نویسنده: برنارد لوئیس
مترجم: حسن کامشاد



 

درباره تاریخ اقتصادی و اجتماعی خاورمیانه تا پیش از عصر جدید تحقیقات چندانی به عمل نیامده، در نتیجه این مبحث اندک شناخته و فهمیده شده است. علت اصلی عقب افتادگی مطالعات تاریخی این رشته در مقایسه با سایر زمینه ها، به ویژه تاریخ قرون وسطای اروپا، معضل مدارک و اسناد می باشد. دولت های قرون وسطای اروپای غربی تدریجاً تکامل یافتند و به صورت دولت های کنونی درآمدند، و آرشیوهای شان، که اغلب کاربرد عملی داشت، تا ایام معاصر برجا ماند، و منبع پرارزشی برای مورخان امروزی شد. دولت های قرون وسطای خاورمیانه، به استثنای منحصر به فرد امپراتوری عثمانی، بر اثر اختلالات داخلی و حملات خارجی، سرنگون و ویران شدند، و از آن جا که اوراق و اسناد تاریخی آن ها مورد نیاز اولیای وقت نبود، این ها فراموش، پر و پخش و نابود شد.
عثمانی، تا اشاعه نفوذ و روش های اداری غرب در قرن بیستم، تنها مملکت منطقه بود که از اواخر قرون وسطا تا اوایل قرن بیستم تداوم سیاسی و اداری خود را غفلتاً از دست نداده بود. بدین سبب سوابق و بایگانی اش بیش و کم دست نخورده مانده بود. آرشیو که امروزه برای بررسی تاریخی نگهداری می شود در گذشته فقط مصرف عملی داشت، و اوراق و اسناد عثمانی، همانند ممالک و امارات اروپایی، از این دوره انتقالی پرمخاطره سالم رستند. پژوهش در این مدارک سیلی روشنایی بر تاریخِ خاورمیانه دوران عثمانی، و حتی بر گوشه های تاریکی از قرون قبلی، افکنده است. آرشیوهای عثمانی بی کران و واجد دشواری های هولناک است، و کار زیادی باید صورت گیرد تا مطالعه تاریخ خاورمیانه، و به خصوص مطالعه تاریخ اجتماعی و اقتصادی آن جا، به سطحی کارشناسانه برسد که در رشته های دیگر- رشته های نیک بخت تر- عادی تلقی می شود.
با این حال، بر اساس اطلاعات موجود هم می توان طرح کلی محتاطانه ای از تطور اقتصادی و اجتماعی خاورمیانه ترسیم کرد. و این چه بسا به روشن ساختن ساختارهای سیاسی متغیر منطقه نیز یاری رساند.
زراعت، از زمان های کهن، همواره مهم ترین فعالیت اقتصادی خاورمیانه بوده است، و هنوز هم در بخش بزرگی از منطقه هست. اکثریت اهالی از این طریق اعاشه معاش می کنند، و قسمت اعظم درآمد دولت ها، تا همین اواخر، حاصل کار و دسترنج برزگران بود.
خاورمیانه از دیرباز دو نوع کشاورزی داشته است. اول، و با اهمیت تر، اقتصاد رود کنارها است: کرانه های نیل، دجله و فرات، و دو رودخانه آسیای میانه، جیحون و سیحون. در پاره ای قسمت های دیگر منطقه زراعت متکی به بارندگی است، از جمله در پستی و بلندی های سوریه در سواحل مرزی این کشور و فلسطین، و بخش هایی از ایران و بیش تر نقاط ترکیه کنونی. این نوع کشت و زرع دشوارتر بود، و کم تر از کشاورزی رود کنارها محصول می داد. در مقایسه با زراعت دیمی سایر جاهای جهان، مثلاً اروپای غربی و چین، دیم کاری در خاورمیانه ضعیف و عقب افتاده است.
یکی از ویژگی های چشمگیر کلیه منطقه فقدان جنگل و در نتیجه کمبود الوار است. در عهد قدیم، از درختان سدر لبنان مصالح ساختمانیِ معبد اورشلیم فراهم آمد. ولی در قرون وسطای اسلامی، خاورمیانه چوب از افریقا و، خصوصاً، از هند و جنوب شرق آسیا وارد می کرد، و الوار ستبر استوایی- که در کارهای ساختمانی باارزشند- از این جاها خریداری می شد.
مهم ترین محصول البته غله، و نخستینِ غلات ظاهراً جو، ارزن و گونه ای گندم ابتدایی بوده است. در آغاز قرون وسطا کشت گندم بیش تر از هر چیز معمول بود. امروزه هم هنوز همین طور. در تاریخی نامشخص، برنج از هند آورده شد و کشت و کار این محصول را می توان در ایران و عراق و سپس سوریه و مصر دنبال کرد. در زمان حمله اعراب در قرن هفتم میلادی، بنابر روایت، فاتحان در عراق برنج دیدند، و از نوشته های اولیه پیداست که این کالا برای آن ها کاملاً تازگی داشت.
عربی که خود در فتح ناحیه بصره شرکت داشته حکایت عجیبی نقل کرده است:
قوای عرب تعدادی از دیده بانان ایرانی را در باتلاق ها غافل گیر کرد، آن ها گریختند و دو سبد جا گذاشتند، یکی محتوی خرما بود و دیگری چیزی که بعدها فهمیدند برنج شلتوک دار است. فرمانده عرب به نفراتش گفت: «خرماها را بخورید، ولی به آن یکی دست نزنید، چون لابد زهر است که دشمن برای تان تهیه دیده است». بنابراین سربازها خرماها را خوردند و به سبد دیگر نزدیک نشدند. هنگامی که سرگرم تناول بودند، یکی از اسب های شان افسار گسیخت و شروع به خوردن برنج ها کرد. درصدد برآمدند پیش از آن که اسب کاملاً مسموم شود بکشندش و گوشتش را بخورند، ولی صاحب اسب به آن ها گفت دست نگه دارید، خودش به موقع کار حیوان را می سازد. فردا صبح دیدند اسب هنوز در کمال صحت و سلامت است، پس آتشی برافروختند و پوسته برنج ها را سوزاندند، و فرمانده شان گفت: «بسم الله بگویید و بخورید» و آن ها خوردند و خوردند و دیدند عجب غذای لذیذی است.
در عهد اعراب، زراعت و مصرف برنج به سرزمین های غربی تر نیز راه یافت. از غلات دیگر هم سخن رفته است، به ویژه از ارزن هندی. محصولات غذایی دیگر عبارت بود از حبوبات بُنشَنی- لوبیا، نخود، عدس، ماش و مانند آن ها- که امروزه هم خوراک اصلی قسمت های زیادی از خاورمیانه، خاصه مصر، است.
نباتات روغنی البته بسیار مهم بود، چون روغن علاوه بر خوراک، در تهیه روشنایی و لوازم گوناگون بهداشتی، به خصوص صابون، نیز مصرف داشت. گیاه عمده روغن دار زیتون بود، که در پاره ای نقاط خاورمیانه و شمال افریقا محصول اصلی است. از انواع دانه های گیاهی مختلف دیگر هم روغن گرفته می شود. یک محصول زراعی دیگر که از شرقِ دورتر در عهد مسلمین عرب آورده شد شکر- در واقع نیِ شکر- بود. ایرانیان آن را شکر یا قند می نامیدند، که هر دو کلمه در انگلیسی امروزی وجود دارد. در دنیای یونان و روم قدیم از شکر خبری نیست، مگر برای مصارف پزشکی. نوشیدنی ها و خوراکی ها را، در موارد لزوم، با عسل شیرین می کردند. کشت و کار و تصفیه شکر، در قرون وسطا، در مصر و شمال افریقا هم اشاعه یافت، و شکر به صورت یکی از صادرات مهم درآمد که خاورمیانه اسلامی به اروپای مسیحی می فرستاد. طرز کشت و پرورش شکر از شمال افریقا به اسپانیای مسلمان، از آن جا به جزایر اقیانوس اطلس، و مآلاً به دنیای نو برده شد.
ادویه در بسیاری قسمت های خاورمیانه می رویید، و در ضمن مقدار زیادی هم از جنوب و جنوب شرقی آسیا وارد می شد. یکی از صادرات درخور اهمیت خاورمیانه به جهان غرب ادویه بود، تا این که قدرت های دریایی اروپایی برای اولین بار راه آبی بی واسطه ای به آسیا گشودند، و خاورمیانه را دور زدند، و بر مسیر خود استیلا هم یافتند. پیش از اختراع یخچال برقی، مواد خوراکی در آب و هوای گرم به سرعت فاسد می شد. برای نگهداری غذاها، به ویژه گوشت، آن ها را نمک می زدند و به طرق گوناگون ترشی می انداختند، و برای خوردن این اغذیه ادویه و چاشنی فراوان لازم بود.
در جامعه ای بی اندازه وابسته به حیوانات برای هم حمل و نقل و هم مصرف گوشت، کشت علوفه از ضروریات بود و حال آن که چرم و پشم، متداول ترین مواد پوشاکی اقلیم های سردتر، مصرف چندانی در این جا نداشت و محصولات صنعتی لازم برای تهیه لباس سبک معمولاً مورد نیاز بود. سه نوع این محصولات اهمیت به سزا داشت. کتان از ازمنه قدیم در خاورمیانه، به ویژه در مصر، کشت و زرع می شد، و پوشش کتانی مومیایی ها گواه این مطلب است. پنبه یکی از گیاهان متعددی بود که از شرق آسیا آورده شد. در گستره منطقه، ابتدا در ایران از آن نام برده می شود، و سپس به تدریج به سوی غرب می رود. خوراک گرم ابریشم توت است، و درخت توت از قرن ششم میلادی در خاورمیانه کاشته می شد. ابریشم ایران و سوریه فوق العاده مرغوب بود. نباتات گوناگون رنگی و معطر سر و وضع افراد خوش پوش را تکمیل می کرد.
نهال صنعتی بسیار مهم دیگر پاپیروس بود- نوعی نی که در ساحل نیل می رویید، و تا آمدن کاغذ پوستی و سپس کاغذ معمولی، از لوازم اصلی تحریر در جهان مدیترانه شرقی به شمار می رفت.
میوه و سبزیجات هم فراوان کشت می شد. در دوره های نخستین انگور، انجیر و خرما مهم ترین میوه ها بود. کشت انگور، نه تنها به عنوان میوه بلکه برای تهیه شراب، پیش از آمدن اسلام ظاهراً بیش تر بود تا بعدها. خرما محصول عمده واحه ها و نواحی نیمه بیابان بود. بیش تر میوه های دیگری که در خاورمیانه پرورش داده می شد، مثلاً هلو و زردآلود، در اصل از شرق، از ایران و ماوراء ایران آمده بود. سبزیجاتی نظیر اسفناج، بادنجان و ارده شاهی (آرتیشو) هنوز در غرب به اسامی اولیه فارسی یا عربی شان معروف اند.
کشت مرکبات تاریخچه شگفت و نسبتاً مبهمی دارد. واژه «پرتقال» در فارسی امروزی- برتقال در عربی، پرتکال در ترکی- و نظایر آن در بیش تر زبان های خاورمیانه حتی تا افغانستان در شرق بی شک ره آورد پرتغالی ها است. این به اصطلاح نارنگی شیرین را در اوایل قرن شانزده میلادی تجار پرتغالی به منطقه بردند. ولیکن مرکبات از دیرباز، از مدت ها پیش از ظهور اسلام، در امپراتوری ایران شناخته بود، و در متون فارسی و تلمودی از نوعی بالنگِ خوراکی، به اسم ترنج (که اتروقِ عبری و اترج عربی هم از آن آمده) نام برده شده است و نیز از میوه ای کوچک و تلخ، با گل های زیبا، که مصارف تزیینی و آرایشی داشت، و در پخت و پز و آشپزی، به ویژه در تهیه شربت ها و چاشنی ها، به کار می رفت. نام این میوه در فارسی نارنگ است و نارنج عربی هم از آن گرفته شده است. در خود پرتغال و در دیگر ممالک غرب، این میوه شیرینِ خوش طعم را به یکی از مشتقات واژه فارسی می نامند. در سروده شاعر عرب قرن نهم، ابن معتّز، از نارنگ سخن رفته و گونه های دختری به آن تشبیه شده است. همین شاعر به ذکر لیمو هم می پردازد، که احتمالاً در این موقع از هندوستان آورده شد. کشت درخت لیموترش و لیموی شیرین به سرعت از خاورمیانه و از آن جا به اروپا گسترش یافت، و هنوز هم هر دو میوه را به نام های ایرانی- هندی شان می شناسند. این مرکبات را بی شک تجار مسلمانِ کاروان دار به خاورمیانه آوردند، و صلیبی ها و همراهان بازرگان شان از خاورمیانه به اروپا بردند.
عرضه کننده نباتات سابقاً ناشناسِ امریکایی به خاورمیانه، به ویژه توتون، ذرت، سیب زمینی و گوجه فرنگی، مسلماً پرتغالی ها و سایر اروپاییان بودند. مورخ ترک، ابراهیم پچوی، با صراحت تام، در 1635 میلادی نوشت:

دود متعفن و مشمئز کننده توتون را در سال 1009 [1600ـ1601 میلادی] کفار انگلیسی آوردند و آن را به عنوان علاج برخی امراض ناشی از رطوبت فروختند. بعضی مردم... لذت طلب و شهوت پرست... معتاد شدند، و طولی نکشید حتی آن هایی که در پی لذت نبودند هم شروع به استعمال آن کردند. بسیاری افراد حتی از میان علمای عظام و توانگران به دام اعتیاد افتادند.

دو گیاه دیگر که البته ریشه خاورمیانه ای ندارند هم در دوره های نسبتاً اخیر بر حیات اقتصادی و از آن مهم تر بر حیات اجتماعی منطقه اثر گذاشتند. یک مسافر عرب در اوایل قرون وسطا، در توصیف شگفتی های سرزمین اسرارآمیز چین داستانی عجیب برای خوانندگانش می گوید:
پادشاه حق انحصاری عواید نمک و نیز گیاهی را دارد که آن ها با آب گرم می نوشند. این گیاه را که اسمش ساخ است در تمام شهرها به قیمت گزاف می فروشند. برگ هایش بیش از شبدر، و اندکی معطرتر، ولی قدری تلخ است. آب را می جوشانند و روی آن می ریزند... وجوه دریافتی خزانه داری کل تماماً از مالیات سرانه، نمک، و از این گیاه به دست می آید.
اندکی بعد، نویسنده دیگری، بیرونیِ مشهور، در اوایل قرن یازدهم میلادی، شرح کامل تر و اطلاعاتی درباره زراعت و مصرف چای در چین و تبت داد. مصرف چای را ظاهراً اول بار فاتحان مغول در قرن سیزدهم به ایران آوردند. ولی چندان رواج پیدا نکرد، و گواهی نیز در دست نیست که این عادت پیش تر به مغرب رفته باشد. چای خوری به مقیاس بزرگ در اوایل قرن نوزدهم در ایران معمول شد، و از روسیه به این کشور آمد. کشت و کار چای در ایران و در ترکیه تا قرن بیستم توسعه نیافت، در این هنگام زمامداران هر دو دولت به تشویق چای کاری پرداختند، تا مصرف قهوه را که خود نمی توانستند بپرورند کم کنند. زراعت چای نسبتاً کم اهمیت ماند، و محدود به مصرف داخلی و صدور مازادی اندک بود. ناحیه ای که چای زیاد مصرف دارد غرب مراکش است که وجود چای در آن جا در حوالی 1700 میلادی ذکر شده است. تجار فرانسوی و انگلیسی چای را از شرق آوردند و در شمال غرب افریقا فروختند و آن جا را ضمیمه سودمند بازاری های اروپایی خود کردند. چای را در مراکش همراه برگ نعنا دم می کنند، و این در واقع نوشابه ملی آن جا شده است.
اما با توجه به تمام منطقه نوشابه مهم تر قهوه بود. بر طبق اکثر شواهد و مدارک قهوه ابتدا از حبشه آمد، و چه بسا اسم فرنگی اش را از ایالت کفا (کافا)، که هنوز نهال وحشی قهوه در آن می روید، گرفته باشد. این گیاه در قرن چهارده یا پانزده میلادی از کفا به یمن برده شد. به گفته یک نویسنده مصری، «در آغاز این قرن [قرن شانزدهم] در مصر به ما خبر رسید که نوشابه ای موسوم به "قهوه" در یمن رواج یافته و مشایخ صوفی و دیگران آن را می آشامند تا در حین مراسم عبادی شان بیدار بمانند...» نویسنده در ادامه سخن توضیح می دهد که مسافری مصرف همگانی قهوه را در حبشه دید و آن را با خود به یمن آورد.
پس از مراجعت به عدن مریض شد، [قهوه] به یادش آمد، آن را نوشید و خوب شد. دید یکی از خاصیت هایش رفع رخوت و خستگی است، و بدن را قطعاً نیرو و نشاط می بخشد. در نتیجه، هنگامی که صوفی شد، وی و سایر صوفیان در عدن شروع به مصرف این نوشابه کردند... آنگاه تمامی مردم- عالم و عامی- به او پیوستند و قهوه خوردند، و به هنگام مطالعه و در دیگر فنون و حرفه ها از آن یاری جستند، و بدین روال مصرف آن همچنان رواج یافت.
و چه رواجی! برحسب شواهد به سال 1511 میلادی، مصرف قهوه در شهر مقدس مکه شایع بود، و زائران و تاجران عادت قهوه خوردن را در مغرب به مصر و سوریه و بلاد عثمانی، و در مشرق به ایران بردند، و قهوه در این سرزمین ها تا اوایل قرن نوزدهم آشامیدنیِ درجه یک بود. برعکس چای، که جهان غرب به منابع بهتر و ارزان تر و فراوان تر آن در چین و هندوستان دسترس مستقیم داشت، قهوه تا مدت ها در انحصار خاورمیانه بود.
نخستین اشارات اروپاییان به قهوه، و قهوه خورها و قهوه خانه ها، تا اندازه ای تحقیرآمیز است. یک فرستاده ونیزی به استانبول، جیانفرانچسکو موروسینی (1)، درباره قهوه خانه ای که در 1585 دید، چنین نوشته است:
این مردمان همه کاملاً بد لباس، بی سر و پا و بسیار کم کارند، به نحوی که اکثراً اوقات خود را به تنبلی می گذرانند. بدین ترتیب مدام بیکار می نشینند، و برای سرگرمی عادت دارند در ملأ عام، در دکان ها و خیابان ها، مایعی سیاه را که از دانه ای موسوم به «Cavee» می گیرند، سوزان و جوشان و هرچه بتوانند داغ بنوشند.
مسافر دیگری، جورج سندیز (2) انگلیسی، که در 1610 میلادی به ترکیه رفت، از این هم موهن تر می نویسد: «در آن جا [در قهوه خانه] می نشینند و بیش تر روز گپ می زنند و نوشابه ای به نام «coffa» را... هرچه بتوانند داغ: مثل دوده ی سیاه، و تقریباً با همان طعم و مزه... می نوشند». با این حال اروپاییان نیز هم با قهوه و هم با قهوه خانه الفت پیدا کردند، و قهوه، به ویژه قهوه یمنی، از جمله اقلام عمده صادرات خاورمیانه به اروپا شد. برای تجار مصری که کسب و کار پرسود ادویه از دست شان گرفته شده بود، قهوه- و بازار افزاینده آن در اروپا- جایگزین مطلوبی بود. نخستین قهوه خانه اروپایی در وین، اندکی پس از محاصره دوم ترکان، باز شد. صاحب آن یک ارمنی بود- و حق انحصاری داشت- و این امتیاز را به خاطر خدماتش در پشت خطوط ترک ها به دستگاه جاسوسی اتریش به دست آورده بود.
به آسانی می توان فهمید که چرا چای و قهوه چنین در خاورمیانه رواج یافت، و چرا چای خانه ها و قهوه خانه ها مراکز مهم اجتماعی گردید. اسلام، برخلاف یهودیت و مسیحیت، مسکرات را حرام کرده است. این تحریم، به طورکلی، صددرصد رعایت نمی شد، و شواهد زیادی از تداول باده گساری و حتی مستی در اشعار و حکایات وجود دارد. ولی استعمال نوشابه الکلی ضرورتاً به طور سرّی، یا دست کم محتاطانه و در خفا- در پس دیوار بلند خانه ها، یا در میان اتباعِ غیرمسلمان دولت اسلامی که تحریم شامل حال شان نمی شد- انجام می پذیرفت. در شعر کلاسیک عربی و فارسی، دِیْر و ترسای مسیحی و مُغ بچه ی زرتشتی نمادهای شاعرانه میخانه و می فروش گردید. ولی این شادخواری ها، حتی آنگاه که تحمل می شد، الزاماً احتیاط آمیز بود، و در زندگی شهرهای مسلمان نشین قرون وسطا چیزی شبیه میکده و نظایر آن در غرب وجود نداشت. چای خانه و قهوه خانه این خلأ را پُر می کرد و دیری نپایید که صدای مردم درآمد که قهوه خانه ها مرکز فتنه و فساد و از همه بدتر قمار شده اند.
***
روش های کشاورزی در منطقه ابتدایی بود، و همچنان ابتدایی ماند. شخم چوبیِ بی چرخِ عهد عتیق از قدیم الایام، و در بعضی نقاط حتی امروزه هم، به کار است. شخم را غالباً بدون خاکْ برگردان به گاو یا قاطر، گاهی به گاو میش می بندند، استعمال اسب در شخم زنی معمول نیست. در جوامع حاصل خیز رود کناری کوشش زیاد برای برداشت محصول کلان- بعضی اوقات حتی دو یا سه بار در سال- لازم نبود، و مردم این نقاط، در قیاس با ساکنان اقلیم های سخت و بد آب و هوا و با خاک سفت، انگیزه ای برای اختراعات فنی نداشتند.
فقدان نوآوری های فنی شاید دلیل دیگری هم داشت؛ و آن نبودِ دو پدیده ویژه اروپایی در این جوامع بود- یکی صومعه های کلیسایی، که افراد با فرهنگ و ایثارگر در آن ها خود را وقف پرورش محصولات می کردند، و دیگری پیدایش بعدی برزگران تحصیل کرده. برای نمونه، از نجیب زاده روستانشین انگلیسی، که در دانشگاه درس می خواند و سپس در مزرعه خود به کار و مدیریت می پرداخت و فکر آموزش دیده اش را در حل مشکلات کشاورزی به کار می انداخت، در خاورمیانه اثری نبود. نجیب زاده تحصیل کرده خاورمیانه، با استثنائاتی انگشت شمار، مجال زراعت نداشت. زارع تحصیل نمی کرد. آمیزه انضباط فکری، مهارت فنی و درگیری عملی در کار کشاورزی که لازمه پیشرفت فن آوری است، به طور کلی، نایاب بود.
نقش دوران اولیه اسلام در پیشبرد کشت و زرع- به جز در زمینه آبیاری- ناچیز بود. با وجود این کشاورزان و نیز تجار مسلمان خاورمیانه بر کمیت و کیفیت محصولات، به ویژه مواد خوراکی، بسی افزودند. انتقال پاره ای از رُستنی های شرق و جنوب آسیا به غرب از مدت ها پیش در دولت های ماقبل اسلام شروع شده بود و نباتات شرق آسیا در ایران باستان و در عراق کشت می شد، که نوشته های فارسی میانه و متون تلمودی گواه بر این معنا است. فراتر، در غرب نیز گاهی این محصولات در جزء کالاهای طُرفه و تجملیِ گران بها یافت می شد. هلو، برای مثال، در رُم قدیم از این گونه مواد بود و نام ایتالیایی امروزی آن مشتق از اصطلاح رومیِ persicum malum (3) (سیب ایرانی) است. فتوحات اسلامی برای نخستین بار یک واحد سیاسی و اقتصادی به وجود آورد که دامنه اش از اروپا در غرب تا مرزهای هندوستان و چین در شرق گسترش داشت. سربازان و مسافران مسلمان در آسیای میانه، و ملاحان و تاجران مسلمانی که از خلیج فارس به هند و سرزمین های ماوراء رفتند، قطعاً در کشف و ترویج محصولات جدید نقش مهمی ایفا کردند. نقل و انتقالات دوران اسلامی، از ایران به صوب غرب و به هلال خصیب و شمال افریقا و اروپا، از جمله مشتمل بود بر برنج، ارزن هندی، نیشکر، پنبه، هندوانه، بادنجان، کنگر، مرکبات و موز، و نیز انواع خوراک ها، و علوفه، گیاهان لیفی، ادویه و چاشنی ها و نباتات دیگر مصرفی در طب و لوازم آرایشی. سیاحان مسلمان قرون وسطا از محصولات بی اندازه متنوعی، هر یک با رده های بسیار، نام برده اند. در نوشته ای به تاریخ 1400 میلادی درباره ساحل افریقای شمالی صحبت شصت و پنج نوع انگور، سی و شش نوع گلابی، بیست و هشت نوع انجیر و شانزده نوع زردآلود شده است.
ولی در آبیاری- در سازمان دادن و نگهداری شبکه پیچیده ای از سد و آبراه و تالاب برای حفظ و توزیع سیلاب های رودهای بزرگ- بود که مهارت و کاردانی مردم خاورمیانه واقعاً ظهور کرد. این ها البته فقط کار کشاورزان نبود و اهل فن و دیوانیان نیز در آن شرکت داشتند. به نظر بعضی تاریخ نگاران شالوده دولتِ دیوان سالار جدید و اقتصاد هدایت شده، در آبیاری های تمرکز یافته این جوامع رود کناری ریخته شد.
برداشت خرمن معمولاً با داس بود تا دانه ها تلف نشود. گندم را یا با دست در هاون خُرد می کردند یا در آسیاب هایی که به زور برگردان یا چهارپایان به کار می افتاد. این را هنوز هم می توان در پاره ای از نقاط منطقه دید.

در مصر به کود نیاز نبود، چون رود نیل با گل و لایِ آبرفتی که هر سال با خود می آورد زمین را بارور می کرد. این گونه بارور شدن زمین در اکثر قسمت های دیگر وجود ندارد و غالباً موجب فرسودگی جدی خاک می شود. در عراق بر اثر نمک آب آورده رودخانه ها این جریان تشدید می یابد. این رسوب نمکی در مواقع صلح و آرامش و نظم زهکشی می شد، ولی به هنگام اغتشاش و ناآرامی روی هم می انباشت. کشاورزان به طور کلی ظاهراً بر اساس روال دوساله ای کار می کردند، یعنی یک سال به کشت و زرع خاک می پرداختند و سال دیگر زمین را آبش می دادند و بی کشت می گذاشتند. اراضی کنار رودی، که آب فراوان داشتند، از این قاعده مستثنی بودند.

***
سایش و فرسایش از دیرباز، حتی در قدیم الایام، مشکل عمده بوده است؛ و در قرون وسطا و در عصر جدید نیز این مشکل دوباره سر برآورد. هرگاه که نظم جامعه به هم می خورد، اقوام بیابان گرد روانه زمین های آباد می شدند و نتیجه آن گسترش دامنه بیابان و کاهش کشتزارها بود.
این ویرانی به چندین طریق روی می داد. برای جلوگیری از پیشرفت بیابان سنگربندی لازم بود. وقتی نظم جامعه خلل می یافت، استحکامات فرو می پاشید، و بیابان پیش تر می خزید. عنصر چشمگیرتر در ایجاد خرابی بُز بود. برخلاف گوسفند که علف را می خورد، بز علف را می کَند، و غالباً خاک زراعی را هم از جا در می آورد، یا خاک را چنان سُست می کند که با وزش باد در هوا می پراکند. بزها از این گذشته پوست درختان را می خورند، در نتیجه درخت از پا می افتد، راه باد باز می شود، و خاک زراعی هدر می رود. سایش و فرسایش خاک بر اثر این عوامل و عوامل دیگر در منطقه بسیار وسیع بوده است، و تفاوت زمین های مزروعی امروزی با آن چه پژوهش های باستان شناسی دوره های پیشین آشکار کرده بسیار قابل ملاحظه است. ابن خلدون، مورخ قرن چهاردهم، توصیف می کند که چگونه حتی در زمان او شمال افریقا «بی رونق و ویران شده است» و حال آن که این سرزمین ها در گذشته «آبادان بوده است چنان که آثار عمران و تمدن پیشین آنان مانند نشانه های میان جاده ها و نمونه های باقی مانده ابنیه ویران شده و دیگر علائم و آثار قرا و دهکده ها گواه بر عمران و تمدن آن نواحی است».
شواهد مالی و غیره نشان می دهد که از اواخر زمان رومیان به بعد، در محصولات و در عواید کشاورزی زوالی کلی روی داد. به هنگام حمله اعراب وضیعت ظاهراً وخیم تر هم شده بود. این وخامت پس از بهبودی کوتاه مدت همچنان تا اواخر قرون وسطا در حکومت اسلامی ادامه یافت. شواهد این امر بی شمار است. علاوه بر قراین باستان شناسی- از قبیل چاه ها و کشت زارهای متروکه، شیب های پلکانیِ (مزارع) درهم شکسته، دهکده های مخروبه در بسیاری از نقاط خاورمیانه و شمال افریقاـ تأیید مدارک ادبی و مکتوب نیز در دست است که همه از تقلیل محصول و در نتیجه کمبود عواید حکایت دارد. در پی این تحولات کاهش در شمار جمعیت و گریز روستاییان به شهرها پیش آمد که بار شاق مالیات ها، اجحاف رباخواران و نظایر این مشکلات دلیل آن دانسته شده است.
یک عامل مهم دیگر در تنزل کلی تولیدات کشاورزی قطعاً ارج ننهادن دولت، طبقه بالا و حتی تا اندازه ای دین به زراعت و زارع بود. اسلام در شهری کاروانی ظهور کرد و محمد تاجری شریف زاده بود. پس از رحلت پیغمبر، پیروانش امپراتوری بزرگی به دست آوردند و از شبکه ای از شهرهای پادگانی گسترده در تمام ایالات بر قلمرو خود فرمان می راندند و از ممالک تابع خود بهره می بردند. این شهرها به سرعت مراکز فرهنگ و آموزش اسلامی شد، ولی مناطق روستایی در این احوال تا مدت ها پای بند مذاهب قدیمی پیش از اسلام ماند. به مرور زمان روستاییان هم به اسلام گرویدند و در جامعه اسلامی ادغام شدند، اما لکه بدنامی پیشین پایدار بود، و هنگام پیدایش دولت های اسلامی در هند و بالکان، همان الگو باز پدید آمد و شهرهای مسلمان بر دهاتی های نامسلمان حکومت کردند. در میان احادیث منسوب به پیغمبر، بسیاری تجارت و معدودی زراعت را می ستاید. به همین منوال، شریعت نیز در درجه اول با زندگی و مسائل شهرنشینی سر و کار دارد، جزء به جزء این ها را بررسی و گفت و گو و تنظیم می کند، ولی به مطالب دهقانی- غیر از پرداخت عوارض و مالیات ها- توجه بسیار ناچیز نشان می دهد. تمایل روزافزون دولت به هدایت امور اقتصادی و تسلط سرکردگان نظامی بر زمین های زراعی مسلماً وضعیت را وخیم تر کرد- چون این سرکردگان نه از کشاورزی اطلاع چندان داشتند و نه در درازمدت علاقه زیاد به املاک خود.
بیش تر نواحی منطقه اراضی نیمه بایر است: زمین هایی که به درد کشت و کار یا حتی چریدن گله بزرگ نمی خورد، و فقط می تواند خورد و خوراک بز و گوسفند را تأمین کند. این دو حیوان- علاوه بر گوشت و پوست و پشم- ماست و پنیر در اختیار اهالی می گذاشتند، و این مواد اجزاء اصلی غذای روزانه خاورمیانه شد. فرهنگ گله داری مردم بادیه نشین از هزاران سال پیش در منطقه وجود داشت، و همراه با زراعتی بسیار ابتدایی شالوده تمدن آغازین را نهاد. قدمت بیابان گردی با شتر به ازمنه قبل از تاریخ می رسد؛ و هنوز هم کانون اقتصاد و شیوه زندگی اعراب بدوی است، و شتر در صلح و در جنگ وسیله نقلیه مهمی به شمار می رود. اسب در عربستان قدیم کمیاب بود، و اسب های موجود را به غایت عزیز می داشتند، همه را اسم می گذاشتند و اصل و نسب یکایک را می دانستند. با پیروزی اسلام، پرورش دهندگان عرب، با استفاده از اسب های اصیل نژاد ایرانی و بیزانسی و بعدها بربری، و چراگاه های وسیع سرزمین های شمالی، رمه های اسب شان را بسی افزایش دادند. اسب و اسب کوتوله (تاتو) در میان اقوام چادرنشین استپ های آسیا- اروپا از منزلتی عمده برخوردار بود. نگاهداری حیوانات اهلی، به طور خانگی و دست آموز، حتی برای کار یا غذا نادر بود. خوک، که در دامداریِ تمدن های دیگر آن همه اهمیت دارد، به خاطر تحریم در اسلام- همانند یهودیت- قدر و منزلتی نداشت. پاره ای از تاریخ نویسان حتی مدعی شده اند که وقتی جهان گشایان مسلمان به اسپانیا، بالکان، و چین غربی رسیدند، این خوک بود که حدود و ثغور جغرافیایی توسعه اسلامی را مشخص کرد. با وجود قرن ها حکمرانی مسلمانان در این سرزمین ها، دیانت اسلام در میان مردم خوک پرور و خوک خوار آن جا ریشه نیافت. طیور برای گوشت و تخم شان نگهداری می شدند، و دهقانان مصر (و شاید نقاط دیگر) فن تازه ای برای تولید هرچه بیش تر تخم مرغ ابداع کردند که مسافران اولیه فرنگی را به حیرت انداخت. سیاح فرانسوی، ژان دو تِوِنو (4)، که در 1655 میلادی از مصر دیدن کرد، می نویسد:
اولین چیز خارق العاده ای که در قاهره دیدم، جوجه کشی مصنوعی بود؛ اولاً، اگر بگویم که جوجه ها بدون آن که مرغ روی تخم بنشیند از تخم در می آیند؛ و از این بالاتر، آن ها را وزنی می فروشند، لابد فکر می کنید که قصه است، ولی هر دو درست است. و برای این کار تخم مرغ ها را در تنور می گذارند و تنور را به اندازه مناسب گرم می کنند. به طوری که دمای آن برابر با گرمای لازم برای شکل پذیری و از تخم بیرون آمدن جوجه می شود... آن ها را با گرمای ملایمی حرارت می دهند، و این گرما از خاکستر داغ تپاله گاو و پشکل شتر، یا امثالهم، که در دهنه تنور قرار دارد به دست می آید، و آن ها را هر روز عوض می کنند، و فضله داغ تازه جای شان می گذارند... بسیاری برآنند که این کار را فقط می توان در آب و هوای گرم مصر انجام داد؛ ولی دوکِ اعظم فلورانس دنبال یکی از این مردان فرستاد و مانند مصر در آن جا هم جوجه از تخم در آورد. می گویند در لهستان نیز این کار را کرده اند.
به نوشته تِوِنو این روش که جوجه کشی نیز نامیده می شود به اروپا برده شده و بعدها بسیار متداول گردید.
کشاورزی و دامداری در اروپای غربی دارای پیوند نزدیک است و اغلب، در واقع، متصدی واحدی دارند. در خاورمیانه میان زارع و گله دارِ صحرا گرد از دیرباز جدایی و اختلاف بوده است. کشاورزی و دامداری در آن جا مجزا از هم و معمولاً متضاد یکدیگر است. دهقان ممکن است یک یا چند حیوان برای احتیاجات روزانه خانگی داشته باشد، ولی پرورش حیوانات، چه برای حمل و نقل چه برای تغذیه، کار دامدار است. این تقسیم کار چه بسا به تعارض منافع منجر می شد که به ضرر هر دو طرف بود. تصادم بین این دو دسته در سرآغاز تاریخ در یکی از کهن ترین قصه های بشر که به دست ما رسیده- داستان هابیل و قابیل- رخ می دهد. یکی از برادران گله دار است و گوسفند سوخته ای پیشکش می آورد. دیگری برزگر است و هدیه اش ثمرات زمین. خدای موسی طرفِ گله دار را می گیرد. گوسفند سوخته را می پذیرد و محصولات زمینی را رد می کند، در نتیجه قابیلِ برزگر هابیلِ گله دار را می کُشد. اما در تاریخ خاورمیانه وضع اغلب برعکس بوده است، و برزگران اند که از خرابکاری گله داران
صحراگرد زجر برده اند. زمین های زراعی خاورمیانه همه در مجاورت بیابان هاست و بادیه نشینان همواره مترصد سوء استفاده از بروز هرگونه ضعف در حصارهای احداثی مقامات درون مرزی اند. و در ورای مرزهای شمالی و جنوب سرزمین های متمدن، در استپ های آسیا- اروپا و در بیابان عربستان، امیرنشین ها و پادشاهی هایِ بادیه نشین مترصد امپراتوری شدن بودند.
کشاورزی و دامداری هر دو مواد اولیه صنایع- و به ویژه نساجی، صنعت عمده قرون وسطای خاورمیانه- را فراهم می کرد. اهمیت صادرات نساجی به اروپا از ریشه بسیاری از واژگان این حرفه که، از خاورمیانه گرفته شده به خوبی هویدا است. برای نمونه، muslin، چیت موصلی (از موصل)؛ damask، حریر گلدار (از دمشق)؛ یا اصطلاحات فنی، چون gauze، پارچه توری (از غزه)؛ mohair، موهر، قماش بافته شده از موی بز آنقره، (از مخیّر عربی) و taffeta، تافته (از فارسی) است. منسوجات تولید و صادر شده- علاوه بر پارچه- فرشینه و تشکچه و وسایل دیگر خانه را نیز در برمی گرفت. برزگران پنبه و کتان می آوردند و گله داران پوست و پشم. چوب، ماده اولیه مهم دیگر، کمیاب و بنابراین گران بود، و بیش تر وارد می شد.
مواد معدنی البته حائز اهمیت شایان بود. سنگ، خاک رُس و غیره، که کنده و جمع آوری می شد، و فلزات، که باید استخراج می شد، از این جمله بودند. استخراج طلا، نقره و مِس خالص از ازمنه ماقبل تاریخ در خاورمیانه معمول بود. مفرغ را در هزاره سوم پیش از میلاد در بین النهرین شرقی و در مصر در هزاره دوم، می ساختند. قلع از مسافات دور، از «جزایر قلع»، یعنی کرنوال (5)، وارد می شد، و آهن از چندین نقطه در شمال، از ارمنستان و قفقازیه و سرزمینی که اکنون ترکیه شرقی است، می آمد. بسیاری از معادن خاورمیانه از همان زمانِ قدیم ته کشیده بود، و دول اسلامی ناچار بیش تر و بیش تر متکی به واردات از ایالات دور دست و ممالک دیگر شدند.
قسمت اعظم معادن در حواشی منطقه، در ارمنستان، در ایران، در مصر علیا و در سودان بود؛ و تعدادی بسیار اندک در سرزمین های مرکزی خاورمیانه، یعنی در هلال خصیب و مصر. طلا و نقره را از جاهای دیگر می آوردند. کاوش برای این فلزات، و راه های حمل و نقل آن ها، غالباً نفوذ فراوانی بر سیر حوادث داشت. یکی از غنی ترین منابع طلا برای جهان اسلام معادن افریقا، به ویژه در وادی علاقی در جنوب اسوان، در نقاط مرزی مصر و سودان بود. تردید نیست که یکی از انگیزه های مهم مسلمانان در پیشروی به جنوب صحرا در افریقا جُست و جوی طلا و برده بود. نقره در شماری نقاط، و بیش تر در سرزمین های پیشین ساسانی، یافت می شد.
فنون صنعتی در خاورمیانه ابتدایی بود و ابتدایی ماند. گذشته از استثناهایی معدود، یگانه منبع نیرو قدرت عضلانی انسان و حیوان بود. پاره ای آلات جزئی خودکار اختراع شد، ولی این ها بیش تر حکم اسباب بازی داشت. از این ها که بگذریم، تنها ماشین آلاتِ مورد استفاده آسیاب و دستگاه پرتاب گلوله بود. طبق شواهد آسیاب های بادی و آبی از عهد قدیم وجود داشته و امروزه نیز هنوز به کار است. ولیکن شمار این ها، در مقایسه با غرب حتی در اوایل قرون وسطا بسیار محدود بود، و فقط برای آبیاری و خُرد کردن غلات به کار می رفت، و مصرف صنعتی نداشت. ماشین دیگر منجنیق و دستگاه های مشابه بود که در جنگ ها برای پرتاب ظروفِ انباشته از مایعات آتش زا بر شهرهای دشمن در خشکی و یا بر کشتی هایش در دریا به کار می آمد. ورود تفنگ و تفنگچی از فرنگ در اواخر قرون وسطا صورت گرفت. تا آن هنگام دستگاه منجنیق به وسیله کشش و پیچش، و در مرحله بسیار پیشرفته تر به کمک اهرم، یعنی بر اثر حرکت متقابل وزنه ها، به کار می افتاد. بدین طریق «موشک» های بزرگ تری را با ضرب زیادتر و به مسافات بیش تر پرتاب می کردند- که با حربه های گذشته ممکن نبود. سلاح های دیگر جنگی- شمشیر، خنجر، سپر، زره و تجهیزات توپخانه (یعنی چیزهایی مانند کشکنجیر و منجنیق سنگ انداز)- نیز مقام مهمی در تولیدات صنعتی و در تجارت بین المللی داشت.
یک دلیل واضح عدم پیشرفت خاورمیانه در تولید نیرو، فقدان مواد اولیه مناسب- چیزی نظیر هیزم یا زغال و یا زغال سنگِ اروپای غربی، یا نیروی آب آن همه رود و آبشارهای آن جا- بود. البته نفت وجود داشت، ولی راز استخراجش در دل آینده بسیار دور نهان بود. نفت در عهد باستان و در قرون وسطا از نَشت طبیعی در خاک به دست می آمد و در ایرانِ زرتشتی برای شعله ور نگه داشتن مشعل مقدس در معابد از آن استفاده می شد. کاربرد آن در بیزانس و ممالک اسلامی بیش تر در تهیه مواد منفجره برای سلاح های جنگی بود.
بعد از پوشاک، مهم ترین نیاز عمومی نوعی سرپناه بود، و صنایع زیادی برای تهیه مصالح ساختمانی، و تجهیز و تزیین بناهای خصوصی و دولتی به وجود آمد. احتیاجات روزمره اهالی شهرنشین مشتمل بود بر دیگ و تابه و ظرف و سایر وسایل آشپزخانه؛ صابون، عطر، مرهم و البته لوازم تحریر: مرکب، کاغذ پوستی، پاپیروس و بعداً کاغذ معمولی.
حمل و نقل، که در تمدن های دیگر از جمله انگیزه های مهم تولید صنعتی به شمار می رفت؛ در ممالک اسلامی اهمیت چندانی نداشت. شاید به سبب کمبود چوب و فلزات، وسایل نقلیه چرخدار به ندرت مورد استفاده بود، و جاده بسیار کم ساخته می شد. از عرابه های چرخدار گهگاه ذکری به میان آمده، و خصوصیات آن ها تشریح و حتی شکل شان هم ترسیم شده، ولی معلوم است که آن ها را چیزی غیرعادی می دیدند. در قرن چهاردهم میلادی این بطوطه، که از موطن خود در طول و عرض خاورمیانه به آسیای مرکزی سفر کـرد، در میان اقوام ترک نژاد استپ ها به عرابه چرخدار برخورد، و این به نظرش چنان فوق العاده آمد که به شرح و توصیف اش پرداخت، حتی در اواخر قرن هجدهم ولنی (6)، سیاح فرانسوی، نوشت:
قابل توجه است که در تمام سوریه گاری یا عرابه ای دیده نمی شود؛ علت شاید آن باشد که می ترسند مأموران دولت آن ها را مصادره کنند، و آناً خسارتی سنگین وارد آید.
حمل و نقل در خاورمیانه معمولاً از طریق آب یا با حیوان بارکش صورت می گرفت. شتر، که در هزاره دوم پیش از میلاد اهلی شد، قادر است متجاوز از پانصد کیلوگرم بار حمل کند، روزی دویست میل راه برود، و هفده روز متمادی آب نخورد. شتر را نمی توان همه جا به کار برد. تعداد زیادی از آن ها را که عثمانی ها برای حمل مهمات و ملزومات از آسیای صغیر و سوریه به بالکان آوردند، در هوای مرطوب این نواحی مریض شدند و مردند، و پیشروی عثمانیان را مختل ساختند. ولی در هوای خشک خاورمیانه این چهارپا مسلماً از هر سیستم عرابه و راه کم خرج تر بود. وانگهی برای حمل افراد و اشیاء در مسافت های کوتاه حتی قاطر و الاغ بی نوا نیز کاملاً کفایت می کرد. اما حمل و نقل آبی مطلب دیگری بود، و کشتی رانی از قدیم الایام در مدیترانه و دریاهای شرقی، همچنین در آب راه های داخلی، رونق فراوان داشت. طبق محاسبه مورخان رومی هزینه حمل گندم در هفتاد و پنج میل مسافت در امپراتوری روم بیش تر از حمل آن در سرتاسر مدیترانه بود. چیزی از این دست حتماً در عهد اسلامی نیز صادق بود.
شکل متداول تولید کالا، به ویژه بافتنی ها، کار خانگی بود. استاد، اغلب همراه با خانواده اش در خانه یا در کارگاهی کوچک کار می کرد. تولیدات در درجه اول برای خانواده و سپس جامعه و نیازمندی های محلی بود. امتعه انگشت شماری، مهم ترین آن ها فرش، به سطح تجارت بین المللی می رسیدند. سازمان صنعتی گاه از این هم فراتر می رفت. مثلاً، اسنادی از مصر قرون وسطا داریم که نشان می دهد کارگرانِ کتان را یک نفر بازرگان با دستمزد روزانه استخدام کرده بود. همین ترتیبات، برحسب مدارک، برای تصفیه شکر، صنعت مهم دیگر مصر، داده شده بود. حکومت هم به طرق مختلف- تشویق و حمایت، سرمایه گذاری زمامداران، و گاه تأسیس انحصارات دولتی- در کنار صنایع دخالت می کرد.
مهم ترین این تشویق ها موسوم به «طراز» بود. این واژه در عربی به معنی نوعی یراق و پارچه زربفت به کار می رفت و خلعت دادن و پوشیدن آن اجازه همایونی لازم داشت. طراز را فقط فرمانروایان، یا کسانی که فرمانروا می خواست گرامی بدارد، در بر می کردند و کم کم رویه ای برای تجلیل از افراد و اهدای نشان افتخار شد. تولید طراز، به خاطر همین وضع خاص، در قرن های اولیه جزء انحصارات دولتی بود و این انحصار شدیداً حراست می شد. کارگاه های طراز دولتی و مدیران آن ها مستخدم دولت بودند؛ ولی در دوره های بعدی اندکی پر و پخش گردیدند. تولیدات جنگی، مثلاً ساختن کشتی های جنگی و پاره ای از انواع اسلحه، نیز در انحصار دولت بود.
دولت برای تثبیت قیمت ها هم گاه در امور اقتصادی مداخله می کرد. سابقه این امر به عهد باستان، و به ویژه به زمامداری دیوکلسین امپراتور روم، بازمی گشت. دیوکلسین ظاهراً نخستین کسی بود که به میزان کلان به تثبیت قیمت ها پرداخت. حدیثی منتسب به رسول اکرم می گوید: «قدر هر چیز را خداوند تعیین می کند»ـ که گفتاری است شیوا در تأیید اقتصاد آزاد- با این حال اولیای امور در ممالک اسلامی بارها کوشیدند تا، به قول اقتصادانان قرون وسطا، «قیمت عادلانه» برقرار کنند. این سیاست ها تقریباً همیشه ناکام ماند. برخی از زمامداران از تثبیت قیمت پا فراتر نهادند و به انحصار دولتی رو آوردند. ممالک مصر، به خصوص، در اواخر حکومت خود ظاهراً به این نتیجه رسیدند که اگر می توان سالانه فلان مبلغ از راه مالیات بستن به داد و ستد فلفل به دست آورد، پس با تحویل گرفتن کامل این تجارت می توان حتی بیش تر اندوخت، چون به جای آن چه الآن به زور از تجار فلفل می گیرند، تمامی منافع را به جیب خود خواهند ریخت. یکی از این ممالک مصر، سلطان بارسبای (1422-1438 میلادی)، به ویژه سیاست انحصارات دولتی را به حد افراط رساند. در نتیجه تجارت عبوری (ترانزیت) مختل گردید و این یکی از انگیزه های مهمی بود که پرتغالی ها را واداشت در راه رسیدن به شرقْ قاره افریقا را دور بزنند.
یکی از تحولات بزرگ دوران اسلامی در صنعت، مانند بسیاری زمینه های دیگر، آمیختن هماهنگ سنن و فنون مناطق گوناگون- از تمدن های قدیمی جهان مدیترانه شرقی گرفته تا جهان ایرانی- بود که دستاورد آن از جمله در زیبایی بدیع ظروف سفالی اسلامی مشاهده می شود. هجوم بزرگ مغول در قرن سیزدهم شرق و غرب را برای بار نخست تحت حکومت واحدی در آورد، و خاورمیانه، و به ویژه ایران، را به روی ذوق و سلیقه و سبک های خاور دور گشود.
کاوش و استخراج فلزات قیمتی، به رشد و تشویق و تسهیل نوعی نظام توزیع و تسعیر وسیع یاری رساند. استعمال همزمان دوگونه سکه- طلا در سرزمین های پیشین بیزانس و نقره در سرزمین های پیشین ساسانی- عملاً موجب پیدایش اقتصاد دو فلزی و رونق مبادله پولی شد. ضرورت داد و ستد کلان در سطح مناطقه دامنه دار، طبقه ای صراف تقریباً در همه مراکز مهم تجاری به وجود آورد که مآلاً به نشو و نمای سیستم مالیِ دقیق و پر شاخه ای انجامید.
در جهان اسلامی قرون وسطا اوضاع و احوال برای پیشرفت بازرگانیِ درازمدت و به مقیاس بزرگ بی نهایت مساعد بود. برای نخستین بار در تاریخ، منطقه ای پهناور از تمدن های کهن، از مراکش در پهنه شمال افریقا تا خاورمیانه و از آن جا تا مرزهای هندوستان و چین- و بعدها فراتر- در یک نظام سیاسی و فرهنگی واحد، و مدتی حتی تحت یک حکومت مرکزی واحد، متحد شد. زبان عربی، دست کم به عنوان رسانه ارتباط بین الملی و درون منطقه ای، از یک انتهای جهان اسلام تا انتهای دیگر، فهمیده می شد و وسیله بیانی غنی، ظریف و فرهیخته بود.
قرآن می گوید: «خداوند تجارت را حلال کرده و ربا را حرام. هر کس پس از آن که پند و اندرز کتاب خدا بدو رسید از این عمل (ربا خوردن)... دست نکشد اهل جهنم است و جاوید معذب خواهد بود...» (سوره بقره، آیه 275). تحریم رباخواری، که به تأکید در قرآن آمده، با شدت بیش تری در احادیث و تفاسیر اسلامی ذکر شده است و یکی از آن ها حتی گفته که ارتکاب یک عمل رباخواری قبیح تر از ارتکاب سی و سه عمل زنا است. این تحریم را مسلمانان همواره جدی گرفته اند، و این موضوع بانکداری و سرمایه گذاری را تا به امروز برای دینداران راستین دشوار ساخته است. به تفسیر اکثریت نزدیک به اتفاق علما و فقها این تحریم شامل هرگونه بهره، اعم از کم یا زیاد، می شود- و این دستور چنان چه مو به مو به اجرا در می آمد، از رشد و توسعه اعتبارات و بازرگانی به مقیاس بزرگ اثری نمی ماند. در این جا هم مثل بسیاری مسائل دیگر فقها و تجار مقرراتی وضع کردند- یا در اصطلاح فنی به «حیله شرعی» متوسل شدند- یعنی، در ضمن رعایت صورت ظاهر قانون، توانستند ترتیب اعتبارات، سرمایه گذاری، مشارکت و حتی بانکداری را بدهند.
یکی از اصول دین اسلام زیارت مکه است که هر مسلمانی مکلف می باشد اقلاً یکبار در عمرش [به شرط استطاعت] انجام دهد، و این به پیشرفت تجارت با نقاط دور دست بسیار کمک کرد. حج هر ساله شمار زیادی مسلمان از تمامی قسمت های جهان اسلام گرد هم می آورد تا در آیین و مراسمی همسان در اماکن مقدس شرکت جویند، و این بی تردید در ایجاد و حفظ نوعی حس هویت مشترک مؤثر بود.
جهان اسلام دارای سنت های محلی و غالباً بسیار نیرومند خود بود، ولی از همان ابتدا وحدتی نسبی در تمدن شهرها- در ارزش ها، معیارها و عادت های اجتماعی- نیز وجود داشت، که در مسیحیت قرون وسطا دیده نمی شد. به گفته رشیدالدین فضل الله «فرنگان بیست و پنج لغت سخن می گویند و هیچ طایفه زبان طایفه دیگر فهم نکند». این برای یک مسلمان سخنی بسیار طبیعی بود. مسلمانان عادت به همبستگی زبانی جهان اسلام داشتند که در آن دو یا سه زبان عمده نه تنها وسیله بیان طبقه کوچک روحانی بود- مثل لاتین در اروپای غربی- بلکه این زبان ها وسیله کارآمد مراوده همگانی هم به شمار می رفت و، صرف نظر از سطوح بسیار پایین، جانشین همه زبان ها و گویش های محلی می شد. جهان اسلام با پویایی جسمی و اجتماعی و فکری بی همتایی در ازمنه باستان و قرون وسطا، شبکه گسترده ای از ارتباطات زمینی و دریایی فراهم آورد.
هر دو شکل ارتباط، زمینی و دریایی، خطرناک بود، یکی از راهزنان و سارقان مسلح تهدید می کردند، دیگری را دزدان دریایی- و هر دو هم مسافرتی صعب و بطئی و گران بود- اگرچه سفر از طریق دریا و راه های آبی به مراتب ارزان تر تمام می شد. بنابر همه این علل، تجارت با نقاط دوردست بیش تر محدود به معدود کالاهایی بود که قیمت نسبتاً زیاد داشتند و داد و ستدشان به این گونه مخاطرات می ارزید.
بدین قرار، مواد غذایی، که در بازرگانی امروزی نقش بارزی دارد، در ایام پیشین نسبتاً بی اهمیت بود؛ عموماً قیمت چندانی نداشت و می بایست بی ظرف حمل می شد و خلاصه به زحمتش نمی ارزید. هزینه اش زیاد، سودش کم و خطرش بزرگ بود. تولید مواد غذایی مصرف همگانی تقریباً کاملاً محلی بود. تجارت با نقاط دوردست در درجه نخست محدود به سه نوع کالا بود: گرانی و کمیابیِ هر سه مخاطرات و دشواری های سفرهای دور و دراز با کشتی یا کاروان را توجیه می کرد. این سه کالا عبارت بودند از مواد ضروری معدنی، برده و اشیاء تجملی. مواد غذایی معمولاً با حداقل نیاز به واردات در محل تولید می شد. در جایی که طلا و نقره و آهن در محل نبود، ناچار به هر بها از خارج می آمد.
در امپراتوری های کهن، حتی در دوران اولیه مسیحیت، توده عظیم بردگان بیش تر استخدام محلی بود. موجودی همواره به طرق گوناگون تأمین می شد، از جمله از راه برده کردن مجرمان و بدهکاران، به «فرزندی» و غلام بچکی پذیرفتن کودکان بی سرپرست، و نیز البته از طریق کسانی که کودکان شان و یا حتی خودشان را به بندگی می فروختند. با پیروزی اسلام و اجرای تدریجی شریعت اسلام به تمامی این ها خاتمه داده شد. بر طبق اصلی که فقهای اسلام مقرر کردند و حکام مسلمان عموماً محترم شمردند، وضع طبیعی بشر آزادی است. اتباع آزاد زاده دولت اسلامی را- چه مسلمان چه پیرو یکی دیگر از ادیان مجاز- نمی توان به خاطر بدهی یا جرایم کیفری برده کرد مگر آن که به شورش مسلحانه دست زده باشند. کودکان بی سرپرست را باید آزاده انگاشت مگر آن که ثابت شود برده اند. فرزندان بردگان برده زاده بودند و برده می ماندند مگر آن که آزاد می شدند. آزادگان را فقط در صورتی می توان برده کرد که کافر باشند و در جهاد اسیر شده باشند. در این حال، اسرار و خانواده شان جزء غنایم مشروع و دارایی فاتحان شان محسوب می شدند. زاد و ولد طبیعی غلامانِ داخل امپراتوری کفاف نیاز بی انتهای جامعه خاورمیانه را نمی داد، از این رو خرید و فروش کافران تازه به اسارت درآمده بیرون مرزهای قلمرو اسلامی بسیار رونق یافت. بهای بردگان، به ویژه کنیزکان جوان، هنگفت بود و، با وجود ماهیت فاسد شدنی کالا، این تجارت به مخاطراتش می ارزید. قیمت غلامان جوان نیز چنان چه اخته می شدند بسیار بالا می رفت چون به خدمت آنان به عنوان خواجه در کاخ ها، در منازل ثروتمندان و در پاره ای از اماکن مذهبی نیاز بود. شرع اسلام نقص عضو را قدغن ساخته است، از این جهت خواجگان را پیش از ورود به خطه اسلام در مرز «اخته» می کردند.
غلامان را بیش تر از سه ناحیه: از اروپا، از استپ های آسیا- اروپا و از افریقا می آوردند. گاه گاه سخن از بردگان سرزمین های دورتر- از هندوستان، چین و جاهای دیگر- هم به میان آمده است، ولی این ها معدود و استثنایی بودند. عرضه مداوم برده از قرون وسطا تا دوره جدید از سه گروه عمده بوده است: اقوام اسلام و اروپای مرکزی و شرقی- واژه انگلیسی slave[برده] مشتق از نام آن ها است- قسمت اعظم جمعیت برده اسپانیای مسلمان و شمال افریقا را تشکیل می دادند. این ها را در قرون وسطا بیش تر سوداگران اروپاییِ برده و واسطه های دیگر به منطقه می آوردند. عثمانیان پس از پیشروی در بالکان و اروپای شرقی و کوتاه کردن دست واسطه ها برده های اسلاوشان را مستقیماً از محل می گرفتید. مقدار کم تر ولی با اهمیتی از برده های اروپایی را دزدان دریایی بربر- که در قرن هفدهم حوزه عملیات شان را از سواحل و کشتی های مدیترانه به کرانه و آب های اقیانوس اطلس گسترش دادند- تهیه می کردند. این ها در 1627 میلادی به ایسلند هجوم بردند و 242 تن اسیر گرفتند و در بازار برده الجزیره به فروش رساندند. در 20 ژوئن 1631 دزدان دریایی بربر به دهکده ماهیگیران در بالتیمور ایرلند حمله ور شدند. گزارشی که در همان زمان به لندن رسید حاوی فهرست 107 نفر از اهالی بالتیمور است، که با زن و فرزند و کلفت های شان توسط مهاجمان «برده شدند»، و به 47 نفری پیوستند «که از جاهای دیگر گرفته بودند». یکی از شاهدان، کشیشی فرانسوی به نام پدر دان (7)، ورود آن ها را به مقصد توصیف کرده است:
مشاهده این افراد در معرض فروش در الجزیره منظره دلخراشی بود، چون که در آن وقت زن را از شوهر، پدر را از فرزند جدا کردند؛ آن گاه چه بگویم، شوهر را این جا، همسرش را آن جا فروختند، و دختر بچه اش را از آغوشش بیرون کشیدند که دیگر هرگز امید دیدارش را ندارد.
در همین دوران، فرمانروایان تاتار اروپای شرقی به روستاهای روسیه، لهستان و اوکراین حمله می کردند و هزاران برده جوان- «محصول استپ ها»ـ را هر ساله با خود می بردند و آن ها را با کشتی به استانبول می فرستادند و در شهرهای امپراتوری عثمانی می فروختند. فروش بردگان تا اواخر قرن هجدهم ادامه داشت، تا آن که روسیه در 1783 میلادی کریمه را ضمیمه خاک خود کرد و به این تجارت پایان داد.
گروه بزرگ دوم بردگان تُرکان استپ های آسیا- اروپا بودند که از همان اوان پس از دستگیری و خریداری در بلاد اسلامی از شمال دریای سیاه تا سرحدات چین و مغولستان به کار گرفته می شدند. این ها پیکر اصلی بردگان سفیدپوست را در مشرق زمین اسلامی در قرون وسطا تشکیل می دادند و به ویژه در ارتش از آن ها استفاده می شد. پس از مسلمان شدن تُرکان استپ، این گونه برده گیری ها دیگر ممکن نبود، پس منبع تازه ای در دیار قفقاز یافت شد و غلامان و کنیزان گرجی و چرکسی به تعداد بسیار برای انواع خدمات به سرزمین های عثمانی و ایران برده شدند. اما این منبع هم پس از افتادن قفقازیه به دست روسیه در ربع نخست قرن نوزدهم تا حد زیادی بسته شد.
سومین و پایدارترین طریق تجارت برده خرید سیاهان افریقاییِ جنوب صحرا بود. غلامان سیاه گهگاه در دوران رومیان هم دیده شده بودند و به ویژه در مصر از ازمنه باستان سابقه داشتند. ولی این به طورکلی قاعده نبود بلکه امری استثنایی بود. ورود سیل آسای برده های سیاه از زمان پیشروی سپاهیان اسلام در قاره افریقا شروع شد. این بردگان از سه راه عمده می آمدند: از شرق افریقا و مسیر دریا، از طریق بحر احمر و خلیج فارس، به عربستان و ایران و ماوراء، از سودان با کاروان در طول دره نیل به مصر؛ از غرب افریقا به سوی شمال از پهنه صحرا به تمامی سرزمین های ساحلی مدیترانه از مراکش تا مصر. این سرچشمه نیز با استقرار حکومت های استعماری اروپایی در بیش تر افریقای استوایی برای مدتی بسته شد. بردگان سیاه در امور گوناگون- کشاورزی، صنعتی، تجاری و مهم تر از همه خانگی- به کار گرفته می شدند. با آن که حضور برده های سیاه در کشاورزی، مثلاً در طرح های زهکشی عراق، در معادن، مخصوصاً در معادن نمک و طلای نوبیا و صحرا، و نیز در پاره ای وجوه تولید مشاهده شده است، اقتصاد اسلامی قرون وسطا، برعکس اقتصاد دنیای قدیم، اساساً بر کار و زحمت برده استوار نبود.
و بالأخره تجارت کالای سوم، خرید و فروش اشیاء تجملی، اقلامی کم حجم، سبک وزن، پرهزینه و بسیار ارزشمند. مهم ترین این ها بافتنی ها، به ویژه منسوجات گران قیمت مانند ابریشم و زربفت، بود. پارچه ابریشمی در اواخر عهد رومیان، و در دوران بیزانس و ایران، و در اوایل اسلام دارای اهمیت سیاسی و تجاری درخور ملاحظه ای بود. واردات پارچه های ابریشمی، و بعدها تولید منسوجات ابریشمی غالباً از انحصارات سلطنتی بود. جامه های خلعت ابریشمی گاه به امیران بربر نیز اعطا می شد، از این رو داد و ستد ابریشم تا اندازه ای اهمیت سیاسی پیدا کرد. حمل و نقل ابریشم از مشرق تا مدت ها از جمله مضامین عمده تاریخ سیاسی و نظامی نقاط محل تردد محمولات ابریشم بود.
کُندر و بُخور از کالاهای مهم دیگر بود که همراه با سایر عطریات از جنوب عربستان و از نقاط دورتر در شرق آورده می شد. بُخورها به خاطر مصرف همگانی شان در معابد یونانی- رومی جهان و بعدها در کلیساهای مسیحی، از کالاهای بسیار بااهمیت به شمار می آمدند. بعضی مورخان جدید داد و ستد بُخورها را تجارت نفت دنیای قدیم خوانده اند- چه این ها هم، به طور مجازی چرخ ها را به گردش در می آوردند.
در مناسک دینی و نیایش اسلامی به کُندر و بُخور نیازی نیست، و پس از پیدایش و گسترش آئین جدید، از منزلت این کالاها در دنیای اسلامی بسیار کاست، هرچند که تقاضای آن ها در اروپای مسیحی ادامه یافت. از تجارت بُخورها، به خصوص پس از نزول منزلت آن ها، مهم تر داد و ستد ادویه، و درجه اول تجارت فلفل بود، که از ساحل مالابار می آمد. در ممالک اسلامی و نیز سرزمین های فراتر، بازار بزرگی برای فلفل و سایر ادویه و چاشنی ها وجود داشت، و تجار دست اندرکار این امتعه مردمانی بسیار محترم و ثروتمند شمرده می شدند.
سنگ های قیمتی نیز به خاطر وزن سبک و بهای کلان شان ممتاز به شمار می رفت. همین طور کالاهای دیگری نظیر عاج، چوب های نادر ذی قیمت، و حتی حیوانات کمیاب، که به تعداد زیاد در زمان رومیان برای سیرک خواهان داشت.
***
در اوج قرون وسطا بازرگانی در خاورمیانه اسلامی از هر لحاظ جلوتر از اروپا- و غنی تر و بزرگ تر و سازمان یافته تر- بود، کالاهای بیشتری برای فروش و پول زیادتری برای خرید، و شبکه بسیار وسیع و کارآمدتری از مناسبات تجاری وجود داشت. در پایان قرون وسطا نقش این دو وارونه شده بود. کسب و کار خاورمیانه، برخلاف آن چه زمانی تصور می شد، با سفرهای اکتشافی غربی ها و آمدن پرتغالی ها به آسیا پایان نیافت- و اکنون به خوبی می دانیم که این تجارت تا بیش از قرنی پس از رسیدن واسکو دو گاما (8) به هند ادامه داشت. همچنین زوال داد و ستد خاورمیانه مربوط به اکتشافات آن سوی اقیانوس هم نبود، تغییرات اقتصادی و تحولات خاورمیانه نه به علت این اکتشافات بلکه شاید فقط یکی از نتایج آن ها بود. عجیب است که پرتغالی ها، ملتی کوچک در کشوری کوچک در غرب اروپا، توانستند این چنین ابراز وجود دریایی و بازرگانی کنند و مدتی بر شرق حتی مسلط شوند؛ و شگفت آور آن که ابر قدرت های خاورمیانه- ممالیک مصر، ترکیه عثمانی، ایران صفوی- قادر نبودند نیرویی بسیج کنند که با آن ها به رقابت اقتصادی پردازد و یا آن ها را شکست دریایی دهد. اکتشافات نو قطعاً بر اضمحلال تجارت خاورمیانه تأثیر نهاد، ولیکن علت آن اضمحلال نبود مورخ باید علل را در جاهای دیگر بجوید.
این زوال تنها منحصر به ممالک اسلامی هم نبود. فرایند مشابهی در بقیه سرزمین های بیزانس و، به میزانی کمتر، حتی در اروپای ساحل مدیترانه جریان داشت و کشورهای بازرگانی بزرگ باستان جای خود را به اقتصادهای رو به رشد اروپای شمال غربی دادند. همین طور نمی توان این انحطاط را به سادگی ناشی از گرایش های دینی اسلام یا چگونگی کارکرد شروع انور دانست. وجود این ها قبلاً رونق تجارت را مانع نشد؛ و نبودشان نیز روم و بیزانس را نجات نداد.
عوامل مادیِ چندی به سهولت مشهود است. فرسایش، یا فقدان، معادن و فلزهای قیمتی ممالک اسلامی را با کسر پول مواجه ساخت در حالی که درست در همین موقع رقیبان اروپایی آن ها منابع جدید نقره و طلا در قاره امریکا پیدا کردند. مرگ سیاه (طاعون) و سوانح طبیعی دیگر به اسلام و مسیحیت هر دو صدمه زد، ولی بلاد اسلامی از تهاجمات ویرانگر- به ویژه حملات مغولان در شرق و بدویان هِلالی که شمال افریقا را پایمال کردند، بسیار بیش تر لطمه دید.
در درازمدت از هجوم های خارجی مخرب تر شاید دگرگونی های سیاسی داخلی، افزایش تسلط اشرافیت های نظامی بر دولت و بی توجهی اینان به تولید و داد و ستد بود. تجارت دریای مدیترانه را شهرهای ایتالیایی- بدون زور، بدون پیروزی- صرفاً با فعالیت بیش تر و شیوه های بازرگانی کارآمدتر، از دست مسلمانان گرفتند. زراعت و صنعت خاورمیانه، گذشته از محصولاتی انگشت شمار مانند شکر و بعداً قهوه، دیگر قادر به تهیه کالای مازاد قابل صدور نبود، و تجار خاورمیانه بیش تر و بیش تر متکی به تجارت ترانزیت مابین اروپا و شرق دور شدند. تغییر مسیر این تجارت در این شرایط ضربه بسیار سنگینی بود. در این میان، پیشرفت های فنی، مالی و بازرگانی در اروپای غربی وسایل و منابع و مهارت های لازم برای چیرگی بر بازارهای خاورمیانه را در اختیار تجار غربی گذاشت و وحدت و ثبات امپراتوری عثمانی نیز، از قضا، دسترسی اینان را به بازارها تسهیل کرد. سپاهیان عثمانی بر خشکی ها فرمان می راندند و ناوگان عثمانی مدتی بر دریاها تسلط داشت؛ ولی بازرگانان اروپایی، ساکت و آرام، بازارها را ربودند.

پی نوشت ها :

1. Gianfrancesko Morosini
2. George Sandys
3. prumus persica
4. Jean de Thevenot
5. Cornwall
6. Volney
7. Father Dan
8. Vasco da Gama

منبع مقاله :
لوئیس، برنارد؛ (1381)، خاورمیانه، حسن کامشاد، تهران: نشر نی، چاپ سوم