نویسنده: دکتر شکوفه موسوی




 

 راه کارهای موفقیت تحصیلی
ارتباط بین فکر و باور با احساس و رفتار، از دیرباز شناخته شده است. بسیاری از اندیشمندان عقیده دارند که تأثیر باور ما نسبت به یک رویداد یا واقعه، از تأثیر خود آن واقعه براحساس و رفتار ما بیشتر است.
به عقیده ی اپیکتتوس فیلسوف: « این حوادث نیستند که ما را ناراحت می کنند، بلکه این باور ما نسبت به حوادث است که ما را پریشان می کنند».
پروفسور «آئورن بک» درمانگر برجسته ی معاصر، براساس ارتباط بین نگرش و احساس و رفتار انسان، روشی از درمان را بنا نهاد که « شناخت درمانی» نام دارد. او پی برد که هر کس دارای مجموعه ای از باورها است و همین باورها، نوع احساس و رفتار او را تعیین می کنند. او مشخص کرد که بسیاری از افراد تفکر منطقی، و بعضی از افراد تفکر غیرمنطقی دارند.
از مشخصات تفکر منطقی، انعطاف پذیری، هم سویی با قوانین طبیعی، نسبی بودن و کارآمد بودن است. مانند: « خیلی خوب است که در این امتحان موفق شوم».
از مشخصات تفکر غیرمنطقی، انعطاف ناپذیری، هم سو نبودن با قوانین طبیعی، جزمی بودن و ناکارآمد بودن است. مانند: « من حتماً باید در این امتحان موفق شوم وگرنه نمی توانم زندگی کنم!».
افرادی که تفکر منطقی دارند از این اصطلاحات بیشتر استفاده می کنند: « بهتر است که»، « خیلی خوب است که»، « ترجیح می دهم»، « دوست دارم که»، « اغلب»، « گاهی»، « بعضی»، « بیشتر»، « کمتر»، « بهتر»، « بدتر» و ....
افرادی که تفکر غیرمنطقی دارند از این اصطلاحات بیشتر استفاده می کنند: « مطلقاً»، « اصلاً» ، « حتماً» ، « هرگز» ، « همیشه» ، « به هیچ وجه»، « هیچ وقت» ، « همه» ، « هیچ کدام» ، « بهترین» ، « بدترین» ، « صددرصد».
در بسیاری از اختلالات روان پزشکی شیوه ی خاصی از باور وجود دارد که می توان آن را شناخت، اصلاح کرد و باورهای منطقی تری جایگزین آن کرد. مثلاً باورهای فرد مبتلا به افسردگی این گونه است که: « من همیشه بد شانسم» ، « هیچ وقت موفق نمی شوم» ، « حتماً شکست می خورم» و باورهای فرد مبتلا به اضطراب این گونه اند: « اتفاق بدی می افتد!» ، « اصلاً از عهده ی این کار برنمی آیم» و .... باور و طرز فکر نقش مهمی در موفقیت تحصیلی بازی می کنند. ما یک فرهنگ رسمی و غالب داریم که توسط والدین، مربیان و مسئولان مطرح می شود: « درس بخوان» ، « تلاش کن» ، « تکالیف را انجام بده»، « به حرف معلمت گوش کن» و .... اما فرهنگ های غیررسمی وجود دارد که گاه در عمل بسیار قوی تر از فرهنگ غالب اثر می کند:
درس خوندن کار بچه ننه هاست!
خیلی زرنگه، از زیر تکالیف در می ره!
خیلی باهوشه، معلما و استادارو می پیچونه!
اگه آدم به حرف معلما گوش کنه پررو می شن!
تصور نکنید که این باورها فقط در افراد با خصوصیات منفی و ضد اجتماعی « مثل مبتلایان به اختلال سلوک» وجود دارد، این باورها به طور وسیعی توسط دانش آموزان و دانشجویان معمولی به کار می رود که به اختلال خاصی هم مبتلا نیستند.
در واقع باور اصلی این است: « تکلیف و درس از طرف بزرگترها به من تحمیل شده، و من اگر انجامش ندهم از خودم دفاع کرده ام».
در اینجا می بینیم که معنای مسئولیت برای دانش آموز یا دانشجو به خوبی جا نیفتاده و در جمع هایی که دارند، به آنها بها نمی دهند. یعنی در بسیاری از جمع های دانش آموزی و دانشجویی به عدم حضور در کلاس، عدم انجام تکالیف یا حتی تقلب کردن در امتحان، افتخار می کنند. از سوی دیگر افرادی هستند که باور دارند موفق بودن یعنی کسب نمرات بالا و رتبه های ممتاز، و غیر از آن معنایی برای موفق بودن نمی شناسند. این افراد فکر می کنند که « فقط در صورتی که بهترین باشم، ارزشمندم»، « ارزش من به رتبه هایی است که کسب می کنم» و ....
عده ای هم هستند که با وظایف خود مسئولانه برخورد می کنند و هرقدر بتوانند برای انجام تکالیف به شکل مناسبی تلاش می کنند. این افراد باور دارند که: « درس خواندن مسئولیت من است»، « تا جایی که می توانم تلاش می کنم»، « کسب نتیجه ی دلخواه خوب است، اما مهم تلاش من است» و .....
به نظر شما کدام یک از این باورها منطقی تر و برای موفق شدن در زندگی و در تحصیل کارآمدتر است؟ همان را به کار بگیرید!
منبع مقاله : موسوی، شکوفه؛ (1386) موفقیت تحصیلی برای دانش آموزان و دانشجویان، تهران: نشر قطره