شبخیز باش تا کامروا باشی
داستان این مثل در مرزبان نامه چنین آمده: بوذرجُمهر هر بامداد به خدمت خسرو شتافتی و او را بگفتی: شبخیز باش تا کامروا باشی. خسرو به حکم آنکه به معاشرت و معاقرت در سماع اغانی و اجتماع غوانی شب گذشته بودی و با
زمینه پیدایش
داستان این مثل در مرزبان نامه چنین آمده: بوذرجُمهر هر بامداد به خدمت خسرو شتافتی و او را بگفتی: شبخیز باش تا کامروا باشی. خسرو به حکم آنکه به معاشرت و معاقرت در سماع اغانی و اجتماع غوانی شب گذشته بودی و با ماهپیکران تا مطلع آفتاب بر ناز بالش تنعّم سر نهاده از بوذرجمهر به سبب این کلمه متأثر و متغیر گشتی و این معنی را همچون سرزنش دانستی، یک روز خسرو چاکران را بفرمود: تا به وقت صبحی که دیده جهان از سیاهی ظلالت و سپیده نور نیمگشوده باشد و بوذرجمهر روی به خدمت نهد بر وی زنند و بیآسیبی که رساننده جامه او بستانند. چاکران به حکم فرمان رفتند و آن بازی در پرده تاریکی با بوذرجمهور نمودند. او بازگشت و جامه دیگر بپوشید چون به حضرت آمد، خسرو پرسید موجب دیر آمدن چیست؟ گفت: میآمدم دزدان بر من افتادند و جامه من ببردند من به ترتیب جامه دیگر مشغول شدم. خسرو گفت: نه هر روز نصیحت تو این بود که: شب خیز باش تا کامروا باشی، پس این آفت هم به تو از شبخیزی رسید. بوذرجمهور بلافاصله جواب داد: شبخیز دزدان بودند که پیش از من برخواستند تا کام ایشان روا باشد، خسرو از بداهت گفتار به صواب و حضور جواب او خجل گشت.(1)پیامها
پیام این ضرب المثل دعوت و تشویق به سحرخیزی است، و اشاره به این دارد که سحرخیزان در کارهایشان موفق میشوند.ضرب المثل های هم مضمون
ـ سحرخیز باش تا کامروا باشی.(2)ـ صبحخیزی دلیل فیروزی است.(3)
ـ خواب بامدادی مانع روزی میشود.(4)
اشعار هم مضمون
گه خیز باشید هر سال و ماه * که گاه سعادت بُوَد صبحگاه «داراب زردشتی» نشود آب زندگی ریزان * مگر از دیده سحرخیزان «ظهیر» کسی که بر سَرِ سحر شبیخون زد * هزار دولت بیدار را به خواب گرفت (5)ریشه های قرآنی حدیثی
قرآن کریم: «وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا؛ پاسی از شب را به شب زندهداری بپرداز. این یک وظیفه اضافی برای تو (پیامبر(صلی الله علیه وآله)) است. امید است پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد. (اسراء: 79)قرآن کریم: «وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ؛ پرهیزکاران در سحرگاهان استغفار میکردند». (ذاریات: 18)
لغات
معاشرت: همنشینی. معاقرت: پیوسته بودن. سماع اغانی: شنیدن ترانهها. غوانی: زنان زیبا. ماهپیکران: زنان زیبا. تنعّم: نعمت. این معنی: این سخن. چاکران: خدمتگزاران. ظلالت: تاریکی. به ترتیب: فراهم کردن. فیروزی: پیروزی. به گه (مخفف به گاه): سر وقت، صبح زود. گاه: زمان، فرصت.پینوشتها:
1. یحیی برقعی، کاوشی در امثال و حکم فارسی، قم، نمایشگاه و نشر کتاب، چ 2، 1364، ص 305.
2. ابراهیم شکورزاده بلوری، دوازده هزار ضرب المثل فارسی، مشهد، آستان قدس رضوی، چ 2، 1384، ص 623.
3. همان.
4. همان.
5. همان.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}