الیگارشی یهودی و اسطوره انکیزیسیون (2)
در نیمه اول سده شانزدهم، رابطه حسنه الیگارشی یهودی با پاپها اوج گرفت و این در زمانی است که از دوران لئوی دهم (1513-1521) اعضای خاندان مدیچی به مقام پاپی رسیدند.
کلمنت هفتم (1523-1534)، از خاندان مدیچی، بیش از اسلاف خود با یهودیان رابطه دوستانه داشت تا بدانجا که به هواداری از یهودیان شهرت یافت. در زمان او بود که دیوید روبنی و سولومون مولخو "ظهور" کردند. (1) پاپ با آنان رابطه نزدیک و دوستانه برقرار نمود. پاپ جولیوس سوم (2) (1550-1555)، از خاندان مدیچی، نیز با یهودیان رابطه شخصی دوستانه داشت و پزشک مخصوص او، بهنام آماتوس لوسیتانوس، (3) یهودی بود.
از نیمه دوم سده شانزدهم، با صعود خاندان کتخومنس، (4) رابطه پاپ با یهودیان تیره شد. در سال 1567 پاپ پیوس پنجم (5) (1566-1572) طی فرمانی رباخواری را ممنوع اعلام کرد. از سال 1585 رابطه پاپها با یهودیان مجدداً حسنه شد و یهودیان، از جمله یکی از اعضای خاندان لوپز، بار دیگر به دستگاه پاپ راه یافتند. در زمان کلمنت دوازدهم (1730-1740) این رابطه مجدداً تیره شد و پس از او باز حسنه شد. از اواخر سده هیجدهم، از زمان پیوس ششم (1775-1795)، رابطه پاپ با الیگارشی یهودی به تیرگی گرایید. در اوایل سده نوزدهم، لئو دوازدهم (6) (1823-1829) به مقابله شدید با یهودیان برخاست. این وضع تا سال 1846 ادامه داشت. از آن پس تا اواخر دهه 1870 رابطه حسنه بود. در این زمان لئو سیزدهم (1878-1903) به مقابله با یهودیان برخاست و در سال 1892 آنان را به همدستی با فراماسونرها و مشارکت در توطئههای ایشان متهم کرد. (7) چنانکه میبینیم، رابطه یهودیان و دستگاه پاپ در رم سیری پر فراز و نشیب داشته است.
محکمه تفتیش عقاید در سپتامبر 1480 در شهر اشبیلیه (سویل) آغاز به کار کرد که یک کانون مهم مسلماننشین بهشمار میرفت. در سال 1486، آلفونسو دلا کاوالریا، از خاندان یهودی لاوی و وزیر مقتدر فردیناند، محکمه تفتیش عقاید (انگیزیسیون) را در بارسلونا بر پا کرد. دایرة المعارف یهود پس از ذکر این مطلب بطور مشروح درباره رابطه دوستانه او با یهودیان سخن میگوید. (8) معنی این شیوه نگارش دقیقاً آن است که خوانندگان یهودی اشتباه نکنند و دریابند که او انگیزیسیون را برای پیگرد مسلمانان و مخالفین الیگارشی یهودی تشکیل داد.
از آن پس، انگیزیسیون یک نهاد رسمی کلیسایی تلقی میشد که مشروعیت خود را از پاپ میگرفت و بدنامی آن نیز بهنام کلیسای رم تمام میشد. ولی واقعیت این است که انگیزیسیون تنها یک نهاد سیاسی در خدمت الیگارشی غارتگر شبه جزیره ایبری بود و پوشش دینی آن ریاکاری بیش نبود. (9)
هدایت دستگاه انگیزیسیون با اعضای خاندانهای یهودی بود که اینک "مسیحیان متعصب" مینمودند:
توماس تورکوئهمدا، (10) دادستان کل انگیزیسیون در سراسر اسپانیا (1483-1494) و دیهگو دزا، (11) دادستان بعدی، هر دو یهودیالاصل بودند. (12) در سال 1507 کاردینال فرانسیسکو خیمنس (13) (1436-1517) دادستان کل انگیزیسیون شد و تا زمان مرگ در این سمت ماند. او همان اسقف پیشین طلیطله است که پس از فتح غرناطه به عنوان حکمران این شهر منصوب شد و کتابسوزان و کشتار عظیمی به راه انداخت. تعداد کسانی که در دوران ریاست او بر انگیزیسیون سوزانیده شدند 2500 نفر گزارش شده است. دایرة المعارف یهود نام او را به عنوان غیر یهودی مشخص کرده ولی افزوده است که در سال 1509 به کمک یهودیان برای "توسعه مسیحیت" به شمال آفریقا لشکر کشید و منطقه اوران (14) را مدتی کوتاه به اشغال درآورد. (15) این بیانگر پیوند نزدیک کاردینال خیمنس با الیگارشی یهودی است. نام خاندان خیمنس مکرر در زمره شرکای اصلی خاندان یهودی/ مارانوی مندس به ثبت رسیده است. در اواخر سده هیجدهم و اوایل سده نوزدهم، خانوادهای بهنام خیمنس را در انگلستان مییابیم که یهودیاند. سِر موریس خیمنس (16) (1763-1837)، که نام یهودی او موسس (موسی) است، از زرسالاران مهم انگلیس بود و از سرمایهگذاران اصلی در "تجارت" سواحل غرب آفریقا. او مسیحی شد. برادرش بهنام سِر دیوید خیمنس (17) (1777-1848) ) نیز مسیحی شد، به ارتش انگلیس پیوست و به درجه ژنرالی رسید. (18)
* قربانیان مارانو/ یهودی انگیزیسیون چه تعداد بودند؟
شمار کلیه کسانی که در محاکم تفتیش عقاید اسپانیا به قتل رسیدند، در بیشترین برآوردها 31912 نفر ذکر شده است. برخی محققین این رقم را گزافه میدانند و تعداد قربانیان را طی سالهای 1480-1758، یعنی در یک دوره طولانی 278 ساله، تنها چهار هزار نفر ذکر میکنند. (19) دائرة المعارف یهود، که مقالهای مفصل در 13 صفحه به "انگیزیسیون" اختصاص داده، تعداد کل مقتولین به دست محاکم تفتیش عقاید اسپانیا را، از آغاز تا سال 1808، 31912 نفر (بالاترین رقم) ذکر کرده است. شمار مقتولین محاکم پرتغالی از آغاز تا سده هیجدهم 1175 نفر ذکر شده است. (20) دایرة المعارف آمریکانا تعداد کسانی را که به فرمان محاکم انگیزیسیون در سالهای تصدی تورکوئهمدا به قتل رسیدند دو هزار نفر میداند. (21)ما نمیدانیم از این قربانیان چه تعداد "مارانو" (یهودی) بودند و چه تعداد "مور" (مسلمان). دایرة المعارف یهود تنها به قربانیان مسلمان محاکم تفتیش عقاید اشارهای گذرا کرده است بیآنکه تلاشی برای تعیین شمار یهودیان به عمل آورد. اگر شمار قربانیان مسلمان و یهودی را به همان نسبت جمعیت مسلمانان و یهودیان شبه جزیره ایبری بدانیم و جمعیت مسلمانان را کمترین رقم (سه میلیون نفر) و یهودیان را بیشترین رقم (330 هزار نفر) محاسبه کنیم؛ نسبت قربانیان یهودی و مسلمان انگیزیسیون یک به ده است. این روش علمی نیست؛ زیرا هم نسبت مسلمانان بسیار بیشتر بود (برای نمونه، شهر غرناطه در زمان سقوط 500 هزار نفر جمعیت داشت که تنها 20 هزار نفرشان یهودی بودند. (22) این انبوهترین یا از انبوهترین جوامع یهودی شبه جزیره ایبری در آن زمان است.) (23) و هم، به گمان ما، تنها آن یهودیانی مورد پیگرد انگیزیسیون قرار گرفتند که در زمره مخالفین الیگارشی یهودی جای داشتند. اینان "مرتدان یهودی" و "قرائیون" یا کسانی بودند که به هر دلیل طعمه مخالفین قدرتمند خود میشدند و در رقابتهای مالی و سیاسی جان میباختند. بهرروی، باز بیهیچ دلیل، بالاترین برآوردها از شمار قربانیان محاکم انگیزیسیون را میپذیریم و فرض را بر آن میگذاریم که ادعای تاریخنگاری یهود صحت دارد و به راستی "مارانوها" آماج پیگرد انگیزیسیون بودند. در اینصورت نیز درمییابیم که شمار مارانو/ یهودیان قربانی نمیتواند فراتر از سه چهار هزار تن باشد. این به راستی هجو تاریخ است؛ و شاید به همین دلیل است که مورخین دانشگاه عبری اورشلیم، بهرغم نگارش سه صفحه درباره انگیزیسیون و بهرغم دقتی که در سراسر کتاب خود در ذکر ارقام داشتهاند، درباره شمار کشتهشدگان یهودی در محاکم تفتیش عقاید سکوت کردهاند. (24)
این بررسی ابعاد عجیب دستکاری در تاریخ را نشان میدهد.
روشن است که در یک دوران 278 ساله، که آغاز و پایان آن به فاصله اواخر سلطنت شاه سلطان حسین صفوی تا زمان ماست، قتل سه چهار هزار انسان حادثه فوقالعادهای نیست. حتی اگر مجرمین عادی و دسیسهگران سیاسی از میان جمعیت 300 هزار نفری یهودیان به مرگ محکوم میشدند همین رقم و حتی بیشتر به دست میآمد. کم نبودند یهودیان درباری که در طول ازمنه مختلف و در سرزمینهای گوناگون در دسیسههای سیاسی شرکت جستند و به این دلیل زندانی، تبعید یا مقتول شدند. یک نمونه، اسحاق آبرابانل است که در ماجرای توطئه علیه ژان دوم، پادشاه پرتغال، به کاستیل گریخت و البته جان سالم به در برد. نمونه دیگر، رودریگو لوپز، پزشک مخصوص الیزابت اول، است که از سوی فیلیپ دوم، پادشاه اسپانیا، مأمور قتل ملکه انگلیس شد؛ توطئهاش فاش شد و جان باخت. (25) نمونه دیگر، جوزف سوس اوپنهایمر است که با ستمگریهای خود نفرت مردمی را به جان خرید. نمونه دیگر، سعدالدوله، وزیر یهودی ارغون شاه مغول، است که هم ملتی را به ستوه آورد و هم خیال فتح مکه و تبدیل آن به بتخانه ارغون داشت و نمونههای فراوان دیگر.
قتل سه چهار هزار نفر در فاصله قریب به سه سده در تاریخنگاری رسمی غرب جایگاهی عظیم دارد. در مقابل، سه میلیون مسلمان بومی اسپانیا به دلیل ستم حکمرانان آلمانیتبار و همدستان یهودیشان مجبور به ترک سرزمین آباء و اجدادی خود میشوند، دهها هزار تن از ایشان به قتل میرسند، تعدادی در محاکم تفتیش عقاید به آتش کشیده میشوند، برخی مجبور به ترک دین و آئین خود میشوند و این همه هیچ انعکاسی ندارد.
نمونهای گویا از سیطره این نگرش بر تاریخنگاری رسمی غرب را در کتاب ویل دورانت مییابیم:
او تنها در یک سطر کوتاه تعداد مسلمانانی را که در سده شانزدهم از اسپانیا اخراج شدند سه میلیون نفر ذکر میکند؛ (26) ولی در فصلی با عنوان "خروج بنیاسرائیل"، به مهاجرت یکصد هزار نفر یهودی بیش از چهار صفحه اختصاص میدهد! (27)
دکتر عبدالهادی حائری مینویسد:
بعد از سقوط غرناطه مسلمانان آن خطه در وضع بدتری قرار گرفتند. از آن پس، اسپانیای مسیحی تا جایی که توانست برای از هم گسستن مسلمانان و آسیب رساندن بر جهان اسلام کوشید. مسیحیان پیروز اسپانیا دست به شکنجه و آزار و تفتیش عقاید گروههای میلیونی مسلمانان زدند و در فاصله میان سقوط غرناطه و نخستین دهه سده هفدهم میلادی در حدود سه میلیون مسلمان را از وطن آواره کردند یا کشتند.
او میافزاید:
نویسندگان تاریخ اروپا بیشتر بر مسئله شکنجه و آزار یهودیان در روند تکاپوهای دستگاه بازجویی عقاید اسپانیا پای میفشارند. در سالهای واپسین، حتی کانونهای علمی و آموزشی کشور اسرائیل در این زمینه سرمایهگذاری کرده است. بگونهای نمونه، دانشگاه عبری اورشلیم به پژوهشگری بهنام حیم بینارت (28) کمک هزینهای در خور داد تا پیرامون موضوع به پژوهشی گسترده پردازد. ثمره کار بینارت چهار جلد کتاب ستبر است. (29)
داستان مهاجرت یکصد هزار یهودی اسپانیا و پرتغال در اواخر سده پانزدهم و سده شانزدهم میلادی نیز بدینگونه است.
کمی پس از سفر کلمب (1492)، مهاجرت تدریجی گروههای یهودیان از سرزمین اسپانیا آغاز شد و چهار سال بعد (1496) یهودیان پرتغال نیز به این موج پیوستند. درباره ابعاد این مهاجرت و شمار یهودیان مهاجر نیز اغراقهای فراوان صورت گرفته است. ولی امروزه محققین، از جمله مورخین دانشگاه عبری اورشلیم، کل یهودیان مهاجر را تنها حدود یکصد هزار تن میدانند که 50 هزار نفر به سرزمینهای اسلامی و 50 هزار نفر به سرزمینهای اروپایی مهاجرت کردند. از این میان 20 هزار نفر به سرزمین فاس (مراکش) و در همین حدود یا بیشتر به عثمانی رفتند. (30)
این مهاجرت در یک زمان نبود. مهاجرت یکصد هزار نفری فوق در یک دوره طولانی یکصد ساله صورت گرفت. مهاجرت به شمال آفریقا و عثمانی و شرق اروپا در اواخر سده پانزدهم و نیمه اول سده شانزدهم صورت گرفت. مهاجرت به بنادر جنوبی اروپا، بهویژه هلند، در اواخر سده شانزدهم.
تاریخنگاری یهود، و به تبع آن تاریخنگاری رسمی غرب، این مهاجرت را "اخراج یهودیان" از شبه جزیره ایبری عنوان میکند، آن را به سیاستهای "ضدیهودی" دستگاه تفتیش عقاید نسبت میدهد و در پیرامون آن مرثیههای فراوان در "مظلومیت قوم یهود" میسراید. این ادعا تا چه حد صحت دارد و انگیزههای واقعی این مهاجرت و پیامدهای آن چه بود؟
بررسی ما نشان میدهد که انتساب این مهاجرت به دستگاه تفتیش عقاید و "ستم دینی" کاملاً بیپایه است؛ زیرا کمی بعد این یهودیان را در صفوف شکارچیان برده در غرب آفریقا و تجار برده در شمال آفریقا، "پلانتوکرات"های جزایر هند غربی و بنیانگذاران ایالات متحده آمریکا، غارتگران هند و خاور دور، پایگاههای بومی الیگارشی مستعمراتی اروپا در سرزمینهای اسلامی، و صرافان و تجار آمستردام و آنتورپ و لندن مییابیم و در پیوند همبسته با الیگارشی اروپا. به گمان ما، فرایند واقعی این مهاجرت چنین بود:
1- طی سدههای دهم تا سیزدهم میلادی در اسپانیای اسلامی شبکهای از الیگارشی یهودی استقرار داشت که از انسجام، تشکل و ثروت فراوان برخوردار بود و در عین حال آشنا با فرهنگ و علومی که در کانونهای تمدن اسلامی شکوفا شده بود. اینان عموماً با زبانها و دانشهای شرقی آشنایی داشتند و به دلیل عضویت در جامعه اسلامی با سراسر شرق اسلامی در پیوند اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بودند. در بنادر شکوفای تجاری جنوب ایتالیا نیز شبکهای مشابه شکل گرفته بود. در سده پانزدهم این دو کانون پیوند همبسته داشتند و مراکز اصلی فرهنگ و اقتصاد جهانی یهودیان بهشمار میرفتند.
2- این کانون به همپیوندی با الیگارشی غارتگر مسیحی اروپا گرایش داشت و از همدستی این دو یک شبکه غارت منطقهای و سپس جهانی ایجاد شد. نقطه عطف این پیوند سقوط غرناطه و سفرهای کلمب و گاما است.
3- پس از سفر کلمب به سوی قاره آمریکا، الیگارشی یهودی، در هماهنگی با دربارهای اسپانیا و پرتغال، شبکههای خود را در مراکز مهم تجاری جهان آن روز مستقر کرد و این اقدام با ایجاد یک موج جابجایی جمعیتی صورت گرفت. بخشی از این مهاجرین یهودیان آشکار و بخشی "یهودیان مخفی" بودند. وضع قوانین شدید ضد "خبرچینی" از سوی سران یهودی اسپانیا درست در آستانه این حادثه تصادفی نیست.
در پرتغال نیز چنین بود. مهاجرت وسیع یهودیان پرتغال به مراکز شکوفای تجاری جهان در دوران "مانوئل ثروتمند" (1496) آغاز شد. تاریخنگاری رسمی غرب از این مهاجرت با عنوان "اخراج یهودیان" یاد میکند. این در حالی است که در دربار مانوئل همچنان "مارانوها" و یهودیان حضور فعال داشتند؛ زیرا، به تعبیر پیتر پیرسون، مانوئل نمیخواست "توانمندیهای تجاری یهودیان" را از دست بدهد. (33) می دانیم که در سالهای پس از 1496 گاسپار یهودی به دردانه مانوئل بدل شد و رویی مندس از شرکای سفرهای گاما و المیدا بود.
مورخین دانشگاه عبری اورشلیم مینویسند: مارانوها کارگزاران و واسطههایی برجسته بودند و در تجارت با عثمانی و تجارت ادویه، بهویژه میان شبه جزیره ایبری و مناطق دوردست مشرق زمین، بسیار موفق. آنان همچنین تجارت پرتغال را با کشورهای شمالی اروپا مرتبط ساختند. (34)
آنان میافزایند:
فعالیت تجاری آنها [یهودیان/ مارانوهای مهاجر] بطرز چشمگیری رونق یافت نه فقط به دلیل پیوندهای آنان با یهودیان مرکز و شرق اروپا و ایتالیا و شمال آفریقا و عثمانی، بلکه همچنین به دلیل پیوندهای نزدیکشان با پرتغال و پادشاهان این کشور. (35)
این توضیحات روشن میکند که مهاجرت یهودیان/ مارانوها و استقرار شبکه جهانی آنان عامل بسیار مهمی در توسعه تجارت اسپانیا و پرتغال بود و قطعاً با مشارکت دربارهای اسپانیا و پرتغال و با اهداف سیاسی و اقتصادی انجام گرفت. حضور فعال یهودیان/ مارانوها در اقتصاد مستعمراتی پرتغال تا سده هفدهم تداوم داشت و تنها زمانی این پیوند افول کرد که پرتغال اهمیت خود را به عنوان یک امپراتوری جهانی از دست داد و کانونهای جدید استعماری، بهویژه هلند و انگلستان، سربرکشید. بهنوشته دائرهالمعارف یهود، آخرین سرمایهگذاری مهم مارانوها در پرتغال مشارکت در تأسیس "کمپانی برزیل" (1649) بود. (36)
پینوشتها:
1. درباره این ماجرای عجیب در آینده سخن خواهیم گفت.
2. Julius III
3. Amatus Lucitanus
4. Catechumens
5. Pius V
6. Leo XII
7. ibid, pp. 856-860.
8. ibid, vol. 5, p. 265.
9. ibid, vol. 8, p. 1381.
10. Thomas de Torquemada
11. Diego Deza
12. ibid, p. 1387; vol. 26, p. 863.
13. Francisco Ximenes (Jimens) de Cisneros
14. Oran
15. ibid, vol. 16, p. 687.
16. Sir Morris Ximenes
17. Sir David Ximenes
18. ibid, p. 686.
19. بنگرید به: ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه فریدون بدرهای و دیگران، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1368، ج 6، ص 263.
20. ibid, vol. 8, p. 1390.
21. Americana, vol. 15, p. 193.
22. Judaica, vol. 7, p. 853.
23. دایرهالمعارف یهود جمعیت یهودیان اسپانیا در سال 1490 را حدود 250 هزار نفر و جمعیت یهودیان پرتغال را در این زمان حدود 80 هزار نفر تخمین میزند. اسحاق آبرابانل، رهبر مهاجرت یهودیان که خود در ونیز مستقر شد، شمار یهودیان اسپانیا را 300 هزار نفر ذکر کرده است. (Judaica, vol. 13, pp. 877-879)
24. بنگرید به: Ben-Sasson, ibid, pp. 588 -590.
25. Judaica, vol. 11, p. 490.
26. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه فریدون بدرهای و دیگران، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1368، ج 6، ص 269.
27. همان مأخذ، صص 264-268.
28. Haim Beinart
29. عبدالهادی حائری، آزادیهای سیاسی و اجتماعی از دیدگاه اندیشهگران، مشهد: جهاد دانشگاهی، 1374، ص 53.
30. دورانت، همان مأخذ، ص 266؛ Ben-Sasson, ibid, pp. 570, 631
31. Judaica, vol. 7, p. 852.
32. Ben-Sasson, ibid, p. 590.
33. Americana, vol. 18, p. 270.
34. Ben-Sasson, ibid, p. 638.
35. ibid, p. 637.
36. Judaica, vol. 4, pp. 171-172.
شهبازی، عبدالله؛ (1377)، زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم (پائیز 1390)
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}