نویسنده: عبدالله شهبازی




 

در تاریخنگاری اروپا سال‏های 1660-1815 را "عصر استبداد" می‌خوانند.
"استبداد"، (1) به عنوان یک نظم سیاسی، پدیده‌ای جدید است که در سده‌های اخیر در اروپا رخ نمود. پیش از "عصر استبداد"، حکمرانان اروپا کم و بیش به‏وسیله نهادهای اجتماعی و ساختارهای سنتی از یکسو و قواعد عرفی و دینی (احکام اخلاقی و شرعی مسیحیت) از سوی دیگر مقید و محدود بودند. از سده شانزدهم، حکمرانان اروپا کوشیدند این نهادهای اجتماعی را متلاشی کنند و همگان را به آحاد منفرد تابع دولت مرکزی بدل نمایند. در این دوران، تقید به اخلاق و احکام مسیحی نیز فروپاشید و برای بیش از یک و نیم سده نسلی از حکمرانان خودکامه را پدید ساخت که هیچ مرجعی ایشان را محدود نمی‌کرد.
این عصر، دوران "استبدادگری روشنگرانه" (2) نامیده می‌شود؛ زیرا اندیشه‌پردازان این نظم نوین سیاسی، افزایش ثروت دولت را وظیفه و هدف اصلی حکمران می‌دانستند و "مستبد روشنگر" (3) خود را "نخستین خدمتگزار مردم و دولت" معرفی می‌کرد. منافع عمومی و حقوق شهروندی تابعی از اصل بنیادین افزایش ثروت انگاشته می‌شد. (4)
تبیین این تحول در ساختار سیاسی اروپا بدون در نظر گرفتن پیوندهای آن با فرایند غارت ماوراء بحار، که در سده‌های شانزدهم تا هیجدهم میلادی امپراتوری‌های مستعمراتی اسپانیا و پرتغال و هلند و انگلیس و فرانسه را آفرید، غیرممکن است. درواقع، پایه عینی این ساختار سیاسی جدید اروپا و بنیاد مادی "خودکامگی حکمرانان" در غارت ماوراء بحار و پیدایش یک الیگارشی جدید ثروتمند نهفته است. این انباشت بیسابقه ثروت در دست حکمرانان بزرگ و کوچک اروپا بود که آنان را به گسترش دامنه اقتدار و خودکامگی‌شان فرا‌خواند. و به تبع این تحول است که حکمرانان و الیگارشی ماوراء بحار خود را از "قانون"، که در جامعه سنتی اروپا قانون مسیحی بود، بی‌نیاز دیدند و مبارزه‌ای سرسختانه را برای راندن دین به درون کلیساها و کوتاه کردن دست مدعیان تولیت دین، و در رأس آن کلیسای رم، آغاز کردند. نظام "استبداد روشنگرانه" درواقع نظامی بغایت "بی‌اخلاق" و "بی‌قانون" بود که کسب ثروت به هر بهایی را به اخلاق و مذهب نوین خویش بدل ساخت. لازمه این ثروت‌اندوزی حریصانه، سرمایه‌گذاری در توسعه‌طلبی ماوراء بحار بود و برای حکمرانان اروپای مرکزی نقدترین "سرمایه" سکنه انبوه سرزمین‌شان بود. چنین است که در سده‌های هفدهم و هیجدهم اتباع دولت‏های اروپای مرکزی به "بردگان نظامی" بدل شدند.
حکمرانان اروپای مرکزی بطور عمده از سده هفدهم میلادی حرفه جدیدی را آغاز کردند: به اسارت درآوردن اتباع خویش، آموزش و تربیت آنان به عنوان "بردگان نظامی" و اجاره دادن یا فروش این ارتش‌های کوچک، بطور عمده، به استعمارگران هلندی و انگلیسی. در تداوم این فرایند است که در سده هیجدهم سرزمین کنونی آلمان را مأوای ده‌ها حکمران محلی خودکامه می‌یابیم که مهم‌ترین راه تأمین ثروت آنان فروش اتباع خویش به عنوان "سرباز" به انگلیسی‏ها و هلندی‏ها برای شرکت در جنگ‏های مستعمراتی بود. (5) به دلیل اهمیت این مشارکت و سود هنگفت و سهل‌الوصول آن بود که تا اواخر سده نوزدهم الیگارشی آلمان برای تصرف مستعمرات خصوصی خویش اقدامی نکرد زیرا به آن نیازی نمی‌دید. بسیاری از مستعمرات هلند و انگلستان در آسیا، آفریقا و قاره آمریکا به‏وسیله همین "بردگان آلمانی" به دست آمد. بنیادهای خلق و خوی نظامیگری مردم آلمان را نیز باید در این پیشینه جست. مارک بلوخ می‌نویسد: نباید فراموش کرد که تا یک سده پیش استفاده از این بردگان نظامی رسم بسیار رایجی بود. (6) مسئولیت گردآوری، تجهیز، آموزش و سرانجام فروش (یا اجاره دادن) این "بردگان نظامی" با پیمانکاران یهودی بود.
در سده‌های نهم و دهم میلادی کشیشانی نیک‌نفس چون آگوبار لیونی و آدالبرت پراگی از فروش محدود کودکان مسیحی به‏وسیله حکمرانان مرکز و جنوب اروپا شکوه می‌کردند. اینک، در سده هفدهم، تمامی اتباع عادی و فقیر اروپای مرکزی و جنوبی "برده" بودند. بدینسان، برخلاف ادعای تبلیغاتی تاریخنگاری رسمی غرب، نظام جدید سرمایه‌داری نه از درون "لیبرالیسم" بلکه از درون استبدادگری نوین اروپایی سردرآورد و مولود وصلت "دولت" و "یهودیت" بود. از درون این نظام سیاسی متمرکز، ستمگر و غارتگر طبقه زرسالاری پدید شد که در سده نوزدهم به بورژوازی جدید دنیای غرب فراروئید. نتیجه محتوم فرایند پیوند حکمرانان اروپا با یهودیان‌ سلطه نهایی زرسالاری یهودی بر دنیای غرب است و این عجیب و غیرطبیعی نیست. در نیمه دوم سده نوزدهم، آلکساندر ویل، (7) اندیشمند فرانسوی، به تلخی پیوند میان "دولت بورژوایی" و "یهودیت" را مورد توجه قرار داده و چنین نوشت:

در اروپا تنها یک قدرت وجود دارد و آن [بارون جیمز] روچیلد است. در پیرامون او ده‏ها موسسه مالی اقماری وجود دارد. تمامی سوداگران و تجار محترم سربازان و صاحب‌منصبان اویند و شمشیر او سفته‌بازی است. روچیلد معلولی است که باید پدید می‌آمد و اگر او نبود کس دیگری "روچیلد" می‌شد. روچیلد بهیچروی یک مخلوق تصادفی نیست، بلکه نخستین معلول قانونمند دولت‏های اروپایی است که [خود] از سال 1813 هدایت آنان را به دست گرفته است. روچیلد برای پیدایش خود به دولت‏ها نیازمند بود و دولت‏ها نیز بنوبه خود به روچیلد نیازمندند. ولی اکنون دیگر او به دولت‏ها نیازی ندارد، ولی دولت‏ها هنوز به او نیازمندند. (8)

در همین زمان، لرد توماس بابینگتون ماکائولی (9) (1808-1859)، اندیشمند استعماری انگلیس، نوشت:

درواقع یهودیان در خارج از قدرت سیاسی [انگلستان و اروپا] قرار ندارند. قدرت سیاسی در دست آنهاست و از زمانی که به آنها اجازه داده شد ثروت‏های بزرگ بیندوزند مالک قدرت سیاسی نیز شدند. در جامعه متمدن چه قدرتی بزرگتر از قدرت طلبکار بر بدهکار؟ اگر ما این قدرت را از دست یهودی بگیریم درواقع امنیت مالکیت او را سلب کرده‌ایم. و اگر ما این قدرت را در چنگ او واگذاریم به وی قدرتی مستبدانه‌تر از هر پادشاه و دولتی اعطا کرده‌ایم... یهودی می‌تواند بر بازار پول حکومت کند و بازار پول بر جهان حکومت می‌کند... اگر وظیفه ما به عنوان مسیحی سلب قدرت سیاسی از یهودیان باشد... برای تحقق آن، تنها راه واقعی محروم کردن آنان از قدرت سیاسی همان کاری است که اسلاف ما کردند: قتل و حبس و غارت آنها. (10)

گفتیم که "عصر استبداد روشنگرانه" مولود فرایند "سکولاریزاسیون" بود؛ به معنی دور شدن حکمرانان اروپا از مبانی اخلاقی و دینی آئین مسیح و احکام مسیحیت و به تبع آن رشد "بی‌قانونی" و "خودسری" در ایشان. این فرایندی بغرنج و طولانی است که در ستیز حکمرانان و دستگاه کلیسا نمود عینی و مشخص می‌یافت. دسیسه‌ها و جنگ‏های خاندان مدیچی علیه دستگاه کلیسا، که در اوایل سده شانزدهم به سلطه این خاندان بر کلیسای رم انجامید، تنها یک نمونه متأخر است و اشتباه است اگر "رنسانس" مبداء نظری این فرایند تلقی شود. "رنسانس" معلول و مولود این فرایند بود. پیشینه این ستیز بسیار دیرتر است.
پیشتر درباره دسیسه راجر دوم، شاه سیسیل، و پیترو پیرلئونی علیه دستگاه مسیحیت و پاپ اینوسن دوم سخن گفته‌ایم. نمونه بارز دیگر، تکاپوی فردریک دوم هوهنزتافن، (11) شاه سیسیل (1198-1250) و امپراتور "روم مقدس" (1215-1250)، است.
فردریک دوم از سرداران "جنگ صلیبی" بود و چون راجر دوم خصومتی سخت با دستگاه کلیسا داشت. کار او بدانجا کشید که رساله‏ای ملحدانه نوشت، یا برایش نوشتند، به‏نام (12) درباره سه شیاد: موسی، مسیح و محمد. (13) فردریک پادشاهی مقتدر، خودکامه و عیاش بود. بر سکه‌های او نشانی از تقیدش به آئین مسیح مندرج نیست؛ اوقاتش را با معشوقه‌هایش می‌گذرانید و از اینطریق صاحب فرزندی نامشروع شد. دشمنانش او را به داشتن حرمسرا متهم می‌کردند و پاپ گرگوریوس نهم او را لواط‌کار می‌دانست. ویل دورانت، که شرحی همدلانه از فردریک به دست داده است، می‌نویسد:

فردریک در مقام مدافعه توضیح داد که کلیه بانوان و نوجوانان سیاه یا سفید را به علت مهارت‌شان در آوازه‌خوانی، رقص، عملیات آکروباسی، یا سایر تفریحاتی که بر وفق سنت در دربارهای پادشاهان مرسوم بود استخدام کرده است... گاهی هنگام سفر، جماعتی از بردگان، در حالیکه تعدادی پلنگ، سیاه‌گوش، شیر، یوزپلنگ، بوزینه و خرس را به زنجیر بسته بودند، در عقب امپراتور حرکت می‌کردند.

در هنگام بزم، زنان زیبارو بر گردش حلقه می‌زدند و "شعرا در مدح جلال او و لطف آن مهرویان به غزل‌سرایی مشغول می‌شدند." فردریک نیز سخت دلبسته نجوم و کیمیا بود. (14)
این شاه خودکامه و عیاش با الیگارشی یهودی پیوند نزدیک داشت و مترجمین و حاخام‌های یهودی را به دربار خود فراخواند. متنفذترین ایشان یاکوب آناتولی است. (15)
یعقوب بن ابا مری بن سامسون آناتولیائی (یاکوب آناتولی) (16) پزشک و مترجم دربار فردریک است. در سال 1231 به ناپل رفت، به دربار فردریک راه یافت، پزشک مخصوص او شد و بهمراه میشل اسکات (17) به کار ترجمه دانش‌های اسلامی از عربی به لاتین پرداخت. از ترجمه‌های یعقوب باید به برخی آثار ابن‌رشد و منطق‌ ارسطو و مبانی نجوم الفرغانی اشاره کرد. (18) یعقوب طبیب یا مترجمی ساده نبود؛ درباری مقتدر و متنفذی بود و تکاپوی اقتصادی گسترده‌ داشت. او در جنوب ایتالیا مجتمعی بزرگ از کارگاه‌های ابریشم‌بافی بر پا کرد که اداره آن با یهودیان بود و درآمد آن به فردریک و سرمایه‌گذاران یهودی تعلق می‌گرفت. (19) یعقوب از وابستگان خاندان ابن‌طبون است و دختر شموئیل بن‌طبون را به همسری گرفت.
خاندان ابن‌طبون (20) از یهودیان ساکن غرناطه (اندلس) بودند. یهودا بن شائول بن طبون (1120-1190) به شهر لونل، (21) در جنوب فرانسه، کوچید و به طبابت و ترجمه کتب عربی پرداخت. پسر و نوه‌اش، شموئیل بن طبون (1160-1230) و موسی بن شموئیل بن طبون (سده سیزدهم میلادی)، به پزشکان و مترجمین سرشناس جنوب اروپا بدل شدند. آنان تعداد زیادی از آثار فلسفی و علمی دنیای اسلام، از جمله کتب فارابی و ارسطو، را از عربی به عبری و لاتین ترجمه کردند. حداقل چهار نسل از اعضای این خاندان مترجمین نامدار دانش‌های اسلامی بودند. (22)
خاندان ابن‌طبون یا یعقوب آناتولیائی تنها مترجمین دربارهای اروپای سده‌های دوازدهم و سیزدهم نیستند. سرآغاز "نهضت ترجمه" در اروپا، که از عوامل مهم تکوین فرهنگ جدید غرب است، به سده دوازدهم می‌رسد و با مهاجرت گروهی از خانواده‌های یهودی از اندلس اسلامی به جنوب فرانسه و شمال ایتالیا و ترجمه دانش‌های اسلامی به‏وسیله ایشان آغاز می‌شود. (23) چنین بود که یهودیان به مهم‌ترین واسطه انتقال دانش سرزمین‌های اسلامی به قاره اروپا بدل شدند. مورخین دانشگاه عبری اورشلیم می‌نویسند:

اعضای خاندان‏های اشرافی و فرهیخته یهودی که از اسپانیای اسلامی [به اروپای مسیحی] می‌کوچیدند، مشاغل مهمی را در دربارهای سلطنتی به عنوان کارگزاران مالی، پزشک، مشاور و مترجم آثار فلسفی از زبان‏های یونانی و عربی به زبان‏های غربی به دست می‌گرفتند. (24)

بدینسان، از سال‏های 1130-1150م.، غرب از طریق ترجمه آثار ابن‌سینا از عربی به لاتین با اندیشه فلسفی آشنا شد. آثار ارسطو دیرتر از ابن‌سینا، در نیمه دوم سده دوازدهم و نیمه اول سده سیزدهم، بیشتر از زبان عربی و تعدادی از زبان یونانی، به لاتین ترجمه شد. آثار کندی و فارابی مدتی پس از آثار بوعلی به لاتین ترجمه شد و آثار ابن‌رشد دیرتر به غرب راه یافت. در این زمان، کلیسا محدودیت‌هایی برای آشنایی طلاب با ارسطو قایل شد. برای نمونه، در پاریس مطالعه متافیزیک و طبیعیات ارسطو ممنوع ولی اخلاق و منطق او آزاد بود. ترجمه مابعدالطبیعه ابن‌سینا نخستین بار در سال 1495 به شکلی بسیار زیبا به چاپ رسید. (25) ترجمه متون عربی تنها به فلسفه محدود نبود. کتب فراوانی در عرصه‌های متنوعی از علوم، از پزشکی تا ریاضیات و نجوم، به لاتین ترجمه شد مانند کتاب الهیئه جابر بن‌ افلان. آثار هیپوکریت، پدر پزشکی یونان باستان، برمبنای ترجمه عربی آن به‏وسیله یهودیان به لاتین برگردانده شد.
از دهه 1660، یعنی درست از همان زمان که در تاریخنگاری غرب سرآغاز "عصر مستبدین منورالفکر" انگاشته می‌شود، رابطه زرسالاران یهودی را با خاندان سلطنتی هابسبورگ استوار می‌یابیم:

لئوپولد اول، امپراتور "روم مقدس" (1658-1705)، پادشاه بوهم (1656-1705) و پادشاه هنگری (1655-1705)، با زرسالاری یهودی پیوند استوار داشت و دو صراف نامدار یهودی، ساموئل اوپنهایمر و سامسون ورتیمر، کارگزاران مالی او بودند.

ساموئل اوپنهایمر (1630-1703) از سال 1672 پیمانکاری سیورسات و تدارکات ارتش امپراتوری هابسبورگ را به دست گرفت و سپس کارگزار کل (26) مالی دربار شد. در سال 1679، در پی جنگ با فرانسه، دولت وین 200 هزار فلورین به اوپنهایمر بدهکار شد. در جریان جنگ اتریش با عثمانی (1682)، او به تنهایی تأمین تدارکات و سیورسات ارتش لئوپولد را به دست داشت.
اوپنهایمر عملیات خود را به‏وسیله شبکه‌ای گسترده از پیمانکاران و دلالان یهودی انجام می‌داد که در سراسر اروپای مرکزی و شرقی گسترده بود. او پُتاس (برای ساختن باروت)، علیق، گندم و اسب‌های مورد نیاز را از طریق یهودیان لهستان فراهم می‌کرد که مهم‌ترین منبع تأمین سیورسات ارتش‌های اروپا بودند. در سال 1694 میزان بدهی دولت وین به او به سه میلیون فلورین رسید.
با مرگ ساموئل اوپنهایمر دولت هابسبورگ با بحران مالی مواجه شد. امانوئل اوپنهایمر، وارث او، ادعای شش میلیون فلورین طلب کرد و سرانجام دولت وین چهار میلیون فلورین به او پرداخت.
ساموئل اوپنهایمر از نامدارترین زرسالاران یهودی اواخر سده هفدهم و اوایل سده هیجدهم است. معاصرینش او را "قیصر یهود" (27) می‌نامیدند. سومبارت به نقل از یکی از نویسندگان معاصر او می‌نویسد: "در سال 1690 اوپنهایمر یهودی در میان تجار و بانکداران نه فقط اروپا بلکه سراسر جهان شناخته شده بود." (28)
درباره خاندان اوپنهایمر در آینده سخن خواهیم گفت. در اینجا تنها می‌افزائیم که این خاندان تا به امروز از اعضای برجسته الیگارشی زرسالار معاصر است.
سامسون ورتیمر (1658-1724) در یک خانواده یهودی مستقر در آلمان به دنیا آمد و از طریق ازدواج با بیوه ناتان اوپنهایمر با خاندان زرسالار فوق خویشاوند شد. ساموئل اوپنهایمر او را با خود به وین برد، در سمت مدیر صرافی خویش در وین گمارد و وی را به امپراتور لئوپولد اول معرفی کرد. ورتیمر از سال 1684 به عنوان کارگزار مالی در دربار وین حضور یافت. او در سال‏های 1694-1709 ثروتمندترین یهودی اروپای مرکزی به‏شمار می‌رفت. سامسون ورتیمر مسئول کل امور مالی لئوپولد اول، جوزف اول و کارل ششم، امپراتوران "روم مقدس"، بود. در زمان جنگ با عثمانی مبالغ هنگفتی پول در اختیار وین قرار داد. او در عین حال مسئول امور مالی حکمرانان محلی ساکسونی، ماینز، تریر (29) و پالاتینیت (30) (باواریا) نیز بود.
ورتیمر مورد اعتماد فراوان امپراتور لئوپولد اول بود و به مأموریت‌های محرمانه دیپلماتیک اعزام می‌شد. در زمان ازدواج پرنس کارل فیلیپ، برادر امپراتور، با دختر پادشاه لهستان، موفق شد از لهستانی‌ها یک میلیون فلورین جهیزیه دریافت کند. به پاس این خدمت، لئوپولد یکهزار دوکات طلا بهمراه تصویر خود را به وی اهدا کرد. تصاویر اهدا شده پادشاه لهستان و سه تن از شاهزادگان او نیز در اسناد سامسون ورتیمر به دست آمده است. با مرگ ساموئل اوپنهایمر، به جای او در سمت کارگزار کل مالی دربار هابسبورگ (31) منصوب شد. خانه ورتیمر به‏وسیله گارد نظامی امپراتور محافظت می‌شد. او نیز، چون اوپنهایمر، به "قیصر یهود" شهرت داشت. (32)
پسر سامسون ورتیمر، به‏نام ولف ورتیمر، (33) از کارگزاران درجه اول دربار ماری ترز بود. نفوذ این خاندان در سده نوزدهم نیز تداوم یافت. در سال 1868 به جوزف ریتر فن ورتیمر (34) (1800-1887) عنوان اشرافی دربار اتریش اعطا شد. (35)
دوران سلطنت ماری ترز، (36) امپراتریس "روم مقدس" و ملکه اتریش و بوهم و هنگری (1740-1780) نقطه‌عطفی در پیوند حکمرانان و یهودیان در اروپای مرکزی است.
ماری ترز دختر کارل ششم است که درباره پیوند او با زرسالاران یهودی سخن گفته‌ایم. این ملکه نامدار خاندان هابسبورگ، شوهرش و فرزندانش پیوندی استوار با زرسالاران یهودی داشتند. پس از ازدواج ماری ترز با فرانتس استفن (1736) عنوان "پادشاه اورشلیم" نیز به عناوین شاهان هابسبورگ افزوده شد. مدتی بعد، با تلاش ماری ترز، همسرش با نام فرانتس اول، امپراتور "روم مقدس" (1745-1765) شد. یکی از فرزندان این دو، ماری آنتوانت (37) (1755-1793) است؛ همان ملکه‌ای که در جریان انقلاب فرانسه بهمراه شوهرش، لوئی شانزدهم، به قتل رسید. شاخه سلطنتی خاندان هابسبورگ از تبار ماری ترز و فرانتس اول (دوک لورن) خاندان هابسبورگ- لورن (38) نام دارد.
در دوران ماری ترز، ولف ورتیمر، پسر سامسون ورتیمر، و اعضای خاندان شلزینگر چون گذشته در دربار هابسبورگ حضور داشتند. علاوه بر آنان باید به بارون دیه‌گو داگوئیلار، اسرائیل فن هوئنیگزبرگ (39) و بارون جوزف فن سونفلس به عنوان متنفذترین یهودیان درباری این زمان اشاره کرد. (40)
خاندان داگوئیلار از اعضای الیگارشی یهودی/ مارانوی شهر اگوئیلار اسپانیا است که زمانی از کانون‌های مهم یهودی‌نشین کاستیل به‏شمار می‌رفت. دیه‌گو اگوئیلار (1699-1759) مارانو بود و نام مسیحی‌اش موسس لوپز پریرا (41) است. پدرش انحصار تجارت تنباکوی پرتغال را به دست داشت. دیه‌گو اگوئیلار به لندن مهاجرت کرد و در سال 1722 به وین کوچید. او در وین، در ازای پرداخت سالیانه هفت میلیون فلورین، انحصار تجارت تنباکو در سراسر امپراتوری اتریش را به دست گرفت. در 1726 مقام اشرافی "بارون" به او اعطا شد و کمی بعد به عضویت شورای مشاورین سلطنتی درآمد. وی وام‌های هنگفت به دربار اتریش پرداخت می‌کرد: از جمله، در سال 1732 ده میلیون فلورین به دربار اتریش و 300 هزار فلورین به شخص ماری ترز برای بازسازی قلعه‌اش وام داد. بارون داگوئیلار دو سال پیش از مرگ به لندن بازگشت. افرائیم لوپز پریرا (42) (1739-1802)، بارون داگوئیلار دوم، پسر بزرگ اوست.
پسر دوم دیه‌گو داگوئیلار، به‏نام جوزف (43) (متوفی 1774)، "مسیحی" شد. او به ارتش انگلیس پیوست و خاندان نظامیان داگوئیلار را بنیان نهاد. پسرش، به‏نام سرلشکر سِر جرج چارلز داگوئیلار (44) (1784-1855) از افسران ارتش کمپانی هند شرقی بود. در جنگ‏های مختلف شرکت داشت. در ماموریت‌های نظامی به سیسیل و اسپانیا و چین رفت و به درجه سرلشکری رسید. او از فرماندهان ارتش انگلیس در جنگ اول تریاک با چین (1841-1842) بود.
پسر جرج داگوئیلار، به‏نام سرلشکر سِر چارلز لارنس داگوئیلار (45) (1821-1912)، در زمان جنگ تریاک، در سال‏های 1843-1848، منشی فرمانده ارتش انگلیس در چین بود. او در جنگ کریمه و در سرکوب انقلاب 1857 هند شرکت داشت. وی نیز به درجه سرلشکری رسید.
یکی دیگر از اعضای این خاندان، به‏نام بنجامین داگوئیلار، (46) در نیمه دوم سده هیجدهم از کارگزاران کمپانی هند شرقی در کلکته است. یکی از اعضای زن این خاندان، به‏نام گریس داگوئیلار (1816-1847)، مولف اشعار و رمان‌ها و کتب متعدد در زمینه تاریخ مارانوها و یهودیان اسپانیاست. (47)
معهذا، و به‏رغم حضور گروه کثیری از یهودیان درباری در پیرامون خاندان هابسبورگ، بارون جوزف فن سونفلس (48) (1732-1817) به عنوان متنفذترین یهودی دربار ماری ترز شناخته می‌شود. ماری ترز، همسرش فرانتس اول و پسرش جوزف دوم به شدت متأثر از نظریات اقتصادی سونفلس بودند و به توصیه او بود که ماری ترز سیاست "تجارت آزاد" را پیش گرفت و به یهودیان اجازه مهاجرت انبوه به سرزمین خود را داد. (49)
سونفلس پسر یک یهودی به‏نام حییم لیپمن پرلین (50) است. حییم در اوایل سده هیجدهم به عنوان مباشر به خدمت اشراف محلی موراویا درآمد. او در همین زمان مسیحی کاتولیک شد هرچند همسرش رسماً یهودی ماند. حییم سپس در وین استقرار یافت؛ به تدریس زبان‏های شرقی در دانشگاه این شهر پرداخت و مترجم دربار ماری ترز شد. در سال 1746 به عنوان اشرافی "شهسوار" دربار هابسبورگ دست یافت و الوئیس فن سونفلس نام گرفت. الوئیس فن سونفلس از مقامات متنفذ دربار ماری ترز بود. پس از او پسرش بارون جوزف فن سونفلس مشاور ماری ترز و پسرانش، جوزف دوم و لئوپولد دوم، شد.
جوزف سونفلس را از متنفذترین رجال سیاسی امپراتوری هابسبورگ در نیمه دوم سده هیجدهم می‌شناسند. او از مروجین و اندیشه‌پردازان نظریه "استبداد روشنگرانه" و "مرکانتیلیسم" (51) (تجارت آزاد) و مولف حدود 150 کتاب و رساله است. وی با 9 زبان آشنایی داشت. بارون سونفلس در اوایل سده نوزدهم رئیس دانشگاه وین و آکادمی علوم اتریش بود. (52)
جوزف دوم، امپراتور "روم مقدس" و پادشاه بوهم و هنگری (1765-1790)، چون مادرش ماری ترز حکمرانی خودکامه بود. او نیز در زمره کسانی است که تاریخنگاری غرب ایشان را "مستبدین منورالفکر" می‌خواند. از مهم‌ترین اقدامات جوزف، که این عنوان را برایش به ارمغان آورده، هموار ساختن راه برای استقرار یهودیان در بوهم، افزایش نفوذ آنان در اقتصاد و سیاست این سرزمین و پیوند نزدیک او با زرسالاران یهودی بود. دایرة المعارف یهود سیاست‌ "استبداد خیرخواهانه" (53) جوزف دوم را متأثر از بارون سونفلس می‌داند. (54)


پی‌نوشت‌ها:

1. Absolutism
2. Enlightened Absolutism
3. enlightened despot
4. بنگرید به:Ben-Sasson, ibid, pp. 755-756.
5. F. L. Carsten, " Germany:The Age of Absolutism, 1648-1789", Americana, 1975, vol. 12, p. 670.
6. مارک بلوخ، جامعه فئودالی، ترجمه بهزاد باشی، تهران: آگاه، 1363، ج 1، ص 317.
7. Alexander Veill
8. Virginia Cowles, The Rothschilds, A Family of Fortune, London: Weidenfeld and Nicolson, 1973, p. 96.
9. Thomas Babington Macaulay
10. Israel Finestein, Jewish Society in Victorian England, London: Vallentine Mitchell, 1993, p. 96.
11. Frederick II of Hohenstaufen
12. De tribus impostoribus
13. Judaica, vol. 7, p. 114.
14. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه ابوالقاسم طاهری، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ج 4، بخش دوم، 1367، صص 964-966.
15. Judaica, vol. 7, p. 114.
16. Jacob ibn Abba Mari ibn Samson Anatoli
17. Michael Scot
18. ibid, vol. 2, p. 928.
19. ibid, vol. 7, p. 114.
20. ibn Tibbon (Tibbonides)
21. Lunel
22. ibid, vol. 15, pp. 1129-1130.
23. بنگرید به: ibid, pp. 1318-1322.
24. Ben-Sasson, ibid, p. 469.
25. بارون کارادووو، متفکران اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ج 4، صص 83-87؛ F. C. Copleston, Aquinas, London: Penguin, 1982, pp. 63-64.
26. Hoffaktor
27. Judenkaiser
28. Judaica, vol. 12, pp. 1431-1433; Ben-Sasson, ibid, p. 737; Sombart, ibid, p. 57.
29. Trier
30. Palatinate
31. Hoffaktor
32. Judaica, vol. 16, pp. 457- 459.
33. Wolf Wertheimer
34. Joseph Ritter von Wertheimer
35. ibid, pp. 456, 457-459.
36. Maria Theresa
37. Maria Antoinette
38. Habsburg-Lorraine
39. Israel von Hoenigsberg
40. ibid, vol. 11, p. 991.
41. Moses Lopez Pereira
42. Ephraim Lopez Pereira
43. Joseph D'Aguilar
44. Sir George Charles D'Aguilar
45. Sir Charles Lawrence D'Aguilar
46. Banjamin D'Aguilar
47. ibid, vol. 2, pp. 427- 428; vol. 8, p. 1356; Buckland, ibid, p. 105.
48. Joseph von Sonnefels
49. Judaica, vol. 11, p. 991.
50. Hayyim Lipmann Perlin (Aloys von Sonnefels)
51. Mercantilism
52. ibid, vol. 15, p. 157.
53. Benevolent Despotism
54. ibid, vol. 10, p. 218.

منبع مقاله: شهبازی، عبدالله؛ (1377)، زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم (پائیز 1390)