نویسنده: آیت الله سید محمد حسن میرجهانی(ره)




 
در بیان تألم و تأثر و تحسّر و توجع و گریه و عزاداری حیوانات، خصوصاً اسب ها و شیرها و گوسفندها و آهوها. بدانکه اخبار و احادیث بسیاری در این موضوع روایت شده ‍[که] به ذکر چند حدیث اکتفا می شود:

حدیث اول

در کتاب عوالم مسنداً از حارث اعور همدانی از امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) روایت کرده که فرموده:
«بأبی و امّی الحسین(ع) المقتول بظهر الکوفة، و الله کأنی أنظر إلی الوحش مادة اعناقها علی قبره من أنواع الوحوش، یبکونه و یرثونه، حتی الصباح، فاذا کان کذلک او ایّاکم و الجفا».(1)
یعنی: (پدر و مادرم فدای حسین مقتول(ع) باد که در پشت کوفه کشته می شود. به ذات خدا سوگند! که گویا می بینیم حیوانات وحشی را که گردن های خود کشیده اند بالای قبر او، از انواع وحشیان که گریه و مرثیه سرائی می کنند برای او تا صبح. وقتی که اینطور شد شما جفا نکنید).

حدیث دوم

در کتاب کامل الزیارات مسند از ابی بصیر از حضرت ابی جعفر(ع) روایت کرده که فرمود:
«بکت الانس و الجن و الطیر و الوحش حتی ذرفت دموعها».(2)
یعنی: (گریه کردند آدمیان و جنیان و مرغان و وحشیان تا اینکه اشک هایشان جاری شد).

[حدیث سوم]

و نیز از حضرت امام حسن(ع) روایت شده که فرموده:
«یبکی علیک کل شیء حتی الوحوش فی الفلوات».(3)
و از میثم تمار نیز روایت شده که:
«یبکی علیه کل شیء حتی الوحوش فی الفلوات».(4)
یعنی: (گریه می کند بر تو هر چیزی حتی وحشیان در بیابان ها).

حدیث چهارم

در کتاب بحارالانوار روایت کرده است که:
«در وقت شهادت حضرت امام حسین(ع)، در میان زمین و آسمان غبار شدید تیره کننده ای ظاهر شد و باد سرخی در میان آن می وزید، و هوا به نحوی تیره و تار گردید که چشم هیچ چیز را نمی دید؛ تا اندازه ای که قوم گمان کردند که عذاب الهی بر ایشان نازل شده، و به قدر ساعتی به همان حال باقی ماندند و همه متحیر و سرگردان ماندند که آیا عاقبت امر به کجا خواهد کشید. چون هوا کمی روشن شد، دیدند اسب حضرت را با زین واژگون از میان گرد و غبار شیهه زنان و ناله کنان پیدا شد و به جانب قتلگاه روانه گردید.
چشم پسر سعد که بر او افتاد، امر کرد که او را بگیرند و به نزد او برند -و آن از اسب های خوب رسول خدا(ص) بود- پس سوارانی چند و بسیار، به امر آن بی ایمان، اطراف آن حیوان را گرفتند و خواستند که او را بگیرند، و آن حیوان گاهی لگد می زد و گاهی دندان می گرفت، تا اینکه جمعی از آن اشقیا را به قتل رسانید.».(5)
ابن شهر آشوب گفته:
«چهل نفر از پیادگان ایشان را بدار البوار فرستاد و سواران بسیاری از آن کافران را بر خاک هلاک انداخت. ابن سعد ملعون فریاد کرد که: وای بر شما! دور شوید از او و او را به حال خود گذارید تا ببینم چه اراده ای دارد. چون آن حیوان از شرّ آن منافقان ایمن شد، صیحه زنان و فریاد کنان در میان آن کشتگان می گردید و نعش صاحب خود را می طلبید. چون صاحب خود را کشته و در خاک و خون آغشته دید، آن بدن طیب را بوئید و بوسید، و بعد از آن پیشانی خود را به خون آن بزرگوار رنگین کرد، و پی در پی ناله می زد،‌ مانند زن فرزند مرده».(6)
پوشیده نماند که نوحه و ناله و عزاداری این اسب را خدای تعالی به موسی بن عمران(ع) خبر داده و در بعضی از کتب معتبره، از جمله آنها کتاب عوالم است. در ضمن آن حدیث وحی فرموده است که: «امّت طاغیه باغیه جدّش، در زمین کربلا حسین را می کُشند».(7)
«و تنفر فرسه و تحمحم و تصهل، و تقول فی صهیلها: الظلیمة الظلیمة من امّة قتلت ابن بنت نبیها فیبقی ملقی علی الرّمال من غیر غسل و لا کفن، و ینهب رحله، و تسبی نسائه فی البلدان، و یقتل ناصروه، و تشهر رئوسهم مع رأسه علی أطراف الرماح.
یا موسی! صغیرهم یمیته العطش، و کبیرهم جلده منکمش، یستغیثون و لا ناصر لهم، و یستجیرون و لا خافر.
فبکی موسی و قال: یا رب و ما لقاتلیه من العذاب؟
قال: یا موسی! عذاب یستغیث منه أهل النار بالنار، و لا تنالهم رحمتی، و لا شفاعة جدّه، و لو لم یکن کرامة له لخسفت بهم الأرض.
قال موسی: برئت الیک أللهم منهم، و ممن رضی بفعالهم.
فقال سبحانه: یا موسی! کتبت رحمتی لتابعیه من عبادی، و أعلم أنه من بکی علیه أو ابکی أو تباکی حرّمت جسده علی النار».(8)
ترجمه تمام حدیث:(9) (چنین روایت شده که: یکی از بنی اسرائیل حضرت موسی(ع) را دید که به شتاب می رود و رنگ مبارکش زرد شده و بدن شریفش ضعیف گردیده و در استخوان هایش اضطراب شدیدی است و بدنش می لرزد و چشم های نازنینش به گودی سر فرو رفته و کاهیده شد، چنانچه عادت او بر این بود که هر وقت به مناجات می رفت از شدت ترس از خدای تعالی شانه احوالش از خوف خدا دگرگون می شد.
پس آن مرد اسرائیلی که از کسانی بود که به موسی ایمان آورده بود، فهمید که آن حضرت به مناجات می رود. عرض کرد: ای پیغمبر خدا!‌ گناه بزرگی کرده ام، از حضرت پروردگار بخواه که مرا عفو فرماید. آن جناب قبول کرد. چون از مناجات خود فارغ شد، عرض کرد: ای پروردگار جهانیان! از تو سؤال می کنم و حال آنکه تو دانائی به مراد من پیش از آنکه سؤال کنم. پس به او وحی شد که: ای موسی! آنچه بخواهی عطا می کنم و به تو می رسانم.
موسی عرض کرد که: پروردگارا! فلان بنده تو از بنی اسرائیل گناهی کرده و می خواهد که او را عفو فرمایی. آنگاه به او وحی شد که: ای موسی!‌ عفو می کنم از هر کسی که از من طلب آمرزش کند مگر کشنده حسین را که او را عفو نخواهم کرد. موسی عرض کرد که: خدایا این حسین کیست؟ ندا رسید که: او همان بزرگواری است که پیش از این احوال او را در طور سینا به تو خبر دادم.
پس حضرت موسی پرسید که: کیست کشنده او؟ خطاب شد که: امت گمراه سرکش جدّش در زمین کربلا. اسب سواری او فرار می کند و به طلب صاحب خود می گردد و شیهه می زند و می گوید: وای بر این ظلم!‌ وای بر این ظلم از امّتی که کشتند پسر دختر پیغمبر خدا را. پس باقی می ماند بدن آن بزرگوار در حالتی که بر روی ریگ ها افتاده، بدون غسل و کفن. و مال او غارت می شود و زنان او اسیر می شوند در شهرها و کشته می شوند یاوران او و سر او با سرهای یارانش بر بالای نیزه ها زده می شود و در شهرها گردانیده می گردد.
ای موسی!‌ طفل کوچک آنها را تشنگی می کشد و بزرگشان پوست بدنش در هم کشیده می شود. فریادرس می طلبند و کسی آنها را یاری نمی کند. پناه می خواهند و کسی آنها را پناه نمی دهد. پس موسی گریه کرد و گفت: ای پروردگار من!‌ کشندگان او چه عذابی خواهند دید؟ فرمود: ای موسی!‌ چنان عذابی خواهند دید که اهل آتش از آن عذاب به آتش دیگر، و نمی رسد به آنها رحمت من و نه شفاعت جدش محمد(ص) و اگر به جهت کرامت آن بزرگوار نمی بود، البته امر می کردم زمین را که آن ها را فرو برد. چون جناب موسی این را شنید عرض کرد: خداوندا! به سوی تو بیزاری می جویم از آن ها و از هر کس که راضی به کردار آن ها است.
پس ندا رسید که ای موسی!‌ قرار دادم و واجب کردم رحمت بزرگی را برای آن بندگانم که تابع و پیرو حسین می باشند، و بدان ای موسی!‌ که هر کس گریه کند بر او و یا کسی را بگریاند یا خود را به گریستن وا دارد حرام گردانم جسد او را بر آتش).

حدیث پنجم

فقره زیارت قائمیه است که فرموده:
«و أسرع فرسک شارداً، و إلی خیامک قاصداً، محمحماً باکیاً».(10)
یعنی: (و شتاب کرد اسب تو در حالی که فراری بود، و به سوی خیمه های تو قصد داشت و صدای خود را بلند کرده بود و گریه می کرد).

حدیث ششم

در بعضی از کتب معتبره نقل کرده اند:
«پس از آنکه حضرت مجتبی را زهر دادند، حضرت امام حسین(ع) حال برادر را که دید، بی طاقت گردید. ناله های دردناک از دل برکشید و گریه ها کرد. چون نظر حضرت امام حسن بر او افتاد و اشک های چشم برادر را دید، فرمود که: ای برادر!‌ ای حسین!‌ چه چیز تو را اینچنین به ناله و گریه درآورده است؟ در جواب گفت که: این مصیبت عظمی که بر جناب تو وارد شده مرا به فغان درآورده است. پس حضرت امام حسن(ع) فرمود که: ای برادر! مصیبت من سهل است و چندان بزرگ نیست. در پنهانی مرا زهر دادند و شهید خواهم شد، ولکن هیچ روزی مانند روز تو نیست ای اباعبدالله! -و در همین خبر حضرت مجتبی به برادر بزرگوار خود فرمود که:- بر تو همه مخلوقات خواهند گریست، حتی وحشیان صحراها و ماهیان دریاها»،(11) تا آخر خبر.

حدیث هفتم

در کتاب کامل الزیارات مسنداً از حسین به نویر و یونس بن ظبیان و ابی سلمه سرّاج و مفصّل بن عمر همگی از حضرت امام صادق(ع) روایت کرده که همه آنها گفتند: شنیدیم از آن حضرت که فرمود:
«إن أباعبدالله الحسین بن علی لما مضی بکت علیه السموات السبع، -إلی أن قال: -ما یری و ما لا یری».(12)
یعنی: (آن حضرت فرمود: چون حسین بن علی(ع) شهید شد، گریه کردند بر او هفت آسمان، تا آنکه فرمود: و آن چیزی که دیده می شود و آن چیزی که دیده نمی شود).
به چندین طریق این حدیث از ایشان روایت شده.

حدیث هشتم

در بعضی از کتب معتبره از عبدالله بن ادریس از پدرش روایت کرده که گفته:
«انهم قد جائوا بالنساء و عبروهن عناداً علی مصارع آل الرسول، فلما رأت أم کلثوم أخاها الحسین تسفی علیه الرّیاح، و هو مکبوب مسلوب، وقعت من أعلی البعیر إلی الأرض، و حضنت أخاها و هی تقول ببکاء و عویل: یا رسول الله(ص) انظر إلی جسد ولدک الحسین(ع)، ملقی علی الأرض بغیر دفن، کفنه الرمل السّافی علیه، و غسله الدّم الجاری من وریدیه، و هؤلاء أهل بیته یساقون اساری فی اسر الذلّ، لیس لهم من یمانع عنهم، و رئوس اولاده مع رأسه الشریف علی الرماح کالاقمار. یا محمد المصطفی(ص) هذه بناتک سبایا، و ذریّتک مقتولة فما زالت تقول هذا القول و نحوه حتی ابکث کلّ صدیق و عدو، و حتی رأینا دموع الخیل تتقاطر علی حوافرها».
یعنی: (لشکر شقاوت سِیَرْ زنان را آوردند و از مصارع شهداء عبور دادند و چون امّ کلثوم بدن برادرش حسین را دید که بادها بر آن می وزد، در حالی که برهنه و عریان بر روی در افتاده، خود را از بالای شتر بر زمین انداخت و بدن برادر خود را به سینه چسبانید و می گفت با گریه و فریاد که: ای رسول خدا(ص) ببین جسد فرزندت حسین(ع) را [که] دفن نشده بر روی زمین افتاده. کفن او ریگ ها است که بر روی آن ریزان است و آب غسل او خونهائی است که از دو شاهرگ حلقوم او جاری است، و اینها اهل بیت او هستند که به اسیری کشیده می شوند به ذلّت و خاری، و کسی از ایشان ممانعت نمی کند و سرهای فرزندان او با سر خودش بالای نیزه ها، مانند ماه های تابان است. ای محمّد مصطفی(ص) اینهایند دختران تو که اسیرانی هستند و فرزندان تو که کشته شدگانند. پس همیشه می گفت این سخنان و مانند آنها را تا اینکه به گریه درآورد دوستان و دشمنان، همه آن ها را، تا اینکه دیدیم اشک های اسب ها بر سُم های آنها می چکید).

پی نوشت ها :

1-کامل الزیارات،‌ص 291؛ بحارالانوار، ج 101، ص 1؛ العوالم العلوم (الامام حسین(ع))، ص 489، ح 2.
2-امالی صدوق، ص 177، ح 3/179؛ بحارالانوار، ج 45، ص 218.
3-امالی صدوق، ص 177، ح 1/198؛ بحارالانوار، ج 45، ص 202.
4-علل الشرائع، ج 1، ص 227؛ بحارالانوار،‌ ج 45، ص 202.
5-بحارالانوار، ج 45، ص 60.
6-مناقب، ج 4، ص 58.
7-بحارالانوار، ج 44، ص 308؛ العوالم العلوم (الامام الحسین(ع))، ص 595، «باب ما ورد فی کفر قتلته و اللعن علیهم و شدة عذابهم فی الآخرة من الانبیاء».
8-همان.
9-ترجمه ای که مرحوم میرجهانی بیان فرموده، مربوط به کل متن عربی این حدیث است، اما ایشان از ذکر کل متن عربی خودداری کرده و فقط قسمت های پایانی حدیث را آورده.
10-بحارالانوار، ج 101، ص 239.
11-امالی صدوق، ص 101، «المجلس الرابع و العشرون»؛ مناقب، ج 4، ص 86؛ العوالم العلوم (الامام الحسین(ع))، ص 154، ح 1؛ بحارالانوار، ج 45، ص 218، ح 44؛ مثیرالأحزان، ص 23.
12-کامل الزیارات، ص 197؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 205.

منبع: میرجهانی، محمد حسن، (1371)، البکاء للحسین(ع)، در ثواب گریستن و عزاداری یر حضرت سید الشهداء(ع) و وظایف عزاداری، تحقیق روح الله عباسی، قم، نشر رسالت، 1385، چاپ دوم.