نویسنده: محمد فنایی اشکوری




 
1. نقادی فقط رد یک اندیشه نیست، بلکه ارزیابی و تشخیص صحیح از سقیم آن است. لذا اولین شرط لازم برای نقد یک سخن فهم آن است. قبل از فهم درست یک مدعا نباید به صرف داشتن یک تصور مبهم و اجمالی به نقد آن پرداخت. چیزی که در بین ما بسیار رایج است. ملاک متعصب بودن و آزاد فکر بودن در رد یا قبول یک عقیده، محتوا و مضمون آن عقیده نیست، بلکه روش مواجهه و رهبرد به آن است. اگر کسی به افکار دیگران بها ندهد و آنها را دون شأن خواندن و شنیدن بداند، حاضر به گفتگو و مباحثه نباشد، یا در مباحثه تنها غرضش غلبه بر رقیب و محکوم کردن آن باشد نه مبادله رأی و آموختن نکته ای و یا اگر همه این امور هست آداب منطقی و اخلاقی مباحثه را رعایت نکند، چنین کسی متعصب و جامد الفکر است معتقدش هرچه که باشد. اگر خلاف این باشد حقیقت جو و آزاد فکر است. معتقدش هر چه که باشد.
2. بعضی چنان مفتون و مسحور افکار فرد یا افرادی می شوند که می پندارند هرچه و هر جور و هر قدر که آنها بگویند نه تنها درست، بلکه آن بهترین وجه ممکن است. اینان به هیچ نحو استقلال فکری ندارند؛ خود برای خود نمی اندیشند بلکه نا آگاهانه نماینده ای را انتخاب کرده اند که برای آنان و به جای آنان فکر کند، آنگاه محصولش را در اختیار ایشان بگذارد. فکر، سخن و قلم اینان چیزی جز تکرار مرتبه نازله فکر دیگری نیست.
حرف حکمت بر زبان ناحکیم
حلیه های عاریت دان ای سلیم
بانگ هدهد گر بیاموز قطا
راز هدهد کو پیغام صبا
بانگ پررسته ز پر بسته بدان
تاج شاهان را ز تاج هدهدان
و کسانی درباره همان افراد چنین گمان می کنند که آنها هرچه و هرجور بگویند بدترین و شرارت آمیزترین است. همچنین دسته دوم نیز درباره افراد مورد علاقه خود همین گونه می اندیشند و مخالفین شان برعکس. هر گروه نیز بر وضع خود قاطع و در گمراهی طرف مقابل جازم است و کل حزب بما لدیهم فرحون. از حیث روش هر دو به یک اندازه از جاده منطق دورند. و از کسانی نیستند که به همه گونه سخن گوش می دهند. اما بهترین آن را می پذیرند، بلکه ملاک را من قال قرار داده اند که نه ما قال. امام علی علیه السلام فرمود: «ان دین الله لا یعرف بالرجال، بل بآیه الحق: فاعرف الحق تعرف اهله، یا حارث ان الحق احسن الحدیث، و الصادع به مجاهد...».(1)
3. از شیوه های نادرست در نقد اندیشه ها انگ و برچسب زدن به صاحبان اندیشه ها و انتساب آنها به افراد و مکاتب و مسالک بیگانه و نامطلوب و در یک کلام برخورد کلیشه ای (stereotype) است. در مقام نقد اندیشه ها استفاده از برچسبهایی چون ارتجاعی، قشری، غربی، غرب زده، علم زده، عوام زده، لیبرال، فاشیست، مستبد، انحصارطلب، ملی گرا، کهنه گرا، مارکسیسم زده، ارسطوئی، پوپری، هایدگری و... به رغم اینکه متأسفانه در تحقیر و از میدان به درکردن رقیب، و البته به طور موقت، بسیار توانا است، اما اجتماع همه این القاب مطرود ذره ای در بنیان منطقی سخن و اندیشه کسی، استوار باشد یا سست، خلل وارد نمی کند. همین طور انتساب به اماکن و افراد مقدس و والا نیز هرچند افتخار و امتیازی است اما این خود به تنهایی دلیل درستی و اعتبار سخن و فکر کسی نمی شود. این قسم امور هرچه باشد از حوزه کار فکری بیرون است، البته تنها مشغله آدمیان کارفکری نیست.
4. با فکر برخورد صنفی نکنیم، و آن را معیار درستی و نادرستی قرار ندهیم، صف بندیهای صنفی در فکر مبنایش هرچه باشد علمی و منطقی نیست. حوزه ای، دانشگاهی، شرقی، غربی، عربی، یونانی، باستانی و مدرن بودن نسبت به صحت و سقم فکر و نظر بی طرف و خنثی است. اینها همه در غیبت عقل و منطق معیار می شوند، اما جایی که سلطان عقل حاکم است مجالی برای این صف بندیها نیست. مگر حق و باطل و درست و نادرست خود معیاری ندارند که باید از این عناوین مدد جست؟
5. در مقام نقد افکار دیگران، تندی، درشتی و خشم نکنیم و بدانیم که فکر را فقط با فکر می توان اصلاح کرد. با ابرو در هم کشیدن و تخلیه هیجانی و عقده گشایی هیچ مشکل فکری حل نمی شود. خردمند کسی است که عقلش از احساسش آسیب نبیند و هر دو در مقام و شأن خود باشند و جایگزین دیگری نشوند. بحث علمی را به مراء و جدال کشیدن، و لفاظی و مغالطه در انداختن و مچ گرفتن و به جای دنبال حقیقت گشتن غلبه بر رقیب را هدف قرار دادن چیزی جز غلبه هوا نیست. آنجا که عاقله به فرمان غضبیه یا شهویه می گردد منطق وجود ندارد. تفاوت آشکار هست بین آنکه در بحث و نقد به دنبال نشان دادن خود است و آنکه به دنبال حقیقت و در دفاع از آن چالش می کند. تفاوت خود مدار و حق مدار در روشهایی که در بحث از آن استفاده می کنند آشکار می شود. آنکه به دنبال حقیقت است و درد دین دارد برای تأمین این آرمان به روشهای غیراخلاقی متوسل نمی شود، اگر هم به آن طرق متوسل می شود سخت در اشتباه است. چطور می شود برای دفاع از یک دسته از ارزشها دسته دیگر از ارزشها را نفی کرد، اما آنکه به چیزی ورای اهوای خود نمی اندیشند به راحتی اصول اخلاقی را نادیده می گیرد. در قرآن کریم شیوه دعوت به حق و تصحیح افکار به وضوح ترسیم شده است، آنجا که فرمود: «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ ألْمَوْعِظَةِ ألْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ‌».(2) راه دعوت به حق برخورد حکیمانه و بیان خیرخواهانه و مباحثه به نیکوترین وجه آن است. و در جای دیگر فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ‌»(3)؛ یعنی با مخالف به شیوه نیکویی مقابله کن که در این صورت او دوستی مهربان و نزدیک به تو خواهد شد. بنابراین در دعوت به حق هم از استفاده از متیقن ترین روش منطقی و هم از ستوده ترین شیوه اخلاقی ضروری است، نه مغالطه و سخنان بی پایان به کار می آید و نه استفاده از شیوه های غیراخلاقی.
نزد کسانی نقد مساوی است با رد، و رد فکر مساوی است با تحقیر و شکستن شخصیت صاحب فکر و طعنه زدن و گزیدن و استفاده از کنایه و شعر و طنز و ضرب المثل و به کارگیری تمام توان علمی و صنایع ادبی در جهت استهزاء و ناچیز شمردن رقیب و فکر او و خوب جلوه دادن خود، سیه جلوه دادن جامه رقیب و ازرق نمودن دلق خود.
6. نقد یک سخن بها دادن به آن سخن و گامی است در تهذیب و تکمیل و رفع نواقص آن. این نه تنها نباید موجب برآشفتن و رو ترش کردن به قائل آن سخن بشود، بلکه باید موجب سپاسگزاری و تقدیر از او هم بشود. اما در فضای غیر اخلاقی نقد یک اندیشه مساوی است با در افتادن نه با یک فکر، بلکه یک فرد و بل یک قوم. در چنین فضایی نقد یک کتاب یا مقاله به معنای درگرگونی در ارتباط طرفین بحث و حواشی آنها است. اگر دوستی بوده است پایان دوستیها و آغاز فصل سردی و زردی و دوری و مهجوری است.
7. کسانی در نقد سخنان دیگران آنها را به منطقی فکر کردن دعوت می کنند ولی وقتی با نقدی بر افکار خودشان مواجه می شوند همه چیز را فراموش می کنند. از انواع خطابه و شعر و جدل و مغالطه برای تأیید خود و تضعیف طرف مقابل استفاده می کنند. هر کس طرف مقابل را متهم به عدم رعایت اصول اخلاقی کند و نصایح حکیمانه اندر مذمت آن، اما وقتی نوبت به خود او می رسد به مقابله به مثل و انتقام جویی به اشد وجوه می پردازد. منطقی فکر کردن تا مادامی است که با کسی درگیر نشده اند. اینان در مقام رد دیگران چندان سخن سرایی می کنند که در نوشته های دیگرشان آن حد از ذوق ادبی دیده نمی شود. وقتی خطاب متوجه خصم می شود دریچه ذوق گشوده می شود و انواع لطایف و ظرایف و عبارات بلیغ و اشعار و استعارات از آن می جوشد، چون در اینجا پای خود در میان است دفاع جدی است و سخن از دل بل از تمام وجود برمی ید؛ لاجرم طوطی جان به نطق می آید و شاهکار می آفریند.
8. زیبا بودن نثر و نظم یک گفتار یا نوشتار عیب نیست، بلکه هنر است، لذا به هیچ بهانه ای نمی توان آن را زیر سؤال برد. خطا اینجاست که کسی بخواهد ضعف برهانی سخنش را با زیبایی ادبیاتش بپوشاند.
9. توالی فاسده برخوردهای نادرست و خشونتهای قلمی و ترویج و اشاعه سوء خلق و ترغیب طرف مقابل به مقابله به مثل و عدم رعایت اصول اخلاقی است. در آثار قلمی کسانی قبل از پیدا کردن این نوع درگیریها شما برخورد غیراخلاقی نمی بیند، ولی پس از اینکه آماج این نوع حملات واقع می شوند در قلم و ادبیاتشان چرخشی آشکار به سوی پرخاشگری و گزندگی دیده می شود. این ثمره آن برخورد غیرمنطقی است که با آنان شده و آنها از کسانی نبودند تا بتوانند کریمانه از کنار آن بگذرند. برخوردهای منفی افرادی که هدایت فکری کسانی را به عهده دارند و سرمشق دیگران هستند مسلماً بر شاگردان و علاقه مندان مؤثر واقع شده، این نوع برخوردها را موجه و آنها را تشویق به عدم رعایت ادب و اصول اخلاقی می کند، آن هم در مقدسترین مواضع، در کتاب، در بحث علمی و دینی که سخن از خدا و معاد و انسان است. این انتظار علمی نیست که گروهی گروه دیگر را متهم به انواع انحراف و کج فکری، کوته نظری و عقب ماندگی بکنند اما از آنها انتظار ستایش داشته باشند. اقدام به یک عمل در حقیقت متضمن تصویب آن عمل و لذا توصیه آن است.
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
و از سخنها عالمی را سوختند
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
10. زبان و قلم تنها علم و دانش گوینده و نویسنده را نشان نمی دهد، بلکه آیینه شخصیت اوست، عیب و هنر و زشتی و زیبایی و دیگر خصال روحی و خلقی انسان مستقیم یا غیرمستقیم در سخن و قلم او متجلی می شود. ایمان، کفر، تعهد، ادب، تقوا، تواضع، تکبر، غرور، لجاجت، خشونت، رأفت، عفت و بسیاری از ابعاد روحی انسان در قلم او نمودار می شود. بسیاری از آفاتی که برشمردیم حاصل غرور و خودبینی است که خود در حقیقت از ثمرات جهل است نه علم، چه آن کس که عالم تر است به جهلش آگاه تر و در نتیجه فروتنی و خاکساری اش فزونتر و خشیتش از خدا بیشتر است. آنکه از علم و خرد بهره کمتری دارد جهاتش کوچکتر است، لذا خود را بزرگتر می بیند، برخلاف خردمند که هر چه علمش افزایش یابد جهان را بزرگتر و خود را کوچکتر می بیند.
یکی مرغ بر کوه بنشست و خاست
بر آنکه چه افزود و ز آنکه چه کاست؟
تو آن مرغی و این جهان کوه تو
چو رفتی جهان را چه اندوه تو
11. باید تلاش نمود و در حداکثر وضوح سخن گفت. سخنان چند پهلو و قابل معانی متعدد نگوییم؛ به گونه سخن بگوییم که هر فاسد القلبی نتواند آن را به تأیید خود بگیرد. تا جایی که ممکن است باید به لوازم و پیامدهای سخن اندیشید.
گفت فردا بشنوی بانگ دهل
ان زمان واقف شوی بر جزء و کل
نوشته های ما نهالهایی است که می کاریم، باید به هوش باشیم که شجره طیبه ای غرس کنیم نه شجره خبیثه و ذخیره ای برای روزی که لاینفع مال و لا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم.
جهان یادگار است و ما رفتنی
به گیتی نماند مگر گفتنی
12. در مواجهه با نقد دو کار ممکن است لازم باشد: 1. پاسخ به آن نقد و دفاع از نظریه خود؛ 2. آموختن چیزی از آن و تلاش برای فهم آن و تعدیل و تجدیدنظری در افکار خود و استفاده از مشارکت افکار دیگر و لو با عدم پذیرش کل نقد. اولی کاری است که با جدیت و بدون فوت وقت انجام گیرد، اما لزوم دومی کمتر احساس می شود. در حالی که سودی که از انتقاد دیگران عاید انسان می شود از این ناحیه است. کمتر دیده می شود کسی نقدی را بپذیرد، گویی فرض بر این است که هر نقدی پاسخی دارد، و پاسخ آن نیز پاسخ و همچنین به طور مسلسل.
13. این درست نیست که هر نقدی را ناشی از عدم درک و ناکام ماندن ناقد در فهم سخن خود دانست. البته در مواردی ممکن است این طور باشد، ولی اگر انسان این مطلب را به صورت یک قاعده در همه جا به کار برد خود حجابی می شود که انسان را از درک حقیقتی که ممکن است در سخن منتقد باشد محروم می سازد.
14. در فهم سخن نویسنده باید همدلی و همزبانی کرد، و انصاف را در خواندن و فهمیدن و انتقاد رعایت نمود. بی رحمانه نباید سخن دیگران را خواند و فهمید. آری بی رحمانه فهمیدن هم داریم. پیشداوری بدبینانه درباره شخص و افکار او مانع رسیدن به مقصود نویسنده است، و سخن او را به صورت محرف جلوه می دهد. در این گونه خواندن این خواننده است که نیات و انتظاراتش را از سخن نویسنده بیرون می کشد. کسی از ما خاکیان مصون از خطا نیست؛ کمتر کسی پیدا می شود که در سخنانش غث و سمین نباشد. جستجو کردن از خطاهای دیگران و جمع آوری جملات مختلفی که در زمانها و مکانها و سیاقهای مختلف بیان شده و جدا کردن آنها از مقامی که در آن مقام بیان گردیده و به میل خود تفسیرکردن آنها، نامش هر چه باشد نقد منطقی نیست؛ این نه تنها ارزش منطقی ندارد اخلاقاً هم به دور از انصاف است. هیچ کس در عالم پیدا نمی شود که نتوان با او چنین معامله کرد. خطاهای بزرگ فکری را در فکرهای بزرگان تاریخ فراوان می بینیم که افراد عامی چنان خطاهایی نمی کنند، و البته خطای عالمانه از صد صواب جاهلانه افضل است. این خطا و تصحیحها و افت و خیزهاست که کاروان علم را به پیش می راند.
15. از سوی دیگر نباید زیاده روی کرد و همه افراد را از حیث لغزشهای فکری یکسان دانست. گاهی دیده می شود برای دفاع از کسی به این نکته توسل می شود که اشتباه و خطا دامنگیر همه می شود، لذا نباید کسی را مورد مؤاخذه قرار دارد. این هم یک مغالطه است، اولا هیچ دلیل عقلی یا شرعی در دست نیست که بالفعل اظهارات هر کسی مشتمل بر خطا است، بلی به طور پیشینی فرض بر مصونیت هیچ کس نیست، اما این ملازم نیست با اینکه بالفعل آثار هر کسی واجد خطا است. ثانیاً کمیت و کیفیت خطاها و لغزشها در همه یکسان نیست، اینکه انسان جایزالخطاست، مجوز این نیست که هر رطب و یابسی از هر کسی مجاز است و ملاکی برای داوری و توزین افکار افراد نیست و حد و مرزی برای التقاط و انحراف و استقامت نیست و حق و باطل یکسان هستند. اصل کلی جایزالخطا بودن را نباید پوششی برای خطاهای فاحش و مجوزی برای بیان هر ایده باطل دانست.
16. در مقام پاسخ به نقد دیگران به جای قبول کردن یا پاسخ دادن به اشکالات اساسی، به اشکالات فرعی کلام پرداختن و دنبال نقطه ضعفهای جزئی گشتن و مناقشه در مثال و عوض کردن محور اصلی بحث و سرگرم خواننده به اموری که او را از نکته اصلی منصرف کند، ممکن است ساده لوحان را موقتاً بفریبد و متقاعد سازد، اما متفکران و آیندگان به این حیلتها وقوف خواهند یافت.
نکته بینانند در عالم بسی
واقفند از کار و بار هر کسی
ارزشهای الهی را فدای امور مرهوم کردن چیزی جز غبن و حسرت در یوم الحساب به دنبال نخواهد داشت.
17. منظور از انتقاد سازنده، به ویژه در مسائل سیاسی اجتماعی، انتقادی نیست که مخاطبش از آن خوشش بیابد. بعضی هر انتقادی را که در ذائقه آنها تلخ باشد مغرضانه می خوانند و آن را که خاطری را متلاطم نکند نام سازنده می دهند. باید توجّه داشت که ملاک سازنده و مخرب این نیست.
18. انسانها به متعلقاتشان اعم از متصل و منفصل مانند مال، فکر و رفتار دلبسته اند و به قول سعدی-علیه الرحمه-:«همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال» لذا انتقاد ممکن است در بادی امر ناخوش آیند باشد، اما این عاقله است که از تلخی دوا و رنج جراحی به خاطر شیرینی شفا و آسایش سلامتی استقبال می کند.
19. چیزی را که شخص انکار و رد می کند به او نسبت ندهیم. البته تبری و انکار سخنی که شخص به صراحت گفته است یا لازمه بیّن نظر اوست نیز صحیح نیست. همچنین اگر اشکالی را نویسنده خود طرح می کند و به آن پاسخ می گوید دوباره در تمام نقد بدون توجّه به این امر همان اشکال را تکرار نکنیم، مگر اینکه پاسخی را که داده است نپسندیم.
20. مباحثه علمی تلاشی است دو یا چند جانبه برای فهم حقیقت، و افراد مشفقانه و مشتاقانه در تلاش برای کمک به یکدیگر و نزدیک شدن به مقصد از طریق یافتن لغزشگاه ها و راه اجتناب از آنها و کشف طرق معتبر می باشند. اگر چنین تلقی از تضارب آرا باشد دلیلی برای به کارگیری شیوه های مذموم نمی ماند. مباحثه علمی جدال نیست و مقاله و کتاب آوردگاه دو جنگاور نیست که هر یک می خواهد خصم را به هر طریقی نابود و یا وادار به گریز کند. راه پیروزی در یک مسابقه به رسمیت شناختن رقیب، دانستن قواعد بازی و مراعات آن و تلاش و تمرین است. اما آن پیروی که از طریق راه ندادن رقیب، یا مراعات نکردن قواعد بازی و شکستن پای رقیب به دست آید در هیچ فرهنگی پیروزی محسوب نمی شود. شکستن حصارهای اخلاقی در مباحث علمی شکستن پای رقیب در بازی است که ممکن است او را از حرکت باز دارد و خاموش کند اما پیروزی به دبنال ندارد.
21. دست کم گرفتن و سطحی دانستن افکار و آثار کسی از موانع فهم درست مدعای اوست. گاه دیده می شود افرادی که در زمینه کار خود متعمق نیز هستند، گاهی در فهم بعضی از دعاوی بسیار ساده دچار سوء فهم می شوند. این منشأیی جز بی اعتنایی و احساس عدم احتیاج به تعمق داشتن در سخن فرد ندارد. و گاه فقط ناشی از سوء ظن است، شخص می پندارد که بعید است مراد نویسنده آن معنای درستی باشد که به ذهن می آید، حتماً آن معنای غلط منظور اوست.
22. چقدر خوب است افراد توانایی های علمی و قلمی خود را در راه اتحاد و یکپارچگی جامعه به کار گیرند، نه در راه اختلاف که ام الفساد است و نقش اول را در فروپاشی یک جامعه و تمدن دارد. این اقتضا می کند که در مواردی انسان حتّی از حق شخصی اش بگذرد و از سخنان تفرقه افکنانه بپرهیزد و بذر شقاق و شکاف نپاشد.
23. انتقاد مشفقانه و سازنده با انتقام خصمانه تفاوت بسیار دارد. نقد زدن غیر از نق زدن است. منتقد اشکال شناس است، منتقم اشکال تراش، منتقد در پی تقویت است منتقم در پی تضعیف، منتقد راه حل نشان می دهد، منتقم یاس و بن بست و در مقام ارائه راه حل نیست. منتقد درصدد کشف بیماری و علاج است، منتقم درصدد ایجاد آن. منتقد طبیب است، منتقم رقیب است. انتقاد از شفقت است، انتقام از خصومت. مخاطب منتقد طرف نقد است که نواقصش را برطرف کند، مخاطب منتقم دیگرانند که بر نقص طرف نقد بخندند و یا بر خطایش برآشوبند و بر جرمش مجازات کنند. منتقد دشمنان را خلع سلاح می کند، منتقم برای دشمنان و مطبوعات و رسانه های بیگانه خوراک تبلیغاتی تهیه می کند. یکی از علائم انتقاد سازنده و مخرب عکس العمل دشمنان است. آنها از انتقاد سازنده استقبال نمی کنند. اما برای گزندگی و تخریب پای می کوبند و دست می افشانند.
24. از طرفی در معارف دینی آمده است:‌«خذ الحکمه انی کانت، فإن الحکمه تکون فی صدر المنافق، فتلجلج فی صدره، حتّی تخرج فتکن الی صوابها فی صدر المؤمن» و «الحکمه ضاله المؤمن، فخذ الحکمه ولو من اهل النفاق»(4) و «النظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال» و نظایر آنکه بر استقلال سخن از گوینده دلالت دارد و توصیه می کند که سخن حق را ولو از اهل باطل باید قبول کرد و از طرف دیگر تعالیمی هست که به گزینش اسناد و واسطه علم توجه داده است. از جمله: «و فی الکافی عن الباقر علیه السلام انه قیل له فی قوله تعالی: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ‌»، ما طعامه قال علمه الذی یأخذ عمن یأخذه».(5) یک وجه جمع بین این دو دسته از تعالیم این است که طایفه اول ناظر به مقام تحقیق و اجتهاد است که بنیه و هاضمه قوی می طلبد و طایفه دوم ناظر به مقام تربیت و تعلیم است که اولیای امور باید محیط مناسب و سالم، برنامه و مواد کنترل شده و اساتید و معلمان مطمئن و مستقیم را برای آموزش و تربیت نوآموزان و کسانی که در مرتبه تحقیق و نظر نیستند فراهم آورند.(6)

پی نوشت ها :

1. الحیاه، ج1، ص 199.
2. سوره النحل، آیه 125.
3. سوره فصلت، آیه 34.
4. نهج البلاغه، قصارالحکم 76 و 77.
5. ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ذیل سوره عبس.
6. محمدفنایی اشکوری، معرفت شناسی دینی (چاپ اوّل: تهران، انتشارات برگ، 1374)

منبع مقاله :
به اهتمام مؤسسه خانه کتاب، کتاب نقد و نقد کتاب، تهران: خانه کتاب، چاپ اوّل، آبان 1386