نویسنده: نیره دلالی




 

انتقاد از خود دارای دو سطح است. اولین سطح آن انتقاد خود مقایسه ای به معنی داشتن دیدگاه منفی نسبت به خود در مقایسه با دیگران است. در این سطح، فرد خود را در مقایسه با سایرین غیرقابل قبول، منتقد و عصبانی می یابد. او نسبت به دیگران احساس حقارت می کند و در مقایسه ی خود با دیگران، از خود ناراضی است.
نکته ی مهمی که در انتقاد از خود مقایسه ای باید به آن اشاره کرد، موضوع خصومت بین فردی است که همبستگی زیادی با روابط بین فردی و انتقاد از خود دارد. چنین فردی در روابط بین فردی نمی تواند به دیگران اعتماد کند، در نتیجه باید باید در برابر سلطه گری دیگران از خود مراقبت کند و معمولاً با انتقاد از خود ( که اغلب با خشم و بی اعتمادی همراه است) واکنش نشان می دهد و به عنوان فردی درون گرا با سطوح مطلوبیت پایین معرفی می شود.
سطح دوم انتقاد از خود، انتقاد از خوددرونی است که فرد از طریق دیدگاه منفی که نسبت به خود دارد، استانداردهای شخصی و درونیش را مقایسه می کند. این استانداردهای درونی او را به سمت انزوا و کناره گیری می کشاند و خود را به عنوان موجودی ناقص و ناکارآمد می بیند.
کمال گرایی بعدی درون فردی است که فرد با انگیزه ی قوی برای کامل و بدون نقص بودن، استانداردهای غیرواقع بینانه ای برای خود تنظیم می کند. در مجموع در نظر گرفتن استانداردهای بالا، شکل درونی شده ی انتقاد از خود به شمار می رود. به عنوان مثال فردی که از سطح بالای انتقاد از خود درونی برخوردار است، در موقعیتی که موفقیت کسب می کند آن موفقیت را با ایجاد استانداردهای بالا نفی می کند، یعنی چنین فردی میلی به پاداش و قدردانی از موفقیت خود ندارد.
یکی دیگر از ابعاد مهم انتقاد از خود، تنبیه خود است که معمولاً موجب احساس شکست خوردگی می شود. شکست، احساس بی ارزشی به وجود می آورد و فرد با انتقاد از خود درونی، نقاط ضعف و یا نقایص خود را مدرک و شاهد عینی بی ارزشی و ناارزندگی خود می داند؛ در واقع خود انتقادی مقایسه ای و درونی شکل هایی از ارزیابی منفی خود است.
منبع مقاله :
دلالی، نیره؛ (1388)، انتقاد: انتقاد و نحوه ی مواجهه با آن، تهران: انتشارات نشر قطره، چاپ اول.