اندیشمندان اروپا و زرسالاری یهودی (1)
خواست الیگارشی ماوراء بحار به تکاپوی هرچه آزادانهتر در نظریات اندیشمندان اقتصادی مدافع "تجارت آزاد" (مرکانتیلیستها) بازتاب مییافت. این تکاپو در اندیشه سیاسی نیز منعکس شد و اصل "سودمندی" (1) را در بنیاد نظریات هواداران توسعه تکاپوی ماوراء بحار قرار داد. مروجین نظریات سوداگرانه در عرصه اندیشه سیاسی و اخلاقی به "سودمندگرایان" (یوتیلیتاریانها) شهرت یافتند و شیوه نگاه ایشان "سودمندگرایی" (یوتیلیتاریانیسم) (2) نام گرفت. اصل بنیادی در این شیوه نگاه به حیات اجتماعی و سیاسی را در یک جمله میتوان خلاصه کرد: تنها هر آنچه "سودمند" است "خوب" است. (3) این اخلاق سیاسی و اجتماعی جدیدی است که در برابر اصول ارزشی و اخلاق کهن دینی/ مسیحی سر برمیکشید.
ادوارد هربرت (4) (1583-1648) نیز در این فضا پدید شد. او یک سیاستمدار و زمیندار انگلیسی است؛ در سالهای 1619-1624 سفیر انگلیس در فرانسه بود و لرد هربرت چربوری (5) لقب گرفت. برادرش، جرج هربرت، کشیش و شاعری نامدار بود و از درباریان جیمز اول. شهرت ادوارد هربرت به خاطر آثار فلسفیاش است که اولین آن بهنام De Veritate (حقیقت) در سال 1624 منتشر شد. این کتاب نخستین اثر مدون فلسفی است که بهوسیله یک انگلیسی تألیف شده. و البته آثار هربرت همه به زبان لاتین است نه انگلیسی. (6)
ادوارد هربرت مفهومی به نام "دین طبیعی" را پرداخت و آن را در برابر "دین اثباتی" قرار داد. "دین طبیعی" جوهره عقلی و اخلاقی مشترک در تمامی ادیان است. "دین اثباتی" همان ادیان متعارف است. این سرآغاز مشرب دینی جدیدی است که در سدههای هفدهم و هیجدهم در محافل اشرافی اروپا رواج فراوان یافت و "دئیسم"، (7) یا "دین طبیعی"، نام گرفت. این واژه از "دئوس" (8) لاتین به معنای خداوند گرفته شده. دئیستها خداوند را "علت نخستین" و خالق جهان میدانستند ولی دخالت او را در طبیعت و زندگی انسان نفی میکردند. بهزعم آنان، تمامی ادیان دارای یک جوهره واحد است که با خرد انسانی قابل درک و فهم است؛ بیش از آن حشو و زوایدی است که در طول تاریخ بشر بر "دین طبیعی" افزوده شده. از دئیستهای معروف باید به جان لاک، لسینگ، ولتر، اسپینوزا، توماس پین، توماس جفرسون و بنجامین فرانکلین اشاره کرد. بر بنیاد باورهای دئیستی بود که از نیمه دوم سده هفدهم مطالعات تطبیقی ادیان در محافل فکری انگلیس آغاز شد.
بسیاری از حکمرانان خودکامه اروپا، چون اولیور کرومول انگلیس و فردریک دوم، پادشاه پروس (1740-1786)، مدافعان اینگونه نظریات بودند و دربار آنان کانون زیست و تکاپوی چنین اندیشهپردازان و خاستگاه چنین نظریاتی بود. در دربارهای کوچک اشراف اروپایی نیز این تکاپوی فکری جریان داشت. به عنوان نمونه به زندگی جان لاک توجه کنیم:
جان لاک (1632-1704)، اندیشهپرداز سیاسی انگلیس، از سال 1667 منشی و پزشک خانوادگی آنتونی اشلی کوپر (9) بود.
آنتونی کوپر، که بعدها بارون اشلی و سپس ارل شافتسبوری اول لقب گرفت، از توطئهگران بنام زمان خود است. ابتدا از هواداران چارلز اول، پادشاه انگلیس، بود. سپس به جناح "پارلمان" پیوست و عضو هیئت مشاوران خصوصی کرومول خودکامه شد. آنگاه در زمره دسیسهگرانی جای داشت که چارلز دوم را به سلطنت رساندند. لرد شافتسبوری از متنفذترین رجال دربار چارلز دوم به شمار میرفت و مدتها وزیر کل دارایی و خزانهداری او بود. (10) چارلز دوم، همان پادشاهی که با کاترین براگانزایی شاهزاده خانم پرتغالی ازدواج کرد، پیوندهای عمیق با زرسالاران یهودی آمستردام داشت و دربارش کانون تکاپوی یهودیان بود. هموست که سخت به کمپانی هند شرقی انگلیس بدهکار شد و بندر بمبئی، جهیزیه همسرش، را در ازای ده پوند در سال به کمپانی فوق واگذار کرد. (11)
لرد شافتسبوری به چارلز دوم نیز وفادار نماند و در قبال او رویهای خیانتآمیز و دسیسهگرانه پیش گرفت، مجبور شد به آمستردام بگریزد و در سال 1683 در آنجا درگذشت. جان لاک نیز، به دلیل پیوند با تکاپوهای توطئهگرانه اربابش، مغضوب شد و در سال 1684 به آمستردام مهاجرت کرد. کمی بعد (1685) چارلز دوم در 54 سالگی درگذشت و برادرش جیمز، دوک یورک، به سلطنت رسید. او همان کسی است که شهر قدیمی نیویورک به نام وی "قلعه جیمز" نامیده میشد. جیمز دوم نیز هدف دسیسه اینگونه کانونها قرار گرفت. پس از یک دوران تعارض و آشوب، در 30 ژوئن 1688 هفت تن از رجال درجه اول انگلیس نامه محرمانهای برای شاهزاده ویلیام اورانژ هلند، داماد جیمز دوم (شوهر ماری استوارت دختر جیمز دوم)، نوشتند و از او درخواست کردند که به انگلستان لشکر کشد و سلطنت آن را به دست گیرد. (12) ویلیام با وام اعطایی زرسالاران یهودی آمستردام (13) در رأس ناوگانی مفصل در سواحل جنوب انگلیس پیاده شد. جیمز به فرانسه گریخت و تا پایان عمر در پاریس زیست. ویلیام اورانژ به عنوان ویلیام سوم بر تخت سلطنت انگلیس نشست. پس از این تحولات بود که در سال 1689 جان لاک به انگلستان بازگشت. از آن پس تا زمان مرگ، جان لاک به عنوان پزشک درباری و نظریهپرداز سیاسی با مقتدرترین مقامات و کانونهای اشرافی انگلیس پیوند همبسته داشت و از متنفذترین رجال سیاسی زمان خود بهشمار میرفت. او از سهامداران کمپانیهای ماوراء بحار انگلیس نیز بود.
جان یولتون، (14) استاد دانشگاه یورک کانادا و مولف زندگینامه جان لاک، "تأثیر مستقیم" لرد شافتسبوری بر تکوین اندیشه سیاسی جان لاک را "بزرگ" میداند. جان لاک به محفلی از اندیشمندان انگلیسی تعلق داشت که در سال 1645 "انجمن سلطنتی" (15) را بنیان نهادند و خود در سال 1668 عضو این انجمن شد. در زمره این گروه از دوستان نزدیک لاک، از رابرت بویل، (16) رابرت هوک، (17) جان والیس، (18) جان ویلکینز، (19) توماس سیندنهام (20) و اسحاق نیوتون (21) نام میبرند. (22) "انجمن سلطنتی" تا به امروز از مهمترین نهادهای محل تجمع اندیشهپردازان زرسالاری معاصر است.
نگرش اندیشمندان اروپا به پدیده "زرسالاری یهودی" یکدست نبود. آن گروه که با یهودیان پیوند داشتند از نقش آنان در توسعه تجارت اروپا دفاع میکردند و مدافع سرسخت همپیوندی با الیگارشی یهودی و حضور کامل و مقتدرانه آن در ساختار سیاسی اروپا بودند. این گرایش از سده شانزدهم در تکاپوی فرهنگی معروف به "رنسانس" در شهر- دولتهای ایتالیا آغاز شد و در سده هفدهم در کانونهای روشنفکری آمستردام و لندن تداوم یافت. از حوالی نیمه سده هفدهم است که در آثار گروهی از اندیشهپردازان سیاسی اروپا مفاهیم "شکیبایی دینی" و "آزادی دینی" دیده میشود. راجر ویلیامز، سخنگوی پوریتانها و بنیانگذار کلنی رودآیلند در آمریکای شمالی، از این گروه است. (23) در چنین فضایی است که جان لاک در سال 1689 اثر معروف خود، رسالهای در باب شکیبایی، (24) را منتشر کرد و در آن از اعطای حقوق کامل شهروندی انگلیس به یهودیان دفاع نمود. 1689 سالی مهم و به یادماندنی در تاریخ تکوین زرسالاری معاصر است. نخستین سال سلطنت خاندان آلمانی- هلندی اورانژ/ ناسو بر انگلستان است و سرآغاز سنت حکمرانی الیگارشی آلمانیتبار بر این سرزمین. سال سفارت آبراهام ناوارو در دربار اورنگزیب و تجدید فعالیت کمپانی هند شرقی انگلیس در شبه قاره هند است؛ از سرگیری تکاپویی که به دلیل "حماقت" سِر جوسیا چایلد و جیمز دوم به بنبستی فاجعهآمیز و مفتضح کشیده بود. (25) سال استقرار نخستین گروه مهم تجار یهودی آمستردام در بندر سورت است و آغاز تجارت پرسود آنان به عنوان کارگزاران مشترک کمپانیهای هند شرقی هلند و انگلیس. و سرانجام، سال انتشار رساله جان لاک است.
جان لاک در همین سال به لندن بازگشت و درواقع این رساله محصول دوران زیست او در آمستردام و تاثیرپذیریاش از فضای فرهنگی و سیاسی آن شهر است. لاک در این رساله پیوندهای کلیسا و مسیحیت با دولت را مورد حمله قرار داد و گفت که در مسیحیت اولیه و اصیل چنین پیوندی میان دین و سیاست وجود نداشته است. او افزود: "کافران، محمدیان [مسلمانان] و یهودیان را به خاطر اعتقادات دینیشان نمیتوان از حقوق مدنی در جامعه مشترکالمنافع محروم کرد." در آن زمان مشارکت مسلمانان در جامعه انگلیس موضوعیت نداشت و درواقع جان لاک عضوی موثر از ارکستری بود که مهاجرت الیگارشی یهودی آمستردام به لندن، استقرار انبوه یهودیان در انگلستان، پذیرش آنان به عنوان شهروندان واجد تمامی حقوق شهروندی و مشارکت فعال با آنان را توصیه میکردند. در این زمان الیگارشی آمستردام چنان اعتباری در لندن داشت که سِر جوسیا چایلد، رئیس کمپانی هند شرقی، در سال 1693 رسالهای منتشر کرد و در آن خواستار مهاجرت یهودیان به انگلستان شد. او نوشت هلند نمونه آموزندهای است که "مفید بودن" استقرار یهودیان را برای توسعه تجارت نشان میدهد. (26)
توجیه حضور یهودیان در ساختار سیاسی و اقتصادی انگلستان بر بنیاد اصول "سودمندگرایی" (یوتیلیتاریانیسم) یا "دین طبیعی" (دئیسم) صورت میگرفت که مقبول کانونهای سیاسی و روشنفکری آن عصر بود.
در سال 1638 حاخام سیمون لوزاتو (27) رسالهای به زبان ایتالیایی نوشت در باب یهودیان در ونیز. او در این کتاب "سودمندی" حضور یهودیان در ایتالیا و سایر دولتهای اروپایی را به رخ کشید و چنین نتیجه گرفت: "هر جا که یهودیان حضور مییابند تجارت و کسب و کار شکوفا میشود."
در سال 1714، جان تولاند، (28) دئیست معروف انگلیسی، رسالهای نوشت بهنام دلایل اعطای حقوق کامل شهروندی به یهودیان در بریتانیای کبیر و ایرلند. (29) او دلایلی درباره سودمندی حضور یهودیان در ساختار جامعه بریتانیا ارائه داد که به شکلی آشکار از رساله لوزاتوی یهودی اخذ شده بود.
منتسکیوی فرانسوی (1689-1755) نیز از این گروه است. او در روحالقوانین نگرشی مثبت به یهودیان ابراز داشته است. مورخین دانشگاه عبری اورشلیم مینویسند منتسکیو بطور غیرمستقیم در خوانندگان کتاب بانفوذش این تأثیر را برجای مینهد که "یهودیان نقش فوقالعاده مثبتی در توسعه اقتصادی کشورهای اروپایی داشتهاند."
لسینگ آلمانی (30) (1729-1781) در سال 1749 نمایشنامهای نوشت بهنام یهودیان، که هدف از آن ارائه تصویری مثبت از یهودیان بود. او در سال 1779 ناتان خردمند را نوشت. در این نمایشنامه، ناتان یهودی مدافع "دین طبیعی" (دئیسم) است در برابر "دین اثباتی". او به مخاطب مسیحی خود چنین میگوید: "من نه مردم خود را برگزیده میدانم نه مردم تو را. من ابتدا انسانم و بعد یهودی. تو نیز ابتدا انسانی و بعد مسیحی." (31)
برخلاف کسانی چون لاک و منتسکیو و لسینگ، آن دست از اندیشمندان اروپایی که با تجارت ماوراء بحار علقه و پیوندی نداشتند، عموماً نگرشی بدبینانه به یهودیان ابراز میداشتند. این گروه کم نبودند و به مشربهای مختلف و متضاد فکری تعلق داشتند؛ از دئیست و ماتریالیست تا مسیحی مومن. مخالفان "تجارت آزاد" (مرکانتیلیسم)، چون سِر یلیام پتی (32) (1623-1687) انگلیسی، معمولا از دشمنان سرسخت زرسالاران یهودی بودند و ایشان را موجوداتی مضر میدانستند. (33) نگرش پتی به یهودیان با اندیشه اقتصادی او پیوند مستقیم داشت. پتی زمین و کار را منشاء واقعی ثروت میدانست نه تجارت. او در کتاب معروف خود، رسالهای در باب مالیات و عوارض (1662)، به ارائه نظریه ارزش مبتنی بر کار (34) پرداخت.
هردر (35) (1744-1803)، فیلسوف معروف آلمانی، یهودیان را به سان "علف هرزهای" میدانست که "تقریباً به تمامی کشورهای اروپایی آویختهاند و شیره آنان را میمکند." (36) ولتر (37) (1694-1778) در فرهنگ فلسفی خود در ذیل مدخل "یهودی" مینویسد:
ملتهای بزرگ نمیتوانند قوانین و اعتقادات خود را از ملتی کوچک، ناشناخته و بنده اخذ کنند... هر کس ادعا کند که مصریان، ایرانیان و یونانیان دانش خود را از یهودیان اخذ کردهاند، مانند این است که ادعا کند رومیها صنعت خود را از سکنه بریتانی سفلی گرفتهاند... اقامت یهودیان در بابل و اسکندریه، که به افراد توان آشنایی با خرد و دانش را میداد، به این ملت تنها هنر رباخواری را آموخت... (38)
آنچه حساسیت این گروه از متفکران را علیه زرسالاران یهودی برمیانگیخت، بطور عمده گرایش یهودیان به ایجاد جوامع بسته و خودگردان، فرقههایی کاملا بسته با ساختار درونی مرموز و متمرکز، در درون ملتهای جدید بود. هولباخ(39) (1723-1789)، فیلسوف فرانسوی و دوست ولتر، نیز نگرشی بدبینانه به یهودیان داشت. او نوشت:
یهودیان هماره آشکارترین اصول اخلاقی و حقوقی ملتها را تحقیر کردهاند... به آنان فرمان داده شده که بیرحم، غیرانسان، ناشکیبا، دزد و خیانتکار باشند و به اعتمادی که به ایشان میشود پشت کنند... در یک کلام، یهودیان ملتی غارتگرند. آنان به فریب و نادرستی در تجارت حریصاند و میتوان تصور کرد اگر نیرومندتر بودند فجایعی را که [در دوران استقرار دولت یهود در فلسطین] در بسیاری موارد در سرزمینشان رخ داد تجدید میکردند... اگر در میان یهودیان مردمانی شریف و درستکار وجود دارند (که بی تردید چنین است) این به معنای آن است که اینان به اصول قوانین خود پشت پا زدهاند.
فیخته (40) (1762-1814)، فیلسوف نامدار آلمانی، در سال 1793 یهودیان را "دولتی خصم و قدرتمند" خواند که "بطور دائم در حال جنگ با سایر دولتها و در برخی موارد [چون لهستان] در حال سرکوب خشن شهروندان است." فیخته باور نداشت که یهودیان بتوانند به شهروندان وفادار کشورهای میزبان خود بدل شوند. (41)
توجه کنیم که فیخته درباره جوامع یهودی مستقر در قاره اروپا تعبیر "دولت" را به کار میبرد و این بیانگر حساسیت او به ساختار سیاسی درونی یهودیان است؛ ساختار یک دولت متمرکز ولی بی سرزمین. مورخین دانشگاه عبری اورشلیم معترفاند که این گروه از اندیشمندان سده هیجدهم اروپا خواستار "تغییر دین" یهودیان نبودند بلکه تنها خواستار آن بودند که یهودیان بهسان سایر شهروندان در جامعه اروپایی جذب شوند. (42) خواست زرسالاران حاکم بر جوامع یهودی، رهبران این "دولت بی سرزمین"، چنین نبود. راز تداوم محلات یهودینشین (گتوها) در اروپای سدههای هفدهم و هیجدهم را دقیقاً باید در این خواست جستجو کرد نه چیز دیگر. الیگارشی یهودی میخواست ساختار شِبهدولتی کهن خود را حفظ کند و براساس آن سازمانی نیرومند برای ثروتاندوزیهای بیکران خویش داشته باشد.
در میان رهبران انقلاب فرانسه نیز این دو گونه نگرش به الیگارشی یهودی وجود داشت. گروهی از آنان میان یهودیت بمثابه دین و یهودیت بمثابه ساختار شِبه دولتی تمایز قایل بودند؛ با اولی مخالفتی نداشتند ولی تداوم دومی را مغایر با حقوق ملی میانگاشتند. در دسامبر 1789 بحث یهودیان در مجلس ملی فرانسه مطرح شد. مورخین دانشگاه عبری اورشلیم، نظر این گروه را چنین بیان داشتهاند:
واژه یهودی (43) نام یک آئین مذهبی نیست، نام ملتی است که دارای قوانین خاص خود است؛ هماره طبق این قوانین عمل کرده و میخواهد از این پس نیز چنین کند. اگر شما یهودیان را شهروند [دولت فرانسه] عنوان کنید مانند این است که انگلیسیها و دانمارکیها را شهروند فرانسه بخوانید در حالیکه هنوز شهروند دولتهای خود باشند. (44)
برای نمونه، کلرمون تونر (45) در مجلس ملی چنین گفت:
ما نباید اجازه دهیم یهودیان یک اندام سیاسی مجزا یا یک طبقه را در درون دولت تشکیل دهند. ضرور است که هر یهودی منفرداً به یک شهروند بدل شود. ولی گفته میشود آنان خواستار این نیستند. بسیار خوب!... ما نمیتوانیم اجازه دهیم در درون دولت یک گروه غیر شهروند، یک ملت در درون ملت، حضور داشته باشد. (46)
این همان پدیدهای است که بیان کردیم. این مباحث به روشنی نشان میدهد که زندگی کاستگونه و اصرار بر تداوم ساختار قبیلهای/ دینی در "گتوها" خواست و تمایل طبیعی خود یهودیان بود.
ناپلئون نیز پس از کسب قدرت به یهودیان بمثابه یک "ملت"، نه دین، مینگریست. (47) نخستین تعارض جدی ناپلئون با زرسالاران یهودی زمانی آغاز شد که اهالی منطقه آلزاس و لورن از رباخواران یهودی شکایت کردند و خواستار عدم پرداخت ربح سنگین بدهیهای خود به ایشان شدند. مسئله رباخواری یهودی در شورای دولتی مطرح شد و با فشار شخص ناپلئون شورا تصویب کرد که پرداخت بدهیهای اهالی منطقه فوق یک سال به تأخیر افتد؛ در این فاصله مجمع سران جامعه یهودی فرانسه تشکیل شود و به بررسی مسئله رابطه یهودیان با دولت بپردازد.
لذا، در ژوییه 1806 اجلاس شورایعالی "سنهدرین" در پاریس آغاز به کار کرد و دولت فرانسه 12 مسئله مهم را، که قوانین جوامع یهودی را با قوانین ملی فرانسه در تعارض قرار میداد، برای بررسی و پاسخگویی به این نهاد ارجاع داد. از جمله، اجرای برخی قوانین فقهی یهود (چون اعتبار احکام طلاق بهوسیله دادگاههای فرانسوی)، مسئله رباخواری و نیز مسئله میزان و محدوده اقتدار نهادهای سیاسی درونی جامعه یهودی بود. شورای "سنهدرین" پاسخهایی مطبوع، دال بر به رسمیت شناختن قوانین ملی و اقتدار دولت ملی، به دولت فرانسه ارائه داد. (48)
معهذا، این پاسخ ناپلئون را قانع نکرد و وی در سال 1808 طی فرمانهایی در راه تکاپوی مالی یهودیان محدودیتهایی ایجاد نمود. (49) این مواضع ناپلئون بناپارت، الیگارشی زرسالار یهودی را به دشمن آشتیناپذیر او بدل ساخت. کمی پس از صدور فرامین فوق شبکهای گسترده به رهبری خاندان روچیلد در سراسر قلمرو امپراتوری ناپلئون پدید شد و در پیوند با دولت و ارتش بریتانیا یکی از عظیمترین و حیرتانگیزترین عملیات قاچاق ارز در تاریخ معاصر جهان را سامان داد. این عملیات در سقوط ناپلئون نقش تعیینکننده داشت. (50)
پینوشتها:
1. utility
2. Utilitarianism
3. Only what is useful is good.
4. Edward Herbert
5. Baron Herbert of Cherbury
6. Americana, vol. 14, p. 127.
7. Deism
8. Deus
9. Anthony Ashley Cooper (1st Earl of Shaftesbury)
10. ibid, vol. 17, p. 648; ibid, vol. 24, p. 648.
11. بنگرید به: همین کتاب، ج 1، ص 121.
12. ibid, vol. 15, p. 676.
13. بنگرید به: همین کتاب، ج 2، ص 102.
14. John W. Yolton
15. Royal Society
16. Robert Boyle
17. Robert Hooke
18. John Wallis
19. John Wilkins
20. Thomas Sydenham
21. Isaac Newton
22. ibid, vol. 17, p. 648.
23. درباره راجر ویلیامز و پدیده پوریتانها بنگرید به: همین کتاب، ج 2، صص 309-316.
24. Letter Concerning Toleration.
25. بنگرید به: همین کتاب، ج 1، صص 123-136.
26. Ben-Sasson, ibid, pp. 742-743.
27. Simon Luzzato
28. John Toland
29. Reasons for Naturalizing the Jews in Great Britain and Ireland.
30. Gotthold Ephraim Lessing
31. ibid, pp. 743-744.
32. Sir William Petty
33. ibid, p. 743.
34. Labour Theory of Value
35. Herder
36. ibid, p. 744.
37. Voltaire
38. ibid, p. 745.
39. Holbach
40. Fichte
41. ibid.
42. ibid, p. 746.
43. juif
44. ibid, p. 747.
45. Clermont-Tonnerre
46. ibid, p. 744.
47. ibid, p. 761.
48. درباره اجلاس فوق و مصوبات آن بنگرید به: همین کتاب، ج 1، صص 394-395.
49. ibid, pp. 761-762.
50. بنگرید به: همین کتاب، ج 2، صص 446-468.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}