نویسنده: عبدالحسین کلانتری




 

بحث پیرامون شالوده شکنی را با بررسی آرای دریدا انجام می دهیم. مرزهای این بررسی را تا آنجا بسط می دهیم که از سرزمین معنا خارج نشویم ( هرچند از ارائه مقدماتی که فهم آرای پیچیده وی را ممکن سازد، هیچ گریزی نیست). دریدا گرچه به بحث خود سویه های جامعه شناسی نمی دهد، اما یقیناً می توان تضمنات جامعه شناسی آرای فلسفی و ادبی وی را، البته با احتیاط فراوان، پیدا کرد. اما چنین احتیاطی لازم نیست. این آموزه ای است که همچنان که ملاحظه خواهد شد دریدا ( متن دریدا!) به ما می آموزد ( من می آموزم!).
دریدا همچون اسلاف محبوبش، نیچه و هایدگر، می کوشد تا سرچشمه های خطا را در « متافیزیک غرب» بیابد. این سرچشمه برای وی « کلام - محوری» ( logocentrism) مستتر در « متافیزیک حضور» است. اندیشفه فلسفی-علمی غربی همواره زندانی عناصری دو قطبی بوده است که خود آفریده و پنداشته که واقعیت دارند. اندیشه متافیزیکی هرگز نتوانسته است خود را از این بند برهاند: بد در برابر نیک، نیستی در برابر هستی، غیاب در برابر حضور، زن در برابر مرد، دروغ در برابر حقیقت، نوشتار در برابر گفتار و... این تقابل ها نه تنها براساس تضاد دو قطب و « نفی دیگری» استوار است، بلکه همواره، آشکارا یا نهان، یکی از دو قطب گونه از شکل افتاده دیگری محسوب می شود.
دریدا بحث خود را به علت علاقه ای که به ادبیات داشت، از دوگانگی میان نوشتار و گفتار آغاز کرد. وی نشان داد که در سنت فکری غرب همواره گفتار با ارزشتر از نوشتار انگاشته شده است. چرا که در هر ارتباط گفتاری گوینده و شنونده، هر دو، حاضرند و گفت و شنود براساس این « حضور» ادامه می یابد. این حضور و « وجود بی میانجی کسی دیگر» ، برای ما همچون ضمانتی است تا باور کنیم آنچه که می گوییم با معناست و معنایش درک شدنی است؛ من و مخاطبم معنای آنچه را که می گوییم و می شنویم به گونه ای کامل در می یابیم. این فرض مسلم متافیزیک غربی است که دریدا از آن به « کلام-محوری» یاد می کند. بنابراین نگرش، نوشتار بدل گفتار است. نوشتار صرفاً بیانگر، نماینده و در پاره ای موارد جانشین گفتار است؛ موردی دست دوم و حاشیه ای. من این متن را نگاشتم و شما آن را مطالعه می کنید، میان من و شما هیچ گونه مکالمه ای صورت نمی گیرد. من از شما « فاصله» دارم. طبق منطق « کلام-محوری»، متن نمی تواند براین « فاصله» و « تمایز» فائق آید و همچون اربتاط گفتاری معنا را اعاده کند. دریدا این برتری « کلام گفتاری» به « کلام نوشتاری»، یعنی بنیان « آوا-محوری» و « کلام-محوری»، دفاع کند، بلکه به نظر وی گفتار نیز مانند نوشتار براساس تمایز و فاصله ساخته شده است و از این منظر این دو تفاوتی با یکدیگر ندارند.
وی آرای سوسور را مقدمه بحث خویش قرار می دهد. سوسور نشان داد که در حیطه زبان رابطه میان دال و مدلول رابطه ای قرار دادی است، لذا هیچ لفظی همانند گوهری با معنا ندارد. هر یک از عناصر زبانی معنای خود را از تمایزات ایجاد شده در زبان می گیرند. بنابراین زبان نظامی است که از تمایزات ایجاد شده است و مجموعه ای از واحدهای مستقل معنایی نیست. زبان در گوهر خود و در کل از تمایزها و فاصله ها شکل گرفته است که هرچند می کوشد تا بر آن پیروز شود، ولی همواره شکست می خورد. « تا آنجا که معنا و مقصودی در کاربرد زبان وجود دارد تمایز نیز هست. چیزی را معنا کردن، به گونه ای خودکار نشان می دهد که معنا خود آن چیز نیست.» بنابراین تمایز و فاصله در گوهر نشانه ( آوایی، گرافیکی یا...) نهفته است.
ناباوری به دلالت معنایی و منطق استوار به « کلام-محوری» گونه ای تازه از خواندن متون را می طلبد: شالوده شکنی. شالوده شکنی کنشی است در خوانش متن که البته در پی فهمِ « معنای نهایی» آن نیست. درایدا همچون بارت با تأیید « مرگ مؤلف» معتقد است که فراشد دنبال کردن معنا به هیچ رو به معنای « حضور» معنا نیست. بلکه در جریان خوانش متن است که معناها آفریده می شوند، که در خود انکار « معنای نهایی» را دارند. شالوده شکنی درصدد ویران کردن متن نیست، بلکه ویران کردنِ دلالت معنایی و سویه « کلام-محوری» متن است. در متنی که شالوده اش شکسته است، سالاریِ یک وجه دلالت بر سویه های دیگر دلالت از میان می رود و از امکانات نظام نظری آشکار می شود، و نهایتاً آنچه که نویسنده دیده است با آنچه که ندیده است ترکیب می یابد. بنابراین شالوده شکنی معنای مثبت ( تحلیل و شناخت) دارد و نه معنای منفی( ویرانی). تنها زمانی می توانیم ادعا کنیم که شالوده شکنی منجر به ویرانی متن می شود که « معنای نهایی» متن را بشناسیم. این ادعایی است که درایدا از هیچ ابوالبشری نمی پذیرد. این « نیرنگ متن» است که ما باور می کنیم و همین نیرنگ است که ما را به « ترجمه» وا می دارد. اما در واقع ( کدام واقع!) معنایی وجود ندارد که بخواهد ترجمه شود. معناها آفریده می شوند.
حال شاید روشن شده باشد که چرا احتیاطی که در آغاز بحث متذکر شدیم لازم نیست. دریدا می گوید دریدا ( مؤلف) مرده است، « معنای نهایی» وجود ندارد و متن در هر بار خواندن، معنا می آفریند. بنابراین ما در فهم متن دریدا اصلاً دچار بدفهمی نمی شویم، چرا که آنچه که ممکن است برخی به آن بدفهمی بگویند سویه های ممکن متن وی را نشان داده و آن را بارور می سازد!
حال نتایج بحث دریدا را در حوزه جامعه شناختی پیگیری و جمع بندی کنیم.
پذیرش نظر دریدا و رد « کلام-محوری» و « آوا-محوری» ما را وا می دارد که با بسیاری از مفاهیم جامعه شناسی وداع گوییم. دوگانگی هایی نظیر « تفهم بی واسطه و حضوری» « تفهم با واسطه» در نظر وبر، Mitwelt/Umvelt ( روابط مایی/ روابط آنهایی) در نظر شوتز، « مشاهده مشارکتی»-« مشاهده بدون مشارکت»‌ در روش تحقیق و غیره را که یادمان « متافیزیک حضور» است، باید از میان برداشت و نشان داد که « فاصله» و « تمایز» چگونه در « تفهیم بی واسطه»، « Umvelt» و « مشاهده مشارکتی» حلول کرده و ادعای کشف معنا را به چالش می کشند. بر این مبنا ما ( جامعه شناسان و تمامی افراد عادی) باید این فکر را از سر خود بیرون کنیم که در تعاملات معنای کنش یکدیگر را دقیقاً در می یابیم. البته روش شناسان مردم نگار پیشتر به ما نشان داده بودند که چگونه تعاملات اجتماعی بر پایه انتقال معانی به صورت ناقص صورت می گیرد و امتداد می یابد، اما حتی این ادعا نیز در چارچوب « کلام-محوری» ‌محصور است. خلاصه آنکه، از منظر دریدا جامعه شناسان باید جست و جوی « معنای نهایی» را ترک گفته و شالوده شکن باشند.(1)
بدیهی است که چنین مدعیاتی علاوه بر آنکه در سطح فلسفی فارغ از هرگونه معضلات جزئی با این مسئله کلی مواجه است که خود ویرانگر است، با واقعیات زندگی روزمره نیز در تناقض قرار می گیرد. گرچه ممکن است که ما گهگاه دچار سوءفهم بشویم، اما نفس وجود واژه ای چون سوء فهم، هر چند طبق تفسیر دریدا متعلق به « متافیزیک حضور» است، بیان گر آن است که ما درصددیم معنای کنشها، گفته ها و نوشته های یکدیگر را بفهمیم. اگر غیر از این بود، دریدا می بایست هر خوانشی را از متن خود ممکن بداند و اگر کسی خلاف نظر دریدا را از متون وی برداشت می کرد، می بایست می پذیرفت. بی جهت نیست که بسیاری از متفکران آرای دریدا را عجیب، ثقیل و خطرناک می دانند.

پی‌نوشت‌:

1. شرح ما از دریدا عمدتاً بر کتب ذیل، بالاخص کتاب اول، متکی بوده است که اگر قرار بود در داخل متن ارجاع دهیم به اطاله می انجامید:
- احمدی، بابک. ( 1372). ساختار و تأویل متن ( جلد اول). تهران: مرکز. چاپ دوم.
- کهون، لارنس ( ویراستار). ( 1381). از مدرنیسم تا پست مدرنیسم. ترجمه گروه مترجمان. ویراستار فارسی عبدالکریم رشیدیان. تهران: نی. چاپ اول.
- حقیقی، مانی ( ویراستار). ( 1374). سرگشتگی نشانه ها ( نمونه هایی از نقد پسامدرن). تهران: مرکز. چاپ اول.

منبع مقاله: کلانتری، عبدالحسین؛ ( 1386)، معنا و عقلانیت در آرای علامه طباطبایی و پیروینچ، قم: کتاب طه( چاپ شریعت)، چاپ اول.