صدرالمتألّهین و زندگی دنیوی
آیا صدرالمتألّهین به «تأمّل در معاش انسان ها» پرداخته است؟ برخی اظهارنظرها در پاسخ به این سؤال چنان قاطع و صریح و به صورت قضیه سالبه ایراد شده که به پژوهش گر اندیشه سیاسی ملّاصدرا اجازه ی اظهار نظر نمی دهد؛ برای مثال، دکتر سید جواد طباطبایی، پژوهش گر پرآوازه ی اندیشه سیاسی در ایران، در پاسخ به سؤال مذکور چنین می گوید:
در قلمرو اندیشه ی سیاسی، صدرالدین شیرازی، تنها از دیدگاه زوال و انحطاط آن اهمیت دارد. او که همه ی کوشش خود را به «اثبات معاد جسمانی» مصروف داشته بود، از تأمل در معاش انسان ها، به طور کلّی غافل ماند. صدرالدین شیرازی، تنها یک بار در بخش پایانی کتاب مبدأ و معاد، خلاصه ای درباره ی سیاست آورده است.(1)
بدیهی است که ملّاصدرا به تأمل در زندگی سیاسی انسان ها و به تعبیر آقای طباطبایی، به «تأمل در معاش انسان ها» پرداخته و چنان که اشاره خواهد شد، دنیا را مزرعه ی آخرت می داند؛ از جمله در سخنی که طباطبایی نیز به آن توجه داشته، چنین می آورد که «نفوس و اموال»، ابزار و وسایل نیل به معرفت خداوند و تقرّب به او هستند و تدبیر امور مربوط به «اموال و نفوس» لازم است:
پس به تحقیق دانسته شد که مقصود شرایع نیست، مگر معرفت الله و صعود به سوی او، به سُلّم معرفت نفس به ذلت، و بودنش لمعه ای از لمعات نور پروردگار، و بودنش مستهلک در آن؛ پس این است غایت قصوا در بعثت انبیا- صلوات الله علیهم-، و لکن این مقصود حاصل نمی شود مگر در حیات دنیا، زیرا که نفس در اوّل تکوّنش ناقص و بالقوه است، چنان که دانستی، و ارتقاء از حال نقص به حال تمام نمی تواند بود مگر به حرکت و زمان و مادّه ی قابله، و وجود این اشیاء از خصایص این نشأه ی حسیّه است، و قول رسول خدا(ص): «الدّنیا مزرعة الآخرة» اشاره به همین معنا است؛ پس گردیده است حفظ دنیا که نشأه حسیه است برای انسان نیز مقصود ضروری تابع دین، زیرا که وسیله است به سوی آن، و از امور دنیا آن چه متعلّق می باشد به معرفت حق اوّل و تقرب به او و تحصیل نشأه ی آخرت و قرب به سوی آن، دو چیز است: نفوس و اموال. [...]
پس افضل، اعمال دنیویّه آن چیزی است که حفظ شود به آن معرفت به نفوس، یا به تعلیم و هدایت و یا به تعلّم و دراست، و تالی آن است آن چه نفع بخشد در این باب، و آن چیزی است که موجب حفظ حیات بر ابدان باشد، و بعد از آن، آن است که موجب حفظ اموال بر اشخاص گردد؛ پس این سه مرتبه ضروری است در مقصود شارع به حسب عقل.(2)
به راستی، اگر آن چه آمد تأمل در امر معاش انسان ها نیست، پس چیست؟ مگر این که توجه به «امر معاش» با بی توجهی به امور غیرمعاشی همراه باشد. ملّاصدرا حتی بی توجهی به نفوس و اموال را، هم چون بی توجهی به معرفت حق و ممانعت از آن در ردیف گناهان کبیره قرار داده است:
پس اکبر کبائر آن است که سدّ باب معرفت [خدا]، و بعد از آن، آن است که سدّ باب حیات نفوس نماید، و بعد از آن، آن است که باب معیشتی که حیات نفوس است، مسدود گرداند. پس از این معلوم شد که فعل معاصی مثل فعل طاعات بر سه مرتبه مقرّر است:
و اوّل آن ها آن چیزی است که منع کند از معرفت الله و معرفت رسل و ائمه اش(ع) و آن، کفر است. [...]
و مرتبه دوم نفوس است، زیرا که به بقای آن ها و حفظ آن ها، حیات باقی می ماند و معرفت به خدا و یوم آخر حاصل می شود؛ پس قتل نفس -لامحاله- ازجمله کبائر است، و اگر چه از کفر پست تر است، زیرا که آن از مقصود بازمی دارد و این از وسیله به مقصود بازمی دارد، زیراکه حیات دنیا قصد نمی شود مگر به جهت آخرت و توسل به سوی آن به معرفت الله. و تالی این کبیره است قطع اطراف و آن چه به هلاک کشاند حتی به زدن، و بعضی از بعضی اکبر است.(3)
ملّاصدرا به امر معاش تأکید کرده و نه تنها کشتن را ممنوع می داند، بلکه هر نوع خشونتی را که به هلاکت بینجامد، جزء کبایر قرار می دهد. وی در ادامه، تحریم زنا و لواط را نیز در همین مرتبه قرار داده و معتقد است که دلیل تحریم لواط، جلوگیری از انقطاع نسل و سبب تحریم زنا، جلوگیری از تشویش توراث و ابطال امور دیگری که معیشت به آن ها منتظم است، می باشد.(4)
وی پس از تبیین معصیت کفر و قتل، به توضیح گناهان مربوط به تدبیر اموال می پردازد و علّت تحریم سرقت، تصرف غصبی و... را بیان می کند:
مرتبه ی سیّم، اموال است که معیشت خلق به آن منوط است، پس جایز نیست که مردم بر آن مسلّط باشند که هر نحو که خواهند در آن تصرّف نمایند حتی به استیلا و سرقت، بلکه باید آن را حفظ نمود تا آن که باقی ماند به بقای نفوس. این قدر هست که اموال چون اخذ شود استرداد می توان کرد، و اگر خورده شود غرامتش می توان فرمود؛ پس امرش به قدر آن دو مرتبه عظیم نیست. بلی، هرگاه تناولش به طریقی باشد که تدارکش آسان نباشد از کبائر خواهد بود، و آن منحصر در چهار طریق است که خفی است: اوّل سرقت؛ دویم اکل مال یتیم، یعنی در حق ولی، زیرا که مخفی است، پس واجب است تعظیم امر در آن، به خلاف غصب که ظاهر است؛ سیّم فوت کردن مال به شهادت دروغ؛ چهارم اخذ ودیعه و غیر آن به یمین کاذبه. پس این چهار طریقه که تدارک پذیر نیست و در هیچ شریعت این ها را حلال نکرده اند [...] و این چهار مرتبه سزاوار است که از کبائر باشد، [...] و تأثیرش در مصالح دنیوی عظیم است.
معیاری که ملّاصدرا درباب کبیره بودن گناهان آورده است، معیار روشنی است. به نظر وی، آن چه در همه ی شرایع حرام شده باشد، از کبائر است، در غیراین صورت از کبائر نیست؛ برای مثال، وی احتمال می دهد که ربا از گناهان کبیره نباشد، زیرا ربا که اکل مال غیر به تراضی است، در بعضی از شرایع حلال می باشد:
و امّا اکل ربا، پس نیست در آن مگر اکل مال غیر به تراضی، با اخلال به شرایطی که قرار داده است آن ها شارع. و شاید که در شریعتی جایز باشد، اگرچه شارع، منع از آن را شدید کرده است، چنان که منع از غصب و ظلم را. و گشتن به سوی آن که خوردن دانگی از مال غیر به خیانت و غصب از کبائر است، در آن نظر است و واقع به موقع شک است و اکثر میل ظن به سوی آن است که داخل در تحت کبائر نیست، بلکه سزاوار است که کبیره مختص بوده باشد به آن چه جایز نبوده باشد اختلاف شرایع در آن تا آن که بوده باشد ضروری در دین.(5)
خلاصه آن چه آمد، در جدول زیر نمایش داده می شود:
جدول مراتب طاعات و معاصی
ردیف |
فعل طاعات به ترتیب مرتبه |
فعل معاصی به ترتیب مرتبه |
1 |
معرفت خدا |
سدّ باب معرفت خدا (کفر) |
2 |
بقا و حفظ حیات انسان ها |
قتل انسان ها |
3 |
وجوب حفظ اموال و مالکیت |
تحریم سرقت |
با همه ی این اوصاف، به چه دلیلی آقای طباطبایی به طور قطع پاسخ داده است که صدرالمتألّهین از تأمل در معاش انسان ها، به طور کلّی، غافل مانده است؟ به نظر می رسد اختلاف را باید در جای دیگری جست وجو کرد. صدرالمتألّهین در پارادایمی به تأمل در امر معاش انسان ها پرداخته است که مورد قبول آقای طباطبایی نیست، این پارادایم چیست؟ دکتر طباطبایی در کتاب دیگر خویش، آنجاکه از عدم ابتنای اندیشه سیاسی بر اندیشه عرفانی سخن گفته، پاسخ این پرسش را داده است.(6) به نظر طباطبایی، از آن جا که در سیاست اصالت با دنیا و در عرفان، اصالت با آخرت است، نمی توان اندیشه سیاسی مبتنی بر اندیشه ی عرفانی ارائه داد. از منظر اندیشه سیاسی غرب، ایرانشهری و یونانی، اصل در «سرای طبیعت» بر بقا است(7)، درحالی که در اندیشه عرفانی، «دنیا» هم چون مسافرخانه ای است که انسان نباید به آن دل ببندد و غایت سفر عارف «آخرت» و «دنیای پس از مرگ» است؛ از این رو در معرفت سیاسی با دو پارادایم هدایت و قدرت مواجه می شویم.
در دانش سیاسی مبتنی بر پارادایم قدرت، همه ی هستی در جهان مادی خلاصه می شود، درحالی که در معرفت سیاسی مبتنی بر پارادایم هدایت، جهان مادی مقدّمه ای برای رسیدن به جهان آخرت است. اگر مراد طباطبایی این باشد که ملّاصدرا به امر معاش انسان ها، آن گونه که مورد توجه مکتب قدرت می باشد، نپرداخته است این را می پذیریم، اما اگر مدعی این باشد که ملّاصدرا هیچ نوع تفکری در عرصه سیاست و زندگی سیاسی ندارد، مورد قبول نیست. ملّاصدرا واجد مکتب خاصی در عرصه معرفت سیاسی به نام مکتب حکمت سیاسی متعالیه است که در چارچوب مکتب هدایت در عرصه ی سیاست تفسیر و تحلیل می شود. اندیشه سیاسی متعالیه تنها بر اندیشه عرفانی مبتنی است.
در مباحث رابطه ی دین و سیاست به تفاوت های اساسی سیاست در مکتب هدایت و قدرت اشاره می شود. در مکتب قدرت بر تفکیک امور سیاسی از امور دینی و اخروی تأکید و پافشاری می گردد، اما در پارادایم هدایت دین و سیاست نه تنها از هم جدا نیستند، بلکه مدغم و درهم اند. براساس نظریه رئالیسیتی سیاست، در امور اجتماعی، سیاست، اصالت دارد و نه دین؛ بنابر این تمامی امور دنیوی اعم از دولت و حکومت، اقتصاد، قضاوت، هنر، آموزش و پرورش و غیره از امور دینی و مقدس تهی می شود و اگر جایی برای دین بماند، عرصه های فردی خواهد بود.
در مکتب هدایت تمامی امور در خدمت اهداف دین است و به دولت و حکومت، اقتصاد، قضاوت، هنر، آموزش و پرورش و سایر جنبه های زندگی به عنوان تکلیف و وظیفه ی دینی و به گونه ای که رضایت شارع تأمین گردد، پرداخته می شود. برای توضیح این مطالب، به بررسی دو مطلب ناگزیریم که عبارت اند از:
1. جایگاه دنیا در اندیشه ی ملّاصدرا؛
2. مفهوم سیاست در اندیشه ی ملّاصدرا.
جایگاه دنیا در اندیشه ملّاصدرا
باتوجه به آن چه پیش از این در گفت وگو با دکتر طباطبایی آورده شد، تأکید این بخش از پژوهش بر نشان دادن جایگاه دنیا در اندیشه عرفانی ملّاصدرا خواهد بود. ناگفته نماند که دنیا لفظی مشترک میان دو محتوا است. در ادبیات اسلامی هرگاه از دنیا مذمّت و بدگویی شده است مراد، دل بستن به ارزش های غیرالهی، پست شهوانی و غیرانسانی است و در مواردی که از دنیا به عنوان مزرعه ی آخرت و مسافرخانه یاد شده است، منظور همین طبیعت محسوسی است که خداوند برای انسان ها آفریده است. این تمایز و تفکیک گاهی از دید برخی پژوهش گران پنهان مانده و مشکل ساز می شود؛ چنان که در ادعاهای آقای طباطبایی این خلط مبحث وجود دارد.عارف به سه چیز معتقد است: شریعت، طریقت و حقیقت.(8)
باطن «شریعت» راه است و آن را «طریقت» می خوانند. پایان این راه «حقیقت» است؛ یعنی توحید(9) و توحید عارف، یعنی «جز خدا هیچ چیز نیست».(10) به همین دلیل عارف کسی است که ضمیر خود را از توجه به غیر حق بازداشته و متوجه عالم قدس و ربوبی کرده است تا نور حق بدان بتابد.(11) از نگاه ملّاصدرا، کسی به این مقام می رسد که چهار سفر را طی کند. این چهار سفر که در آغاز کتاب اسفار بدان ها تصریح شده است و در واقع، منظومه ی فکری ملّاصدرا باید براساس همین چهار سفر مورد توجه قرار گیرد، عبارت اند از:
1. سفر از خلق به حق؛
2. سفر به حق در حق؛
3. سفر از حق به خلق به استعانت حق؛
4. سفر در خلق به استعانت حق.(12)
عارف حکیم در این چهار سفر از خلق جدا می شود تا به انسان کامل تبدیل شود و دوباره به میان مردم بازمی گردد تا آن ها را نیز به راه راست هدایت کند؛ بنابر این قرب حق تعالی هدف و غایت زندگی انسان است. بر همین اساس، تمام هستی باید رنگ و بوی الهی داشته باشد، چنان که تمام افعال انسان نیز لازم است به سوی حق روی آورند، حتی علوم و معارفی که بشر کسب می کند نیز دارای مراتب خاصی می شود؛ از این رو علمی که مقصود اصلی و کمال حقیقی و موجب قرب حق تعالی است، علم الهی و مکاشفات می باشد، نه علم معاملات و یا سایر علوم؛(13) بنابر این در اندیشه سیاسی متعالیه، میان کارِ دل و کار گِل فرق بسیار است و تفاوت بی شمار،(14) و عمارت دنیا که راهگذار سرای عقبی و دار بقا است، به اصناف گران جانان و غلیظ طبعان برپا است.(15)
ملّاصدرا در جایی دیگر مقصود اصلی از وضع قوانین الهی را سوق دادن انسان ها به جوار خداوند متعال و معرفت ذات او و رهاسازی آنان از صفات نکوهیده و خوی های ناپسند که موجب وابستگی ذات آنان به امور پست و ایستایی شان در مراتب دوری و حرمان و خذلان می گردد و به طور خلاصه، متحقق شدن به زهد حقیقی از دنیا و دنیاداران و مال و مقام آن دانسته است.(16)
به نظر ملّاصدرا، غرض از وضع شرایع و وجوب اطاعت از دستورات خدا آن است که غیب شهادت و شهوات عقول را خدمت کند و جزء به کل و دنیا به آخرت برگردد و محسوس، معقول شده و از عکس این امور پرهیز گردد تا آن که ظلم و ستم لازم نیاید و موجب وخامت عاقبت و سوء مآل نشود.(17)
ملّاصدرا با استناد به سخن یکی از حکما که «هرگاه عدل قائم گردد شهوات عقول را خدمت می کنند و هرگاه جور برپا شود عقول شهوات را خدمت می کنند؛ پس طلب آخرت، اصل هر سعادت است»(18)، معتقد است که هدف تمامی ادیان و شرایع، رسانیدن خلق به جوار حق تعالی است:
به شواهد شرع و بصائر عقل محقق و مبیّن شده است که مقصود همه ی شرایع رسانیدن خلق است به جوار باری تعالی و به سعادت لقای آن حضرت و ارتقای از حضیض نقص به ذروه ی کمال و از هبوط اجساد دنیّه به شرف ارواح علیّه.(19)
در اندیشه ی ملّاصدرا دنیا هدف نیست و از این جهت اصل بر آخرت است. اما از باب مقدّمه، چون دنیا وسیله ای برای رسیدن به آخرت است باید به آن توجه کرد. رهرو راه آخرت نیز باید متوجه باشد که هرگز راه را منزل نپندارد، چرا که دنیا راه است و آخرت، منزل. ملّاصدرا در جمله ای که در الشواهد الربوبیه آورده است، به خوبی این مطلب را بیان می کند:
ان الدنیا منزل من منازل السایرین الی الله تعالی و ان النفس الانسانیّة مسافر الیه تعالی و لها منازل و مراحل؛ دنیا منزلی است از منزل هایی که روندگان به سوی خدا باید از آن ها بگذرد. و نفس انسانی مسافر به سوی خدای تعالی است و برای این نفس منزل ها و مراحلی تعبیه شده است که باید از آن ها بگذرد.(20)
پی نوشت ها :
1- سید جواد طباطبایی، زوال اندیشه سیاسی در ایران، ص271.
2- صدرالدین شیرازی، مبدأ و معاد، ترجمه ی احمد بن محمد اردکانی، به کوشش عبدالله نورانی، ص572-573.
3- همان، ص573-574.
4- همان، ص574.
5- همان، ص575.
6- سید جواد طباطبایی، درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، فصل ششم «امتناع تأسیس اندیشه سیاسی بر مبنای اندیشه عرفانی»، ص137-159.
7- همان، ص138.
8- مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی (بخش عرفان)، ص193.
9- همان.
10- همان، ص188.
11- همان، ص226.
12- ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة العقلیة، ج1، ص13؛ چنان که می گوید:
«واعلم انّ للسلّاک من العرفاء والإولیاء اسفاراً اربعة.
احدها السفر من الخلق الی الحق
و ثانیها السفر بالحق فی الحق
والسفر الثالث یقابل الدول لانه من الحق الی الخلق بالحق
والرابع یقابل الثانی من وجه لانه بالحق فی الخلق.
ملّاصدرا پس از بیان مطالب مذکور چنین می آورد: «کتاب خویش را براساس همین چهار سفر تنظیم کرده ام و به همین دلیل اسفار اربعه نامیده ام».
13- ملّاصدرا، رساله سه اصل، ص74.
14- همان، ص75.
15- همان، ص8.
16- محسن بیدارفر، عرفان و عارف نمایان، ص130-131.
17- ملّاصدرا، مبدأ و معاد، ص568.
18- همان، ص568-569.
19- همان، ص571.
20- ملّاصدرا، الشواهد الربوبیه، به اهتمام و مقدّمه جلال الدین آشتیانی، ص361.
لک زایی، نجف؛ (1381)، اندیشه سیاسی صدرالمتألهین، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}