اشاره

«اثبات» های نظام جمهوری اسلامی، از متن اعتقادات و باورهای اسلامی و ملی ملت ایران جوشیده است. ملت بزرگ ایران اسلامی، در طول قرنها حیات درخشان و دیانت جوی خود، آرمانهای بلندی را به دست آورده و در فکر و دل خود ریشه دار ساخته است که در قالب جمهوری اسلامی ایران به تحقق آن مشغول و بدان سخت امید بسته است به طوری که در صحنه عمل، آماده فدا کردن خود و امکانات خود شده است تا آنها را حفظ و تعمیم دهد. مطالبه اسلام به معنای ناب و واقعی آن؛ استقلال کامل فرهنگی، سیاسی و اقتصادی؛ آزادی قانونی؛ برچیده شدن نظام استبدادی و در داخل و بین الملل؛ برقراری عدالت اجتماعی در داخل و سطح جهان؛ صالح بودن و صلاحیتهای اخلاقی و معنوی مسؤولان و سیاستمداران؛ مردم دار بودن مسؤولان و خدمتگزاری آنان به ملت؛ ظلم ستیزی و یاوری مظلوم؛ ایستادگی در برابر قلدری و زورگویی بین المللی؛ ساده زیستی مسؤولان؛ پیشرفت همه جانبه توأم با عدالت؛ پایبندی به اخلاق و معنویت، قرآن، نماز و احکام الهی و پاکیزگی فضای خانوادگی اجتماعی؛ شایسته سالاری در عزل و نصبها و مسؤولیتها؛ علم گرایی و پیشرفتهای فناوری و بی نیازی در این زمینه ها؛ مبارزه با فساد در داخل و خارج کشور؛ شجاعت؛ ولایت محوری، از جمله این شاخصها و خصیصه های مثبت هستند که نظام جمهوری اسلامی به نمایندگی از سوی قاطبه ملّت، به دنبال آنهاست و تا کنون به سمت آنها حرکت کرده و جلوه آن در عالم درخشیده است.
همه این اثباتها را می توان در کلمه «اسلام» بیان کرد. اسلام مشتمل بر همه ارزشهای اصیل، ماندگار، فطری و الهی است. جمهوری در واقع شکل و شیوه حاکمیت اسلام را مشخص می کند نه محتوای آن را. این که حضرت امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی در نظر خواهی و رفراندوم نوع نظام، از اتّصال کلمات دیگری مانند دموکراتیک به نام جمهوری اسلامی یا حذف کلمه اسلامی مخالفت نمودند و «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» را به رأی مردم گذاشتند، به خاطر جامعیت اسلام است. هر حرکتی که بخواهد این محتوی یعنی روح و باطن جمهوری را حذف کند، حرکتی است دشمن پسند که به نفی و طرد تمامی دستاوردهای نظام اسلامی، یعنی استقلال، آزادی، پیشرفت، عدالت، صلاحیت، معنوی، پاکی و پاکیزگی، عزّت و سربلندی و همه خوبیها و زیباییها، منتهی می شود.

هشت عامل واقعی خشم مستکبران

در نظام جمهوری اسلامی چیزهایی که آمریکا و هر مستکبر دیگری را خشمگین می سازد اینها است:
اوّل جدا نبودن دین از سیاست و پایه اسلامی جمهوری اسلامی.
دوم استقلال سیاسی این نظام، به معنای تسلیم ناپذیری اش در برابر زورگوییهای معمول ابر قدرتها.
سوم اعلام راه حلّ مشخص جمهوری اسمی درباره مساله فلسطین، که عبارت است از انحلال رژیم غاصب صهیونیستی و تشکیل دولت فلسطینی، متشکل از خود فلسطینیان و همزیستی مسلمانان و مسیحیان و یهودیان در فلسطین.
چهارم حمایت معنوی و سیاسی از همه نهضتهای اسلامی و تقبیح فشار بر مسلمانان در هر جای عالم.
پنجم دفاع از حیثیت اسلام و قرآن و پیامبر اعظم (صل الله علیه و آله و سلم) و دیگر انبیای الهی و مقابله با توطئه رواج دادن اهانت به این مقدسات، نظیر آنچه در باب نویسنده مهدورالدّم آیات شیطانی دیده شد.
ششم، تلاش برای اتحاد امّت اسلامی و همکاری سیاسی و اقتصادی دولتها و کشورهای اسلامی و حرکت در جهت تثبیت اقتدار ملتهای مسلمان در قالب «امت بزرگ اسلامی».
هفتم، ردّ و نفی فرهنگ تحمیلی غرب، که دولتهای غربی با تنگ نظری و تعصّب، برآنند که همه ملتهای عالم را به پذیرش آن وادار سازند، و اصرار بر احیای فرهنگ اسلامی در کشورهای مسلمان.
هشتم، مبارزه با فساد و بی بند و باری جنسی، که بعضی از دولتهای غربی بخصوص آمریکا و انگلیس اخیراً انحرافی ترین شکل آن را بی شرمانه رسمیّت داده یا در راه آنند، و از دهها سال پیش برای ورود اشکال گوناگون این فساد به کشورهای اسلامی برنامه ریزی و تلاش می کنند. اینها است آنچه موجب دشمنی کینه آلود آمریکا و همپالکی هایش، با جمهوری اسلامی است. بدیهی است که اگر آنان، صریحاً علت دشمنی خود را بیان کرده، این فهرست را بر ملا کنند، به دست خود بر اعتبار جمهوری اسلامی در چشم ملّتهای مسلمانی که همه دلبسته این اصول اند، خواهند افزود. بدین جهت است که آنان در تبلیغات خود، از هر سویی ایران اسلامی را به تروریسم و امثال آن متّهم می کنند و از سوی دیگر با تحلیلهای دروغین و خبرهای ساختگی چنین وانمود می سازند که گویا جمهوری اسلامی از اصول خود دست برداشته و به خواست د شمن تسلیم شده است! این هر دو سخن، دروغ و ناشی از طبیعت خدعه گر استکبار است. اصول جمهوری اسلامی که همان راه امام و مبانی مسلّم اسلام است، به رغم دشمن، در ایران اسلامی، معتبر و مبنای زندگی سیاسی و اجتماعی ما است و دولت و ملت ایران، زندگی در سایه اسلام ناب محمدی (صل الله علیه و آله و سلم) را که با فداکاری و بذل عزیزترین جانها به دست آمده، در هیچ شرائطی از دست نخواهد داد و اصول امام خمینی (رضوان الله علیه) و در رأس آن اصل عدم انفکاک دین از سیاست و مقاومت در برابر فشار مادیگری مدرن، برای منزوی کردن اسلام و قرآن، اصول همیشه زنده جمهوری اسلامی باقی خواهد ماند. (1)

اثبات اسلام و نظام جمهوری اسلامی

آزادی بله، توطئه نه. آزادی بیان هست؛ هر که هر چه می خواهد بگوید. اسلام از اول قدرت داشته است بر رد همه حرفها و بر رد همه اکاذیب؛ آن قدرت باقی است، برهان ما باقی است. ما برهان داریم، ما حجت داریم. ما از گفته های - گفتار - مردم نمی ترسیم؛ هر که هر چه دارد بگوید لکن توطئه را نمی پذیریم. خیانت به ملت را نخواهیم پذیرفت؛ چنانچه نپذیرفتیم. ملت ما تا کنون آن قدر خیانت دیده است که دیگر نخواهد پذیرفت خیانتها را.
ملت ما خون داده است تا جمهوری اسلامی وجود پیدا کند نه جمهوری؛ نه جمهوری دموکراتیک یعنی جمهوری غربی، یعنی بی بند و باری غرب. این تقلیدها را کنار بگذارید، این غربزدگیها را کنار بگذارید؛ بگذارید ملت با این مسیری که [در پیش] گرفته است، استقلال خودش را تمام کند، و خواهد کرد ان شاء الله. (2)

مهمترین خصیصه نهضت

اولین و مهمترین خصیصه این نهضت، این که اسلامی است و با شعارها و اهداف اسلامی ای که مبیّن خواسته های مستضعفین است همراه است. دومین خصیصه ی آن این است که نهضتی است بدون هیچ گونه وابستگی به خارج. اصولاً نهضت ما نهضتی است مردمی و همه اقشار تحت ستم را در بر گرفته است. امروز هیچ کس جز شاه و طرفداران او مخالف نهضت و قیام اسلامی نیستند. یکی دیگر از خصایص این نهضت این است که خواستار تغییراتی اساسی در همه ابعاد جامعه ایرانی است که عبارت است از سقوط شاه، برچیده شدن نظام شاهنشاهی و استقرار حکومت اسلامی. (3)

حفظ اسلام و اصول انقلاب

آن چیزی که همه مردم ما، فراتر از آن را فکر می کنند، مساله حفظ اسلام و اصول انقلاب است. مردم ایران ثابت کرده اند که تحمل گرسنگی و تشنگی را دارند، ولی تحمل شکست انقلاب و ضربه به اصول آن را هرگز نخواهند داشت.
ملت شریف ایران همیشه در مقابل شدیدترین حملات تمامی جهان کفر علیه اصول انقلاب خویش مقاومت کرده است. (4)

جمهوری اسلامی، نظامی مبتنی بر ارزشهای اصیل

جمهوری اسلامی - یعنی نظام مردمی، نظام مستقل، نظام مبتنی بر ارزشهای اصیل، نظام مبتنی بر آزادی فکر و عدالت اجتماعی - یک هدیه الهی به ملت ایران است. خدای متعال این هدیه را مفت و مجانی به ملت ایران نداده است. نسلهایی تلاش کردند، نسل قبل از شما مجاهدتِ سخت و دشواری را متحمل شدند؛ خدای متعال هم وعده کرده است که برای مجاهد ت پاداش قائل است. پاداش نه فقط پاداش اخروی است، بلکه در همین نشئه زندگی هم پاداش داده می شود؛ «کلاً نمد هولاء و هولاء من عطاء ربک»؛ هر کس تلاش کند، به نتیجه آن تلاش خواهد رسید. ملت ایران تلاش کردند؛ خدای متعال هم این هدیه را به آنها داد؛ یعنی یک نظام مردمی که پایه های آن بر ضدیت با فساد و انحراف و کجروی و وابستگی نهاده شده است. این هدیه را باید نگه داشت. (5)

اسلام یعنی ارزشها

اسلام که مبنا، شاخص و اساس نظام جمهوری اسلامی است، جامع ارزشها و اصول ماندگار است، چرا که منشأ آنها الهی است. این ارزشها در خلا معنویت و ایمان و اخلاق بویژه در سردمداران و حکّام، اسباب جاذبه و نفوذ پیام انقلاب اسلامی است. شناخت این ارزشهای متعالی، کمک می کند تا در حفظ و گسترش آنها تلاش در خور انجام گیرد و آنچه راز پیروزی انقلاب اسلامی بود، همان باعث بقاء و پایداری آن نیز می مباشد.
ما الگو را از اسلام گرفتیم و مردم ما بر اثر آشنایی با اسلام، نظام اسلامی را انتخاب کردند. مردم ما کتابهای اسلامی خوانده بودند؛ با روایات آشنا بودند؛ با قرآن آشنا بودند؛ پای منابر نشسته بودند. در این دهه های اخیر، روشنفکران مذهبی - از علما، روحانیون، فضلا و دانشگاهیان - کار های زیادی کرده بودند. مردم یک سلسله ارزشها برایشان جا افتاده بود و دنبال اینها بودند. در محیط رژیم گذشته هر چه نگاه می کردند، از این ارزشها خبری نبود. انقلاب برای دستیابی به آن ارزشها بود. حالا این ارزشها چیست؟ من در این جا تعدادی از این ارزشها را عرض می کنم. البته اگر بخواهیم این ارزشها را در یک کلمه بیان کنیم، من عرض می کنم «اسلام»؛ امّا اسلام یک کلمه مجمل است و تفاصیل گوناگونی از آن می شود. ملت ما به دنبال ارزشهایی بودند که همه اش در داخل «اسلام» هست و من به بخشی از آنها اشاره می کنم:
ارزش اوّل، ایمان است. مردم از هرهری مسلکی و بی بند و باری و بی ایمانی بیزار و ناراضی بودند؛ می خواستند دلشان به ایمانی قرص باشد. ارزش بعدی، عدالت است. مردم می دیدند که جامعه، جامعه غیر عادلانه یی است؛ بی دریغ از بالا تا پایین ظلم می کردند؛ خودشان هم به خودشان ظلم می کردند. در داخل رژیم طاغوت، آن جا هم نسبت به همدیگر ظلم و بی عدالتی روا می داشتند؛ به مردم هم بی نهایت ظلم می شد. در قضاوت ظلم می شد، در تقسیم ثروت ظلم می شد، در کار ظلم می شد، به شهرهای دور دست ظلم می شد، به آدمهای ضعیف ظلم می شد؛ همه جا ظلم محسوس بود و انسان با پوست و گوشت خودش ظلم را حس می کرد. مردم به دنبال عدالت و رفع شکاف طبقاتی و رفع فقر بودند، این هم یکی از ارزشهایی بود که مردم دنبالش بودند؛ این مقوله دیگری غیر از عدالت است. در جامعه، کسی با مجموعه یی در اوج غنا و برخورداری؛ اما یک عده دیگر از اوّلیات زندگی محروم؛ این چیزی است که هر کسی از آن مشمئز می شود و آن را نمی پسندد. مردم به دنبال رفع شکاف طبقاتی و نزدیک کردن فاصله ها بودند. ما مثل کمونیستها ادعا نمی کردیم که همه بیایند نان خور دولت بشوند و ما به همه حقوق مساوی بدهیم؛ نه، اما شکاف طبقاتی به این صورت و با این عمق، برای مردم و ا نقلابیون مسلمان و برای رهبر آنها قابل قبول نبود.
رژیم طاغوت و رژیمهای قبل از آن در ایران، مردمی نبودند. مردم هیچکاره بودند. یک نفر به کمک انگلیسها آمده بود در تهران کودتا کرده بود و خودش را پادشاه نامیده بود؛ بعد هم که خواست از ایران برود- یعنی خواستند او را ببرند؛ چون پیر شده بود و به دردشان نمی خورد - پسرش را جانشین خودش کرد! آخر این پسر کیست و چیست؟ پس مردم چکاره اند و رأی آنها چیست؟!
اینها اصلاً مطرح نبود. قبل از آنها هم قاجاریه بودند؛ یک فاسد می مرد، یک فاسد دیگر به جای خودش می گذاشت؛ مردم در اداره و تعیین حکومت، هیچکاره محض! مردم این را نمی پسندیدند. مردم می خواستند که حکومت متعلق به آنها باشد؛ برخاسته از آنها باشد؛ رای آنها در آن اثر داشته باشد.
ارزش بعدی، دینداری است؛ مردم می خواستند متدین باشند. آن رژیم گذشته در همه جا - در محیط جامعه ، در سربازخانه، در دانشگاه، در مدرسه - سعی می کرد مردم را به بی دینی سوق دهد؛ اما مردم نمی خواستند؛ مردم متدین بودند؛ مردم نشان دادند که ایمان و اعتقاد به اسلام، تا اعماق جان آنها نفوذ دارد.
ارزش دیگر، دوری از اسراف و تجمل در سطح زمامداران است. البته تجمل و اسراف در همه جا بد است؛ اما آن چیزی که مردم را وادار می کرد که نسبت به این قضیه حساسیت نشان بدهند، رفتارهای مسرفانه و متجملانه و ولخرجیها با مال مردم در سطح حکومت بود؛ این از آن چیزهایی بود که مردم نمی خواستند. نظام اسلامی بر اساس این ارزش به وجود آمده که چنین چیزی نباشد.
ارزش دیگر، سلامت دینی و اخلاقی زمامداران است. مردم می خواستند که آن کسانی که در رأس جامعه اند، متدین باشند؛ فاسد نباشند؛ اخلاقشان فاسد نباشد؛ رفتارشان فاسد نباشد؛ خودشان فاسد نباشند؛ دوروبریهاشان فاسد نباشند؛ که آن روز بودند!
رواج اخلاق فاضله، یکی دیگر ارزشها بود. مردم مایل بودند که اخلاق نیک و خلقیات اسلامی پسندیده در بین آنها شیوع پیدا کند؛ برادری، محبت، همکاری، صبر، اغماض، بخشش، دستگیری از ضعفا و کمک به ضعفا و گفتن حق بین آنها رایج بشود.
آزادی فکر و بیان هم یکی از ارزشهای انقلاب بود. مردم می خواستند آزادانه فکر کنند. آن روز، آزادی فکر و آزادی بیان و آزادی تصمیم گیری هم نبود؛ مردم این را نمی خواستند؛ می خواستند این آزادیها باشد.
یکی دیگر از ارزشها، استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی است. مردم می خواستند که این کشور از لحاظ سیاسی، محکوم فلان رژیم اروپایی یا آمریکا نباشد؛ از لحاظ اقتصادی، اقتصاد او وابسته به کمپانیهای جهانی نباشد که هر کاری می خواهند، با این کشور بکنند؛ از لحاظ فرهنگی، با فرهنگ عمیق و غنی یی که دارد، کورکورانه تابع و دنباله رو فرهنگ بیگانه نباشد.
ارزشها که می گوییم، یعنی دین، ایمان، استقلال سیاسی، استقلال اقتصادی، استقلال فرهنگی، آزادی فکر، رواج اخلاق فاضله، حکومت مردمی، حکومت صالح، انسانهای برخوردار از دین و تقوا در راس کارها [باشند]. (6)

اثبات عدم تفکیک دین از سیاست و زندگی انسانها

سیاست عین دیانت است و در دیانت تمامی سیاست قرار دارد. سیاست سالم که اداره امور انسانها را به سوی سعادت دنیایی و اخروی به عهده می گیرد انقلاب اسلامی اثبات کرد که ترفند جدایی دین از سیاست یک بازی استعماری است. صالح ترین مرکز برای تصدّی امور جامعه و سوق دادن آن به تعالی، دین است. و آنان که متخلّق به اخلاق اسلامی و قلوبشان در تسخیر ایمان به خداوند است، شایسته ترین انسانها برای رهبری جامعه به سوی فلاح و رستگاری هستند.
چرا هر جا که نشانی از ندایِ امامِ راحل عظیم الشأن ما در آن جاست و دلها مجذوب آن نداست و قدمها در راه اهداف آن حرکت می کنند، استکبار موضعگیری می کند؟ علل این د شمنیها، مواردی است که عرض می کنم: در درجه اول مساله تفکیک نشدن دین از سیاست و از صحنه زندگی است. جمهوری اسلامی عملاً اثبات کرد و نشان داد که دین در صحنه زندگی انسانها دخالت دارد؛ و دین مقدّس اسلام نیامده است تا انسانها در کنج معبدها، فقط به عبادت مشغول شوند. بلکه صحنه زندگی مردم، صحنه سیاست و عرصه مسائل عظیم اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، در قلمرو احکام مقدس اسلامی است. این، مسأله اول است. این، مهمترین خصوصیتی است که استکبار با آن مخالفت می کند. هر کس که طرفدار دین مقدس اسلام باشد، اگر دین را از سیاست جدا کند، استکبار جهانی با او کاری ندارد. آن جایی که دین وارد میدان سیاست می شود و به زندگی مردم و امور اساسی حیات جهان و امور دنیوی مردم کار دارد، استکبار جهانی ظاهر می شود. چون می داند که در چنان وضعی، دین، جلوی زورگوییها و سوء استفاده های آنها را می گیرد و مانع چپاولهای آنها از منابع طبیعی و انسانی جهان اسلام می شود. (7)

اثبات معنویّات و معارف اسلامی

دنیا از تهی شدن معنویت رنج می برد و این همه اضطرابها، تشویشها و نگرانیها ناشی از آن ناشی گری جهان متمدن است که اصالت علم را در برابر وحی عَلَم کردند و انسانها را از مواهب دیانت و معنویّت محروم نمودند. امروز به برکت انقلاب اسلامی، این نیاز در جهان در حال شکل گیری است و انسانها به سوی بازنگری زندگی خود و روی آوری به معنویّت سالم و الهی هستند.
ما باید دولت اسلامی را، همه مردم، همه انسانها، دولت اسلامی را تقویت کنند تا بتواند اقامه عدل بکند و دولت باید جهات معنوی را هم در نظر بگیرد. یعنی چون تابع اسلام است، باید روی رویه اسلام باشد. روی رویه اسلام به همان دو معنا، به همان دو راهی که اسلام دارد، حفظ معنویّات و تقویت معنویّات مردم و اقامه عدل بینشان و نجات دادن مظلومان از دست ظالمان. (8)
انقلاب ما متکی به معنویات و خداست وآنهایی که با ما موافقند آنهایی هستند که با خط توحیدی موافقند. ما باید خط معنویتی را که برای آن انقلاب کردیم فراموش نکنیم؛ همان خط معنویتی که با تمام بی عرضگی هایی که در تبلیغ نمودیم باز مردم دنیا متوجه انقلابمان شدند. و این خط معنویت است که زورگویان با آن مخالفند. (9)
اگر مردم را تربیت کنید به یک تربیتی سالم و دعوت کنید به این که با خدا آشنا بشوند، با معارف الهی آشنا بشوند، با قرآن آشنا بشوند، اگر این طور شد، کشور شما سالم می ماند و به سایر جاها هم سرایت می کند. (10)
رژیم اسلامی مثل رژیمهای مکتبهای مادّی نیست، مکتبهای مادی تمام همتشان این است که مرتع درست بشود! تمام همّت این است که منزل داشته باشند؛ رفاه داشته باشند - آنهایی که راست می گویند - اسلام مقصدش بالاتر از اینهاست. مکتب اسلام یک مکتب مادی نیست؛ یک مکتب مادی - معنوی است. مادیت را در پناه معنویت، اسلام قبول دارد. معنویات، اخلاق، تهذیب نفس. اسلام برای تهذیب انسان آمده است؛ برای انسان سازی آمده است. همه مکتبهای توحیدی برای انسان سازی آمده اند. ما مکلّفیم انسان بسازیم. شما خانمها، که زحمت کشیدید و این جا آمدید، در این زحمت مکلّفید انسان بسازید. مکلفید در دامنهای خودتان انسان مهذبّ بار بیاورید. مقصد اسلام و مقصد همه انبیاء این است که آدمها را تربیت کنند؛ صورتهای آدمی را آدم معنی و واقعی کنند. مهم در نظر انبیا این است که انسان درست بشود. اگر انسان تربیت شود، همه مسائل حل است. یک مملکتی که دارای انسان مهذب است، تمام مطالبش حل است. انسان آگاه مهذب همه ابعاد سعادت را برای کشور تأمین می کند. (11)

توأم بودن معنویّت و تکلیف گرایی با سیاست و حکومت

یکی از این خطوط این است که در مکتب سیاسی امام، معنویت با سیاست در هم تنیده است. در مکتب سیاسی امام، معنویت از سیاست جدا نیست. سیاست و عرفان، سیاست و اخلاق. امام که تجسّم مکتب سیاسی خود بود، سیاست و معنویت را با هم داشت و همین را دنبال می کرد؛ حتی در مبارزات سیاسی، کانون اصلی در رفتار امام معنویت او بود. همه رفتارها و همه مواضع امام حول محور خدا و معنویت دور می زد. امام به اراده تشریعی پروردگار اعتقاد و به اراده تکوینی او اعتماد داشت و می دانست کسی که در راه تحقق شریعت الهی حرکت می کند. قوانین و سنتهای آفرینش کمک کار اوست. او معتقد بود که: «و لله جنود السموات و الارض و کان الله عزیزاً حکیما» (12) امام قوانین شریعت را بستر حرکت خود می دانست و علائم راهنمای حرکت خود به شمار می آورد. حرکت امام برای سعادت کشور و ملّت، بر مبنای هدایت شریعت اسلامی بود؛ لذا «تکلیف الهی» برای امام کلید سعادت به حساب می آمد و او را به هدفهای بزرگ آرمانی خود می رساند. این که از قول امام معروف است و همه می دانیم که گفته بودند «ما برای تکلیف عمل می کنیم، نه برای پیروزی.» به معنای بی رغبتی ایشان به پیروزی نبود. بدون تردید پیروزی درهمه هدفهای بزرگ، آرزوی امام بود. پیروزی جزو نعمتهای خداست و امام به پیروزی علاقه مند بود - نه این که علاقه مند نبود یا بی رغبت بود - اما آنچه او را به سوی آن هدفها پیش می برد، تکلیف و عمل به وظیفه الهی بود؛ برای خدا حرکت کردن بود. چون انگیزه او این بود، لذا نمی ترسید؛ شک نمی کرد؛ مأیوس نمی شد،؛ مغرور نمی شد، متزلزل و خسته هم نمی شد.
اینها خاصیت عمل به تکلیف و عمل برای خداست. کسی که برای تکلیف عمل می کند، دچار تردید و تزلزل نمی شود؛ ترسیده و خسته نمی شود؛ از راه بر نمی گردد و مصلحت اندیشی های شخصی، تعیین کننده راه و جهت گیری او نمی شود. کسی که سیاست را با عرفان جمع می کند ومعنویت را با حرکت سیاسی، یکجا در برنامه زندگی خود قرار می دهد، برای او ترس از مرگ معنا ندارد؛ ترس از شکست هم معنا ندارد. این درست نقطه مقابل سیاست کهنه شده و از مد افتاده غربی است که به دروغ آن را سیاست مدرن می گویند. یعنی تفکیک دین از سیاست، و تفکیک دولت از معنویّت. تمدن غربی بر پایه ستیز با معنویت و طرد معنویت بنا شد این خطای بزرگ کسانی بود که تمدن و حرکت علمی و صنعتی را در اروپا شروع کردند. به علم اهمیت دادند - این خوب است - اما با معنویت به جنگ برخاستند؛ این بد و انحراف بود. لذا این تمدن مادی و دور از معنویت هر چه پیشرفت کند، انحرافش بیشتر می شود؛ هم خود آنها و هم همه بشریت را با میوه های زهرآگین خود تلخکام می کند؛ همچنان که تا امروز کرده است. پدیده استعمار - که دهها کشور و میلیونها انسان را سالهای متمادی غرق در سخت ترین و شدیدترین محنتها کرد - یکی از چیزهایی است که در نتیجه تفکیک علم از معنویت، سیاست از معنویت و دولت از اخلاق در اروپا اتفاق افتاد. دو جنگ جهانی اول و دوم هم از همان میوه های تلخ بود. کمونیزم و حکومتهای اختناق مارکسیستی هم جزو نتیجه ها و میوه های تلخ جدایی حرکت علمی و صنعتی از معنویت بود. ویران شدن کانون خانواده، سیلاب فساد جنسی و طغیان سرمایه داری افراطی، همه نتایج همان تفکیک است. امروز هم اوج این دوری از معنویت را در زندان ابوغریب و دیگر زندانهای عراق می بینید. (13)

اثبات عدالت خواهی

عدالت یک ارزش مطلق است یعنی گذر زمان، پیشرفتها، اقوام و اقلیمها در آن تأثیری ندارند. تمامی ملل خواهان و تشنه عدالتند. عدالت یعنی فراهم آمدن فرصتهای همسان و مناسب و همگانی برای رشد و تعالی استعدادها و برخورداری از مواهب زندگی بر اساس تلاشهای صحیح و سالم و قانونمند. اسلام بر عدالت تأکید بسیار دارد. انقلاب اسلامی آمد تا بر انواع تبعیضهای متداول آشکار و نهان در ایران و سپس در جهان خط بطلان بکشد و طعم عدالت اسلامی را به ذائقه های تشنه بچشاند. ندای عدالت خواهی ایران اسلامی یکی از آن نقاط برجسته و اثباتهای مهم انقلاب اسلامی است.
که ظالمان و قلدران و چپاولگران عالم آن را بر نمی تابند.
ملت ما قیام کرد و رژیمی را خواهان شد که در آن دیکتاتوری نباشد؛ در آن عدالت باشد، با همه ظلمها مخالف باشد، و آن رژیم جمهوری اسلامی ایران که برنامه اسلام در این است که دیکتاتوریها بکلی در د نیا نابود بشوند، و عدالت اجتماعی جاری بشود. (14)

برقراری عدالت اسلامی و قانون الهی

ما عدالت اسلامی را می خواهیم در این مملکت برقرار کنیم. اسلامی که راضی نمی شود حتی به یک زن یهودی که در پناه اسلام است تعدّی بشود. اسلام که حضرت امیر (علیه السلام) می فرماید برای ما چنانچه بمیریم ملامتی نیست، که لشکر مخالف آمده است و فلان زن یهودیّه ای که معاهد (15) بوده است خلخال را از پایش در آورده است. (16)
ما یک همچو اسلامی که عدالت باشد در آن، اسلامی که در آن ظلم هیچ نباشد، اسلامی که آن شخص اولش با آن فرد آخر همه در سواء در مقابل قانون باشند، در اسلام آن چیزی که حکومت می کند یک چیز است، و آن قانون الهی. پیغمبر اکرم هم به همان عمل می کرده است؛ خلفای او هم به همان عمل می کردند؛ حالا هم ما موظفیم که به همان عمل کنیم. قانون حکومت می کند. شخص هیچ حکومتی ندارد. آن شخص ولو رسول خدا باشد، ولو خلیفه رسول خدا باشد، شخص مطرح نیست در اسلام.
در اسلام قانون است، همه تابع قانون اند و قانون هم قانون خداست. قانونی است که از روی عدالت الهی پیدا شده است قانونی است که قرآن است؛ قرآن کریم است، و سنّت رسول اکرم است. همه تابع او هستیم و همه باید روی آن میزان عمل بکنیم. فرقی ما بین اشخاص نیست در قانون اسلام. فرقی مابین گروهها نیست. با این که پیغمبر اکرم عرب بوده است و با عرب صحبت می فرموده است، می فرماید که هیچ عربی بر عجم شرافت ندارد؛ و هیچ عجمی هم بر عرب شرافت ندارد. شرافت به تقواست، شرافت به این است که تبعیت از اسلام، هر کس بیشتر تبعیت از اسلام کرد، بیشتر شرافت دارد و هر کس کمتر، شرافتش کم است، ولو اینکه بسته به رسول اکرم باشد. حضرت (17) از قراری که نقل شده است، آن آخری که در معرض موتشان بوده است، جمع کردند عده ای را دور خودشان از عشیره خودشان گفتند که شما فردای قیامت نباید بگویید که من مثلاً پسر حضرت صادق بودم، من برادر او بودم، من زن او بودم، نخیر، اینها نیست در کار، عمل در کار است. باید همه با عملتان پیش خدا بروید. ما همه باید با اعمالمان پیش خدا برویم؛ نه این که حَسَبی در کار باشد، نه این که نَسَبی در کار باشد. این حرفها مطرح نسیت در اسلام. در اسلام یک قانون است و آن قانون الهی. (18)

عدالت اجتماعی و پُر کردن شکافهای طبقاتی

عدالت اجتماعی یکی از مهم ترین و اصلی ترین خطوط در مکتب سیاسی امام بزرگوار ماست. در همه برنامه های حکومت - در قانون گذاری، در اجرا، در قضا - باید عدالت اجتماعی و پر کردن شکافهای طبقاتی، مورد نظر و هدف باشد، این که ما بگوییم کشور را ثروتمند می کنیم - یعنی تولید ناخالص ملی را بالا می بریم - امّا ثروتها را در گوشه ای به نفع یک عده انبار شود و عده کثیری هم از مردم دستشان خالی باشد، با مکتب سیاسی امام نمی سازد. پر کردن شکاف اقتصادی در بین مردم و رفع تبعیض در استفاده از منابع گوناگون ملی در میان طبقات مردم، مهم ترین و سخت ترین مسؤولیت ماست. همه برنامه ریزان، قانونگذاران، مجریان و همه کسانی که در دستگاههای گوناگون مشغول کار هستند، باید این را مورد توجه قرار دهند و یکی از مهم ترین شاخصهای حرکت خود به حساب آورند. (19)

اثبات و تحقق حکومت و ولایت اسلامی و ولایت فقیه در جامعه

ولایت فقیه، امتداد و استمرار ولایت ائمه اطهار (علیهم السلام) و نبی مکرم (صل الله علیه و آله و سلم) است. اسلام رهبری امّت را به فردی واجد صلاحیتهای ویژه سپرده است و از آن با امامت و ولایت نام برده است تا علائق معنوی و عاطفی و پیوند عمیق بین این رهبری و مردم را به تمامیّت نشان دهد. امام و ولایت خط و جهتگیری صحیح جامعه در تمامی ابعاد را نشان می دهد و هر انحرافی در برابر این اساسی ترین محور سلامت، سنجیده می شود. انقلاب اسلامی، نظام سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه را تثبیت و در عمل کارآیی بی نظیر آن را اثبات نمود.
این، یکی از افتخارات جمهوری اسلامی است که توانسته ولایت ا سلامی را پیاده کند. ما هنوز نتوانسته ایم خیلی از احکام اسلامی را به طور کامل تحقق ببخشیم. یک جامعه، تا به طور کامل اسلامی بشود، زمانِ زیادی لازم است؛ لیکن بحمدالله مساله حکومت و ولایت، در جامعه اسلامی ما تحقق بخشیده شد. شکل اسلامی، علی رغم طرد و نفی و بغض و عناد قدرتهای جهانی، در جامعه ما پیاده شد. دشمنان اسلام، مخالفت هم کردند؛ اما بحمدالله روز به روز در جامعه ما، ثابت تر و درخشان تر و ماندگارتر شده است. (20)
من به همه ملت، به همه قوای انتظامی، اطمینان می دهم که امر دولت اسلامی، اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبی بر این مملکت نخواهد وارد شد. گویندگان و نویسندگان نترسند از حکومت اسلامی، و نترسند از ولایت فقیه. ولایت فقیه آن طور که اسلام مقرر فرموده است و ائمه ما نصب فرموده اند به کسی صدمه وارد نمی کند؛ دیکتاتوری به وجود نمی آورد، کاری که بر خلاف مصالح مملکت است انجام نمی دهد، کارهایی که بخواهد دولت یا رئیس جمهور یا کس دیگری بر خلاف مسیر ملّت و بر خلاف مصالح کشور انجام دهد، فقیه کنترل می کند، جلوگیری می کند. (21)
به حرفهای آنهایی که بر خلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب می کنند و می خواهند ولایت فقیه را قبول نکنند [اعتنا نکنید] اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خدا، یا طاغوت، یا خداست، یا طاغوت. اگر با امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتی غیر مشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت او اطاعت طاغوت است؛ وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتی از بین می رود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود. شما نترسید از این چهار نفر آدمی که نمی فهمند اسلام چه است؛ نمی فهمند فقیه چه است؛ نمی فهمند که ولایت یعنی چه. آنها خیال می کنند که یک فاجعه به جامعه است! اینها اسلام را فاجعه می دانند، نه ولایت فقیه را. اینها اسلام را فاجعه می دانند، ولایت فقیه فاجعه نیست. ولایت فقیه، تَبَع اسلام است. (22)


پی‌نوشت‌ها:

1- رهبر معظم انقلاب اسلامی، پیام به حجاج بیت الله الحرام به تاریخ 1372/2/28.
2- حضرت امام خمینی، صحیفه امام، ج 6، ص 362.
3- حضرت امام خمینی، صحیفه امام، ج 5، ص 172.
4- حضرت امام خمینی، صحیفه امام، ج 21، ص 85.
5- رهبر معظم انقلاب اسلامی، دیدار با دانشجویان و اساتید دانشگاههای استان کرمان، به تاریخ 1384/2/19.
6- رهبر معظم انقلاب اسلامی، خطبه های نماز جعمه تهران، به تاریخ 1379/2/23.
7- رهبر معظم انقلاب اسلامی، خطبه های نماز جمعه، به تاریخ 1372/3/14.
8- حضرت امام خمینی، صحیفه امام، ج 18، ص 32.
9- همان، ج 15، ص 190.
10- همان، ج 19، ص 212.
11- همان، ج 7، ص 531.
12- سوره فتح: آیه 7.
13- رهبر معظّم انقلاب اسلامی، در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (رض)، به تاریخ 1383/3/14.
14- حضرت امام خمینی، صحیفه امام، ج 9، ص 70.
15- یعنی در تحت ذمّه و حمایت حکومت اسلامی بوده است.
16- نهج البلاغه، خطبه 27.
17- این ماجرا از امام پنجم حضرت باقر (علیه السلام) نقل شده است. اعلام الدین، دیلمی، ص 143.
18- حضرت امام خمینی، صحیفه امام، ج 9، صص 424 و 425.
19- رهبر معظم انقلاب اسلامی، مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره)، به تاریخ 1383/3/14.
20- رهبر معظم انقلاب اسلامی، دیدار با مسؤولان و کارگزاران نظام اسلامی، به تاریخ 1369/4/20.
21- حضرت امام خمینی، صحیفه امام، ج 10، ص 58.
22- همان، ص 221.

منبع مقاله: (1388)، ساخت حقوقی و حقیقی نظام جمهوری اسلامی ایران، تهران: قدر ولایت، چاپ اول.