درباره ی ی پدیده ی مترجم- منتقد در ایران
آیا مترجم ادبی مجاز است به حیطه ی نقد ادبی قدم بگذارد؟ پاسخ قطعی و روشن به این سؤال تقریباً غیرممکن است و بسته به شرایط فرهنگی، ادبی، اجتماعی، آکادمیک و حتی سیاسی هر کشوری می توان پاسخ متفاوتی به این پرسش داد.
نویسنده: علیرضا اکبری(1)
چکیده
آیا مترجم ادبی مجاز است به حیطه ی نقد ادبی قدم بگذارد؟ پاسخ قطعی و روشن به این سؤال تقریباً غیرممکن است و بسته به شرایط فرهنگی، ادبی، اجتماعی، آکادمیک و حتی سیاسی هر کشوری می توان پاسخ متفاوتی به این پرسش داد. در ایران از اواسط دهه ی 1370، با شکل گیری مطبوعات اصلاح طلب، بالا رفتن تولیدات ادبیات داستانی ایرانی و عوامل متعدد دیگر، توجه به چاپ و انتشار و ارائه ی نوشته های نقادانه ی ادبی به صورت کتبی و شفاهی در روزنامه ها و مطبوعات ادبی و فرهنگی و ... افزایش یافت. در پی همین تغییرات، مترجمان ادبی نیز که تا پیش از این فعالیت نقادانه آنها فقط محدود به نگارش مقدمه ها و پس گفتارهایی (گاه) نقادانه بر ترجمه های خودشان بود، در بسیاری عرصه ها در مقام «منتقد ادبی» ظاهر شدند.نگارنده در این مقاله چهار حوزه ی مشخص برای فعالیت نقادانه ی این مترجمان ادبی- که در این مقاله با عنوان «مترجم- منتقد» از آنها یاد شده- مشخص کرده است: نخست مقدمه ها یا پس گفتارهای نقادانه ی مترجمان بر ترجمه های خودشان، دوم اظهارنظرهای نقادانه ی مترجمان در مصاحبه های مطبوعاتی؛ سوم شرکت مترجمان در «جلسات نقد جمعی» مطبوعاتی؛ حوزه ی چهارم داوری مترجمان در ترکیب هیئت داوران جایزه های ادبی داخلی.
برای توصیف فعالیت نقادانه ی مترجمان در این چهار حوزه، ده مقدمه و پس گفتار نوشته شده توسط مترجمان ادبی بر ترجمه هایشان، ده مصاحبه ی مطبوعاتی و غیرمطبوعاتی با مترجمان، ده جلسه ی نقد جمعی به چاپ رسیده در روزنامه های شرق و اعتماد و ترکیب هیئت داوران و نحوه ی امتیازدهی سه جایزه ی مهم ادبی داخلی یعنی جایزه ی «روزی روزگاری»، جایزه ی «بنیاد ادبی گلشیری» و جایزه ی «انجمن نویسندگان و منتقدان مطبوعات مورد بررسی قرار گرفته اند. در پایان تحقیق مشخص شد که افزایش روزافزون نیاز و تمایل مطبوعات به تولید نوشته های نقادانه ی ادبی، ضعف عمومی نشریات آکادمیک ادبی، عدم شکل گیری و تثبیت نهادهای نقد آکادمیک و مطبوعاتی در کنار شمار معدود منتقدان حرفه های مطبوعاتی در ایران از عوامل پدید آورنده ی وضعیت موجود هستند. گفتنی است نگارنده در این مقاله قصد نداشته نگاهی ارزش گذارانه به این پدیده ی نسبتاً نوظهور داشته باشد و تلاش کرده تا حد امکان با دیدی بی طرفانه به توصیف وجوه مثبت و منفی این پدیده بپردازد».
پدیده ی مترجم- منتقد، ترجمه ی ادبی، مقدمه نویسی، جلسات نقد جمعی، مصاحبه های مطبوعاتی.
مقدمه
آیا مترجم ادبی مجاز است به حیطه ی نقد ادبی قدم بگذارد؟ تقریباً محال است که بتوان جواب دقیق، روشن و قاطعی به این سؤال داد. قبل از پاسخ به این سؤال باید به پرسش هایی از این قبیل پاسخ داد: کدام مترجم ادبی؟ در کدام کشور؟ با کدام شرایط فرهنگی، آکادمیک، اجتماعی، ادبی و غیره؟ اگر سؤال را که در ابتدای کلام مطرح کردیم به عنوان گزاره ای منطقی در نظر بگیریم، نمی توان تناقضی در آن یافت. چون فی نفسه میان ترجمه و پرداختن به نقد ادبی تناقضی وجود ندارد. از این گذشته، این پدیده در غرب هم - که نهادهای دانشگاهی و غیردانشگاهی نقد ادبی در آن کاملاً تثبیت شده هستند- چندان بی سابقه نیست. مترجمان بزرگی همچون ژرار دونروال، کنستانس گارنت، جان درایدن، متیو آرنولد، گریگوری راباسا، ادیت گراثمن، مارگرت سه یرزپدن، ساموئل تیلور کالریج (با ترجمه ی معروفش از فاوست) و ولادیمیر نابوکوف- نویسنده، منتقد و مترجم امریکایی روس تبار که ترجمه اش از یوگنی اونگین پوشکین به علت لفظ گرایی بیش از حد بسیار بحث برانگیز شد- آثار نقادانه ی زیادی در حوزه ی ادبیات تألیف کرده اند.بارها گفته اند و شنیده ایم که «مترجم، دقیق ترین خواننده ی هر متنی است». گونتر گراس در گفت و گو با مجله ی پاریس ریویو درباره ی مترجمان آثارش می گوید:
این مترجمان همه چیز را درباره ی کتاب های من می دانند و سؤالات خیره کننده ای می پرسند. آنها این کتاب ها را حتی بهتر از خود من می شناسند. این مسئله گاهی برایم ناخوشایند است؛ چون آنها حتی اشکالاتی هم در کتاب ها پیدا می کنند و به من گوشزد می کنند (دروغگوی قهاری بودم» گفت و گوی پاریس ریویو با گونتر گراس، ترجمه ی علیرضا اکبری، نگاه نو، ش 82. تابستان 1388).
همچنان که از این گفته برمی آید، هیچ مترجم ادبی ای بدون داشتن نگاهی نقادانه به اثری که در دست ترجمه دارد، نمی تواند آن را ترجمه کند؛ بنابراین خوانش نقادانه ی اثر از ملزومات ابتدایی ترجمه ی ادبی است. در ایران از سال های آغازین شکل گیری داستان نویسی نوین، شخصیت هایی همچون صادق هدایت، بزرگ علوی، صادق چوبک و بعدتر ابراهیم گلستان، جلال آل احمد، بهمن شعله ور، سیمین دانشور و غیره در فعالیت های قلمی خود هم زمان به ترجمه و تألیف پرداختند و به نخستین نویسنده- مترجم تاریخ ادبیات نوین ایران تبدیل شدند. این سنت تا به امروز هم در کار قلمی افرادی چون جعفر مدرس صادقی، سیامک گلشیری، حسین نوش آذر و احمد اخوت ادامه یافته است. شاید همین مسئله در کنار این واقعیت که بخش اعظم کارهای ادبی منتشر شده در هر سال در ایران ترجمه است، سبب شده که در صد سال اخیر مترجمان ادبی همواره جایگاه بسیار ممتاز و برجسته ای در میان نخبگان ادبی داشته باشند. جایگاهی که هرگز قابل مقایسه با موقعیت مترجمان ادبی در غرب نیست.
اما در دو دهه ی اخیر و به ویژه پس از ظهور مطبوعات اصلاح طلب و شروع به کار نسل جدیدی از روزنامه نگاران ادبی- که با بالا رفتن نیاز به تولید نوشته های نقادانه ی ادبی در قالب ریویو و نقد همراه بود- پدیده ی به نسبت کم سابقه ای در ایران شکل گرفت و آن، ورود تعداد زیادی از مترجمان ادبی به حوزه ی نقد ادبی بود. این مترجمان که از این پس آنها را مترجم- منتقد می نامیم، چه در قالب مصاحبه هایی که پس از انتشار هر اثر با آنها می شد، چه با نوشتن مقالات مستقل در قالب نقد یا ریویو، چه در قالب جلسات گفت و گوی جمعی ادبی در نشریات گوناگون، به این هویت جدید شکل بخشیدند. ما در این مقاله هرگز قصد نداریم با صدور حکمی کلی به سرزنش یا جانبداری از این پدیده ی نوظهور بپردازیم. فعالیت های نقادانه ی مترجمان در این سالها گاه بسیار درخشان و گاه بسیار ضعیف بوده است. در این سالها، نقدهای مترجمان ادبی اغلب قوی تر از نقدهای منتقدان حرفه ای مطبوعاتی یا آکادمیک بوده و گاهی هم عکس این موضوع اتفاق افتاده است. گذشته از این، بسیاری از شخصیت های جوان ترجمه ی ادبی کار خود را با نقد نویسی در مطبوعات آغاز کردند، سپس وارد حوزه ی ترجمه ی ادبی شدند. از میان این افراد می توانیم به طور مشخص از لیلا نصیری ها، امیر احمدی آریان و سهیل سُمی نام ببریم. هدف ما در این مقاله، بیشتر توصیف وضعیت موجود است تا اگر کاستی هایی در این میان هست، بتوان در جهت رفع آنها گامی برداشت. در ادامه، به حوزه های مختلف فعالیت نقادانه ی مترجمان ادبی می پردازیم.
مقدمه نویسی
در تمام دنیا رسم است که وقتی مترجمی اثری را به زبانی دیگر برمی گرداند، مقدمه ای بر ترجمه اش بنویسد. معمولاً این مقدمه ها بسیار کوتاه اند و مترجم در آنها به معرفی کوتاه نویسنده و اثر، دلایل برگزیدن اثر برای ترجمه، جایگاه نویسنده در ادبیات جهان و ادبیات ملی کشورش و مطالبی از این قبیل بسنده می کند. این نوع مقدمه ها نه تنها مصداق عمل نقادانه نیستند؛ بلکه بسیار لازم و ضروری اند؛ به ویژه در آنجا که مترجمی برای نخستین بار اثری را از نویسنده ای خارجی به زبان خود (یا هر زبان دیگری) برمی گرداند. تا اینجا مشکلی نیست و وجود این نوع مقدمه ها برای هر ترجمه ای ضروری است. اما گاهی این مقدمه ها بسیار فراتر از یک پیشگفتار ساده در معرفی اثر و نویسنده هستند و دیگر نمی توان آنها را در قالب شرح و معرفی کتاب دسته بندی کرد. ما حتی در این چارچوب هم نوشته های نقادانه درخشانی از مترجمانی چون نجف دریابندری و ابوالحسن نجفی داشته ایم که از جدی ترین نقدهای ادبی نوشته شده در دهه های اخیر در زبان فارسی به شمار می آیند. نجف دریابندری مقدمه اش بر کتاب رگتایم را با این جمله آغاز می کند:رگتایم یک رمان نو است. نه به معنایی که در جنبش فرانسوی رمان نو می بینیم؛ یعنی گرفتن یک نظرگاه ذهنی و حل شدن «من» یا «اگو»ی نویسنده ی داستان در سراسر بافت داستان، و جست و جوی نظم در آشفتگی یا آشفتگی در نظم. صناعت (یا تکنیک) این رمان از این جهت «نو» است که به مقتضیات موضوع خود پاسخ می دهد... (3).
همان طور که از این جملات آغازین برمی آید، این نوشته ی دریابندری و دیگر مقدمه های او و ترجمه هایش را (به جز مواردی معدود) نمی توان ریویو یا معرفی کتاب دانست. اما مشکل از جایی آغاز می شود که مترجمی به صرف اینکه کتابی را از نویسنده ای ترجمه کرده است، خود را مجاز می بیند به جای نوشتن مقدمه ای موجز، درباره ی کل جهان داستانی و ویژگی های داستان نویسی و سبکی نویسنده ی اثر اظهارنظر کند؛ حال آنکه می دانیم تقریباً تمام آثار ادبی اعم از رمان یا مجموعه های داستان کوتاه در غرب همراه با مقدمه هایی چاپ می شوند؛ معمولاً این مقدمه ها را استاد ادبیاتی که متخصص آن نویسنده است (برای مثال جیمز جویس یا گوستاو فلوبر) می نویسد. بنابراین اگر مترجم می خواهد کارش را در معرفی اثر و نویسنده به کمال برساند، بهتر است همین مقدمه را ترجمه کند تا اینکه خودش مجموعه ای از «گفته های دیگران» را سرهم کند و با عنوان مقدمه به چاپ رساند. ممکن است عده ای بگویند این دست مقدمه ها برای خواننده ی زبان مبدأ نوشته شده اند و برای خواننده ی فارسی زبان کاربردی ندارند. این گفته ممکن است در مورد بعضی از نویسندگانی که برای اولین بار آثارشان در ایران ترجمه و منتشر می شود صادق باشد؛ اما در مورد نویسندگان شناخته شد تا چه حد صادق است؟
جلسات نقد جمعی
جلسات نقد جمعی چند سالی است که در مطبوعات ایران رواج پیدا کرده است. تا جایی که حافظه ام یاری می کند نخستین نمونه ها از چنین جلساتی در ماهنامه ی هفت برگزار شد که عنوان «گفت و گوی جمعی درباره ی...» را با خود داشت. این گفت و گوها به آثار ادبی محدود نمی شد و تئاتر، سینما و هنرهای دیگر هم در این جلسات مورد بحث بودند. پس از آن بود که این کار کم کم در نشریات فرهنگی دیگر و به ویژه در صفحات ادبی روزنامه ها مرسوم شد. در این جلسات، وجه دیگری از عمل نقادانه مترجمان آشکار شد. به لحاظ صنفی، ترکیب افراد حاضر در این جلسات در این سالها هیچ وقت ثابت نبوده؛ ولی معمولاً خود نویسنده همیشه در جلسه حضور داشته است (حضور نویسنده راه را بر مطرح شدن بسیاری حرف ها و نقدهای جدّی می بست، در حالی که جلساتی که در ماهنامه ی هفت برگزار می شد معمولاً بدون حضور نویسنده بود). به هر حال، در این جلسات به جز نویسنده، معمولاً یکی دو منتقد یا نویسنده هم حضور دارند و در این میان یک و گاهی دو مترجم هم در جلسه حاضرند. اگر تا پیش از این، مترجمان بر کتاب هایی که خود ترجمه کرده بودند مقدمه می نوشتند، حالا در این جلسات درباره ی کتاب ها و نویسندگان وطنی اظهارنظر می کنند. معمولاً این جلسات به اظهارنظرهای کلی (و بیشتر تمجیدآمیز) درباره ی نویسنده و اثرش، صحبت هایی درباره ی شخصیت پردازی اثر و مباحثی از این قبیل محدود می شود. حتی در همین جلسات هم بسیاری از حرف ها و اظهارنظرهای مترجمان بسیار پخته تر و سنجیده تر از منتقدان حاضر در جلسه است. اما اینکه از مترجمان دعوت می شود تا در جلسه نقد اثری ادبی شرکت کنند، پدیده جدیدی است که بخشی از آن مربوط است به اینکه مطبوعات فرهنگی- که تعدادشان روز به روز در حال فزونی است- نیاز به تولید مطلب دارند و تعداد کم منتقدان مطبوعاتی کنونی هرگز پاسخ گوی نیاز آنها برای تولید مطلب نیست. بخش مهم تری از این مسئله هم به یقین ناشی از این است که بسیاری از مترجمان ادبی به واسطه ی زبان دانی و دسترسی مستقیم به متون اصلی- که معمولاً ضعف اصلی اکثر منتقدان و داستان نویسان ایرانی است- از لحاظ دانش ادی در مرتبه ای قرار دارند که می توانند به اظهارنظر کارشناسانه درباره ی آثار ادبی فارسی بپردازند.مصاحبه های مطبوعاتی
در مطبوعات ایران رسم است که بعد از ترجمه ی هر اثری- چنانچه اثر مورد توجه قرار بگیرد یا نویسنده ی اثر نویسنده ی مهمی باشد یا مترجم، مترجم مشهوری باشد- گفت و گویی با مترجم کتاب ترتیب می دهند. اما در تمام گفت و گوهایی که در این سالها خوانده ام، کمتر دیده ام که هنگام گفت و گو با مترجم کتابی، مصاحبه گر (حتی یک سوال!) درباره ی کار اصلی مترجم که همان ترجمه است، از او پرسیده باشد. در این مصاحبه ها بیشتر سؤالاتی درباره ی نویسنده ی کتاب، جایگاه او در میان نویسندگان هم وطنش، مضمون کتاب و یا مکتب ادبی ای که کتاب وابسته به آن است پرسیده می شود. در واقع به تمام این پرسش ها باید منتقد پاسخ گو باشد نه مترجم (اما سؤال اینجاست که کدام منتقد؟). سیاوش جمادی در گفت و گویی با نگارنده در مجله ی مترجم که در همین باره انجام شده است می گوید:خود شما همین که مرا خطاب پرسش ها و پیش فرض های خود قرار می دهید به من اجازه می دهید که پا از آنچه جایگاه مترجمش می نامید فراتر بگذارم. به بیانی دیگر، در دام همان چیزی می افتید که آن را محل اعتراض و انتقاد قرار می دهید. پاسخ به پرسش شما نیازمند پژوهشی گسترده در ترجمه های دست کم یک دهه، فراهم آوردن مصادیق و گریز از کلی گویی خشک و ترسوز است... می گویید در ایران نویسنده با ترجمه ی چند اثر از نویسنده ای، کارشناس آن نویسنده می شود؛ اما این هویت افزوده را چه کسی به نام مترجم الصاق می کند. من هم از کافکا ترجمه کرده ام و هم آثار تألیفی دارم که باز هم کشمکش درونی مترجم در مراوده ی دو زبان، دو فرهنگ و دو تفکر زیرلایه ی آنهاست. پس از مدتی برخلاف میل خودم کافکاشناس شدم. درباره ی نیچه و هایدگر هم همین طور... شما در اروپا باید با چراغ در روز روشن همه جا را از پاشنه در کنید تا شاید استثنائاً چنین اعجوبه ای را پیدا کنید که هم زمان کارشناس کافکا، هایدگر و نیچه باشد و بعد هم بتوانند هر دو سه سالی یک بار کارشناس یکی دیگر شود! («نظرخواهی مترجم درباره ی جایگاه مترجم ادبی در ایران»، مترجم، ش47، بهار و تابستان 1387).
چنان که از این نقل قول به نسبت طولانی پیداست، مطبوعات در شکل دهی به وضعیت موجود در این زمینه نقشی انکارناپذیر دارند.
اما در پایان این بحث باید بگویم آنچه در مورد پدیده ی مترجم- منتقد در ایران برشمردم، بخشی از بحران کلی نقد ادبی در ایران است. متأسفانه، در ایران هنوز نقد ادبی آکادمیک چندان جایگاه و پایگاه استواری نیافته است. مجلات ادبی دانشگاهی ایران که نقدهای آکادمیک را منتشر می کنند، مخاطبی در میان بدنه ی اصلی کتاب خوان جامعه ندارند (و برخی از مقالات تألیفی این مجلات از هر ترجمه ای ترجمه تر است!) و دایره ی تأثیر آنها حتی در درون دانشگاه ها هم بسیار محدود است. شاید به همین دلیل است که چند سال قبل که انجمن نقد ادبی ایران تأسیس شد، دو مترجم برجسته یعنی مرحوم رضا سیدحسینی و ابوالحسن نجفی برای عضویت در هیئت امنای این انجمن- که بنا بود انجمنی دانشگاهی باشد- دعوت شدند. در عین حال تکرار می کنم که ورود مترجمان ادبی به حیطه ی نقد هم دارای وجوهی مثبت است و هم وجوهی منفی دارد. این وظیفه همه ی اهالی ادبیات اعم از دانشگاهی و غیردانشگاهی است که با تدابیری مناسب از وجوه مثبت این پدیده بیشترین استفاده را ببرند و تا آنجا که امکان دارد از وجوه منفی آن بکاهند.
پی نوشت ها :
1. دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات ترجمه دانشگاه فردوسی مشهد.
منبع مقاله : فتوحی، محمود؛ (1390)، نامه ی نقد( مجموعه مقالات نخستین همایش ملی نظریه و نقد ادبی در ایران، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}