دانش سیاسی در آثار ملّاصدرا
در منظومه فکری صدرالمتألّهین «دانش سیاسی» از چه جایگاهی برخوردار است؟ اگر صدرالمتألّهین به «دانش سیاسی» اهتمام داشته است، چرا تاکنون، آن گونه که شایسته است، پژوهش گران اندیشه حکمت متعالیه، فلسفه سیاسی و تاریخ اندیشه سیاسی به این مسایل توجه نکرده اند؟ در این فصل پاسخ به پرسش های مذکور را بررسی خواهیم کرد.
ملّاصدرا در آثار خویش به کرّات از جوانب مختلف درباره ی معرفت سیاسی به تأمل پرداخته است. یکی از این زوایا، موضوع جایگاه سیاست و دانش سیاسی در طبقه بندی علوم است که در این جا به اهم این موارد اشاره می شود:
1. سیاست در شرح الهدایة الأثیریه
ملّاصدرا در مقدّمه کتاب شرح الهدایة الأثیریة یادآوری می کند ک چون دیدم جمعی از اهل علم به خواندن کتاب هدایه ی حکیم کامل و نحریر فاضل، اثیرالدین مفضل [فضل] ابهری مشغول هستند، به شرح این رساله پرداختم. طبقه بندی علوم، باتوجه به این که موضوع کتاب هدایه، حکمت است، مورد توجه قرار گرفته است. ملّاصدرا می گوید: حکمت بر دو قسم نظری و عملی است. وی ضمن تعریف هریک، به برتری حکمت نظری بر عملی حکم داد و سپس به ذکر اقسام هریک از دو حکمت پرداخته است: اقسام حکمت نظری عبارت اند از: علم اعلی، طبیعی، منطق و ریاضی؛ و حکمت عملی نیز سه قسم است: علم اخلاق، حکمت منزلی و حکمت مدنی.ترجمه متن کتاب شرح الهدایة الأثیریة درباره ی اقسام حکمت عملی بدین شرح است:
اما حکمت عملی: آن چه موضوع آن نفس انسانی است از جهت اتصاف آن به اخلاق و ملکات، نیز به سه قسم است. به خاطر این که تدبیرهای بشری و سیاست های انسانی یا مخصوص یک شخص است یا بیش تر از یک شخص؛ اگر مخصوص به یک شخص باشد حکمتی است که توسط آن، معیشت دنیوی فاضله و زندگی اخروی کامله انسان سامان می گیرد و چنین حکمتی علم اخلاق نامیده می شود، و اما آن چه فراتر از یک شخص است و ضروری است که ترکیبی از افراد- که تشکیل دهنده ی اجتماع هستند- در آن حضور داشته باشند، خود بر دو بخش است: یا برحسب خانواده است یا برحسب نظام سیاسی (مدینه)؛ اوّلی، حکمت منزلی و دوّمی، حکمت مدنی نامیده می شود. کسانی که در تقسیم مذکور، به چهار دانش اشاره کرده اند، قسم دوّم (حکمت مدنی) را دو بخش کرده اند. زیرا امور مربوط به مدینه تقسیم می شود به آن چه متعلّق به مملکت داری و سلطنت است و آن چه متعلّق به نبوت و شریعت است؛ اوّلی، علم سیاست و دوّمی، علم نوامیس نامیده می شود.
[...] و افلاطون، در نهایت نیکویی و ظرافت، کتابی درباره ی آن چه مربوط به شریعت و نبوت است، تألیف کرده است که به نام «نوامیس» مشهور است. چنان که ارسطو نیز در همین مورد کتابی دارد و هر دو درباره ی سیاست نیز کتاب نوشته اند. هم چنین معلم اوّل، کتاب نیکویی درباره تهذیب اخلاق تصنیف کرده است. از متأخرین نیز ابوعلی مسکویه، کتاب خوبی در همین باب به رشته تحریر درآورده است و آن را «الطهارة» نامیده است. [و] محقق طوسی [خواجه نصیرالدین]«قدس سره» [نیز] کتاب اخیر را تلخیص کرده است.(1)
صدرالمتألّهین در عبارت های مذکور به نکات زیر اشاره می کند:
الف) ملّاصدرا به علم سیاست توجه دارد و برای آن جایگاه مستقلی در طبقه بندی، تقسیم، تفکیک و تمایز علوم قایل است. نمودار زیر به طور دقیق مطالب ارائه شده را نشان می دهد:
ب) در تقسیم بندی فوق به جنبه های دینی و انسانی سیاست توجه، و از یک دیگر تفکیک شده است؛ بنابر این دستورات الهی و ازجمله فقه سیاسی ما را از علم سیاست بی نیاز نمی کند.
ج) مطالعه عبارت صدرالمتألّهین نشان می دهد که ایشان به تاریخ و پیشینه ی مباحث سیاسی در یونان باستان، به ویژه در آثار متفکرانی چون افلاطون و ارسطو، و در عالم اسلام در آثار متفکرانی چون فارابی، ابن مسکویه و خواجه نصیرالدین طوسی آگاهی داشته است.
تقسیم بندی مذکور که براساس مکتب مشاء است، در برخی از دیگر آثار وی، هم چون آغاز کتاب الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة نیز تکرار شده است که از ذکر آن صرف نظر می کنیم.
2. سیاست در اکسیرالعارفین
در کتاب اکسیرالعارفین، دانش ها به دو دسته دنیوی و اخروی تقسیم می شود. علوم دنیوی سه نوع است: علم اقوال، علم اعمال و علم احوال یا افکار. علم اقوال مشتمل بر علوم الفبا، صرف، نحو، عروض، معانی و بیان و تعاریف منطقی اصطلاحات (حدود) است؛ علم اعمال شامل چیزهایی است که به اشیای گوناگون مادی تعلّق دارد و از آن ها فنون بافندگی، کشاورزی و معماری پدید می آید؛ یک مرتبه بالاتر از آن، فن کتابت، علم حیل (مکانیک)، کیمیا و غیره قرار دارد، سپس علومی، ازقبیل علم خانواده، حقوق، سیاست و شریعت هست که برای معیشت فرد و اجتماع لازم می باشد، و سرانجام، علم طریقت که به کسب فضایل معنوی و اخلاقی و زدودن رذایل می پردازد. و علم افکار و احوال عبارت اند از: علم برهان منطقی، علم ریاضی و علم هندسه که خود شامل علم نجوم و احکام نجوم می شود. علوم طبیعت شامل پزشکی و علومی است که به معدن و نبات و حیوان می پردازد.علوم اخروی که عقل عادی نمی تواند به آن ها برسد و لازم است تا از وحی و تهذیب نفس برای رسیدن به آن ها کمک گرفته شود، عبارت اند از: فرشته شناسی، شناخت جواهر غیرمادی، شناخت لوح محفوظ، شناخت قلم اعلی، شناخت مرگ و رستاخیز و سایر اموری که به زندگی اخروی مربوط است.(2)
تقسیم بندی مذکور در جدول زیر نمایش داده می شود:
جدول طبقات علوم و دانش
علوم دنیوی |
علوم اخروی |
||
علم اقوال |
علم اعمال |
علم افکار (احوال) |
|
الفبا |
فنون |
علم برهان منطقی |
فرشته شناسی |
الف) در این تقسیم بندی به دانش سیاسی جایگاه مستقلی داده شده است؛
ب) در کنار علم سیاست به علم شریعت نیز توجه شده است؛ بنابراین علم سیاست در کنار علم شریعت و حقوق جایگاه مستقلی دارد. در بحث رابطه دین و سیاست به این بحث بیش تر خواهیم پرداخت.
ملّاصدرا در کتاب کسر اصنام الجاهلیة، علوم را قسیم احوال و کردارها قرار داده است. وی در این رساله چنین می آورد که حرکات و کردار در خدمت صفات و احوال بوده و صفات و احوال در خدمت علوم هستند، درحالی که به نظر وی، کوته اندیشان علوم را مقدمه ی احوال و احوال را مقدّمه کردار می دانند. وی سپس علوم را به دو دسته علوم مکاشفات و معاملات تقسیم کرده است.(3) در این تقسیم بندی، تأثّر وی از غزالی مشهود است.
سیاست در المظاهر الالهیّة
در کتاب المظاهر الالهیّة که گویا از آخرین تألیفات ملّاصدرا به حساب می آید، یک دوره حکمت متعالیه، عرشیه و قدسیه، به اختصار، آمده است. این کتاب از بهترین کارهای ملّاصدرا شمرده شده است.(4)پیش فرض ملّاصدرا در این کتاب، آن گونه که خود در مقدّمه کتاب تصریح کرده، این است که غایت و هدف حکمت و قرآن کریم، آموختن راه سفر طبیعی و سیر تکاملی به سوی آخرت و وصول به خداوند ذی الکمال است؛ برهمین اساس به نظر ملّاصدرا، این سفر شش مرحله دارد که سه مرحله آن، مهم تر از سه مرحله دیگر است که عبارت اند از:
1. خداشناسی به منزله ی هدف شناسی (معرفة الحق الأوّل)؛
2. شاخت مراحل و منازل سفر به منزله ی راه شناسی (معرفة الصراط المستقیم)؛
3. معاد شناسی به منزله ی شناخت مقصد نهایی و پایان سفر (معرفة المعاد).
مرحله سوم از سه مرحله بعدی که در حوزه ی حکمت عملی قرار می گیرد، سه قسم است که عبارت اند از:
1. خودسازی و تربیت افراد که اخلاق نامیده می شود؛
2. سازمان دهی به خانواده که هسته ی اصلی تشکیل دهنده ی جامعه است و تدبیر منزل نام دارد؛
3. اداره ی جامعه ی مدنی و سیاسی و نهادهای اجتماعی آن که فقه، حقوق و قوانین و مقررات کوچک و بزرگ دینی یا غیردینی در این بخش جا می گیرد و فلاسفه به آن علم سیاست می گویند؛
و اما سه دانش فرعی:
یکی از آن سه دانش، شناخت کسانی است که از سوی خدا برای دعوت مردم و نجات آدمیان برانگیخته شده اند؛ اینان راهنمایان سفر آخرت و رئیس کاروان های بشری هستند.
دوّمی، حکایت گفتار منکران و بر ملاکردن ناخالصی ها و زدودن گمراهی هایی است که در عقل آنان راه یافته است. مقصود از این دانش، هشدار دادن نسبت به راه های باطل است.
دانش سوّم، عبارت است از آموزش دادن عمران و آباد کردن منزل ها و مراحلی که به سوی خدا است و بندگی خدا و چگونگی برداشتن توشه برای سفر آخرت [...]. مقصود از این دانش، چگونگی برخورد و رابطه انسان با امور این دنیا است. بعضی از این امور مربوط به درون انسان است؛ مانند نفس و نیروهای شهوت و غضب آن، این علم تهذیب اخلاق نامیده می شود، و بعضی از این امور مربوط به خارج از وجود انسان است؛ چون انسان ها یا در منزل واحد مجتمع هستند، مانند همسر و خدمتکار و پدر و فرزند، این علم تدبیر منزل نامیده می شود، یا در یک کشور (مدینة واحدة) گرد هم آمده اند که علم سیاست و احکام شریعت نامیده می شود.(5)
همان گونه که ملاحظه می شود، در این کتاب دانش سیاسی جایگاه خاصی دارد. با وجود این که نگرش حکمت متعالیه برفضای بحث حاکم است، در طبقه بندی اوّل و سوم دقت خاص دیگری شده و آن، این که ملّاصدرا، هم چون فارابی در احصاءالعلوم، علم سیاست به معنای امروزی را از فقه سیاسی تفکیک می کند. در واقع، بخشی از امور کشورداری را شارع مقدس و یا مجتهدان و فقها در هر زمان مشخص می کنند، و بخش دیگر به تدبیر خود انسان ها واگذار شده است و علم سیاست و شریعت شامل هردو می شود. در طبقه بندی اخیر ملّاصدرا با فارابی، این فرق وجود دارد که ملّاصدرا علم اخلاق و تدبیر فرد را به صورت دانشی مستقل ذکر کرده، درحالی که فارابی، علم اخلاق، کلام، فقه و سیاست را ذیل علم مدنی قرار می دهد؛(6) بنابراین ملّاصدرا دانش سیاست را می شناسد و به آن توجه دارد و برای آن جایگاه خاصی قایل است. هم چنین به این نتیجه رسیدیم که وی معرفت سیاسی و تمام معارف را در شبکه و منظومه ای خاص (دینی و الهی) می بیند و بر این اساس، علوم اخروی و الهی و حکمت نظری را بر علوم دنیوی و حکمت عملی مقدم می داند.
ملّاصدرا تقسیم بندی های دیگری نیز در باب علوم دارد که از ذکر آن در این جا صرف نظر می شود. هم چنین چگونگی تمایز علوم از یک دیگر، معیارهای برتری علوم بر یک دیگر، چگونگی خلق و تولید معرفت، چگونگی نقد معارف و... از اهم مباحثی است که باید در جای خود مد نظر قرار گیرند؛ مطالبی که ملّاصدرا به تمامی آن ها توجه داشته و آن ها را مورد کندوکاو قرار داده است.(7)
مباحث محتوایی مربوط به اندشه سیاسی صدرالمتألّهین در آثار وی پراکنده است؛ به عبارت دیگر، ایشان اثر مستقلی درباره ی علم سیاست پدید نیاورده، بلکه در ضمن سایر مباحث به ارایه مطالبی در این باره اکتفاء کرده اند. برای بررسی اندیشه سیاسی وی، می توان به آثار زیر مراجعه کرد:
1. مقاله چهارم کتاب مبدأ و معاد؛
2. مشهد پنجم کتاب شواهدالربوبیه؛
3. رساله کسر اصنام الجاهلیة؛
4. رساله سه اصل؛
5. شرح اصول کافی؛
6. تفسیر القرآن الکریم؛
7. المظاهر الإلهیة؛
8. شرح الهدایة الأثیریة؛
9. الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة.
با توجه به آن چه آمد، اکنون این پرسش مطرح می شود که اگر ملّاصدرا، آن گونه که ادعا شد، به معرفت سیاسی توجه داشته است، پس چرا تاکنون صاحب نظران به این مسئله توجه نکرده اند؟ چرا پس از وی این حرکت به یک جریان در تاریخ اندیشه سیاسی اسلامی تبدیل نشد؟ چرا به میراث فکری ملّاصدرا در بخش سیاست توجهی نشده است؟
پاسخ این پرسش ها را باید در وضعیت کلی ایران و جهان اسلام پس از عصر صدرالمتألّهین و تفاوت های جدی دوره ی حیات ملّاصدرا با دوره ی پس از وی جست وجو کرد. بخش عمده ی زندگی ملّاصدرا در دوره ی سلطنت شاه عباس اوّل است (986- 1038هـ .ق) است. ایران در دوره ی صفویه و به ویژه در عصر شاه عباس اوّل، کشوری در ردیف کشورهای قدرت مند دنیا بود. آن گونه که ایمانوئل والرستین در نظریه نظام جهانی خویش آورده است، در این دوره ایران نسبت به اروپا در «عرصه ی خارجی» نظام جهانی قرار دارد، چنان که اروپا نیز نسبت به ایران در «عرصه خارجی» نظام جهانی است. پس از سقوط صفویه (1135هـ .ق) ایران به مدّت حدود یک قرن (قرن هیجدهم میلادی) درگیر نزاع های بی پایان درونی می شود؛ نزاع هایی که سرانجام با روی کار آمدن قاجار در آغاز قرن نوزدهم به نظر می رسد که از یک نظر پایان یافته است.
ایران قرن نوزدهم با ایران قرن هفدهم بسیار متفاوت بود. ایران قرن هفدهم اگر در عرصه خارجی نظام جهانی قرار داشت، ایران قرن نوزدهم در منطقه نیمه حاشیه ای نظام جهانی قرار گرفته بود. در نظریه ی نظام جهانی وقتی کشوری در منطقه نیمه حاشیه ای قرار می گیرد، به این معنا است که تا حدّ زیادی سرنوشت آن کشور در گروِ تصمیماتی است که در کشورهای نظام جهانی «هسته مرکزی» گرفته می شود. انگلستان و روسیه دو کشوری بودند که در قرن نوزدهم مقدرات ایران را رقم می زدند؛ البته ماهیت استبدادی و قبیله ای دولت، فرهنگ سیاسی ایرانیان، وجوه تولید و نقش نخبگان نیز باید مد نظر قرار گیرد.
آسیب هایی که در سراسر قرن هیجدهم متوجه ایران و ایرانیان شد، بیش تر از همه عرصه ها در عرصه تفکر خود را نشان داد. دغدغه های اصلی و جدی افاغنه، افشاریه، زندیه، قاجاریه و بعدها پهلوی ها، دغدغه های فرهنگی و علمی نبود؛ بنابراین نهال نو رسته ی تفکر که در قرن شانزدهم و هفدهم جوانه زده بود، در قرن هیجدهم بسیاری از شاخ و برگ های آن پژمرده و خشک شد و علما در گوشه و کنار جهان پراکنده و منزوی گشتند. آنان که اندکی چراغ دانش را شعله ور نگه داشتند، کسانی بودند که به عتبات عالیات (نجف، کربلا، کاظمین و سامرا) عزیمت کرده بودند، درحالی که غربیان در عصر روشنگری به سر می بردند. اواخر قرن هفدهم و سراسر قرن هیجدهم برای اورپاییان عصر روشنگری بود، اما برای ایران و ایرانیان عصر فرو رفتن در انحطاط، ناامنی، جهالت، خشونت، نظامی گری و ویرانی بود؛ تجارت خارجی که از عصر صفویه آغاز شده بود، تعطیل شد؛ حوزه های علمیه اصفهان، قم، کاشان، مشهد و... کم فروغ شدند؛ عالمان دینی یا به تیغ ستم سر به نیست شدند، یا کنج عزلت اختیار کردند و یا به مکان های دور از دسترس حکمای زورگو مهاجرت کردند؛ قحطی، مالیات های زیاد، ظلم فراوان، بیماری های فراگیر، جنگ های قبیله ای و کشمکش بر سر قدرت موجب شد تا جمعیت ایران در سراسر قرن هیجدهم نسبت به قبل از آن کم تر شود.
در این عصر تمامی دانش های رونق گرفته، جز شاخه ها و شعبه های اندکی، از حرکت بازماندند. یکی از شاخه های فراموش شده معرفت، که در اندیشه ی علمای عصر صفوی به طور جدّی به آن پرداخته شده بود، دانش سیاسی است. روضة الأنوار عباسی اثر محمدباقر سبزواری (1017-1090هـ .ق)، حکیم و فقیه بزرگ شیعی، در این دوره تألیف شد و تاکنون هنوز گرد و غبار غفلت از چهره ی آن زدوده نشده است. این کتاب از مهم ترین آثار درباره ی موضوع سیاست در اندیشه سیاسی شیعه است.
انحطاط داخلی که از نیمه ی دوم قرن هفدهم شروع شد و به شدّت در سراسر قرن هیجدهم ادامه یافت و با شبیخون استعماری قرن نوزدهم و بیستم تقویت شد، همه و همه، دست به دست هم داده و چنین القاء کردند که دین از سیاست جدا است و درنتیجه، علمای دین را با سیاست و معرفت سیاسی کاری نیست. با وجود این، امروز که از میراث علمی پیشینیان درباره ی معرفت سیاسی سخن می گوییم، با نوعی تردید رو به رو می شویم که این تردید سبب می شود تا در آغاز به اثبات این نکته تلاش کنیم که آیا دانشمند مورد نظر، سیاست را می شناخته که به آن پرداخته است.
پی نوشت ها :
1- صدرالدین شیرازی، شرح الهدایة الأثیریة (چاپ سنگی، بدون مشخصات)، ص4-5.
اصل متن از این قرار است:
«اما الحکمة العملیة، التی موضوعها النفس الانسانیّة من حیث اتصافها بالأخلاق والملکات، فهی ایضاً ثلثة اقسام: لدنّ التدابیر البشریّة والسیّاسات الأنسیّة [الانسانیة] لا یخلو امّا ان یختص بشخص واحد فقط اولا؛ الأوّل، هی الحکمة التی بها تکون الانسان معیشتُه الدنیویة فاضلة وحیوته الأخرویة کاملة و یسمّی علم الأخلاق. والتی لا یختص بخشص واحد، بل لابدّ فیها من شرکة بها یتمّ الاجتماع، فذلک الاجتماع امّا ان یکون بحسب منزل او بحسب مدینة، فالاوّل یسمّی حکمة منزلیّة والثانی، حکمة مدینة و من جعلها رباعیة قسّم القسم الثانی قسمین: لانّ المدینة ینفسم الی ما یتعلق بالملک والسلطنة و الی ما یتعلق بالنبوة والشّریعة و سمّی الاول، علم السیاسة والثانی علم النوامیس [...] و للافلاطون، کتاب فی غایة الجودة والّلطافة فیما یتعلق بالشریعة والنبوة یسمّی بالنوامیس و لارسطو ایضا کتاب فی ذلک و لکل منهما کتاب فی سیاسات الملک و قد صنّف المعلم الأول، کتاباً حسناً فی تهذیب الاخلاق و صنّف من المتأخرین ابوعلی بن مسکویه کتاباً جیّداً فیه سمّاه بکتاب الطهارة، لخّصه المحقق الطوسی«قدس سره»
2- م. م. شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، مقاله ی «صدرالدین شیرازی»، اثر سید حسین نصر، ج2، ص481.
3- محسن بیدارفر، عرفان و عارف نمایان (ترجمه کسر اصنام الجاهلیة)، ص74-75.
4- صدرالدین شیرازی، المظاهر الالهیة فی اسرار العلوم الکمالیّة، تصحیح و تحقیق و مقدّمه سید محمد خامنه ای، ص295.
5- همان، ص14، متن مذکور از این قرار است:
و امّا الثلاثة اللّاحقة:
فاحدها معرفة المبعوثین من عندالله لدعوة الخلق و نجاة النفوس؛ و هم قوّاد سفر الآخرة و رؤساء القوافل.
وثانیها حکایة اقوال الجاحدین و کشف فضائحهم و تسفیه عقولهم فی ضلالتهم؛ والمقصود فیه التحذیر عن طریق الباطل.
و ثالثها تعلیم عمارة المنازل والمراحل إلی الله والعبودیة و کیفیّة اخذ الزاد والراحلة لسفر الاخرة والاستعداد بریاضة المرکب و علف الدابة. والمقصود منه، کیفیة معاملة الإنسان مع اعیان هذه الدنیا، إلّتی بعضها داخلة فیه، کالنفس و قواها الشهویة والغضبیة؛ و هذا العلم یسمّی «تهذیب الاخلاق»، و بعضها خارجة: اما مجتمعة فی منزل واحد، کالاهل والخدم ولوالد والولد، و یسمّی تدبیر المنزل؛ او فی مدینة واحدة و یسمّی علم السیاسة و احکام الشریعة کالدیات والقصاص والحکومات.
6- ابونصر فارابی، احصاءالعلوم، ترجمه حسین خدیو جم، فصل پنجم (عم مدنی و علم فقه و علم کلام).
7- ملّاصدرا در مقدّمه جلد ششم تفسیر قرآن خود، بحث مهمی دارد. وی درباره ی میزان و معیار برتری دانش ها معتقد است که شرف هر علمی یا به موضوعش است، یا به غایت و ثمره ای که دارد، یا به برتری فاعل و محرکش و یا به حسن صورتی که از آن صناعت حاصل می شود. وی نتیجه می گیرد که حکمت الهی ربانی و مطالب ایمانی بهترین دانش ها و تأمین کننده ی سعادت و خیر انسان است، قرآن می فرماید: «و ما من علم ربّانی و مسئلة الهیة و حکمة برهانیة و معرفة کشفیة الا و یوجد فی القرآن اصله و فرعه و مبدئه و غایته و ثمرته و لُبابه». صدرالدین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم، به کوشش و تصحیح محمد خواجوی، ج6، ص3-5؛ و ج2، ص55-70. وی در صفحه ی356 همین کتاب به تقسیم علوم به فطری و کسبی و موهبتی اشاره کرده است.
لک زایی، نجف؛ (1381)، اندیشه سیاسی صدرالمتألهین، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}