نویسنده: عبدالله شهبازی




 

مقدمه:

شناخت فرایند تکوین الیگارشی زرسالار معاصر بدون بررسی پیوند یهودیان با اندیشهها و حرکتهای "رازآمیز" و "مسیحایی"، که به‏ویژه در پیرامون "تصوف یهودی" (کابالا) رخ نمود، کامل نخواهد بود. در این بررسی، نقش مهم این اندیشهها را در اشاعه موج تهاجم ماوراء بحار الیگارشی اروپا درخواهیم یافت. این بررسی آن بنیادهای نظری/ فرهنگی تمدن جدید غرب را آشکار میسازد که در تاریخنگاری رسمی غرب یکسره مسکوت مانده است. در الگوی تاریخنگاری فوق، تکوین تمدن جدید غرب فرایندی است "خردگرایانه" که در "نوزایی عقلی" سدههای شانزدهم و هفدهم میلادی ریشه دارد. بررسی ما، به عکس، سهم عظیم انگیزش‏ها و آرمان‏های رازآمیز و جادویی و خرافی را در این فرایند نشان میدهد. تنها با شناخت این بُعد از اندیشه و فرهنگ جدید غرب است که میتوان جایگاه و نقش فرقههای رازآمیز امروزین، به‏ویژه فراماسونری، را در ساختار سیاسی و نظری الیگارشی زرسالار معاصر شناخت.

مکتب کابالا: خاستگاه فرقههای رازآمیز

"کابالا" (1) نامی است که بر "تصوف یهودی" اطلاق میشود و تلفظ اروپایی "کباله" عبری است به معنی "قدیمی" و "کهن". این واژه به شکل "قباله" عربی برای ما کاملا آشناست.
پیروان "آئین کابالا" (کابالیستها) (2) این مکتب را "دانش سری و پنهان" حاخامهای یهودی میخوانند و برای آن پیشینهای کهن قائلاند. برای نمونه، مادام بلاواتسکی، رهبر فرقه "تئوسوفی"، مدعی است که "کابالا" (قباله) در اصل کتابی است رمزگونه که از سوی خداوند به پیامبران، آدم و نوح و ابراهیم و موسی، نازل شد و حاوی دانش پنهان قوم بنیاسرائیل بود. به ادعای بلاواتسکی، نه تنها پیامبران بلکه تمامی شخصیتهای مهم فرهنگی و سیاسی و حتی نظامی تاریخ، چون افلاطون و ارسطو و اسکندر و غیره، دانش خود را از این کتاب گرفتهاند. مادام بلاواتسکی برخی از متفکرین غربی، چون اسپینوزا و بیکن و نیوتون، را از پیروان "آئین کابالا" میداند. (3)
این ادعا نه تنها نپذیرفتنی است بلکه برای "تصوف یهودی"، به عنوان یک مکتب مستقل فکری، نیز پیشینه جدی نمیتوان یافت. مشارکت یهودیان در نحلههای فکری رازآمیز و عرفانی به فیلو اسکندرانی در اوایل سده اول میلادی میرسد. ولی فیلو واضع مکتب جدید فکری نبود و کار او را باید به ارائه اندیشههای دینی یهود در قالب فلسفه یونانی و فرهنگ هلنی محدود دانست. به عبارت دیگر، فیلو بیشتر یک متفکر هلنی است تا یهودی. در دوران اسلامی نیز چنین است. نحلههای فکری گسترده عرفانی/ رازآمیز که در فضای فرهنگ اسلامی پدید شد بر یهودیان نیز تأثیر گذارد و برخی متفکرین یهودی آشنا با مباحث عرفانی پدید شدند که مهمترین آنان ابویوسف یعقوب بن اسحاق القرقسانی (4) (سده چهارم هجری/ دهم میلادی) است. معهذا، باید توجه نمود که قرقسانی، ساکن بغداد، از متفکرین و نویسندگان برجسته قرائی است و به فضای فکری یهودیت تلمودی تعلق ندارد. دو کتاب اصلی او، کتاب الانوار و المراقب و کتاب الریاض و الحدایق، نیز به زبان عربی است. (5)
اوج تولید فکری یهودیان در عرصه اندیشه عرفانی در دوران پیش از کابالا، دو رساله سِفر یصیرا (آفرینشنامه) (6) و سِفر بهیرا (روشنایی‏نامه)(7) است. این دو رساله را باید تلاشی دانست برای ارائه عقاید دینی/ سیاسی یهود در قالب مفاهیم عرفانی رایج در دنیای اسلام. بدینسان، مفاهیمی چون "نور" و "سلوک" و "تجلی" و "جدایی" و "وصل" و غیره به یهودیت راه یافت؛ نخستین تجلی نور در کوه طور بر موسی (ع) است و سپس داوود، نماد نور الهی، به حامل آن در دنیای زمینی و "شخینا"، (8) تجلی روحانی داوود، به حامل آن در دنیای ماوراء زمینی بدل میشود. این همان اسطوره سیاسی "خاندان داوود" است که اینک جامه رازآمیز پوشیده است. این میراث نه چندان غنی، که "قباله" (کابالا) خوانده میشد، در سده سیزدهم میلادی به پیدایش "تصوف یهودی" (کابالا) انجامید. تا زمان فوق، "قباله" (کابالا) واژهای عام بود و مصداقی مشخص نداشت. نه کتابی به این نام در کار بود نه مکتبی جدی از عرفان یهودی. از زمان تدوین کتاب ظهر، در اواخر سده سیزدهم میلادی، واژه "قباله" (کابالا) بطور عمده به این کتاب اطلاق شد و پیروان این مکتب جدید "کابالیست" نام گرفتند.
کابالا، تصوف جدید یهودی، نیز به شدت متاثر از فرهنگ اسلامی است و حتی بسیاری از مفاهیم آن شکل عبری مفاهیم رایج در فلسفه و عرفان اسلامی است. درواقع، اندیشهپردازان مکتب کابالا، به دلیل زندگی در فضای فرهنگ اسلامی و آشنایی با زبان عربی، به اقتباس از متون مفصل عرفان اسلامی دست زدند و با تأویلهای خود به آن روح و صبغه یهودی دادند. این کاری است که یهودیان در شاخههای متنوع علم و دانش، از فلسفه مشائی که به‏وسیله ابنمیمون "یهودی" شد تا پزشکی و نجوم و غیره، انجام دادند. برای نمونه، باید به مفاهیم "هوخمه" (9) (حکمت)، "کدِش" (10) (قدس)، "نفش" (11) (نفس)، "نِفِش مدبرت" (12) (نفس مدبره)، "نِفِش سیخلت"(13) (نفس عاقله)، "نِفِش حی"(14) (نفس حیاتبخش)، "روح" (15) و غیره در کابالا اشاره کرد. مکتب کابالا نیز به دو بخش "حکمت نظری" (16) و "حکمت عملی" (17) تقسیم میشود. در تصوف کابالا بحثهای مفصلی درباره خداوند و خلقت وجود دارد که مشابه عرفان اسلامی است به‏ویژه در تأکید فراوان آن بر مفهوم "نور" و مراحل تجلی آن. آنچه از زاویه تحلیل سیاسی حائز اهمیت است، "شیطانشناسی" (18) و "پیام مسیحایی" (19) این مکتب است و دقیقاً این مفاهیم است که کابالا را به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی معنادار میکند.
سرآغاز طریقت کابالا به اوایل سده سیزدهم میلادی و به اسحاق کور (20) (1160-1235) میرسد که در بندر ناربون (21) (جنوب فرانسه) میزیست. او برخی نظرات عرفانی بیان میداشت. تعالیم اسحاق کور چون سایر آموزش‏های عرفانی است که برای کمال معنوی مراتب مختلف قائل‏اند و سیری استعلایی را برای رسیدن به کمال مطلق پیشنهاد میکنند. مفهوم "عین صوف" (22) ساخته اوست. این مفهوم را، که به معنی "لایتناهی" است، اسحاق به معنای خداوند به کار برد ولی بعدها به معنای نظام هستی بطور عام به کار گرفته شد. (23)
دوران شهرت اسحاق کور در بندر ناربون مصادف است با سلطنت جیمز اول، شاه آراگون (1213-1276). جیمز اول همان شاه مسیحی شمال اسپانیاست که از سال 627 هجری/ 1229 میلادی به دولت‏های اسلامی اندلس هجوم برد و موجی از جنگ‏های صلیبی را علیه اسپانیای اسلامی برانگیخت که "باز پسگیری" (24) خوانده میشد. جیمز با اشغال جزایر بلیار (بالریک) و سرزمین ثروتمند و مسلماننشین بلنسیه (والنسیا) قلمرو دولت قدیمی آراگون را، که اینک با انضمام کنتنشین بارسلونا به آن کشوری قابل اعتنا بود، گسترش داد و با تجهیز نیروی دریایی خود به یک قدرت مدیترانهای بدل شد. او در سال 1256 با لویی نهم، پادشاه فرانسه، پیمانی امضا کرد و ثبات مرزهای آراگون را تأمین نمود.(25) بدینسان، در حوالی نیمه سده سیزدهم میلادی جیمز اول آراگون، که اینک به "جیمز فاتح" شهرت داشت، از قدرتهای سیاسی و نظامی درجه اول اروپا و از سرکردگان جنگ‏های صلیبی به شمار میرفت.
سلطنت جیمز اول مقارن است با جنگ صلیبی پنجم، پایان دادن به خلافت عباسی بغداد به‏وسیله هلاکو خان مغول (656 ق./ 1258م.)، ظهور دولت مقتدر ممالیک ترک در مصر (648 ق./ 1250م.)، انتقال مرکز خلافت عباسی به قاهره و پیوند آن با دولت ممالیک. از این پس، تا سال‏های مدید، دولت ممالیک مصر به عنوان دشمن اصلی الیگارشی صلیبی اروپا شناخته می‏شد.
دولت ممالیک، که به مدت 275 سال فرمانروایی منطقه را در دست داشت، دولتی منظم و بسیار باعظمت بود که به‏رغم جنگ‏های داخلی و آشوبهای سیاسی متعدد و کشمکشهای طایفهای توانست تمدنی تأسیس کند که آثار آن هنوز در مصر و سوریه باقی است. بویژه که سلاطین این دولت به علوم و فنون توجه تام داشتند. از جهت نظامی نیز سلاطین مملوک توانستند با قدرت فوقالعادهای با صلیبیان به مقابله برخیزند و با یورش مغولان، که پس از استیلا بر سوریه و آناتولی مصر را تهدید میکردند، روبرو شوند. (26)
"جیمز فاتح" با الیگارشی یهودی رابطه نزدیک داشت؛ وزیر مالیهاش یهودا لاوی (جودا دلا کاوالریا) بود و در دربارش یهودیان ثروتمند دیگر نیز حضور داشتند. در تهاجم جیمز به سرزمین‏های اسلامی، این یهودیان نقش مهمی داشتند و حکومت شهرهایی که به اشغال در میآمد عموماً به ایشان محول میشد. (27) در این زمان یک حاخام یهودی به‏نام موسی بن نهمان، معروف به نهمانیدس (28) (1194-1270)، در دربار جیمز حضور داشت که به‏نام اسپانیایی "بناستروگ داپورتا" (29) نیز خوانده میشد. مورخین دانشگاه عبری اورشلیم او را از "خاندان‏های اشرافی" یهود و متعلق به حلقه "یهودیان درباری" میدانند. معنی تعلق به "خاندان‏های اشرافی" این است که وی به شاخهای از "خاندان داوودی" تعلق داشت. نهمانیدس "بزرگترین مقام دینی [یهودیان] عصر خود در اسپانیا" به‏شمار میرفت و در اسپانیا زمانیکه از "ربی" ، به معنای مطلق کلمه، سخن میرفت منظور نهمانیدس بود. نهمانیدس با مهیر بن تودروس ابولافی (30) دوستی نزدیک داشت و مورد علاقه فراوان و مشاور جیمز اول بود. (31)
نهمانیدس، با الهام از نظریات اسحاق کور، در شهر گرونا (32) یک مرکز فعال صوفیگری یهودی ایجاد کرد که رهبری آن با حاخامهای این شهر بود. گرونا شهری است ساحلی در ایالت کاتالونیای (33) اسپانیا (شمال شرقی شبه جزیره ایبری، در میان کوه‏های پیرنه و بندر بارسلونا). این شهر زادگاه نهمانیدس و مأوای یک گروه فعال و مقتدر از یهودیان بود. مرکز فوق نقش اصلی را در پیدایش فرقه کابالا، اشاعه آن در سراسر شبه جزیره ایبری و ظهور انبوهی از رسالههای کابالی داشت. مورخین یهودی نقش نهمانیدس را در پیدایش و اشاعه کابالا مهم و تعیینکننده میدانند. تألیفات نهمانیدس حدود 50 کتاب و رساله است که در سه زمینه تفسیر "تورات" ، فقه تلمودی و کابالاست. رسالههای کابالی نهمانیدس تا سال 1325 میلادی منبع اصلی فرقه کابالا بود. تنها از این زمان است که کتاب ظهر جایگزین آن شد. (34)
به‏نوشته دایرة المعارف یهود، نهمانیدس در سال 1267 به بیتالمقدس رفت و سه سال بعد در آنجا درگذشت. گفته میشود او در آنجا یک کانون کوچک یهودی نیز تأسیس کرد. علت سفر نهمانیدس به فلسطین را فشار پاپ کلمنت چهارم و روحانیون مسیحی آراگون بر جیمز اول عنوان میکنند و این در حالی است که میدانیم یکی از پسران نهمانیدس در سال‏های بعد از درباریان آلفونسوی پنجم، شاه کاستیل، بود و از ملاکین بزرگ پایتخت این کشور! (35)
دخترزاده نهمانیدس، به‏نام لوی بن گرشوم (36) (1288-1344)، در جنوب فرانسه میزیست و از فلاسفه، ریاضی‏دانان، مفسرین "تورات" و منجمین بزرگ یهودی زمان خود بود. او به‏نام گرسونیدس (37) شهرت دارد. گرسونیدس با "شخصیتهای مهم مسیحی" رابطه نزدیک داشت و تألیفات او بر محافل فکری اروپا موثر بود. بخش نجوم کتاب معروف او، جنگ‏های خداوند، به دستور پاپ کلمنت ششم به لاتین ترجمه و منتشر شده است. (38)
نهمانیدس دو سال پس از مرگ هلاکو و آغاز سلطنت پسرش اباقا خان مغول (663-680 ق./ 1265-1282م.) راهی خاورمیانه شد. اباقا خان بوداییمذهب از متحدین حکمرانان مسیحی اروپا به شمار میرفت. او با ماریا، دختر نامشروع میخائیل پالئولوگوس ،(39) امپراتور یونانی روم شرقی، ازدواج کرد و با پاپ و کانون‏های صلیبی اروپا رابطه نزدیک برقرار نمود. این در زمانی است که رکنالدین بیبرس بندقداری، سلطان مصر (658-676 ق./ 1260-1277م.)، تهاجمی سخت را برای آزادی سرزمین فلسطین از سلطه اروپاییان آغاز کرده بود. (40) رنه گروسه مینویسد: "سلطان مملوکها، بیبرس، که خود را مدافع اسلام در دنیا میدانست، یکی از مهیبترین جنگجویان زمان خود بود." (41) این جهادی است که سرانجام، در سال 691 ق./ 1291م.، به دو سده سلطه الیگارشی صلیبی اروپا بر فلسطین پایان داد.
در این زمان حکمرانان اروپا فرسودهتر و گرفتارتر از آن بودند که رغبتی به تداوم جنگ‏های صلیبی نشان دهند. معهذا، کانون‏هایی بودند که میکوشیدند به شکلهای مختلف آتش "جهاد" ضداسلامی را بار دیگر شعلهور سازند. در پرتو این تلاش‏ها بود که سرانجام جبههای نااستوار از اباقا خان مغول، امپراتور روم شرقی و شاه آراگون شکل گرفت. میدانیم که در سال 668 ق./ 1269م. نمایندگان میخائیل پالئولوگوس و اباقا خان در دربار جیمز اول در والنسیا بودند و درباره لشکرکشی به خاور نزدیک مذاکره میکردند. در این زمان، نهمانیدس دو سالی است که در منطقه جنگی حضور دارد. و نیز میدانیم که والنسیا کانون تکاپوی الیگارشی یهودی اروپا و پایگاه خاندان لوی است؛ همانانی که، به‏نوشته دایرة المعارف یهود، از نیمه دوم سده سیزدهم با سازمان صلیبی "شهسواران معبد" پیوند داشتند. (42) اکنون درست همان زمان است و اکنون ماجراجویان "طریقت شهسواران معبد" تنها مدافعان جدی مستملکات صلیبیون در فلسطین به‏شمار میروند.
عباس اقبال پیوند "جیمز فاتح" آراگونی با اباقا خان مغول را بگونهای کماهمیت مطرح ساخته است. او مینویسد جیمز اول "از خیانت مردم شرقی [؟!] و بیرحمی مغول اندیشه کرد" و حاضر به همکاری با اباقا خان نشد. (43) این درست نیست. اول، جیمز بیرحمتر از آن بود که از "بیرحمی مغول" اندیشه کند. دوم، پیوند جیمز با این حادثه عمیق و استوار بود. او به فلسطین لشکر کشید ولی "طبیعت" او را ناکام گذارد. برتولد اشپولر مینویسد توفانهای سخت مانع شد که جیمز طبق وعده نیروی خود را به شرق اعزام کند. (44) ولی گزارش رانسیمان نشان میدهد که بخشی از لشکر او از مدیترانه گذشت و در منطقه به کارزاری نافرجام با مسلمانان نیز دست زد:
در اول سپتامبر 1269، جیمز اول شاه آراگون با ناوگانی نیرومند به قصد نجات خاورزمین از بارسلون [برشلونه] به حرکت درآمد. ولی بدبختانه تقریباً بلافاصله توفانی چنان وحشتناک برخاست و در دریا آنچنان انقلابی برانگیخت که شاه و بیشتر سفینههای او ناچار راه بازگشت پیش گرفتند. و فقط ناوگانی خرد، تحت فرمان دو پسر نامشروع وی به‏نام‏های فرناندو سانچز و پدرو فرناندز، از توفان نهراسیدند و در اواخر ماه دسامبر، به اشتیاق نبرد با کفار، به عکا فرود آمدند. اوایل ماه دسامبر سلطان بیبرس عهد آشتی را بشکست و با سه هزار تن سرباز در اراضی پیرامون عکا پدیدار گشت.
این جنگ به شکست هولناک سپاه مشترک آراگونی‏ها و فرانسوی‏ها انجامید و دو پسر خردسال جیمز "دست خالی به آراگون باز گشتند." (45)
اباقا خان نیز فرجامی مشابه یافت:
لشکر ایلخان... در اکتبر 1281 از مملوکان شکست خورد و مجبور به فرار شد. مسجدهای دمشق و قاهره بانگ الله اکبر برآوردند و مردم نماز شکر گزاردند و خدای را سپاس گفتند... مغولان برای ابد از دستیابی به مدیترانه محروم ماندند. پنج ماه پس از آن جنگ، اباقا بر اثر افراط در بادهخواری دچار هذیان شد و در آوریل 1282، به همان سن که پدرش درگذشته بود، از دنیا رفت. (46)
با شناخت حوادث فوق، نمیتوانیم بپذیریم که نهمانیدس 73 ساله برای "زیارت" و "عبادت" به بیتالمقدس رفت و میان سفر این مشاور و درباری متنفذ "جیمز فاتح" به فلسطین با لشکرکشی شاه آراگون و فرقه فرانسوی "شهسواران معبد" علیه مسلمانان رابطهای نبود. فلسطینِ آن روز صحنه جنگ‏های خونین مسلمانان از یکسو و صلیبیون از سوی دیگر است و محل اسکان و اطراق یک پیرمرد "عابد" و تألیف کتاب و تأسیس کانون تعلیم و تعلم نیست. قابل تصور است که نهمانیدس به عنوان طلایه اطلاعاتی و سیاسی جیمز راهی منطقه شد و قطعاً با دربار اباقا خان مغول و شوالیههای "معبد سلیمان" و تکاپویی که منجر به لشکرکشی جیمز به فلسطین شد پیوند نزدیک داشت. قطعاً دو پسر خردسال جیمز نیز، که به شکل نمادین فرماندهی ارتش آراگون را در فلسطین به دست داشتند، بیسرپرست و بدون مشاور و راهنما نبودند.
در آینده، به‏ویژه در نظریات ناتان غزهای، مضمون و کارکرد کاملا سیاسی "تصوف کابالا" را خواهیم شناخت و در خواهیم یافت که پیدایش این فرقه نیز بیارتباط با حوادث فوق نبود. مکتب کابالا مدعی شناخت خداوند، آفرینش و رازهای نظام هستی بود؛ تکاپویی ذهنی که برای هر انسان جاذبه شگرف دارد. اندیشهپردازان و گردانندگان فرقه کابالا مدعی بودند که این طریقت مکمل "تورات" است؛ اسراری است که خداوند بطور شفاهی و خصوصی به موسی ابلاغ کرد تا تنها در اختیار محرمان "قوم برگزیده" قرار گیرد. دین یهود تنها پوستهای است آشکار و همهفهم از مفاهیم رازآمیز هستی که قلب ناشناخته آن "کابالا" است. این اسرار از زمان موسی، نسل به نسل، در خواصی از یهودیان به میراث ماند تا به امروز رسید. عنوان "کابالا" (قباله) دقیقاً ناظر به دعوی کهنسالی میراث فوق است. این ادعا در فضای آن روز قاره اروپا، که ساحرپیشگی و کیمیاگری بازار گرم داشت، جاذبهای شگرف یافت و تأثیری چنان عمیق برجای نهاد که تا به امروز پابرجاست.
به گمان ما، نهمانیدس و سایر اعضای الیگارشی زرسالار یهودی اسپانیا از شهرت اسحاق کور بهره جستند و در حوالی نیمه سده سیزدهم میلادی "تصوف کابالی" را بمثابه یک مکتب و سازمان رازآمیز و بسیار موثر بنیان نهادند. مکتب کابالا کارکرد احیاء و ترویج آرمان‏های "مسیحایی" را به دست گرفت و این آرمان‏ها در بنیاد تحریکات جنگافروزانه صلیبی سده سیزدهم و تکاپوهای "شِبهصلیبی" و "نو صلیبی" سدههای پسین جای داشت. در سده چهاردهم میلادی، هستههای فرقه کابالا در جوامع یهودی سراسر جهان، به‏ویژه در بنادر ایتالیا، مستقر شد. از طریق ایتالیا، که قلب جهان مسیحیت به شمار میرفت، پیشگویی‏های اسرارآمیز درباره ظهور قریبالوقوع مسیح و استقرار سلطنت جهانی او، به مرکزیت بیتالمقدس، رواج یافت و دربار پاپ در رم و سایر کانون‏های فکری و سیاسی دنیای مسیحی را به شدت متأثر ساخت. در تمامی این دوران منجمین بانفوذ یهودی، یکی پس از دیگری، درباره ظهور قریبالوقوع "مسیح" پیشگویی میکردند. یک نمونه گرسونیدس، نوه نهمانیدس، است که ظهور مسیح بن داوود را در سال 1358م. پیشبینی میکرد. (47)
در اواخر سده سیزدهم میلادی، با تدوین کتاب ظهر، (48) تصوف رازآمیز کابالا به صورت یک نظام فکری و عملی سامانیافته و منسجم درآمد و شکل نهایی خود را یافت. این کتاب را موسی بن شم تاو لئونی (49) (1240-1305) در سال‏های 1280-1286 نوشت. (50) "ظهر" به معنای "درخشش" است و با واژه‏های مشابه در زبان عربی خویشاوند است.
کتاب ظهر نوشتههایی است در تفسیر و تأویل "تورات" و سایر کتب مندرج در "عهد عتیق" به زبان آرامی. این کتاب به شیوه متون عرفانی رایج در دنیای اسلام تدوین شده که از زبان نماد و تمثیل و داستان‏های رازآمیز برای بیان عقاید خود بهره میبردند.
موسی لئونی برای معتبر ساختن اثر خویش، آن را به گذشتههای دور، به یک حاخام یهودی به‏نام شمعون بن یوحای (51) منتسب کرد که گویا در سده دوم میلادی میزیست: شمعون بن یوحای از چنگ رومیها میگریزد، به مدت 13 سال در غاری پناه میگیرد، در این مدت به عبادت و تفکر میپردازد و سرانجام رازهای هستی بر او آشکار میشود. موسی بکلی منکر تدوین این کتاب به‏وسیله خود بود و ادعا میکرد که یک زن یهودی و دخترش برخی دستنوشتههای قدیمی را در اختیار او نهادند و وی در میان آنها کتاب ظهر را یافت.
اصالت این کتاب از همان زمان مورد تردید قرار گرفت و از جمله زن و دختر فوق منکر داستان موسی لئونی شدند. مضمون کتاب و اشارات تاریخی آن نیز بکلی قدمت آن را مردود میسازد. برای نمونه، بسیاری از شخصیتهایی که در کتاب ظهر از آنان یاد شده معاصر شمعون بن یوحای فوقالذکر نبودهاند. بهرروی، امروزه محققین تردیدی ندارند که کتاب فوق در فاصله سال‏های 1270 تا 1300 میلادی تدوین شده و مصنف آن موسی لئونی است. (52)
کتاب ظهر مشتمل بر 24 فصل است. بخش عمده این اثر شرح گفتگوهای شمعون بن یوحای با حلقه مریدان و شاگردانش است که در آن مکاشفات خود و رازهای هستی را فاش میکند. این فصلها نامهایی چون "ایدرا ربا" (53) (مجمع بزرگ)، "ایدرا زوتا" (54) (مجمع کوچک)، "راز درازین" (55) (راز رازها)، "ستری توره" (56) (اسرار تورات) و غیره را بر خود دارد. این مجموعه شامل حدود دو هزار صفحه چاپی است ولی پیروان فرقه کابالا مدعیاند که این تنها بخشی کوچک از کتاب اصلی است که گویا در گذشتههای دور به‏وسیله چهل شتر حمل میشد. کابالیستها کتاب ظهر را به سان کشتی نوح میدانند که حاملین خود را از توفان نجات میدهد. خداوند خود را نخستین بار به‏وسیله شعله آتش بر موسی ظاهر کرد، ولی بر موساهای پسین از طریق "نور توره" ظهور میکند و آن انکشاف رازهای "قباله" (کابالا) است. (57)
اوجگیری تکاپوی فرقه کابالا و تدوین کتاب ظهر مقارن است با سلطنت پدرو سوم (1276-1285) و آلفونسوی سوم بر آراگون (1285-1291)، و آلفونسوی دهم (1252-1284) و سانچوی چهارم (1284-1295) بر کاستیل و لئون. پدرو سوم و آلفونسوی سوم، شاهان آراگون، پسر و نوه جیمز اول هستند و آلفونسوی دهم و سانچوی چهارم پسر و نوه فردیناند سوم. درباره نقش مهم این دو در تهاجم نظامی به اندلس اسلامی سخن گفتهایم. این سیاست به‏وسیله اسلافشان پی گرفته شد و در این میان آلفونسوی دهم جایگاه ویژهای داشت. باید بیفزاییم که آلفونسوی دهم در جنگ با مسلمانان اسپانیا پسر بزرگ و ولیعهدش، به‏نام فردیناند، را از دست داد. (58) سانچوی چهارم پسر دوم اوست. درباره پیوند الیگارشی یهودی با این دو خاندان سلطنتی نیز پیشتر سخن گفتهایم. یادآوری میکنیم که در این میان به‏ویژه خاندان لوی (هالوی، ابولافی، کاوالریا)، شاخهای از خاندان "شاهزادگان داوودی" ، اقتدار فراوان داشتند. (59) محتملا هرشل هالوی (هنریش مارکس)، پدر کارل مارکس، نیز به همین خاندان تعلق دارد. جئوفری ویگودر به تعلق هرشل هالوی و همسرش هنریتا به "شاخهای کهن از دودمان‏های حاخامی" (60) اشاره میکند ولی توضیح بیشتر به دست نمیدهد. (61) در دایرة المعارف یهود نیز اشارهای به تبارنامه هرشل هالوی مندرج نیست. بهرروی، تنها خاندان نامدار حاخامی با نام "هالوی" همین است که از درون آن متفکرین و رهبران بسیار برجسته یهودی- چون یهودا هالوی، شموئیل بن علی حاخام بزرگ بغداد و تودورس ابولافی- ظهور کردهاند.
پیدایش و تکوین فرقه کابالا با نام خاندان ابولافی در پیوندی ژرف است. نهمانیدس با مهیر بن تودروس ابولافی اول پیوند نزدیک داشت. کتاب ظهر نیز در زمان ریاست تودروس ابولافی دوم (62) و پسرش جوزف بر یهودیان اسپانیا تدوین شد و موسی لئونی مورد حمایت این دو بود. تودروس مهمترین شخصیتی است که بر قدمت و اصالت کتاب ظهر و انتساب آن به سده دوم میلادی و شمعون بن یوحای صحه گذارد؛ و میدانیم که موسی لئونی تعدادی از آثار خود را در فاصله سال‏های 1287-1292 به جوزف بن تودروس ابولافی اهدا کرده است. (63)
دایرة المعارف یهود تودروس ابولافی دوم را به عنوان "شاه داوودی" یهودیان اسپانیا (64) میشناساند. او یهودی دربار فردیناند سوم و آلفونسوی دهم و بسیار ثروتمند و مقتدر بود. تودروس ابولافی رهبر واقعی فرقه کابالا در زمان خود به شمار میرفت و مولف دو رساله کابالی است: ابواب اسرار (65) و خزانه افتخار.(66) رسالههای او دشوار و سرشار از تعابیر نامفهوم است و سرانجام میگوید اجازه ارائه اسرار را بیش از این ندارد. جوزف ابولافی، پسرش، از جوانی به محافل کابالی پیوست و با موسی لئونی دوستی داشت. این یهودی متنفذ دربار آلفونسوی دهم که در فتح اشبیلیه (سویل) و برخی شهرهای دیگر اندلس اسلامی نقشی مهم داشت، ظاهراً از سال 1281 در شهر طلیطله (تولدو) اقامت گزید. میگویند او از این زمان بطور تمام وقت به تکاپوهای کابالی مشغول بود. جوزف ابولافی نیز از مبلغین کتاب ظهر بود و صحت انتساب آن را به ادوار کهن گواهی میداد. (67)
پیوند خاندان‏های زرسالار یهودی با پیدایش و تکوین فرقه کابالا به خاندان ابولافی و نهمانیدس محدود نیست. خاندان ابن وقار، از یهودیان درباری کاستیل و لئون و از نزدیکان خاندان ابولافی، (68) نیز در تکوین و گسترش این طریقت مرموز نقشی موثر داشتند. یوسف بن وقار تولدوئی (69) در سده چهاردهم میلادی از رهبران فرقه کابالا بود. او، از جمله، نویسنده رساله المقاله الجمع بین الفلسفه و الشریعه است به زبان عربی. او کوشیده است تا ترکیبی از نجوم، فلسفه و تصوف کابالی به دست دهد و در آثارش از ابنسینا، غزالی، ابنرشد، ابنطفیل و ابنمیمون بهره فراوان برده است. نوشتههای کابالی ابن وقار مبتنی بر رسالههای سفر یصیرا و سفر بهیرا است و این نشان میدهد که در این زمان هنوز کتاب ظهر اعتبار جدی نیافته بود. (70)
انتشار ظهر یکباره صورت نگرفت. ابتدا برخی یهودیان نامدار، به‏ویژه تودورس ابولافی، در آثارشان به بخش‏های کوتاهی از ظهر، به عنوان یک اثر کهن و معتبر و نایاب که گویا تنها در دسترس برخی خواص است، استناد کردند و همگان را تشنه آن نمودند. بتدریج و در یک دوره نسبتاً طولانی فصلهایی از کتاب ظهر در محافل کابالی آشکار شد. در سده شانزدهم نسخ دستنویس ظهر در کانون‏های فرهنگی اروپا پخش شد و سرانجام در سال‏های 1558-1560 به چاپ رسید. این کتاب در سده شانزدهم به زبان‏های لاتین و عبری ترجمه و منتشر شد. در سال‏های 1945-1958 متن کامل ظهر بهمراه ترجمه عبری، حواشی و توضیحات و اضافات در 22 جلد در اورشلیم به چاپ رسید. در سال‏های 1931-1935 ترجمه متن کامل آن به زبان انگلیسی به‏وسیله هاری اسپرلینگ (71) و موریس سیمون(72) در پنج جلد در لندن به چاپ رسیده است. (73)
مفاهیم رازآمیز این کتاب سرشار از پیشگویی درباره سرنوشت و "رسالت الهی" و آینده قوم یهود است. (74) پیشگویی‏های کتاب، از آنجا که به شمعون بن یوحای در سده دوم میلادی نسبت داده میشود، طبعاً حیرتانگیز است و اعتماد خواننده را به پیشگویی‏های آیندهای که رخ نداده جلب میکند. در کتاب ظهر وضع کنونی یهودیان "دوران گذار" توصیف شده که سرآغاز دوران ظهور مسیح است. ظهر پیشبینی میکند که "دوران گذار" در سال 1310 میلادی به پایان رسد و دوران نوزایی دولت یهود آغاز شود؛ ابتدا موسی ظهور خواهد کرد و راه را برای ظهور دو مسیح خواهد گشود: مسیح بن یوسف و مسیح بن داوود. (75) نام مسیح بن یوسف، که با عیسی بن مریم (ع) انطباق دارد، طبعاً اعتماد مسیحیان را به این پیشگویی جلب میکرد. مسیح بن داوود نیز همان "مسیح موعود" یهودیان است. بدینسان، تصوف کابالا از همان آغاز این توانایی بالقوه را داشت که به طریقتی مشترک در میان مسیحیان و یهودیان بدل شود. چنین نیز شد.
در دوران تکوین و تکاپوی کانون کابالی اسپانیا، خاندان ابولافی را با تحولات سیاسی خاورنزدیک و فلسطین مرتبط مییابیم:
آبراهام بن ساموئل ابولافی (76) (1240-1291) از فعالین فرقه کابالاست. او در حوالی سال 1260 به فلسطین سفر کرد. این سفر هفت سال پیش از استقرار نهمانیدس در منطقه است. آبراهام ابولافی در این زمان بیست ساله بود. دایرة المعارف یهود علت سفر فوق را جستجو برای یافتن "اسباط گمشده بنیاسرائیل" عنوان میکند. (77)
درواقع، این سفر در زمان جنگ‏های سخت مغولان و مسیحیان با مسلمانان و فتح دمشق به‏وسیله کی توقوبا، سردار خونریز هلاکو، رخ داد. مورخین مینویسند: مغولان و مسیحیان "در این پیکار از هیچ قساوت و رذالتی فروگذار نکردند؛ حتی در مسجد بنیامیه شراب روان کردند و مساجد را به کلیسا تبدیل نمودند و مسلمین را به زور وادار کردند تا در مقابل صلیب به احترام ایستند." این جنگ با پیروزی مسلمانان و آزادی دمشق به‏وسیله سپاهیان بیبرس (محرم 658 ق./ دسامبر 1260م.) به پایان رسید. بیبرس کی توقوبای مغول را دستگیر کرد و سرش را از تن جدا نمود. (78)
نمیدانیم در این هنگامه سهمگین جنگ، آبراهام ابولافی در کجا به دنبال "اسباط گمشده" میگشت؟ او پس از شکست مغولان، در همین سال، به اسپانیا بازگشت. آبراهام ابولافی بار دیگر در سال 1271 راهی بنادر شمالی دریای مدیترانه شد. اینک او 31 ساله است؛ مبلغ فرقه کابالا و منادی ظهور قریبالوقوع مسیح بن داوود. مدتی در ایتالیا و سیسیل و یونان به تبلیغات کابالی/ مسیحایی اشتغال داشت و مریدانی از یهودیان در پیرامونش گرد آمدند. برخی از آنان به مسیحیت گرویدند و به مروجین طریقت کابالی در میان مسیحیان بدل شدند. در سال 1280 با پاپ نیکلاس سوم ملاقات کرد و گزارشی از "رنجهای یهودیان" ارائه داد. او با شور و حدت ظهور مسیح را در سال 1290 میلادی پیشگویی میکرد. این تبلیغات موثر بود تا بدانجا که گروهی از مسیحیان آماده سفر به بیتالمقدس شدند تا در زمان ظهور در رکاب مسیح بن داوود باشند. در ایتالیا کسانی نیز بودند که آبراهام ابولافی را کلکباز و "شیاد" میدانستند. ابولافی مولف رسالههای متعدد در زمینه طریقت کابالا است. (79) او در نگارش اینگونه رسالهها چنان چیرهدست بود که مهیر لاندائور (80) (1808-1841)، متخصص یهودی تاریخ کابالا، وی را مولف کتاب ظهر میداند. (81) آبراهام ابولافی را از چهرههای مهم طریقت کابالا در دوران اولیه تکوین آن میدانند.
از سال 669 ق./ 1270م.، با مرگ شموئیل بن داوود، نهاد "شاه داوودی" را دیگر در بغداد نمییابیم. (82) این مقارن است با انتقال نهایی کانون مرکزی الیگارشی یهودی به اسپانیای مسیحی و استقرار تودروس ابولافی دوم در رأس نهاد فوق در اسپانیا. درست در همین زمان، در اواخر سده سیزدهم و اوایل سده چهاردهم میلادی، تکاپوی شدید یهودیان بغداد را برای نفوذ در دستگاه ایلخانان مغول و تصرف قدرت سیاسی شاهد هستیم. با توجه به ساختار متمرکز سیاسی و پیوند جهانوطنی الیگارشی یهودی و خاندان "شاهزادگان داوودی" ، این تکاپو نمیتواند بیارتباط با الیگارشی یهودی مستقر در اسپانیا باشد. این تکاپو از زمانی اوج میگیرد که جوزف بن تودروس ابولافی دوم از حضور در دربار آلفونسوی دهم کناره گرفته (1281 میلادی) و بطور تمام وقت به تکاپوهای کابالی اشتغال دارد. این دقیقاً مقارن با زمان تدوین کتاب ظهر است.

پینوشتها:

1. Kabbalah
2. Kabbalists
3. H. P. Blavatsky, The Theosophical Glossary, London: Theosophical Publishing Society, 1892. p. 168; Arthur Lillie, Madame Blavatsky and Her Theosophy, London: Swan Sonnenschein & Co., 1895, p. 194.
4. Al-Kirkisani
5. Judaica, vol. 10, p.1047.
6. Sefer Yezirah
7. Sefer ha-Bahir
8. Shekhinah
9. Hokhmah
10. Kodesh
11. Nefesh
12. Nefesh Medabberet
13. Nefesh Sikhlit
14. Nefesh Hayyah
15. Ru'ah
16. Kabbalah iyyunit
17. Kabbalah ma'asit
18. Demonology
19. Messianism
20. Isaac the Blind
21. Narbonne
22. Ein-Sof
23. ibid, vol. 6, p. 535; vol. 9, pp. 35-36; vol. 10, p. 523.
24. Reconquista
25. Americana, vol. 15, p. 674.
26. استانلی لینپل و دیگران، تاریخ دولت‏های اسلامی و خاندان‏های حکومتگر، ترجمه صادق سجادی، تهران: نشر تاریخ ایران، 1363، ج 1، ص 138.
27. بنگرید به: همین کتاب، ج 2، صص 28-29.
28. Nahmanides
29. Bonastrug da Porta
30. Meyer ibn Todros Ha-Levi Abulafia
31. Judaica, vol. 12, pp. 774-775; Ben-Sasson, ibid, p. 499.
32. Gerona
33. Catalonia
34. Judaica, vol. 10, p. 526; vol. 12, pp. 776, 782.
35. ibid, vol. 12, p. 776; vol. 16, p. 60.
36. Levi ibn Gershom
37. Gersonides
38. ibid, vol. 11, pp. 92-98.
39. Michael Palaeologus
40. بنگرید به: استیون رانسیمان، تاریخ جنگ‏های صلیبی، ترجمه منوچهر کاشف، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، 1360، ج 3، صص 376-395.
41. رنه گروسه، امپراتوری صحرانوردان، ترجمه عبدالحسین میکده، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1365، ص 603.
42. بنگرید به: همین کتاب، ج 2، صص 26-27.
43. عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول، تهران: امیرکبیر، چاپ ششم، 1365، ص 203.
44. برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1365، ص 77.
45. رانسیمان، همان مأخذ، صص 395-396.
46. ج. ج. ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم، 1363، ص130.
47. Judaica, vol. 11, p. 97.
48. Sefer ha-Zohar
49. Moses ben Shem Tov de Leon
50. ibid, vol. 10, p. 532.
51. Simeon ben Yohai
52. ibid, vol. 5, p. 1478; vol. 16, pp. 1208-1209.
53. Idra Rabba
54. Idra Zuta
55. Raza de-Razin
56. Sitrei Torah
57. ibid, vol. 16, pp. 1194-1208.
58. Americana, vol. 1, p. 549.
59. بنگرید به: همین کتاب، ج 2، صص 19-30.
60. "...both descendants of a long line of rabbis."
61. Wigoder, ibid, p. 332.
62. Todros ben Joseph Ha-Levi Abulafia
63. Judaica, vol. 2, p. 194; vol. 16, p. 1209.
64. Spanish exilarch
65. Sha'ar ha-Razim
66. Ozar ha-Kavod
67. ibid, vol. 2, pp. 190, 194-195.
68. بنگرید به: همین کتاب، ج 2، صص 22-23.
69. Joseph ben Abraham ibn Waqar
70. ibid, vol. 8, pp. 1206-1207.
71. Harry Sperling
72. Maurice Simon
73. ibid, vol. 16, pp. 1211-1212.
74. ibid, vol. 10, p. 533.
75. ibid, vol. 16, p. 1208.
76. Abraham ben Samuel Ha-Levi Abulafia
77. ibid, vol. 2, p. 158.
78. عبدالحسین نوایی، ایران و جهان؛ از مغول تا قاجاریه، تهران: هما، 1366، ج 1، صص 28-29.
79. ibid, pp. 185-186.
80. Meyer Heinrich Landauer
81. ibid, vol. 16, p. 1215.
82. بنگرید به: همین کتاب، ج 1، ص 479.

منبع مقاله: شهبازی، عبدالله؛ (1377)، زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم (پائیز 1390)