نویسنده: دکترطاهره اختری(1)




 

چکیده:

قرآن کریم محور بسیاری از پژوهش های ادبی، دینی و... به ویژه در زبان عربی است و زبان عربی اصالت و اعتبار خود را وامدار اوست. چنان که بزرگترین انگیزه تألیف علوم بلاغت بوده و خدمت به این علوم خدمت به قرآن محسوب می شود.
قرآن از یک سو کتاب ادبی و از سوی دیگر کتاب دعوت و اصلاح است و جنبه ادبی و بلاغی آن ابزاری است در بیان مقاصد دینی و اصلاحی؛ چرا که تنها با همین ابزار می توان قفل دل ها را گشود و حقایق دینی را به نحو قانع کننده و موثری به مخاطب القا نمود.
قرآن از نظر زیبایی تعبیر در قله قرار دارد و نظم آن در اوج کمال و زیبایی است؛ تا انتقال پیام و ابلاغ مقاصد دینی و اهداف اصلاحی آن در اوج صورت پذیرد و به عبارت دیگر مقصود از بلاغت اعجاز آمیز قرآن، بلاغت ابلاغ پیام و بیان مقاصد است و به تناسب موضوع و مقتضای حال مخاطب از انواع شیوه های بیانی تأثیرگذار: تشبیه، استعاره، تمثیل، تقدیم، مبالغه و.. بهره برده است.
بحث پیرامون کارکرد بلاغت در تبیین مقاصد دینی و اصلاحی قرآن مجال بیشتری می طلبد. آشنایی با شیوه های بیانی قرآن اما، دریچه ای به سوی آن مقاصد و حقایق است.
بر همین اساس مقاله حاضر در دو بخش:
1- بررسی شیوه های گفتاری مبالغه آمیز در ادب
2- بررسی شیوه های گفتاری مبالغه آمیز در قرآن تنظیم و ارائه می گردد.
کلید واژه: اسلوب، مبالغه، قرآن، ادب، معانی، بیان، بدیع.

مقدمه :

بررسی بخش اول نشان داد که مبالغه به عنوان یکی از شیوه های گفتاری تأثیرگذار و هنری، طیف وسیعی از انواع شیوه های بیان را در حوزه های علوم بلاغت پوشش می دهد. به این معنا که برای بیان مبالغه آمیز یک مفهوم از گونه های مختلف بلاغی می توان بهره گرفت. بدون شک قرآن به عنوان برجسته ترین و هنری ترین شاهکار ادبی، برای انتقال پیام انسان ساز خویش به مخاطبان، این گونه ها را فروگذار نکرده است؛ تا از کوتاه ترین راه بلندترین پیام ها را به دل و جان و روان انسان ها برساند. وارسی شیوه های بیانی مبالغه آمیز قرآن در سه حوزه معانی، بیان و بدیع هدف این بخش از مقاله است.
البته این وارسی به مفهوم احصاء همه این شیوه ها در قالب آمار و ارقام و جداول نیست؛ بلکه با تکیه بر روش توصیفی این موارد بر حسب کتاب «الجدول فی اعراب القرآن و صرفه و بیانه» استخراج و بر تفسیر «کشاف» و «ابی السعود» و در مواقعی نیز تفسیر «فی ظلال» سید قطب و تفسیر شبّر و برخی کتب بلاغی دیگر تطبیق نموده، مواردی نیز ازاین منابع به آن افزوده است.
گفتنی است که در فرایند این وارسی استناد قالب به واژه «مبالغه» و «ابلغ» بوده؛ اما مواردی نیز که با واژه های «تهویل» (2) و «تفخیم» (3) و «اهول»، «تغلیظاً فی الشده»، «زیاده فی التهویل» و.. بر مبالغه آمیز بود. نشان تأکید گردیده فرو نگذاشته است، تا درحد امکان الگوهای قرآنی مبالغه آمیز را بر حسب دامنه انتشار آن در گستره معانی، بیان و بدیع به آنانی که در پی آنند تا با زبان قرآن پیام رسانی کنند، معرفی نماید. چرا که این شیوه ها در جلب قلوب و اقناع عقول تأثیر بسزایی دارد.

الگوهای مبالغه آمیز قرآنی در گستره علم بیان

چنان که در بخش پیشین اشاره شد، گونه های علم بیان به دلیل برخورداری از عنصر خیال با مبالغه، که آن نیز مبتنی بر عنصر تخیل (یا کذب ادبی) است رابطه ای تنگاتنگ دارند و قرآن نیز از کارکرد این عنصر در تولید کلام برجسته و هنری در قالب: تشبیه، استعاره و مجاز فراون بهره گرفته و کنایه را در تأثیرگذاری، بر سخن صریح ترجیح داده است. اینک نمونه هایی از این گونه های مبالغه آمیز ارائه می گردد.

نمونه های مبالغه آمیز تشبیه

تشبیه تمثیل مقلوب (4)

انما البیع مثل الربا (5)
مبالغه رباخواران درحلال شمردن ربا سبب شده است تا ربا را در حلیت اصل تلقی نموده و بیع و معامله را، در سوددهی، در قالب تشبیه مقلوب برآن حمل کنند (صافی، 2/72؛ زمخشری، 1 /321)

تشبیه تمثیل بلیغ

... و جنه عرضها السموات والارض (6)
در این آیه عرض بهشت به عرض آسمان ها و زمین تشبیه شده و ذکر عرض کوتاه ترین فاصله دو امتداد- به جای طول از باب مبالغه است و حذف اداه ی و تقدیر مضاف بر مبالغه آمیز بودن آن افزوده است. (7)(ص، 2 /310؛ ز1 /115؛ ابی السعود 2 /85) (8)

تشبیه بلیغ

و هم درجات (9)
تشبیه انسان های نیک و نافرمان به پله ها، به گونه تشبیه بلیغ، از باب مبالغه در تفاوت مرتبه آنان (ص 2 /360) و یا از باب مبالغه و اعلام این که تفاوت آنان مانند تفاوت پله ها ذاتی است.
(س، 2 /107)

تشبیه تمثیل

یجعل صدره ضیقاً حرجا کانما یصعد فی السماء (10)
در این آیه تلاش انسانی که به خاطر کیفر گناهش، خدا اراده به گمراهی او فرموده است، در پذیرش حق به تلاش فردی برای صعود به آسمان تشبیه شده است تا سخت دلی و ناممکن بودن ایمانش را به گونه ای مبالغه آمیز نشان دهد؛ چرا که صعود به آسمان ضرب المثل در امور خارج از دایره توان انسان است (ص 4 /279؛ ز 345؛ س 3 /183)

تشبیه بلیغ

و ما الحیاه الدنیا الا لهو و لعب (11)
این تشبیه بدون تقدیر مضاف از باب مبالغه است در این که دنیا عین بازی و بازیچه است. مانند
و انما هی اقبال و ادبار (ص 4 /127)

تشبیه بلیغ

وآتیناه الانجیل فیه هدی و نور (12)
تشبیه انجیل به هدایت و نور و حذف اداه بیانگرمبالغه در اتحاد مشبه و مشبه به است.
(ص 3 /367) و ملاحظه
عذاب الهی در قالب ابر در آیه:
فلمّا رأوه عارضاً مستقبل اودیتهم... (13)
اوج مبالغه و اتخاد آن دو.
چنان که ملاحظه می شود تشبیه های مبالغه آمیز غالباً از نوع بلیغ، تمثیل و مقلوب است.

... استعاره

استعاره مصرحه
بلی من کسب سیئه و احاطت به خطیئه فاولئک اصحاب النارهم فیها خالدون (14) (بقره/18)
مبالغه در ارتکاب گناه به چیزی تشبیه شده که چیز دیگری را احاطه و محاصره می کند. (صافی، 1 /176) از آن به عنوان بلیغ ترین استعاره یاد کرده است؛ زیرا ارتکاب گناه توسط انسان و اصرار بر آن، او را به گناه بزرگتر سوق می دهد و این اصرار و استمرار بر قلبش مهر می زند و امکان دست کشیدن را از او می گیرد.
استعاره مکنیه
فلمّا سکت عن موسی الغضب (15)
در تشبیه غضب ناشی از قول و فعل به کسی که از موضع قدرت و تحکم امر و نهی می کند، مبالغه و بلاغت عظیمی نهفته است. (ص، 5 /98؛ س 3 /276)
استعاره مصرحه
و تری اعنیهم تفیض من الدمع (16)
استعاره فیضان (سرریز کردن) برای پرشدن چشم از اشک از باب مبالغه در گریستن است. (ص4 /7)
استعاره مصرحه
و ما کان لبنی ان یکون له اسری حتی یثخن (17)
لفظ «ثخانه» (غلظت و سختی) برای مبالغه درقتل و جرح استعاره شده است؛ زیرا افراط دراین کار در بازدارندگی از حرکت مانند جسم سخت و غیرسیال است. (ص، 5 /263)
استعاره مصرحه
و الشعراء یتبعهم الغاوون الم ترانهم فی کل وادیهیمون (شعراء 5 /244)
در این آیه «اودیه / کل واد» استعاره از فنون و اغراض شعراست و مراد از آن مبالغه و تأکید در نمایش معانی غیر محسوس در قالب محسوس (شیخ امین، 1991، 146)
استعاره مصرحه
... و اغضض من صوتک انّ انکر الاصوات لصوت الحمیر (لقمان/ 19)
تشبیه آنان که صدایشان را بلند می کنند به الاغ، و تشبیه صدایشان به صدای الاغ به منظور مبالغه در نکوهش و زشت نمایی این عمل و افراط در نهی است؛ چرا که الاغ و صدایش در نکوهش بلیغ و دشنام گزنده، ضرب المثل است. (ص، 11 /86، س 7 /73)
استعاره مصرحه
و قالوا قلوبنا فی آکنّه مما تدعوننا الیه، و فی آذاننا وقر، و من بیینا و بینک حجاب .. (فصلت/5 )
زمخشری (4 /185) می گوید: این آیه بلاغت و مبالغه ای دارد که تنها شایسته کتاب خداست؛ چرا که مشتمل بر سه حجاب است که هریک در نوع خود کافی است: حجاب خارجی، حجاب ناشنوایی و حجاب قلب که بالاترین حجاب هاست و مراد ازآیه اینکه برای این مردم بیچاره هیچ راه امید و هیچ فریادرسی نیست. (18)

... کنایه

فاتّقوا النارالتی وقودها الناس و الحجاره (بقره/24)
در آین آیه تعبیر کنایی زیبایی به کار رفته و تقوای از آتش کنایه از پرهیز از عناد و انکار وحی است که مجازات آتش در پی دارد و چنان که ملاحظه می شود به منظور بزرگ نمایی و زشت نمایی عذاب جهنم از تعبیر کنایی تصویر عناد در قالب آتش بهره گرفته و عنادورزی را عین ملازمه با آتش تصور نموده است؛ تا ضمن ابراز کمال عنایت بر پرهیز مخاطبان از آتش آنان را به جدیت و ترک عناد ترقیب نماید. (ص، 1 /78)
اولئک شرّ مکاناً (مائده/60)
کنایه دراین آیه از نوع نسبت است، و اسناد شرارت به مکان در دلالت به شرارت صاحبان آن مکان مبالغه آمیزتر است و گویی شرّ آنان در مکانشان نیز تأثیر گذاشته و به صورت شرّ مجسم در آمده است (ص، 3 /394)
علی ما فرطت فی جنب الله (زمر/56)
تفریط در جهت طاعت، کنایه از تفریط در خود طاعت است؛ زیرا هرکس جهت را از دست بدهد به طریق اولی و ابلغ مظروف آن جهت را نیز، طبق برهان، از دست خواهد داد. (ص، 12 /203)
و وضعنا عنک وزرک (شرح/2)
برداشتن بار از دوش پیامبر کنایه از عصمت وی ازگناهان و تطهیر از آلودگی هاست و مراد از این تعبیر مبالغه در نفی آن است؛ یعنی اصلاً گناهی صورت نگرفته (ص، 15 /157)

... مجاز

مجاز عقلی- اسناد اسم فاعل به مکان
فانه آثم قلبه (بقره/ 283)
اسناد «آثم» به «قلب» از باب مبالغه است؛ زیرا فایده قلب کتمان شهادت است و اسناد فعل به عضو انجام دهنده آن مبالغه آمیزتراست. تا گمان نشود که گناه کتمان شهادت فقط به زبان مربوط می شود، بلکه مرکز آن قلب است و زبان ترجمانی بیش نیست و گناه دل از گناه سایر اعضا بزرگتر است. (ز1 /330)
....- اسناد اسم فاعل به زمان-
فی یوم عاصف (ابراهیم/18)
«عاصف» باد شدید است و توصیف زمان به آن از باب مبالغه، مانند:
نهاره صائم و لیله قائم (ص 7 /175)
....- اسناد صفت به مصدر
نصراً عزیزاً (فتح/3)
اسناد عزت و قدرت به «نصر»، یعنی وصف مصدر به وصف صاحبش مجاز از باب مبالغه است. (ص، 12 /243؛ سن، 8 /104)
...- اطلاق مصدر بر اسم فاعل و مفعول
فتصبح صعیداً زلقا او یصبح ماؤها غورا (کهف/ 41 -40)
اولی اطلاق مصدر بر اسم مفعول و دومی اطلاق مصدر بر اسم فاعل است و مراد، مبالغه در ریشه کن شدن درختان و نابودی باغ و فرو رفتن آب آن در اعماق زمین (س، 5 /223)
... _ وصف به مصدر
.. بدم کذب (یوسف/18)
وصف به مصدر برای مبالغه است و گویی خون عین کذب است (19) (ص، 6 /379؛ ز، 507)
مجاز مرسل- اطلاق جزء بر کل
ناصیه کاذبه (علق/16)
وصف «ناصیه» به «کاذبه» به جای صاحب ناصیه، از باب مبالغه در وصف شخص به دروغگویی است، چنان که گویی از شدت کذب و خطاکاری، همه اعضا و جوارحش نیز دروغگویند (ص، 15 /375). زمخشری؛ (4 /778) می گوید: در این تعبیر، زیبایی و فصاحتی نهفته است که در تعبیر «ناصیه ی کاذب خاطیء» نیست.
... –اطلاق مصدر بر مکان
انّا لنراک فی ضلال مبین (اعراف/61)
اسناد ضلال به مکان، مجاز مرسل از باب اطلاق حال و اراده محل است و فایده اش مبالغه در توصیف نوح به ضلالت!؟ [از زبان قومش] (ص، 7 /445)
...- اطلاق زمان بر حوادث زمان
و اذیعدکم احدی الطائفتین (انفال/7)
ذکر زمان «اذ» به جای حوادث زمان از باب مبالغه در ضرورت ذکر آن حوادث به صورت زنده، مفصل و مجسم است.(س، 6 /170)
...- اطلاق محل بر حال
لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها(نور/31)
ذکر زینت به جای محل زینت از باب مبالغه در امر پوشش است (ص 9 /275؛ س 6 /170)
.... –اطلاق کل بر جزء
یجعلون اصابعهم فی آذانهم ... (بقره/19)
ذکر «اصابع» به جای انامل مجاز از نوع تسمیه جزء برکل است و بنا به قول زمخشری (1 /76) در ذکر «اصابع» مبالغه ای است که در ذکر «انامل» نیست.
...-اطلاق و تقیید
... و یریدالله ان یحق الحق بکلماته... لیحق الحق و یبطل الباطل .. (20)(انفال/8- 7)
در کلام نخستین اراده خدا به طور مطلق و بدون تقید به واقعه خاصی آمده است چنان که شأن خدایی ایجاب می کند که با وعده غلبه اسلام، حق را تثبیت و کفر را محو نماید. اما تحقق این اراده در مرتبه دوم مقید به واقعه بدرشده است و مراد این که: خداوند برای پیروزی اسلام و نابودی کفر، به شما (مسلمانان) فرمان جنگ با کاروان دشمن داد. از این رو بین این دو کلام عموم و خصوص و اطلاق و تقیید برقرار است و مبالغه در تأکید معنا به دو گونه اطلاق و تقیید بر کسی پوشیده نیست. (ص، 5 /177؛ شبر، 1417، 192)

الگوهای مبالغه آمیز قرآنی در گستره علم معانی

نظر به رسالت علم معانی که بحث از معانی ثانوی جملات و تناسب سخن با مخاطب است مبالغه به عنوان یکی از معانی ثانوی، گستره وسیعی از گونه های علم معانی را به خود اختصاص داده و قرآن کریم شواهد فراوانی از این دست دارد که به ذکر نمونه هایی از آن می پردازیم.

خبر درمقام انشا

الحج اشهرمعلومات فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فی الحج (بقره/197)
انتخاب نفی در آیه به منظور مبالغه در نهی است و به معنای ناشایست بودن این اعمال در حج؛ چرا که، رفتارهای فی نفسه ناشایست، درایام حج- که سزاوار آن است تا انسان از مقتضای طبیعت و عادت دست کشیده و به عبادت محض روی آورد- ناشایست تراند. (ص1 /410)
.. لا تعبدون الا الله (بقره/83)
نفی «لا تعبدون..» در مقام نهی و از صریح نهی مبالغه آمیزتر است؛ زیرا ایهام آن دارد که در موضوع نهی شده باید شتاب کرد، چنان که گویی نهی انجام یافته و اکنون نهی کننده از آن خبر می دهد (ص1 /18؛ 1 /123)
لا تسفکون دماء کم و لا تخرجون انفسکم من دیارکم (بقره/84)
در این آیه نیز مانند آیه قبل، نفی در مقام نهی و مراد ازآن نهی شدید از تعرض به جان یکدیگر و اخراج از وطن است. سیاق آیه مبالغه دیگری نیز دارد که ناشی از اسناد فعل به ضمیر مخاطب «کم» است و نشان دهنده آن که هریک از افراد بنی اسرائیل به علت ارتباط قوی نسبی و دینی در حکم خودشان هستند و مراد ازاین سیاق مبالغه در مسؤولیت پذیری هریک در رعایت عهد و پیمان و زشت نمایی امور نهی شده به منظور ایجاد انزجار و تنفر در آنان است. (س، 1 /124)

جمله اسمیه در مقام فعلیه

و اتقوا یوماً لا تجزی نفس عن نفس شیئاً و لا یقبل منها شفاعه و لا هم ینصرون (بقره/48)
گزینش جمله اسمیه پایانی برخلاف سیاق آن که جملات آن فعلیه اند، به منظور مبالغه دلالت بر ثبات و استمرار است؛ به این معنا که آنان همواره غیر منصور اندو موفقیتی هم که به دست می آورند فاقد ارزش و اعتبار است (ص، 1 /410)

صدور، کلام بر خلاف مقتضای ظاهر

تزوّدوا فان خیر الزاد التقوی (بقره/ 197)
مفهوم آیه این است که:
اتخذوا التقوی زادکم لمعادکم
«تقوا را برای معادتان توشه کنید که بهترین توشه است.»
اما کلام برخلاف مقتضای ظاهر و در قالب تشبیه بلیغ آمده است تا به گونه ای مبالغه آمیز اهمیت التزام به تقوا را مورد تأکید قرار دهد. (ص1/ 410)
فاختلط به نبات الارض (کهف/45)
یعنی آب و گیاه از فرط فراوانی به هم می آمیزند، یا آب در گیاه نفوذ کرده و گیاه سیراب و سرسبز می شود. مقتضای ظاهر در این گونه موارد این است که گفته شود «فاختلط بنبات الارض» اما انتخاب این نظم در قرآن از باب مبالغه در فراوانی است (21) به گونه ای که هریک از دو امر ممزوج شده صفت دیگری را گرفته است. (س، 5 /224)

اسم ظاهر در مقام ضمیر

فانزلنا علی الذین ظلموا رجزاً .. (بقره/59)
انتخاب «الذین ظلموا» به جای ضمیر «هم» به دو دلیل صورت گرفته است» یکی بیان علت نزول عذاب و دیگری مبالغه در نکوهش و توبیخ و تقبیح عملکرد آنان؛ چرا که این عذاب آسمانی به کیفر نافرمانی و عنادشان در برابر فرمان الهی برآنان فرود آمده است. (ص، 1 /138؛ س1 /105؛ ز، 1 /148)
و لقد اخذالله میثاق بنی اسرائیل (مائده/12)
اظهار اسم جلاله به جای ضمیر از باب ایجاد مهابت در دل مخاطبان و بزرگ نمایی پیمان و مبالغه در سختی عاقبت شکستن آن پیمان است. (ص، 3 /298)
انما المؤمنون اخوه، فاصلحوا بین اخویکم (حجرات/10)
ذکر اسم ظاهر «اخویکم» به صورت اضافه به امر شدگان، به جای ضمیر هم بیانگرمبالغه در تأکید ضرورت اصلاح به ویژه در امر دین است. (ص، 13 /284؛ س، 8 /120)
مالحاقه و ما ادراک مالحاقه (الحاقه/ 2و3)
تکرار اسم ظاهر «الحاقه» به جای ضمیر «هی» بیانگر مبالغه شدید و بزرگ نمایی شأن قیامت است. (ص 15 /60)
سید قطب (1988، 6 /3677) این مبالغه را در ضمن ارائه فضای کلی سوره که فضای جدیت و رعب و وحشت و نیز ایجاد احساس عظمت قدرت الهی از یک سو و ناچیزی انسان در برابر این قدرت و عذاب عظیم او در دنیا و آخرت از سوی دیگر است، بیان می کند و تمامی الفاظ سوره و آهنگ و معنا و نظم و ترکیب را در به تصویر کشاندن این فضا سهیم می داند. از جمله:
1- ذکر لفظ «الحاقه» تنها و بدون خبر
2- استفهام حامل بزرگ نمایی و هول انگیزی حادثه قیامت
3- تکرار استفهام همراه با تجهیل و خارج کردن آن از حدود دانش و ادراک بشری و بی پاسخ گذاشتن این پرسش بزرگ به نشانه این که پاسخ آن نیز از علم و ادراک بشر خارج است.

استفهام تجهیلی

این نوع پرسش که غالباً در مقام مبالغه به کار می رود در قرآن بسیار رایج است. چنان که درادبیات و در عرف عام نیز جایگاه ویژه ای دارد. تأمل در آیات سطور پیشین
مالحاقه؟ و ما ادراک مالحاقه و نظیر آن در سوره (قارعه/2و3)
مالقارعه؟ و ما ادراک مالقارعه
و سوره (همزه/5)
و ما ادراک مالحطمه
و.. مبالغه آمیز بودن آنها را کاملاً آشکار می کند. به نمونه دیگری از این نوع می پردازیم
فامه هاویه، و ما ادراک ماهیه؟ نار حامیه (قارعه/11-9)
آیات فوق در بیان عاقبت کسانی است که ترازوی اعمال نیکشان سبک و ناچیزاست و این عاقبت را در کوتاه ترین تصویر و عمیق ترین و دقیق ترین تعبیر بیان کرده است تعبیرآتش سوزنده به «ام» (مادر)، که پناهگاه امنی برای فرزند است بیانی شگفت انگیز و غیر مترقبه است و به این معناست که چنین انسانی دیگر هیچ پناهی ندارد و هیچ روزنه امیدی برایش نیست. (قطب، 6 /396)

تعریف و تنکیر

تعریف- معرفه به «ال»
یا ایها الناس انتم الفقراء... (فاطر/15)
تعریف خبر درآیه مفید مبالغه در نیازمندی انسان است، به این معنا که گویی انسان ها از شدت نیاز، ازجنس نیازمندانند و نیاز سایر موجودات در مقایسه با آنان در حکم عدم است.
(ص، 11 /265؛ ز، 3 /606؛ س،7 /148)
و بشرالذین آمنوا و عملوا الصالحات (بقره/25)
«ال» تعریف جنس مفید احاطه و شمول است. و شمول و احاطه «الصالحات» حیثیت مبالغه آمیز و زیباشناسی بدیعی به آن داده و آن را به صورت ضرب المثل در آورده است، به گونه ای که مخاطب در همه زمان ها و همه مکان ها اهمیت کلمه «الصالحات» را حس نموده است برای تحقق آن تلاش می کند و این امرانگیزه محرک زندگی وتلاش او خواهد شد. (جمعه، 2002، 135 )

معرفه به موصول

فغشیهم من الله ما غشیهم (22) (طه/78)
مبالغه در این آیه ناشی از آن است که فاعل به صورت مبهم (موصول) آمده است؛ تا ابهام آن، ذهن را به
جستجو وا دارد و بی نهایت معنا را به ذهن بیاورد. زمخشری (3 /78) «ما غشیهم» را کلام جامعی توصیف می کند که در عین ایجاز و اختصار، معانی بسیاری در بر دارد؛ یعنی حادثه ای آنها را فرا می گیرد که کنه آن را جزخدا نمی داند.
تنکیر- گاهی مراد از نکره به دلیل ابهامی که دارد، تفخیم امر ناشناس است و گویی فخیم تر از آن است که همچون معرفه مورد خطاب قرار گیرد.
علی صراط مستقیم (یس/61)
«صراط در این آیه از باب مبالغه و تعظیم به صورت نکره آمده است؛ یعنی صراطی که در حد اعلای استقامت است و همه شرایط لازم را دارد و به مرتبه ای رسیده که توصیف و تعریف بردار نیست. (ص، 12 /27؛ ز، 4 /24؛ س7 /175)
هم فی لبس من خلق جدید (ق/15)
تنکیر «لبس» دراین جا از باب تعظیم و تفخیم است. (فی لبس ای لبس) یعنی تردیدی مبهم و غیرقابل تعریف (ص،13 /306؛ س، 8 /132)
و علی ابصارهم غشاوه و لهم عذاب عظیم (بقره/7)
تنکیر «غشاوه» و «عذاب» هر دو از باب تأکید تفخیم و مبالغه است؛ به این معنا که کنه این پرده و عذاب قابل درک نیست، به ویژه آنکه درکلمه «عذاب» با وصف «عظیم» مبالغه شدیدتر است. (ص، 1 /45)
در مقایسه «عظیم» با «کبیر» نیز به نوعی مبالغه می رسیم؛ چرا که به قول زمخشری (1 /53) «عظیم» فراتر از «کبیر» است، همان گونه که «حقیر» فروتر از «صغیر».
-«نور علی نور» (نور/35)
تنکیر در آیه فوق دال بر زیباترین و بدیع ترین فخامت و مبالغه است؛ چرا که این نور، نه ترکیبی از دو نور- معین یا نامعین- مانند هم، بلکه نوری است مضاعف، نامعین و نامحدود (ص9 /265)
تعبیر از ماضی به صیغه مضارع و بالعکس
الم تر ان الله انزل من السماء ماء فتصبح الارض مخضره (حج/63)
این تعبیر که از تعبیر به ماضی قوی تر و موکدتر است، از نظر بلاغی یکی از اسالیب التفات و مبالغه است که فعل را در مقابل دیدگان مخاطب حاضر می کند و به این ترتیب مفهومش وضوح می یابد و در ذهن می نشیند. (ابوالفتح، 1995، 2- 271)
و یوم ینفخ فی الصور ففزع من فی السموات و من فی الارض (نمل/87)
این تعبیر در تحقق و ایجاد فعل مبالغه آمیزتر و موکدتر از صیغه مضارع است و در آیه «فزع» به لفظ ماضی بعد از «ینفخ» به لفظ مستقبل، برای اعلام تحقق و وقوع قطعی «فزع» است. (همان، 3-272)
جمع در مقام مفرد
اضغاث احلام (یوسف/44)
در این آیه «اضغاث» جمع «ضغث» خبر برای «رؤیا» ست و با آن که یک رؤیا بیشتر نیست، خبر به صورت جمع آمده است تا صورت مبالغه آمیزی بطلان رؤیاها بدهد. (ص، 6 /442)
... کنوز ما انّ مفاتحه لتنوء بالعصبه اولی القوه (قصص/76)
آیه فوق بیانگر مبالغه در وصف گنج قارون است؛ به همین دلیل آن را به صورت جمع «کنوز» آورده و کلید آن را نیز به «مفاتح» جمع بسته و با الفاظ «نوع، عصبه و اولی القوه» بر مبالغه آن افزوده است. این مبالغه در قرآن از نظر اهل فن یکی از زیباترین و شگفت ترین مبالغه هایی است که همه موارد دال بر کثرت و تعدد را در بر دارد.
(ص، 10 /294)
جمع مصدر بر وزن فعول
لا نرید منکم جزاء و لا شکوراً (دهر/9)
کلمه شکر برای تأکید بر نفی هر نوع شکری جمع بسته است. (ابولفتح، 275)
اسم جمع-
رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا (نصر/2)
اسم جمع گاهی بر تکثیر دلالت دارد و در آیه فوق مراد از مردم، عرب هایی اند که با ورود به اسلام به صورت کامل ترین بشر در آمدند. و کاربرد «ناس» در اینجا از باب مبالغه در تکثیراسلام و عموم بشریت را شامل می شود. (جمعه، 136)

... اطناب

تکرار- تکرار یکی از انواع اطناب است که گاه به قصد مبالغه صورت می گیرد. چنانکه در تعدادی از سوره های قرآنی، آیاتی به منظور مبالغه در هشدار و تحذیر، تکرار شده است مانند:
ویل یومئذ للمکذبین
(مرسلات) و
لقد یسّرنا القرآن للذکر فهل من مدّکر (قمر).
گاهی ممکن است تکرار در متن آیه واقع شود مانند آیه
.. و لا تنقصوا المکیال و المیزان... و یا قوم اوفوا المکیال و المیزان بالقسط ... (هود/5 /84)
تکرار در داستان قوم شعیب کاملاً مبالغه آمیزاست، چرا که این قوم بر عمل زشت کاشتن پیمانه اصرار می ورزیدند. لذا منعشان نیاز به مبالغه و تأکید دارد و فایده تکرار، اهتمام به امراست، از این رو ابتدا از کاستن پیمانه و ترازو و نهی و سپس به منظور ترغیب و تشویق به این کار به صراحت به کامل و پرکردن پیمانه و ترازو امر شده اند. (ص، 6 /3- 332)
الذین یأکلون فی بطونهم نارا (نساء/11)
ذکر «بطون» برای تأکید و مبالغه است. (ز، 4 /499)
انظر... ثم انظرانّی یوفکون (مائده/75)
تکرار درآیه برای مبالغه در تعجب و بیان تفاوت بین دو تعجب است (ص، 2 /422؛ س، 2 /38) یعنی وضوح و روشنی شگفت انگیزآیات خدا و رویگردانی شگفت انگیزترین آنان از این آیات (ز، 303)
... همزه لمزه.. لینبذن فی الحطمه (همزه/1و4)
در این آیه دو مبالغه وجود دارد. نخست صیغه «فعله» که دال بر رسوخ و پایداری صفت است، و دیگری تکرار آن در حقیقت تکرار مبالغه است؛ یکبار مبالغه بر زشتی کردار (عیب جویی) و بار دیگر مبالغه سختی عذاب که این خود مبالغه ای بدیع و شگفت است و بلاغت آیه را مضاعف کرده است. (ص15 /415)
تکرار- ذکر خاص بعد از عام-
ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر (آل عمران/104)
«یدعون الی الخیر» عام است و ذکر «امر به معروف و نهی از منکر» برای تأکید و مبالغه (23) اعتراض – اعتراض گونه دیگری از اطناب است که یک یا چند جمله معترضه که محلی از اعراب ندارد، در ضمن یا پایان کلام می آید تا مفید فایده ای از جمله مبالغه باشد در آیه
و یجعلون لله البنات سبحانه و لهم ما یشتهون (نحل/57)
کلمه تنزیه «سبحانه» بین دو جمله آمده است تا با شیوه ای مبالغه آمیز خداوند را از آن چه به او نسبت داده اند (اتخاذ بنات) تنزیه و گفتار آنان را تکذیب نماید (عرفه، همان، ص246)
تتمیم- گاهی اطناب در قالب تتمیم می آید، یعنی «آوردن عبارتی زائد برارکان جمله که وجودش بر نکته ای لطیف دلالت دارد و حذفش سطح کلام را پایین می آورد (الهاشمی، 242). مانند آیه:
و یطعمون الطعام علی حبّه (انسان/8)
«علی حبّه» در نقش حال و متضمن مبالغه در مدح و بیانگر نهایت درجه ایثار است.
ایغال- درایغال نیز همانند تتمیم «کلام به عبارتی ختم می شود تا به نکته ای لطیف همچون مبالغه دلالت نماید؛ اگرچه معنای کلام بدون آن نیز کامل است» (الهاشمی، 241). چنان که در آیه
والله یرزق من یشاء بغیر حساب (بقره/212)
شبه جمله «بغیر حساب» در نقش حال و مفید مبالغه در روزی دادن است.
«... و هم مهتدون» (یس/41)
.... درحوزه لغت، صرف و نحو
لفظ قوی تر – معنا قوی تر
و من کان غنیا فلیستعف (نساء/6)
در این آیه معنا از قوت لفظ، قوت گرفته است؛ چرا که او «استعفّ» از «عفّ» مبالغه آمیزتراست و گویی خواهان فزونی عفت و پاکدامنی است. (ص، 2 /442؛ ز، 1 /476؛ س، 2 /146) و این قوت زاییده باب استفعال است.
واستغشوا ثیابهم (نوح/7)
این آیه دال بر مبالغه در پوشش با لباس است، چنان که گویی از لباسهایشان خواسته اند آنها را بپوشاند تا نوح را نبینند؛ چرا که از دعوت او به دین به شدت بیزارند.
(ص، 15 /98؛ ز، 4 /616)

صیغه مبالغه

سمّاعون للکذب اکّالون للسّحت (24) (مائده/42)
این مبالغه دال بر کثرت گوش دادن به کذب و کثرت حرام خواری است.
-مشتقات کاد-
-ولا یکاد یسیغه (ابراهیم/17)
فعل «لا یکاد» برای مبالغه است؛ یعنی امیدی به گورائیش نیست. (ص، 7 /172؛ ز، 548)
همچنین است آیه:
و اذا اخرج یدها لم یکدیراها (25) (نور/40)
فعل جحد
ما کان لنبی ان یغلّ (آل عمران/161)
مراد از آیه، مبالغه در تنزیه ساخت مقدس پیامبر (ص) است ازآن چه جنگجویان در باب خیانت در تقسیم غنایم گمان می بردند.(ص،2 /358)
«الا» عرض
الا تقاتلون قوماً نکثوا ایمانهم (توبه/13)
«الا» حرف عرض و مفهوم آیه ترغیب به جنگ با قوم پیمان شکن به شیوه مبالغه است (ز، 2 /142)
تسمیه به مصدر و صیغه مبالغه
اجتنبوا الطاغوت» (26) (زمر/17)

مفهوم لغوی

لا یسمعون حسیسها (انبیاء/ 102)
«حسیس» صدای ضعیف است و مفهوم آیه: نیکوکارانی که به آنان وعده بهشت داده شده است آن چنان از منبع صدا (جهنم) دورند که حتی صدای ضعیفی هم از آنش دوزخ نمی شنوند، که مراد، مبالغه در نجات نیکوکاران از آتش دوزخ است (ص، 9 /75غ س،6 /7)
مسّتهم نفحه من عذاب... (انبیاء/46)
در آیه فوق سه مبالغه وجود دارد:
1- ذکر «مسّ» که از حد نفوذ پایین تر است و برای تحقق آن کمترین ارتباط کافی است.
2- مفهوم کمی و اندکی «نفح» که در اصل به معنی انتشار رائحه است.
3- بنای مصدر «مره» که کمترین حدی است که اسم بر آن اطلاق می شود.
4- (ص، 6 /39؛ ز3 /119)

حذف جواب شرط

ولولا فضل الله علیکم و رحمته (نور/1)
حذف جواب «لولا» برای بزرگ نمایی است تا اعلام کند که: عبارت ناتوان تر از آن است که بتواند جواب را در خود محصور کند و مراد آیه این که: خداوند در این امر، هم در توبه پذیری مبالغه آمیزرفتار می کند و هم افعال و احکامش حکیمانه است (س، 6 /195). زمخشری (721) معتقد است مراد از حذف جواب «لولا» این است که:
مسأله آنقدر بزرگ است که به کنه آن نمی توان پی برد. (27)

تعمیم

ان الذین آمنوا والذین هادوا و الصائبین و النصاری من آمن بالله و الیوم الاخر.. (مائده/69)
فایده تعمیم درآیه، مبالغه در ترغیب سایرین به ایمان است (28) (س، 3 /63)

نظم و سیاق

تری اعینهم تفیض من الدمع (مائده/83)
این عبارت از مبالغه آمیزترین عبارت ها به شمار آمده است که سه مرتبه دارد:
1- فاض دمعه (شکل اصلی)
2- فاضت عینه دمعاً (شکل تغییر یافته) که فعل مجازاً و برای مبالغه به «عین» اسناد داده شده
3- تغییر مذکور درآیه (شکل کنونی). در این تعبیر فاعل به صورت تعلیل «من الدمع» آمده و از آن جا که تمیز به طور معمول دلالت بر فاعل دارد، اما این دلالت از تعلیل فهمیده نمی شود. این تعبیر مبالغه آمیزتر از تغییر شکل دوم است (ص، 4 /7).
کبر مقتاً عندالله ان تقولوا مالا تفعلون (صف/3)
«کبر» تعجب از غیر لفظ خود است و معنای تعجب، بزرگ نمایی موضوع در نظر مخاطب. اسناد فعل به «ان تقولوا» و نصب «مقتاً» در تفسیرآن به عنوان تمیز، نشان می دهد که قول بی عمل آنان بدون شک و شایبه مورد انزجار است. لفظ «مقت» نیز دلالت دارد که این انزجار شدیدترین و مبالغه آمیزترین نوع انزجار است و شبه جمله «عندلله» از آن نیز مبالغه آمیزتر است؛ زیرا اثبات شدن انزجار آن نزد خدا، به معنای اثبات زشت ترین و شدیدترین بودن آن انزجار نیز هست. (ز، 4 /523) صافی (14 /231) این آیه را فصیح ترین و بلیغ ترین کلام به شمار آورده و وجه مبالغه دیگری نیز به آن افزوده که تکرار «مالا تفعلون» است.
تعلیق به محال
ان اتاکم عذابه بیاتاً او نهاراً ماذا یستعجل به المجرمون (یونس/5)
ذکر «المجرمون» به جای ضمیر، تأکید انکار شتابزدگی در وقوع عذاب است؛ زیرا شأن مجرم ترس از عذاب است و نه شتاب کردن، بنابراین آیه درصدد مبالغه، در نهی شتابزدگی گناهکاران در وقوع عذاب است؛ زیرا وقتی عذاب واقع شود شتابزدگی محال است (س، 4 /153)
فن تعطف
و هم عن الاخره هم غافلون (روم/7)
این فن عبارت از تکرار عین لفظ در کلام است و در آیه، تکرار «هم» برای مبالغه در تأکید غفلت آنان از آخرت است. (ص11 /26).

الگوهای مبالغه آمیز قرآنی در گستره علم بدیع

مطالعه و تحقیق در منابع بلاغی و تفاسیر ادبی نشان می دهد که برای پاره ای از صنایع بدیعی از جمله: حسن تعلیل، تأکید ذم بما شبه المدح، تجاهل عارف و ... که تعدادی ازآنها نیز از جمله الگوهای گفتاری مبالغه آمیز به شمار می آیند، شواهد قرآنی وجود ندارد یا در شمار فنون دیگر آمده است. مواردی از
علم بدیع نیز از قبیل: صنعت جمع و مشتقات، چنان که در بخش پیشین گذشت، به دلیل زیر ساخت تشبیه در گستره علم بیان جای می گیرد؛ از این رو دامنه این الگوها در علم بدیع به گستردگی علم معانی و بیان نیست. این نمونه ها عبارتند از:
التفات (29)
از آن جا که شیوه التفات در قرآن از بسامد بالایی برخوردار است تنها به ذکر چند نمونه ازآن بسنده نموده، نمونه های دیگر را به حاشیه می بریم.
و الله بما تعلمون خبیر (آل عمران/180)
التفات از غایب به مخاطب از باب مبالغه در تهدید و اعلام شدت خشم پروردگار بر کردار زشت کسانی است که از انفاق آنچه از لطف خدا نصیب آنان گشته، بخل می ورزند (ص، 2 /383؛ ز، 1 /449).
-«و ایای فارهبون» (نحل/51)
نقل کلام از غایب به متکلم به شیوه التفات در تهدید و ایجاد رعب و وحشت از عبارت «فایاه فارهبوا» مبالغه آمیزتر است و به عبارتی تهدید رودررو، به ویژه پس از وصف خدا به یگانگی و الوهیتی که مقتضی عظمت و قدرت تام برانتقام است، از تهدی در غیاب کارسازتر است (ص، 7 /334؛ ز، 575)
فهل عسیتم ان تولّیتم (محمد/22)
التفات ازغایب به مخاطب در تأکید توبیخ و تشدید سرزنش و پرخاش، مبالغه آمیزتر است.
(ص، 13 /228؛ ز، 4 /325؛ س، 8 /98)
واستغفرلهم... (نساء/64)
در این آیه که مقتضای سیاق کلام «واستغفرت لهم» می باشد، التفات از مخاطب به غایب، برای بیان تفخیم شأن پیامبر و بزرگ نمایی استغفار آن حضرت است و اعلام اینکه شفاعت وی در مقام قبولی باری تعالی قرار دارد (30) (ص، 30 /80؛ ز، 1 /528؛ س، 2 /197) .
تأکید مدح بما یشبه الذم
لا یسمعون فیها لغواً الا سلاما (مریم/62)
در توضیح استثنای آیه آمده است: استثناء از نوع منقطع و مفید نفی سماع لغو به طریق أقوای برهانی است و بنابراین اتصال استثنا تنها برحسب فرض و تقدیر است اگر چنین نبود مفید زیبایی و مبالغه آمیزی نبود (ص، 8 /320). ابوالسعود (5 /273) آیه را از نوع تعلیق به محال می داند و معتقد است: همان گونه که لغو بودن سلام محال است، گوش دادن به لغو نیز به طورکامل محال است.
چنان که ملاحظه می شود، اگرچه ابوالسعود واژه مبالغه را به کار نبرده؛ اما تعبیر وی کاملاً برنفی مبالغه آمیز دلالت دارد (31)

تجرید

و لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه (احزاب/21)
آیه فوق که مشتمل بر تجرید با واسطه حرف جر «فی» است از پیامبر (ص) الگویی در اخلاص و جهاد و پایداری می سازد و پیش چشم مؤمنان قرار می دهد و آنان را به پیروی از او امر می کند؛ چرا که انتزاع موصوفی از موصوف دیگر به معنای مبالغه در کمال موصوف الیه در آن صفت است. درآیه:
اذ بعث فیهم رسولاً من انفسهم (آل عمران/164)
نیز با واسطه «من» امت پیامبر به کمال شایستگی رسالت توصیف شده اند، به گونه ای که رسولی از جنس خودشان انتزاع و برانگیخته شده است.

سلب و ایجاب

فلا تقل لهما افّ و لا تنهرهما، و قل لهما قولاً لینا ... (اسراء/22)
از زیباترین نمونه های این فن تلقی شده است (محمود یاسین، همان، 260).
گرچه مفسران در تفسیر این آیه تصریح به مبالغه نکرده اند، اما از مضمون تفاسیر، مبالغه آمیز بودن نهی کاملاً آشکار است؛ چرا که در روایتی در تفسیر این آیه آمده است: کمترین حد نافرمانی پدر و مادر، گفتن «اف» است و اگر خداوند چیزی آسان تر و کوچک ترازآن در نافرمانی سراغ داشت از آن منع می کرد (الطبری 14 /119). بنا بر حدیث مذکور می توان گفت که خداوند با نهی کوچک ترین نافرمانی در واقع هر نوع نافرمانی را به گونه ای مبالغه آمیز نهی فرموده است.

تندیر

فاذا جاء الخوف رایتهم ینظرون الیک تدوراً عینهم کالذی یغشی علیه من الموت (احزاب/19)
این فن در کتب بلاغی نیامده است اما صافی (11 /145) که این آیه را مشتمل بر فن تندیر می داند، آن را از قول صاحب «نهایه الارب» و ابن ابی الاصبع نقل نموده و آن عبارت است از این که: گوینده نکته ظریفی بین شوخی و جدی بیان کند که نه از باب استهزاء و تهکم باشد و نه از باب جدی در قالب شوخی. به گفته وی این فن می تواند در باب مبالغه نیز وارد شود. چنان که در آیه فوق وصف مبالغه آمیز منافقان به ترس و وحشت کاملاً آشکار است، به گونه ای که آیه خبر می دهد:...چون خطر نزدیک شود چشمان منافقان از ترس مانند کسی که مرگ به سراغش آمده در حدقه می چرخد. (32)

نفی شیء به ایجاب

الن الذین یکفرون بآیات الله و یقتلون النبی بغیر حق و... فبشرهم بعذاب الیم (آل عمران/98)
این آیه در مورد یهودیانی است که پیامبران خدا را می کشتند. از ظاهر آیه بر می آید که کشتن پیامبران ممکن است به حق هم باشد در حالی که چنین نیست و آوردن قید «بغیر حق» در واقع برای بزرگنمایی زشتی جرمشان است. (المیدانی، 1996، 474)

تنکیت (نکته پردازی)

و آله البحر ال، ان یقس بندی
کفوفهم، فافهموا تنکیت مدههم
دریا در مقایسه با دست های بخشنده خاندان پیامبر همچون سراب است، پس عمق و نکته مدح پیامبررا دریابید.
تنکیت یا نکته پردازی که در بیت منقول از «ابن حجه حموی» به آن اشاره شده عبارت ازاین است که : گوینده به منظور نکته ای، کلمه یا کلامی را بر کلمات یا کلام دیگر ترجیح دهد. چنان که در این بیت ترجیح کلمه«ندی» بر «انهار» یا «جداول» از باب مبالغه بیشتر است. زیرا «ندی» به مراتب از «انهار» و «جداول» کمتر است و نکته مورد نظر این که : وقتی دریا در مقایسه با مشتی یا شبنمی از جود و کرم آن خاندان مانند سراب باشد، پس در مقایسه با نهرها یا جوی های جود و بخشش آنان چگونه خواهد بود. (بولس عواد، 2000، 254)
شاهد این فن در قرآن در آیه:
و انه هو ربّ الشعری (نجم/49)
است. «شعری» نام ستاره ای نورانی است که در اوج گرما در ماه جوزا در آسمان می درخشد و مردی به نام «ابی کبشه» مردم را به پرستش آن فراخوانده است.
این آیه خدا، با این که آفریینده همه چیز و همه ستارگان است، نام این ستاره را برای ذکر برگزیده است تا به همان نکته پیشین اشاره کند. (که وقتی ستاره «شعری با همه نورانیتش آفریده خداست، پس بقیه موجودات نیز به طریق اولی آفریده اویند ](حبنکه المیدانی، همان، 478)

تمکین

این فن که «ابن ابی الاصبح» (1368، 183) آن را با نام «ائتلاف فاصله (قافیه) با مدلول دیگر بخش های کلام، آورده عبارت است از اینکه : ادیب یا شاعر زمینه لازم برای آوردن قافیه را فراهم آورد تا قافیه در جای خود قرار گیرد و معنای آن با معنای کل بیت ارتباط کامل داشته باشد، به طوری که حذف آن از بیت معنا را مختل گرداند.
در قرآن درآیه
قالوا یا شعیب اصلاتک تأمرک أن نترک ما یعبد اباؤنا او ان نفعل فی اموالنا ما نشاء انّک لأنت الحلیم الرشید (هود/87)
که سخن از عبادت و تصرف در اموال است، اقتضا می کند که در پایان آیه از حلم و رشد سخن به میان آید؛ زیرا حلم، عقلی است که به سبب آن انسان مکلف به عبادت می شود و رشد، عبارت از دخل و تصرف به جا و نیکو در اموال است (همان/184)

نتیجه

از آنچه گذشت می توان نتیجه گرفت:
1-بزرگ نمایی یا خردنمایی (مبالغه) نوعی خروج از هنجار زبان است، و خروج از عادت زبانی باعث برجستگی مشهود در کلام می شود و آن را از سطح کلام عادی بر می کشد. این کارکرد مبالغه در زبان شناسی امروز از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
2- هدف از برجسته سازی کلام تأثیرگذاری بیشتر در مخاطب است و خروج از هنجار زبانی حاکی از رویکرد اجتماعی زبان، بنابراین شیوه های گفتاری مبالغه آمیز نیز ریشه در همین رویکرد دارد.
3- مبالغه یکی از شگردهای گفتاری مبتنی بر تخیل است و تخیل، از عناصر مهم برجسته سازی زبان و تأثیربخشی بیشتر کلام محسوب می شود.
4- مبالغه یک مفهوم ثانوی و فراتر از وظیفه و کارکرد ظاهری کلام است؛ از این رو همه گونه های گفتاری علوم بلاغت، به ویژه با توجه به کارکرد ثانوی معانی و بیان، بالقوه توانایی مبالغه آمیزی دارند.
5- قرآن از یک سو به عنوان کتاب هدایت و اصلاح و از سوی دیگر به عنوان شاهکار ادبی و زبان معیار، در رویکرد اجتماعی خود، از همه گونه های گفتاری برجسته و تأثیرگذار، درانتقال پیام انسان ساز خویش بهره گرفته است.
6- شیوه های مبالغه آمیز قرآن در گونه های مبالغه آمیز علوم بلاغت خلاصه نمی شود. بلکه شگردهای ویژه ای نیز دارد که دستیابی به آنها پژوهش های تکمیلی بیشتری می طلبد.
7- همه گویندگان و مبلغان دین مبین اسلام برای ابلاغ پیام قرآن ناگزیر از شناخت شگردهای گفتاری تأثیرگذار این کتاب مقدس و پیروی از آنند.
فهرست منابع :
قرآن کریم
عبدالقاهرالجرجانی: اسرار البلاغه ی فی علم البیان، ت: محمدرشید رضا، دارالکتب العلمیه، ط 1409،1ه – 1988 م، بیروت، لبنان.
ابوالفتوح، محمد حسین: اسلوب التوکید فی القرآن الکریم، مکتبه ی لبنان، ط، 1995م.
ابن ابی الاصبع: بدیع القرآن، ترجمه سید علی میرلوحی، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1368.
محبتی، مهدی: بدیع نو، تهرا. 1380، چاپ اول.
عبدالرحمن حسن حبنکه المیدانی: البلاغه العربیه ... الجزء الثانی، دمشق، دارالقلم- بیروت، دارالشاقیه، الطبعه الاولی، 1416 ه- 1996م.
البلاغه ی العربیه ی فی ثوبها الجدید، بکری شیخ امین، علم المعانی، الجزء الاول، دارالعلم للملایین، بیروت- لبنان، ط3، 1990م.
بکری شیخ امین: بلاغه ی العربیه ی فی ثوبها الجدید، علم البیان، الجزء الثانی، دارالعلم للملایین، بیروت- لبنان، ط2، 1991.
ثروتیان، بهروز: بیان در شعر فارسی، انتشارات برگ، تهران، 1369، چاپ اول.
شمیسا، سیروس: بیان و معانی، انتشارات فردوس، چاپ سوم، 1376.
عباس، احسان: تاریخ النقد الادبی عندالعرب، دارالثقافه، بیروت- لبنان، ط3، 1401 ه- 1981م.
صقر، احمد: تأویل مشکل القرآن، ابن قتیبه، ش: المکتبه العلمیه، 1393 ه- 1972 م
شبّر،عبدالله: تفسیر ابی السعود، التفسیر القرآن الکریم، مراجعه ی حامد حفنی داود، دار الهجره ی لبنان، ط 1 /1417ق.
اسعد علی: التلخیص فی علوم البلاغه، القزوینی، ملحق بصناعه الکتابه، فیکتور الکک، 1412 ه. 1992 م.
صافی، محمود: الجدول فی اعراب القرآن و صرفه و بیانه، دارالرشید، دمشق- بیروت ط1، 1411ه- 1991 م.
جواهر البلاغه ی فی المعانی و البیان و البدیع، تهران، انتشارات الهام، ط 2، 1379.
ابن حجه الحموی: خزانه ی الادب و غایه ی الدرب، ط1، 1304، المطبعه الخیریه.
النجار، محمد علی: الخصائص، ابوالفتح عثمان بن جنی، ت: دارالکتاب العربی، بیروت، لبنان. د. ت.
فاضلی، محمد. دراسه ی و نقد فی مسائل بلاغیه ی هامه، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی تهران، 1365، چاپ اول.
الجرجانی، عبدالقاهر، دلائل الاعجاز فی علم المعانی، ت: محمدرشید رضا، دارالکتب العلمیه، ط 1، 1409ه - 1988 م، بیروت- لبنان.
عبدالعزیز شاوی، محمد ابراهیم: دور البلاغیه ی فی تأدیه الاغراض الدینیه ی (مع التطبیق علی سوره الملک)، قاهره ی،مطبعه ی السعاده، ط، 1411 ه- 1991 م.
الصناعتین، ابی هلال العسکری، ت: مفید قمیحه، دارالکتب العلمیه، بیروت- لبنان، ط 1409 ه- 1989 م.
الخوری بولس عواد: العقد البدیع فی فن البدیع، ت: حسن محمد نورالدین، بیروت، دارالمواسم، ط1، 2000م.
المراغی، احمد مصطفی: علوم البلاغه البیان و المعانی و البدیع، دارالقلم بیروت- لبنان، ط2، 1984.
غلایینی، مصطفی: علوم البلاغه ی مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم 1365.
ابن رشیق القیروانی: العمده ی فی محاسن الشعر و آدابه، ت: محمد قزقزان، دارالمعرفه، ط1، 1408 ه 1985 م، الریاض- الملکه العربیه السعودیه.
عبدالنبی قیم: فرهنگ معاصر عربی- فارسی، تهران، فرهنگ معاصر، 1381.
علی اکبر نفیسی (ناظم الاطباء) فرهنگ نفیسی، ج 5، کتابفروشی خیام 2535.
فرهنگ نوین فارسی- عربی، ترجمه القاموس العصری، اهتمام سید مصطفی طباطبایی، چاپ اسلامیه، تهران، 2535، چاپ اول.
حسین، عبدالقادر: فی البدیع، دارالشروق، بیروت، القاهره، ط 1، 1403 ه- 1983 م.
جمعه ی، حسین: فی جمالیه ی الکلمه، اتحاد کتاب العرب، دمشق، 2002م.
سید قطب: فی ظلال القرآن، بیروت، دارالشرق، ط 1988،15 م.
جارالله الزمخشری: الکشاف عن حقائق عوامض التنزیل و...، دارالکتاب العربی، الجزء الاول و الثالث و الرابع.
جارالله الزمخشری: الکشّاف... ت: خلیل مأمون شیحا، در المعرفه، لبنان، ط1، 2002 م.
ابن منظور: لسان العرب، دار احیاء للتراث العربی، بیروت، ط1، 1408 ه- 1988 م.
دهخدا، علی اکبر: لغت نامه دهخدا، تهران 1349 ش، سازمان چاپ دانشگاه تهران.
علوی مقدم، محمد؛ اشرف زاده، رضا: معانی و بیان، تهران، 1382، چاپ چهارم انتشارات سمت .
شمیسا، سیروس: معانی، نشر میترا، چاپ اول، 1373.
عبدالعزیز عبدالمعطی عرفه: من بلاغه النظم العربی، دراسه تحلیله لمسائل علم المعانی، الجزء الاول، عالم الکتب، بیروت ط2، 1405 ه- 1984 م.
همو، الجزء الثانی، عالم الکتب، بیروت، ط2، 1405 ه- 1984 م.
مأمون محمود یاسین: من روائع البدیع، کلیه الدراسات الاسلامیه و العربیه بدبی، ط 2، دبی 1418 ه - 1997 م.
ابن الحسن حازم القرطاجنی: منهاج البلغاء و سراج الادباء، ت: محمد الحبیب ابن الخوجه تونس، 1966، دارالکتب الشرقیه.
قدامه بن جعفر: نقدالشعر، ت: محمد عبدالمنعم خفاجی، ط1، مکتبه الکلیات الازهریه الازهر-القاهره 1398 ه- 1978 م.
شمیسا، سیروس: نگاهی تازه به بدیع، انتشارات فردوس، 1368، چاپ اول.
الرازی، فخرالدین، نهایه الایجاز فی درایه الاعجاز، ت: بکری شیخ امین، دارالعلم الملایین- بیروت- لبنان، ط1، 1085.

پی نوشت ها :

1.استادیار دانشگاه شاهد.
2.تهویل: مبالغه، اغراق، گزافه گویی.... (فرهنگ نوین، 769).
3.تفخیم : تعظیم، تجلیل، گنده گویی، پرطمطراق گویی (قیم، 279).
4.تشبیه درآیه و اضرب لهم مثل الحیاه الدنیا کماء انزلنا من السماء فاختلط به نبارت الارض (کهف/45) .
5.بقره/275.
6.آل عمران/133.
7.ذکر «عرض» به جای «طول» فن «تنکیت» است؛ به این معنا که گوینده به منظور نکته ای چیزی را به جای چیز دیگر ذکر می کند. این فن اگر در قالب تشبیه بیاید به اوج زیبایی می رسد. (صافی، الجدول، 2 /310) به نظر می رسد آیه : انما یأمرکم بالسوء و الفحشاء و ان تقولوا علی الله ما لا تعلمون (بقره/169) نیز از همین قبیل باشد؛ زیرا مراد از آیه مبالغه در نهی از نسبت دادن چیزهایی است به خدا که می دانند از او سر نمی زند، در حالی که این امر مغفول مانده و نهی شده اند از اینکه چیزهایی را به خدا نسبت دهند که نمی دانند از او سر می زند، بنابراین نهی از رفتار اول که زشتی کمتری دارد، در واقع نهی از دومی با مبالغه آمیزترین شیوه است (س، 1 /888).
8.از این پس نام (صافی، زمخشری و ابی السعود) با علائم اختصاری (ص.ز، س) می آید.
9.آل اعمران/163.
10.انعام/125.
11.انعام/832.
12.مائده/46.
13.احقاف/24.
14.بقره/18.
15.اعراف/145.
16.مائده/83.
17.انفال/67.
18.آیات دیگری که مبالغه آمیزبودن استعاره در آنها تصریح شده است عبارتند از: (نور/45)، (شعراء/15)، (زمر/19)، (ملک/8) .
19.دیگر موارد مجاز عقلی مبالغه آمیز؛ (بقره/177)، (انعام/125)، (کهف/45)، (مرسلات/25)، (مؤمنون/13)...
20. [به یاد آورید] زمانی را که خداوند غلبه بر یکی از دو کاروان دشمن را به شما [مسلمانان] وعده داد و شما دوست داشتید که کاروان [تجاری] بدون اسلحه و [بدون دردسر] نصیب شما شود. ولی خداوند اراده داشت که حق را با کلام امر خود به ثبوت برساند و کافران را ریشه کن فرماید. (قرآن حکیم، ترجمه طاهر صفار زاده).
21.در این آیه منظور، مبالغه در فراوانی آب است که حرف جر« ب» بر سر آن آمده است.
22.موج عظیمی از دریا آن را فرا گرفت. (ترجمه صفارزاده).
23. دیگر موارد اطناب از نوع تکرار: آل عمران/117، مائده/8، اعراف/93، احزاب/72، نور15، مرسلات/19، فتح/16، تکاثر/7... .
24.آیات: نساء/107، ق/29، نوح/10، شعراء/94، زمر/53، رعد/10، قمر/42.. از دو مورد فوق است و نظیر این موارد در قرآن بسیار است.
25.آیه: یکاد زیتها یعنیء و لولم تمسسه نار ...(نور/35)نیز از نوع غلو مقبول ذکر شده است.
26.«طاغوت» بر وزن «فعلوت» صیغه مبالغه است.
27.حذف جواب شرط در آیه: کلا لو تعلمون علم الیقین (تکاثر/5) نیز از این قبیل است. همچنین (حشر/21) و همچنین است حذف مضاف در آیه «واشربوا فی قلوبهم العجل..» (بقره/93) .
28.تعمیم «به کل» در آیه: و استفتحوا و خاب کل جبّار عنید (ابراهیم/5) نیز مبالغه آشکار در مغلوب و ناکام شدن همه معاندان است.
29.در بخش پیشین التفات، براساس معدودی از کتب بلاغی، در حوزه علم معانی آمده است.
30. سایر موارد التفات مبالغه آمیز عبارتند از: سبأ/37 (از غایب به مخاطب)، فاطر/27 (از غایب به متکلم)، صافات/38، (از غایب به مخاطب)، غافر/58 (از غایب به مخاطب) فتح/2، (از متکلم به غایب)، یس/22 (از متکلم به مخاطب)... چنان که ملاحظه می شود التفات غالباً از غایب به متکلم یا مخاطب و مقام آن، مقام تهدید، توبیخ، سرزنش و هشداراست.
31.آیه : لا یسمعون فیها لغواً و لا تأثیماً الا قیلاً سلاما (واقعه/25) نمونه بارز دیگری از این است.
32.ترجمه طاهر صفارزاده.

منبع مقاله :
قرآن، ‌ادب و هنر(مجموعه مقالات)، اصفهان: دانشگاه اصفهان، چاپ اول، (1385)