نویسنده: دکتر عبدالحسین خسرو پناه




 

ارتباط دین و اخلاق از دیرباز اندیشه ی فیلسوفان، متکلّمان و اندیشمندان علم اخلاق را به خود مشغول کرده است. با نگاهی گذرا به سنّت های تاریخی حیات بشری، هم سازی و هم سانی و اتّحاد معیارها و الزام ها و هنجارهای اخلاقی با دستورهای دینی در بسیاری از جوامع مشهود است. تعبیرهای اخلاق اسلامی، یهودی، مسیحی، هندویی و. ..، خود گواهی بر این مدّعاست. البته گاه پیوستگی عمیق میان این دو پدیده، محقّقان را از جدا کردن تفکّر اخلاقی از دیگر ابعاد حیات دینی غافل کرده است.
دیدگاه های متفکّران یونان روم بوستان، هم چون سقراط و افلاطون، مبنی بر مستقل بودن این دو پدیده از یک دیگر و تکامل این نظریّه در دوران معاصر به وسیله مارکس و فروید و فتوای آنها مبنی بر تناسب نداشتن آنها با هم و نیز، گفتمان عدلیّه و غیر عدلیّه در زمینه ی حسن و قبح عقلی و شرعی افعال و مانند اینها، از پیشینه ی دیرین این موضوع حکایت دارد. شاید این سابقه بدان جهت باشد که دین و اخلاق از آغاز پیدایش انسان، همواره او را همراهی می کردند و دین داری و اخلاق مداری از فطرت و سرشت انسان آشکار می شده است.
اگر با نگاه بیرونی به چالش های میان متفکران، درباره ی رابطه ی دین و اخلاق بنگریم، در می یابیم که همه ی آنها بر اساس اندیشه های پیشینی روان شناسانه، جامعه شناسانه، انسان شناسانه و فیلسوفانه، به داوری و سلب و ایجاب این رابطه می پرداختند. مشکلِ اساسی را که از نوشته های غریبان در این باره می توان دریافت، این است که این جماعت، گاه با تعریف برون دینی و انتزاعی از دین و اخلاق، به کیفیّت ارتباط این دو پدیده پرداخته و در نهایت، داوری خود را با اخلاق و ادیان واقعی منطبق کرده اند. اینان هم چنین گاه از واژه ی دین، دین مسیحی را اراده کرده و آن گاه در مقام نتیجه گیری، مباحث خود را به مطلق ادیان سرایت می دادند.
در همین رابطه، در این گفتار حاضر به پاسخ پرسش های زیر خواهیم پرداخت:

- آیا اخلاق باید دینی باشد یا اخلاق سکولار نیز، تحقّق پذیر است؟
- آیا دین به اخلاق، تحوّل پذیر است یا اخلاق به دین و یا هیچ کدام به دیگری قابل ارجاع نیستند؟
- آیا دستورهای اخلاقی را باید از متون دینی و کتاب و سنّت به دست آورد، یا این که عقل و وجدان به تنهایی توان والایی در تشخیص حقایق اخلاقی دارند؟
- آیا دین در قلمرو اخلاق، حدّاقلی است یا حدِّاکثری؟
- در صورت پذیرش مستقل بودن دین و اخلاق از یک دیگر، آیا آن دو واقعیّت با هم کاملاً سازگاری دارند یا در مواردی با هم متعارض هستند و بر فرض دوم، حق تقدّم با دین است یا اخلاق؟

تعریف و محورهای رابطه دین و اخلاق

ابتدا باید به تعریف دین و اخلاق و رابطه ی آن دو پرداخت تا بتوان از ارتباط میان آن دو دقیق تر سخن گفت. چنان که پیش تر گفته شد، دین یعنی حقایقی که از طریق وحی به بشر القا می شود. در این مسئله ی کلامی مقصود ما از دین، اسلام است. در این گونه مباحث، باید متون دینی با اخلاق سنجیده شود تا دقیق تر قلمرو دین در مسائل اخلاق روشن شود.
منظور از اخلاق چیست؟ اخلاق جمع خُلق است و در لغت، به معنای صفت نفسانی یا هیئت راسخه است که در اثر آن حالت نفسانی، انسان بدون فکر کردن، کارهایی را انجام می دهد. این معنا فضیلت ها و رذیلت ها را در بر می گیرد و اخلاق را به فاضله و رذیله تقسیم می کند. امّا واژه ی اخلاق در اصطلاح معناهای گوناگونی دارد که توجّه به آنها مبحث حاضر را به گونه ی دیگر آشکار می کند.
اخلاق (1)، دانشی است که از مهم ترین ابعاد زندگی آدمی سخن می گوید. همه ی ما آدمیان، با این پرسش روبه روایم که چه باید بکنیم و چه کاری را نباید انجام دهیم. آیا باید در دادگاه به حقیقت شهادت داد؟ آیا آزار رساندن بد است؟ آیا نباید سخن دروغ بر زبان جاری کرد؟ و. ..، این پرسش ها که به رفتار و عملکرد انسان ها ارتباط دارند، منشأ پیدایش پرسش های نوینی شده اند، از جمله این که ملاک خوبی و بدی چیست؟ آیا گزاره های اخلاقی، ارزش صدق دارند؟ آیا اخلاق با علوم دیگر مانند هنر، تربیت، دین و. .. ارتباط دارد؟ آیا « بایدها» از « هست ها» گرفته می شوند؟
اگر دقیق تر سخن بگوییم، مسائل مربوط به مباحث اخلاقی، به هفت محور اساسی تقسیم می شوند:

1. توصیف از باورهای اخلاقی که آنها را « اخلاق توصیفی» (2) می نامند. (3)
2. گزاره های اخلاقی یا علم اخلاق که از خوب و بد افعال آدمی و صفات فاضله و رذیله سخن می گویند و در نتیجه، اخلاق با این اصطلاح، به « اخلاق فاضله» و « اخلاق رذیله» تقسیم می شود. (4)
3. دفاع فلسفی از گزاره های اخلاقی، توجیه قواعد و احکام اخلاقی و بیان فواید عمومی مسائل اخلاقی و به عبارتی، واجب بودن پیروی انسان ها از قواعد اخلاقی، فیلسوفان را به دسته هایی تقسیم کرده است: عده ای به زیان های روانی و اجتماعی افعال غیر اخلاقی توجه داده اند؛ گروهی معتقدند که برای اخلاقی بودن انسان، نباید هیچ نوع دلیل مبتنی بر نفع شخصی ارائه شود و مدعی اند ندای وظیفه، قطعی و مطلق است و گروه سوم بر این نکته پای می فشارند که آرای متافیزیکی و دینی مختلف، در تعلیل، تبیین و توجیه تعهدهای زندگی اخلاقی، نقش به سزایی دارند. این گروه معتقدند بدون دست کم پاره ای مبانی متافیزیکی یا دینی، تلاش اخلاقی بی معناست. (5)
دیدگاه های مربوط به ملاک اخلاق دستوری ( ملاک باید و نباید) به طور کلی به دو دسته تقسیم شده اند (6): غایت گرایانه (7) و وظیفه گرایانه (8).
4. تبیین مفاهیم و تصوّرات ارزشی و تکلیفی که به مسائل معنا شناختی مفاهیم اخلاقی معروفند؛
5. ارزش درستی و نادرستی و واقع نمایی گزاره های اخلاقی در پی این است که آیا گفتارهای اخلاقی، اخباری اند یا انشایی و آیا از حقیقت هر چیز حکایتی دارند یا خیر؟
6. مباحث مربوط به استنتاج، آیا گفتارهای اخلاقی از گزاره های غیر اخلاقی نتیجه می شوند؟
7. ارتباط اخلاقی با علوم و معارف دیگر، مانند هنر، تربیت، حقوق، دین و. .. و این که آیا اخلاق فردی یا اجتماعی در فرهنگ و تمدّن سازی مؤثّرند یا نه؟

موارد چهارم تا هفتم، به عنوان اخلاق تحلیلی، انتقادی، فرا اخلاق، مبانی اخلاق و اخلاق درجه ی دوم (9)شناخته می شوند. اخلاق تحلیلی به پرسش های اخلاقی و احکام هنجاری و ارزشی پاسخی نمی دهد، بلکه تمام تلاش آن در راستای پرسش های منطقی، معرفت شناختی و معنا شناختی اخلاق است.
مسئله ی رابطه ی دین و اخلاق، در محور هفتم از محورهای هفت گانه جای دارد. گرچه به صورت گذرا از محور ششم و استنتاج اخلاق از دین نیز، سخن خواهیم گفت، اما منظور از اخلاق در این مسئله، علم اخلاق یا اخلاق هنجاری و دستوری است. به عبارت دیگر، در بحث ارتباط میان اخلاق با دین به عنوان راهی برای قانونمند کردن رفتار افراد در جوامع، پنداشته شده است.
اخلاق، عکس العملی است نسبت به مشکل همکاری در میان افراد و گروه های رقیب و هدف آن، فرو نشاندن درگیرهای است که ممکن است در لایه های مختلف اجتماعی بروز کند. البته به کار گیری قدرت هم، راهی است برای داوری در مقام درگیری. ولی اخلاق با به کار گیری قدرت فرق می کند. اخلاق به اصول و قواعدی از عمل متمسّک می شود که قانونی و موجّه به شمار می آیند، یعنی، در نماد خود، با نوعی وجاهت و تأیید همراهند که بالقوه مورد قبول آحاد جامعه اند (10). در یک جمله، اخلاق – در این بحث – دانشی است که به حوزه ی منش و رفتار آدمی محدود است و از احکامی هم چون باید، خوب، بد و. .. سخن می گوید.

مفهوم رابطه دین و اخلاق

از رابطه اخلاق و دین دو تفسیر ارائه شده است:

1. ارتباط محتوایی و گزاره ای؛ بدین معنا که دستورها و قواعد اخلاقی با مراجعه به متون دینی کتاب و سنّت استنباط و استخراج می شوند. با این نگاه، اخلاق، با صرف نظر از دین به معنای مجموعه ای از گفتار، شامل باید و نباید و خوب و بد، محقّق نخواهد بود.
2. تفسیر ارتباط مبنایی و پشتوانه ای؛ یعنی دستورهای اخلاقی، از دین زاییده نمی شوند، بلکه از ناحیه ی فطرت، وجدان، عقل عملی و یا هر ابزار دیگری غیر از متون دینی به دست می آیند؛ ولی نقش دین، به ویژه اعتقادات دینی و مهم تر از همه، اعتقاد به خدا و معاد، در ضمانت اجرایی دستورهای اخلاقی بسیار مهم است.

بنابر تفسیر نخست، اخلاق جزء یا عین دین است؛ ولی بنابر تفسیر دوم، اخلاق و دین، از یک دیگر جدا هستند و دین یا اعتقادات دینی، مبادی تصدیقی گزاره های اخلاقی است.

جستاری در مسئله باید و هست

کسانی که رابطه ی میان دین و اخلاق و نیز، استنتاج اخلاقی از دین و یا دین از اخلاق را پذیرفته اند، در واقع، استنتاج و گذار منطقی « باید از هست» و یا « هست از باید» را پذیرفته اند.
بارتلی در این باره شش فرضیه را مطرح می کند:

1. اخلاق از دین استنتاج پذیر است و برعکس؛
2. اخلاق می تواند از دین استنتاج پذیر باشد، اما نه بر عکس؛
3. دین می تواند از اخلاق استنتاج پذیر باشد، اما نه بر عکس؛
4. اخلاق از دین استنتاج پذیر نیست هم چنان که دین از اخلاق استنتاج نمی شود، امّا این دو با هم سازگار و جدای از هم هستند؛
5. اخلاق از دین استنتاج پذیر نیست، یا بر عکس؛ این دو، تا اندازه ای با هم سازگارند، ولی نه به طور کلی؛
6. اخلاق و دین، کاملاً با هم ناسازگارند و یکدیگر را طرد می کنند. (11)

با روشن شدن مفاهیم ارتباط دین و اخلاق در پاسخ به مسئله ارتباط دین و اخلاق، باید توجّه داشت که تعیین ملاک و معیار اخلاق، منشأ پاسخ های متفاوت می شود؛ بدین معنا که اگر اخلاق، مبتنی بر اصالت لذت یا اصالت نفع باشد یا چنان که بر وجدان و عقل عملی و یا بر اصالت جامعه تکیه کند، در این صورت، شاید اخلاق با دین هیچ رابطه ای نداشته باشد یا فقط برای آن، رابطه مبنایی و پشتوانه ای در نظر گرفته شود.
هم چنین اگر ملاک گزاره های اخلاقی را رسیدن به قرب الهی بدانیم، با توجّه به شناخته نشدن کامل انسان از قرب و منزلت الهی، ارتباط میان اخلاق و دین، ارتباط محتوایی و گزاره ای خواهد بود.

دیدگاه های اندیشمندان غربی

1. نظریّه ی استنتاج دین از اخلاق از سوی سقراط عنوان شد؛ وی معتقد بود که عدالت از محیطی بزرگ تر از دین داری برخوردار است و دین داری، جزئی از عدالت است (12). اما این نظریّه نسبت به اسلام که حوزه ی وسیعی از عقاید، اندیشه، اخلاق و عمل را در بر دارد، ناتمام است.
2. نظریّه ی فرمان الهی (13)؛ برخی از فیلسوفان الهی، از حمله رابرت آدامز (1937م) همانند « مکتب اشاعره» در اسلام، منشأ گزاره های اخلاقی را خداوند متعال دانسته و رسیدن به حقایق اخلاقی را از ناحیه ی عقل و شهود، ناتمام می شمارد. (14)
باید توجّه داشت که نقدهای وارد شده بر « اشاعره» در بحث حسن و قبح عقلی، بر این دیدگاه نیز، وارد می شود.
3. کانت، دین و اخلاق را دو پدیده جداگانه می دید. به اعتقاد او، انسان ها نه در شناخت وظایف اخلاقی، به دین و خدا محتاجند و نه برای یافتن انگیزه و جهت عمل به وظیفه ی خود، به دین نیازی دارند، بلکه اخلاق به برکت عقل محض عملی، خود بسنده و بی نیازست.
از نظر کانت، اخلاق نیازمند دین نیست و انسان برای شناختن تکلیف خود، محتاج مفهوم خدا نیست. هم چنین، محرک نهایی عمل اخلاقی، تنها تکلیف است، نه اطاعت از احکام الهی؛ در عین حال، اخلاق منجر به دین می شود.
کانت بعد از اثبات اخلاق عقل عملی، به ناچار، اختیار انسان و جاودانگی نفس و نیز، وجود خداوند را به وسیله ی اصول موضوع عقل عملی پذیرفت. (15)
4.نظریّه ی تحوّل دین به اخلاق؛ این نظریّه از بریث ویت است که می گوید: « تنها قوانین علمی و توتولوژی های منطقی و ریاضی و نیز، قضایای شخصی معنا دارند و گزاره های دیگر، از جمله گزاره های دینی و اخلاقی، بدون معنا و محتوای معرفتی اند.» وی به پیروی از ویتکنشتاین، گزاره های دینی و اخلاقی را از حوزه معنا، به تحلیل کارکردی منتقل کرده و به جای پرسش از معنای آنها، کارکرد و چگونگی مصرف آنها را مطرح می کند.
بریث ویت هم چنین، کارکرد مدّعیات دینی را همان کارکرد گزاره های اخلاقی دانسته و رغبت به زندگی را کارکرد آن دو دسته گزاره ذکر می کند. (16)
علاوه بر این که این نظریّه دچار نقد و چالشی جدّی است، پرسش مهم از بریث ویت این است که آیا وی نسبت به فلسفه و عبارات خود، نظریّه کارکردگرایی را می پذیرد؟ علاوه بر این انحصار دین به گزاره های اخلاقی یا کارکرد اخلاقی نیز، ناتمام است.
5. اخلاق منهای دین؛ اخلاق سکولار و بدون دین در اثر تعارض بین علم و دین در آموزه های مسیحیّت و عصر روشنگری بروز کرد. این رویکرد به دو شعبه تقسیم شد: نخست گروهی که با وجود نفی دین، نسبت به حفظ دین تلاش می کنند و شعبه دوم عدّه ای که پذیرای دین و اخلاقند، ولی به استقلال و تفکیک هر دو دامنه حکم می رانند (17). کی یر کگور و مارکس در این باره دیدگاه هایی دارند که همگی دچار چالش های جدی است. (18)

دیدگاه اندیشمندان اسلامی

1. عدلیّه و غیر عدلیّه، دو گرایش عمده در بین متکلّمان اسلامی هستند که در این باره دو موضع مخالف یکدیگر دارند:
« عدلیّه» بر این باورند که انسان ها فقط توان درک برخی از اصول اخلاقی را دارند و دیگر گزاره های اخلاقی و حسن و قبح افعال را باید از راه کتاب و سنّت به دست آورد، گرچه حسن و قبح، ذاتی افعال باشد. پس سعادت نهایی انسان ها در گرو عمل کردن به احکام عقلی و شرعی و اخلاقی است. این نظریّه که پاره ای از عالمان مسیحی نیز، بدان دل بسته اند، به « معتزله» از اهل سنّت و متفکّران « شیعه» نسبت داده شده است.
در مقابل این گروه، اشاعره و غیر عدلیّه قرار دارند که نظریّه تقدّم اخلاق بر دین را نمی پذیرد و اخلاق را در مقام ثبوت و اثبات جزء دین و استنتاج شده از دین می دانند. مشرب اشاعره که بیانگر حسن و قبح شرعی است، به دو صورت استنتاج و عینیّت بیان می شود.
بدین معنا، وقتی خداوند دستور می دهد که فلان عمل را انجام دهید، آیا از این جمله می توان نتیجه گرفت که مکلّفان از نظر اخلاقی باید آن عمل را انجام دهند یا این که هر دو عبارت، هم معنا هستند؛ یعنی گزاره های ارزشی و توصیه ای در اخلاق، معادل گزاره های توصیفی در دین هستند. (19)
رابطه ی اخلاق و دین با هریک از فرض های تصوّر شده، تفاوت دارد. بر مبنای « عدلیّه» ، اخلاق در مقام ثبوت با دین و شریعت، هیچ رابطه ای ندارد و به طور کامل مستقل است، زیرا افعال، ذاتاً به حسن و قبح موصوفند و در مقام اثبات، در بخش کلیّات و پاره ای از جزئیات نیز، از دین و شریعت مستقل هستند. ولی در دیگر گزاره ها پیوند عمیقی با دین دارد.
اما بر مبنای اشاعره، اخلاق در مقام ثبوت و اثبات، با دین ترکیب شده و ثبوتاً و اثباتاً از دین استنتاج می شود و جزء آن به شمار می آید. (20)
2. دیدگاه استاد مصباح یزدی و رابطه ی اُرگانیکی اخلاق و دین؛
خیر و شرّ اخلاقی، در واقع بیانگر رابطه ای است که بین افعال اختیاری انسان و نتایج نهایی آنها برقرار بوده و می توان فهمید که چه کاری خیر است و چه کاری شر؛ چنان که اگر یک فعل با کمال نهایی ما رابطه ی مثبت داشته باشد، خیر است و اگر رابطه ی منفی داشته باشد، شرّ خواهد بود. (21)

در اصل، این نظریّه از هیچ اعتقاد دینی گرفته نشده است؛ یعنی لازمه ی پذیرفتن این نظریّه، پذیرفتن وجود خدا یا قیامت یا دستورهای دینی نیست. اما در این که کمال نهایی چیست و چگونه باید رابطه ی بین افعال و کمال نهایی را کشف کرد؟ این جاست که ارتباط با دین پدید می آید. پس اگر ما فقط اصل این نظریّه را در نظر بگیریم، متوقّف بر دین نیست. اما هنگامی که بخواهیم به آن شکل خاصی بدهیم و تعیین کنیم که چه اخلاقی خوب است و چه اخلاقی بد، با اصول دین، محتوای وحی و نبوّت و. .. ارتباط می یابیم.
ما وقتی می خواهیم کمال نهایی انسان را مشخّص کنیم، ناچاریم مسئله ی خدا را مطرح کنیم تا اثبات کنیم که کمال نهایی انسان، قرب به خداست. این جاست که این نظریّه با اعتقاد دینی ارتباط پیدا می کند. (22)

3. دیدگاه دکتر سروش و دین اقلی در حوزه اخلاق

خلاصه نظریّه ی دکتر سروش در این باره چنین است:

- اخلاقیّات، نسبت به زندگی، یا خادمند که برای زندگی هستند یا مخدومند و زندگی برای آنهاست. حقیقت این است که حجم زیادی از علم اخلاق را ارزش های خادم تشکیل می دهند؛ 99% ارزش ها خادمند و 1% مخدوم.
- دین، درباره ارزش های مخدوم، سنگ تمام گذاشته است، اما برای ارزش های خادم، نه! چون این ارزش ها کاملاً به چگونگی زندگی مرتبطند و در حقیقت آدابند نه فضیلت ها. (23)
- در جهان جدید، ارزش های خادم دگرگون می شوند. در بحث توسعه و مدرنیته، تحوّل ارزش ها، در واقع به تحوّل ارزش های خادم بر می گردد، نه مخدوم. طبق نظر همه اخلاقیون، در بعضی مواقع دروغ گفتن رواست، زیرا وقتی مقام عوض شود، ادب مربوط هم عوض خواهد شد. این به هیچ وجه به معنای نسبی شدن اخلاق نیست. نسبیّت اخلاقی، هنگامی است که شما نسبیّت را در ارزش های مخدوم ببرید. (24)
- حال که قلمرو ارزش های خادم، آداب مقامند، پس هر تحوّلی که در زندگی رخ دهد، ناچار در قلمرو اخلاقیّات ( ارزش های خادم زندگی) هم، تحوّل پدید می آورد. از طرف دیگر، بیشتر دگرگونی ها در زندگی، ارتباط مستقیمی با دگرگونی شناخت ما نسبت به زندگی و انسان دارد. این نکته فوق العاده مهمّی است. آدمی به قدر و تناسب دانایی اش زندگی می کند. زندگی امروزیان اگر پیچیده است، برای آن است که شناخت آنها پیچیده است و زندگی ساده ی پیشینیان، معلول شناخت ساده ی آنها از طبیعت، اجتماع و از انسان بود. ... به طور خلاصه، علوم انسانی جدید، هم آیینه معیشت جدید است، هم مولّد آن و هم چون این نسبت به علوم انسانی، بیان اقلّی دارد، بنابراین، بیانش نسبت به زندگی و آداب اخلاق آن هم، اقلّی خواهد بود. (25)

نقد نظریّه ی دکتر سروش

دکتر سروش از زمانی که به تدوین نظریّه، قبض و بسط تئوریک شریعت پرداخت، تاکنون مطالب فراوانی در زمینه ی معرفت دینی و دین ارائه کرده است. آن گاه که قبض و بسط را نگاشت، به نسبیّت معرفت دینی انجامید؛ حال که مدتی است از دین، تحت عناوین درک عزیزانه دین، پلورتلیسم دینی، دین اقلّی و اکثری و. .. سخن می گوید، به طرح نسبیّت ارکان دین و لاغر و کم رنگ کردن آنها پرداخته و با تأسف این رویکرد، دامنگیر اخلاق شده است که حتی غربیان در حفظ آن تلاش فراوان می کنند.
از تعریفی که ایشان نسبت به ارزش های خادم ارائه می کند و آنها را با ارزش های در خدمت زندگی مردم معرفی می کند، چنین بر می آید که ایشان در زمینه ملاک اخلاق دستوری و هنجاری، به دیدگاه غایت گرایانه گرویده است. غایت گرایان، احکام اخلاقی را کاملاً مبتنی بر آثار و نتایج عمل معرفی می کند و بر اساس آن، به خوب و بد یا باید و نباید افعال حکم می رانند؛ حال آن نتایج، سودمندی عمل اخلاقی برای شخص عامل باشد یا لذت گرایی و یا امر دیگری برای فرد یا جامعه.
این دیدگاه به طور عمده، از سوی تجربی مسلکان، مانند هیوم، بنتام و استورات میل مطرح شده است؛ البته کسانی که در زمینه ی ملاک باید و نبایدهای اخلاقی، از سازگاری داشتن گفتارهای اخلاقی با کمال آدمی و قرب الهی یا بُعد علوی انسان سخن گفته اند نیز، به گونه ای در دیدگاه غایت گرایانه جای می گیرند. در مقابل این گروه، نظریّه های وظیفه گرایانه مطرح است که درستی و نادرستی یا بایستی و نبایستی عمل بر نتایج، غایات و آثار آب بار نمی کنند، بلکه معتقدند که عمل، ویژگی هایی دارد که نفس خوب و بد و باید و نباید بودن عمل را نشان می دهد؛ کانت و پریچارد، از نمایندگان برجسته این مکتبند. حال که این دو دسته رویکرد در ملاک های گفتارهای اخلاقی روشن شد، تذکّر دو نکته درباره ی اندیشه ی سروش لازم است:
نخست این که این تقسیم بندی اخلاق به اخلاق خادم و مخدوم، بر مبنای نظریّه ی غایت گرایانه درست است و اگر کسی دیدگاه وظیفه گرایانه را بپذیرد، به هیچ وجه این تقسیم را نخواهد پذیرفت؛
دوم این که تحوّل و نسبیّت ارزش های خادم بر مبنای سودگرایی و لذّت گرایی و پاره ای از نظریّات غایت گرایانه درست است؛ اما چنین تبیینی از اخلاق، بر مبنای سازگاری اخلاق با کمال آدمی و قرب الهی و با توجّه به ثبات، کمال نهایی انسان پذیرفتنی نیست.
پرسشی که از مؤلّف محترم مقاله دین اقلّی و اکثری داریم، این است که از چه طریقی این درصد بندی را نسبت به ارزش های خادم و مخدوم به دست آورده و بیش از نود و نه درصد به ارزش های خادم و کمتر از یک درصد را به ارزش های مخدوم اختصاص داده است؟ آیا در گزاره های اخلاقی، استقرای تام کرده یا با تحقیقات میدانی به آن دست یافته است؟
درباره این که میان آداب و اخلاق باید تفکیک قائل شد، تردیدی نیست؛ البته توصیه هایی از پیشوایان معصوم (ع) مبنی بر آموزش ندادن آداب به اولاد وارد شده است؛ اما انطباق آداب بر ارزش های خادم، ناتمام یا دست کم بدون دلیل است.
مؤلّف محترم از تفکیک ارزش های خادم و مخدوم سخن می گوید؛ ولی حتّی یک مثال برای ارزش های مخدوم ذکر نمی کند، زیرا به هر حال، تمام اخلاقیّات با زندگی و سامان دادن با حیات دنیوی و اخروی ارتباط دارد؛ به تعبیر مؤلّف، حتّی ارزش های مخدوم نیز، با زندگی انسان ها مرتبط هستند؛ به همین دلیل، چنین تفکیکی ناتمام است.
اگر اختصاص دادن 99% به ارزش های خادم و نیز، تحوّل آنها در جهان جدید و جهان مدرنیته و رو به توسعه پذیرفته شود، در آن صورت باید پذیرای حذف بخش زیادی از دین باشیم که همان اخلاقیّات است و در ده ها جلد کتاب ثبت و ضبط شده اند و نه تنها به اخلاق حدِّاقلی که ناچاریم به قرآن و سنّت حدِّاقلی نیز، رو آوریم.
شایان ذکر است که پس از بعثت پیامبر اسلام (ص) افراد و گروه های متعدّدی در حذف و لاغر کردن دین، تلاش های فراوان کرده اند. برخی اسلام را برای هزار و چهار صد سال پیش مفید دانسته اند و گروهی دیگر، قرآن و سنّت را به رابطه ی انسان با خداوند اختصاص داده اند و حضور اجتماعی را از دین حذف کرده و با حیله های مختلف، ضد دین شریف و جاویدان اسلام، به قیام پرداخته اند. ولی در هیچ روزگاری با این دقّت و ظرافت، دین مورد هجوم و آسیب قرار نگرفته بود؛ زیرا با پذیرش این مطالب، نه تنها اخلاق در این دوران به دین نیازمند نخواهد بود، بلکه باید تمام ارزش های اخلاقی که در دین ثبت شده اند، از عرصه روزگار حذف شود، به گونه ای که حتی قبح دروغ گویی و حسن راست گویی در زندگی مدرنیته قابل دگرگونی باشد.
ایشان استثنائات اخلاقی را گواه مدّعای خود می داند و با این وسیله از نسبیّت اخلاقی می جهد؛ در حالی که این، خود نسبیّت اخلاقی است؛ افزون بر این که روا شمردن دروغ به هیچ وجه بر استثنایی بودن گزاره های اخلاقی دلالت ندارد.
نکته ی مهم دیگر این که ارزش های خادم، خود بر دو نوعند:
الف) ارزش هایی که برای تمام زندگی اند، اما آن بخش از نیازهای ثابت زندگی و نیازهای ابدی انسان ها که به تمام دوران ها ارتباط دارند؛
ب) ارزش های خادمی که به بخش های متغّیر زندگی مربوط هستند. سخن از تحوّل ارزش های اخلاقی و تأثیر پذیری آنها از دگرگونی های زندگی یا شناخت های ما از طبیعت، انسان و اجتماع و به طور خلاصه، از علوم انسانی، فقط به دسته ی دوم ارزش های خادم، که همان آداب باشند، اختصاص دارد. (26)

نظریّه ی برگزیده

با توجّه به مطالب گذشته، تا حدودی نظریّه برگزیده روشن شده است.
بحث رابطه ی دین و اخلاق، از دو منظرِ درون دینی و برون دینی قابل بررّسی است. از منظر برون دینی و صرف نظر از آیه ها و روایت ها، تعهّدهای اخلاقی، به لحاظ ضمانت اجرایی، به سنّت های دینی پای بند هستند، به عبارت دیگر، اعتقاد به خداوند و ثواب و عقاب اخروی، نقش مؤثری در تحقّق دستورهای اخلاقی دارد. البته پیروان ادیان در سطح پایین به کمک اعتقادهای دینی، به ویژه وعده ی پاداش و جزا، به تعهّدهای اخلاقی پای بندند و در سطح عالی تر، انگیزه ی قرب الهی و کمال نهایی و نیز، اعتقاد به رابطه ی تکوینی میان اعمال اخلاقی و کمال انسانی، در تحقق فرامین اخلاقی مؤثر هستند. در ضمن، اعتقادهای دینی در توجیه گزاره های اخلاقی و فلسفه ی اطاعت از دستورهای اخلاقی، تأثیر به سزایی دارند. البّته ما در تمام گزاره های اخلاقی دیدگاه های غایت گرا را نمی پذیریم، زیرا الزامات نهایی اخلاق، مطلقند و به دین و غایات دیگر، وابستگی ندارند.
دین و آموزه های دینی که بیانگر برنامه ی کلی زندگی و ابعاد گوناگون روابط انسانی هستند، در پیدایش محتوایی اخلاق نیز، نقش محوری دارند، زیرا با وجود این که عقل عملی و وجدان آدمی، توان درک اصول اخلاقی را داراست، در تشخیص مصداق ها و انطباق اصول بر مصداق ها ناتوان است؛ به همین دلیل، بشر در حیات دنیوی خویش باید به روش آسمانی و الهی، به عنوان تکمیل کننده ی عقل و وجدان مراجعه کرده و باید و نبایدهای دیگر را کشف کند.
حال اگر از منظر درون دینی به مسئله ی رابطه دین و اخلاق مراجعه کرده و متون دینی، یعنی کتاب و سنّت را محور پاسخ دادن به این پرسش مهم قرار دهیم، بدون شک، رابطه ی محتوایی عمیقی میان دین و اخالق مشاهده می کنیم. بخش زیادی از آیه ها و روایات ما که به مسائل اخلاقی اختصاص دارند و به ناچار این دستورهای اخلاقی، در آباد کردن حیات دنیوی مؤثرند و بر اساس مسئله ی تجسّم اعمال، آباد کردن آخرت نیز از اعمال دنیوی ناشی می شود.
شایان ذکر است که برخی از دستورهای اخلاقی، از باب آداب موقّت و مقطعی اند و پیشوایان دین به ما توصیه کرده اند که فرزندانتان را به آداب خودتان تأدیب نکنید، زیرا آنها برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند(27)! ولی تا زمانی که دلایل نقلی یا عقلی قطع آوری در میان نباشد، اصل اوّلی بر دوام اصول اخلاقی دلالت دارد.
دین « اسلام» ، علاوه بر بیان مسائل اخلاقی و مصداق های عدالت و ظلم، اهداف و غایات ارزش های اخلاقی رانیز بیان می کند و از آن رو، که هیچ کدام از راه های عادی به دست آوردن معرفت، توان تشخیص مسیر و راه رسیدن به آن هدف متعالی را ندارند، به ناچار باید در شناخت آن ارزش ها به دین مراجعه کرد.
از نگاه قرآن، نصوص و ظواهر دینی، مباحث مختلف مربوط به اخلاق در امور ذیل سامان داده می شوند:
الف) با استخراج و تنظیم گزاره های دینی، راه برای علم اخلاق هموار می شود و « قرآن کریم» در بیان عرصه های مختلف اخلاق، اعم از فردی و اجتماعی، ثابت ها و متغیرها و نیز، روحی و روانی گویاست؛
ب) با بهره گیری از مباحث هستی شناختی و انسان شناختی قرآن و روایت ها، مباحث مربوط به اخلاق توصیفی نیز، قابل استخراج است؛
ج) مبانی ارزش های اخلاقی نیز، از متون دینی دست یافتنی اند.
بر سر راه ارتباط دین و اخلاق، چالش هایی تصویر شده است، از جمله: التزام نداشتن به اخلاق دینی در بین دین داران؛ تضادّ در اخلاق دینی؛ ترجیح اخلاق سکولار بر اخلاق دینی و پاسخگو نبودن اخلاق دینی به مقتضیّات زمان.
به تمامی این چالش ها پاسخ مناسب داده شده و هیچ یک، توان معارضه با نظریّه ی برگزیده را ندارند. (28)

پی‌نوشت‌ها:

1. Ethics.
2. Discripitive Ethics.
3. ویلیام کی فرانکا، فلسفه اخلاق، ترجمه ی هادی صادقی، ص 25.
4. کلام جدید، ص 431.
5. میرچا الیاده، فرهنگ و دین، زیر نظر بهاء الدین خرمشاهی، ص 13 و 14.
6. کلام جدید، ص 432.
7. Teleogical Throries.
8.Deontolgical Theories .
9. Secondorder Ethics.
10. فرهنگ و دین، ص 5 و 6.
11. محمد تقی مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، ص 172.
12. رومانو گواردینی، مرگ سقراط، ترجمه ی محمد حسین لطفی، ص 49 و 50.
13. Divinecommand Theory.
14. Robertm. adams, Ethics and commands of philosophy of religion. (oxford university press) 1996 p.72-529.
15. فرهنگ و دین، ص 12؛ کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه ی اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، ص 349؛ سیر حکمت در اروپا، ج 2، ص 356 و 357.
16. مایکل پترسون، عقل و اعتقاد دینی، ص 27؛ ویلیام بارتلی، اخلاق و دین، ص 26 و 27.
17. تاریخ فلسفه، غرب، ج 7.
18. کتاب ترس و لرزکی یرکگور، محتوای نظر کی یرکگور است.
19. کلام جدید، ص 440-443.
20. علامه حلی، کشف المراد، الفصل الثالث فی افعاله، ص 302؛ عبدالرزاق لاهیجی، سرمایه ایمان، ص 57- 59؛ محمد تقی مصباح یزدی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص 94.
21. محمد تقی مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق، ص 197-199.
22. همان
23. عبدالکریم سروش، مجله ی کیان، دین اقلی و اکثری، شماره 41، ص 5.
24. همان.
25. همان، ص 5 و 6.
26. برای ملاحظه دیگر نقدها، رجوع کنید به کلام جدید، ص 448 و 449.
27. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 267.
28. برای ملاحظه تفصیل بحث، رجوع کنید به: عبدالحسین خسرو پناه، قلمرو دین، فصل ششم.

منبع مقاله: خسرو پناه، دکتر عبدالحسین؛ (1388)، مسائل جدید کلامی و فلسفه دین (2)، قم: مرکز بین المللی ترجمه و نشر مصطفی(ع)، چاپ اول.