مؤلفه های تصویر هنری در قرآن
چکیده:
متون دین، متون ادبی ویژه ای هستند؛ و در تأثیر برقی طب از اسلوب خاص و ساختار زبانی شعرگونه بهره می گیرند. قرآن کریم به مثابه یک متن ادبی در شیوه بیان سازوکارهای زبان ادبی را به کار بسته است. یکی از این سازوکارها، تصویر هنری است که مقاله حاضر به مؤلفه های تصویر هنری در قرآن می پردازد.واژگان کلیدی:قرآن، تصویر، سبک «ایماژ imag یا تصویر، مجموعه امکانات بیان هنری است که در شعر مطرح است و زمینه اصلی آن را انواع تشبیه، استعاره، اسناد مجازی، رمز و گونه های مختلف ارائه تصاویر ذهنی می سازد.»(2) آنچه را که در نقد کلاسیک عرب، صور خیال می نامیدند به نوعی همان تصویر گرایی Imagism است تصویر گرایی نهضتی است که در قرن بیستم در غرب مطرح شد. تصویر گرایان می کوشند اندیشه و حالات درونی را به زبان شعری روشن و محکم بیان نمایند. آنها اصولی را برای تصویرگرایی وضع نموده اند که برخی از آن به قرار زیر است:
1- به کارگیری زبان گفتار.
2- به کارگیری زبان تصویر.
3- آفرینش وزن های نو
4- تمرکز که جوهر اصلی شعر است.
5- برخورد مستقیم با «شیء» خواه عینی و خواه ذهنی. (3)
بحث تصویر هنری در حقیقت همان مباحث کلاسیک لفظ و معنا، شکل و مضمون است: چون لفظ یعنی ساخت و شکل ظاهری اثر ادبی و معنا همان اندیشه ای است که افاده غرض می نماید. لذا به دو دلالت تقسیم می شود:
الف: دلالت بیرونی مربوط به ساخت
ب: دلالت درونی در ارتباط با مضمون
ناقلان کلاسیک عرب به خاطر بررسی زیبایی های هنری قرآن کریم ناگزیر به مسأله تصویر هم پرداخته اند. جاحظ «شعر را گونه ای تصویر می دانست» (4) جرجانی هم «شعر را صناعت و گونه ای تصویر قلمداد می کرد» (5). ابن اثیر واژه تصویر را در خصوص امر محسوس به کار می برد و میان آن و معنا تقابل می افکند و تشبیه را که از ارکان صور خیال است به چهار قسم زیر تقسیم می نماید:
1- تشبیه معنا به معنا: مثل «زیدّ اسد» که غرض بیان حالت «زید» در شهامت و دلیری است.
2- تشبیه معنا به تصویر: در آیه:
والّذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعه. (6)
3- تشبیه تصویر به تصویر: در آیه:
و عندهم قاصرات الطّرف عین کانهنّ مکنون. (7)
4- تشبیه تصویر به معنا: مثل بیت زیر از ابوتمام:
و فتکت بالمال الجزیل و بالعدا
فتک الصبابه بالمحبّ المعزم (8)
که شاعر غارتگری (تصویر قابل مشاهده) را به غارت جوانی (امر معنوی) تشبیه کرده است. ابن اثیر این قسم را لطیف ترین اقسام چهارگانه می داند، چون تصویر را به غیر تصویر منتقل نموده است.
در نقد جدید هم به تصویر عنایت ویژه ای می شود. و از جمله ابزاری است که یک ادیب برای انتقال اندیشه و عاطفه اش برای خوانندگان و شنوندگان از آن کمک می گیرد. احمد الشایب تصویر هنری را به دو معنا می گیرد:
1- آنچه که در برابر موضوع ادبی قرار می گیرد و در خیال و عبارت ظاهر می شود.
2- آنچه که در برابر سبک قرار می گیرد و به وحدت تحقق می یابد و بر کمال و تألیف و تناسب مبتنی است. (9)
تصویر با خیال ارتباط تنگاتنگی دارد و برخی تصویر و خیال را یکی می دانند، چون هم از نظر لغت هم از نظر اصطلاح با هم یکی اند و لذا تنها به دلالت بصری محدود نمی شود. «تصویر زاییده واژه ای است که از آن مشتق شده است. یعنی واژه Imagination به معنای ملکه ی تخیل و تصویر» (10) اما اندک تفاوتی را میان خیال و تصویر می توان قایل شد و آن این که «خیال به معنای مجموعه تصرفات بیانی و مجازی در شعر است و تصویر، شامل هرگونه بیان برجسته و مشخص» (11)
پس تصویر همان ساخت بیرونی است که از حالت درونی حکایت می کند. تصویر یعنی ایجاد هماهنگی و تناسب میان اندیشه و سبک یا زبان و احساس. به وسیله تصویر است که می توان یک مفهوم ذهنی و انتزاعی را برای مخاطب تبیین نمود. لذا بررسی هر متن(ادبی) باید در چارچوب روابطی باشد که زبان متن از حدیث ساخت ها وتصاویر و رمزها آن را می سازند. زبان یک متن صرفاً واژگان نیستند بلکه مهم تراز آن، روابط توبرتوی واژگان است. یکی از مهم ترین رابطه ها در واژگان متن، رابطه تصویری است. لذا گفته اند تصویر «بیان حالت یا رخدادی است با تمام اجزای آن و یا مظاهر محسوس آن، تابلویی است متشکل از واژگان یا قطعه های وصفی در ظاهر ولی در بیان شعری، الهام بخش جلوه های بسیار است. تصویر دارای قدرت الهام بخشی و فراتر از قدرت آهنگ و ریتم است؛ چون هم الهام بخش اندیشه است و هم عاطفه». (12)
اگرهنرها را بنا به رسانگی Communication آنها به هنرهای دیداری، هنرهای شنیداری، هنرهای گفتاری و هنرهای آمیخته تقسیم نماییم. (13) باید گفت که هنر ادبیات به وضوح از دیگر هنرها متمایزاست. لذا مهم ترین اختلاف بین هنرها، ادبی و غیر ادبی بودن آنهاست. آنچه که در یک متن ادبی نقش رسانه را ایفا می کند، واژگان است که «آفرینش هنری شکل دادن دوباره این عناصر از پیش آماده و موجود است» (14) نقش رسانگی تصویر در یک متن ادبی از دیگر عناصر بیشتر است و کارکرد تصویر در متن مفهوم ساختن معناست. تصویر در حقیقت «همان شکل هنری است که الفاظ و واژگان آن را بر می گیرند و پس از آن که شاعر آنها را در بافت بیانی به نظم می کشد تا به بیان تجربه شعری در متن بپردازد و در این رهگذر از انرژی زبان در دلالت و ترکیب، آهنگ، حقیقت، مجاز، ترادف، تضاد، مقابله، جناس و دیگر ابزار هنری بهره می گیرد.» (15)
تصویر در قرآن
گفتیم، قرآن یک متن ادبی است که سازوکارهای زبان عربی را به کار بسته است. این که قرآن از کدام گونه از انواع ادبی است باید گفت که قرآن نثر فنی است. «چون اصل کلام، نثراست نه شعر و نثر هم از شعر برتر است؛ زیرا کتاب های مقدس همه به نثر نازل شده اند و وحدت در آن آشکار و از تکلف به دور است». (16) بنابراین نباید از سر ابهام گویی گفت قرآن نه شعر است نه نثر؛ بلکه قرآن نثر است؛ هرچند که «قافیه آیات آن را بس قوی و تکان دهنده است.» (17) «قرآن نه تنها به خاطر این که خالی از وزن و قافیه است، شعر نیست بلکه برخلاف نثر قبل و بعد از اسلام، از شعر موزون هم خالی است.» (18) تصویر هنری در قرآن با توجه به مواد، مبانی و طبیعت آن کارکرد ویژه ای دارد به عبارت دیگر تصویر هنری در قرآن از بافت آن جدا نیست. تصویر در قرآن برای تصویر نیست بلکه تصویر در خدمت بیان اندیشه دینی است. مؤلفه های تصویر هنری در قرآن با آنچه که در مکتب هنر برای هنراست متفاوت می باشد. از جمله مؤلفه های تصویر هنری در قرآن می توان به موارد زیر اشاره کرد:1- مهم ترین مؤلفه تصویر قرآنی، اندیشه دینی است یعنی ابزاری است برای بیان اغراض دینی.
2- مؤلفه بعدی، «واقعیت» است. واقعیت گاهی حوادثی هستند که هنگام نزول واقع شده اند و گاه قصه اند. تصویر قرآنی جمع بین حقیقت و هنراست.
3- مؤلفه سوم «خیال» است. تصویر قرآنی تحریک کننده خیال مخاطب است تا معنا از طریق حس و وجدان و اندیشه و احساس در یابد.
4- مؤلفه چهارم «عاطفه» است. تصویر بدون عاطفه ارزش ندارد. تصویر در قرآن در تأثیر بر مخاطب در اوج است. چون احساس دینی و شعور انسانی را با هم تحریک می کند.
5- مؤلفه پنجم «زبان» است. زبان عربی با ویژگی های هنری که دارد از دیگر زبان ها متمایز است و به قول عقاد زبان تصویر هنری یا زبان مجاز است.
6- مؤلفه بعدی «ریتم یا آهنگ» است. آهنگ در قرآن بسته به بافت و معنایی کلی، کند و تند و شدت و آرام می گردد. مثلاًًً در سوره «الضحی» آرام و نرم است ولی در سوره «العادیات» تند و سریع و کوبنده (19)
از آن جایی که قرآن به عنوان یک کتاب آسمانی که خود را کتاب هدایت می نامدو برای تحول معرفتی، اخلاقی و ایجاد نگرش جدید نازل شده است، لذا «نه تنها نگرش یا قرائت جدیدی از انسان و جهان نبوده است بلکه کتابت جدید نیز می باشد. قرآن نه تنها نمایانگر قطع پیوند با جاهلیت در سطح معرفت است بلکه نمایانگر قطع پیوند در سطح ساخت بیانی نیز می باشد.» (20)
کارکرد تصویر در قرآن از آن نظر اهمیت یافته است که عرب در روزگار نزول قرآن به درجه بالای فصاحت رسیده بود و در شعر ید طولانی داشته و از حیث بیان و زبان آوری به اوج رسیده بود. لذا «تصویر، قاعده اساسی در بیان قرآنی است» (21)
تصویر در قرآن از دو عنصر تناسب و هماهنگی بهره می برد که دارای درجات متعدد است، از جمله:
1- تناسب و هماهنگی در تألیف عبارات با گزینش واژگان و آنگاه نظم و چینش آن ها در نظامی ویژه که به بالاترین درجه فصاحت می رسد.
2- آهنگ و موسیقی ناشی از گزینش واژگان و نظم آنها.
3- نکته های بلاغی و سازگار با بافت. مثلاًًً فاصله:
و هو علی کلّ شیء قدیر
پس از کلامی در باب قدرت.
4- تسلسل معنایی میان اغراض در بافت آیات و تناسب در انتقال از غرضی به غرض دیگر. (22)
در هنر و به ویژه هنر بیانی غایت آن است که مخاطب به دو قوه عقل و احساس تحریک گردد و با برانگیختن شور و عاطفه وی پذیرای پیام گردد. لذا تصویر در یک متن ادبی عهده دار این کارکرد است و غایت هنر را که «بیدار کردن هرگونه احساس خفته، تمایلات و شور و اشتیاق است و سرشار نمودن دل و جان و پروراندن عاطفه انسانی است» (23) به منصه ظهور می رساند.
زبان قرآن که زبان هدایت و ایمان و شورانگیزی است، فراوان از ابزارهای زبانی در شوریدن درون مخاطبان خود استفاده کرده است. استفاده فراوان از توانمندی های زبان از جمله تشبیه، استعاره، مجاز، تمثیل، تجسیم و تصویر همه در راستای یک هدف و آن برانگیختن عاطفه ها و شوراندن درون بوده است. عبارات شیوا، آهنگ پرجاذبه و اسلوب بدیع و بلاغت خارق العاده قرآن چنان بود که نه تنها مؤمنان بلکه دشمنان خود را نیز سخت مجذوب می نمود. هم آنان که پروای الهی داشتند و دارند به خاطر گوش سپردن به زیباترین سخن؛
الله نزّل احسن الحدیث (24)
«پوست بدنشان از آن به لرزه می افتد و سپس پوست شان و دلشان به یاد خدا نرم می گردد.»
(زمر، آیه 23). (25) این از یک سو و از سوی دیگر ولیدبن مغیره را نیز چنان بر می آشوبد که گویی در حالت بیخودی و شگفت زدگی و تلاطم ذهنی و تشویق روحی می گوید:
ان هذا الّا سخر یوثر (26)
«قرآن به زیبایی حالت او را که نشان از آشفتگی روحی و ذهنی اوست به تصویر کشیده است.»
آنگاه نظر انداخت، سپس روترش نمود و چهره در هم کشید. آنگاه پشت گردانید و تکبر ورزید و گفت این قرآن جز سحری (که به برخی) آموخته اند نیست» (27)
تصویر از شیوه های مختلفی چون توصیف، تشبیه، استعاره، کنایه، مجاز، موسیقی و... کمک می گیرد. در قرآن کریم علاوه براینها از عنصر فاصله هم مدد گرفته می شود. تصویر در قرآن به گونه ای است که خواننده فراموش می کند این کلامی است که خوانده می شود بلکه به شکل حادثه یا منظره ای جلوه می کند. به عبارتی «خود حیات است نه حکایت از حیات». (28) برای درک اعجاز، در بیان قرآن کریم و راز واره بودن آن خوب است بدانیم ابزاری که معنای ذهنی و حالت روانی را به تصویر می کشد، واژگان بی جان هستند نه رنگی که به تصویر می کشد و نه افرادی که حرکت می کنند. آن چه در پی می آید نمونه ای از تصویر پردازی در متن مقدسی چون قرآن کریم است که بیانگر اعجاز آن می باشد.
1-تشخیص یا انسان انگاری Personification که نوعی مجاز است که در آن به اشیاء یا اندیشه های مجرد، ویژگی ها و کردار انسانی بخشیده می شود. (29) در قرآن کریم آسمان و زمین به عنوان دو موجود عاقل مورد خطاب قرار می گیرند و پاسخ هم می گویند. در آیه:
ثم استوی الی السماء و هی دخان قال لها و للأرض انتیا طوعاً او کرهاً قالتا اتینا طائعین.
«جهنم نیز به عنوان انسن و حیوانی سیری ناپذیر می شود که گناهکاران را از دور می بیند و خشم می گیرد.»
«یوم نقول لجهنّم هل امتلأت و تقول هل من مزید». (30)
باد به سان زنی باردار به تصویر کشیده می شود:
و ارسلنا الریاح لواقح ... (31)
این بدان خاطر است که باد حامل آب است و بیان قرآنی به آن زندگی حیوانی- انسانی بخشیده که لقاح می کند و فرزند می زاید». (32)
حالات روانی آدمیان نیز به سان آدمیان آرام می گیرند و به هیجان می آیند و سخن می گویند و ساکت می شوند و می آیند و می روند:
و لمّا سکت عن موسی الغضب واخذ الالواح (33)
یا در آیه:
فلمّا ذهب عن ابراهیم الروع و جاءته البشری یجادلنا فی قوم لوط (34)
«گاه قرآن از مرز تشخیص عادی فراتر می رود و به امور معنوی، هیأت مادی و جسمانی می بخشد».
درآیه:
ربنا افرغ علینا صبراً (35)
«صبر را که امری است معنوی به ماده جسمانی بدل شده است و در دل مؤمنان ریخته می شود و درد و اندوه و ترس را از دل و جانشان می زداید». (36)
با پدیده هایی چون ستاره ها به موجودی چون آهو تشبیه می شود، می فرماید:
فلا اقسم بالخّنس، الجوار الکنّس و الّلیل اذا عسعس و الصبح اذا تنفّس. (37)
در این آیات به ستاره حیات و جان بخشیده شده است. یعنی آهویی قد برافراشته که حرکت می کند و در لانه اش آرام می گیرد. شب هم به سان شخصی است که حرکت می کند و در تاریکی پشت می کند. صبح هم مثل موجودی زنده نفس نفس می زند.
2- حسّامیزی Synesthesid: در آمیختن حواس را گویند مثل حس و درک برخی آواها از گذر رنگ ها وبوها. حسآمیزی در واقع نوعی مجاز است که از آمیزش دو حس ایجاد می شود. (38) در آیات قرآن حسامیزی از نوع مجاز فراوان به کار رفته است. تصویر امور معقول و ذهنی به امور حسی و در هم آمیختن حس ها با هم از شگردهای بیانی این کتاب در بیان مفاهیم است. مثلاًًً تشبیه اعمال کافران به سراب در بیابان یا زمینی هموار است که تشنه ای آن را آب می پندارد و چون به آن می رسد؛ چیزی نمی یابد. می فرماید:
والذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعه یحسبه الظلمآن ماء حتی اذا جاءه لم یجده شیئاً (39)
« و یا تشبیه کردار کافران به خاکستری که در یک روز توفانی در هوا پراکنده می شود.»
مثل الذین کفروا بربهم اعمالهم کرماء اشتدت به الریح فی یوم عاصف لا یقدرون مما کسبوا. (40)
گاه یک مفهوم برای تأثیرگذاری بیشتر به یک حسی ارتباط می یابد که به راحتی برای آدمی قابل تصور است. مثل به حس در آوردن مفهوم عذاب به غلظت و سنگینی
و من ورائه عذابّ غلیظ. (41)
یا تصویرحسی روز به سنگینی:
و یذرون وراء هم یوماً ثقیلاً (42)
یا حالت روحی و روانی مشرکان با حسی در آمیخته می شود که دریافت این حس تأثیرگذارتراز مفهوم آن است، آمده است. مشرکان گویی چنان اند که از آسمان فرو افتاده اند و مرغان شکاری او را ربوده یا باد او را به جایی دور افکنده است.
و من یشرک بالله فکانما خر من السماء فتخطفه الطیرا و تهوی به الریح فی مکان سحیق. (43)
2- عینیت بخشی: (44) این اصطلاح به معنای بیان ماهیات، اندیشه ها عواطف به صورت عینی و در شکل نقاشی و تصویر و تشبیه های محسوس می باشد. (45) عینیت بخشی پاره ای از تصویرگری است که در حقیقت جلوه حسی بخشیدن به امر معنوی است. ابزار به کار گرفته شده در عینیت بخشیدن در قرآن واژگانی برگرفته از طبیعت جامد و طبیعت متحرک است. «کمتر تصویری را در قرآن می توان یافت که به قصد هنری که لازمه اش سکوت و سکون است به تصویر ساکت و ساکنی بپردازد. بیشتر تصاویر متحرک و ظاهرند؛ حرکتی با تپش حیات و پرحرارت» (46) مثلاًًً
«گناه به صورت بار سنگینی به عینیت در می آید.»
و هم یحملون اوزارهم علی ظهورهم.. (47)
یا در آیه:
و لا تزروا وازره اخری (48)
« در این آیه واج آرایی را نیز می توان مشاهده کرد.»
«صلح و آرامش و سلامت به سان پدیده ای عینیت می یابد که وارد آن می شوند».
یا ایهاالذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافّه. (49)
«روح که از امور کاملاً مجرد در این عالم است به سان پدیده ای عینیت می یابد که در یک حرکت محسوس به گلو می رسد.»
فلولا اذا بلغت الروح الحلقوم... (50)
در آیات زیر
«گویی حق، به سان بمبی است که بر باطل اصابت می کند»
بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمعه (51)
«و گویی ترس همچون بمب بر دل فرو می افتد»
و قذف فی قلوبهم الرعب. (52)
و یا این که
«آرامش مثل ماده ای است که بر پیامبر (ص) و مؤمنان نازل می شود»
ثم انزل سکینه علیرسوله وعلی المؤمنین (53)
و یا اینکه
«تواضع و فروتنی دارای بال می باشد»
واخفض لهما جناح الذل من الرحمه. (54) و (55)
4- نام آوا Onomatopeid : القای صوتی خاص درارتباط با موضوع کلام است در اصطلاح زبان شناسی واژه ای است که میان لفظ و معنای آن رابطه ای طبیعی برقرار باشد. (56 )
این اصطلاح در میان زبان شناسان کلاسیک عرب به نام تناسب یا تطابق لفظ و معنا معروف بوده است. این جنی در کتابش بخشی را به همین عنوان اختصاص داده است. (57)
قرآن کریم هم از این تناسب آوایی- معنایی استفاده کرده است.عبارت
توزّهم ازاّ
در آیه
الم ترأنا ارسلنا الشیاطین علی الکافرین توزّهم ازاً (58)
که به معنای
«تحریک کردن است»
میان لفظ و معنا تناسب برقرار است. گویی لفظ «ازَّ» حس تحریک در وجود آدمی ایجاد می کند و اگر هاء و همزه را که مخارج مشترک دارند در نظر گیریم با «هزًّ – یهزِّ» که به همان معناست، برابر می باشد. اما ثبت آن با همزه بدان سبب است که همزه از هاء بر روان آدمی تأثیرگذارتر است. (59)
یا واژگانی چون یصطرخون در آیه ک
و هم یصطرخون فیها (60)
«که به گوش صدای خشن و کوبنده ای می رسد که آهنگ واژه خود معنا را القاء می کند.» (61)
واژه ای چون الصاحّه و الطامه که از اوصاف روز قیامت اند؛ واژه صاخّه
«خودگویی پرده گوش را به سنگینی و خشونت آهنگی که دارد و هوا را می شکافد تا به پرده گوش برسد، پاره می کند».
همچنین است واژه طامّه
«که با صدا و طنینی که دارد، به سان طوفانی است که همه چیز را در می نوردد». (62)
گاه یک حرف در واژه ای القای معنی می کند که با معنای آیه تناسب دارد. به عنوان نمونه حرف
در آیه
فانذرتکم ناراً تلظّی (63)
و فاء
در آیه
سمعوا لها تغیظاً و زفیراً (64)
«صدای خشمناک آتش را القاء می کند»
و یا حرف صاد
در آیه
انا ارسلنا علیهم ریحاً صرصراً (65)
صدای تندباد را با خود دارد و یا حرف خاء در آیه و تری الفلک فیه مواخر (66)
«صدای شکافته شدن امواج دریا به وسیله کشتی را القاء می نماید» (67)
در آیه
یوم یدعون الی نار جهنم دعا (68)
واژه دع
«تصویرگر مدلول آن می باشد.»
دع
یعنی «به زور به پشت افتادن»
معمولاً شخص به طور غیرعادی صدا عُ را بیرون می دهد. این صدا با آهنگ آن برابر است. (69)
یا فعل انزمکموها
در آیه
انزمکموها و انتم لها کارهون (70)
«اکراه با ادغام ضمایر در تلفظ به تصویر کشیده شده است» (71)
5- حرکت: حرکت از نشانه های یک موجود زنده است. حرکت نشانه وجود روح در پدیده است. در حوزه ادبیات و متن گاه واژگان از چنین ویژگی برخوردارند که ارتباط تنگاتنگی با حالت احساسی پیدا می کنند. در فلسفه هنر معاصر برخی برآنند که «زیبایی برتر از حرکات غیر از حرکات است و ناشی از افق اراده و عواطف است و برای تحلیل درست آن ناگزیر باید به این افق یعنی افق اراده و عواطف صعود کنیم». (72)
به عنوان مثال واژه اثّا قلتم
در آیه
یا ایها الذین آمنوا مالکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارض (73)
«خود واژه حرکت کند را القاء می نماید.»
یا زُحزح
در آیه فمن زحزح عن النار و ادخل الجنه فقد فاز. (74)
تکرار «ح» و «ز» بهترین حروف برای تصویرگری صحنه دور کردن می باشد.
در معنا و مفهوم آیه
ان منکم لمن لیبطئن (75)
واژه لیبطئن
که در تفظ به کندی تلفظ می شود، معنا را نیز به کندی القاء می کند
در آیه
تخافون ان یتخطّفکم الناس. (76)
واژه تخطّف
القای معنای ربودن را که فعلی است با حرکت سریع و تند و با هم نشینی حروف «خ» و «ط» و حرکت مشدد آن می نماید.
گاه واژه با حرکت کند فاعلان تناسب دارد. مثلاًًً در آیه
کلّما اضاء لهم مشوا فیه (77)
کلمه مشوا با حالت روانی منافقان تناسب دارد. مشی و گام زدن دراین آیه با ترس از قهر و خشم طبیعت و شدت تاریکی و باران و رعد و برق که در آیه قبل آمده است، تناسب دارد. این واژه بیانگر ناتوانی روندگان است. (78)
گاه حرکت به وسیله صوت به تصویر کشیده می شود در واژه «یتمطی» در آیه
ثم ذهب الی اهله یتمطی (79)
صوت در اینجا با تصویر رابطه دارد، چون دهان با بازشدن آرام می گیرد و مدّ موجود در آن (الف مقصوره با مد طویل) نمایانگر گشادگی عضلات است و با بالا آوردن پا با مباهات و تفاخر همراه است». (80)
6- موسیقی rhythm: در متون ادبی برجسته موسیقی نقش اساسی را در انتقال معنا ایفا می کند. به جهت گفته اند «شعر، تجلی موسیقایی زبان است. تصویر، معنا، بیان، همه و همه جلوه های گوناگون این موسیقی اند» (81) اما فرق شعر و نثر در آن است که «در شعر این موسیقی کلمات Sonds است که معنا را «جهت می دهد» ولی در نثر معانی است که «جهت کلمات را تعیین می کند» (82). این که در روایات دینی و حتی خود قرآن تأکید شده است که قرآن را به ترتیل خوانده شود و قرآن را به تجوید و نیکویی و با زیباترین نواهایش بیارایید» (83) ناظر برآهنگ و موسیقی واژگان قرآنی است «تکواژها، هجاها، و واجها در قرآن صرف نظر از معانی، به ترتیب آمیزه هایی آمده و واژگانی را ساخته که صداهای کوتاه و بلند آن، سکون و تشدید و مدّ آن، آواهای یک یک حروفش، نوا، موسیقی و الحانی را برای مؤمنان تداعی می کند» (84)
قرآن از حیث ساختار متنی است نه شعر است و نه نثر به معنای معمول؛ ولی دارای فاصله و موسیقی درونی است. فاصله ها در قرآن یکی از عوامل موسیقیایی musicality در قرآن است ولی با این تفاوت که «برخلاف نظام شعر عربی این فاصله ها در وزن مساوی اند». (85) آهنگ و موسیقی از «مخارج حروف، ویژگی حروف حرکات آن، توالی و پیاپی آمدن و با نظمی مشخص، واژگان، جملات و عبارات»(86)تشکیل می شود.
موسیقی و آهنگ در قرآن با توجه به معنا و مفهوم و بافت کلام تغییر می یابد. به عبارت دیگر موسیقی تابع معناست نه معنا تابع موسیقی. این همان تفاوت عمده میان ساختار متنی قرآن با سجع کاهنان است. یعنی گاه آهنگ و موسیقی تند و گاه آرام است. این شدت و کندی و تندی بسته به بافت کلی و معناست. به عنوان نمونه آهنگ در سوره «الضحی» آرام و نرم است که با تصویر هنری آن در طلوع سپیده و شب آراء و تصویر سیستم و رضامندی در این سوره هماهنگ است. اما در سوره عادیات، تند و سریع و کوبنده است که با تصویر اسبهای تندرو و شیهه زن و با رستاخیز قبرها و... هماهنگ است. (87)
توجه به آهنگ و موسیقی در آیات گاه چنان است که حرف اصلی از کلمه حذف می شود. در فعل «یسر» و تناسب و حفظ موسیقی کلام در آیات "یشین والفجر، ولیال عشر، والشفع و الوتر" واللیل اذا یسر می باشد.
گاه هم از ساخت قیاسی کلام به خاطر ملاحظه موسیقی پنهان در ترکیب عدول می نماید. مثلاًًً در آیات زیر:
ذکر رحمه ربک عبده زکریّا اذ تادی ربّه نداء خفیاً. قال ربّ انّی و هن العظم منّی و اشتعل الرأس شیباً و لم اکن بدعائک ربّ شقیا. (88)
اگر فقط کلمه «متی» را تغییر داده و برکلمه «العظم» مقدم شود. یعنی (قال ربّ انی هن منّی العظم» احساس می شود که مثل وزن شعر دچار سکته شده است ولی در این وضعیت با «انّی» در صدر فقره توازن می یابد. یعنی:
قال ربّ انّی و هن العظم منّی (89)
فهرست منابع :
شفیعی کدکنی محمدرضا: صور خیال در شعر پارسی، انتشارات آگاه، تهران، چاپ چهارم، 1370.
شفیعی کدکنی، محمدرضا: موسیقی شعر، انتشارات آگاه، چاپ هشتم، تهران، 1384.
رضای عربعلی: واژگان توصیفی ادبیات فرهنگ معاصر، چاپ اول، تهران، 1382.
حاحظ الحیوان: تحقیق عبدالسلام هارون، مطبعه الحلبی، الطبعه الاولی، 1356.
جرجانی عبدالقاهر: دلائل الاعجاز، تحقیق محمد رشید رضا، دارالمعرفه، بیروت، 1987.
ابن اثیر ضیاء الدین: المثل السائر، تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید، مصر، مکتبه مصطفی البابی، بی تا.
علی الصغیر محمد حسین: نظریه النقد العربی، دارالمورخ العربی، بیروت، الطبعه الاولی 1999.
الصباغ محمد: التصویر الغنی فی الحدیث النبوی، المکتب اسلامی، الطبعه الاولی، 1983.
جان هاسپرز و راجر اسکراتن: فلسفه هنر و زیبایی شناسی، ترجمه یعقوب آژند، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1379.
الضائع عبدالاله: الخطاب الشعری الحداثوی و الصوره الفنیه، المرکز الثقافی العربی، الطبعه الاولی، 1999.
البهبیتی عفیف: فلسفه الفن عندالتوحیدی، دارالفکر، دمشق، الطبعه الاولی، 1987.
بورکهارت تیتوس: مبانی هنر معنوی، حوزه هنری، چاپ دوم، تهران، 1376.
مبارک زکی: النثر الفنی فی القرن الرابع، المکتبه العصریه، بیروت، الطبعه الاولی، بی تا.
احمد الراغب عبدالسلام: وظیفه الصوره الفنیه فی القرآن کریم، فصّلت للدرسات و الترجمه، الطبعه الاولی، 2001.
ادونیس (احمدعلی سعید) : الشعریه العربیه دارالآداب، بیروت، 1985.
سیدقطب: التصویرالغنی فی القرآن، دارالشروق، بیروت، بی تا.
هگل فردریش گئورک: مقدمه بر زیباشناسی ترجمه محمود عبادیان، نشر آوازه، 1364.
یاسوف احمد: جمالیات المفرده القرآنیه، دارالمکتبی، الطبعه الاولی، دمشق، 1994.
ابن حبی عثمان: الخصائص، تحقیق محمد علی النجار، قاهره، 1952.
احمد احمد بدوی: من بلاغه القرآن، الطبعه الثانیه، مصر، بی تا.
مختار عمر احمد: البحث اللغوی عند الحرب، دارالمعارف، مصر، 1971.
فراستخواه مسعود: زبان قرآن، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ اول، 1376.
پی نوشت ها :
1.دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد.
2.شفیعی کدکنی، محمدرضا، صور خیال در شعر پارسی، انتشارات آگاه، تهران، چاپ چهارم، 1370، ص 15.
3.رضایی عربعلی، واژگان توصیفی ادبیات فرهنگ معاصر، چاپ اول، 1382، ص155.
4.جاحظ، الحیوان، تحقیق عبدالسلام هارون، مطبعه الحلبی، الطبعه الاولی، 1356، ج3، ص132.
5.جرجانی عبدالقاهر. «دلائل اعجاز تحقیق محمد رشید رضا، دارالمعرفه، بیروت، 1987، ص 365.
6.نور/ 30
7.صافات/ 49 و 48.
8.ابن أثیر ضیاء الدین، المثل السائر، تحقیق محمد محی ادین عبدالحمید، الجزء الاول، مصر، مکتبه مصطفی البابی، بی تا، ص 398.
9.علی الصغیر، محمد حسین، نظریه النقد العربی، دارالمورخ العربی، بیروت، الطبعه الاولی، 1999، ص 18.
10.الصباغ محمد، التصویر الغنی فی الحدیث النبوی، المکتب اسلامی، الطبعه الاولی، 1983، ص 498.
11.شفیعی، محمدرضا، صور خیال در شعر پارسی، ص 21.
12.علی الصغیر، محمد حسین، نظریه النقد العربی، ص 19.
13.جان هاسپرز و راجر اسکراتن، فلسفه هنر و زیبایی شناسی، ترجمه یعقوب آژند، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1379، ص 24 و 23.
14.همان، ص40.
15.الضائع عبدالاله، الخطاب الشعری الحداثوی و الصوره الفنیه، المرکز الثقافی العربی، الطبقه الاولی، 1999، ص 99.
16.البهیبیتی عفیف، فلسفه الفن عندالتوحیدی، دارالفکر، دمشق الطبقه الاولی، 1987، ص 115.
17.بورکهارت تیتوس، مبانی هنر معنوی، حوزه هنری، چاپ دوم، تهران، 1376، ص 77.
18.مبارک زکی، النثرالفنی فی القرن الرابع، المکتبه العصریه، بیروت، الطبعه الاولی، بی تا، ص 45 و 46.
19.احمد الراغب عبدالسلام، وظیفه الصوره الفنیه فی القرآن کریم، فصلت للدراسات و الترجمه، الطبعه الاولی، 2001، صص 45 تا 53.
20 ادونیس (احد علی سعید)، الشعریه العربیه، دارالآداب، بیروت، 1985، ص36.
21سید قطب، التصویرالفنّی فی القرآن، دارالشروق، بیروت، بی تا، ص68
22.همان، صص 68 و 69.
23.هگل فردریش گئورک، مقدمه بر زیباشناسی، ترجمه محمود عبادیان، نشر آوازه، 1364. ص 91.
24.زمر/23.
25.اصل آیه چنین است: الله نزول احسن الحدیث کتاباً متشابهاً مثانی تقشعّر منه جلودُ الذین یخشون ربّهم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله
26.مدثر/23.
27. ثم نظر. ثم عبس و بسر. ثم اوبرواسبکر. فقال ان هذا الّا سحر یوثر.
28.سید قطب، التصویر الغنی، ص 29.
29.رضایی عربعلی، واژگان توصیفی ادبیات، ص 258.
30.ق/30.
31.حجر/22
32.سیدقطب، التصویر الغنی، ص 59.
33.اعراف/154.
34.هود/74.
35.بقره/ 35.
36.احمد الراغب، عبدالسلام، وظیفه الصوره الفنیه فی القرآن، ص 69.
37.تکویر/15 تا 18.
38.رضایی عربعلی، واژگان توصیفی ادبیات، ص 332.
39.نور/ 39
40.ابراهیم/18.
41.ابراهیم/17
42.انسان/ 27.
43.حجت الاسلام/ 31.
44.نگارنده اصطلاح عینیت بخشی را در برابر تجسیم عربی قرار داده است.
45.یاسوف احمد، جمالیات المفرده القرآنیه، دارالمکتبی، الطبعه الاولی، 1994، دمشق، ص 101.
46.سید قطب، التصویر الغنی فی القرآن، ص 60.
47.انعام/31.
48. انعام/ 164.
49.بقره/208.
50.واقعه/ 83
51.انبیاء/18.
52.احزاب/26.
53.توبه/26.
54.اسراء/24.
55.سیدقطب، التصویر الغنی فی القرآن، ص 65.
56.رضایی عربعلی، واژگان توصیفی ادبیات، ص 242.
57.ابن جنّی، الخصائص، تحقیق محمدعلی النجار، قاهره 1952.
58.مریم/83.
59.ابن جنیّ، الخصائص، ج2، ص 146.
60.فاطر/37.
61.یاسوف احمد، جمالیات المفردات القرآنیه، ص 226 و سید قطب التصویر الغنی، ص73.
62.سید قطب، التصویر الغنی، ص 73.
63.لیل/14.
64.فرقان/12.
65.قمر/19.
66.فاطر/12
67.احمد بدوی احمد، من بلاغه القرآن، الطبعه الثانیه، مصر، بی تا، ص69.
68.طور/13.
69.سیدقطب، التصویر الغنی، ص75.
70.هود/28
71.همان.
72.جویو جان ماری در کتاب مسائل فلسفه الفن المعاصر به نقل از یاسوف احمد، جمالیات المفرده القرآنیه، ص 149.
73.توبه/38.
74.آل عمران/185.
75.نساء/72.
76.انفال/26.
77.بقره/20.
78.یاسوف، احمد جمالیات القرآنیه، ص 157. آیه قبل چنین است: او کصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق یجعلون اصابعهم.
79.قیامت/33.
80.همان، ص159.
81.شفیعی کدکنی محمدرضا ش، موسیقی شعر، انتشارات آگاه، چاپ هشتم، 1384، ص 389.
82.همان، ص 420.
83.مختار عمر احمد، البحث اللغوی عند الوب، دارالمعارف، دمر، 1971، ص77.
84.فراستخواه مسعود، زبان قرآن، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ اول، 1376، ص127.
85. سید قطب، التصویر الغنی، ص 81.
86.الحمد الراغب، وظیفه الصوره الفنیه، ص 53.
87.والضحی، واللیل اذا سجی، ما ودعک ربک و ما قلی. وللاخره خیرلک من الاولی. ولسوف یعطیک ربک فرضی. حال مقایسه شود با آیات زیر «والعادیات صبحا. فالموریات قدحاً. فالمغیرات صبحاً...»
88.مریم/ 2تا 4.
89.سید قطب، التصویر الغنی، ص83.
قرآن، ادب و هنر(مجموعه مقالات)، اصفهان: دانشگاه اصفهان، چاپ اول، (1385)
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}