقادها کرده اند و حتی او را به بدعت و کفر نسبت داده اند. این افراد، خود شخصیت های بزرگ و قابل اعتنایی بوده اند و از اظهارنظر آنان نمی توان به سادگی گذشت. از جمله گفته شده است که: « در مذهب ملاصدرا خلاف است؛ پس جمعی از فقها او را کافر می دانند و (در) چند مسئله برخلاف ظواهر حقّه شرعیه سخن رانده» (4). نیز گفته شده که وی در باب انقطاع خلود عذاب جهنم، خلاف شرع معتقد بوده و در اواخر عمر از آن برگشته و قائل به خلود عذاب شده است.(5) دیگری از عالمان دین درباره ی پیروی و نقل قولهای ملاصدرا از ابن عربی( د.638ق/ 1240م) ، پس از انتقاد از این عارف مشهور می گوید چگونه یک شیعه امامی می تواند او را « المحقّق العارف بالله» بنامد؟ (6) دیگری، ابن عربی را زندیق خوانده و درباره ی پسر ملاصدرا میرزا ابراهیم به لحن تأیید گوید که بر ضد طریق پدرش در تصوّف و حکمت بود.(7)
از سوی دیگر، کسانی که شمارشان بسیار بیشتر از گروه نخست است، درباره ی او احترام و تکریم بسیار کرده اند. برخی تنها درباره ی علم و مقام علمی او نوشته اند و از اظهارنظر منفی یا مثبت خودداری کرده اند. میرزا عبدالله افندی اصفهانی نویسنده ی کتاب پرارزش ریاضی العلماء، او را در میان هم عصرانش فاضل به شمار آورده و از قول صاحب سلافة العصر(8)نقل می کند که وی عالم اهل زمان خویش در حکمت و در همه ی دانش ها قوی دست(9) بود(10). صاحب امل الآمل، که ظاهراً پس از سلافة العصر قدیمی ترین مأخذ رجالی درباره ی ملاصدرا به شمار می رود، همین گونه سخن گفته است(11). رضاقلی خان هدایت می نویسد که وی در مراتب عقلی و حکمت الهی به مرتبه ی اعلی رسید(12). در نوشته ی یکی از محققان غیرایرانی درباره ی ملاصدرا چنین آمده است: « ملاصدرا متفکری عمیق و اصیل و مبتکر و آزادمنش بود و جهان بینی و استنتاجات جسورانه و اصولی خویش را درباره عقاید مذهبی جاری و سازمان اجتماعی- جهان بینی که درواقع با دین رایج وجه تشابهی نداشت- با زبان و بیانی دشوار شرح داده است» (13).
ادوارد براون می نویسد که او به رغم اعتبار و شهرت ملاصدرا در ایران، تنها از دو نوشته نه چندان پرمایه درباره این فیلسوف به زبانهای اروپایی آگاه است(14). او همچنین به کنت دوگوبینو انتقاد می کند که منبع دانسته هایش درباره ملاصدرا، چندان آگاه نبوده است. زیرا از یک سو کتاب اسفار ملاصدرا را به معنی « سَفَرها» فهمیده در حالی که « اسفار» جمع« سِفر» به معنی کتاب است(15).
از سوی دیگر او را پیرو ابن سینا معرفی کرده است در حالی که به تصریح صاحب روضات الجنات، او نه تنها پیرو ابن سینا نبوده و پیرو فلسفه ی اشراقی شیخ اشراق سهروردی بوده، بلکه خود از منتقدان سرسخت فلسفه ی مشّائی که ابن سینا نماینده بزرگ آن است به شمار می رفت.(16) اندرو نیومن، از محققان هم زمان ما به براون خرده می گیرد که درباره ی ملاصدرا طوری سخن گفته که گویی وی در برابر علما قرار داشته و همان حرفها نیز تاکنون در غرب ادامه یافته است. نیز می گوید که با این حرفها به نظر می آید که براون هیچیک از آثار ملاصدرا را نخوانده باشد(17). سید حسین نصر، آموزه های ملاصدرا را تنها سنّت پیوسته ای در حکمت می داند که « از دوره ی انبیاء یهود و حکمای بزرگ یونان تا عصر معاصر استمرار داشته است» (18). وی همچنین به ادعای شرق شناسان اروپایی درباره داشتن روش تحقیق و بی نظری در تفحص و کاوش علمی خرده می گیرد، چرا که به نظر او، بیشتر آنان،
فقط آن قسمت از معارف اسلامی را در نظر می گیرند که در سرنوشت مذاهب و نحل فلسفی و علمی مغرب زمین مؤثر بوده... در اثر این عوامل حکمت متعالیه ملاصدرا در پرده ی خفا مانده و بسیاری از علاقمندان به حکمت اسلامی در مغرب زمین حتی نام او را نشنیده اند.(19)
هانری کربن هم در همین زمینه می نویسد که غربی ها مطابق با عادت خود به امور فرهنگی مسلمانان، فقط از لحاظ تأثیری که در قرون وسطای لاتینی داشته، توجه کرده اند. وی همچنین از خدمت گوبینو در معرفی ملاصدرا قدردانی می کند اما گوید که وی کتاب اسفار را سیاحتنامه دانسته است! در عین حال به آثار ماکس هورتن آلمانی که برای نخستین بار فلسفه ی ملاصدرا را در اروپا مورد بررسی قرار داد ایراد می گیرد که از آنها چیزی دستگیر خواننده نمی شود(20). پیداست که طرفداران حکیم، از بی تفاوتی مغرب زمین نسبت به شناخت اندیشه ی او خرسند نیستند و در همین زمینه می بینیم:
امروز معرفی ملاصدرا و فلسفه ی او به غرب برای ما یک وظیفه ی ملی است. ملاصدرا بایستی به اندیشمندان غربی معرفی می شد؛ معرفیهایی که پیش از این به وسیله ی هانری کربن فرانسوی و هورتن آلمانی و ایزوتسو ژاپنی و دکتر سیدحسین نصر و برخی دیگر از اساتید متعهد و کوشا در اروپا و آمریکا انجام گرفته بود، قطره ای بود در دریا... دریغ است که این کالای پربها و سودمند در نهان خانه ی ذهن و دل فلاسفه ی مسلمان و یا در کنج کتابخانه ها و زاویه ی مدارس پنهان مانده باشد و اینهمه دلهای مشتاق در جهان در آرزوی آن و نیازمند به آن به سر برند(21).
نیز به نوشته ی کربن:
... با توجه به مسائلی که امروز برای فیلسوفان جوان ایرانی مطرح می شود، کاملاً لازم به نظر می رسد که بدون اتلاف وقت دوباره فلسفه ی ملاصدرا مورد تفکر و تأمل قرار گیرد و از نو معرفی گردد... به هر طریق، ضرورتاً و نهایتاً می بایست این فلسفه کلّ معنای خود را پدیدار سازد...(22)
البته پس از چاپ و نشر آثار ملاصدرا و کوششهایی که نامبردگان در بالا در شناسانیدن او و فلسفه/ حکمت اسلامی پس از ابن رشد به جهان غرب به خرج داده اند، امروزه کمابیش نام ملاصدرا در آثار غربی درباره ی فلسفه ی اسلامی دیده می شود و به هر حال محافل علمی دست کم او را می شناسند. مثلاً دائرة المعارف فشرده ی فلسفی راتلج، مدخل کوتاهی در حدود 300 کلمه به او اختصاص داده و او را « شاید تنها فیلسوف مهم و مؤثر چهارصد سال اخیر جهان اسلام» معرفی کرده است(23). در حالی که در حدود بیست سال پیشتر از این اثر، عبدالرحمن بدوی، محقّق پرکار تاریخ فلسفه همزمان ما، که خود نیز به تهران آمده و با فعالیتهای فلسفی در ایران آشنا بود، در اثر سه جلدی مفصّل خود موسوعة الفلسفه، مدخلی به ملاصدرا اختصاص نداده، حال آنکه درباره ی خود به تفصیل در مقاله ای سخن رانده است(24).
اکنون تا اندازه ای با رأیهای گوناگون درباره ملاصدرا نیز نظر صاحب نظران نسبت به آرای آنان در باب ملاصدرا، آشنا شدیم. از نقل گفته های بالا به خوبی برمی آید که گوناگونی نظرها درباره ملاصدرا باید علتی داشته باشد. این علت یا باید در شخصیت ملاصدرا، به عنوان فردی با ویژگی جمع اضداد نهفته باشد، و یا باید علتی در بیرون داشته باشد و یا آنکه مجموعه ای از هر دو حالت علت این امر است. از این رو ضرورت دارد که زندگی مادی، اجتماعی و معنوی او را از نظر گذراند، با محیط تاریخی و اجتماعی زمانه ی او آشنا شد، اندیشه و آثار او را بررسی کرد، تأثیر این اندیشه و آثار را در هم زمانهای او دید، تا سپس بتوان با نگاهی همه جانبه نگر، به این علت یا علتها دست یافت.
پینوشتها:
1. ذکاوتی قراگزلو، ص93.
2. ملاصدرا در مغرب زمین و به تبع آن حتی در بیشتر کشورهای مسلمان که تاریخ فلسفه را از غربیها ترجمه کرده اند، شهرت ابن سینا و فارابی و دیگر فیلسوفان را ندارد و از این رو حق وی به شایستگی ادا نشده است.
3. خوانساری، 4/120.
4. نک: تنکابنی، ص 426.
5. نک: همو، همانجا.
6. نوری طبرسی، 2/241.
7. بحرانی، صفحات 121، 132.
8. تقریباً همگی نویسندگان کتابهای رجالی از همین اثر نوشته ی سیدعلی خان مدنی نقل قول کرده اند. متأسفانه ما به آن دست نیافتیم.
9. در همه ی کتابهایی که این مطلب را نقل کرده اند، « متقناً لجمیع العلوم» گفته اند مگر در روضات الجنات که « متفنناً لجمیع الفنون» آمده است که ظاهراً نخستین مرجع است.
10. افندی اصفهانی، 5/15.
11. حر عاملی، ص 2/233.
12. رضاقلی خان هدایت، 8/480.
13. تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده هجدهم، صفحات 627-628.لازم به توضیح است که این مأخذ از دیدگاه خاصی به مسائل تاریخی نگاه می کند و نقل قول ما به معنی قبول همه ی دیدگاه آن نیست.
14. Browne,Edward,IV/431.
یکی کتاب کنت دو گوبینو است که در متن آمده است و دیگری سیر فلسفه در ایران اقبال لاهوری است.
15. البته معنی سَفَر هم نادرست نیست.
16. Browne,p.341,p.340,n.3
قس:
Gobineau,Comte de,pp.81,82
عبارت روضات، 4/120، چنین است: « کان ... منقّحاً اساس الاشراق بما لا مزید علیه و مفتحاً ابواب الفضیحه علی طریقه المشّاء و الرواق...» یعنی به حکمت اشراق چنان پرداخت که افزون بر آن نتوان کرد و درهای نقد را بر فلسفه مشّاء و رواقی گشود.
17. نیومن، 69-1/68.(Andrew Newman).
18. نصر، سیدحسین، آشنایی با آخوند ملاصدرا در مغرب زمین، ص 12.
19. همو، همان، ص5. البته این نوشته مربوط به سالها پیش است و امروزه با برپایی همایشهای جهانی مانند قبل در جهان ناشناخته نیست. شِکوه ی دکتر نصر نیز تنها ناظر بر ملاصدرا نیست بلکه ناظر به آن است که غربیها از دیدگاه او، فلسفه ی اسلامی را پس از ابن رشد، پایان یافته تلقی کرده اند. برای آگاهی بیشتر به همان مقاله رجوع کنید.
20. کربن، مقدمه بر المشاعر، صفحات 15، 16 و 16 یادداشت ش.1. هورتن دو کتاب درباره ی ملاصدرا و فلسفه ی او و یک کتاب هم درباره فلسفه ی اسلامی نوشته است؛ در زیر نام کتاب مورد بحث کربن و دو کتاب دیگر به آلمانی آورده می شوند:
Horten,Max,Das Philosophische System von schirazi ubersetzt und erlautert,Strassburg,1913;idem,Die Gottesbeweise bei Shirazi,Bonn,1912;idem,Die Philosophie des Islam,Munchen,1924
21. خامنه ای، سید محمد، «مقدمه» ، صفحات چهار و پنج.
22. کربن، همان، ص 18.
23. Cooper,John,"Mulla Sadra",p.604.
24. چاپ ایران، قم، 1429ق، البته وی در این اثر به تاریخ فلسفه از دیدگاه غربی پرداخته است.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}