شیوه نقد کتاب
نقد کتاب چگونه باید انجام گیرد؟ این سؤالی است که پیش روی بسیاری از نویسندگان، ناقدان و علاقه مندان به این دو مقوله، قرار دارد. نویسندگان از ناهمگونی نقدها رنج می برند و با تمام تلاشی که در جهت نگارش، تحقیق و تصحیح
نویسنده: محمّدعلی سلطانی
نقد کتاب چگونه باید انجام گیرد؟ این سؤالی است که پیش روی بسیاری از نویسندگان، ناقدان و علاقه مندان به این دو مقوله، قرار دارد. نویسندگان از ناهمگونی نقدها رنج می برند و با تمام تلاشی که در جهت نگارش، تحقیق و تصحیح کتاب انجام می دهند، باز دلهره آن را دارند که اهل قلمی دست به قلم برد و ایرادهای فراوانی قطارکند. از سوی دیگر، چه بسیار اهل کتاب و مطالعه که گاه گفتنی های فراوان درباره کتابی که می خوانند، می یابند، اما نمی دانند و یا نمی توانند آن را به گوش دیگران برسانند، اگر نوشته ای خوب است، دیگران را در لذتی که خواننده چشیده است؛ سهیم سازد و اگر نوشته ای ناپسند است دیگران را از وجوه ناپسندی آن، آگاه کند تا خطا آموزی دامنگیر دیگران نشود، چرا که همه همواره بر همه خطاها واقف نمی شوند.
از جهتی دیگر، چه بسیار نوشته هایی که راهی بازار کتاب می گردد، سالهای سال بر عمر آنها می گذرد، عده ای می خرند و می خوانند بی آنکه بدانند چه انبانی از خطا و اشتباه است و چه انباری از غلط آموزی و انحراف زایی دارد و ناقدان بر محکمه نشینان دنیای کتاب، بی خیال از کنار آن می گذرند و در هم تافتگی سره و ناسره و عث و سمین را نمی نگرند.
اینها همه یک سو، اینکه انتقاد و نقد، پای خویش را در حوزه فرهنگ و معارف دینی باز کرده است و می رود که سدّی استوار در برابر سهل انگاری در نوشته های این بخش ایجاد کند، خود رویکردی مبارک و میمون است. از این روست که کار باید بر اصول و پایه استوار و قانونمند انجام گیرد تا نقد و انتقاد کتاب دینی در دام نابسامانی و غوغا سالاری نیفتد و ابزاری-گرچه به ندرت-جهت تصفیه حسابها و درگیری های فردی نشود و حتی فرصت آن را دهد که کسی در حق خویش و یا نویسنده ای دیگر، بر آینه نقد، تصور تصفیه حساب ببیند و یا آوای شوم درگیری شخصی از چرخش قلمی بشنود.
گرچه ممکن است طرفداران نقد، نظر و برداشت خوانندگان را محکمه ای بایسته برای سواسازی سره از ناسره پندارند و آن را محکی پسندیده در تشخیص خوب و بد دانند، اما حقیقت این است که حوالت دادن داوری بر فهم و درک خوانندگان همواره راه حلّ مشکل نیست و نمی تواند ذمّه نقد نگاران را از مسوولیّت دو سویه حفظ آبروی و اعتبار کتاب، و حراست از فهم و وقت خوانندگان، به طور کامل مبرّا سازد. سزاوار آن است که از اصحاب تألیف، تحقیق و نگارش، نقد نگاران، خوانندگان و اهل ذوق و بصیرت مدد جست و بر این مهمّ قواعدی متین و اصولی استوار درافکند؛ تا هر ناقدی نقد کتاب را در آن محدوده به انجام رساند و هر نویسنده ای همان چهارچوب را برای بهتر ارائه دادن نوشته اش لحاظ کند. نگارنده در این نوشته توصیه هایی چند، فراپیش می نهد، باشد که فضایی برای گفت و شنود و راهی برای گردآوری آرا و اندیشه ها گشوده شود. با تأکید بر اینکه مخاطب اصلی این توصیه ها آنانی هستند که در آغاز راهند و نه پیشکسوتان راه و پیران وادی!
آیا نگران سودجویی ناشرانی هستیم که در محضر «دخل» هر ارزشی را «خرج» می کنند؟ دلواپس بدآموزیهایی هستیم که عده ای ناآگاه و یا دغل پیشه در پی نشر آن هستند؟ طالب بهسازی و زیباسازی کتب و نشریات هستیم؟ آیا جوینده شیوه های جدید و بهتر، در رساندن پیامها و افکاریم یا می خواهیم با نقدنگاری، خویشتن را بر جامعه عرضه کنیم و اشتهاری فراچنگ آوریم؟
از همه اینها گذشته، نویسنده، مترجم، و یا مصحّح مدّعی چیست؟ آیا یک ادّعای کلی و جامع دارد؟ آیا مدعی را مسکوت گذاشته است یا در محدوده خاصّی سخن می گوید؟ هر یک از این صور نقدی ویژه می طلبد و در نظر گرفتن هر یک، نقشی اصولی در چگونگی نگارش نقد دارد. این همه افزون بر ادب نقد و نقدنگاری است که در پی بحث تفصیلی موارد و شقوق یاد شده، به اجمال بدان اشارت خواهد رفت. اما نخست به تفصیل شقوق یاد شده بر پایه شماره گذاری مزبور خواهیم پرداخت:
در این بخش ممکن است ناقد هدفش افزون بر تبیین شیوه نگارشی نویسنده، تجزیه و تحلیل فکری واعتقادی وی باشد. در این صورت باید این مطلب را نیز ذکر کند که اندیشه وی بر پایه نوشته های موجود شخص، چنین و یا چنان است، آن هم بر پایه فهم و برداشت ناقد؛ زیرا چه بسا نویسنده ای در نوشته هایش درصدد بیان آرا و عقایدش نباشد و به جای آن رأی متداول و معمول عصر خود را بیان کرده باشد، یا آنکه فهم ناقد در حدّی پایین تر از آن باشد که بتواند به درستی آرا و اندیشه های فرد را از لا به لای نوشته هایش برکشد، به ویژه آن که فهمها نسبی است و بالطبع داده های هر فکری بر پایه داشته ها و نیز توان برداشتها مبتنی است. در بخش نقد شیوه نگارشی نویسنده ضرورتی ندارد که ناقد برای اثبات مدّعایش افزون بر مقدار نیاز، شاهد و مدارک ارائه کند. اگر موادری وجود دارد که ناقد را در جزم پیدا کردن بر مدعایش، با تردید مواجه کند، حتماً باید به آن موارد اشاره کند و انصاف را فراموش نکند. بسیار مفید خواهد بود که ناقد افزون بر تبیین و تشریح نگارشی نویسنده، ضمن اشاره به منابع و مآخذ احتمالی شیوه، به ارزیابی شیوه نیز بپردازد و کاربرد آن را تبیین کند. در این صورت ناقد به ناچار باید به شیوه های متداول زمان و عصر مؤلف بپردازد و سپس جایگاه نویسنده را در آن میان تبیین کند. داوری در مورد شیوه ای کهن و سنجش آن با عصر حاضر، به دور از انصاف است، چرا که انسان فرزند زمان خویش است و باید در محدوده هم عصران به داوری گذاشته شود.
گاه ممکن است نوشته ای خاص از نویسنده مورد نظر باشد؛ در این صورت بر پایه نوع کار، نقد جهت می گیرد. اگر نقد بر تحقیق، تصحیح و احیای متنی است، باید ناقد از اطلاعات کافی در خصوص احیا متون برخوردار باشد. مرحله نخست برای احیای متن، انتخاب درست متن است. هر متنی ارزش احیا ندارد و دست کم هر متنی در اولویت احیا نیست. بنابر این مصحّح و محقّق در انتخاب متن، باید ضرورت و اهمیّت آن را در نظر بگیرد و سپس دست به کار شود.
ناقد در این مورد افزون بر تبیین اهمیِّت اقدام محقّق، می تواند با دعوت کردن دیگر محقّقان، به احیای متون کمک کند. بدیهی است که محقّق نباید آن قدر از دنیای کتاب به دور باشد که متن تحقیق شده را جهت تحقیق برگزیند که در این صورت ناقد باید با طرح مسأله، محقق را بر این دوباره کاری توجّه دهد، مگر آنکه تحقیق قبلی از وزانت لازم برخوردار نباشد و تحقیقی دوباره بطلبد. در این صورت محقق باید در مقدمه کتاب، ضمن بیان نقص تحقیق قبلی، چرایی اقدامش را توضیح داده باشد. مرحله بعدی تعیین شیوه تحقیق است، تحقیق و تصحیح مبانی مختلف دارد؛ گروهی بر مبنای قدیمی ترین نسخه موجود گام برمی دارند و موارد اختلاف دیگر نسخ را یا در پاورقی می آورند یا با بهره گیری از اجتهاد خویش، قدیمی ترین نسخه را تصحیح کرده و موارد اختلاف را در صورتی که به نظرشان نزدیک به نوشته مؤلف باشد از نسخه های متأخر برمی گزینند. گاه نیز نسخه بدل را در میان کروشه در متن می آورند، گروه دیگر به طور کامل شیوه اجتهادی را مبنای قرار می دهند. آنچه که برای اینان ملاک است، صحّت متن است و ترجیحی تاریخی بین نسخ نمی گذارند، برای عدّه ای گواهی و شهادت نسّاخ و نیز عنایت و توجّه بزرگان و متخصّصان آن رشته، از اهمیّت بسیار برخوردار است و در معارضه با دیگر حجج و دلایل، تقدم را از آن گواهی بزرگان می دانند، گروهی نیز همه این ملاکها را بر مقتضای موارد دیگر در نظر می گیرند. ناقد یا بر اساس تصریح محقق و یا بر پایه کشف خود باید شیوه محقق را به دست آورد و آنگاه بر همان پایه، به نقد متن بپردازد.
بنابر این دعوای مبنایی در خصوص نوشته چندان بایسته نیست و اگر ناقدی در اندیشه پیشنهاد شیوه خاصی از تصحیح و تحقیق متن است، می تواند آن را به صورت مستقل ارائه دهد، مرحله دیگر در تحقیق و تصحیح متن، گردآوری نسخ موجود از متن برگزیده است. محقق برای اتقان کار خویش و اطمینان از کاری که ارائه می دهد، لازم است تلاش وسیعی در جهت به دست آوردن نسخ به عمل آورد. اگر محقق به چنین بایسته ای همّت نگمارد، بر ناقد است که این کم همّتی را گوشزد کند و نشانی نسخ موجود را جهت اطلاع محقّق و نیز آگاهی خوانندگان ارائه دهد. محقق و مصحّح نمی تواند با عذر و بهانه ای همچون دست یافتن به نسخه ای قدیمی و یا تکیه کردن بر اجتهاد خویش، از تفحّص برای یافتن نسخ بیشتر دست شوید، زیرا وفور نسخ کمکی شایسته در بازیابی صحّت متن خواهد کرد و ذمّه محقّق را از انتساب ناگفته ها به مؤلف متن به دور خواهد داشت.
مرحله دیگر در امر تحقیق، مستند سازی متن است. در متون گذشته، یا اصلاً ذکری از مرجع و منبع اقوال و آرای منقوله به میان نیامده، یا آنکه تنها به نام کتاب و منبع بسنده شده است. ذکر مأخذ اگر در زمان تألیف متون گذشته، چندان اهمیتی نداشت، حذف آن اکنون شایسته نمی نماید و اهل مطالعه را توقّّع آن است که همه عبارات منقول به طور دقیق و معیّن، یاد شود. همچنین بر محقّق است که شماره آیه و سوره و نام سوره را در مواردی که از کتب مقدس آورده شده، ذکر کند. روایات، احادیث، اقوال انبیا، ائمه و نیز اصحاب را در کتبی که از آن یاد شده است، تعیین و یاد کند. اشعار، پاراگرافهای منقول را بازجوید و همه را در ذیل متن تصحیحی بیاورد. ناقد چنین متنی به طور دقیق باید موارد را تحقیق و فراموش شده ها رایاد کند. ناقد راست که سختی کار را نیز در نظر گیرد و لحظه ای خویش را به جای محقق انگارد و کلاه خویش را قاضی کند تا به عیبجویی های نا به جا، کشانده نشود. محقق نباید منقولات را به کتب متأخر از متن، ارجاع دهد. این کار یعنی از چاله درآوردن و به چاه انداختن؛ که بر هیچ محقّقی نمی زیبد. حال اگر چنین کاری صورت گرفته باشد، بر ناقد است که این شوخ را بر روی آورد تا هم شأن تحقیق پاس داشته شود و هم بر مدّعی تحقیق تفهیم گردد که این وادی نه جای وی است. چنانچه اسناد منقول به منبع غیر مناسب نیز دور از شأن تحقیق می نماید. بنابراین به مَثَل نباید محقق یک روایت را به جای کتب روایی، به یک کتاب اصولی و یا فقهی ارجاع دهد که این بیانگر کم همّتی محقق در جستن منبع اصلی است. همان گونه که استناد به منابع دست دوم نیز به دور از مقام تحقیق است، بر ناقد است که در همه این موارد دقت لازم مبذول دارد و تذکّرات بایسته را بازگوید.
توجه به ادبیات متن و استوارسازی آن و به قول محققان عرب «تقویم نصّ»، نقش کلیدی در فهم مطالب دارد و محقّق نباید از آن غفلت کند. در صورتی که متن اصلی از قوام لازم برخوردار نباشد، بر محقق است که یکی از این دو شیوه را برگزیند: قوام متن را مقدم شمارد و ضمن آورد کلام مؤلف در پاورقی و یا داخل کروشه، تعبیر پیشنهادی را در متن جای دهد، یا آنکه متن پشنهادی خود را در زیر و کلام مؤلف را متن اصلی قرار دهد. البته چنین به نظر می رسد که شیوه دوم به امانتداری نزدیکتر و در نظر محققان قابل قبول باشد.
ناقد گاه بر آن است که متن ترجمه شده ای را به نقد کشد. در این صورت نخست انتخاب مترجم را مورد بررسی قرار می دهد و با توجّه به ضرورتها و نیازهای موجود در موضوع متن منتخب، نقش آن را در رفع نیازها و ضرورتها می سنجد تا از این راه ضرورت ترجمه چنین متنی را تبیین کند. این کار به مترجمان کمک خواهد کرد تا در انتخاب متون برای ترجمه به واقعیت گرایی نزدیک شوند و ترجمه را برای ترجمه انجام ندهند. ناقد ضمن بررسی نوشته های موجود در موضوع مورد نظر مترجم، جایگاه متن منتخب را تبیین می کند و در صورتی که متن منتخب از جایگاه قابل توجیهی در مجموعه نوشته ها برخوردار باشد، بر ارزش انتخاب مترجم تأکید و آن را برای خوانندگان تبیین می کند وگرنه مترجم را به متون مناسبتر رهنمون می گردد. لازمه چنین کاری توانمندی ناقد در برکشیدن مناسبترین متون از بین متون و دسترسی وی به متون موجود در زبان اصلی است. در مواردی وجود نوشته های استوار در زبان فارسی، نیاز به ترجمه را تا حدودی کم رنگ می کند.
در این موارد با توجه به صرف نیروی انسانی و امکانات مادی در ترجمه متون کم ارزش،باید اقتصادی بودن کار در نظر گرفته شود و بر ناقدان است که بر این نکات تأکید کنند تا مترجمان را به گزینش متون مناسبتر سوق دهند.
ناقد پس از این مرحله به نقد متن می پردازد. ناقدان متون ترجمه شده، باید به ظرافتکاریهای ادبی و اصطلاحات متداول بین دو زبان آگاهی داشته باشند تا در بررسی کار مترجم قوت و ضعف ترجمه را به دست آورند. مترجمان معمولاً یکی از این دو شیوه را در ترجمه به کار می گیرند: گروهی بر این باورند که لازمه امانتداری در ترجمه، تقیّد به الفاظ و تعبیرات برگزیده نویسنده است؛ از این رو خود را در چهارچوب الفاظ محدود می سازد. این گونه مترجمان معمولاً دقیق و دشوارنویس هستند و میدان عمل آنان محدود است و گاه مقصودشان در لابلای کلمات گم می شود و یا به دشواری به دست می آید. منتقدان چنین مترجمانی باید بیشتر به معادلهای برگزیده مترجم بپردازند و ضمن بررسی اصطلاحات و معادلات مترجم، درستی و نادرستی آن را تبیین کرده و در صورت امکان معادلات و اصطلاحات بهتری پیشنهاد کنند تا دست مترجم در چاپهای بعدی برای انتخاب معادل بازتر باشد. بررسی درصد حفظ پیام در چنین ترجمه ای از وظایف ناقدان است. البته بخشی از نارسایی پیام را باید به حساب تعهّد مترجم به ترجمه لفظ به لفظ گذاشت. گروه دیگری از مترجمان بر این اعتقادند که وظیفه ترجمه رساندن پیام نویسنده به خواننده در زبان دیگر است و تقیّد به تعبیرات و الفاظ برگزیده مؤلف، ضرورتی ندارد. اینان از میدان مانور بیشتری برخوردارند و آسانتر و روانتر می نویسند.
منتقدان چنین ترجمه هایی، بیشتر به نقد محتوایی می پردازند تا نقد کلمه به کلمه، به این معنا که ناقد، محتوای موجود در متن اصلی را با محتوایی که در متن ترجمه آمده، می سنجد و توان مترجم را در انتقال پیام، مورد بررسی قرار می دهد. در اینکه کدام یک ازاین دو شیوه مناسبتر است، میان مترجمان بحث مفصّل وجود دارد، امّا این نکته مسلّم است که ناقدان نباید اشکالات مبنایی را وارد نقد خود کنند و کار مترجمی را که به مبنایی خاص معتقد است، بر مبنای دیگری به نقد کشند.
پاره ای از ناقدان، گاه به جای نقد «ترجمه» به نقد متن بر پایه ترجمه آن می پردازند و در واقع کار و ایده مؤلف را برای نقد و بررسی بر می گزینند. در این مورد باید گفت با توجه به اینکه در هر ترجمه ای، ذوق، سلیقه و فهم مترجم دخیل است، محصول به دست آمده را نمی توان تنها کار مؤلف دانست. از این رو نقد نویسنده بر پایه کتابی که از وی ترجمه شده است، چندان روا نیست و بهتر این است که در چنین مواردی نوشته مؤلف به زبان اصلی مورد نقد قرار گیرد، یا آنکه مسؤولیت صحّت مطالب بر عهده مترجم گذاشته شود.
گاه ممکن است متن برگزیده برای ترجمه، متنی کهن و قدیمی باشد. در این صورت وظیفه مترجم افزون بر ترجمه، شامل تحقیق نیز می شود و همه وظایفی که محقق برای استخراج و تحقیق متن دارد، برعهده مترجم نیز می آید. بنابراین در چنین مواردی توانمندی و تسلط مترجم بر دو زبان و موضوع متن کافی نیست،بلکه باید از فنون احیای متون و شناخت نسخ نیز بهره مند باشد و قبل از اقدام به ترجمه، متن را با تمام شروط احیا کند و سپس به ترجمه دست یازد. از این رو ناقد چنین متنی، باید از دو زاویه کتاب را مورد بحث قرار دهد، یا آنکه در آغاز کار تأکید کند که در نقدش زاویه خاصّی مورد نظر است و زاویه دیگر را به متخصّصان فن وابگذارد.
تا اینجا شیوه نقد به گونه گذرا، برای آنجا که مورد نقد، شیوه کار نویسنده تحقیق و احیای متن و یا ترجمه باشد، بیان شد، در ادامه به دیگر شیوه های نقد، پرداخته خواهد شد.(1)
به اهتمام مؤسسه خانه کتاب، کتاب نقد و نقد کتاب، تهران: خانه کتاب، چاپ اوّل، آبان 1386
از جهتی دیگر، چه بسیار نوشته هایی که راهی بازار کتاب می گردد، سالهای سال بر عمر آنها می گذرد، عده ای می خرند و می خوانند بی آنکه بدانند چه انبانی از خطا و اشتباه است و چه انباری از غلط آموزی و انحراف زایی دارد و ناقدان بر محکمه نشینان دنیای کتاب، بی خیال از کنار آن می گذرند و در هم تافتگی سره و ناسره و عث و سمین را نمی نگرند.
اینها همه یک سو، اینکه انتقاد و نقد، پای خویش را در حوزه فرهنگ و معارف دینی باز کرده است و می رود که سدّی استوار در برابر سهل انگاری در نوشته های این بخش ایجاد کند، خود رویکردی مبارک و میمون است. از این روست که کار باید بر اصول و پایه استوار و قانونمند انجام گیرد تا نقد و انتقاد کتاب دینی در دام نابسامانی و غوغا سالاری نیفتد و ابزاری-گرچه به ندرت-جهت تصفیه حسابها و درگیری های فردی نشود و حتی فرصت آن را دهد که کسی در حق خویش و یا نویسنده ای دیگر، بر آینه نقد، تصور تصفیه حساب ببیند و یا آوای شوم درگیری شخصی از چرخش قلمی بشنود.
گرچه ممکن است طرفداران نقد، نظر و برداشت خوانندگان را محکمه ای بایسته برای سواسازی سره از ناسره پندارند و آن را محکی پسندیده در تشخیص خوب و بد دانند، اما حقیقت این است که حوالت دادن داوری بر فهم و درک خوانندگان همواره راه حلّ مشکل نیست و نمی تواند ذمّه نقد نگاران را از مسوولیّت دو سویه حفظ آبروی و اعتبار کتاب، و حراست از فهم و وقت خوانندگان، به طور کامل مبرّا سازد. سزاوار آن است که از اصحاب تألیف، تحقیق و نگارش، نقد نگاران، خوانندگان و اهل ذوق و بصیرت مدد جست و بر این مهمّ قواعدی متین و اصولی استوار درافکند؛ تا هر ناقدی نقد کتاب را در آن محدوده به انجام رساند و هر نویسنده ای همان چهارچوب را برای بهتر ارائه دادن نوشته اش لحاظ کند. نگارنده در این نوشته توصیه هایی چند، فراپیش می نهد، باشد که فضایی برای گفت و شنود و راهی برای گردآوری آرا و اندیشه ها گشوده شود. با تأکید بر اینکه مخاطب اصلی این توصیه ها آنانی هستند که در آغاز راهند و نه پیشکسوتان راه و پیران وادی!
1. محدوده کار
نخست باید اندیشید که چه را نقد می کنیم و محدوده کار ناقد تا کجاست؛ آیا آنچه که در اندیشه نقد آن هستیم، نویسنده و شیوه کار وی است؟ تنها نقد اثری خاص از مجموعه نوشته های نویسنده، مراد است یا تمامی آثار وی مورد عنایت است؟ کار مورد نقد، تصحیح، تحقیق و ارائه متنی است که پیشینیان تهیه دیده اند یا ترجمه ای است که مترجم از زبانی به زبان دیگر برگردانیده است؟ آیا کار مترجم مورد نظر است و یا کار نویسنده؟ ترجمه از آثار معاصران است. یا افزون بر ترجمه تحقیق نیز می طلبد؟ آیا تألیف، گردآوری و جمع بندی آرا و گفته های گوناگون مورد نظر است؟ سرو کار با نقد و بررسی اصل اندیشه است، یا با توضیح و تبیین اندیشه؟ آیا کار نقد مربوط به فعالیت ناشر است، یا کاری است مربوط به ویراستار و یا ویراستاران یک نوشته؟ هر کدام از اینها نقدی ویژه می طلبد و اگر بدون توجه به محدوده کار، دست به قلم برده شود ممکن است به ناحق گفته ای ناروا در شأن نوشته ای بر قلم جاری گردد که جز تلخ کامیِ خاطر نویسنده، بازدهی نداشته باشد.2. تعیین هدف
در این مرحله، ناقد باید نزد خود، برای این پرسشها، پاسخی مناسب داشته باشد: چرا کتاب خاصی را نقد می کنیم؟ آیا هدف آن است که به خواننده پیش از آغاز مطالعه، اطلاعات کلّی در خصوص موضوع کتاب ارائه دهیم تا به موقع خواندن استفاده بهتری ببرد؟ آیا درصددیم که اهل کتاب را به وجود نوشته ای در موضوعی رهنمون کنیم؟ آیا در پی آنیم که به ارزیابی نوشته خاصّی در بین نوشته هایی که در حول و حوش موضوع، نگاشته شده، دست یازیم؟ آیا می خواهیم نویسنده پرنویس و بی دقّتی را تأدیب کنیم؟ آیا در اندیشه دور ساختن عرصه نگارش از حضور معدود نویسندگان تاجر پیشه ای هستیم که وادی معارف را دکّان می پندارند؟ آیا برآنیم از نویسنده ای پرتالش و دلسوزی تقدیر کنیم که همه هستی خویش را به پای معارف ریخته است؟ آیا در فکر آنیم که نویسندگان و اهل فکر را به نوآوری فکری خاص توجه دهیم تا در راستای پیشبرد و پیرایش آن گام بردارند؟آیا نگران سودجویی ناشرانی هستیم که در محضر «دخل» هر ارزشی را «خرج» می کنند؟ دلواپس بدآموزیهایی هستیم که عده ای ناآگاه و یا دغل پیشه در پی نشر آن هستند؟ طالب بهسازی و زیباسازی کتب و نشریات هستیم؟ آیا جوینده شیوه های جدید و بهتر، در رساندن پیامها و افکاریم یا می خواهیم با نقدنگاری، خویشتن را بر جامعه عرضه کنیم و اشتهاری فراچنگ آوریم؟
3. نتیجه سنجی
پرسشهایی که ناقد در این مرحله می باید بدانها پاسخ داده باشد، عبارتند از: نتیجه نقد چه خواهد بود؟ آیا در پی نشر نقد، نویسنده، سپاسگزار ناقد خواهد بود؟ آیا نقد به گسترش اندیشه مطروح در کتاب مورد نقد، کمک نخواهد کرد؟ آیا نویسنده خشمگین خواهد شد؟ آیا خواننده به مقدار وقتی که مصرف می کند، نتیجه خواهد گرفت؟ آیا خواننده اعتماد خود را به نویسنده به کلی از دست خواهد داد؟ آیا نویسنده در چاپهای بعدی و یا کارهای بعد از نقد یاد شده بهره خواهد گرفت؟ آیا نشر نقد موجب شکستن قداست خاصّی نخواهد شد؟ آیا شکستن این قداست مفید است یا مضرّ؟ آیا نقد به تبیین موضوع کمک خواهد کرد؟ آیا پیام این نقد، توانایی جذب و جلب افکار را دارد؟ و آیا...4. ارزشیابی نخستین
ملاک این ارزیابی، می تواند چنین پرسشهایی باشد: آیا نوشته ای که در پی نقد آنیم،به نقد کردن می ارزد؟ گستره نشر کتاب با محدوده نشر نقد، هماهنگی دارد؟ آیا گوش شنوایی در محدوده نفوذ کتاب، برای نقد هست؟ آیا بین ناقد و مؤلف همگونی شخصیّتی و یا قرابت شخصیتی وجود دارد، به گونه ای که کار ناقد موجب اعتبار نا به جا یا بی اعتباری نا به جا برای کتاب یا مؤلف آن نشود؟از همه اینها گذشته، نویسنده، مترجم، و یا مصحّح مدّعی چیست؟ آیا یک ادّعای کلی و جامع دارد؟ آیا مدعی را مسکوت گذاشته است یا در محدوده خاصّی سخن می گوید؟ هر یک از این صور نقدی ویژه می طلبد و در نظر گرفتن هر یک، نقشی اصولی در چگونگی نگارش نقد دارد. این همه افزون بر ادب نقد و نقدنگاری است که در پی بحث تفصیلی موارد و شقوق یاد شده، به اجمال بدان اشارت خواهد رفت. اما نخست به تفصیل شقوق یاد شده بر پایه شماره گذاری مزبور خواهیم پرداخت:
الف-تفصیل مبحث محدوده کار
همان گونه که گذشت ناقد باید نخست محدوده کار خود را روشن کند، محدوده کار ممکن است شیوه نویسندگی نویسنده ای باشد. در این صورت ناقد افزون بر آگاهی از شیوه های نگارشی گوناگون باید از توان تشخیص و بازنمود شیوه خاص نویسنده از مجموعه نوشته های وی را برخوردار باشد. ناقد نخست باید در پی جمع آوری و مطالعه تمام آثار نویسنده باشد و در ضمن مطالعه همگونی های گوناگون را که از نوشته های مختلف وی به دست می آورد، فهرست برداری و برای هر شقّ از همگونی، بخش هایی از نوشته های مختلف را یادداشت کند. برای نمونه اگر نویسنده ای در نوشته هایش استوار نویس و دقّت پیشه است، نمونه هایی از این دقت را از جاهای گوناگون تألیفاتش برکشد تا در حین استدلال، بدانها استدلال کند و اگر در نوشتن سهل انگار است، برای آن نیز شواهدی فراهم آورد، اما قبل از همه باید پیشداوری را بر کنار نهد و همگونی ها را در ضمن مطالعه آثارش به دست آورد.در این بخش ممکن است ناقد هدفش افزون بر تبیین شیوه نگارشی نویسنده، تجزیه و تحلیل فکری واعتقادی وی باشد. در این صورت باید این مطلب را نیز ذکر کند که اندیشه وی بر پایه نوشته های موجود شخص، چنین و یا چنان است، آن هم بر پایه فهم و برداشت ناقد؛ زیرا چه بسا نویسنده ای در نوشته هایش درصدد بیان آرا و عقایدش نباشد و به جای آن رأی متداول و معمول عصر خود را بیان کرده باشد، یا آنکه فهم ناقد در حدّی پایین تر از آن باشد که بتواند به درستی آرا و اندیشه های فرد را از لا به لای نوشته هایش برکشد، به ویژه آن که فهمها نسبی است و بالطبع داده های هر فکری بر پایه داشته ها و نیز توان برداشتها مبتنی است. در بخش نقد شیوه نگارشی نویسنده ضرورتی ندارد که ناقد برای اثبات مدّعایش افزون بر مقدار نیاز، شاهد و مدارک ارائه کند. اگر موادری وجود دارد که ناقد را در جزم پیدا کردن بر مدعایش، با تردید مواجه کند، حتماً باید به آن موارد اشاره کند و انصاف را فراموش نکند. بسیار مفید خواهد بود که ناقد افزون بر تبیین و تشریح نگارشی نویسنده، ضمن اشاره به منابع و مآخذ احتمالی شیوه، به ارزیابی شیوه نیز بپردازد و کاربرد آن را تبیین کند. در این صورت ناقد به ناچار باید به شیوه های متداول زمان و عصر مؤلف بپردازد و سپس جایگاه نویسنده را در آن میان تبیین کند. داوری در مورد شیوه ای کهن و سنجش آن با عصر حاضر، به دور از انصاف است، چرا که انسان فرزند زمان خویش است و باید در محدوده هم عصران به داوری گذاشته شود.
گاه ممکن است نوشته ای خاص از نویسنده مورد نظر باشد؛ در این صورت بر پایه نوع کار، نقد جهت می گیرد. اگر نقد بر تحقیق، تصحیح و احیای متنی است، باید ناقد از اطلاعات کافی در خصوص احیا متون برخوردار باشد. مرحله نخست برای احیای متن، انتخاب درست متن است. هر متنی ارزش احیا ندارد و دست کم هر متنی در اولویت احیا نیست. بنابر این مصحّح و محقّق در انتخاب متن، باید ضرورت و اهمیّت آن را در نظر بگیرد و سپس دست به کار شود.
ناقد در این مورد افزون بر تبیین اهمیِّت اقدام محقّق، می تواند با دعوت کردن دیگر محقّقان، به احیای متون کمک کند. بدیهی است که محقّق نباید آن قدر از دنیای کتاب به دور باشد که متن تحقیق شده را جهت تحقیق برگزیند که در این صورت ناقد باید با طرح مسأله، محقق را بر این دوباره کاری توجّه دهد، مگر آنکه تحقیق قبلی از وزانت لازم برخوردار نباشد و تحقیقی دوباره بطلبد. در این صورت محقق باید در مقدمه کتاب، ضمن بیان نقص تحقیق قبلی، چرایی اقدامش را توضیح داده باشد. مرحله بعدی تعیین شیوه تحقیق است، تحقیق و تصحیح مبانی مختلف دارد؛ گروهی بر مبنای قدیمی ترین نسخه موجود گام برمی دارند و موارد اختلاف دیگر نسخ را یا در پاورقی می آورند یا با بهره گیری از اجتهاد خویش، قدیمی ترین نسخه را تصحیح کرده و موارد اختلاف را در صورتی که به نظرشان نزدیک به نوشته مؤلف باشد از نسخه های متأخر برمی گزینند. گاه نیز نسخه بدل را در میان کروشه در متن می آورند، گروه دیگر به طور کامل شیوه اجتهادی را مبنای قرار می دهند. آنچه که برای اینان ملاک است، صحّت متن است و ترجیحی تاریخی بین نسخ نمی گذارند، برای عدّه ای گواهی و شهادت نسّاخ و نیز عنایت و توجّه بزرگان و متخصّصان آن رشته، از اهمیّت بسیار برخوردار است و در معارضه با دیگر حجج و دلایل، تقدم را از آن گواهی بزرگان می دانند، گروهی نیز همه این ملاکها را بر مقتضای موارد دیگر در نظر می گیرند. ناقد یا بر اساس تصریح محقق و یا بر پایه کشف خود باید شیوه محقق را به دست آورد و آنگاه بر همان پایه، به نقد متن بپردازد.
بنابر این دعوای مبنایی در خصوص نوشته چندان بایسته نیست و اگر ناقدی در اندیشه پیشنهاد شیوه خاصی از تصحیح و تحقیق متن است، می تواند آن را به صورت مستقل ارائه دهد، مرحله دیگر در تحقیق و تصحیح متن، گردآوری نسخ موجود از متن برگزیده است. محقق برای اتقان کار خویش و اطمینان از کاری که ارائه می دهد، لازم است تلاش وسیعی در جهت به دست آوردن نسخ به عمل آورد. اگر محقق به چنین بایسته ای همّت نگمارد، بر ناقد است که این کم همّتی را گوشزد کند و نشانی نسخ موجود را جهت اطلاع محقّق و نیز آگاهی خوانندگان ارائه دهد. محقق و مصحّح نمی تواند با عذر و بهانه ای همچون دست یافتن به نسخه ای قدیمی و یا تکیه کردن بر اجتهاد خویش، از تفحّص برای یافتن نسخ بیشتر دست شوید، زیرا وفور نسخ کمکی شایسته در بازیابی صحّت متن خواهد کرد و ذمّه محقّق را از انتساب ناگفته ها به مؤلف متن به دور خواهد داشت.
مرحله دیگر در امر تحقیق، مستند سازی متن است. در متون گذشته، یا اصلاً ذکری از مرجع و منبع اقوال و آرای منقوله به میان نیامده، یا آنکه تنها به نام کتاب و منبع بسنده شده است. ذکر مأخذ اگر در زمان تألیف متون گذشته، چندان اهمیتی نداشت، حذف آن اکنون شایسته نمی نماید و اهل مطالعه را توقّّع آن است که همه عبارات منقول به طور دقیق و معیّن، یاد شود. همچنین بر محقّق است که شماره آیه و سوره و نام سوره را در مواردی که از کتب مقدس آورده شده، ذکر کند. روایات، احادیث، اقوال انبیا، ائمه و نیز اصحاب را در کتبی که از آن یاد شده است، تعیین و یاد کند. اشعار، پاراگرافهای منقول را بازجوید و همه را در ذیل متن تصحیحی بیاورد. ناقد چنین متنی به طور دقیق باید موارد را تحقیق و فراموش شده ها رایاد کند. ناقد راست که سختی کار را نیز در نظر گیرد و لحظه ای خویش را به جای محقق انگارد و کلاه خویش را قاضی کند تا به عیبجویی های نا به جا، کشانده نشود. محقق نباید منقولات را به کتب متأخر از متن، ارجاع دهد. این کار یعنی از چاله درآوردن و به چاه انداختن؛ که بر هیچ محقّقی نمی زیبد. حال اگر چنین کاری صورت گرفته باشد، بر ناقد است که این شوخ را بر روی آورد تا هم شأن تحقیق پاس داشته شود و هم بر مدّعی تحقیق تفهیم گردد که این وادی نه جای وی است. چنانچه اسناد منقول به منبع غیر مناسب نیز دور از شأن تحقیق می نماید. بنابراین به مَثَل نباید محقق یک روایت را به جای کتب روایی، به یک کتاب اصولی و یا فقهی ارجاع دهد که این بیانگر کم همّتی محقق در جستن منبع اصلی است. همان گونه که استناد به منابع دست دوم نیز به دور از مقام تحقیق است، بر ناقد است که در همه این موارد دقت لازم مبذول دارد و تذکّرات بایسته را بازگوید.
توجه به ادبیات متن و استوارسازی آن و به قول محققان عرب «تقویم نصّ»، نقش کلیدی در فهم مطالب دارد و محقّق نباید از آن غفلت کند. در صورتی که متن اصلی از قوام لازم برخوردار نباشد، بر محقق است که یکی از این دو شیوه را برگزیند: قوام متن را مقدم شمارد و ضمن آورد کلام مؤلف در پاورقی و یا داخل کروشه، تعبیر پیشنهادی را در متن جای دهد، یا آنکه متن پشنهادی خود را در زیر و کلام مؤلف را متن اصلی قرار دهد. البته چنین به نظر می رسد که شیوه دوم به امانتداری نزدیکتر و در نظر محققان قابل قبول باشد.
ناقد گاه بر آن است که متن ترجمه شده ای را به نقد کشد. در این صورت نخست انتخاب مترجم را مورد بررسی قرار می دهد و با توجّه به ضرورتها و نیازهای موجود در موضوع متن منتخب، نقش آن را در رفع نیازها و ضرورتها می سنجد تا از این راه ضرورت ترجمه چنین متنی را تبیین کند. این کار به مترجمان کمک خواهد کرد تا در انتخاب متون برای ترجمه به واقعیت گرایی نزدیک شوند و ترجمه را برای ترجمه انجام ندهند. ناقد ضمن بررسی نوشته های موجود در موضوع مورد نظر مترجم، جایگاه متن منتخب را تبیین می کند و در صورتی که متن منتخب از جایگاه قابل توجیهی در مجموعه نوشته ها برخوردار باشد، بر ارزش انتخاب مترجم تأکید و آن را برای خوانندگان تبیین می کند وگرنه مترجم را به متون مناسبتر رهنمون می گردد. لازمه چنین کاری توانمندی ناقد در برکشیدن مناسبترین متون از بین متون و دسترسی وی به متون موجود در زبان اصلی است. در مواردی وجود نوشته های استوار در زبان فارسی، نیاز به ترجمه را تا حدودی کم رنگ می کند.
در این موارد با توجه به صرف نیروی انسانی و امکانات مادی در ترجمه متون کم ارزش،باید اقتصادی بودن کار در نظر گرفته شود و بر ناقدان است که بر این نکات تأکید کنند تا مترجمان را به گزینش متون مناسبتر سوق دهند.
ناقد پس از این مرحله به نقد متن می پردازد. ناقدان متون ترجمه شده، باید به ظرافتکاریهای ادبی و اصطلاحات متداول بین دو زبان آگاهی داشته باشند تا در بررسی کار مترجم قوت و ضعف ترجمه را به دست آورند. مترجمان معمولاً یکی از این دو شیوه را در ترجمه به کار می گیرند: گروهی بر این باورند که لازمه امانتداری در ترجمه، تقیّد به الفاظ و تعبیرات برگزیده نویسنده است؛ از این رو خود را در چهارچوب الفاظ محدود می سازد. این گونه مترجمان معمولاً دقیق و دشوارنویس هستند و میدان عمل آنان محدود است و گاه مقصودشان در لابلای کلمات گم می شود و یا به دشواری به دست می آید. منتقدان چنین مترجمانی باید بیشتر به معادلهای برگزیده مترجم بپردازند و ضمن بررسی اصطلاحات و معادلات مترجم، درستی و نادرستی آن را تبیین کرده و در صورت امکان معادلات و اصطلاحات بهتری پیشنهاد کنند تا دست مترجم در چاپهای بعدی برای انتخاب معادل بازتر باشد. بررسی درصد حفظ پیام در چنین ترجمه ای از وظایف ناقدان است. البته بخشی از نارسایی پیام را باید به حساب تعهّد مترجم به ترجمه لفظ به لفظ گذاشت. گروه دیگری از مترجمان بر این اعتقادند که وظیفه ترجمه رساندن پیام نویسنده به خواننده در زبان دیگر است و تقیّد به تعبیرات و الفاظ برگزیده مؤلف، ضرورتی ندارد. اینان از میدان مانور بیشتری برخوردارند و آسانتر و روانتر می نویسند.
منتقدان چنین ترجمه هایی، بیشتر به نقد محتوایی می پردازند تا نقد کلمه به کلمه، به این معنا که ناقد، محتوای موجود در متن اصلی را با محتوایی که در متن ترجمه آمده، می سنجد و توان مترجم را در انتقال پیام، مورد بررسی قرار می دهد. در اینکه کدام یک ازاین دو شیوه مناسبتر است، میان مترجمان بحث مفصّل وجود دارد، امّا این نکته مسلّم است که ناقدان نباید اشکالات مبنایی را وارد نقد خود کنند و کار مترجمی را که به مبنایی خاص معتقد است، بر مبنای دیگری به نقد کشند.
پاره ای از ناقدان، گاه به جای نقد «ترجمه» به نقد متن بر پایه ترجمه آن می پردازند و در واقع کار و ایده مؤلف را برای نقد و بررسی بر می گزینند. در این مورد باید گفت با توجه به اینکه در هر ترجمه ای، ذوق، سلیقه و فهم مترجم دخیل است، محصول به دست آمده را نمی توان تنها کار مؤلف دانست. از این رو نقد نویسنده بر پایه کتابی که از وی ترجمه شده است، چندان روا نیست و بهتر این است که در چنین مواردی نوشته مؤلف به زبان اصلی مورد نقد قرار گیرد، یا آنکه مسؤولیت صحّت مطالب بر عهده مترجم گذاشته شود.
گاه ممکن است متن برگزیده برای ترجمه، متنی کهن و قدیمی باشد. در این صورت وظیفه مترجم افزون بر ترجمه، شامل تحقیق نیز می شود و همه وظایفی که محقق برای استخراج و تحقیق متن دارد، برعهده مترجم نیز می آید. بنابراین در چنین مواردی توانمندی و تسلط مترجم بر دو زبان و موضوع متن کافی نیست،بلکه باید از فنون احیای متون و شناخت نسخ نیز بهره مند باشد و قبل از اقدام به ترجمه، متن را با تمام شروط احیا کند و سپس به ترجمه دست یازد. از این رو ناقد چنین متنی، باید از دو زاویه کتاب را مورد بحث قرار دهد، یا آنکه در آغاز کار تأکید کند که در نقدش زاویه خاصّی مورد نظر است و زاویه دیگر را به متخصّصان فن وابگذارد.
تا اینجا شیوه نقد به گونه گذرا، برای آنجا که مورد نقد، شیوه کار نویسنده تحقیق و احیای متن و یا ترجمه باشد، بیان شد، در ادامه به دیگر شیوه های نقد، پرداخته خواهد شد.(1)
پی نوشت :
1. آینه پژوهش (سال5، شماره 4، آذر-دی 1372).
منبع مقاله :به اهتمام مؤسسه خانه کتاب، کتاب نقد و نقد کتاب، تهران: خانه کتاب، چاپ اوّل، آبان 1386
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}