معنای « تاریخ مندی»، در علم هرمنویتیک دیلتای
دیلتای کراراً به تأکید گفت که انسان « موجودی تاریخی» ( ein geschichtliches Wesen) است. اما کلمه ی « تاریخی» در این جا به چه چیزی دلالت می کند؟ پاسخ این سؤال فقط برای فهم علم هرمنویتیک دیلتای مهم نیست بلکه
نویسنده: ریچارد ا.پالمر
مترجم: محمد سعید حنایی کاشانی
مترجم: محمد سعید حنایی کاشانی
دیلتای کراراً به تأکید گفت که انسان « موجودی تاریخی» ( ein geschichtliches Wesen) است. اما کلمه ی « تاریخی» در این جا به چه چیزی دلالت می کند؟ پاسخ این سؤال فقط برای فهم علم هرمنویتیک دیلتای مهم نیست بلکه برای تأثیری که این پاسخ در نظریه ی هرمنویتیکی دوره ی بعد گذاشته است نیز اهمیت دارد.
دیلتای تاریخ را چیزی گذشته تصور نمی کند که همچون عین یا موضوع شناسایی در برابر ما قرار می گیرد. لفظ تاریخ مندی به این نکته ای که از قبل به طور عینی روشن است، یعنی این که انسان در جریان زمان زاده می شود و زندگی می کند و می میرد، نیز اشاره نمی کند. اشاره ی این کلمه به گذرایی و ناپایداری وجود انسان نیز نیست، چیزی که موضوع شعر است. تاریخ مندی ( Geschichtlichkeit) دو معنا دارد:
1) انسان خود را از طریق درون بینی نمی فهمد بلکه از طریق عینیت یافتگی های زندگی می فهمد. « فقط تاریخ می تواند به انسان بگوید که او چیست.»(1) و در جایی دیگر، با تفصیل بیشتر، « آنچه انسان هست و آنچه او اراده می کند، او فقط در سیر تحول طبع و طینت خود در طی هزاره ها تجربه می کند و هرگز به طور کامل آخرین ها را تجربه نمی کند، هر گز در مفاهیم عینی تجربه نمی کند بلکه همواره فقط در تجربه ی زیستن که از اعماق وجود خود او سرچشمه می گیرد تجربه می کند».(2) به عبارت دیگر، معرفت به نفس انسان مستقیم نیست بلکه غیرمستقیم است؛ باید از میان بیان های ثابت موجود در سرتاسر گذشته دوری هرمنویتیکی زد. پس وابستگی به تاریخ، ذاتاً و ضرورتاً تاریخی است.
2) طبع و فطرت انسان ذاتی ثابت نیست؛ انسان در هر عینیت بخشیدن به خودش فقط بر دیوارهای زمان نقاشی های دیواری بی شماری نمی کشد تا دریابد که همواره چه طبع و فطرتی داشته است. به عکس، دیلتای با فیلسوف دیگر زندگی، نیچه، موافق خواهد بود که انسان « حیوانی - نی - هنوز - تمام ساخته» ( noch nicht festgestellte Tier) است، حیوانی که هنوز معلوم نشده است که چیست. (3) بعلاوه، او فقط برای دریافتن و فهمیدن نمی کوشد؛ او هنوز تصمیم نگرفته است که چه باید باشد. آنچه او باید باشد در انتظار تصمیم های تاریخی اوست. او سکان دار کشتیی از قبل ساخته و پرداخته نیست بلکه طراح و سازنده ی خود کشتی است. ( این همان چیزی است که ارتگا ای گاست بعدها « امتیاز هستی شناختی » انسان نامید.» (4) ) از آن جا که انسان پیوسته صاحب بیان های شکل یافته ای می شود که سازنده ی میراث اوست، او به طرزی خلاق تاریخی می شود. این درک گذشته شکلی از بردگی نیست بلکه شکلی از آزادی است، آزادی معرفت به نفسی پیوسته کامل تر و آگاهی از قادر بودن به اراده کردن آن چه آدمی باید بشود. و از آن جا که انسان قدرت دگرگون کردن ذات خودش را دارد، می توان گفت که او قدرت دگرگون خود زندگی را دارد؛ او قدرت هایی حقیقی و اساسی برای خلق و آفرینش دارد.
نتیجه ی دیگر تاریخ مندی آن است که انسان از تاریخ نمی گریزد، زیرا او همان است که در تاریخ و به واسطه ی تاریخ هست. « تمامیت طبع و فطرت انسان فقط تاریخ است.»(5) از نظر دیلتای، این امر به نسبی نگری تاریخی منجر می شود. او به تأکید گفت که « عقب رفتن به پس پشت نسبیت آگاهی تاریخی به هیچ وجه ممکن نیست..." انسان" نوعی در جریان تاریخ حل می شود و تغییر می کند.»(6) تاریخ نهایتاً مجموعه ای از جهان بینی هاست و ما هیچ معیار محکم و ثابتی در دست نداریم تا درباره ی برتری یک جهان بینی بر جهان بینی دیگر قضاوت کنیم. (7)
این همه فقط تقویت کننده ی آن چیزی است که پیش تر درباره ی زمانمندی ذاتی فهم گفته شد: معنا همواره در متنی دارای افق قرار می گیرد که آن افق در گذشته و در آینده امتداد می یابد. رفته رفته این زمانمندی جزء ذاتی مفهوم « تاریخ مندی» می شود تا اشاره ی این لفظ نه فقط به وابستگی انسان به تاریخ برای معرفت به نفس و تأویل نفس خودش و نیز اشاره به متناهی بودن خلاقیت او در تعیین ذات خودش به طور تاریخی باشد، بلکه همچنین اشاره باشد به ناگزیری تاریخ و زمانمندی ذاتی هر گونه فهم.
نتایج هرمنویتیکی « تاریخ مندی» در سرتاسر تفکر دیلتای هویداست، تا بدان حد که بولنو به درستی متذکر می شود که مفهوم تاریخ مندی در کنار مفهوم وحدت زندگی و بیان لازمه ی فهم تفکر دیلتای است. (8) وقتی که بخواهیم دیلتای را از دیگر فیلسوفان زندگی متمایز کنیم، درست همین تاریخ مندی است که وجه بارز تفکر او از برگسن و دیگران قرار می گیرد. دیلتای به علاقه ی جدید به تاریخ مندی نیزویی واقعی بخشید، به طوری که بولنو به درستی مشاهده می کند: « همه ی کوشش های اخیر برای فهم تاریخ مندی انسان سرچشمه ی اصلی شان را در تفکر دیلتای می یابند»(9) در یک کلام بگوییم، او پدر برداشت های جدید از تاریخ مندی است وجود علم هرمنویتیک خود دیلتای و همچنین علم هرمنوتیک هایدگر یا گادامر، که به اختصار بررسی خواهیم کرد، جز با توجه به تاریخ مندی و به ویژه زمانمندی فهم قابل تصور نیست. انسان، در نظریه ی هرمنویتیکی، متکی به تأویل دایمی گذشته انگاشته می شود و لذا تقریباً می توان گفت که بر این اساس انسان « حیوان هرمنویتیکی» است، موجودی که خودش را بر حسب تأویل میراث فرهنگی و جهان مشترک به ارث رسیده از گذشته، یعنی میراثی پیوسته حاضر و فعال در همه ی اعمال و تصمیماتش، می فهمد. علم هرمنویتیک جدید در تاریخ مندی است که مبانی نظری خود را می یابد.
پی نوشت ها :
1- Gs VIII,224.
2- GS VI,57; IX, 173; also D 219.
3- L 42.
4- L 44.
5- GS VIII,166.
6- GS VIII,6.
7- GS I, 123. ff. V, 339 ff; VIII. passim
همه از نظریه ی او درباره ی جهان بینی ها بحث می کنند. شرحی از نظریه ی او به انگلیسی را می توان در کتاب زیر یافت: phWD. 85-95.
8- D 221.
9- L 6.
ا. پالمر، ریچارد؛ (1391)، علم هرمنویتیک، محمد سعید حنانی کاشانی، تهران: سازمان چاپ و انتشار اوقاف، چاپ هفتم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}