نویسندگان:
محمد تقی مشکوریان(1)
علی جعفری (2)
منبع: راسخون



 

چکیده

پس از درگذشت فتحعلی شاه قاجار ، محمد شاه فرزند عباس میرزا در تاریخ 6 رجب 1250ه. ق در تبریز با کمک میرزا ابوالقاسم فراهانی به تخت پادشاهی جلوس کرد. دوران حکومت چهارده ساله محمد شاه قاجار از بسیاری جهات به خاطر وقایع وتحولاتی که در دوران حکمرانی اش رخ داد حائز اهمیت فروانی می باشد از مهمترین وقایعی که در در دوره محمدشاه قاجار رخ داد شورشهای دینی بود که در نقاط مختلف کشور بر پا شد از جمله این شورشها که دردسر های زیادی برای حکومت قاجاریه ایجاد کرد شورش آقاخان محلاتی رهبر فرقه اسماعیلیان در کرمان بود.
بنابراین هدف از این مقاله بررسی شورش آقاخان محلاتی در عصر قاجار می باشد که باروش توصیفی –تحلیلی و بر اساس منابع کتابخانه ای نگاشته شده است.

کلید واژه ها:

شورش،آقاخان محلاتی،محمد شاه ،کرمان،قاجار

مقدمه

دوران ۱۴ ساله سلطنت محمدشاه به علت بی کفایتی صدر اعظمش میرزا آقاسی مملو از شورش‌ها و فتنه‌ها بود، چنان که روزگار سلطنت محمدشاه را پرتشنج‌ترین ایام سلسله قاجاریه به شمار می آورند. قیام‌ها و شورش‌های بزرگی ازجمله شورش آقاخان رئیس فرقه اسماعیلیان در کرمان |، جنبش باب و قیام حسن خان سالارالدوله در خراسان در دوران سلطنت وی بروز کرد و تا روزگار سلطنت جانشین وی ناصرالدین شاه ادامه داشتند .
شورش آقاخان در کرمان از جمله شورش های مهمی بود که در عصر قاجار رخ داد. اجداد وی از چند نسل قبل، بعد از چند صد سال سکوت و انزوا، در ایالت کرمان بار دیگر قدم به صحنة سیاسی و اجتمایی نهاده بودند و اینک به نظر می‌رسید که آقاخان خواستار گسترشی پایدار در اقدامات آنها در جهت رسیدن به قدرت می‌باشد و برای همین اقامت‌گاه خانوادگی‌اش در محلات را رها کرده رو به کرمان می‌نهد. درادامه این نوشته چگونگی شورش آقاخان، و نتایجی که این شورش داشت مورد بررسی و واکاوی قرار می گیرد.

امامان اسماعیلی در محلات

حداقل از زمان صفویه محلات و نواحی اطراف آن (مثلاً کهک که آرامگاه یکی از ائمه اسماعیلی در آن دیده می‌‌شود) مرکز اصلی اسماعیلی نزاری بوده است. (الگار،1370: 14)تاریخ کرمان ناحیة انجدان قم و محلات را سکونت‌گاه آنان گفته است. (وزیری کرمانی ،1352: 542) در این زمان با اینکه دیگر پیروان چندانی در ایران نداشتند ولی مراکز اسماعیلی فعالی به خصوص درهند، وجود داشت و پیروانی داشتند که هر ساله خمس اموالشان را "بدون حیف و میل" همراه هدایا و پیشکشی‌های فراوان، به امام مستقر در محلات می‌دادند.(وزیری کرمانی ،1352: 542) با پایان یافتن حکومت صفویه و بروز هرج و مرج، ائمه اسماعیلی در دریافت هدایا و ملاقات زائرانی که از هند (که در این زمان از مراکز اصلی گروش به این آئین درآمده بود) می‌آمدند، با مشکلاتی روبرو شدند "بارها در عرض راه قطاع الطریق بختیاری ... در میانه عقدا و یزد و نائین قافلة آنها را غارتیده و بسیاری از مردم آنها را کشتند ... کلانتران و کدخدایان قصبات و قراء عرض راه، آنها را بی پشت و پناه می‌دانستند و به اسم گمرک و عشور، بیشتر مالی که همراه داشتند می‌گرفتند ... به این جهت کمتر مالی از هندوستان به انجدان، به هر کس که امام می‌دانستند می‌رسید".(وزیری کرمانی ،1352: 542)
از این رو امام حسن بیگ، در زمان نادر، برای ترمیم اوضاع مالی با نزدیک شدن به هند، از کهک به شهر بابک؛ که ظاهراً از قبل تعدادی اسماعیلی داشته مهاجرت کرد ولی همچنان سلطة خود بر محلات را حفظ کردند و شهر بابک هم با "جریان پولی که از هند سرازیر شد و بدانوسیله امام توانست املاک زیادی فراهم کند از لحاظ اهمیت دومین مرکز نسبت به ناحیة محلات گردید".(الگار،1370: 15) به این ترتیب بعد از چند صد سال بار دیگر امامان اسماعیلی پا به صحنه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی می‌نهند.
بعد از حسن بیگ نوة او، ابوالحسن شاه به امامت رسید که مورد احترام فراوان میرزا حسین‌خان، حاکم کرمان بود. وی کم‌کم در کرمان قدرتی یافت و حکومت بلوکانی از کرمان را گرفت. در این زمان او را " در مناشیر و فرامین بیگلر بیگی کرمان می‌نوشتند".(وزیری کرمانی، 1352: 543)سرانجام در 1756م بعد از مرگ میرزا حسین خان، به حکومت کرمان رسید. در زمان ابوالحسن شاه، میزان پیشکشی‌های رسیده از هند، افزایش قابل توجهی یافت و به وی امکان داد تا علاوه بر خرید مستغلات فراوان، با خرج پول فراوان میان مردم کرمان، به شهرت و محبوبیتی هم دست یابد(وزیری کرمانی، 1352: 543) و بتواند در هرج و مرج‌های بعد از مرگ کریم خان، به حکومت خود در کرمان ادامه دهد (الگار،1370: 16)سرانجام با فرا رسیدن جنگ‌های میان آقا محمد خان و لطفعلی خان زند، وقتی خان زند به کرمان آمد، ابوالحسن شاه او را به شهر راه نداد و از این طریق به شاه آیندة قاجار خدمتی کرد که در آیندة دودمانش بی تأثیر نبود(الگار،1370: 16)
با مرگ ابوالحسن شاه، پسر او شاه خلیل الله (پدر آقاخان اول) پایگاه امامت را به کهک باز گرداند. وی روابط دوستانه‌ای با فتحعلی شاه داشت و شاه علی رغم نفرت علمای اثنی عشری از امام اسماعیلی، از او پشتیبانی می‌کرد چنان که حتی شایعاتی در مورد گروش شاه به کیش اسماعیلی بر سر زبان‌ها افتاده بود. (الگار،1370: 15) حامد الگار چنین توجهی از سوی شاه را به خاطر منافع مالی که پیروان امام در هند برای ایران داشتند و نیز تمایل کلی فتحعلی شاه به "جلب محبت روحانیان ... اعم از روحانیان شیعه یا سنی" می‌داند (الگار،1370: 15)
شاه خلیل الله در 1815م زن و فرزند را در کهک نهاد و خود به یزد رفت تا شاید باز مرکز مناسبی برای رابطه با هند بیابد ولی در آنجا طی یک شورش جزئی محلی که احتمالاً کمی هم رنگ مذهبی داشته و یک روحانی اثنی عشری هم در آن حضور داشته کشته می‌شود. به نظر می‌آید که شاه خلیل الله هم به پیروی از الگوی پدرش در کرمان، در یزد به خاطر بذل و بخشش‌هایش محبوبیتی کسب کرده باشد.(الگار،1370: 18-17)
فعالیت‌های امامان اسماعیلی در این دوره، نشانگر کوشش پیگیر آنها برای دست‌یابی به قدرت اجتماعی و سیاسی می‌باشد: تلاش برای نزدیک شدن به صاحبان قدرت و نیز کسب محبوبیت میان مردم بومی اعم از اسماعیلی و غیر آن. قطعاً مهمترین عاملی که آنها را در این راه پشتیبانی می‌کرد و به آنها امکان جولان در عرصة سیاسی را می‌داد منابع مالی ظاهراً پایان ناپذیری بود که قدرت و ضعفشان مستقل از اوضاع اقتصادی بحران زدة ایران در این دوره بود و مالی که از این منابع بطور مرتب دریافت می‌کردند نه بخاطر بکارگیری زور و اجبار، بلکه نتیجة وفاداری معنوی پیروانی بود که حتی دوری راه و خطرات آن هم آنها را از ادای تکلیف باز نمی‌داشت. از این رو هرج و مرج فراگیر ناشی از سقوط صفویه می‌توانسته امام اسماعیلی را هم به هوس دستیابی به گوشه‌ای از این قدرت پاره پاره شده بیندازد.
در این جا سؤال مهمی مطرح می‌شود که در ارتباط مستقیم با اقدامات آقاخان اول، پس از این می‌باشد و آن این است که اقدامات امامان در این دوره تا چه حد جنبة دینی دارد و آیا آنها بدنبال کسب قدرت دنیوی برای امامت بودند یا قدرت‌یابی موقتشان صرفاً نتیجة امکانات مالی و اوضاع آشفتة زمانه بوده است؟ در پاسخ باید گفت که اگر آنها به دنبال احیاء قدرت اجدادشان در قرون 4 تا 6 ﻫ . می‌بودند باید ابتدا دعوتی جدید به کیش نزاری در ایران که پس از 2 قرن مذهب امامی در آن استوار شده بود صورت می‌گرفت و یا مهاجرت‌هائی از پیروان اسماعیلی به ایران و تمرکزشان در بعضی ایالات انجامو نیز تبلیغاتی درونی برای تحریک پیروان به قیام برای امام آغاز می‌شد. هر چند اوضاع اجتماعی و سیاسی آشفتة این زمانه به آنها امکان بعضی از این اقدامات را می‌داد و دست و دل بازی‌های آنها میان مردم چنین امکانی را تقویت می‌کند ولی چه منابع نزدیک به امامان و چه منابع مقابل آنها، نشانه‌ای از چنین فعالیتهائی به دست نمی‌دهند. از سوی دیگر در روند رو به گسترش قدرت‌یابی امامان، دورة شاه خلیل الله دوره‌ای از ضعف دوباره را شاهدیم.
دوباره امام را در کهک می‌بینیم که هر چند با دربار روابطی دارد ولی او هم مجبور به مهاجرت به یزد می‌شود چرا که ظاهراً اوضاع مالی باز مشکلاتی پیدا کرده است. معلوم نیست که چرا با مرگ ابوالحسن شاه دیگر نامی از فرزندان او نیست و از خلیل هم به واسطه اقدامات فرزندش آقاخان نامی برده می‌شود. چرا خلیل الله با مرگ پدر جانشین او نشد و آیا ابوالحسن شاه شرایط را برای این کار آماده نکرده بود؟ آیا این وضعیت ناشی از ضعف شخصی شاه خلیل الله بوده یا عدم جدیّت پدر و خود او در دستیابی به قدرت؟
هر چند وجود رقیبان قدرتمندی در این زمان امکان قدرت نمائی زیادی به آنها نمی‌داد ولی چنین عقب نشینی سریعی هم دور از انتظار است که به نظر من نتیجة نبود برنامه‌ای جدی برای دستیابی و حفظ قدرت در این خاندان بوده چنان که حتی از اقداماتی که ابوالحسن شاه به نفع خان قاجار انجام داد هم استفادة کافی نبردند و حتی ضعف شخصی خلیل الله هم توجیهی کافی برای رها کردن قدرتی که در دست داشتند، نیست به ویژه که ضعف شاه خلیل الله در حفظ قدرتی که پدر و جدش فراهم آورده بودند چندان قابل دفاع نیست و مثلاً تاریخ عضدی علت توجه فتحعلی شاه به آقا خان (بعد از مرگ خلیل) را "خدمات پدرش در تأسیس سلسلة قاجار" می‌داند. (الگار،1986 :170)

زندگی آقا خان تا پایان حکومت کرمان

حسن علی شاه معروف به آقا خان (عنوان موروثی امامان نزاری بعد از او) به هنگام مرگ پدرش، شاه خلیل الله، 13 ساله بود. وی پس از بیعت پیروان با او، "از عداوت اعدا و برادران و معاندین" همراه مادر به قم مهاجرت کرد.(خراسانی فدائی،1373: 146) ولی در آنجا هم به قول خود او، خود را در محاصرة "خویش و بیگانه" یافتند.(الگار،1370: 18) مادر آقا خان ناچار به دربار رفته و از شاه داد شوهر و فرزند را می‌خواهد. شاه هم دستور مجازات محرکین قتل خلیل الله و باز گرداندن مستغلات خانوادگی و بخشش بعضی املاک خالصه به آقا خان را صادر و یکی از دخترانش را به عقد او در می‌آورد .(الگار،1370: 19)همچنین حکومت قم و محلات را هم به آقا خان میدهد که ظاهراً لقب آقا خان هم به خاطر همین انتصاب بوده است.(الگار،1986: 170)
از این زمان آقا خان ظاهراً زندگی آرامی داشته و حتی توانسته یک نیروی نظامی کوچک هم فراهم کند که "در سرکوب آشوب‌های دورة کوتاه میان فتحعلی شاه و جانشین او محمد شاه (48 – 1834 / 64 – 1250) شرکت داشت". وی هنگامی که برای تبریک‌گوئی سلطنت نزد محمد شاه به تهران رفته بود از طرف شاه به حکومت کرمان (که زمانی از آن جدش بود) رسید.(الگار، 1386: 20)
وقتی آقا خان وارد کرمان شد، این ایالت در هرج و مرج ناشی از مرگ فتحعلی شاه به سر می‌برد "دو پسر شجاع السلطنه مدعی تاج و تخت از سوئی و افغانان و بلوچان از سوی دیگر به غارت و آشوب پرداخته بودند". به گفتة آقا خان در عبرت افزا، وی تصمیم می‌گیرد که با هزینة خود و بدون "مزد پیشاپیش" شورشیان را سرکوب کند.(الگار،1986: 170)و "پس از آرام کردن ناحیه به هر پاداشی که سلطان و وزیرش شایستة من بدانند راضی خواهم بود".(الگار،1370: 20)
کار سرکوب شورشیان و آرام کردن کرمان در عرض یک سال پایان می‌یابد اما دوران حکمروائی آقا خان بسیار کوتاه بود و در 1252م از حکومت خلع و فیروز میرزا به جای او به حکومت کرمان برگزیده شد. اما آقا خان حاضر به قبول این وضع نبود پس در قلعه بم پناه گرفت و به مدت 14 ماه در محاصرة نیروهای دولتی افتاد. سپس خود را تسلیم کرد و هنگام بازگشت شاه ناکام از جنگ هرات به تهران رفته و بعد از مدتی انتظار در حرم عبدالعظیم نزد شاه پذیرفته شد و شاه به این شرط از گناهانش درگذشت که به محلات برگشته و در زمینهای خانوادگی‌اش عزلت گزیند.(الگار، 1370: 3-22)خلع او و حوادث پس از آن در زمان صدارت حاجی میرزا آقاسی رخ داد.(وزیری کرمانی، 1352: 604)
علل عزل آقا خان آن هم به نحوی که او را غافلگیر کرد.(الگار، 1370: 22) قابل بررسی است. یکی از مسائلی که مطرح شده و می‌تواند انگیزه‌ای برای عزل آقا خان و انگیزه‌ای فرعی برای اقدامات او در آینده بوده باشد، "رقابت‌های صوفیانه" است که با "دسیسة سیاسی" در آمیخته است.(الگار، 1986: 170)توضیح آنکه آقا خان، مانند بعضی اجداد و بستگانش، پیرو فرقة صوفیه نعمت اللهی بوده و در این طریقت خود را مرید زین العابدین شیروانی (مست علی شاه) می‌دانسته است.(الگار، 1986: 170) وقتی میان زین العابدین و یکی دیگر از پیروان این فرقه، یعنی حاجی میرزا آقاسی، برای کسب موقعیتی برتر، رقابت آغاز می‌شود، آقا خان همچنان به زین العابدین وفادار می‌ماند. پیروز میدان آقاسی بود و عزل آقا خان می‌توانست رنگ انتقامجوئی بگیرد.(الگار،1986: 30-29)علت دیگر به فردی مربوط می‌شود که حضورش از این پس، ظاهراً نقش مهمی در سرنوشت آقا خان دارد.این فرد عبدالمحمد محلاتی،یکی از خدمتگزاران دون پایة پیشین آقا خان است که با ادعای صوفیگری وارد دستگاه آقاسی شده و بعد از مدتی به واسطة موقعیت تازه یافته دختر آقا خان را برای پسر خود خواستگاری می‌کند ولی با مخالفت آقا خان روبرو می‌شود. پس به تلافی شایعاتی در مورد قصد آقا خان برای شورش می‌پراکند.(سپهر، 1353: 530)و در نهایت "ممکن است که روابط میان آقا خان و انگلیس، که بعدها آنچنان آشکار شد، در این زمان وجود داشته و دولت ایران شاید این را برای کنار گذاشتن او از کرمان، ایالتی که به طرز خطرناکی به هند نزدیک است، مناسب دیده است" (الگار،1986: 30-29)چنین اتهامی هر چند بعدها باز هم تکرار می‌شود ولی به هر حال فقط در حد یک حدس ممکن باقی می‌ماند ولی نشانه‌ای از آن در دست نیست.
علی رغم همة اینها ماهیت مسئله روشن نمی‌شود مگر آنکه به فعالیتهای خود آقا خاندقت بیشتری می‌شود. سؤال این است که چرا آقا خان تصمیم می‌گیرد که بدون دریافت هیچگونه کمکی از دولت (حداقل پیش از انجام کار) به سامان بخشیدن به اوضاع کرمان بپردازد. آقا خان صاحب امکانات مالی قابل توجهی بود و امکان انجام چنین کاری را داشت ولی قطعاً دربار نمی‌توانست این کار او را صرفاً عملی خیرخواهانه برای دولت قلمداد کند پس باید به دنبال انگیزه‌ای دیگر می‌گشت. احتمالاً آقا خان چنین عملیاتی را برای آزمودن نیروی نظامی‌اش مفید و نیز تلاشی برای آغاز عمل مستقل از دولت و در نهایت شاید تشکیل حکومتی مستقل در جنوب شرقی ایران، می‌دانسته است. در این میان، اختلافات عقیدتی با دربار و به ویژه شایعات جاری در مورد ماهیت اصلی اقدامات او، عزلش را به دنبال داشته است. از سوی دیگر مقاومت طولانی او در مقابل فرمان دولت، نشان می‌دهد که او حاضر به از دست دادن موقعیت کنونی‌اش نبوده و همین مقاومت خود برای دولت کافی بوده که او را یاغی بخواند آن هم در حالی که بروز مشکل هرات، قطعاً تحمل دولت را در برابر چنین اقداماتی کاهش داده بود و فعالیت‌های آقا خان، چیزی بیش از اقدامات یک حاکم ایالتی تحت فرمان دولت مرکزی را نشان می‌داد.

خروج دوباره آقاخان محلاتی

آقا خان حدود 2 سال،زندگی ظاهراً آرامی در محلات پیش می‌گیرداما شایع شد که آقا خان در حال جمع‌آوری سلاح و نفر است تا شورش خود را از سر گیرد. در این باره خود آقا خان همان عبدالمحمد محلاتی را مسئول پخش این شایعات می‌داند که ناسخ التواریخ هم آنرا تأیید می‌کند و عبدالمحمد را کسی می‌داند که "آقا خان از تحمیلات او بار فرمانبرداری از دوش فروگذاشت و فرار کرد". (سپهر، 1353: 350) . در این زمان محمد شاه، شاید به قصد تحقیق در درستی "گزارش‌های هشدار دهنده‌ای" که راجع به آقا خان به او رسیده بود.(الگار ، 1353: 24) برای تفریح یا درمان، به آب گرمی در دلیجان در نزدیکی محلات می‌آید، آقا خان که در شکار بود به استقبال شاه نرفت و همین سوءظن‌ها را تقویت کرد. آقا خان هم که وخامت اوضاع را دریافته بود، تصمیم به خروج از محلات می‌گیرد. پس از شاه اجازه خواست که به قصد زیارت از راه بندرعباس عازم مکه شود و بعد از کسب اجازه زن و فرزند را به عتبات فرستاد و خود در 4 رجب 1256ق از محلات خارج شد( خراسانی فدائی، 1373: 4-153)
در مورد حوادث این زمان به بعد اختلاف زیادی میان ادعای آقا خان و داستان رایج در تاریخ‌های مهم دورة قاجار، که بعضی به تفصیل آنرا ذکر کرده‌اند، وجود دارد. ماجرا آنچنان که آقا خان ادعا می‌کند، از زبان منبع نزدیک به او، فدائی خراسانی، چنین است: "از محلات روانه شدند تا از کاشان که گذشتند در تمام جاها بند (و) بست کرده بودند که آقا خان را گرفته به تهران گسیل دارید تا حتی مایحتاج به او نفروشند" و وقتی به یزد می‌رسد لشکر دولت او را محاصره می‌کند ولی او لشکر را شکست می‌دهد و عازم قندهار و بعد هند می‌شود( خراسانی فدائی، 1373: 151)
اولین مسئلة مهمی که مورد تأیید تاریخ‌نگاران قاجاریه می‌باشد.(هدایت1380: 8266/15) ، این است که آقا خان به هنگام خروج از محلات، "به دستیاری میرزا احمد خان که در شبیه‌نگاری و مهرسازی تصنعی کامل داشت".(هدایت،1380: 8266/15)، فرامینی مبنی بر انتساب خود به حکومت کرمان، ممهور به مهر شاهی "و نیز احکام و ملفوفه و سفارش‌نامه‌های دولتی به علماء و اعاظم کرمان" جعل کرده است.(وزیری کرمانی،1352: 609)
به هر حال آقا خان وقتی در راه به یزد می‌رسد به حاکم یزد اطلاع می‌دهد که در راه حج فرمان حکومت کرمان یافته است وتقاضای او را برای ماندن در شهر نمی‌پذیرد و از یزد می‌گذرد. پس از مدتی بهمن میرزا، حاکم یزد، از اصل ماجرا آگاه شده و به تعقیب او می‌پردازد. میان دو طرف جنگی در می‌گیردو آقا خان پیروز شده عازم کرمان شد، شهری که اجداد او در آن شهرت و حکومتی داشته‌اند و نیز "جماعتی از ایل عطاءاللهی و خراسانی بدین طایفه به سمت ارادت موسوم بوده‌اند. رؤسای این ایلات اجتماع و احتشادی تمام کرده، سه چهار هزار کس منتظر مقدم و مستعد فرمان او" بودند و نیز نامه‌هائی هم به بزرگان کرمان فرستاد و خبر حکومت خود بر کرمان را به آنها داد.(هدایت،1380: 8267/15) سپس برای آنکه پایگاهی استوار برای تسخیر کرمان بیابد (در این زمان فضلعلی خان حاکم کرمان از فریب او آگاه و آماده مقابله بود) به سمت شهر بابک رفت که تعدادی اسماعیلی داشت و "مردم غیر اسماعیلی این شهر نیز خاطره‌هائی از سخاوت‌های ابوالحسن شاه داشتند و شاید آنها نیز به هواداری از او برمی‌خواستند".(الگار،1370: 25)پس بعد از پیروزی در چندین درگیری شهر بابک را محاصره می‌کند ولی بعد مجبور می‌شود برای نجات برادرش از محاصرة فضلعلی خان آنجا را رها کند و پس از نجات برادر عازم فارس می‌شود و زمستان را در گرمسیر میناب می‌گذراند.(هدایت،1380: 2277/15)
آقاخان در فارس به تجهیز نیرو می‌پردازدو با دریافت 3 عراده توپ نیروهای خود را تقویت می‌کند. در اینجاست که مسئلة حمایت احتمالی انگلستان از آقا خان مطرح می‌شود. فریدون آدمیت بی پروا میگوید که "حکومت انگلیس هند به یاری او برخاست سعید خان بلوچ را به کمکش فرستاده و برای تقویتش توپخانه و مهمات جنگی از راه قندهار و سیستان روانه ساخت"(آدمیت ،1357: 252 ) اما منبعی برای این سخن خود ارائه نمی‌دهد تنها بخشی از نامه‌ای از میرزا آقاسی به سفارت انگلیس می‌آورد که در آن اشاره‌ای به ماجرای آقا خان کرده که "سرحدداران دولت علیه سلک جمعیت اورا از هم گسیخته، سه عراده توپ که روی آنها خط انگلیسی داشت از او بدست آورده، خود او فرار کرده به اردوی قشون انگلیس".(آدمیت ،1357: 255) این اشارة طعنه گونه می‌تواند صرفاً نتیجة روابط تیرة ایران و انگلیس در این دوره باشد. به هر حال آقا خان باز به سمت کرمان رهسپار می‌شود و در حومة شهر طی یک درگیری با برادر فضلعلی خان، بر او پیروز شده و تلفات سنگینی بر نیروی دولتی وارد می‌آورد.(هدایت،1380: 2277). اما با رسیدن نیروی کمکی عقب می‌نشیند و در نبردی با فضلعلی خان، با آنکه بر او برتری قوا داشت و به گفتة خودش نیروئی 24 هزار نفری داشته، به علت خیانت یارانش، جنگ را باخت و با حدود یک سوم نیروهایش عازم قندهار شده و بعد به سوی هند می‌رود (الگار، 1370: 27) او بعد از مدتی از دولت ایران برای بازگشت به کشور اجازه می‌خواهد و این تقاضاها تا زمان صدارت آقا خان نوری ادامه می‌یابد ولی نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود(الگار، 1370: 6-35)

نتیجه گیری

از مجموعة این حوادث میتوان به این نتیجه رسید که آقا خان مردی نبود که حاضر باشد باقی عمر را با آرامش در ناحیه بی اهمیت محلات بگذراند. جعل اسناد حکومت کرمان و بعد پیروزی‌هائی که در برابر نیروهای دولتی به دست آورد نشانگر جدیت او در رسیدن به قدرت و این می‌باشد که او عده‌ای زائر خانة خدا سفر نمی‌کرده و در مدتی که در محلات به سر می‌برده بیکار ننشسته و نیروئی آزموده، هر چند کوچک (که البته در محلات امکانی بیش از این هم نبوده) جمع‌آوری کرده بوده است. اما آقا خان واقعاً بدنبال چه هدف عملی‌ای بوده است؟ آیا او، هر چقدر هم در هدفش جدی می‌بود، می‌توانست به سادگی حکومتی مستقل در ایالت کرمان تشکیل دهد؟
در هر صورت اختلاف عقیده با بعضی درباریان و یا دشمنی فردی مثل عبدالمحمد محلاتی با آقا خان و عللی از این قبیل نمی‌تواند انگیزه‌ای نهائی برای تحریک آقا خان به این کار تلقی شود. از سوی دیگر در مورد انگیزه‌های دینی به نظر من نتیجة نهائی همان است که در مورد اجداد او گفته شد. پس همچنان به نظر می‌آید که انگیزه‌های شخصی او برای قدرت‌یابی بیشتر از سایر گزینه‌ها تأیید می‌شود. هنگام خروج از محلات او حاضر نشد به سادگی کشور را ترک کند حتی زمانی که در هند در میان پیروانش و تحت حمایت انگلیس به سر می‌برد بارها تلاش کرد که به ایران باز گردد و همین نشان می‌دهد که او به داشتن یک حامی قدرتمند راضی نبوده و همچنان ایران را به عنوان مکانی برای دستیابی به قدرت سیاسی مستقل در نظر داشته است. اما آقا خان زمانی که دست به اقدام زد و به سمت یزد و کرمان رفت اولاً نمی‌توانست روی اقدام کمکی دولت انگلستان (حتی به شرط آنکه این را به نفع خود می‌دید)، از آن نوعی که در مورد هرات به کار برد، حساب کند. چرا که آنها هنوز هم با دولت ایران بر سر مسئله هرات اختلاف داشتند و با زور اولتیماتوم شاه را از هرات عقب رانده بودند و گذشته از این سلطه دولت مرکزی بر کرمان، به ویژه با موقعیت جغرافیایی آن، استوار تر از آن بود که حتی انگلیس هم بتواند به این سرعت کاری از پیش ببرد. دوم اینکه شاه زخم خورده از مسئله هرات به هیچ وجه حاضر به تحمل چنین اقداماتی نبود و قطعاً با تمام قوا آنرا سرکوب می‌کرد. سوم آنکه آقا خان توان یک رویاروئی تمام عیار با دولت مرکزی را نداشت و چنانکه بعداً معلوم شد حتی یک حاکم ایالتی هم (فضلعلی خان) با کمی جدیت و ایستادگی می‌توانست او را از هدفش باز دارد.
با توجه به نتایج بالا می‌توان به نتیجة نهائی رسید که آقا خان وقتی در محلات به سر می‌برد نه تنها از امتیازاتی که در هنگام حکومت کرمان داشت محروم شده بود، سوءظن دربار را هم در کنار آن داشت. از این رو امکان اقدامی جدی و آشکار برای رسیدن به هدف خود نداشت. پس مخفیانه به گردآوری نیروئی پرداخت تا به کمک آن حداقل موقعیت پیشین خود و یا فقط کمی بیش از آن را بدست آورد اما محلات مکان مناسبی برای جمع کردن سپاه نبود و نتیجة آن هم پخش شایعاتی بود که بعداً معلوم شد چندان هم دور از واقعیت نبوده است و به هر حال او در این مکان امکان تجهیز سپاهی بزرگ را هم نداشت. پس به سرعت تصمیم به خروج از محلات و حرکت به کرمان می‌گیرد، مکانی که علاوه بر سابقة تاریخی خانواده‌اش در آنجا، دوری نسبی از مرکز و اوضاع آشفته‌اش و نیز عده‌ای پیروان هم کیش‌اش، بهترین شرایط را برای او داشت. با این همه آقا خان در این زمان می‌توانست حداکثر امید تحقق چنین هدفی را داشته باشد. اینکه بعد از مدتی قدرت‌نمائی در این ایالت و مثلاً شکست دادن حاکم ایالت و تصرف کرمان و شهرهای اطراف، پیش از آنکه شاه قاجار دست به اقدامی جدی برای سرکوب او بزند، با دولت مصالحه کند و به نسبت قدرتی که از خود نشان داده از دولت امتیازاتی بخواهد و امیدوار باشد که دولت حاکمی دست نشانده را بر صرف هزینه‌های لشکرکشی ترجیح دهد. به هر حال او علی‌رغم جدیتی که به خرج داد در برابر سرسختی فضلعلی خان تاب نیاورد و نجات نیروی باقی‌مانده را در برابر احتمال نابودی ترجیح داد. در کل شکی در این نیست که اقدامات او شورشی علیه حکومت بوده به قصد شریک شدن در قسمتی از قدرت آن و نه واکنشی در برابر بی‌عدالتی‌هائی که بر او رفته، شورشی که مهم‌ترین نتیجة آن خروج امامت اسماعیلی نزاری از ایران بوده است.

پی‌نوشت‌ها:

1- دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه اصفهان
2- دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه اصفهان

کتابنامه:
• وزیری کرمانی، احمد علی خان ،(1352)تاریخ کرمان (سالاریه) به تصحیح و تحشیه و با مقدمة محمد ابراهیم باستانی پاریزی. تهران، ابن سینا، چاپ دوم.
• خراسانی فدائی، محمد بن زین‌العابدین(1370)تاریخ اسماعیلیه (هدایة المؤمنین الطالبین) ، به تصحیح و اهتمام الکسندر سیمیونوف، تهران: انتشارات اساطیر.
• سپهر ، میرزا محمد تقی لسان الملک( 1353)ناسخ التواریخ ، به تصحیح و حواشی محمد باقر بهبودی (جلد 2) - تهران - کتابفروشی اسلامیه.
• هدایت، رضا قلی خان (1380)تاریخ روضة الصفای ناصری (جلد 15). ، به تصحیح و تحشیة جمشید کیان فر (تهران: اساطیر.
• الگار حامد( 1370)شورش آقا خان محلاتی و چند مقالة دیگر، ترجمة ابولقاسم سری (تهران: انتشارات توس.
• آدمیت، فریدون ( 1357) امیر کبیر و ایران. تهران، امیر کبیر.
• فضائی، یوسف( 1374) مذهب اسماعیلی و نهضت حسن صباح. تهران، عطائی.
• خراسانی، شیخ محمد کریم (1377) تاریخ و عقاید فرقة آقاخانیه، تنظیم و تلخیص حسین حسنی. بی‌جا، ناشر: مؤلف.
• Algar, H "AQAKHANI" in Encyclopedia Iranica. Vol. I1986