نویسنده: دکتر شکوفه موسوی




 


نقش همانندسازی و الگوبرداری در زندگی ما بسیار زیاد است. اولین الگوهای در دسترس، والدین ما هستند. ما اغلب اوقات با والدین مان همانندسازی مثبت داریم، یعنی شبیه آنها، فکر، احساس و رفتار می کنیم و گاهی هم همانندسازی منفی داریم، یعنی عکس آن ها فکر، احساس و رفتار می کنیم. ما رفتار مربوط به جنسیت را از والد همجنس خود می آموزیم، مثلاً دختر از مادر می آموزد که یک زن، همسر و مادر چه طور باید باشد و پسر از پدر می آموزد که یک مرد، شوهر و پدر چه طور باید باشد. و رفتارهای عمومی مثل میزان تلاش کردن، نوع نگاه به زندگی، رفتار با اطرافیان، نحوه ی برقراری ارتباط و ... را می توانیم از هر دو بیاموزیم.
هرچه بزرگتر می شویم و تماس ما با اجتماع بیشتر می شود، افراد مختلفی برای الگوسازی پیش روی ما قرار می گیرند: همکلاسی ها، همبازی ها، هم محله ای ها، معلمان، مربیان و ... حتی افراد بسیار معروف و موفق مثل ستارگان سینما یا ورزش هم ممکن است الگوی ما باشند حتی افراد مهمی که فوت کرده اند مثل بزرگان دینی، شخصیت های تاریخی، دانشمندان، قهرمانان ملی و .... می توانند الگوی ما باشند چون با آنکه خودشان مرده اند، افکارشان و باورهایشان به جا مانده است.
بهترین همانندسازی ها، با فردی است که وضعیتی مثل ما دارد و مشغول به همان کاری است که ما می خواهیم انجام بدهیم. یعنی اگر می خواهیم ورزشکار شویم، بهتر است با فردی که در رشته ی مورد علاقه ما موفق است همانندسازی کنیم. اگر می خواهیم درس بخوانیم بهتر است با یکی از همکلاسی ها و هم مدرسه ای های درس خوان خود همانندسازی کنیم. در واقع ببینیم الان می خواهیم چه کاری بکنیم و شبیه ترین مدل آن را بیابیم و مثل او رفتار کنیم.
گاهی اوقات ممکن است الگوهایی که توسط معلمان یا والدین یا حتی خود ما مطرح می شوند، به جای تأثیر مثبت، بر عملکرد ما تأثیر منفی داشته باشند. چون ممکن است مدل موردنظر بسیار بسیار برجسته باشد و همین باعث دلسردی ما شود. به عنوان مثال:
دختر خانم 18 ساله ای که دانش آموز مدرسه ی تیزهوشان بود می گفت: « هر وقت از طرف معلمان الگوهایی مثل پروفسور هشترودی مطرح می شود، من دچار اضطراب می شوم چون هیچ وقت مثل او نخواهم شد».
آقا پسر 17 ساله ای که خودش یکی از ستاره های معروف مرد سینما را به عنوان الگو انتخاب کرده بود، دچار اضطراب شدیدی بود و احساس سرخوردگی و دلسردی زیاد داشت، چون می گفت: « او از سنین پایین شروع به آموختن موسیقی کرده، از امکانات بالایی برخوردار بوده و من هیچ وقت نمی توانم مثل او شوم».
این دو مثال مصادیقی هستند که تأثیر منفی معرفی کردن الگوهای خیلی موفق به نوجوان را نشان می دهند.
به نوجوانانی که در وضعیت مشابه قرار دارند توصیه می شود از روش های « علامت سؤال» و « حل مسئله» استفاده کنند، یا به تلاش های این الگوها بیشتر توجه کنند و نه به نتیجه ای که گرفته اند، خودشان را بپذیرند و هر قدر می توانند فعالیت کنند. تا جایی که می توانند الگوهای در دسترس تری انتخاب کنند!
منبع مقاله: موسوی، شکوفه؛ (1386) موفقیت تحصیلی برای دانش آموزان و دانشجویان، تهران: نشر قطره