نویسنده:غلامرضا خارکوهی *




 

قدرت و نفوذ حزب توده در منطقه

در اوضاع آشفته آن روز و ضعیت نامناسب دادگستری ها ونیروهای انتظامی و دوایر دولتی- به دلیل حضورمتجاوزان روسی در استان گلستان- حزب توده با استفاده از این فرصت چنان درهمه ارکان اجتماعی این منطقه نفوذ کرده وآن چنان قدرت را در دست گرفته بود که گویی نماینده تام الاختیاردولت مرکزی ایران در این منطقه است. به طوری که برخی از مردم حتی برای رسیدگی به شکایات و حل اختلافات بینابینی خود نیز به دفاتر حزب توده مراجعه می کردند که از جمله، اختلاف حساب یک نجار با صاحب کارش بود:
مورخه 10 /9 /24 کمیته محلی حزب توده گنبد کاووس
محترماً معروض می دارد، چند روز پیش ملا داوود معروف به ملا داد آقا، اینجانب استاد عوض را برای ساختن مقداری درب و پنجره به محل اقامت خود برده است و بنده مدت چهل و پنج روز در آنجا مشغول کار بودم و تاکنون چندین مرتبه مطالبه دست مزد خود را از ایشان کردم، در دادن [مزدم] او کوتاهی و مسامحه می ورزد و تا حال دیناری نپرداخته و در جواب اظهار می دارد که باید خبره ببرم و مخارج دست مزد کارکرده شما را برآورد نماید، که بنده نیز به آن نحوراضی هستم. منتها [برای ] آن هم یک عذری را
ایشان می آورد لذا تقاضا دارم به این موضوع رسیدگی فرمایید. استاد عوض قدیمی.(1)
البته این به معنای آن نیست که مردم به حزب توده ضد دین و مذهبشان علاقه مند بودند بلکه گاهی واقعاًً مجبور می شدند؛ چون حکومت محمدرضا پهلوی و مذهبشان علاقه مند بودند. بلکه گاهی واقعاًً مجبور می شدند؛ چون حکومت محمدرضا پهلوی اسماً حاکم بود، ولی عملاً دردی از مردم دوا نمی کرد ونه ادارات، نه مراکزامنیتی و نه دادگستری ها به درد مردم نمی خوردند به همین دلیل، مردم چنان در وضعیت غیر قابل تحمل وستمگرانه ای قرار می گرفتند که به ناچار گاهی به سران حزب توده دراستان گلستان مراجعه می کردند تا بلکه با استفاده از نفوذ و قدرت آنها بتوانند اندکی از حقوقشان را احقاق نمایند و از درد ظلم ظالمان کمی خلاص شوند؛ چنانکه یکی از اهالی مینو دشت به نام آقای اناقلیچ، که از سوی یکی از گروهبان های ژاندارمری به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود، پس از آنکه به تمام دوایر دولتی و گردان وهنگ ژاندارمری و اولیای امور مراجعه و دادخواهی کرده و بی نتیجه مانده بود، دو نامه دادخواهی به حزب توده گنبدکاووس نوشت که نامه دومش مربوط به تاریخ 20 /9/ 1324 می باشد.
او در نامه اش یاد آوری نموده:
یک گروهبان سه، ژاندارمری مینودشت به نام آخان بشارتلو او را آن قدر با قنداق تفنگ زده که دست چپش شکسته و می خواسته حتی او را هدف گلوله قرار دهد که کسبه مانع شده اند و آنچه از سرمایه نقد و اساس زندگی داشته خرج معالجه اش کرده ولی باز هم بهبود نیافته و ناقص شده. فعلاً از هستی ساقط گردیده و در عسرت زندگی می کند. او در پایان استدعا نموده که گروهبان فوق را به کیفر قانونی برسانند تا سایرمأموران به این اعمال مبادرت نکنند و خسارت دست ناقص او را نیز از ضارب بستانند تا بتوانند امور زندگی را بگذراند. (2)
توده ای ها در گرگان ودشت، با استفاده از ضعف حاکمیت و بی لیاقتی پسر رضاخان،
تشکیلات گسترده ای با هدایت آقای احمد قاسمی ( که بعداً یکی از اعضای شورای مرکزی و شاخص حزب توده کشور در تهران شد و سپس ازآن انشعاب پیدا کرد و مائوئیست گردید.) به راه انداخته بودند و هر روز به طرق مختلف بر دامنه فعالیت های خود می افزودند. آنها کارگران و کارمندان را به بهانه احقاق حقوقشان و ایجاد اشتغال تحریک به اغتشاش، اعتصاب و تظاهرات می نمودند. آنها عین حزب رستاخیز برخی از افراد را به زور و تهدید، عضو حزب توده می کردند و برای آنها کارت عضویت صادر می نمودند وبه آنها وعده رفاه، مسکن، آزادی، کار و زندگی بهترمی دادند.

سرکوب افسران حزب توده در گنبد کاووس

یکی ازوقایع مهمی که پس از خاتمه جنگ جهانی و هنگام حضور اشغالگران شوروی در استان گلستان رخ داد، سرکوب قیام افسران کمونیست حزب توده مشهد در گنبد کاووس بود که به قیام افسران خراسان( مشهد) معروف است. این قیام در شب 25 مرداد سال 1324خ، با شرکت 25 افسر و سرجوخه و سرباز ( که بعداً با اعزام چند نفر از افسران سازمان نظامی حزب توده از تهران، (3) تعدادشان در اطراف گرگان به 31 نفر افزایش یافت ) به فرماندهی سرگرد توپخانه علی اکبر اسکندانی، از پادگان مشهد آغاز شدو پس از خلع سلاح پاسگاه نظامی مراوه تپه و ادامه مسیر به سوی گنبد کاووس، تا سرکوب آن در 29 مرداد همان سال توسط نظامیان ایران درگنبد کاووس، مدت پنج روز به طول انجامید. گرچه در مورد انجام این قیام اختلاف نظرهای زیادی بین تحلیل گران حزب توده است، اما آنچه مسلم است این است که چنین شورشی توسط گروهی از اعضای حزب توده و با چراغ سبز روسها انجام شده است.
بررسی ها نشان می دهد که سروان روزبه و سرهنگ آذر، مسئولان سازمان نظامی ستاد
مرکزی حزب توده در تهران با سرگرد اسکندانی فرمانده این قیام، در ارتباط بودند و هدف از قیام افسران خراسان تشکیل یک هسته مقاومت در ترکمن صحرا(4) و تأسیس حکومت مستقلی در این منطقه شبیه به جمهوری آذربایجان و مهاباد بود. این قیام به گفته ایرج اسکندری – یکی از اعضای کمیته مرکزی حزب توده – به دستورمسئولین سازمان جاسوسی شوروی ( کا.گ ب) و با همکاری آقای کامبخش – عضو دیگر کمیته مرکزی حزب – صورت گرفته (5) و با چراغ سبز نیروهای روسی عملی شد؛ به طوری که حتی مأموران شوروی، مانع اعزام نیروهای دولتی ایران برای مقابله با قیام افسران گردیدند که این اقدام متجاوزان به منزله دخالت آنها در امور داخلی کشور ما ونشانگرحمایت آشکارشان ازشورشگران توده ای بود؛ چنان که آقای خان ملک یزدی دو سال بعد، ( درسال 1326 خ) نوشت:
در اواخر مردادماه 1324، عده معدودی از افسران پادگان لشکر خراسان، علم طغیان را علیه دولت مرکزی برافراشته و بامقداری اسلحه به طرف شهرهای گنبدکاووس و گرگان فرارمی کردند، و قصد آنها درعمل عبارت بود از الحاق به ایلات ترکمن صحرا و جلب کمک آنها و سپس حمله به شاهرود و قطع رابطه مرکز با خراسان؛ و با این ترتیب خیال داشتند که با آسودگی خاطر پادگان های نقاط آن خطه را یکی پس از دیگری با خود همراه و یا خلع سلاح نموده و یک حکومت ساختگی به نفع دولت شوروی در ایالت خراسان تشکیل دهند. دولت ایران برای خوابانیدن شورش فوق، تصمیم می گیرد که 200 نفرژاندارم برای تقویت پادگان های شمال اعزام دارد، ولی به وسیله نیروهای شوروی از حرکت این نیروی مختصر در قصبه «جابون» - دوازده فرسخی تهران- جلوگیری به عمل می آید و همین مسئله باعث شگفتی فوق العاده و دلسردی ناگهانی ملت و دولت ایران گردید، زیرا دولت شوروی حق نداشت که کوچک ترین دخالتی در امور مربوط به کارهای دولت ایران بنماید و به همین دلیل ابتدا
تصورگردید که فرمانده شوروی در شمال بدون دستور دولت متبوع خود مبادرت به این عمل ناصواب و غیر قانونی کرده است، اما چون مدتی این نیرو در جابون توقف کرده و اجازه حرکت به آنها داده نشد، قصد دولت شوروی و تمایل این دولت درآزاد گذاردن آشوبگران دفعتاً آشکارو مسلم گردید. گرچه مسئله غائله خراسان با فداکاری بی نظیر پادگان های گنبدکاووس و حسن سیاست دولت، بالاخره پایان یافت، لکن موضوع جلوگیری دولت شوروی از اعزام نیروی مرکزی، خود دلیل قاطع و مهمی بود که دخالت نیروی بیگانه را در امور ایران برای اولین دفعه پس از جنگ هویدا نماید و مسئله تخلیه ایران بار دیگر با نهایت شدت مورد توجه و بحث مسائل سیاسی دنیا قرار گیرد. (6)
به هرحال ژاندارم هایی که به فرمان ستاد ارتش ایران در شهرگنبد کاووس در کمین قیام کنندگان ( افسران خراسان ) بودند به سویشان آتش گشودند که دراین حادثه هفت نفر (شامل پنج افسر به نام : اسکندانی، شهبازی، نجفی، مینایی، نجدی و دو سرباز وظیفه به نام: موسی رفیعی و بهلول ) د دم کشته شدند و چند نفر از آنها نیز زخمی و بقیه هم متواری گردیدند.(7)
خلاصه آنکه در این قیام کمونیستی که با عدم حمایت جدی حتی حزب توده تهران و منطقه گرگان و پادگان شوروی در گنبد کاووس مواجه شد، هفت نفر از جمله سرگرد اسکندانی رهبر قیام، کشته شدند و دونفر ( احساس و شریفی ) هم زخمی گردیدند و به چنگ نیروهای نظامی شاه افتادند و به زندان شهربانی گرگان منتقل شدند که پس از یکی، دو روز به زندان تهران انتقال یافتند. لذا 22 نفر باقی مانده از قیام کنندگان در دسته های دونفره و چندنفره در منطقه متواری شدند که عده ای به سوی بندر ترکمن و ترکمن صحرا رفتند، عده ای به سوی شاهرود و دسته ای به سوی سبزوار و عده ای هم به سوی جنگل و دسته ای به سوی گرگان؛ خلاصه هر
کس و هر دسته ای به سویی می رفت تا جان خود را از مهلکه نجات دهد. اما در این میان باز هم عده ای از آنها توسط مأموران ارتش شاه دستگیر می شوند و همراه با مجروحان به زندان نظامی به تهران منتقل می گردند که پس از مدتی برخی به زندان های طولانی و برخی به اعدام محکوم شدند وعده ای هم به خارج از کشور پناه بردند. به طورمثال، علی سنایی و بهرام دانش اعدام شدند و حسین فاضلی بعداً در باکو و رحیم شریفی درآلمان شرقی فوت کردند. (8) البته آقای بهلکه مسئول کمیته محلی حزب توده در گنبد کاووس، قبل از سرکوب قیام، به آنها کمک نمود و پس از سرکوب هم به یاری فراری ها شتافت. عده ای هم توسط سلیمان آف – کنسول روس ها در بندرترکمن (بندرشاه) – به آن طرف مرز گریختند. علاوه براین، مهندس فاخته هم که از فعالین توده ای دربندر گز و گرگان بوده، درفراری دادن عده ای از بازماندگان قیام گنبدکاووس به آذربایجان همکاری داشته است.

پی نوشت ها :

*تاریخ نگار انقلاب در استان گلستان و کارشناس ارشد مدیریت آموزشی .
1. آرشیو اسناد شخصی مؤلف .
2. با اندکی تلخیص ویرایش.
3. به گفته نورالدین کیانوری، پس از اقدام افسران خراسان، هیئت اجراییه حزب توده تعدادی از افسران سازمان نظامی حزب را از تهران برای کمک به آنها به گرگان اعزام نمود. (خاطرات کیانوری، ص 106).
4. الهه کولایی، استالینیسم و حزب توده ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص97.
5. ایرج اسکندری، خاطرات سیاسی، علی دهباشی ( به کوشش)، تهران، علمی، 1368، ص222.
6. محمد خان ملک یزدی، غوغای تخلیه ایران، تهران، سلسله، 1362، ص42و 43.
7. غلامرضا خارکوهی، گلستان در انقلاب، تهران مؤسسه تنظیم و نشر آثارامام(ره)، زیر چاپ، ج 1.
8. اصغر احسانی، قیام افسران خراسان و حماسه خارک، تهران، علم، 1378، ص37، 83و 89.

منبع مقاله :
نشریه 15 خرداد، شماره21