نویسنده: زینب احمدوند(1)
منبع: راسخون



 

چکیده

واژه زندقه در فرهنگ سیاسی ایران قبل از اسلامی به معنی کافر و مفسد، به کسی که خلاف آیین مرسوم جامعه عمل می نمود، اطلاق می گردیده است. زمان پیدایش آن بنابر نظر اکثر مورخان در دوران حکومت ساسانی همزمان با ظهور آیین مانی و مزدک بوده است. تفکر زندقی نوعی بدعت بود که اندیشه و آیین رایج جامعه را به چالش می کشید. با سقوط حکومت ساسانی و کمرنگ شدن آیین زرتشتی و گسترش دین اسلام در سرزمین ایران تفکر زندقی از بین نرفت و بار معنایی منفی خود را به مانند گذشته حفظ نمود در این دوران زندقه تبدیل به ابزاری برای سرکوبی و از بین بردن هر نوع مخالف یا حرکتی در برابر حکومت زمان و دستگاه خلافت مبدل گشت و تا قرون متمادی جایگاه خود را به عنوان یک حربه سیاسی در دست حاکمان سرزمین های اسلامی خصوصاً کشور ایران حفظ نمود و اکثر قیامها و خیزش های مردمی ایران در برابر برتری طلبی اعراب با عنوان زندقی و مخالفت با آیین اسلام سرکوب شد. بر طبق روایت اکثر مورخان اسلامی چون ابن ندیم، یعقوبی، مسعودی، راوندی، دینوری و دیگران، اکثر قیامهای ایرانی در قرون نخستین اسلامی برگرفته از تفکر زندقی بوده است نه روح آزادی خواهی و عدالت محوری ایرانیان.

کلید واژه:

زندقه، مورخان، دستگاه خلافت، قیامهای ایرانیان، نهضت شعوبیه، قیام بابک.

مقدمه

زندقه یا زندیک تفکری نشات گرفته از آیین مانی و مزدک و در اصل به معنی آگاهی و دانستن است. همزمان با پیدایش آیین مانی و پس از آن مزدک و مخالفت حکومت ساسانی و موبدان زرتشتی با آنها و احساس خطر از طرف این دو باعث گردید که تفکر زندقه به علت بدعتهایی که در دین زرتشت بنیان نهاده بود کافر خوانده شود.
واژه زندقه در دوره های پس از ساسانی و در زمان حکومت اعراب و گسترش اسلام نیز به مانویان اطلاق می گردید و و مسلمانان نیز به مانند زرتشتیان به دشمنان مانویان و زنادقه مبدل گشتند. در این دوران دستگاه حکومت این تفکر را به حربه ای برای سرکوبی مخالفان خود تبدیل نمود و اکثر قیامهای ایرانیان که در برابر برتری خواهی عرب بر عجم بود چون قیام بابک، نهضت شعوبیه، قیام به آفرید نهضت ابومسلم خراسانی و قیامهایی که در جهت خونخواهی ابومسلم بود و غیره با عنوان زندقی و پیروان مانی و مزدک و مخالفت با اسلام سرکوب شدند. در این میان مورخان اسلامی با دیدگاه متعصبانه دینی یا در جهت همراهی با حکومت زمان، ضمن پرهیز از بیان واقعیات این قیامها در کتب و منابع خود آنها را به زندقه متهم نموده اند. این مقاله بر آن است تا ضمن تبین اندیشه زندقی به بررسی قیامهای ایرانیان در قرون اولیه اسلامی در منابع دسته اول که به جرم زندقی بودن سرکوب گردیده اند بپردازد. روش تحقیق در این مقاله از طریق کتابخانه ای و مطالعه کتب دسته اول و اسناد موجود و تحلیل محتوا است..

واژه زندقه

واژه زندقی یا زندیک برای اولین بار در قرن سوم میلادی در کتیبه کرتیر موبد زرتشتی زمان شاپور اول ساسانی به معنی فاسده عقیده آمده است. (بهار، 1373:246) به عقیده برخی مورخان دیگر این کلمه از پارسی میانه و از واژه اوستایی «زنتی» به معنی آگاه شدن و دانستن است و در اصل یعنی آگاه و عارف می باشد و تصور می شود که کلمه مانی زندیق در کتیبه کرتیر به معنی مانی عارف است و کاربرد آن به عنوان بد دین و فاسد العقیده و ملحد از طرف موبدان زرتشتی و جامعه روحانی ایران آن زمان به مانی به دلیل دشمنی آنان با مانی و آیین او و بعدها با مزدک بوده است.(2) کلمه زندیق در منابع رومی و یونانی نیز به معنی پیروان آیین مانی آمده است و مسیحیان آنان را بدعت گر و زندیق نامیده اند. در کل این کلمه حاصل جامعه زرتشتی ایران باستان است، که به پیروان مانی و مزدک و به معنی بدعت در دین آورده شده است. در لغت نامه های فارسی معانی برای این کلمه عنوان شده است که از جمله آن: (گروهی از مجوس که قائل به منشاء دوگانگی هستی هستند، پیروان مانی و مزدک و لقب این دو، افراد بی ایمان و ملحد، زن دین یعنی آنان که دین زنان دارند، به معنای آزاد اندیش که نشان دهنده ای تفکری است که بر خلاف اندیشه رایج جامعه بوده است.(3)

زندقه در آیین مانی و مزدک

به روایت اکثر مورخان مانی یکی از بزرگترین و خلاق ترین متفکران دنیای قدیم و عصر ساسانی است. وی و در حدود 217-216م در بابل بین النهرین به دنیا آمد. او به فلسفه و ادبیات یونانی، موسیقی، نقاشی، ستاره شناسی و طب آشنایی داشت و در سن 24 سالگی خود را به عنوان یک مصلح اجتماعی به جهانیان معرفی کرد.(4) مانی آیینی را آورد که مجموعه ای ساده از عقاید و مراسمی بود که جنبه تلفیقی آن بیشتر به چشم می خورد. وی از آیین مسیحیت و از عقاید فرقه بردیصیان و مرقیون که نزد کلیسا بدعت بود و از آیین مزدیسنان و طریقه زروانی مطالبی را اقتباس کرد. با این حال تعالیم او بیشتر بر پایه تفکر گنوستیکی و مبتنی بر فکر نجات بود تا تفکر معرفت بشری.(5) با توجه به خطر آیین مانی برای موبدان و نظام ساسانی بلاخره موبدان زرتشتی که این تفکرات را برای دین رسمی خطرناک می دانستند، با همراهی بهرام اول پادشاه ساسانی وی را به قتل رساندند.(6)
سادگی آیین مانوی باعث جذب پیروان زیادی به آن گردید. مانی کتب بسیاری چون انجیل مخصوص مانی، شاپورگان، کنز الحیاء، سفر الجباره، و مقامات و مقالات زیادی را تالیف کرد و آنچه که در آیین مسیحیت به طور رمز گفته شده بود مانی با زبان ساده بیان کرد. که همین باعث شد که دین او در دنیای آن روز توسط پیروانش گسترش یابد. اما آیین وی در همه جا با مخالفت ارباب ادیان مختلف الخصوص مسیحیت و زرتشتی روبرو شد و پیروان او مورد شکنجه و زجر و قتل واقع شدند. با این وجود افکار و اندیشه های مانی از قرن سوم تا قرن پانزدهم میلادی دوام آورد و از چین تا اسپانیا و ایران و ترکستان تا فرانسه برخی مردم از عقاید او پیروی می کردند. پس از ظهور اسلام و سقوط سلسله ساسانی و ضعف آیین زرتشتی، وضعیت مانویان ایران و آسیای میانه تاحدی به آسایش نسبی رسید. در ابتدا مسلمانان توجه خاصی به مانویان نداشتند و از نظر مسلمانان ایشان و سایر زرتشتیان فرقی نداشتند. در اواخر حکومت امویان بود که کم کم مسلمانان خطر عقاید مانویان را برای اسلام درک کردند.(7) ظاهراً منقش بودن کتب دینی مانویان در دید برخی مسلمانان باعث جلب توجه آنان شده بود و حتی عده ای از آنان به این دین در آمدند و یا در اصول و مبادی اسلامی شک کردند با شروع نهضت ترجمه به تدریج مسلمانان بیشتر با آیین مانی آشنایی پیدا کردند و حتی برخی در این زمان به مانوی بودن متهم شدند مانند ابن مقفع و زکریای رازی و ابوالحسن احمد بن اسحاق راوندی و برخی از صوفیه چون حلاج که در زمان مقتدر عباسی به جرم تناسخ و زندقه به دار آویخته شد و صوفیانی مانند سفیان ثوری و سلمان خواص و فضیل عیاض که بر ضد خلیفه سخن می گفتند یا پند های زاهدانه و گاه گستاخانه می داندند نیز به زندقه متهم شدند. با این وجود جریان هایی هاشمیان علویان وحتی موالی قیام مختار و خاندانهایی چون برامکه نیز به این اتهام مورد سوء ظن بودند.(8) دشمنی مسلمانان با مانویت در زمان مهدی سومین خلیفه عباسی به اوج خود رسید وی شروع به قتل و عام مانویان کرد و حتی تشکیلاتی به نام صاحب الزنادقه برای شناسایی و از بین بردن مانویان تاسیس نمود. در کل خلفای عباسی در قتل کسانی که به مانوی بودن متهم می شدند تلاش بسیار می کردند. در واقع پیروان مانی در میان جامعه اسلامی تا وقتی که تعصب دینی رشد نیافته بود آزادانه به تبلیغ افکار خود مشغول بودند، اما وقتی که مذهب اهل سنت با تلاش خلفای عباسی قوی شد و تمامی مخالفان سیاسی خود را به زندقه متهم می کردند در قرن سوم هجری مانویان آزار فراوانی دیدند به طوری که ناچار به ترک سرزمین های اسلامی شدند.(9)

مزدک

فتح ایران توسط اسکندر در سال 330ق.م و حکومت جانشینان او یعنی سلوکیان 247-312ق.م و پس از آن تشکیل حکومت اشکانیان که از هواخواهان تمدن یونانی بودند در سال 224ق.م ضربات قاطعی را بر سیستم طبقات اجتماعی جامعه ایرانی وارد آورد. از جمله اثرات تمدن یونانی بر جامعه ایرانی توجه به حقوق شهروندی افراد و سعادت اجتماعی آنان بود. چنین تفکراتی برای سیستم اجتماعی و طبقاتی جامعه ایرانی از ابتدا تا زمان ساسانی که شاه را سایه خدا و طبقات را عمود بر هم قرار می داد، زندقه نابخشودنی بود. بی شک ظهور مزدک و اندیشه های او در این دوران خود بیانگر جستجوی این مدینه فاضله و سعادت اجتماعی است به این دلیل دراکثر منابع از مزدکیان به عدلیه یاد شده است. به هر حال تفکر مزدکی نیز در بین مورخان اسلامی به عنوان بدعت و زندیق شناخته شده است.(10) بر طبق نظر اکثر مورخان دین در جامعه زرتشتی زمان ساسانی ابزاری در دست طبقه حاکمه یعنی دربار و موبدان، که برای افزایش ثروت و قدرت خود بود. نگاهی به وضعیت مغان و موبدان مال دوست آن زمان خود مؤید این مطلب است. رویگردانی مردم آن دوران جامعة ایرانی از دین زرتشت و گرایش به ادیانی چون مسیحیت، بودایی و آئین مانی بعدها تسلیم آنان در برابر شعار برابری و برادری اسلامی خود نتیجه این سخت گیری ها و تعصب شدید موبدان و فاصله طبقاتی توده مردم با نظام ساسانی و دین زرتشتی است.(11)
حرکت مزدک یک حرکت اصلاحی و احیاناً اقتصادی در مقابل وضعیت موجود بود. مزدک در زمان قباد ساسانی اندیشه های خود را بیان کرد. شخصیت مزدک و افکار و اندیشه های او در نزد مورخان چندان روشن و شفاف نیست. اما اکثراً به وجود مزدک به عنوان کسی که شعار اشتراک خواسته و زنان را مطرح می کند، اشاره دارند. در کتب و منابع دینی زرتشتیان مزدک به عنوان زندیق خوانده شده است، زیرا قائل به وجود دو عنصر روشنایی و تاریکی است. مزدک جهان را محل جنگ بین این دو عنصر می داند که روشنایی کوشش می کند و در پایان بر تاریکی پیروز می شود. به هر حال موبدان که تعالیم مزدک را مانند مانی به زیان امتیازات طبقاتی خود می دیدند حکم به زندیق بودن او دادند و در دوران انوشیروان او و یارانش را از دم تیغ گذراندند.(12)
اما وجود اندیشه های برابری و مساوات و برطرف کردن هرگونه ظلم و تبعیض که در اندیشه مزدک بیان شده بود بعداً در دوره اسلامی پرچم مبارزه افراد ناراضی شد. نهضت هایی نظیر المقنع در آسیای میانه و شورش بابک ظاهراً مظاهری از آئین مزدکی می باشند. برخی محققان نیز معتقدند که اگرچه تبلیغات مزدکی ممکن است که در نزد برخی جنبشهای اسلامی موجود بوده است اما روش تاریخ نگاران اسلامی که این جنبش ها را به مزدک و تعالیم او منسوب می دانند دستاویزی برای زندقه و الحاد خواندن آنها به حساب آورده اند، نیز قابل تامل است.(13)

زندقه در دوره اسلامی

با بررسی کتب کلام، تفسیر و حدیث و کتب تاریخی جامعه اسلامی به نظر می رسد که واژه زندقه در نظر مسلمانان در هر دوره بر حسب شرایط حاکم زمانه رنگهای متنوعی را به خود گرفته است. در جامعه اسلامی صاحبان تفکرات متفاوت معمولاً مخالفان خود را به این نام می خواندند و از همان بدو پیدایش جامعه اسلامی واژه زندیق در نزد مسلمانان واژه مطرود و منفور تجلی کرد و کسانی که این واژه به آنان اطلاق می شد جرأت اظهار اندیشه های خود را نداشتند و حتی نقل و کتابت آرای آنان در نزد مسلمانان مکروه و ممنوع بود. از این رو شناخت زندقه رایج در نزد مسلمانان کاری بسیار دشوار است. همانگونه که گفته شد در دوران صدر اسلام به پیروان مانی و مزدک این لفظ اطلاق می شد ولی گاهی در برخی موارد به مخالفان سیاسی نیز این اتهام زده می شد. در کل مسلمانان درباره تمامی کسانی که به کفر منتسب بودند معمولاً زندیق می گفتند و معانی ذیل درباره واژه زندیق به کار می بردند: اعتقاد به کیش مجوس و عموماً آئین مانی، اشخاصی که دین و آئین نداشتند، دنیویون و مادیون، مجوسان آتش پرست که معتقد به نور و ظلمت بودند.، پیروان آئین اشتراکی اموال و زنان ، غلاه کسانی که در حق ائمه غلو می کردند.(14) کسانی که به شعبده و ساحری می پرداختند، ثنوی مذهبان، دسته های مرجثه(15) و قدریه، معتزله که اعتقاد به مخلوع بودن قرآن داشتند، معتقدان به حلول و تناسخ و برخی از گروهایی که مذهب آنان جزء مضامین زندقه در دیدگاه مسلمانان بودند.(16)

زندقه در قیامها و نهضتهای ایرانی

قیامهایی ایرانیان در آغاز ورود اسلام و خصوصاً در دوران خلافت عباسیان و قرون اولیه اسلامی که به نظر می رسد، بعضاً به خونخواهی ابومسلم شکل گرفته اند به نقل از منابع آن روزگار اکثراً جنبه زندقی و مزدکی داشته اند. مولفان اسلامی پیروان این قیامها را به نامهای مختلف چون مزدکیان و خرم دینان یا سرخ علمان، کوذکیه، ابومسلمیه، سپید جامگان خوانده اند و به نظر می آید که اکثر این جنبشهای ایرانی علیه عباسی که دست به قیام می زدند، به زندقه از نوع مزدکی منسوب شده اند و حتی قیامهای شیعی چون قیام یحیی بن زید و اسماعلیه نیز از این اتهام مبرا نبودند.(17)
در ذیل به نقل قیامهای ایرانی در قرون نخستین با انگیزه های مطرح شده در منابع دسته اول می پردازیم.

نهضت شعوبیه

در دوره بنی امیه نسبت به موالی و ایرانیان بسیار سخت می گرفتند بحث برتری عرب بر عجم و شروع نهضت شعوبیه و قیام ابومسلم که خود منشاء ایرانی داشت معلول همین فشارها بوده است که به مخالفان حکومت اموی و ایرانیان فرصت داد که با گرویدن به عباسیان کینه دیرینه خود را نسبت به عرب و امویان ظاهر سازند و همچنین حضور دسته هایی از راوندیه(18) هاشمیه(19) و شعوبیه در قیام ابومسلم خود نشانه این خشم ایرانیان از اعراب است.(20) پس از تسلط اعراب بر ایران و ظلم حاکمان عرب که بدور از هر نوع آیین کشورداری و نه نظام منسجمی برای اداره سرزمین های مفتوحه چون کشور متمدن ایران و بخشهایی از امپراطوری روم به زور متوسل گردیدند که این خود باعث شکلگیری جنبش‌های مردمی بسیاری در برابر اشغالگران شد. یکی از این جنبش‌ها نهضت شعوبیه بود که از سده دوم هجری آغاز و تا پس از سده پنجم هجری دوام یافت. این جنبش به رهبری ایرانیان آنچنان گیرایی و کششی داشت که توده‌های بزرگی از رسته‌های گوناگون اجتماع را به خود کشید و تبلیغات ایشان به اندازه‌ای بود که دیگر ملل و حتی برخی عربها نیز به جرگه‌ی آن در آمدند. شعار نهضت شعوبیه آیه 13 از سوره حجرات بود: «یا ایها الناس،اناخلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفو ان اکرمکم عندالله اتقیکم ان الله علیم خبیر» ای گروه مردم به درستی که ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را شعبه ها و قبیله ها گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید به درستی که گرامیترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست و خداوند دانا و آگاه است.»(21)
اعراب با ایرانیان حتی بعد از گرویدن به اسلام به عنوان انسان‌های درجه دوم برخورد می‌کردند. امویها با استناد به احادیث مجعول مردم عجم را تحقیر می‌کردند. مقدسی در احسن التقاسیم یکی از این احادیث را بدین مضمون نقل نموده‌است:«مبغوض ترین زبانها در نزد خدا زبان فارسی است، و زبان خوزستان زبان شیطان است و زبان اهل جهنم زبان بخارایی و زبان اهل جنت زبان عربی است.»و یا به دروغ از قول پیامبر «ص)) نقل می کردند که: ((هرکه بدخواه عرب است از شفاعت من محروم است و نصیبی از دوستی من ندارد» یا این حدیث که ((عرب را برای سه چیز دوست بدارید، یکی این است که من عرب هستم، دوم قرآن به زبان عربی است، سوم زبان عربی زبان اهل بهشت است»یا حدیثی که درباره سلمان فارسی روایت شده است که خطاب به سلمان فرمود: «بدخواه عرب مباش تا بدخواه من نباشی» تعصب امویها به حدی بود که قتیبه بن مسلم والی اموی خراسان، علیه کسانی که خط خوارزمی می‌نوشتند و سنت علمی سرزمین خود را می‌شناختند با شدت عمل برخورد می‌کرد. در این میان عجمیان نیز بی کار ننشستند و به جعل احادیث و نقل روایات در برتری ذاتی عجم بر عرب پرداختند که آهسته آهسته این مناقشات رنگ علمی به خود گرفت. در طی این مدت یک طبقه دانشمند از عجم با زبان عربی آشنایی کامل پیدا نمودند و دین و فرهنگ اسلامی را فرا گرفتند که منازعات بین عرب و عجم بدین ترتیب در سطحی علمی جریان پیدا کرد و علما و دانشمندانی که مخالف اموی‌ها بودند موضعی جدی اتخاذ نمودند. مباحثات و منازعات از صورت تفاخر رنگ جدی به خود گرفت و مخصوصا دانشمندان عجم را بر آن داشت که به جستجوی مفاخر و تاریخ کهن بپردازند. شعرا و خطبای عجم که به زبان عربی مسلط بودند وارد معرکه شدند و در این میان حتی شعرای عرب نیز زبان به ستایش مفاخر و نژاد عجم زبان گشودند. جاحظ کار را به جایی رسانید که هموطنان خود را «طبقه بی دانش» می‌خواند.(22)
مورخان نیز برای احیای تاریخ و سنت‌های باستانی کوشیدند کسانی چون حمزه بن الحسن اصفهانی و دینوری کتب خود را تحت تأثیر روح میهن پرستی تالیف نمودند و قسمت زیادی از آثار خود را به تاریخ گذشته عجم اختصاص دادند. مجموع این تحولات منجر به بر پایی جنبش «شعوبیه» در جهت حفظ میراث و هویت ایانی گردید. عربها در نوشته‌های این گروه مورد حمله و تحقیر قرار می‌گرفتند. احیای مجدد روح ملی که از اهداف شعوبیه بود در نبرد قلمی منحصر نماند بلکه جنبش‌های سیاسی و حتی قیامهای نظامی به وجود آمد که اندیشه‌ی تشکیل مجدد دولت‌های ایرانی چون ساسانی و هخامنشی را در سر می‌پروراندند که اکثر این جنبشها طبق روایت مورخان به زندقه منسوب شده اند.

نهضت به آفرید

به نظر می رسد که نهضت به آفرید یکی از جمله اولین قیامهای ایرانیان بر ضد اعراب باشد. بر طبق منابع دسته اول به آفرید فرزند ماه فروردین از روستای سرآوند از توابع نیشابور بود که در زمان قیام ابو مسلم دعوت خود را آشکار کرد. وی که ظاهراً مدتی به چین رفته بود پس از بازگشت کارهایی از خود نشان داد که توجه عامه را جلب نمود. او سپس ادعای پیامبری کرد و به واسطه اوضاع نابسامان خراسان این محل را مرکز شورش خود بر ضد اعراب قرار داد و مردم وی را وسیله تجدید آیین قدیم خود دانستند و بر گرد او جمع شدند. بسیاری از مردم نیشابور و اطراف به دین او درآمدند آیینی که به آفرید آورده بود تلفیقی از اسلام و دین زرتشتی بود. افکار وی باعث مخالفت شدید موبدان زرتشتی شد. بنابراین آنان به ابومسلم متوصل شدند و ابو.مسلم نیز وی را به جرم کفر و زندقه کشت و پیروانش را نابود ساخت.(23)

قیام ابومسلم خراسانی

قیام عباسیان بر ضد امویان به رهبری ابو مسلم در سال 132هـق و تشکیل حکومت عباسیان که با ظهور اکثر نیروهای ایرانی خصوصاً خراسانیان (که دورتر مرکز خلافت اعراب و تاحد زیادی روحیه ایرانی خود را حفظ نمودند) به همان دلیل مخالفت ایرانیان با عرب و برتری های او به رهبری ابومسلم روی داد. پس از کشته شدن ابومسلم در سال 137هـ ق به دست منصور دومین خلیفه عباسی یک سری نهضت ها و خیزشهایی که بیشتر آنان به دلایل سیاسی از طرف مورخان به جریان زندقی منتسب می شوند، بوجود آمدند. به هر حال در این زمان سرزمین ایران برای استقلال طلبی و رهایی از استیلای عرب مستعدتر از هر زمان دیگری به چشم می خورد نهضت ابومسلم و امکان پیروزی بر عرب این واقعیت را به خوبی نشان داده بود. پس از قتل ابومسلم تمامی کسانی که در راه استقلال و آزادی و احیای آداب و آیین قدیم ایران و یا سودای رسیدن به قدرت را در سر داشتن به خونخواهی ابو مسلم دست به یک سری قیامها زدند و چنان که گفته شد در اکثر منابع به اتهام زندقی بودن سرکوب شدند.(24)

جنبش سنباد

جنبش سنباد در سال 137هـق روی داد، که به نقل تواریخ آن دوران دارای اصول غلاه و اهل تناسخ و مزدکی گری بوده است. وی از دوستان ابو مسلم و از سرداران سپاه او بود سنباد به بهانه خونخواهی ابومسلم ری و قومس تا نیشابور را در سیطره خود گرفت و بر ضد منصور قیام نمود. قیام او نزدیک به هفتاد روز طول کشید و بالاخره سرکوب شد و سنباد در نزدیکی همدان کشته شد.(25)
با توجه تحقیقات جدید می توان دریافت که به طور قطع جنبش سنباد یک جنبش ضد خلیفه بوده است نه یک نهضت ضد اسلامی، زیرا خود او در سپاه اسلام و در کنار ابومسلم جنگیده بود. ولی در منابع آمده است که در سپاه وی تعداد زیادی از غلاه و خرمدینان و مزدکیان حضور داشته اند و همچنین از صاحبان آرا و مذاهب گوناگون در پیشبرد جنبش خود استفاده کرده است. در واقع قیام و بهانه انتقام خونخواهی ابومسلم وسیله ای بود برای از میان برداشتن حکومت عباسی و استقلال ایران. در روایتی آمده است که وی قصد خراب کردن خانه کعبه را داشته است شاید این مسئله ساخته دست مورخان اسلامی و عربی باشد که سعی داشته اند که هوادار ان ابومسلم را عناصری ضد اسلامی نشان دهند و به کیش مزدکی و زندقی گری متهم کنند نه به عنوان مخالفان ظلم و جور خلفای عباسی.(26)

قیام اسحاق ترک

یکی دیگر از قیامهای منتسب به زندقه از نوع حلول و تناسخ و زندقی گری قیام اسحاق ترک بود. مورخان او را از نسل یحیی بن زید بن علی به شمار آورده اند که مدعی شد که ابومسلم از انبیا است و زرتشت او را فرستاده و اینکه زرتشت زنده است و روزی دین خود را احیا می کند. پس از قتل ابومسلم اسحاق در ماورالنهر به خونخواهی او قیام کرد به اعتقاد مورخان عقاید او نیز مانند سنباد رنگی از زندقه و از نوع ثنویت زرتشتی را با خود همراه داشت. با این حال منابع اطلاع زیادی از چگونگی قیام او و هوادارانش و مبانی فکری وی نمی دهند بالاخره این قیام نیز توسط عوامل منصور در خراسان سرکوب شد.(27)

قیام استاذسیس

قیام دیگری که به ظاهر به خونخواهی ابومسلم و مرکب از عناصر مسلمان و غیر مسلمان تشکیل شد قیام استاذسیس بود. او در هرات و بادغیس و سیستان و مورد الرود عناصر ناراضی را بر ضد منصور شورانید. به گفته منابع حتی پیروان او در آن مناطق از تجاوز و راهزنی ابایی نداشتند. وی اهل بادغیس بود و قیام خود را در سال 150هـ.ق شروع کرد انگیزه وی از این قیام در منابع مورخان متفاوت است عده ای ظلم وستم منصور را دلیل قیام وی می دانند و عده ای طمع و مال و راهزنی را انگیزه قیام او نسبت داده اند و برخی نیز وی را متهم به زندقه و مدعی پیامبر و خدایی دانسته اند.(28)

جنبش المقنع( سپیدجامگان)

ده سال پس از قتل ابومسلم در ماوراالنهر قیام دیگری به رهبری هاشم بن حکیم معروف به المقنع روی داد. در واقع قیام اسحاق ترک زمینه ساز این قیام بود المقنع برخلاف عباسیان که جامه سیاه داشتند لباس و علم سفید را شعار خود قرار داد. البته برخی مورخان این سفید بودن جامه آنها را به دلیل حضور فرقه های مانوی در سغد و ماورالنهر می دانند.(29)
وی در سال 159هـ.ق در خراسان ظهور کرد به گفته مورخان در آغاز گازری (رختشویی) می کرد. درجنگی یک چشم وی آسیب دید و به دلیل نقاب روی چشمش به المقنع مشهور شده است. آیین او تا جایی پیش رفت که حتی پادشاه ماورالنهر به دین وی در آمد. او از خود با کمک علم ریاضی و ستاره شناسی معجزاتی را نشان داد. پیروان اسحاق ترک که بعضاً از یاران ابومسلم بودند او را خدای خود می شماردند و به فرمان او خراسان و ماوراالنهر و شهرهای دیگری را غارت کردند. اگرچه نهضت وی در ابتدا به بهانه خونخواهی ابومسلم شکل گرفت ولی او عقاید زرتشتیان و مانویان و خرمدینان را که در نظر مسلمانان زندقه بود تلفیق کرد و آیینی جدید را آورد. با این حال اقدام او در احیاء مانویت و تلفیق آن با عقاید مزدک از نوع اقدام به آفرید درباره آیین زرتشتی و اصلاح آن بود.(30) در تواریخ در باب اسحاق ترک آمده است که او در ابتدا ادعای پیامبری و سپس خدایی کرد و گفت که مردگان را زنده می کند و به بهشت می برد و مساجد را خراب می کرد مسلمانان را از دم تیغ می گذراند که به نظر می رسد این حاکی از آن است که خواسته اند از او یک چهره کافر و زندقی بسازند.(31)
با این وجود قیام المقنع در نزد برخی محققان کنونی به عنوان حامی عدالت و پرچمدار مبارزه با ستمگری معرفی شده است که خواهان استقلال و احیاء تمدن و ملت ایرانی بوده است.(32) این قیام به مدت 14 سال طول کشید و سرانجام در زمان مهدی عباسی با شکست و قتل المقنع پایان یافت. در سال 169هـق با مرگ وی عقایدش از بین نرفت وگروهی بر آیین او باقی ماندند.(33)

نهضت خرمدینان

در زمان مهدی عباسی (158-149 هـ.ق) زندقه ای مسلح که ظاهراً هدف آن را احیاء و شاید اصلاح آئین مزدکی بود و رفته رفته نهضتی از خود بوجود آورد که بعداً به نام خرمدینان معروف شد. کلیه مخالفان فکری خلفا و کسانی که از ظلم و جور عرب و دستگاه خلافت ناراضی بودند به این قیام پیوستند. خرمدینان در گرگان، ری، دیلمان، آذربایجان و ارمنستان وحتی اصفهان، همدان و دینور دست به نشر آراء و عقاید خود زدند. این قیام از زمان مهدی تا هارون الرشید و امین و مأمون و المعتصم عباسی به طول کشید و بارها سپاهیان خلفا را شکست دادند.(34) بابک رهبر این قیام در سال 201 هـ ق که خود ادامه نهضت مقاومت نیمه مخفی جاویدان بن سهیل در آذربایجان و جبال بود. رهبر نهضت انقلابی و اشتراکیرا عهدار گردید که مقتضیات و شرایط ناشی از تسلط بیگانگان بر کشور ایران آن را بوجود آورده بود. وی خود را مظهر تجسم مزدک و ابومسلم معرفی کرد. بابک پس از مرگ جاویدان بن سهیل به جای او می نشیند و رهبری نهضت خرمدینان را به دست می گیرد. بابک در تفکرات تند شعوبی خویش با خلافت عباسی و سیطره عرب به مبارزه برمی خیزد، اعراب را انسانهایی پست شمرده است. بابک چندین بار نیروهای معتصم خلیفه عباسی را شکست می دهد. عاقبت معتصم توسط یکی از سرداران ترک خود و با سپاه انبوه خیذربن کاووس امیر اشروسنه معروف به افشین به جنگ بابک می فرستد که پس از سه سال بابک را شکست می دهد و اسیر می کند به بغدا نزد خلیفه می فرستد و خلیفه او را به خواری و شکنجه می کشد.(35)
اکثر مورخان اسلامی با دیدگاه تعصب آمیز عرب و اسلامی نسبت به رهبران خرمدینان، آنان را زندقه و حتی بابک را زنازاده معرفی می کنند و پیروان او را مشتی راهزن و پیروان مذاهب گمراه معرفی کرده اند. مورخان اسلامی ابتدا به او را به عقاید مزدکی منصوب می دارند، سپس عقاید مربوط به تناسخ به آنها منتسب داده اند و در آخر آنها را به غلاه شیعه و باطنیان می بندند. چیزی که ظاهراً مسلم این است که دین خرمی یکی از فروع دین مزدکی بوده و خرمدینان را مزدکیان جدید و مزدیسنان پس از اسلام باید دانست.(36)
در نظر برخی محققان کنونی قیام بابک را دنباله رو مزدک می شمارند که به خاطر استقرار مساوات و عدالت اجتماعی و لغو مالکیت خصوصی بر زمین و انتقال به جماعت های آزاد روستایی می کوشند و با اندیشه و ارکان خلافت و روحیه برتری طلبی عرب مخالف بودند. این قیامها نماینگر روح و احساسات ضد عباسی رعایا و بخشهای فرودست جامعه ایرانی بود که مسائل و مشکلاتی از قبیل درازدستی محصلان مالیاتی و عمال حکومتی خلیفه نهفته بود که شمار زیاد رعایا در این قیامها خود دلیل این مدعاست.خرمیان بهره کشی از روستاییان را ظالمانه می دانستندکه تسلط ترکان و حضور آنان در دستگاه خلافت عباسی نمود بیشتری به این قضیه داد.

قیام مازیار

مازیار فرزند یکی از امرای محلی طبرستان بود که در زمان مامون اسلام آورد. وی در زمان معتصم قیام کرد. او به حمایت افشین قیام خود را بر علیه طاهریان خراسان و خلیفه اظهار کرد. او پس از دستیابی به قدر ت، اشراف و ملکداران شهرهای طبرستان را برای دستیابی به اموال آنان تحت فشار گذاشت و بعضی از ایشان را کشت که همین باعث نارضایتی برخی از آنان نسبت به او و قیامش شد. مازیار بلاخره با خیانت برادرش کوهیار که نسبت به او حسادت می کرد به چنگ طاهریان افتاد و به سوی خلیفه فرستاده شد که مانند بابک به دار آویخته شد.(37)
برخی از منابع مازیار را نیز به داشتن عقاید خرمی منسوب کرده اند و معتقدند که وی بر کیش زرتشتی بوده است. ولی به نظر می رسد که قیام وی بیشتر جنبه سیاسی و اجتماعی و در جهت کسب قدرت بوده است تا احیاء آیین ایرانی. اگرچه او از این شعار برای همراهی مردمی که از بار مالیات و ستم عرب به تنگ آمده بودند، استفاده کرد.(38)
برتولد اشپولر محقق اروپایی معاصر مساله احیاء آیین ایران قدیم را توسط جنبش هایی مانند بابک و مازیار را رد کرده است و می گوید«حس ملی ایرانی نمی توانست در آن دوره، اساس و پایه کافی برای چنین قیامهایی باشد، زیرا ایرانی بودن از لحاظ مذهبی در آن هنگام میان مسلمانان و زرتشتیان تقسیم شده بود و دین زرتشتی نیز از لحاظ ظاهری و باطنی بیش از حد ضعیف شده بود و نمی توانست پایه ای برای چنین جنبش هایی باشد و قطعاً هدفهای انقلابی، ملی و اجتماعی به مفهوم ایرانیت هیچگاه ذاتاً بعنوان هدف اصلی تعقیب نمی شد.»(39)

قیام افشین

خیذر معرف به افشین پسر کاووس بود که در زمان مامون پدرش اسلام آورد و از طرف مامون به حکومت اشروسنه منسوب شد. افشین در راه بسط حکومت خود خدمات فراوانی را به خلفای عباسی نمود، که از آن جمله سرکوبی قیام بابک که بیست سال دولت عباسی را به خود مشغول کرد بود. وی همچنین در سرکوبی شورش های مصر و فتح عموریه نقش بارزی را ایفا کرد و مورد توجه خلیفه بود تا اینکه پس از شورش مازیار وی نیز مورد سوء ظن خلیفه قرار گرفت. رقیبان افشین که طاهریان در راس آنان بودند مدعی شدند که افشین با مازیار مکاتباتی داشته است که از جمله اتهاماتی دیگری چون اینکه افشین گفته است که اگر بر بزرگان عرب دست یابد آنها درهم شکند و اتهامی مبنی بر مجوس و زرتشتی بودن وی که از مصادیق زندقه بود را بر وی بستند. اتهام دیگر او داشتن کتابی به نام(زروا) در خانه اش بود که آن را با طلا و گوهر و ابریشم آرسته بودند که در آن کفر خدا بود. با این وجود افشین نیز مانند بابک و مازیار به دستور خلیفه کشته شد و حتی برخی منابع او را به هواخواهی از مجوسی گری و حتی بت پرستی متهم کرده اند. (40)

فرجام

کثرت قیامها و نهضت های ایرانیان در برابر حضور و سیطره اعراب در قرون نخسنین اسلامی در واقع خود گواه روشنی از روح ملی و آزادی خواهی ایرانیان در بر پایی عدالت اجتماعی و یهبود اوضاع اقتصادی و اجتماعی و رهایی از ظلم و ستم حاکمان عرب بوده است. با این وجود مظلومیت مردم ستم کشیده ایران که از همان ابتدای ورود دین اسلام، این آیین را برای رهایی از ستم موبدان زرتشتی ونظام طبقاتی با پذیرش شعار برابری و برادری پذیرفته بودند، در کمتر منبع و کتب دسته اولی آمده است. اگرچه به چالش کشیده شدن آرمانها و اهداف واقعی دین اسلام توسط حاکمان عرب غاصب سرزمینهای اسلامی چون دستگاه خلافت اموی و عباسی و شعار برتری عرب بر عجم آنان باعث گردید که از همان ابتدا اکثریت ایرانیان مسلمان حساب دین اسلام را از اعراب جدا بدانند و در برابر ظلم و ستم حاکمان عرب، نه دین اسلام و برای اصلاح وضع موجود دست به یکسری قیامها زدند که به نقل اکثر مورخان ایرانی و اسلامی با نگاهی تعصب آمیز و احساسی و دینی این خیزشهای مردمی با اندیشه های مطرودی چون اندیشه زندقی یا کفر و مخالفت با اسلام آمده است. با این وجود تعداد بیشمار این قیامها که اکثریت در ابتدا نه برای اهداف سیاسی یا استقلال خواهی بلکه همانطور که گفته شد بواقع در جهت رفع مشکلات اجتماعی و خصوصاً اقتصادی توده ایرانی بوده است، باعث اهمیت فراوان این دوره تاریخی در ادورار تاریخ ایران که خود سرآغازی در جهت کسب استقلال و حفظ هویت ایرانی و محو نشدن در فرهنگ و زبان عربی در دورهای بعد گردید. با این وجود سکوت منابع تاریخی که حاصل روایات مورخان ایرانی است از سرنوشت دربار و دولت ساسانی و انقطاع بیان تاریخ ایران و دنبال کردن فتوحات عرب و تاریخ عرب آن هم به زبان عربی نه فارسی توسط مورخان ایرانی را شاید بتوان به نوعی همراهی با حاکمان اعرب و درباری بودن منابع تاریخی این دوران عنوان نمود که همین موضوع خود باعث می گردد که به روایات آنان در باب نهضت های ایرانی و دلایل این قیامها و سرنوشت آنان شک نمود که این خود می طلبد که تا در این خصوص تحلیل و تفحص بیشتر مصروف گردد و با وسواس بیشتری به اهداف واقعی و نتایج این حرکت ها درحفظ فرهنگ و میراث ایرانی در دوره های بعد و کسب استقلال کشور و همچنین زنده نگه داشتن حس ملیت خواهی ایرانی گردید.

پی‌نوشت‌ها:

1. دانشجویی دکتری رشته تاریخ دانشگاه اصفهان.
2. زرین کوب، عبد الحسین، تاریخ مردم ایران، انتشارات امیر کبیر، تهران 1367، ص388.
3. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، انتشارات دانشگاه تهران، بی تا، ص497. و نرشخی، ابوبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ترجمه ابو نصر احمد بن نصر القباوی، تلخیص محمد بن عمر زفر بن عمر، تصحیح مدرس رضوی، انتشارات توس، تهران 1363، ص1783.
4. بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه عن القروق الخالیه، ترجمه اکبر داناسرشت، چاپ سوم ، انتشارات امیر کبیر، تهران 1363. ص 269.
5. کریستین سن، آرتور، وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهی ساسانی، ترجمه مجتبی مینوی، تهران 1314، ص89.
6. گرن، ایدن، مانی و تعلیمات او، ترجمه نزهت صفایی اصفهانی، تهران 1352، ص 58.
7. صدیقی، غلام حسین، جنبش های دینی ایران، انتشارات پاژنگ، تهران 1372، ص111-113.
8. بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه عن القروق الخالیه،ص123.و دینوری، ابو محمد عبداله بن مسلم بن قتیبه، الامام و السیاسه، دکتر طه محمد الزینی، بیروت، بی تا، ص172.
9. جهشیاری، ابو عبداله محمد بن عبدوی، کتاب الوزراء و الکتاب، ترجمه ابوالفضل اطباطبایی، تهران 1348، ص172-178. وابن الندیم، مانی به روایت ابن ندیم، ترجمه محسن ابوالقاسمی، چاپ دوم، انتشارات طهموری، تهران 1381،ص60.
10. ابن بلخی، فارسنامه، به اهتمام گای لسترنج و رینولد آلن نیکسون، چاپ دوم، انتشارات دنیای کتاب، تهران 1366، ص84.
11. ماسه، هانری و دیگران، تمدن ایرانی، ترجمه عیسی بهنام، چاپ دوم، بنگاه، ترجمه و نشر کتاب، تهران 1346، ص259.
12. گردیزی، ابوسعید عبدالهی، زین الاخبار، به اهتمام عبدالحسین حبیبی، تهران، دنیای کتاب، 1363،27-29 یا طبری، ابوحنیفه محمد بن جریر، تاریخ طبری الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده چاپ چهارم، انتشارات اساطیر تهران، 1375،ص646 یا بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه عن القروق الخالیه،ص271.
13. نفیسی، سعید، بررسی نهضت خرمدینان، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی تهران، سال 16، شماره 2-1.
14. عسگری، سید مرتضی، عبدالله بن سبا، چاپ ششم، بی جا، نشر توحید 1413 ق، ج2، ص253.
15. مرجثه برخلاف خوارج معتقد بودند که اهل قبله مؤمن و مسلمان هستند و مانند خوارج هر گناه کبیره ای را کافر نمی دانستند.
16. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به اهتمام دکتر محمدجواد مشکور، انتشارات اشراقی تهران، 1358، ص120-67.
17. همان، ص235.
18. رواندیه به پیروان عبداله بن راوند از غلات خراسان بودند که اعتقاد داشتند که محمد بن علی امام و خداوند ارجمند بر هر چیز است و پس از قتل ابومسلم توسط منصور کهدر صدد قتلاو برآمدند، قتل و عام شدند.
19. هاشمیه عقایدی تقریبا مانند راوندیه داشتند و پیروان ابو هاشم عبداله بن محمد حنفی بودند.
20. همان.
21. مرتضی، راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، انتشارات امیر کبیر، تهران1347،ص۱۲۰ - .۱۲۱ .
22. همان.
23. ابن ندیم، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمد رضا تجدد، چاپ سوم، انتشارات امیر کبیر، تهران 1366، ص23.
24. یوسفی، غلام حسین، ابومسلم سردار خراسان، چاپ سوم، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران 1368،ص 166.
25. ابن اسفندیار، بهاء الدین محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، انتشارات پدیده، تهران 1366، ص 174.
26. نظام الملک، سیاستنامه، ص259.
27. ابن اندیم، ص615.
28. مجمل التواریخ و القصص، به اهتمام ملک الشعرای بهار، چاپ دوم، انتشارات کلاله خاور، تهران، بی تا، ص332.
29. زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران، انتشارات امیر کبیر، تهران 1367، ص64.
30. نرشخی، ابوبکر محمد بن جعفر تاریخ بخارا، ص93.
31. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب،( ابن واضح)، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ج 2، تهران 1362، ص6.
32. نفیسی، سعید، ماه نخشب، چاپ سوم، انتشارات امیرکبیر، تهران1374، ص17.
33. گردیزی ، ابوسعید عبدالحی، زین الاخبار، به اهتمام عبدالحی حبیبی، انتشارات دنیای کتاب، تهران 1363، ص144.
34. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب،( ابن واضح)، تاریخ یعقوبی،ج2، ص498.
35. مقدسی، مطهر بن طاهر، البداء و التاریخ مکتبه الشقافه الدینیه، بی تا، ج3، ص 118.
36. ویسهوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس، تهران 1377، ص15.
37. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابو القاسم پاینده، چاپ دوم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1365، ص328.
38. نفیسی، سعید، بررسی نهضت خرمدینان، ،ص217.
39. اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ 1373،ص 503.
40. نفیسی، سعید، بررسی نهضت خرمدینان،ص95.

کتابنامه:
1. نرشخی، ابوبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ترجمه ابو نصر احمد بن نصر القباوی، تلخیص محمد بن عمر زفر بن عمر، تصحیح مدرس رضوی، انتشارات توس، تهران 1363.
2. دینوری، ابو محمد عبدالله بن مسلمه بن قتیبه، المعارف، منشورات الشریف رضی، قم 1415.
3. دینوری، ابو محمد عبداله بن مسلم بن قتیبه، الامام و السیاسه، دکتر طه محمد الزینی، بیروت، بی تا، ص172.
4. بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه عن القروق الخالیه، ترجمه اکبر داناسرشت، چاپ سوم ، انتشارات امیر کبیر، تهران 1363.
5. جهشیاری، ابو عبداله محمد بن عبدوی، کتاب الوزراء و الکتاب، ترجمه ابوالفضل اطباطبایی، تهران 1348،
6. ابن الندیم، مانی به روایت ابن ندیم، ترجمه محسن ابوالقاسمی، چاپ دوم، انتشارات طهموری، تهران 1381.
7. ابن ندیم، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمد رضا تجدد، چاپ سوم، انتشارات امیر کبیر، تهران 1366.
8. ابن بلخی، فارسنامه، به اهتمام گای لسترنج و رینولد آلن نیکسون، چاپ دوم، انتشارات دنیای کتاب، تهران 1366.
9. طبری، ابوحنیفه محمد بن جریر، تاریخ طبری الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده چاپ چهارم، انتشارات اساطیر تهران، 1375.
10. گردیزی، ابوسعید عبدالهی، زین الاخبار، به اهتمام عبدالحسین حبیبی، تهران، دنیای کتاب، 1363.
11. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به اهتمام دکتر محمدجواد مشکور، انتشارات اشراقی تهران، 1358.
12. ابن طقطقی، نجد بن علی طباطبا، تاریخ الفخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی چاپ دوم، بنگاه نشر و ترجمه کتاب، تهران، 1360.
13. طوسی، نظام الملک، سیاستنامه(سیرالملوک)، تصحیح عباس اقبال، چاپ دوم، انتشارات اساطیر، تهران 1369.
14. تاریخ سیستان، تصحیح ملک الشعرای بهار، چاپ دوم، ج 1، انتشارات پدیده، تهران 1366.
15. ابن اسفندیار، بهاء الدین محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، انتشارات پدیده، تهران 1366.
16. مجمل التواریخ و القصص، به اهتمام ملک الشعرای بهار، چاپ دوم، انتشارات کلاله خاور، تهران، بی تا.
17. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب،( ابن واضح)، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ج 2، تهران 1362.
18. مقدسی، مطهر بن طاهر، البداء و التاریخ مکتبه الشقافه الدینیه، بی تا، ج3.
19. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابو القاسم پاینده، چاپ دوم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1365.
20. مرتضی، راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، انتشارات امیر کبیر، تهران1347.
21. بهار، مهرداد، جستارهای چند در فرهنگ ایرانی، انتشارات فکر روز، تهران 1373.
22. زرین کوب، عبد الحسین، تاریخ مردم ایران، انتشارات امیر کبیر، تهران 1367.
23. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، انتشارات دانشگاه تهران، بی تا.
24. کریستین سن، آرتور، وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهی ساسانی، ترجمه مجتبی مینوی، تهران 1314.
25. گرن، ایدن، مانی و تعلیمات او، ترجمه نزهت صفایی اصفهانی، تهران 1352.
26. صدیقی، غلام حسین، جنبش های دینی ایران، انتشارات پاژنگ، تهران 1372.
27. ماسه، هانری و دیگران، تمدن ایرانی، ترجمه عیسی بهنام، چاپ دوم، بنگاه، ترجمه و نشر کتاب، تهران 1346.
28. عسگری، سید مرتضی، عبدالله بن سبا، چاپ ششم، بی جا، نشر توحید 1413 ق، ج2.
29. یوسفی، غلام حسین، ابومسلم سردار خراسان، چاپ سوم، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران 1368.
30. زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران، انتشارات امیر کبیر، تهران 1367.
31. نفیسی، سعید، ماه نخشب، چاپ سوم، انتشارات امیرکبیر، تهران1374.
32. ویسهوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس، تهران 1377.
33. اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ 1373.
34. نفیسی، سعید، بررسی نهضت خرمدینان، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی تهران، سال 16، شماره 2-1.