نویسنده: جورج کلوسکو
مترجم: خشایار دیهیمی



 

یکی از حوزه هایی که در آن تعالیم عیسی به نظر آموزه های انقلابی می رسید حوزه ی مالکیت است. پیام او در وهله ی نخست خطاب به فقیران و مستضعفان بود. ثروتمندان، که بنابر فرض بیشتر دلبسته ی داراییهایشان بودند تا خلوص روحشان، مورد سوء ظن بودند:
عیسی به شاگردان خود گفت: «هر آینه به شما می گویم که شخص دولتمند به ملکوت آسمان به دشواری داخل می شود. و باز شما را می گویم که گذشتن شتر از سوراخ سوزن، آسانتر از دخول شخص دولتمند در ملکوت خدا (Mt. 19: 23-24).
در اناجیل متی، مرقس، و لوقا داستان مشابهی درباره ی مرد جوان ثروتمندی نقل می شود که نزد عیسی آمد به امید یافتن زندگی ابدی. وقتی که عیسی به او گفت که باید فرامین ده گانه را نگاه دارد، مرد جوان پاسخ داد که پیشتر چنین کرده است. و عیسی به او گفت:
اگر بخواهی کامل شوی، رفته مایملک خود را بفروش و به فقرا بده که در آسمان گنجی خواهی داشت؛ و آمده مرا متابعت نما. مرد جوان چون این سخن را شنید دل تنگ شده برفت، زیرا که مال بسیار داشت (Mt. 19: 21-2).
پیام این قطعه به نظر بسیار افراطی می آید، امّا تعبیرها و تفسیرها از آن متفاوت است. در انجیل متی، چنانکه می بینیم، عیسی فرمان می دهد که برای کامل شدن باید همه ی مایملک را فروخت. این را می توان به حساب تفاوت میان مؤمنان عادی و مؤمنان کامل گذاشت. این تمایز را کشیشان و راهبان و دیگر مؤمنان کلیسای کاتولیک هم ملحوظ می داشتند. امّا سایر اناجیل ذکری از کامل شدن به میان نمی آورند. در مرقس، عیسی می گوید:
تو را یک چیز ناقص است: برو و آنچه داری بفروش و به فقرا بده که در آسمان گنجی خواهی یافت و بیا صلیب را برداشته مرا پیروی کن (21 :10).
و در لوقا آمده است:
هنوز تو را یک چیز باقی است. آنچه داری بفروش و به فقرا بده که در آسمان گنجی خواهی داشت؛ پس آمده مرا متابعت کن (22 :18).
در پرتو تعالیم عیسی درباره ی طلوع ملکوت خداوند، این فرمان که شخص همه چیزش را بفروشد و به فقرا بدهد چندان نامعقول نیست. آرزوها و آمال جمعیت مؤمنان متوجه آن جهان بود و نه این جهان. پیروان عیسی این فرمان را که اعتنایی به چیزهای اینجهانی نداشته باشند به معنا می گرفتند. دلبستگیهای انسان عادی - از جمله مال و اموال - باید کنار گذاشته می شد. حواریون اولیه زندگی پیشینیان را رها کردند تا به دنبال عیسی بروند. آنها از جمله همه ی مایملکشان را هم رها کردند. در جامعه ی بزرگتر پیروان نیز، پیروان اولیه ی عیسی در اورشلیم مایملک ساده ی مشترکی داشتند:
و همه ی ایمانداران با هم می زیستند و در همه چیز شریک می بودند و املاک و اموال خود را فروخته، آنها را به هر کس به قدر احتیاجش تقسیم می کردند (Acts 2: 44-45).
ترتیبات ذکر شده را باید از کمونیسم در مفهوم دقیقش متمایز کرد. در جمهوری افلاطون، نظام اقتصادی کمونیستی نظامی است که در آن وسایل تولید ثروت در تملک اشتراکی است. امّا هیچ نشانه ای دال بر وجود چنین نظام و ترتیباتی در میان جماعات مسیحی اولیه وجود ندارد. به نظر می رسد که هر کس فعالیت اقتصادی عادی خود را پی می گرفته است، امّا بعداً ثمرات زحمتش را به فقیران می داده است. توصیفی کاز چنین وضع و ترتیبی را در اعمال رسولان می یابیم:
و جمله ی مؤمنین را یک دل و یک جان بود، به حدّی که هیچ کس از اموال خود را از آن خود نمی دانست، بلکه همه چیز را مشترک می دانستند. و رسولان به قوّت عظیم به قیامت عیسی خداوند شهادت می داند و فیضی عظیم برهمگی ایشان بود. زیرا هیچ کس از آن گروه محتاج نبود، زیرا هرکه صاحب زمین یا خانه بود، آنها را فروختند و قیمت مبیعات را آورده به قدمهای رسولان می نهادند و به هر یک به قدر احتیاجش تقسیم می نمودند (Acts 4: 32-35).
این شیوه ی اقتصادی را احتمالاً بهتر است نیکوکاری و خیریّه بنامیم تا کمونیسم. مؤمنان تحریص می شدند که به نیازمندان کمک کنند، و داراییهایشان را برای این کار بفروشند. یکی از اشخاصی که داراییهایش را فروخت برنابا بود، از اهالی قبرس، که مزرعه اش را فروخت و پولش را نزد رسولان آورد (Acts 4: 36-7). علاوه بر این، وقتی که شخصی به نام حنّانیا ملکی را فروخت و قدری از قیمت آن را با اطلاع زن خود نگاه داشت و قدری از آن آورده نزد قدمهای رسولان نهاد، پطرس رو به او کرد و گفت: «ای حنّایا چرا شیطان دل تو را پُر ساخته است تا روح القدس را فریب دهی و مقداری از قیمت زمین را نگاه داری؟ آیا چون داشتی از آنِ تو نبود و چون فروخته شد در اختیار تو بود؟ چرا این را در دل خود نهادی؟ به انسان دروغ نگفتی بلکه به خدا» (Acts. 5: 3-4). حنّانیا به شنیدن این سخنان در دم جان داد. وقتی که زن حنّانیا هم در مجلس حاضر شد، پطرس او را هم شماتت کرد، و زن هم در دم جان داد (Acts 5: 7-10).
وضع حنّانیا و زنش بغرنج است، چون پای دروغ و فریب به میان می آید. پطرس او را هم به دلیل دروغگویی و هم به دلیل کم سخاوتی اش شماتت می کند. امّا این واقعیت که حنّانیا احساس می کرده است باید دروغ بگوید نشان می دهد که انتظار از او این بوده است که هر چه دارد به پای رسولان بریزد. اما در ضمن این داستان نشان می دهد که حنّانیا و زنش از اعضای جماعت مسیحی بودند و در عین حال از خود مایملکی داشتند. بنابراین، فروختن همه چیز یک شرط اجباری برای عضویت در جامعه ی مسیحی نبوده است. علاوه بر این، علی رغم نشانه هایی دال بر مالکیت اشتراکی در میان مسیحیان اولیه در اورشلیم، هیچ نشانه ای داّل بر وجود وضعی مشابه در سایر جوامع مسیحی یافت نمی شود. (1)
شاید به نظر شگفت بیاید که عیسی و آبای نخستین در عین اینکه در سایر امور محافظه کار بودند آموزه ی اقتصادی چنین رادیکالی را موعظه می کردند. یادآور شدیم که آنان تا چه حد می خواستند از سیاست انقلابی، و نیز هر چیزی که می توانست پایداری نظم موجود را به مخاطره افکند، پرهیز کنند. امّا فروختن داراییهای خود امری صرفاً مربوط به خود شخص بود، و بنابراین، به اندازه ی مثلاً ادّعای آزاد کردن همه ی بردگان رادیکال به حساب نمی آمد، در پرتو این واقعیت که بردگان هم جزو مایملک اشخاص به حساب می آمدند، جای شگفتی است که عیسی از افراد نمی خواسته است که بردگانشان را آزاد کنند. باز شاید دلیل این امر هم میل به پرهیز از موعظه ی تعالیمی بسیار اخلالگر و بنیان کن بوده است. اگرچه آبای نخستین توجه زیادی به مسائل مربوط به بردگی داشتند، امّا آشکارا خودشان را محدود به درخواست از اربابان برای رفتار بلندنظرانه با بردگانشان، و همچون برادرانشان یا برابرانشان می کردند.
در برخی قطعات عهد جدید، گرایشی قوی بر ترجیح فقیران بر ثروتمندان می یابیم. در انجیل لوقا، عیسی اخبار خوشی برای فقیران و اخبار بدی برای ثروتمندان دارد:
خوشا به حال شما مساکین، زیرا که ملکوت خدا از آن شماست خوشا به حال شما که اکنون گرسنه اید، زیرا که سیر خواهید شد... لیکن وای بر شما ای دولتمندان زیرا که تسلّی خود را یافته اید. وای بر شما ای سیرشدگان، زیرا که گرسنه خواهید شد (5-20 :6).
جا دارد که نخستین بیان این مطلب را که تا حدودی در انجیل متی متفاوت است یادآوری کنیم: «خوشا به حال مسکینان در روح، زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است» (5:3). امّا در جاهای دیگر خصومت شدید با ثروتمندان را می یابیم، خصوصاً در رساله ی یعقوب:
زیرا اگر به کنیسه ی شما شخصی با انگشتری زرین و لباس نفیس داخل شود و فقیری نیز با پوشاک ناپاک درآید، به صاحب لباس فاخر متوجه شده، گویید: «اینجا نیکو بنشین» و به فقیر گویید: «تو در آنجا بایست یا زیر پای انداز من بنشین»، آیا در خود متردّد نیستید و داوران خیالات فاسد نشده اید؟ ای بردران عزیز، گوش دهید. آیا خدا فقیران این جهان را برنگزیده است تا دولتمند در ایمان و وارث آن ملکوتی که به محبّان خود وعده فرموده است بشوند؟ لکن شما فقیر را حقیر شمرده اید. آیا دولتمندان بر شما ستم نمی کنند و شما را در محکمه ها نمی کشند؟ آیا ایشان به آن نام نیکو که بر شما نهاده شده است کفر نمی گویند؟ (7-2 :2).
هان ای دولتمندان، به جهت مصیبتهایی که بر شما وارد می آید، گریه و ولوله نمایید. دولت شما فاسد و رخت شما بیدخورده می شود. طلا و نقره ی شما زنگ می خورد و زنگِ آنها بر شما شهادت خواهد داد و مثل آتش گوشت شما را خواهد خورد. شما در زمان آخر خزانه اندوخته اید. اینک مزد عمله هایی که کِشته های شما را درویده اند و شما آن را به فریب نگاه داشته اید، فریاد برمی آورد و نالهای دروگران به گوشهای ربّ الجنود رسیده است. بر روی زمین به ناز و کامرانی مشغول بوده، دلهای خود را در یوم قتل پروردید. بر مرد عادل فتوا دادید و او را به قتل رسانیدید و با شما مقاومت نمی کند. پس ای برادران، تا هنگام آمدن خداوند صبر کنید (1-7 :5).
می توان دید که قطعاتی نظیر این قطعه مسئله و مشکلی را پیش می آورند. حتی اگر از شخص خواسته نمی شد که همه چیزش را بفروشد و همه داراییهایش را به دیگران ببخشد تا بتواند پیرو عیسی شود، باز یک نگرش منفی نسبت به دارایی و دولتمندان آشکارا مانع از گسترش پیام عیسی در میان طبقات بالاتر می شد. اشتراک در دارایی در میان مسیحیان نخستین به شدت از این اعتقاد مایه می گرفت که فرا رسیدن ملکوت خداوند قریب الوقوع است. وقتی زمان گذشت و آن واقعه ی نوید داده شده به وقوع نپیوست، شور و شوق مسیحیان نخستین نیز فرونشست، و جای شگفتی نیست که جماعات مسیحی اندک اندک توجه بیشتری به این جهان نشان دادند. وقتی که کلیسا به تدریج گسترده تر شد و اعضایی از همه ی قشرها و طبقات پیدا کرد، آن خصومت اولیه با ثروت تعدیل شد. بنابراین، برخی قطعات عهد جدید نیز باید تعدیل می شدند. در سه انجیل از چهار انجیل، عیسی به وضوح می گوید که برای رسیدن به زندگی ابدی، شخص باید هر آنچه دارد بفروشد و به فقرا بدهد. امّا نمی شد از همه ی مسیحیان چشم داشت که دست به چنین کاری بزنند.
متفکران کلیسا، وقتی به چنین معضلی برخوردند، رو به این استدلال آوردند که نوشته های مقدس را نمی توان به معنای لفظی شان گرفت. هرچه زمان بیشتر گذشت و جماعات مسیحی پایه ی محکمتری پیدا کردند، در جستجوی پاسخی برای سؤالات بیشماری که در متون مقدس به صراحت مورد بحث قرار نگرفته بودند، قرائتهای تازه ای از متون مقدس آغاز شد. برای کشف تعالیم عهد جدید در اینگونه مسائل، می بایست عهد جدید به درستی قرائت می شد. متون مقدس نوشته هایی عادی به قلم انسانها نیستند که بتوان ارزششان را صوری دانست. چون این متون وحی خداوندی هستند، معنای درست آنها را باید با تحقیق و تفحص دریافت. کلمنس اسکندرانی، که در نیمه ی دوم قرن دوم میلادی می زیست، از این اصل تفسیری چنین دفاع می کند:
چون می دانیم که «ناجی» هیچ چیزی را به پیروانش صرفاً در معنای انسانی تعلیم نمی کند، بلکه تعالیم او ملهم از خداوند و حکمت رازورانه هستند، پس نباید کلام او را به همان معنای لفظی شان گرفت. ما باید با تحقیق و تفحص و ادراک معانی پنهان آنها را دریابیم. (2)
کلمنس در پی معنای واقعی داستان جوان ثروتمند می رود:
«مایملک خود را بفروش.» این چه معنایی دارد؟ این، چنانکه عده ای خیلی سریع و آسان تفسیرش می کنند، بدان معنا نیست که برو و خودت را از شر آنچه داری خلاص کن، و دارایی ات را ترک گو: نه، این فرمانی است برای طرد همه ی عقایدی که در ذهن نسبت به دارایی داشته ای، طرد همه ی احساسهایت نسبت به آن، طرد میل افراطی نسبت به آن، طرد نگرانیهای تب آلود و بیمارگون نسبت به آن، طرد همه ی توجّهات و عذابهای زندگی بشری که بذر زندگی را خفه می کند. در ترک همه ی دارایی چیزی حسد بُردنی یا بزرگ نیست، اگر که فی نفسه انجام گیرد و جدا از هر ملاحظه ای برای بازیافتن زندگی باشد. اگر چنین بود، آنهایی که هیچ نوع دارایی ندارند - آنهایی که عاجزند و نان روزانه شان را گدایی می کنند، آن متکدّیان بر سر راهها، جاهل به وجود خداوند و برحق بودن او- می بایست صرفاً به همین دلیل تهیدستی مطلق و نیازمندِ حتی ضرورتهای ابتدایی زندگی، از همه بیشتر رحمت می برند و از همه بیشتر به خداوند نزدیک می بودند، و تنها کسانی می بودند که به زندگی ابدی می رسند. (3)
باید گفت که کلمنس در دفاع از نظرش به راه اغراق می رود. دلیلی وجود ندارد که معتقد باشیم آن قطعه ی مربوط به فروش مایملک خود، می گوید فقر به تنهایی برای رستگاری کافی است. به عکس، عیسی می گوید که این کار در کنار کارهای دیگر لازم است. امّا با چشمپوشی از خطای کلمنس در این مورد، موضع او این است که میزان دارایی فرد در چشم خداوند امری علی السویه است.
موضع کلمنس مبتنی بر روحانی کردن معنای متون مقدس است. اگرچه عیسی به ظاهر می گوید که ما باید هرآنچه را که داریم رها کنیم و ببخشیم، امّا این را نباید به معنای لفظی اش گرفت. به عکس، ما نباید توجّهی زیاده از حد به دارایی مان داشته باشیم، حال این دارایی هرچقدر که می خواهد باشد. طبق این خط استدلالی، مرد فقیری که توجه زیادی به آن اندکی که دارد می کند، یا در آتش میل به بیشتر داشتن می سوزد، در چشم خداوند همانقدر محتاج است که مرد ثروتمندی که از ثروتش لذت می برد. تا حدودی، تفسیر کلمنس را جنبه های دیگری از تعالیم عیسی تأیید می کنند. آنچه در پیام عیسی جنبه ی محوری دارد این اندیشه است که عمل به شریعت به تنهایی برای رستگاری کفایت نمی کند. شریعت را باید با روح درست پیروی کرد. بنابراین، به نظر می رسد کلمنس در تفسیر این قطعه با ارجاع به روح و نه عمل به راه خطا نمی رود (اگرچه باز تفسیر درست تر احتمالاً تأکید بر روح و عمل، هردو، است).
راهبرد تفسیری کلمنس در سرتاسر قرون وسطا حائز اهمیت بسیاری بود. آن گسستن رادیکال از زندگی روزمرّه که عیسی موعظه می کرد، وقتی که ملکوت آسمان فرا نرسید دیگر آن قدرها هم مطبوع نمی نمود. وقتی که مسیحیان بیشتر و بیشتر روبه زندگی معمولی خانوادگی و امور اجتماعی کردند، آن شور و شوق و انتظار تب آلود مسیحیان نخستین فرونشست. در نسلهای بعدی، وقتی پاسخی برای سؤالات گوناگون لازم می آمد، متون مقدس بنا به معنای الاهی شان، یعنی بر سبیل تمثیل و نه تحت الفظی، قرائت می شدند. حقیقت برای آنانی که چشمی باز برای دیدن داشتند روشن بود.
اگر نگاهی به یک معضل سیاسی پیش آمده بر اثر تعالیم رادیکال عیسی بیندازیم، اهمیت تفسیر تمثیلی برایمان روشن می شود. در بخش قبل دیدیم که عیسی موعظه گر صلح طلبی افراطی بود. مسیحی واقعی نباید شمشیر برگیرد؛ اگر دشمن به صورت او سیلی زد باید آن گونه ی دیگرش را هم برای سیلی خوردن پیش بیاورد. امّا این آموزه، پس از آنکه امپراتوری روم در قرن چهارم میلادی مسیحی شد، کارکردش را از دست داد. زیرا حال دیگر امپراتوری مسیحی می بایست سپاهی را بسیج کند؛ امپراتوری مسیحی نیازمند مقامات امنیتی و انتظامی، زندانبان و جلادان بود. چگونه می توان این کارکردهای حیاتی را - که برای حفظ هر جامعه ای ضروری است - با احکام روشن عیسی علیه هر نوع خشونت و کشتار آشتی داد؟
همانگونه که می شود انتظار داشت، راه حل در تفسیر متون پیدا شد. کلام عیسی را نباید به معنای تحت الفظی اش گرفت. خطاب او به نگرش ماست و نه ناظر بر اعمالمان. مثلاً استدلال زیر را از قدیس آوگوستینوس در نظر بگیرید که استفاده ی مسیحیان از زور را تحت شرایطی خاص توجیه می کند. گواه اینکه تعالیم صلح طلبانه ی عیسی را نباید به معنای لفظی شان گرفت این است که خود او هم چنین نمی کرد:
خود خداوندگار ما عیسی؛ نمونه ی کامل صبوری، وقتی که بر صورتش کوبیدند، پاسخ داد: «اگر بد گفتم، به بدی شهادت ده؛ و اگر خوب، برای چه مرا می زنی؟» اگر فقط به همین کلمات بنگریم، او از دستور اخلاقی خودش متابعت نکرد، چون گونه ی دیگر خود را به کسی که بر صورتش طپانچه زده بود عرضه نکرد، بلکه، به عکس، مانع کسی شد که بد کرده بود تا بدتر نکند؛ امّا در عین حال آماده بود که بر صورتش طپانچه بزنند، و بیش از آن، آماده بود که حتی بر صلیبش بکشند... (4)
معنای واقعی تعالیم عیسی مربوط به احساساتی است که مسیحی واقعی باید داشته باشد و نه ناظر بر اعمال او. اگر مردمان گناهکارند باید جلوی خطاهایشان را گرفت، حتی اگر این مستلزم بازداری خشونت آمیز باشد:
این احکام اخلاقی بیشتر ناظر بر استعداد درونی دل است تا ناظر بر اعمالی که در ملأعام انجام می دهیم، و از ما می خواهد، در عمق دلمان، هم صبور باشیم و هم نیکوکار، امّا در عمل بیرونی همانی را بکنیم که به نظر می رسد به نفع آنانی است که ما باید به دنبال خیرشان باشیم. (5)
اصل اخلاقیِ «با شریر مقاومت نکنید»، برای این عرضه شده است که ما را از لذت بردن از انتقام باز دارد، که در آن روح از رنج دیگران خشنود می شود، امّا به ما نمی گوید از وظیفه ی بازداشتن آنان از گناه غفلت کنیم. (6)
در فصلهای بعدی به پیامد های کامل تفسیر تمثیلی کتاب مقدس خوهیم پرداخت.

پاورقی ها

1. R.W. Carlyle and A.J. CVarlyle, A History of Medieval Political Theory in the West, 6 vols. (London, 1903-36), I,100.
2. Clement of Alexandia; Quis Dives Salvetur (Sermoon on the Salvation of the Rich Man); Quoted by Barker, From Alexander to Constantine p.426.
3. Clement of Alexandria; Quis Dives Salvetur, quoted by Barker, From Alexander to Coustantine, pp.426-27.
4. St. Augustine, Epistle 138; quoted by H. A. Deane The Social and Political Ideas of St. Augustine (New York, 1963),p165.
5. St. Augustine, Epistle 138; quoted by Deane,The Social and Political Ideas of St. Augustine ,p165.
6. St. Angustine, Epistle 47; quoted by Deane,The Social and Political Ideas of St. Augustine ,p 164.

منبع مقاله :
کلوسکو، جورج، (1390)، تاریخ فلسفه سیاسی، ترجمه خشایار دیهیمی، تهران: نشر نی، چاپ دوم