واژه های منطقی
در واژه نامه ی زیر باتعریف یا توضیح واژه های کلیدی و فنی و نیز نمادهای منطقی آشنا می شوید. هدف این نبوده که تعریف هایی دقیق به دست دهیم. بلکه صرفاً منظور این بوده که با مراجعه ای سریع ایده ی اصلی را به دست آورید.
نویسنده: گراهام پریست
مترجم: بهرام اسدیان
مترجم: بهرام اسدیان
در واژه نامه ی زیر باتعریف یا توضیح واژه های کلیدی و فنی و نیز نمادهای منطقی آشنا می شوید. هدف این نبوده که تعریف هایی دقیق به دست دهیم. بلکه صرفاً منظور این بوده که با مراجعه ای سریع ایده ی اصلی را به دست آورید. بیش وکم، واژه ها و نمادها استانداردند؛ ولی به یاد داشته باشید که نمادها را به شکل های دیگری هم می نویسند.
ابهام (vagueness): یکی از ویژگی های محمول ها، که نشان می دهد
تغییرات کوچک در شیء هیچ تفاوتی در اِسناد محمول ایجاد نمی کند.
احتمال (probability): عددی بین 0 و 1، که نشان می دهد چه میزان ممکن است فلان اتفاق رخ دهد.
احتمال پیشین (prior probability): احتمال جمله پیش از آن که مدرک یا گواه یا اطلاعات دیگری را لحاظ کنیم.
احتمال شرطی (conditional probability): احتمال یک جمله، به شرط یا به فرض اطلاعاتی دیگر.
احتمال معکوس (inverse probability): نسبت میان احتمال شرطیِ a به شرط b و احتمال شرطی b به شرط a.
ارزش صدق (truth value ): صادق(T) یا کاذب(F)
«استِ» اینهمانی (is" of identity")... درست همان ... است.
«استِ» حملی (is" of predication"): بخشی از محمول که نشان دهنده ی اطلاق ویژگی به شیء است.
استلزام محاوره ای (conversational implicature): استنتاجی است که براساس آنچه گفته شده عمل نمی کند؛ بلکه صرفاً بر این اساس است که آن چیز گفته شده.
استنتاج (inference): نوعی از استدلال، که درآن، مقدمه ها دلایلی برای احراز نتیجه محسوب می شوند.
اسم خاص (proper name): اسمی که وصف نیست.
اسم [نام] (name ): مقوله ای دستور زبانی است؛ واژه ای است که به شیئی دلالت می کند (اگر همه چیز سر جای خودش باشد).
اصل عدم تفاوت (principle of indifference): مجموعه ای از احتمالات که هیچ تفاوتی میان آن ها نیست؛ یعنی احتمال همه ی آن ها یکی است.
اعتبار استقرایی(inductive validity): استنتاج از نظر استقرایی معتبر است اگر مقدمه ها دلیل معقولی برای نتیجه به دست دهند؛ هر چند که لازم نیست حتماً این دلایل قطعی باشد.
اعتبار قیاسی (deductive validity): استنتاج از نظر قیاسی معتبر است اگر وقتی مقدمه ها صادق باشند، نتیجه کاذب نباشد.
امکان (possibility): شاید چنین باشد که...
انتظار(expectation): هر پیامد ممکنِ یک عمل را در نظر بگیرید، ارزش آن را در احتمالش ضرب کنید، و همه ی نتایج را با هم جمع کنید. آنچه به دست می آید انتظار عمل است.
پارادوکس تپه (sorties paradox): نوعی از پارادوکس که با کاربرد پیاپی محمولی مبهم ایجاد می شود.
پارادوکس دروغگو (liar paradox): «این جمله کاذب است».
پارادوکس راسل (Russel paradox): پارادوکسی درباره ی مجموعه ی همه ی مجموعه هایی که عضو خودشان نیستند.
تابع صدق (truth function): نماد منطقی ای که وقتی به جملات دیگری وصل شد (تا جمله ی مرکبی ساخته شود)، به گونه ای باشد که ارزش صدق جمله ی مرکب کاملاً با ارزش( ارزش های ) صدق مؤلفه (یا مؤلفه های) آن تعیین شود.
تالی (consequent): عبارتی که در جمله ی شرطی پس از «آنگاه» می آید.
ترکیب عطفی (conjunction):....و...
ترکیب فصلی (disjunction):....یا....
جدول صدق (truth table): روشی برای نمایش و تعیین شرط های صدق.
جهان ممکن(possible world): موقعیتی که به موقعیتی دیگر، مثلاً S، مربوط می شود که در آن، چیزها به گونه ای هستند که S می توانستند باشند.
دلالت به خود [خود- ارجاعی] (self-reference): جمله ای خود- ارجاع است که درباره ی موقعیتی باشد که به خودش برمی گردد.
زمان (tense): گذشته، حال یا آینده.
سور(quantifier): واژه یا عبارتی که می تواند موضوع جمله باشد، ولی به شیئی دلالت نمی کند.
سور وجودی (یا جزئی)(particular quantifier): چیزی هست به طوری که...
سور عمومی(یا کلی) (universal quantifier): هر چیز به طوری که...
شرط های صدق (truth condition): جمله هایی که نشان می دهند چگونه ارزش (یا ارزش های )صدق یک جمله وابسته به ارزش های صدق مؤلفه های آن است.
شرطی (conditional): اگر... آنگاه...
شرطی مادی (material conditional): چنین نیست که (... و نه...). [ ]
ضرورت (necessity): باید چنین باشد که...
عملکرد زمان (tense operator): عبارتی که به جمله می چسبد تا جمله ای بسازد که نشان دهد چه موقع جمله ی اولی صادق یا کاذب است (گذشته یا آینده).
عملگر وجهی (modal operator): عبارتی که به جمله می چسبد تا جمله ای بسازد که نحوه یا وجه صدق یا کذب جمله ی اولی را بیان کند (ممکن است که، ضرورت است که، و...)
فاصل ها (disjoints): دو جمله ی پیش و پس از «یا» ی فصل.
قانون لایبنیتس (Leibniz' s law): اگر دو شیء اینهمان باشند، هر ویژگی ای که یکی داشته باشد دیگری هم آن را دارد.
قیاس (syllogism): شکلی از استنتاج شامل دو مقدمه و یک نتیجه. نظریه قیاس را اولین بار ارسطو تدوین کرد.
مجموعه ی مرجع (reference class): گروه یا دسته ای از شیء ها که نسبت های احتمالاتی را از روی آن محاسبه می کنیم.
محمول (predicate): بخشی از جمله که درباره ی چیزی است که جمله درباره ی آن است.
معتبر(valid): استنتاجی است که در آن مقدمه ها واقعاً دلیلی برای نتیجه به دست داده باشند.
عاطف ها(conjuncts): دو جمله ی پیش و پس از«و» عطف.
مقدّم (antecedent): عبارتی که در جمله ی شرطی پس از «اگر» می آید.
مقدمه (premiss): بخشی از استدلال که دلایل در آن جای گرفته اند.
منطق سنتی (traditional logic): نظریات و تکنیک های منطقی ای که تا پیش از قرن بیستم استفاده می شدند.
منطق فازی (fuzzy logic): شاخه ای از منطق که ارزش صدق جملات در آن بین 0 و 1 نوسان می کند.
منطق موجهات (modal logic): نظریات و تکنیک های منطقی ای که از ثمرات انقلابی هستند که در منطق در آستانه ی قرن بیستم به وقوع پیوست.
موضوع (subject): بخشی از جمله که جمله درباره ی آن است.
موقعیت (situation): وضعیتی از امور، شاید هم مشروط، که در آن مقدمات و نتیجه می تواند صادق یا کاذب باشند.
نتیجه (conclusion): بخشی از استنتاج که برایش دلیل آورده ایم.
نظریه ی تصمیم (decision theory): نظریه ای است راجع به این که چگونه می توان و باید تحت شرایطی با اطلاعاتی ناکافی و نامطمئن تصمیم گرفت.
نقیض (negation): چنین نیست که ...
وصف(خاص) (description ) ( (definite: اسم یا نامی به این شکل: «فلان چیز یگانه با فلان و بهمان ویژگی ها».
وضع مقدّم (modus ponenes):استنتاجی به این شکل: .
منبع مقاله :
پریست، گراهام،(1386)، منطق، مترجم: بهرام اسدیان، تهران: نشر ماهی، چاپ سوم
ابهام (vagueness): یکی از ویژگی های محمول ها، که نشان می دهد
تغییرات کوچک در شیء هیچ تفاوتی در اِسناد محمول ایجاد نمی کند.
احتمال (probability): عددی بین 0 و 1، که نشان می دهد چه میزان ممکن است فلان اتفاق رخ دهد.
احتمال پیشین (prior probability): احتمال جمله پیش از آن که مدرک یا گواه یا اطلاعات دیگری را لحاظ کنیم.
احتمال شرطی (conditional probability): احتمال یک جمله، به شرط یا به فرض اطلاعاتی دیگر.
احتمال معکوس (inverse probability): نسبت میان احتمال شرطیِ a به شرط b و احتمال شرطی b به شرط a.
ارزش صدق (truth value ): صادق(T) یا کاذب(F)
«استِ» اینهمانی (is" of identity")... درست همان ... است.
«استِ» حملی (is" of predication"): بخشی از محمول که نشان دهنده ی اطلاق ویژگی به شیء است.
استلزام محاوره ای (conversational implicature): استنتاجی است که براساس آنچه گفته شده عمل نمی کند؛ بلکه صرفاً بر این اساس است که آن چیز گفته شده.
استنتاج (inference): نوعی از استدلال، که درآن، مقدمه ها دلایلی برای احراز نتیجه محسوب می شوند.
اسم خاص (proper name): اسمی که وصف نیست.
اسم [نام] (name ): مقوله ای دستور زبانی است؛ واژه ای است که به شیئی دلالت می کند (اگر همه چیز سر جای خودش باشد).
اصل عدم تفاوت (principle of indifference): مجموعه ای از احتمالات که هیچ تفاوتی میان آن ها نیست؛ یعنی احتمال همه ی آن ها یکی است.
اعتبار استقرایی(inductive validity): استنتاج از نظر استقرایی معتبر است اگر مقدمه ها دلیل معقولی برای نتیجه به دست دهند؛ هر چند که لازم نیست حتماً این دلایل قطعی باشد.
اعتبار قیاسی (deductive validity): استنتاج از نظر قیاسی معتبر است اگر وقتی مقدمه ها صادق باشند، نتیجه کاذب نباشد.
امکان (possibility): شاید چنین باشد که...
انتظار(expectation): هر پیامد ممکنِ یک عمل را در نظر بگیرید، ارزش آن را در احتمالش ضرب کنید، و همه ی نتایج را با هم جمع کنید. آنچه به دست می آید انتظار عمل است.
پارادوکس تپه (sorties paradox): نوعی از پارادوکس که با کاربرد پیاپی محمولی مبهم ایجاد می شود.
پارادوکس دروغگو (liar paradox): «این جمله کاذب است».
پارادوکس راسل (Russel paradox): پارادوکسی درباره ی مجموعه ی همه ی مجموعه هایی که عضو خودشان نیستند.
تابع صدق (truth function): نماد منطقی ای که وقتی به جملات دیگری وصل شد (تا جمله ی مرکبی ساخته شود)، به گونه ای باشد که ارزش صدق جمله ی مرکب کاملاً با ارزش( ارزش های ) صدق مؤلفه (یا مؤلفه های) آن تعیین شود.
تالی (consequent): عبارتی که در جمله ی شرطی پس از «آنگاه» می آید.
ترکیب عطفی (conjunction):....و...
ترکیب فصلی (disjunction):....یا....
جدول صدق (truth table): روشی برای نمایش و تعیین شرط های صدق.
جهان ممکن(possible world): موقعیتی که به موقعیتی دیگر، مثلاً S، مربوط می شود که در آن، چیزها به گونه ای هستند که S می توانستند باشند.
دلالت به خود [خود- ارجاعی] (self-reference): جمله ای خود- ارجاع است که درباره ی موقعیتی باشد که به خودش برمی گردد.
زمان (tense): گذشته، حال یا آینده.
سور(quantifier): واژه یا عبارتی که می تواند موضوع جمله باشد، ولی به شیئی دلالت نمی کند.
سور وجودی (یا جزئی)(particular quantifier): چیزی هست به طوری که...
سور عمومی(یا کلی) (universal quantifier): هر چیز به طوری که...
شرط های صدق (truth condition): جمله هایی که نشان می دهند چگونه ارزش (یا ارزش های )صدق یک جمله وابسته به ارزش های صدق مؤلفه های آن است.
شرطی (conditional): اگر... آنگاه...
شرطی مادی (material conditional): چنین نیست که (... و نه...). [
ضرورت (necessity): باید چنین باشد که...
عملکرد زمان (tense operator): عبارتی که به جمله می چسبد تا جمله ای بسازد که نشان دهد چه موقع جمله ی اولی صادق یا کاذب است (گذشته یا آینده).
عملگر وجهی (modal operator): عبارتی که به جمله می چسبد تا جمله ای بسازد که نحوه یا وجه صدق یا کذب جمله ی اولی را بیان کند (ممکن است که، ضرورت است که، و...)
فاصل ها (disjoints): دو جمله ی پیش و پس از «یا» ی فصل.
قانون لایبنیتس (Leibniz' s law): اگر دو شیء اینهمان باشند، هر ویژگی ای که یکی داشته باشد دیگری هم آن را دارد.
قیاس (syllogism): شکلی از استنتاج شامل دو مقدمه و یک نتیجه. نظریه قیاس را اولین بار ارسطو تدوین کرد.
مجموعه ی مرجع (reference class): گروه یا دسته ای از شیء ها که نسبت های احتمالاتی را از روی آن محاسبه می کنیم.
محمول (predicate): بخشی از جمله که درباره ی چیزی است که جمله درباره ی آن است.
معتبر(valid): استنتاجی است که در آن مقدمه ها واقعاً دلیلی برای نتیجه به دست داده باشند.
عاطف ها(conjuncts): دو جمله ی پیش و پس از«و» عطف.
مقدّم (antecedent): عبارتی که در جمله ی شرطی پس از «اگر» می آید.
مقدمه (premiss): بخشی از استدلال که دلایل در آن جای گرفته اند.
منطق سنتی (traditional logic): نظریات و تکنیک های منطقی ای که تا پیش از قرن بیستم استفاده می شدند.
منطق فازی (fuzzy logic): شاخه ای از منطق که ارزش صدق جملات در آن بین 0 و 1 نوسان می کند.
منطق موجهات (modal logic): نظریات و تکنیک های منطقی ای که از ثمرات انقلابی هستند که در منطق در آستانه ی قرن بیستم به وقوع پیوست.
موضوع (subject): بخشی از جمله که جمله درباره ی آن است.
موقعیت (situation): وضعیتی از امور، شاید هم مشروط، که در آن مقدمات و نتیجه می تواند صادق یا کاذب باشند.
نتیجه (conclusion): بخشی از استنتاج که برایش دلیل آورده ایم.
نظریه ی تصمیم (decision theory): نظریه ای است راجع به این که چگونه می توان و باید تحت شرایطی با اطلاعاتی ناکافی و نامطمئن تصمیم گرفت.
نقیض (negation): چنین نیست که ...
وصف(خاص) (description ) ( (definite: اسم یا نامی به این شکل: «فلان چیز یگانه با فلان و بهمان ویژگی ها».
وضع مقدّم (modus ponenes):استنتاجی به این شکل:
منبع مقاله :
پریست، گراهام،(1386)، منطق، مترجم: بهرام اسدیان، تهران: نشر ماهی، چاپ سوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}