تبیین جریان ناسیونالیسم ایرانی
ناسیونالیسم یا ملیت گرایی نیز مانند هر تحول یا دستاورد نوینی حاصل تمدن جدید اروپایی و از دستاوردهای انقلاب کبیر فرانسه 1789 م است. اهداف مکتب ناسیونالیسم اروپایی تشکیل حکومت ملی با حاکمیت مردم است. این جریان
نویسنده: زینب احمدوند
منبع: راسخون
منبع: راسخون
چکیده
ناسیونالیسم یا ملیت گرایی نیز مانند هر تحول یا دستاورد نوینی حاصل تمدن جدید اروپایی و از دستاوردهای انقلاب کبیر فرانسه 1789 م است. اهداف مکتب ناسیونالیسم اروپایی تشکیل حکومت ملی با حاکمیت مردم است. این جریان در قرن نوزدهم میلادی توسط جریان دیگری به نام روشنفکری، که خود نیز به نوعی حاصل ارتباط جامعه ایرانی با اروپا بود، به کشور ما راه یافت. اگرچه معنا و کارکرد واقعی این جریان هرگز وارد بطن جامعه ایرانی نگردید و ناسیونالیستهای ایرانی با حالتی افراطی و رمانتیک آن را به صورت ناکارآمد برای دستیابی به ملیت ایرانی در هزار سال پیش می جستند. این تفکر به همراه دیگر جریانات و تفکرات روشنفکرانه آن زمان خواسته و یا ناخواسته به نوعی در خدمت استعمار و بیگانه قرار گرفت و زمینه ظهور یک حکومت دیکتاتوری جدید را فراهم آورد و به نوعی باعث حذف حکومت نوپای مشروطه ایرانی گشت.واژه های کلیدی:
ناسیونالیسم، روشنفکری، ملیت گرایی، پهلوی، استبداد، استعمارمقدمه
ناسیونالیسم یا ملیت گرایی از دستاوردهای انقلاب فرانسه (1789 م) است، که دیدگاه جدیدی را دربارة نحوة حکومت که همان «حاکمیت ملی و استقلال سیاسی است» بیان میکند. مهمترین اهداف مکتب ناسیونالیسم غربی در زمان پیدایش آن، هویت ملی ـ آگاهی یافتن ملت نسبت به هویت و حاکمیت ملی خود بود.تفکر ناسیونالیسم در ایران با تماس روشنفکران ایرانی با افکار غربی در قرن نوزدهم میلادی پدیدار گشت. عواملی از جمله رویارویی جامعه سنتی و عقب مانده ایران با امپراتورهای پیشرفته و استعمارگرآن روز یعنی انگلیس و روسیه و نحوه برخورد حقارت آمیز آنها با حکومت و ملت ایران مهمترین انگیزه برای این روشنفکران جهت دستیابی به تمدن و پیشرفت اروپایی و کشف علل عقب ماندگی ایران بود.
حاملان اولیة تفکر روشنفکری و ناسیونالیسم ایرانی چون میرزاآقا خان کرمانی، آخوند زاده، میرزا ملکم خان و... که مهمترین علت پس رفت و واپس ماندگیهای کشور ایران را درحضور اعراب و اسلام در این سرزمین
می دانستند، آنان راز پیشرفت ملت ایران را در دوری جستن از اسلام و روی آوردن به فرهنگ و دین باستان (زرتشتی) بیان می کردند.
این تفکر که بیشتر یک ناسیونالیسم باستان گرایی رمانتیک ناکار آمد را تبلیغ میکرد، با تفکر ناسیونالیستی شکل گرفته در اروپا بسیار متفاوت و متناقض بود و در آخر نیز نتایج آن با آنچه در اروپا شکل گرفت بسیار فاصله داشت. ولی با این همه مهمترین دستاورد نهضت ناسیونالیسم در ایران با توجه به گرایشهای باستان گرایانه آن ظهور حکومت دیکتاتور و استبداد رضاشاهی و حذف مشروطه نوپای ایرانی بود که همین خود تناقض بین تفکر ناسیونالیست دموکراتیک و مردم سالار غرب را با آنچه که جامعه و روشنفکری ایرانی به عنوان ناسیونالیسم ادعای آن را داشتند، آشکار می کند. ناسیونالیسم نیز مانند دیگر مکاتب، افکار و دستاوردهای غربی هنگام ورود به جامعه سنتی ایران به صورت ناقص و ناکارآمد عمل کرد. حتی خود جریان روشنفکری شکل گرفته در ایران نیز جزء بدنه و تنه اصلی آن نبود و تلاشهای آنان نیز به دلیل عدم درک واقعیتهای اصلی جامعه ایرانی هرگز به جایی نرسید یا به نتایج بلند مدتی منجر نگردید. در این پژوهش سعی گردیده است ضمن بررسی چگونگی شکل گیری تفکر ناسیونالیسم در ایران و نقش این جریان در شکل گیری حکومت پهلوی مورد بررسی قرار گیرد.
تاریخچه ناسیونالیسم غربی
ناسیونالیسم در معنای کلمه به معنی ملیتگرایی است. ملت مرکب از افرادیست که به وسیله عناصر پیوند دهندهای چون زبان، نژاد، مذهب، تاریخ... که در یک محدوده جغرافیایی خاص برای یک سرنوشت مشترک با هم متحد میشوند.در باب مکتب ناسیونالیسم تعاریف متفاوتی وجود دارد. افرادی چون گلن جی بارکلی(1)، هانسکوهن(2)، ریچارد جی(3) و دیگران هرکدام تعاریفی جداگانه از تفکر ناسیونالیسم را ارائه دادهاند که برداشت کلی از این تعاریف عبارت است از: علقههای پیوند دهندهای یک مردم همراه با اندیشههای مردم سالاری و حاکمیت ملی است.(4)
در نظر اکثر مورخان، ناسیونالیسم در اروپا از دستاوردهای انقلاب کبیر فرانسه (1789 م) است که دیدگاه جدیدی را درباره نحو حکومت ارائه میکند و آن مبتنی بر حاکمیت ملی است. یکی از دستاوردهای اساسی انقلاب فرانسه «اعلامیه حقوق بشر و شهروند» در سال 1791 م در قانون اساسی این کشور است، که با فرمانروایی یک تن خودکامه مخالف است و آشکارا حاکمیت را حق ملت میداند که به هر کس که بخواهد تفویض میکنند.(5)
تا قبل از انقلاب فرانسه ناسیونالیسم به نوعی در اندیشههای ماکیاول مطرح شده است. او اصلاح مملکت را از هر امر دیگری برتر میشمرد و مردم ایتالیا را به ترجیح مصالح ملی بر ملاحظات اخلاقی و مذهبی تشویق میکرد. اگر چه ماکیاول تا قبل از قرن هیجدهم میلادی در افکار عمومی اروپا جایگاه مناسبی ندارد و تا حدی به بدنامی مشهور است. اما اروپاییان در قرن هیجدهم میلادی با روی آوردن به افکار و مشرب ملیت پرست او و رهایی از قید تعصبات مذهبی و به مدد معیارهای انقلاب کبیر فرانسه، نظرات وی را در زمره متفکران بزرگ سیاسی غرب پذیرفتند. بنابراین میتوان گفت که نخستین سنگ بنای حکومت ملی با اندیشههای ماکیاول بنا نهاده شده است.(6)
رهبران نهضت ناسیونالیسم اروپا روشنفکرانی بودند که تلاش میکردند ملتهای خود را از زیر یوغ امپراطوریها رهایی بخشند. برای تحقق این هدف در گام اول با ناسیونالیسم فرهنگی و بحث ملت واحد، شروع کردند و بعد به دنبال حاکمیت سیاسی و ناسیونالیسم سیاسی رفتند.(7)
این روشنفکران معتقد بودند برای حفظ فرهنگ ملی و محرز ساختن آزادی و عدالت، هر ملتی باید حکومت مستقل با متصدیان حکومتی از همان ملت داشته باشند.
ناسیونالیسم در ابتدا مردمی انقلابی داشت. چون رو در روی امپراطوریهای مستبد با اقوام گوناگون قرار گرفت، بدین ترتیب ناسیونالیستهای اولیه با این وضعیت در قالب انجمنهای مخفی به فعالیت میپرداختند.
با پیدایش تفکر ناسیونالیسم توده مردم در امور سیاسی و مسائل کشور و دولت مشارکت کردند و سیاست تبدیل به موضعی متعلق به توده گردید و اصولاً واژه ناسیونالیسم در جوامعی به کار میرفت که شرکت مردم در امور سیاسی درحد بالایی قرار داشت.(8)
همانطور که گفته شد حرکت ناسیونالیستی ابتدا در ایتالیا با افکار ماکیاول شروع شد. و در گام بعدی ژوزف مازینی (72-1805 م) به عنوان یک جمهوری خواه، و نظریه پرداز ایتالیایی خواستار وحدت ملت ایتالیا شد و با اقدامات کسانی چون گاریبالدی و دیگران توانستند وحدت ملی ایتالیا را محقق سازند. بعد از ایتالیا ملت آلمان نیز توانست به رهبری بیسمارک وحدت ملی کشور آلمان را کسب کنند.(9)
با این همه مهمترین اهداف مکتب ناسیونالیسم در اروپا هوشیاری ملی و آگاهی یافتن ملت نسبت به هویت خود و در گام بعدی حاکمیت ملی و تصور آزادی ملی در تعیین سرنوشت خود علیه بیگانگان بود. مانند کشور ایتالیا، و دیگر شناخت اراده ملت به عنوان یگانه منشأ تفویض دولت و قدرت که مقصود اصلی انقلابیون فرانسوی به حساب می آید.(10)
بدین ترتیب ملت در اروپا با سه صفت ذاتی و مرتبط یعنی (حاکمیت، استقلال و قدرت) به وجود آمد. در ارتباط ناسیونالیسم با دین در اروپا باید گفت که: اصولاً ملت و دولتهای مستقل ملی به دنبال سقوط قدرت کلیسایی که مظهر وحدت سیاسی اروپا بود، به وجود آمدند و پیوند مذهبی جای خود را به وطن پرستی و ملیت داد. به قول آدمیت «همان نیروی متحرک تاریخی را که دیانت تا دیروز داشت، امروز آیین وطن پرستی پیدا کرده است».(11)
نتایج جریان ناسیونالیسم در ایران
ناسیونالیسم در ایران با تماس ایرانیان بویژه روشنفکران با افکار غربی در قرن 19 میلادی پدیدار گشت. البته ناسیونالیسم پدیده ای نبود که مانند دانش، فن و صنعت یکسره از مغرب زمین به ایران راه یافته باشد، بلکه ملیت خواهی و وطن پرستی ایرانیان به گواهی تاریخ بارها و بارها نمود پیدا کرده است. حتی پیش از پیدایش آن در اروپا تمام عناصر سازنده آن مانند خودآگاهی ملی، وطن پرستی و علقه های ملی و وطنی ایرانی و فارسی در تاریخ و فرهنگ کهن ایرانی وجود داشته است. عزت الله سحابی در کتاب مقدمة بر تاریخ جنبش های ملی ایرانی اعتقاد داردکه ناسیونالیسم ایران پدیده جدیدی نیست و از قدیم الایام از زمان اسکندر و یونانیان و اعراب، ترکان و مغولان وجود داشته است.(12)وطن دوستی ایرانیان از قدیم الایام در شاهنامه فردوسی، که سعی در نشان دادن برتریهای قوم ایران بر عرب و ترکان را دارد (البته مفهوم وطن در قدیم در اندیشه فردوسی، مسعود سعد و دیگران با مفهوم جدید این کلمه فرق دارد)، قیام پارتها علیه فرهنگ هلینیسم یونانی، کلمه ایرانشهر در کلیه متون دینی و ادبی، شکل گیری نهضتهایی چون شعوبیه، اسماعیلیه، تشیع، قیام های ایرانیانی چون خرمدینان، افشین، مازیار، مرداویج، یعقوب لیث، هر کدام به نوعی رنگ و بوی قومیت و ملیت ایرانی را در خود دارد. تشکیل حکومت شیعی آل بویه و دولت صفوی و تبلور ناسیونالیسم ایران در قلب مذهب شیعه، حوادثی چون قتل گریبایدوف روسی، قیام تنباکو، انقلاب مشروطه، ملی شدن نهضت نفت در دوران نزدیک به عصر حاضر، همه و همه چیزی جز دفاع از ملیت و قومیت ایرانی علیه بیگانه نبوده است.
اما باید خاطر نشان ساخت که تا قرن 19 میلادی چیزی به نام ناسیونالیسم به معنای جدید یعنی (حاکمیت ملی) در ایران وجود نداشته است. این نوع ناسیونالیسم، توسط شاگردان ایرانی در اروپا که با اصول آزادی و حکومت ملی انگلستان و افکار پیروان انقلاب فرانسه آشنا شده بودند کم کم به ایران منتقل گردید. علاوه بر اینها روزنامهها و جراید خارجی که توسط «ادوارد برجیس» انگلیسی ترجمه و به نظر ناصرالدین شاه میرسید که در آنها اخباری راجع به مازینی و نهضت آزادی ایتالیا درج شده بود.
در این زمان در عرصه عمل و سیاست، مبارزه با بیگانه و استعمار و اهمیت به حاکمیت ملی در افکار کسانی چون قائم مقام فراهانی و امیرکبیر نمایان است. در اندیشههای امیرکبیر خود آگاهی ملی، حفظ منافع ملی و مقابله با نفوذ بیگانه به وضوح دیده میشود. وی نماینده ناسیونالیسم ایرانی در برخورد با استعمار سیاسی و اقتصادی اروپایی است. دکتر پلاک اتریش میرزا تقی خان را مظهر وطن پرستی میداند، که در ایران امر مجهولی است. اما با همه این اوصاف ماهیت حکومت امیر با معنای ناسیونالیسم امروزی که مشارکت سیاسی مردم است تناقض داشت. وی اعتقاد به استبداد منوره داشته است.
همچنین تلاش کسانی چون امیرکبیر و قائم مقام جهت استقلال کشور و حاکمیت ملی به صورت فردی بود، که با از بین رفتن خودشان این تلاشها نیز ناکام ماند.(13) در عرصه فکر پیشروان اصلی ناسیونالیسم که آثارشان به دست ما رسیده است، کسانی چون میرزافتحعلی خان آخوندزاده، جلالالدین میرزای قاجار، میرزاآقاخان کرمانی، میرزاملکمخان می باشند..(14) آنها تلاش در بیداری ملی و دست یافتن بر هویت فرهنگی و تاریخی مردم ایران وسعی در ساختن ایدولوژی ملی را داشتند. (آدمیت، اندیشه های آقاخان کرمانی،1357، ص 270)
این ناسیونالیستهای اولیه به علل مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و خلع افتخارات ملی در آن زمان به سوی ایران قبل از اسلام گرایش پیدا کردند. که همراه با طرد و بی توجهی نسبت به دین اسلام و ایران بعد از اسلام و فرهنگ و تمدن آن بود. و جهت ساختن ناسیونالیسم ایرانی، پایههای آن را بر روی فرهنگ و تمدن ایران قبل از اسلام بنا نهادند. برای مثال میرزاآقاخان کرمانی در پی کشف هویت ملی و ساختن ایدولوژی ملی بود و هویت ایرانیان را در آیین زرتشی و نژاد آریایی میدید.(15)
آنان با نوشتن کتابهایی مخصوصاً در زمینه تاریخ سعی در ساختن بنیادهای ناسیونالیست ایرانی در ایران زمان باستان را داشتند، که از جمله آنها میتوان به «نامه خسروان» جلالالدین میرزاقاجار و «آیینه اسکندری» میرزاآقاخان کرمانی اشاره نمود.
عیب اصلی این نوع تفکر ناسیونالیسمی ندیده گرفتن واقعیات جامعه کنونی ایران یعنی دین، فرهنگ و قومیتهای گوناگون آن بود. در حالی که در جامعه ایران از زمان صفویه به بعد بنیاد اساسی آگاهی ملی را مذهب شیعه میساخت ونژاد آریایی و تمدن ایران باستان که ادعای خلوص آن را داشتند بیشتر شبیه یک افسانه بود تا یک واقعیت قابل بازگشت.(16)
این ناسیونالیسمها به جای اینکه عناصر سازنده ملت را در جامعه کنونی جست و جو کنند آن را در تاریخ دو هزار سال قبل میکاویدند و در کل این نگرش ناسیونالیستی باستان گرا فاقد کارایی و انطباق با جامعه کنونی ایرانی بود.
مشکل دوم تفکر ناسیونالیسم ایرانی در چگونگی انتقال این ایده از غرب به ایران بود، زیرا اولاً خود جریان روشنفکری حاصل جامعه ایرانی نبود و دیگر اینکه تقریباً بیشتر روشنفکران و ناسیونالیسمهای ایرانی به دلیل عدم درک معنای واقعی ناسیونالیسم که همان «هوشیاری ملی و حاکمیت ملی و مبارزه با نفوذ بیگانه و استقلال و مشارکت سیاسی مردم در سرنوشت خود است»، وقتی آن را به جامعه ایرانی میآوردند به صورت پشتوانهای برای حکومت استبدادی و استعماری درمی آوردند.(17)
در کل جریان ناسیونالیسم ایرانی نتوانست به وظایف واقعی خود عمل نماید زیرا به دلایل فوق و همچنین وابستگی شدید فکری این نگرش به دستاوردهای فرهنگی و تکنولوژی غرب (که مدینه فاضله خویش را در غرب و غربی شدن میدیدند) از مقابله با استعمار و بیگانه که اولین هدف مکتب ناسیونالیسم بود، عاجز ماندند.
این ناسیونالیسمها از همه هنجارها و سنتهایی که بخش اعظم میراث ایرانی بود احساس بیزاری و شرم داشتند. در عوض به افتخارات ایران باستان در قالبی احساسی مغرور بودند و به کوروش، داریوش، انوشیروان و... و نژاد آریایی میبالیدند و از عوام و رخت لباس، فرهنگ کنونی ایران و داوری اروپایی در خصوص آن در عذاب بودند. هم طرفدار اروپا و هم ضد امپریالیسم بودند هم به خود میبالیدند هم خود را نفی میکردند.(18)
آنان با مبنا قرار دادن ایران باستان به عنوان هویت ایرانی و ندیده گرفتن دین اسلام که کلیه تار پود قوم ایرانی را در بر گرفته بود، و دین را به امری فردی و شخصی تنزل داده از صحنه اجتماع کنار زدند.(19)
تفکر ناسیونالیستی ایرانی بالاخره پس از طی مراحلی به صورت یک ایدولوژی حاکم و غالب و به دور از مبنای واقعی ناسیونالیسم (حاکمیت ملی و مردمی)، بعد از جنگ جهانی اول زمینه ساز حکومت رضاشاه شد. این جریان نه تنها دستاوردی مردمی نداشت بلکه باعث سلب مشارکت سیاسی مردم و از بین رفتن دستاوردهای نوپای انقلاب مشروطه نیز شد.
نوع دیگری از جریان ناسیونالیسم ایرانی، که حاصل مشارکت اقشار مختلف مردم از جمله روحانیون، بازرگانان، تجار و غیره و با تکیه بر فرهنگ حاکم در جامعه در جهت مبارزه با نفوذ و دخالت بیگانه و حفظ استقلال ملی ایران بود، را می توان در حرکت نهضت تنباکو و مبارزه با قرارداد رژی و نهضت مشروطه مشروعه دید.(20)
نهضت تنباکوکه نخستین نهضت ملی ایرانیان و با ترکیب اجتماعی نخبگان جدید، روحانیون، بازرگانان زمینداران و برخی روشنفکران آگاه شکل گرفت. در این نهضت ملت ایران به نوعی، خودآگاهی ملی دست یافته و به نوعی به قدرت ملت پی برد. و در واقع توانست جزئی از حاکمیت خود را رسماً و عملاً اعمال کند.(21)
نکته قابل اهمیت در اینجا تلفیق دین ملت در شکلگیری این حرکت ناسیونالیسمی به صورتی متفاوت از اروپا، که در جدایی دین بود ناسیونالیسم دینی ایرانی با ناسیونالیسم دنیوی و سکولاریزاسیون اروپایی و متفاوت از آن به وجود آمد.(22)
دومین نشانه تجلی این نوع ناسیونالیسم در شکلگیری انقلاب مشروطه قابل مشاهده است. مشروطه با مشارکت طبقات عمده جامعه ایرانی چون روشنفکران، روحانیون، بازرگانان، طبقات شهری به وجود آمد و خواست آنان از قانون خواهی شروع شد و جهت کلی این حرکت برانداختن نظام استبدادی مطلقه و تأسیس دولت ملی بود.(23)
احساسات ناسیونالیستی به وضوح در انقلاب مشروطه دیده میشود شعارهایی چون «زنده باد ملت ایران» که تا آن زمان سابقه نداشت، خود به نوعی نشانههایی از ناسیونالیسم ایرانی بود. سیاست کلی مجلس اول مشروطه در برابر نفوذ دول استعمارگر روسیه و انگلیس و این کلام میرزاحسن خان شیرازی (این وطن را از پنجه شیر و چنگال عقاب برهانید) رای مجلس اول در رد کردن قروض خارجی، تأسیس بانک ملی و رسیدگی به امتیازات قبلی (نفت جنوب، بانک شاهی، شیلات خزر...) منع فروش هرگونه امتیاز به بیگانه و حمله مجلس به دستگاه قزاقخانه به عنوان یک نیروی بیگانه همگی در آن زمان از هوشیاری ملی نسبت به حاکمیت خود نشأت میگرفت.(24)
اما انقلاب مشروطه نیز در انتقال درست و کامل اهداف ناسیونالیسم که دمکراسی و مردم سالاری بود، به دلیل منافع ملی برخی گروهها و دستجات آن ناموفق عمل کرد. این ناسیونالیستهای ایرانی به ایده ناسیونالیست اروپایی شکل خاص داده که متناسب با منافع خودشان باشد، تا در جهت مشارکت و حاکمیت سیاسی مردم، و مشروطه را از کارکرد واقعی خویش محروم ساختند و معضلاتی که از این رهگذر گریبانگیر جامعه ایرانی گردید زمینه ساز حکومت رضا شاه شد. مشکلات و مسائل پیش آمده بعد از مشروطه باعث سرخوردگی و ناامیدی مردم از قانون و مشروطه شد. ضعف شدید دولت مرکزی ناپایداری کابینه ها و مداخلات بیگانگان، ناامنی و شورش ایلات و خوانین محلی، فعالیت دزدان و غارتگران، ناکارآمدی مجلس دوم مشروطه در پذیرش اولتیماتوم روسیه و اخراج شوستر آمریکایی خصوصاً نابسامانی اوضاع اقتصادی و امنیتی و تجاری بعد از جنگ جهانی اول و سرخوردگی روشنفکران از قرداد 1919 م ایران و انگلیس، مجموعه این عوامل باعث شکلگیری جریان ناسیونالیستی شد که رمز آبادانی و رهایی کشور را نه در نظام نمایندگی و پارلمانی بلکه در وحدت و یگانگی و قدرت متمرکز میدیدند.
به بیان دیگر ارمغان انقلاب مشروطه و تجددطلبی و قانون خواهی به جای اینکه ترقی و پیشرفت باشد در عمل باعث زوال و انحطاط گردید. جریان ناسیونالیسم ایرانی به اجبار با دیکتاتوری رضا شاهی کنار آمد.(25)
این ناسیونالیستها کسانی چون پورداوود، صادق هدایت، سیدحسن تقیزاده، حسین کاظمزاده، شاعرانی چون میرزاده عشقی، فرخی یزدی، یغمای جندقی و دیگران به صورت موجی از ناسیونالیسم باستانگرا دانسته و ندانسته باعث ظهور دیکتاتوری رضاشاه شدند. اما بلافاصله با دیدن استبداد و دیکتاتوری رضاشاه بسیاری از آنان از این حکومت به اصطلاح ناسیونالیست و ملی سرخورده شدند و شروع به مخالفت کردند، زیرا این ناسیونالیست باستانگرایانه اقتدارگر با آزادی مدنی و مشارکت سیاسی در تضاد بود. این حوادث به تدریج شکافی در میان واقعگرایی پراگماتیک سیاستمداران و ایده آلیسم انتزاعی روشنفکران که زمانی آرمان و انگیزهشان به هم نزدیک بود و حالا به دشمنان آشتی ناپذیر مبدل گشته بودند، جدایی افکند.
نتیجه گیری
در یک جمع بندی میتوان به دو مفهوم جدای از هم تفکر ناسیونالیسم در جامعه ایرانی برخورد کرد، اکثریتی که به دنبال ناسیونالیسم رمانتیک و کل گرا بودند و اقلیتی که ناسیونالیسم میهن پرست و دمکراتیک که هدف اصلی آن آزادسازی نه مطیع کردنبود، برخورد نمود.از آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که ناسیونالیسم در ایران و شاید در برخی کشورهای دیگر جهان سوم مانند لیبرالیسم، تکنولوژی، صنعت و غیره محصول تاریخ و جامعه اروپایی است که به صورت کورکورانه نسخه برداری شده و مورد تقلید قرار گرفته است و هرگز وارد بطن واقعیات جامعه ایرانی نگردیده و به صورت زائد و نیز قابل پذیرش در حاشیه حرکت کرده است و این مفاهیم حتی تاکنون بر جامعه ایرانی منطبق نگردیده است.
اینگونه تفکر ناسیونالیسمی که ماهیت خود را از دست داده است و توسط جریان دیگری که خود نیز حاصل تمدن اروپایی استو به جامعه ایرانی تعلق ندار، وقتی وارد جامعه ایرانی گشت به حالتی رمانتیک و با افتخاراتی از گذشته که با واقعیات جامعه کنونی ایران متفاوت بود نه تنها نتوانست در برابر بیگانه و نفوذ استعمار مقابله کند بلکه خود بهترین زمینه را برای نفوذ امپریالیسم و استکبار را فراهم آورد. این نوع ناسیونالیسم جز احساسات وطنپرستی و غرور بیپایه به گذشته، چیزی جز یک غرب زدگی انفعالی نبود که به دنبال تقلیید کورکورانه و ناآگاهانه مظاهر و تمدن غربی بدون انطباق آن با شرایط تاریخی و اجتماعی جامعه خود باشد، زیرا این ناسیونالیسم رمانتیک که شعار بازگشت به فرهنگ اصیل آریایی و دست شستن از اسلام را میدهد، سخت شیفته فرهنگ و تمدن غرب است که حاصلی جز، خلع فرهنگی و ظهور دیکتاتوری و حذف نهادهای نوپای دمکراتی و قانونی برای جامعه ایرانی را در بر نداشت و در کل می توان عنوان نمود که پایان جریان ناسیونالیستی ایران تشکیل حکومت پهلوی با یک ائدولوژی ناسیونالیستی ناکار آمد و احساسی جهت سرپوش گذاشتن بر چگونگی تشکیل حکومت پهلوی یعنی کودتا از طرف یک دولت بیگانه (که تاریخ این مرز بوم انباشته از دشمنی ها و استعمارگری های آن است) بود.
اگرچه که در طی وقایع شهریور 1320 هـ ش بی اعتباری این حکومت باصتلاح ملی مشخص شد و نشان دادکه پایه ای در ملیت ایرانی ندارد و توسط بیگانه بوجودآمد و توسط بیگانه از میان رفت.
کتابنامه:
1. آوری، پیتر، تاریخ معاصر ایران، ترجمه محمد رفیع مهرآبادی، انتشارات عطایی، تهران 1378.
2. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند، نشر مرکز، تهران 1377.
3. آدمیت، فریدون، ائدولوژی نهضت مشروطه، چ اول، انتشارات پیام، تهران 2535.
4. ــــــــــــــــــ، صادق هدایت از افسانه تا واقعیت، ترجمه فیروزه مهاجر، چ اول، طرح نو، تهران 1372.
5. ـــــــــــــــــــــ،امیر کبیر و ایران، ج 7، شرکت سهامی انتشارات فارسی، تهران 1362.
6. ــــــــــــــــــــ،اندیشه های آقاخان کرمانی، انتشارات پیام، تهران 1357.
7. _________،اندیشه های آخوندزاده، انتشارات پیام، تهران 1357.
8. انتخابی، نادر، ناسیونالیسم همزاد تجدد، ش 27، بهمن 1374.
9. پالمر، رابرت روزول، تاریخ جهان نو، ترجمه ابولقاسم طاهری، ج 2، انتشارات امیر کبیر، تهران 1340.
10. داوری، رضا، ناسیونالیسم و انقلاب، انتشارات دفتر پژوهش های اسلامی، تهران 1365.
11. سحابی، عزت الله، مقدمه بر جنبش ملی ایرانی، چ اول، شهرک سهامی انتشار، تهران 1364.
12. عنایت، حمید، بنیاد فلسفه سیاسی غرب، انتشارات دانشگاه تهران، 1364.
13. غنی نژاد، موسی، تجددطلبیو توسعه در ایران معاصر، نشر مرکز، تهران 1377.
14. فصیحی، سیمین، جریان های اصلی تاریخ نگاری پهلوی، انتشارات نوند، مشهد 1372.
15. فکو، میشل، ایرانیان چه رویایی را در سر دارند، ترجمه حسین همدانی، انتشارات هرمس، تهران 1377.
16. فوران، جان، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، چاپ دوم، موسسه فرهنگی رسا، تهران 1378.
17. کاتم، ریچارد، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه فرشته سرلک، نشر گفتار، تهران 1371.
18. کاتوزیان، محمد علی همایون، استبداد دمکراسی و نهضت ملی، نشر مرکز، تهران 1372.
19. کدی، نیکی، ریشه های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، چاپ اول، انتشارات قلم، تهران 1369.
20. مدنی، سیدجلال، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، دفتر انتشارات اسلامی، بی جا، بی تا.
21 Toward a modern Iran. P ..
/م
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}