نویسنده: آیت الله سیدعلی حسینی میلانی




 

جهاتی در دلالت آیه

آیه ی مودت هرگونه که معنا بشود بر امامت و سرپرستی امیرمؤمنان علی و خاندان پیامبر اکرم علیهم السلام، از چند جهت دلالت دارد:

1. خویشاوندی خاندانی و امامت

اگر برای نسبت خویشاوندی ارزشی در ایجاد سرپرستی و امامت، نباشد بدون شک امیرالمؤمنین علیه السلام، از همه ی جهات دیگر به نحو کامل، برترین فرد موجود بوده اند که استحقاق امامت را داشته اند... . لکن با این حال، عنوان خویشاوندی در این جا دخل و ارزشی پیدا کرده است؛ همان طور که به زودی خواهید دید.
سید ابن طاووس حلّی رحمه الله در ردّ رساله عثمانیه جاحظ؛ سخن بسیار زیبایی دارد. وی می گوید:
فرقه عثمانیه باور دارند که هیچ گاه شخصی به ریاست و سرپرستی دین نمی رسد مگر با دین. آن ها در ادامه ی مطلب با عبارت های بسیار طولانی و بی پایه، کتاب خود را پر نموده و سخنانی نظم گونه و کلماتی درست و نادرست را دستاویز خود قرار داده اند.
آن گاه سید بن طاووس در بیان این باور می افزاید:
نظر شیعه این نیست که شایستگی سرپرستی و ریاست فقط به خویشاوندی منحصر است- با این بیان تمام آن اشکالاتی را که مطرح کرده اند، از بین می رود- بلکه شیعیان می گویند: اگر خویشاوندی دلیلی برای شایستگی باشد، بنی هاشم سزاوارترند و از میان بنی هاشم، علی علیه السلام نیز از همه ی آنان سزاوارتر است.
اگر به پیوند سببی باشد، باز علی علیه السلام برتر است؛ زیرا او تنها داماد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می باشد.
اگر هم به پرورش و تربیت است؛ باز علی علیه السلام بالاتر از دیگران است، و اگر به ولادت از بهترین زنان است، پس باز علی علیه السلام والاتر است.
اگر به مهاجرت باشد، پس باز علی علیه السلام به جای پیامبر در بستر آن حضرت خفت و سبب مهاجرت پیامبر شد. پس تمام مهاجران جز پیامبر، بر سر سفره ی ایثار و از خود گذشتگی او قرار دارند.
اگر به کارزار و جهاد باشد، باز علی علیه السلام از همگان والاتر است و اگر به حفظ قرآن باشد، پس علی علیه السلام برتر است.
و اگر به تفسیر آن باشد، باز علی علیه السلام برتر است و اگر به دانایی و دانش باشد باز علی علیه السلام والاتر و دانشمندتر از دیگران است و اگر به سخنوری باشد، پس علی علیه السلام برتر و سخنران تر است و اگر به سرودن شعر باشد، باز علی علیه السلام برتر است.
صولی در این زمینه روایت کرده است که ابوبکر و عمر شاعر بودند؛ ولی علی از همه شاعرتر بود.
و اگر به گشودن درهای بحث اعتقادی و کلامی باشد، پس علی علیه السلام از همگان والاتر است و اگر به نیک کرداری است، پس علی علیه السلام برتر است، زیرا عمر، بهترین گواه آن است.
و اگر به یاری مستمندان و کارهای خیر باشد، پس علی علیه السلام والاتر است، و اگر به قدرت جسمی باشد. پس علی علیه السلام برتر است؛ دلیل آن، درِ خیبر است.
و اگر به زُهد و پارسایی باشد، باز علی علیه السلام برتر است؛ چرا که در تحمّل سختی ها، گریه، بی نیازی، عبادت، پیشی گرفتن در ایمان و... از همگان برتر بود.
و اگر همه ی فضیلت ها و صفت های نیکویی که از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده، وجود نداشته باشد؛ باز علی علیه السلام والاترین مقام و رتبه را دارد.
و اگر به قدرت درک و هوشیاری است، پس علی علیه السلام برتر است؛ به خاطر این گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود:
إن الله أمرنی أن اُدنیک و لا اُقصیک و أن اُعلّمک و تعی، و حق علی الله أن تعی؛
خداوند به من فرمان داده است تا تو را نزدیک سازم و دور ننمایم و تو را بیاموزم، تو نیز فراگیری و درک نمایی و این حکم خداوند است که تو درک نمایی و هوشیار باشی.
و اگر به قضاوت و تدبیر است، پس علی علیه السلام والاتر است، به دلیل گواهی پیامبر به دانش و فرزانگی ایشان.
پس از بیان این مطلب، روشن می شود که هدف ما از بیان معنای رابطه خویشاوندی چیست؟ و به همین جهت است که حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام، از کسانی تعجب می کند که تنها ویژگی صحابه پیامبر بودن را در به دست آوردن خلافت، بر دو ویژگی صحابی و خویشاوندی با پیامبر (که در خود ایشان جمع بود) ترجیح دادند.
آن گاه سید بن طاووس حلّی رحمه الله می گوید:
جاحظ در این گفته اشتباه نموده که «هیچ کس به امامت در دین نمی رسد مگر این که ملاک های دینی داشته باشد»؛ زیرا اگر رهبر دینی از استحکامی که مورد نیاز امامت است، برخوردار نباشد، هیچ گاه شایسته امامت و ریاست نیست؛ در حالی که او آن را فقط به دیانت محدود کرده بود و استثنا از نفی، مثبت است... .
به راستی خویشاوندی تأثیر محکمی در امامت و رهبری دارد، به این دلیل که هر گاه شخصی بر شرافتمندان خاندانی از غیرخودشان، پیشی بگیرد و کسی که در شکوه به آن ها نمی رسد و شباهت به آن ها ندارد بر آنان ریاست کند؛ آنان از او گریزان خواهند بود و با او به پستی برخورد می نمایند و هر گاه بر رهبران حقیقی، کسی دیگر پیشی بگیرد و امامت بر آن ها را غریب و ناآشنایی از غیر خاندانشان به عهده بگیرد، همواره از وی دوری می گزینند و او را به کناری می نهند و این باعث خرابی دین و دنیا می شود و گاهی به صورت اتفاقی صورت می پذیرد؛
ولی روش معمول همان است که به آن اشاره نمودیم و به تحقق آن، کارها پیش می رود.
آن گاه سید بن طاووس رحمه الله به دلالت آیه مودّت اشاره می کند و می گوید:
به راستی که قرآن مجید به دوستی و توجّه به نزدیکان خاندان پیامبر خدا علیهم السلام فرمان داده است، همین دلیل باعث مقدّم بودن ایشان بر دیگران است، با این که آنان شایستگی های دیگری دارند که افراد دیگری نمی توانند بر آن ها برتری پیدا کنند. پس چگونه کسی بر آن ها پیشی بگیرد که نسبتی ندارد و آن شایستگی ها و فضیلت ها را دارا نیست؟!
ثعلبی بعد از آن که در ذیل آیه مودّت سخنی نقل می کند، می گوید:
حسین بن محمّد، از برهان بن علی صوفی، از حرب بن الحسن طحّان، از حسین اشقر، از قیس، از اعمش، از سعید بن جبیر برای من این گونه نقل کرد که ابن عباس گفت:
هنگامی که این آیه فرود آمد، مردم گفتند: ای پیامبر خدا! چه کسانی خویشان شما هستند که دوستی آنان را بر ما لازم دانستی؟
پیامبر فرمود:
علی و فاطمة و ابناهما؛
علی و فاطمه و فرزندانشان.
آن گاه ثعلبی مطلب زیادی را که ایجاد انگیزه در دوستی اهل بیت علیهم السلام می کند، روایت کرده است. از جمله می گوید: ابوحسان مزکّی، از ابوالعباس محمّد بن اسحاق، از حسن بن علی بن زیاد سری، از یحیی بن عبدالحمید حمانی، از حسین اشقر، از قیس، از اعمش، از سعید بن جبیر نقل می کند که ابن عباس گفت:
هنگامی که آیه ی مودّت نازل شد، مردم گفتند: ای رسول خدا! اینان که خداوند به مودّت و مهرورزی آنان فرمان داده است چه کسانی هستند؟
پیامبر فرمود:
علی و فاطمة و ولدهما؛
علی، فاطمه و فرزندان آن ها.
ثعلبی روایت دیگری را این گونه نقل می کند: ابوبکر بن حرث، از ابوالسبح، از عبدالله بن محمّد بن زکریا، از اسماعیل بن یزید، از قتیبة بن مهران، از عبدالغفور ابوصباح، از ابوهاشم رمّانی، از زاذان نقل کرده که علی علیه السلام فرمود:
فینا فی آل حم آیة إنّه لا یحفظ مودّتنا إلّا کلّ مؤمن؛
در شأن و مرتبه ما در آل حم (سوره های حم دار) آیه ای درباره ی ما نازل شد که طبق آن، هیچ کس مودّت و دوستی ما را نگه نمی دارد مگر شخص با ایمان و پارسا.
آن گاه حضرتش این آیه را تلاوت فرمودند که (قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى).
کلبی در این باره گوید: بگو: به خاطر رسالتم از شما هیچ پاداشی نمی خواهم مگر آن که خویشان مرا دوست بدارید.
آن گاه سید بن طاووس رحمه الله می نویسد: بهتر دیدم آیاتی را که درباره ی آن ها آمده است، برای او بازگو کنم. (1)

تحلیل و بررسی

تردیدی نیست که خویشاوندی و نزدیکی نسبی تأثیرگذار است و به راستی توجّه و خواست الهی به نزدیکان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله؛ یعنی علی و زهرا پاره تن پیامبر و فرزندانشان، دلیل و حکمتی دارد که در احادیث پیامبر شواهد زیادی وجود دارد که به صورت خلاصه به برخی اشاره می نماییم:
مسلم، ترمذی، ابن سعد و دیگران از واثله روایت کرده اند که گوید: از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرماید:
إن الله عزّوجّل اصطفی کنانة من وُلد إسماعیل علیه الصلاة والسلام، واصطفی قریشاً من کنانة، واصطفی من قریش بنی هاشم، واصطفانی من بنی هاشم؛ (2)
خداوند بزرگ و با شکوه از فرزندان اسماعیل علیه السلام کنانه را برگزید و از کنانه، قریش و از قریش، فرزندان هاشم و مرا از فرزندان هاشم برگزید.
حافظ ابونعیم اصفهانی فصل دوم کتاب خود را در برتری پیامبر صلی الله علیه و آله از جهت پاکی زادگاه، خاندان و دیگر خوبی ها قرار داده و روایت های زیادی را با سندهای آن، آورده است که بعضی از آن ها را پیش تر آوردیم، از جمله این روایت است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
إن الله عزّوجّل حین خلق الخلق جعلنی من خیر خَلقِه، ثمّ حین خلق القبائل جعلنی من خیر قبیلتهم، وحین خلق الأنفس جعلنی من خیر أنفسهم، ثمّ حین خلق البیوت جعلنی من خیر بیوتهم، فأنا خیرهم أباً و خیرهم نفسا؛ (3)
همانا خداوند متعال هنگامی که تمام هستی را آفرید، مرا از بهترین آفریدگانش قرار داد. سپس هنگام آفرینش تمام گروه ها و قبیله ها، مرا از بهترین آنان قرار داد و هنگام آفرینش جان ها مرا از بهترین و والاترین جان ها قرار داد، سپس هنگامی که خاندان ها را می آفرید، مرا از بهترین و پاک ترین خاندان ها آفرید. پس من بهترین آنان از جهت پدر و از جهت جان، هستم.
حافظ محّب الدین طبری نیز برخی دیگر از این روایت ها را در عنوان «یادآوری برگزیدگی آنان» و «یادآوری این که آنان بهترین آفریدگان هستند» آورده است. (4)
قاضی عیاض در این زمینه گوید: باب دوم، «خداوند محاسن خلقت و حسن معاشرت و تمام فضایل دینی و دنیوی را یک جا در ایشان تکمیل کرده است».
آن گاه در این باب عبارت های بسیار سودمندی را به صورت طولانی آورده است. (5)
بنابراین، بین آیه ی مودّت و آیه ی تطهیر و روایت هایی «برگزیدگی آنان» و روایت های «بهترین آفریده خداوند بودن» وابستگی کاملی برقرار است.
بعد از این، روایت های سقیفه و دلیل هایی که بین دو گروه انصار و مهاجر رد و بدل شد، به روشنی بر آن دلالت می نماید. در این باره بخاری این گونه روایت می کند:
ابوبکر مردم را مخاطبِ سخن خود قرار داد و گفت: هیچ گاه مردم عرب امر جانشینی را در غیر قریش نمی دانند و آن ها بهترین خاندان در نَسب و منزلت هستند. (6)
بدیهی است که هیچ عاقلی در شرافت و بلندی مرتبه علی علیه السلام بر تمامی مهاجر و انصار، هیچ گونه تردیدی نمی نماید. پس واجب و بایسته است که همو امام و رهبر باشد.
فراتر این که طبری و دیگران سخنانی روشن تر و واضح تر از این آورده اند. طبری گوید: حضرت علی علیه السلام در سخنان خود این گونه فرمود:
فخصّ الله المهاجرین الأولین من قومه بتصدیقه و الإیمان به والمو اساة له و الصبر معه علی شدّة أذی قومهم لهم ولدینهم، و کلّ الناس لهم مخالف زار علیهم، فلم یستوحشوا لقلّة عددهم وشنف الناس لهم و إجماع قومهم علیهم.
فهم أوّل من عَبَدالله فی الأرض و آمن به و بالرسول، و هم أولیاؤه و عشیرته و أحق الناس بهذا الأمر من بعده، ولا ینازعهم فی ذلک إلّا ظالم؛ (7)
خداوند مهاجران اولین را از قوم او قرار داد و آنان را به صفاتی ویژه اختصاص داد؛ تصدیق رسول الله، ایمان آوردن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله؛ و هم چنین در حالی که قوم آن ها، ایشان را به خاطر دین شان مورد آزار و اذیت قرار می دادند، با پیامبر همراه شده، صبر و شکیبایی ورزیدند و این در حالی بود که تمام مردمان نسبت به ایشان عیب جو و ناسازگار بودند. پس هیچ گاه به خاطر تعداد اندکشان و روی گردانی مردم از آنان و ناسازگاری همگانی قوم خویش، نهراسیدند.
پس آنان اولین افرادی هستند که روی زمین خداوند را پرستیدند و به او ایمام آوردند و پیامبرش را باور داشتند و آنان دوستان او و خانواده او و سزاوارترین مردم به خلافت و سروری بعد از او بودند و فقط ظالم و ستمگر با آنان جنگ و ناسازگاری می نماید.
در روایت ابن خلدون این گونه آمده است که حضرت علی علیه السلام فرمودند:
نحن اولیاء النبّی و عشیرته و أحقّ الناس بأمره و لا ننازع فی ذلک؛ (8)
ما دوستان پیامبر و خاندان او و سزاوارترین آنان به جانشینی هستیم که در این باره نباید با ما نزاعی صورت بگیرد.
و در روایت محب طبری از موسی بن عقبه، از ابن شهاب آمده است که آن حضرت فرمودند:
فکنّا- معشر المهاجرین، أوّل الناس إسلاماً، و نحن عشیرته و أقاربه و ذوو رحمه، و نحن أهل الخلافة، و أوسط الناس أنساباً فی العرب، ولدتنا العرب کلّها، فلیس منهم قبیلة إلّا لقریش فیها ولادة، ولن تصلح إلّا لرجل من قریش...؛ (9)
پس ما گروه مهاجران، اولین مردمان بودیم که به اسلام گرویدیم و ما قوم و قبیله و خویشان او (حضرت رسول) هستیم، خلافت از آنِ ماست، ما (قریش) با همه قبائل عرب نسبت داریم و حکومت شایسته کسی جز رجال قریش نیست... .
حال، ما می گوییم: اگر چنین باشد به راستی آیا این ویژگی ها در والاترین پایه های آن و برترین مقام ها، در غیر علی علیه السلام گرد آمده است؟!
همانا علی علیه السلام تنها کسی است که تمام این ویژگی ها در او گرد هم آمده است. پس همو «ذوو رحمه» (خانواده پیامبر)، «عشیرة النبی» (خویشاوند نزدیک)، «دوست» و «نخستین کسی که خداوند را بر زمین پرستید». پس همو «شایسته ترین مردمان به جانشینی بعد از او می باشد و جز ستم گر کسی با او در ریاست، جنگ و ناسازگاری نمی نماید.»
و به همین دلیل می بینیم، امیرمؤمنان علی علیه السلام در جلسه ی شورا، قرابت خود به پیامبر را به عنوان دلیل و برهان اقامه می کند و می فرماید:
«أُنشدکم بالله، هل فیکم أحد أقرب إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم فی الرحم منّی، و مَن جعله نفسه و أبناء أبناءه و نساءه نساءه؟!
قالوا: اللّهمّ لا» .... الحدیث؛ (10)
شما را به خداوند قسم می دهم! آیا در میان شما کسی به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در خویشاوندی از من نزدیک تر هست؛ کسی که پیامبر او را، جان خود، فرزندانش را فرزندان خود و زنانش را زنان خود معرفی کند؟
پس همگان گفتند: به خدا سوگند! هرگز... .
در این راستا است که طلحه و زبیر نیز به آن اقرار و اذعان نمودند؛ زمانی که مردم بعد از کشتن عثمان به حضور آن حضرت بازگشتند تا پیمان فرمان برداری او را بپذیرند- بنابر روایت ابن حنفیّه، که می گوید:- حضرت علی علیه السلام فرمودند: «مرا به سروری و خلافت نیازی نیست، بر شما باد طلحه و زبیر».
مردم گفتند: شما نیز همراه ما بیایید. علی علیه السلام به همراه گروهی از مردم که من نیز با آنان بودم، بیرون آمدیم؛ تا این که نزد طلحة بن عبیدالله آمدیم. حضرت به او فرمود: مردم، همگان برای پیمان بستن به نزد من آمده اند و مرا به پیمان آنان نیازی نیست، پس دست خویش فراآر تا بر قرآن و سنّت پیامبرش با تو هم پیمان شوم.
طلحه به ایشان گفت: همانا تو از من سزاوارتر و شایسته تری؛ به خاطر پیشی گرفتن تو (در ایمان) و خویشاوندیت و قطعاً مردمانی تو را پذیرفته اند که با من ناسازگارند.
علی علیه السلام فرمود: می ترسم پیمان خود را بشکنی و به من بی وفایی نمایی.
طلحه گفت: از آن نترس، به خداوند سوگند! از جانب من کاری که ناپسند تو باشد، نخواهی دید.
علی علیه السلام فرمودند: خداوند عهده دار و گواه تو باشد.
آن گاه حضرتش نزد زبیر بن عوّام آمد در حالی که ما همراه او بودیم و آن چه به طلحه فرموده بود، تکرار نمود و او نیز همان گونه پاسخ داد. (11)
این مطلب روشن شد، ولی جاحظ در نوشته خود که برای دفاع از عثمانیه قرار داده بر آن بسیار لجاجت و عناد ورزیده است. اما سید بن طاووس حلّی رحمه الله در پاسخ او گفته است: جاحظ آیه ای از قرآن را دستاویز قرار داده است، آن جا که می فرماید:
(وَ أَنَّ لَیسَ لِلإنسانِ إِلّا ما سَعی)؛
و انسان جز حاصل کوشش خویش ندارد.
در صورتی که این آیه هیچ گونه ردّی به مسأله به خویشاوندی وارد نمی آورد؛ خویشاوندی به علاوه دیندارای و شایستگی موجب برتری دیگران و سزاواری در رسیدن به ریاست بر افراد دیگر است.
دستاویز دیگری که به آن چنگ زده حدیثی است که از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که آن حضرت به گروهی از فرزندان عبدالمطّلب فرمودند:
إنّی لا اُغنی عنکم من الله شیئاً؛
من در امور الهی، هرگز از شما بی نیاز نیستم.
این روایت سندی ندارد و به هیچ کتابی آن را نسبت نداده است و جواب آن، روایت ثعلبی است که از یعقوب بن سری، از محمّد بن عبدالله الحفید، از عبدالله بن احمد بن عامر، از پدرش، از علی بن موسی الرضا، از پدرش موسی بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمّد صادق، از پدرش محمّد بن علی باقر، از پدرش علی بن الحسین سجاد، از پدرش حسین بن علی، از علی بن ابی طالب علیهم السلام نقل شده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
حرّمت الجنّة علی من ظلم أهل بیتی و آذانی فی عترتی، و من اصطنع صنیعة الی أحد من وُلد عبدالمطلّب ولم یجازه علیها، فأنا جازیه [به] غداً إذا لقینی فی القیامة؛
بهشت بر کسی که به اهل بیت من ظلم کند و مرا با آزار ایشان بیازارد، حرام شده است و هر که خدمتی به یکی از فرزندان عبدالمطلّب نماید و کسی پاداش به او ندهد، خودم در روز واپسین هنگام دیدن او، پاداش وی را خواهم داد.
حدیث دیگری را شیخ دانشمند ابوعبدالله محمّد بن عمران بن موسی مرزبانی در کتاب فی ما نزل من القرآن فی أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیهما السلام آورده که نقشه جاحظ را نقش برآب نموده است.
وی می نویسد:
آیاتی که در سوره ی نساء درباره ی آن حضرت نازل شده در این روایت است که علی بن محمّد، از حسن بن حکم حبری، از حسن بن حسین، از حیّان، از ابن کلبی، از ابوصالح نقل می کند که ابن عباس درباره آیه (وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً) ؛ (12) گفت:
این آیه درباره پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و خاندان و بستگان آن حضرت نازل شده است؛ چرا که هر رابطه و نسبت خویشاوندی در روز واپسین بریده خواهد شد مگر خویشاوندی و وابستگی به پیامبر.
از طرف دیگر، روایتی از عمر نقل شده، گواه معنای این روایت است، زیرا او بر نسبت پیدا کردن با امیرمؤمنان علی علیه السلام بسیار اصرار ورزید.
دست آویز دیگر جاحظ آیه ای است که می فرماید:

(وَ اتَّقُوا یَوْماً لاَ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَ لاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لاَ هُمْ یُنْصَرُونَ‌)؛ (13)

و بترسید از روزی که کسی به کار کسی نمی آید و از او عوض و بدلی قبول نگیرند و کسی آن ها را یاری نرساند.
با توجه به این آیه، به راستی جاحظ یا نادان است یا خود را به نادانی زده است؛ چرا که این آیه درباره ی کافران نازل شده، نه درباره رهبران و سروران مسلمانان یا نزدیکان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله؛ زیرا که در پایان آیه می فرماید:

(وَ لاَ هُمْ یُنْصَرُونَ‌)؛

و کسی آن ها را یاری نرساند.
آیه ی دیگری که جاحظ دست آویز قرار داده؛ خداوند می فرماید:

(یَوْمَ لاَ یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً)؛

و روزی که هیچ دوستی به دوستش نمی تواند یاری رساند.
این آیه را به خاطر پنهان کاری و ناراستی یا نادانی یا به علت های دیگر، به صورت ناقص آورده است، که دلیل های اول نزدیک تر است؛ زیرا خداوند آن را به این صورت کامل و تمام آورده و فرموده است:

(وَ لاَ هُمْ یُنْصَرُونَ‌*إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ‌)؛ (14)

و نه آنان یاری می شوند، مگر کسی را که خداوند او را مورد رحمت قرار دهد. همانا خداوند آن بی همتای قدرتمند رحمت گستر است.
بنابراین، فرزندان پاک پیامبر مورد رحمت و بخشایش خداوند هستند و آیات و احادیث فراوانی در این باره داریم. پس رشته ی دستاویز او پاره شد؛ البته همه ی کسانی که مورد رحمت الهی و متدّین هستند سزاواری ریاست در دین را ندارند.
دستاویز دیگر جاحظ آیه ای است که می فرماید:

(یَوْمَ لاَ یَنْفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ‌*إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ‌)؛ (15)

روزی که مال و فرزندان هیچ بهره ای ندارد، مگر کسی که با دلی پاک و سلیم به نزد خدا آید.
این آیه شریفه نیز با بیان آغازین سخنش، سازگاری ندارد، با این همه، پاسخ آن بسیار روشن است؛ زیرا تمامی مفسّران قرآن یا برخی درباره ی معنای «سلیم» گفته اند که منظور، شرک نورزیدن است و درست همین است.
دستاویز دیگر جاحظ این آیه است که می فرماید:

(یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لاَ یَجْزِی وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لاَ مَوْلُودٌ)؛ (16)

ای مردم! تقوای پروردگارتان را پیشه کنید و از روزی که هیچ پدری کیفر فرزند را به عهده نگیرد و هیچ فرزندی کیفر پدر را عهده دار نمی شود، بترسید.
این آیه هیچ ارتباطی با رهبری و ریاست در دنیا ندارد. این جایگاه با توجّه به حدیث امام رضا علیه السلام مخصوص خویشان رسول الله صلی الله علیه و آله است.
علاوه بر این که مفسران گفته اند.
آیه ی (عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَحْمُوداً)؛ (17) «امید است پروردگارت تو را به مقام پسندیده برساند». به معنای شفاعت است. پس اگر پیامبر گرامی درباره ی همه ی مردم می تواند شفاعت نماید، پس فرزندان و خویشان وی نسبت به دیگران سزاوارترند.
هم چنین در آیه (وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى‌)؛ (18) «و خداوند تو را آن چنان خواهد بخشید تا خشنودگری» نیز گفته اند: به معنای شفاعت است.
دستاویز دیگر جاحظ این آیه است که می فرماید:

(وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ)؛ (19)

و بر آنان خبر و داستان دو فرزند حضرت آدم را بخوان.
این آیه نیز هیچ ربطی به آنچه گفته ندارد.
آن گاه جاحظ داستان نوح علیه السلام و کنعان را دستاویز کرده است که این داستان نیز ارتباطی به خواسته ی او ندارد؛ زیرا کجا مقام کنعان به سروران و مهتران امت اسلامی می رسد؟
آیه ی دیگری که جاحظ آن را دستاویز قرار داده این است که می فرماید:

(لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ‌)؛ (20)

پیمان من به ستمکاران نمی رسد.
گفتنی است که علمای مذهب شیعه درباره این آیه تحقیق های محکمی دارند؛ زیرا آنان گفتنه اند: هر آن که کفر و بی دینی از او بروز نموده است بی تردید در گذشته ستمگر بوده است، پس برازنده جایگاه رهبری و ریاست نمی باشد. پس این آیه به ضرر جاحظ است نه به نفع او. از طرفی علمای شیعه در این باره روایتی را از طریق اهل سنّت نیز نقل کرده اند. (21)

2. لزوم مهرورزی سبب لزوم پیروی و اطاعت

معنای مودّت در این جا فقط دوستی صرف نیست، به خصوص در آیه ای که می فرماید:

(ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً...)؛

این همان پاداشی است که خداوند بندگان خود را که باور دارند و کارهای شایسته کرده اند بدان مژده داده است، بگو: به ازای آن [رسالت] پاداشی از شما خواستار نیستم مگر دوستی درباره ی خویشاوندان، و هر کس نیکی به جای آورد و طاعتی اندوزد برای او در ثواب آن خواهیم افزود.
پس در این آیه بنابر آن که استثنا متصل باشد مودّت و مهرورزی پاداش و بهای رسالت و پیامبری قرار گرفته و روشن است که اگر تناسب و برابری بین چیزی و مقابل آن، نباشد، عنوان پاداش بر آن صدق نمی کند. در این صورت اگر به بزرگی رسالت محمّدی در پیشگاه خداوند و نزد مردمان بنگریم به عظمت و مرتبه بزرگ این پاداش دست خواهیم یافت که همان مهرورزی به نزدیکان خواهد بود.
هم چنین است اگر استثنا منقطع باشد؛ زیرا در روایت ها آمده است که مسلمانان می خواستند به پیامبر دارایی های زیادی را در عوض اجر پیامبری بپردازند تا ایشان در راحتی و آسایش باشند، پس ایشان - بنابراین نظریه- قبول نفرمودند و هیچ پاداشی را از آن ها نخواستند، سپس فرمودند: ولی مهرورزی خاندان خود را بر شما واجب می دانم و آن را از شما می خواهم.
پس واجب نمودن مهرورزی- در جایی که امکان داشت پیامبر از آن ها چیز دیگری هم بخواهد نشان دهنده این است که این کار- از همه چیزها نزد خداوند و پیامبرش مهم تر بوده است.
کوتاه سخن این که آن چه خواسته شده مهرورزی و دوستی به تنهایی نیست، بلکه دوستی و مهرورزیی است که اطاعت و پیروی را در پی دارد. خداوند متعال می فرماید:

(قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّه)؛ (22)

بگو: اگر خداوند را دوست می دارید، پس مرا پیروی نمایید تا خداوند شما را دوست بدارد.
پیروی یعنی فرمان برداری از دستورات الهی؛ همان طور که در آیه ی مبارکه آمده است:

(وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی‌)؛ (23)

و او پروردگار شما (خدای) رحمان است، پس مرا پیروی نمایید و از فرمان من اطاعت کنید.
بنابراین، پیروی، گردن نهادن کامل و فرمان برداری مطلق، همان معنای امامت و ولایت است.
علامه حلی رحمه الله در بحث امامت علی علیه السلام از دیدگاه قرآن می نویسد:
چهارمین آیه، آیه ی مودّت است، آن جا که می فرماید:

(قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى).

و وجوب مهرورزی با ایشان مستلزم وجوب اطاعت از ایشان است. (24)
در جای دیگر می فرماید: «دلیل هفتم: آیه مودّت است که شأن نزول آن را احمد بن حنبل روایت کرده است... .
و به جز علی علیه السلام از صحابه و آن سه تن، دوستی هیچ کس لازم نیست، پس علی والاتر است. پس همو رهبر و امام می باشد و رویارویی و درگیری با او هیچ گاه با دوست داشتن او سازگاری ندارد و با انجام دستورات او، مهرورزی به او صورت می گیرد. بنابراین، پیروی و فرمان برداری از او لازم می شود که همان معنای امامت است. (25)


پی‌نوشت‌ها:

1. بناء المقالة الفاطمیة فی نقض رسالة العثمانیه: 387- 391.
2. جامع الاصول: 396/9، به نقل از مسلم و ترمذی، طبقات الکبری، 20/1، الشفا بتعریف حقوق المصطفی: 62.
3. دلائل النبوه: 16/66 «ذِکر اصطفائهم» و «ذِکر أنّهم خیر الخلق».
4. ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی: 10.
5. الشفا بتعریف حقوق المصطفی: 46، «الباب الثانی فی تکمیله تعالی له المحاسن خلقاً و خلقاً وقرانه جمیع الفضائل الدینیة و الدنیویة فیه نسقاً».
6. صحیح بخاری: کتاب حدود باب 31، طبری: 203/3، سیر، ابن هشام: 657/2 و دیگر منابع.
7. تاریخ طبری: 219/3.
8. تاریخ ابن خلدون: 854/2.
9. الریاض النضره: 213/1.
10. الصواعق المحرقه: 93 به نقل از دارقطنی.
11. کنز العمال: 747/5- 750.
12. سوره ی نساء: آیه ی 1؛ و از خدایی که به نام او از یک دیگر چیزی در خواست می کنید، پروا نمایید و از (قطع ارتباط با) خویشاوندان بپرهیزید، به یقین خدا همیشه مراقب شماست.
13. سوره ی بقره، آیه ی 48.
14. سوره ی دخان: آیه های 41 و 42.
15. سوره ی شعراء: آیه های 87 و 88.
16. سوره ی لقمان: آیه ی 33.
17. سوره ی اسراء: آیه ی 79.
18. سوره ی ضحی: آیه ی 5.
19. سوره ی مائده: آیه ی 27.
20. سوره ی بقره: آیه ی 124.
21. بناء المقالة الفاطمیة فی نقض الرسالة العثمانیه: 391- 397.
22. سوره ی نساء: آیه ی 21 و به تفاسیر دیگر مانند تفسیر رازی: 17/8 رجوع کنید.
23. سوره ی نور: آیه ی 54.
24. نهج الحق: 175.
25. منهاج الکرامه: 74. (نسخه ای که در انتهای جلد دوم منهاج السنه به چاپ رسیده است).

منبع مقاله: حسینی میلانی، آیت الله سید علی؛ (1390)، مهرورزی به اهل بیت (ع) از دیدگاه قرآن و سنت: نگاهی به تفسیر آیه ی مودت، قم: هیئت تحریریه انتشارات الحقایق، چاپ دوم