انواع عقل
واژه عقل با آنکه از دیدگاه عموم مردم، واژه تعریف شده ای می باشد اما از نظر روایات اسلامی، عقل دارای مفاهیم خاصی است و نیاز به توضیح کامل دارد.
برای شناخت واژه عقل، لازم است آن را از دیدگاه روایات اسلامی مورد بررسی قرار دهیم.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) در مورد عقل می فرمایند:
« عقل دارای دو بخش است؛ عقل مطبوع و عقل مسموع.
عقل مسموع سودمند نخواهد بود مگر اینکه شخص دارای عقل مطبوع باشد. همچنان که خورشید وجود نداشته باشد چشم از دیدن ( اشیاء) محروم است.»(1)
امام بزرگوار(ع) برای شناخت دقیق عقل، آن را به دو بخش مسموع و مطبوع تقسیم بندی فرموده اند که شناخت هر کدام از آنها به طور جداگانه، می تواند، ما را در شناخت بهتر عقل یاری نماید.
عقل مسموع
مسموع در لغت به مفهوم شنیده شده، می باشد و عقل مسموع در اصطلاح به عقلی گفته می شود که یادگیری های آن از طریق شنوایی حاصل شده باشد. اما از نظر کلی باید گفت که عقل مسموع عقلی است که اطلاعات را نه تنها از طریق شنوایی؛ بلکه از طریق بینایی و بویایی و چشایی و لامسه نیز حاصل کرده باشد.بنابراین کلمه مسموع مفهومی است که شامل یادگیری به وسیله تمام حواس پنجگانه می شود.
محسوسات ( محرکات) به وسیله پنج اندام حسی به مغز انتقال پیدا می کنند و سپس هر کدام جداگانه با روان ادراک می شوند و پس از آن، محسوسات ادراک شده توسط روان، به عقل مسموع منتقل گردیده و در آنجا به طور دائم ضبط و نگهداری می شوند. دراین حالت است که یادگیری انجام پذیرفته است.
بنابراین عقل مسموع عامل اصلی یادگیری است که انسان به وسیله حواس پنجگانه یادیگری های گوناگون را به وسیله آن فرا می گیرد.
این عقل در روایات اسلامی گاهی عقل تجربی نیز بیان گردیده است.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:
« عقل بر دو نوع است، عقل طبیعی و عقل تجربی و نتیجه هر دو عقل به سود انسان است.»(2)
تجربیات انسان عواملی هستند که در اثر یادگیری های فرد حاصل شده باشند. و این یادگیری توسط عقل مسموع صورت می گیرد؛ زیرا می دانیم که یادگیری های تجربی و مهارتی انسان با دخالت حواس پنجگانه بعنوان محسوسات به مغز منتقل شده و احساس را ایجاد می نمایند و سپس در روان انسان ادراک می شوند و پس از آن در روح عقل و قلب بصورت یادگیری دائم در می آیند.
به لحاظ اینکه یادگیری تجربی با دخالت حس لامسه نیز بیشتر صورت می پذیرد قدرت نگهداری آن در عقل مسموع نسبت به سایر یادگیری ها بیشتر است.
بطور کلی هر محسوسی که با دخالت حواس بیشتری به عقل مسموع سپرده شود به همان میزان قدرت یادگیری آن افزونتر خواهد بود.
عقل مطبوع
برای مطالعه عقل مطبوع نیازمند به بررسی روایات بیشتری هستیم تا بتوانیم این عقل را به درستی مورد بررسی قرار دهیم.باید دانست که انسان دارای دو نوع ادراکات و اطلاعات می باشد:
دسته اول، اطلاعاتی هستند که انسان آنها را از محیط کسب می کند، مانند تمام اطلاعاتی که انسان برای سخنگویی از آن استفاده می کند. این اطلاعات، عقل مسموع را تشکیل می دهند و انسان به وسیله همین عقل به یادگیری اطلاعاتی که در محیط او وجود دارد، می پردازد.
دسته دوم، اطلاعاتی هستند که انسان خود در فراگیری آنها دخالت نداشته است و این اطلاعات از بدو تولد بصورت بالقوّه در او وجود داشته و بتدریج رشد می کند.
کودکی که تازه متولد می شود هیچگونه ادراکی نسبت به جهان خارج ندارد و عقل مسموع او هیچگونه اطلاعی را از محیط کسب نکرده است؛ اما همین کودک، کسی را که به او شیر می دهد، دوست دارد و به او علاقه مند است حتی با ترک او احساس ناراحتی می کند. چه کسی به او گفته است کسی را که به او خوبی می کند و شیر می دهد، دوست داشته باشد؟ این یادگیری در عقل مطبوع او وجود دارد.
فردی را تصور کنید که در جنگلی تنها با حیوانات مأنوس بوده باشد. با اینکه او قادر به سخنگویی نیست؛ زیرا عقل مسموع او ناقص است و آموزش زبان برای او وجود نداشته است. اما بعضی از مسائل بطور فطری در او وجود دارند. او از زشتی و ظلم و ستم بیزار است و از زیبایی و عدالت و خوبی کردن لذت می برد.
هر انسانی بی آنکه بخواهد از بدی و ظلم، نفرت دارد و از عدالت ورزی و حق گویی جانبداری می نماید. از زشتی بیزار است و از زیبایی لذت می برد.
این یادگیری ها و نظایر آن که انسان در بدست آوردن آن کوششی به عمل نیاورده است ناشی از عقل مطبوع می باشد.
روایات متعدّدی در زمینه اینکه اینگونه یادگیری در انسانها فطری هستند، وجود دارد که بررسی آنها می تواند ما را در شناساندن عقل مطبوع یاری دهد.
پیامبر بزرگوار(ص) می فرمایند:
« قلب انسانها با این تمایل آفریده شده که نیکی کنندگان به خود را دوست داشته باشد و بدی کنندگان به خود را دشمن بدارد.»(3)
این روایت بطور صریح بیان می کند که انسانها طوری آفریده شده اند، افرادی را که به آنان نیکی کنند، دوست بدارند و از افرادی که به آنان ستم کنند، نفرت داشته باشند.
دوست داشتن نیکی ها و نفرت داشتن از ستم ها بطور ذاتی در قلب انسانها وجود دارد و کسی در این دنیا آنها را به انسان یاد نداده است.
یکی دیگر از دلایل محکمی که می توان به وسیله آن فطری بودن عقل مطبوع را مورد اثبات قرار داد، این است که بدانیم عقل مسموع درتمام افراد اکتسابی و عقل مطبوع، فطری می باشد.
بطور یقین می توان گفت کسانی که به زبانهای مختلف سخن می گویند، یادگیری زبانشان اکتسابی است؛ زیرا هر کودکی به همان زبانی سخن می گوید، که والدین و محیط تربیتی وی به آن زبان تکلم می نمایند؛ اما همه افرادی که به زبانهای مختلف سخن می گویند، در استدلال کردن، تشخیص دادن و شناخت، دارای اتفاق نظر هستند، به عبارتی دیگر، فرد فارسی زبان به همان شیوه استدلال و... می کند که یک فرد انگلیسی زبان.
بنابراین می توان گفت که عقل مسموع در تمام انسانها اکتسابی، و عقل مطبوع در تمام انسانها فطری می باشد.
اطلاعات و یادگیری های دیگری نیز در انسانها بطور فطری و طبیعی وجود دارد که با بررسی روایتی بسیار زیبا از مولای بزرگوار امام صادق(ع) به مطالعه آن می پردازیم.
حسن بن عمار از آن بزرگوار روایت می کند که فرمودند:
« آغاز و نخست هر چیز، نیرو و آبادانی آن، که هر سودی بدان مربوط است، عقل است که آن را خدایتعالی زینت و نوری برای خلقش قرار داده است.
به وسیله عقل، بندگان خالق خود را می شناسند و می دانند که آنان مخلوقند و او مدبّر و ایشان تحت تدبیر او هستند. و نیز به وسیله عقل می دانند که خالقشان پایدار و آنها فانی می باشند.»(4)
مولای بزرگوار(ع) دراین کلام گهربار خویش، عقل را نوری بیان می فرماید که به وسیله آن نور، انسانها قادر می شوند خالق خود را بشناسند و اگر این نور ( عقل) در انسانها نبود انسانها قادر به شناخت خدایتعالی نمی شدند.
باید توجه داشت یکی از عواملی که انسان را قادر به شناخت خدایتعالی می نماید، عقل انسانهاست و انسانها به وسیله عقلشان است که به شناخت خدا نایل می گردند.
و نیز به وسیله همین عقل است که انسان شناخت پیدا می کند که بداند انسان از بین رفتنی است و تنها موجود جاویدان، خدایتعالی می باشد.
بنابراین یکی از عواملی که در عقل بطور فطری و ذاتی و جود دارد، قدرت شناخت است و انسانها به وسیله این نیرو به شناختی همه جانبه نایل می گردند.
باید دانست که عامل شناخت، دامنه گسترده ای دارد و شناخت خدایتعالی والاترین شناخت ها می باشد.
انسان به وسیله عقل مطبوعی که دارد به شناخت همه عواملی که در محیط خود وجود دارد، نایل می گردد و همه این شناخت ها به وسیله عقل مطبوع می باشد.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:
« همانا ارزش و اعتبار هر کس به میزان شناخت اوست؛ زیرا خداوند تبارک و تعالی مردم را به اندازه آنچه به آنها در سرای دنیا از عقل داده، محاسبه می کند.»(5)
بدین جهت عامل شناخت درانسان، دارای ارزش و اعتبار والایی است؛ زیرا خدایتعالی انسانها را به میزان شناختی که در جهان دارند. مورد محاسبه قرار می دهد.
بنابراین می توان گفت که شناخت، نیرویی در عقل انسان است که بدین وسیله او می تواند به شناخت جهان نایل گردد و قوانین حاکم بر آن را مورد شناسایی قرار دهد.
مولای بزرگوار امام صادق(ع) در ادامه کلامشان، یکی دیگر از ویژگی های عقل مطبوع را بیان نموده و می فرمایند:
« ( و به وسیله) عقلهای خویش از مشاهده آسمان و زمین، خورشید و ماه و شب و روز استدلال کردند که او خالق و اینها سرپرستی بی آغاز و بی انتها دارند...»(6)
یکی دیگر از ویژگی های عقل، توانایی استدلال کردن می باشد. و انسان به میزان عقلی که از آن برخوردار است در مورد عوامل مختلف می تواند استدلال کند.
به هر میزان که عقل فرد در سطوح بالاتری قرار داشته باشد، به همان میزان از استدلال والاتری برخوردار خواهد بود.
بدین ترتیب می توان گفت افرادی که در زمینه ریاضیات و فلسفه و دیگر علوم که نیاز به استدلال کردن دارند دارای مهارت خاصی می باشند، از افرادی محسوب می شوند که از عقل مطبوع والاتری برخوردارند.
والاترین استدلالها این است که انسان با مشاهده قوانین حاکم بر خلقت، بتواند به وسیله آن استدلال، وجود خدایتعالی را اثبات نماید.
خدایتعالی عقل های مردم را اینگونه قدرت بخشیده است که بتوانند به چنین استدلال هایی دست بزنند.
بنابراین استدلال کردن در عقل انسان به طور فطری وجود دارد. انسان به طور فطری با مشاهده یک معلول وجود به علت پی می برد بی آنکه آموزشی برای او در این زمینه وجود داشته باشد.
بطور مثال؛ وقتی جای پای موجودی را مشاهده می کنیم، بلافاصله پی می بریم که آن موجود از این راه عبور کرده است. چنین استدلالی را هیچ کس به انسان نیاموخته است. حتی فردی که در جنگلی دور از انسانها زندگی می کند، می تواند چنین استدلالی داشته باشد.
این مثال، فطری بودن استدلال عقلی را به اثبات می رساند.
باید دانست که استدلال عقلی عامل بسیار نیرومندی است که در برابر آن کسی را توانایی مقابله و استقامت ندارد.
این نیروی بسیار قوی، در کلام خداوند متعال و سخنان ائمه معصومین (ع) بطرز بسیار جالبی جلوه گر است.
مطالعه و بررسی نمونه ای از این استدلال عقلی، درستی این حقیقت را مورد تأیید قرار می دهد.
خداوند متعال از زبان حضرت ابراهیم(ع) در سوره بقره، آیه 258 می فرماید:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیی وَ أُمِیتُ، قَالَ إِبْرَاهِیمُ؛ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَ اللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ .
« آیا داستان کسی را که از( سرمستی) آنکه خداوند به او ملک و مکنت بخشیده بود، با ابراهیم
درباره پروردگارش احتجاج می کرد، ندانسته ای؟
آنگاه که ابراهیم گفت؛ پروردگار من کسی است که زندگی می بخشد و می میراند او ( نمرود) گفت؛ من نیز زندگی می بخشم و می میرانم!!
ابراهیم گفت؛ اما خداوند، خورشید را از مشرق بر می آورد، تو ( اگر می توانی) از مغرب برآورش!!
آن کفر پیشه سرگشته ( و خاموش) ماند. و خداوند مردم ستم پیشه را هدایت نمی کند.»
آنچه که ارائه گردید، نمونه بسیار جالبی از نیروی استدلال است که ابراهیم(ع) در برابر فرد جبار و زورگویی مانند نمرود، استفاده می کند تا چنین فرد متکبری را با این عامل بسیار مهمی که خداوند متعال بر اساس هدفی آن را در عقل انسان قرار داده است، به زانو در آورد.(والله اعلم)
باید توجه داشت که نیروی استدلال، نیروی بسیار مستحکم و استواری است که هیچکس توانایی مقابله با آن را ندارد و چنین نیرویی را خداوند متعال بر اساس مصلحتی در اختیار انسانها قرار داده است تا آنها بتوانند در مراحل مختلف از آن استفاده کنند.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
« عقل شمشیری برنده است.»(7)
کلام ارزنده مولای بزرگوار، مبنی بر آن است که نیروی استدلالی که در عقل وجود دارد، می تواند از هر شمشیری برنده تر باشد؛ زیرا گاهی شمشیر، به اندازه کلامی مستدل نمی تواند بطور قاطع مطلبی را به کرسی بنشاند.
از ویژگیهای بارز انسان آن است که هر پدیده ای را مشاهده می کند، همواره در جستجوی علت آن پدیده بر می آید این ویژگی انسان برخاسته از نگرش کنجکاوانه ی او به محیط طبیعی می باشد.
انسان همواره می خواهد هر پدیده ای را که مشاهده می کند، علت آن را نیز مورد بررسی دقیق قرار هد. این ویژگی یکی از خصوصیات مثبت انسانها به شمار می رود، زیرا که خداوند متعال انسان را کنجکاو آفریده است تا او بر اساس آن، به شناسایی محیط خود بپردازد و همواره قدرت شناخت خود را افزایش دهد.
عقل انسان ابزار بسیار نیرومندی برای حس کنجکاوی او می باشد و همواره او را یاری می کند تا با استدلال های خود، مسائل را تحلیل نماید و به نتیجه ی مطلوب برسد.
بطور کلی تمام انسانها دارای چنین خصیصه ای می باشند، حتی افرادی که خداوند را انکار می کنند، از نوعی استدلال بظاهر مستدل استفاده می کنند که هیچ گونه سازگاری با استدلال عقلانی آنها ندارد. اگر چنین افرادی به خوبی راهنمایی شوند، طریقه ی تفکر و استدلال آنان تغییر پیدا می کند و در جهت صحیح قرار می گیرد و در نتیجه به حقیقت می رسند، مگر افرادی که بر اساس عناد و لجاجت نخواهند سخن حق و قابل استدلال را بپذیرند.
امام بزرگوار(ع) در ادامه کلامشان سومین ویژگی عقل را اینگونه بیان می فرمایند:
« و با عقل تشخیص زشتی و زیبایی می دهند و می دانند که در نادانی ظلمت و در علم نور
است و این است که عقل آن ها را راهنما گشته است...»(8)
ویژگی دیگر عقل مطبوع، دارا بودن قدرت تشخیص است.
انسان به وسیله دارا بودن این ویژگی، تشخیص می دهد که علم بهتر از جهل، زیبایی بهتر از زشتی، خوبی بهتر از بدی و عدالت بهتر از ظلم است.
هر کس درهر مکانی، حتی درجایی که انسانی وجود ندارد، زندگی کند، دارای قدرت و توانایی تشخیص زشتی از زیبایی، خوبی از بدی را دارد؛ زیرا این یادگیری ها بطور فطری و ذاتی درتمام انسانها وجود دارند.
عامل تشخیص، یکی از مهم ترین ویژگی عقل مطبوع بشمار می رود. انسان به وسیله همین عامل، گمراهی را از هدایت مورد تشخیص قرار می دهد و اگر دارای چنین نیرویی در عقلش نبود به یقین راه شناسایی حقیقت برایش دشوار و غیر ممکن بود.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:
« در ارزش عقل تو همین بس است که راه ضلالت و بدبختی را از راه نجات و خوشبختی تمیز و تشخیص می دهد.»(9)
توانایی تشخیص راه هدایت از گمراهی، نعمتی است که خدایتعالی به بنده اش بخشیده و این نعمت توسط عقل مطبوع حاصل می شود.
بر اساس کلام امام بزرگوار(ع) می توان گفت که ویژگی های عقل مطبوع عبارتند از:
قدرت شناخت، استدلال کردن و قدرت تشخیص
که در تمام انسانها بطور ذاتی و فطری موجود است و هر انسانی بطور فطری این ویژگیها را در عقل خود دارد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) در پایان کلامشان در مقابل این سؤال که:
آیا انسانها می توانند تنها به عقل خود اکتفا کنند؟
می فرمایند:
« عاقل به رهبری همان عقلی که خداوند نگه دار او و زینت و سبب هدایتش قرار داده، می داند که خدا حق است و پروردگار اوست و می داند که خالقش را پسند و ناپسندی است و اطاعت و معصیتی است و عقلش را تنها راهنمای اینها نمی بیند و می فهمد که رسیدن به این مطالب، جز با طلب علم ممکن نیست و اگر به وسیله علمش به اینها نرسد، عقلش او را سود ندهد. پس واجب است که بر عاقل، طلب علم و ادب نماند که بدون آن نمی تواند استوار بماند.»(10)
در این فراز از کلام امام بزرگوار (ع) بُعد چهارم عقل یعنی عقلی که می توان به وسیله آن به تعلیم و تربیت پرداخت، اشاره شده است. این بعد از عقل، همان عقل مسموع می باشد که انسان با تکیه بر آن و به وسیله حواس پنجگانه خود به یادگیری آنچه که نمی داند، می پردازد.
چنانچه در مبحث عقل مسموع گفته شد، انسان محسوسات را به وسیله حواس پنجگانه دریافت می کند و به مغز خود می سپارد و سپس توسط روان خود آنها را ادراک می نماید و به وسیله عقل، به ضبط و نگاهداری آن محسوسات می پردازد.
نقش عقل مطبوع در کنار عقل مسموع کاملاً آشکار است. اگر عقل مطبوع قوی نباشد عقل مسموع قادر نیست شناخت ها و تشخیص ها و استدلال های عقل مطبوع را به حافظه بسپارد. به عبارتی دیگر، ابتدا تمام عوامل شناخت و تشخیص و استدلال، توسط عقل مطبوع مورد تحلیل قرار می گیرد و سپس به وسیله عقل مسموع به حافظه سپرده می شود.
اگر عقل مطبوع فرد ضعیف باشد، قدرت استدلال و تشخیص او نیز ضعیف بوده و در نتیجه به همان میزان، اطلاعات کمتری به عقل مسموع خواهد رسید.
افراد عقب مانده ذهنی، به دلیل آنکه عقل مسموع ضعیفی دارند، قدرت یادگیری آنها نیز به همان میزان کمتر است؛ اما افرادی که از عقل مسموع قوی تر برخوردارند، قوه یادگیری شان نیز بالاتر است.
بنابراین نقش عقل مطبوع در کنار عقل مسموع کاملاً آشکار است. اگر عقل مطبوع ضعیف باشد عقل مسموع قادر نیست شناخت ها و تشخیص ها و استدلال های عقل مطبوع را به حافظه بسپارد. به عبارتی دیگر، ابتدا تمام عوامل شناخت و تشخیص و استدلال، توسط عقل مطبوع مورد تحلیل قرار می گیرد و سپس به وسیله عقل مسموع به حافظه سپرده می شود.
پی نوشت ها :
1. العَقلُ عقلانِ: مَطبوعٌ وَ مَسموعٌ. وَ لا یَنفِعُ المَسموعُ مالَم یَکُن مَطبُوعٌ. کما لا ینفَعُ نُور الشَّمسِ وَ نورُ العَینِ مَمنوعٌ ( الحدیث، ج2، ص 304).
2. العَقلُ عقلانِ: عقلُ الطّبعِ وَ عقلُ التَّجرِبَةِ. وکِلاهُما یُؤَدّی إِلَی المَنفَعَةٍ ( الحدیث، ج2، ص 303).
3. جُبِلَتِ القُلُوبُ عَلَی حُبِّ مَن احسَنَ اِلَیها وَ بُغضٌ مَن اَساءَ عَلَیها ( الحدیث، ج2، ص 395).
4. إنَّ اوَّلِ الأمُورِ وَ مَبدَأَهاَ وَ قُوَّتَها وَ اِمارَتَها الّتی لا یُنتَفَعُ بِشیءٍ إِلَّا بِهِ العَقلُ، الذِی جَعَله اللهُ زینةَ لِخَلقهِ وَ نوراً لَهُم فَبِالعَقلِ عَرَفَ العِبادُ خالِقَهُ وَ انَّهُم مَخلوقونَ وَ انَّه المدَبِّر لَهُم، وَ انَّهُم المُدَبِّرُونَ وَ انَّهُ الباقی وَ هُمُ الفاتونَ... .
5. إنَّ قیمَةَ کُلِّ امرءٍ وَ قَدرِهِ مَعرِفَتَهُ إنَّ اللهَ تَبارکَ وَ تَعالی یُحاسِبُ النّاسَ عَلَی قَدرِما آتاهُم مِن العقُولِ فِی دارالدُّنیا. ( اصول وافی، ج1، ص 30).
6. واستَدَلَوا بِعُقولِهِم عَلی مارأَو مِن خَلقِهِ، مِن سَمائِهِ وَ ارضِهِ وَ شَمسِهِ وَ قَمرِهِ وَ لَیلَهه وَ نهارِه. انَّ لَهُ و لَهُم خالِقاً وَ مُدَبِّرَ أَلَم یَزَل و لا یَزُول... .
7. العَقلُ حُسامٌ قاطِعٌ ( میزان الحکمه، ج8، ص 368).
8. وَ عَرفوا بِهِ الحَسَنِ مِنَ القَبیجِ وَ أَنَّ الظُلمَةَ فِی الجَهلِ وَ أنَّ النّورَ فِی العِلمِ. فَهذا مادَلَّهُ علیهِ العَقلُ... .
9. کَفاکَ مِن عَقلِکَ ما اَوضَحَ لَکَ سَبیلَ غَیکَ مِن رُشدِکَ ( الحدیث، ج2، ص 300).
10. إنَّ العاقِلَ لِدَلالَةِ عَقلِهِ الَّذی جَعَلَهُ اللهُ قِوامَهُ و زینتَهُ وَ هدایَتَهُ، عَلِمَ انَّ اللهَ هُوَ الحَقُّ وَ انَّهُ هُوَ رَبُّهُ وَ عَلِمَ لِخالِقِهِ مَحَبَّةَ و انَّ لَهُ کراهةً وَ انَّ لَهُ طاعَةً وَ أنَّ لَهُ مَعصیةً فَلَم یَجِد عقلَهُ یَدُلُّهُ علی ذلِکَ وَ عَلِمَ انَّ لا یوصَلُ الیهِ الّا بالعِلمِ وَ طَلَبِهِ وَ انَّه لا ینتَفعُ بِعقلِهِ ان لَم تُصِب ذلک بِعِلمِه. فَوَجَبَ عَلی العاقِلَ طَلَبُ العِلمِ وَالادَبَ الَّذی لا قِوامَ لَهُ الّا بِه. ( اصول کافی، ج1، ص 33).
ژاله فر، تقی، (1386)، روانشناسی از دیدگاه مکتب اسلام، زنجان: نیکان کتاب، چاپ دوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}