نویسنده: آیت الله سید محمد حسن میرجهانی(ره)




 
در بحار و عوالم از کتب عده ای از اصحاب روایت شده که:
«چون حضرت خامس آل عبا ابی عبدالله الحسین(ع) به شهادت رسید، جسد شریف او را بر روی خاک و ریگ های گرم بیابان کربلا انداختند و خون از اطراف بدن نازنینش در روز زمین جاری شده بود.
ناگاه مرغ سفیدی از آن صحرا عبور کرد. چون آن حالت را دید، از شدت غم و الم خود را به آن خون ها آلوده کرد و پرواز نمود؛ به نوعی که خون از بال های او می ریخت. عبور او به مرغزاری افتاد که مرغ های بسیار در سایه ها و بر شاخه های درختان نشسته و برچیدن دانه و خوردن و آشامیدن علف و آب و نغمه سرائی مشغول بودند. پس آن مرغ خون آلود ناله برکشید و گفت:
«[یا] ویلکم أتشتغلون بالملاهی [و ذکر الدنیا و الملاهی]، و الحسین(ع) فی أرض کربلاء فی هذا الحرّ ملقی علی الرمضاء ظام مذبوح و دمه مسفوح».
یعنی: (وای بر شما ای مرغان که مشغول لهو و بازی هستید!‌ آیا خبر ندارید و سرگرم به تفرّح و تنعّم و تعیّشید و حال آنکه حسین(ع)‌ در زمین کربلا بر روی ریگ های گرم افتاده و او را با لب تشنه کشتند و خون او ریخته شده؟).
چون آن مرغ ها این بیان را شنیدند، یکباره پروازکنان از زمین ماریه بلند شدند و وارد زمین کربلا شدند. چون دیدند بدن حسین(ع) بی سر و بی غسل و کفن روی زمین افتاده و بادهای جنوب و شمال، خاک گرم آن زمین را بر روی بدن نازنینش نشانده و بدن مقدسش پایمال سم اسبان شده و برای او عزاداری و گریه و زاری کننده ای نیست بغیر از وحشیان صحرا و جنیان بیابان ها و هواها، و به قدری نور از بدن پاره پاره و درهم شکسته ساطع و لامع است که روی زمین روشن و هوا را درخشان کرده، چون نظر مرغ ها بر آن افتاد همه با همدیگر به گریه و ناله و صیحه صداها را بلند کردند و خود را در خون طاهر آن حضرت غلطانیدند. آنگاه پرواز کردند و هر یک از آن ها به طرفی روانه شدند تا اهل آن ناحیه را خبردار کنند به شهادت آن بزرگوار.
پس به تقدیر خدای متعال یکی از آنها به جانب مدینه طیبه روانه شد. همانطور که پرواز می کرد، قطره های خون از بالش می چکید تا آنکه خود را بر سر قبر مطهر و گنبد منور رسول خدا(ص) رسانید و به قدرت خدای تعالی به زبان فصیح فریاد می زد و می گفت:
«ألا قتل الحسین(ع) بکربلا! ألا ذبح الحسین(ع) بکربلا!»
یعنی: (آگاه باشید کشته شد حسین(ع) به کربلا! آگاه باشید که سر حسین(ع) بریده شد در کربلا!)
چون سایر مرغان صدای او را شنیدند، به دور او حلقه ماتم زدند و از اثر گریه و ناله او همه گریه و نوحه کردند. چون نظر اهل مدینه به جمع شدن مرغان افتاد و نوحه سرائی آنها را دیدند و شنیدند، متحیر شدند و نمی دانستند که در عالم چه خبری واقع شده تا آنکه بعد از چند وقت خبر شهادت آن مظلوم به مدینه رسید، آنگاه خلق مدینه دانستند که آن مرغ خبر شهادت آن حضرت را در زمین کربلا آورده.»(1)
بحارالانوار: علامه مجلسی(ره) در عاشر بحار نقل فرموده که:
«در روز ورود آن مرغ به مدینه طیّبه، مردی یهودی در مدینه بود که او را دختری بود کور، و کر و زمین گیر و شل بود که مبتلا به مرض آکله، و این مرض تمام بدن او را فرو گرفته بود. پس همان مرغ که خون از بال او می چکید به باغ یهودی رفت و بر شاخه درختی نشست، و او از سر شب تا به صبح گریه و ناله می کرد، و شخص یهودی آن دختر را از مدینه بیرون برده بود و در آن باغ منزل داده بود و او را شغلی در مدینه روی داد. چون داخل مدینه شد، آن شب را نتوانست مراجعت به باغ کند.
چون پدر دختر نیامد، از تنهائی او را خواب نبرد؛ چون عادت کرده بود که پدر ذکر خواب برای او می گفت. پس آن دختر در وقت سحر صدای ناله آن مرغ را شنید. از اثر آن صدا خود را به زمین کشید تا به پای آن درخت رسید و هرچند آن مرغ ناله کشید دختر هم با قلب محزون با او هم ناله شد و هم آواز می گردید. در آن حال یک قطره خون از بال مرغ در چشم او چکید، دفعة چشمش روشن و بینا گردید. پس قطره دیگر بر چشم دیگر او چکید، آن هم روشن شد و بینا گردید. قطره دیگر بر دست های او رسید، شفا داد و قطره دیگر بر پاهای او چکید، آنها هم عافیت یافت. پس آن دختر در زیر آن درخت نشست و هر چه خون می چکید و بر اعضاء و جوارح خود مالید. پس، از برکت خون مبارک حضرت سیدالشهداء -صلوات الله و سلامه علیه- همه مرض های او شفا یافت.
وقت صبح پدر او داخل بستان شد [و] دختر رعنا و زیبائی را دید که در اطراف آن باغ خرامان است و دختر خودش پیدا نیست. پس از او پرسید که: دختر کورِ علیلِ زمین گیری در این بوستان داشتم، او را ندیدی؟ آن دختر نازنین در جواب گفت که: به خدا قسم! من دختر توام پدر. چون این کلام را از او شنید به زمین افتاد و غش کرد. پس چون به حال آمد و از سبب شفای او پرسش کرد، آن دختر دست پدر را گرفت و برد پای آن درخت و قصه خود را برای او نقل کرد.
آن مرد نظر کرد، مرغی را دید که بر شاخه درخت نشسته و سر به زیر بال غم فروبرده و از قلب محزون ناله سوزناک می کشید. آن یهودی گفت که: ای مرغ!‌ تو را به خدا سوگند می دهم که تو را آفریده که به قدرت خود با من سخن بگو و از احوال خود مرا خبر ده. به اذن خدا مرغ به سخن درآمد و گفت با گریه و ناله که: ای مرد! بدان که من با چند مرغ دیگر در مرغ زار، در وقت ظهری در سایه درختان بر شاخه ها نشسته بودیم که بر ما مرغی وارد شد و گفت: ای مرغان! وای بر شما!‌ می خورید و به نعمت ها مشغولید و حال آنکه آقای ما حسین(ع) در زمین کربلا، در هوای گرم شدید بر روی ریگ های داغ افتاده است و در حال شدت تشنگی، رگ های گردن او را بریده اند و سر او را از بدن جدا کرده اند.
ما چون این سخنان را از مرغ شنیدیم همه به جانب کربلا روانه شدیم. دیدیم که بدن آن بزرگوار مظلوم بر روی ریگ ها افتاده و غسل او از خون رگ های او است و کفن او از ریگ هایی است که باد بر او افشانده. ای مرد!‌ پس ما همگی صیحه زنان و ناله کنان خود را در میان خون انداختیم و در آن خون شریف غوطه زدیم و هر یک به طرفی روانه شدیم تا اهل آنجا را خبردار کنیم و من به اینجا آمده ام.
چون یهودی این سخن را شنید با خود گفت که: اگر حضرت حسین(ع) صاحب قدرت بزرگ و دارای شأن رفیع نمی بود در نزد خدای عزّوجلّ، نباید خون او باعث شفا بوده باشد از هر دردی. پس آن یهودی و دختر، به شرف اسلام مشرف شدند و قریب پانصد نفر از طائفه ایشان نیز درک سعادت اسلام را نمودند».(2)
در کتاب مناقب از حضرت امام صادق(ع) روایت کرده از پدر بزرگوارش از علی بن الحسین(ع) که فرموده:
«لما قتل الحسین(ع) جاء غراب فوقع فی دمه، ثم تمرّغ، ثم طار فوقع بالمدینة علی جدار فاطمة بنت الحسین(ع)،(3) فرفعت رأسها و نظرت إلیه فبکت بکاء شدیداً و أنشأت تقول:
نعب الغراب فقلت من
تنعاه ویلک یا غراب
قال الامام فقلت من
قال الموفّق للصّواب
إن الحسین بکربلا
بین الاسّنة و الضراب
فابکی الحسین فانّه(4)
ترجی الاله مع الصواب(5)
قلت الحسین فقال لی
حقّا لقد سکن التّراب
ثم استقلّ به الجناح
فلم یطق ردّ الجواب
فبکیت ممّا حلّ بی
بعد الدّعاء المستجاب
قال محمد بن علیّ: فنعته لاهل المدینة فقالوا: قد جائتنا بسحر بنی(6) عبدالمطلب فما کان بأسرع أن جائهم الخبر بقتل الحسین بن علی(ع)».(7)
یعنی: (چون حسین(ع) کشته شد، کلاغی آمد و در خون آن حضرت نشست و در آن غوطه زد و پرواز کرد به مدینه رفت و بر دیوار خانه فاطمه دختر حسین(ع) قرار گرفت. پس فاطمه سر خود را بالا کرد و نگاه به سوی او کرد و گریست؛ گریستن شدیدی و این اشعار را انشاء کرد: کلاغ صیحه ای زد. پس گفتم: خبر مرگ چه کسی را آورده ای وای بر تو ای کلاغ؟ گفت: خبر مرگ امام را آورده ام. گفتم: کدام امام؟ گفت: امامی که توفیق صواب یافته. همانا حسین در زمین کربلا در میان شمشیرها و نیزه ها به شهادت رسید. گفتم: حسین کشته شد؟ گفت: حق است، در خاک ساکن شد. گفت: گریه کن برای حسین و امید صواب از خدا داشته باش. پس بال های خود را بر هم زد و دیگر نتوانست جواب گوید. پس من گریستم از جهت آنچه بر من وارد شد پس از دعا کردن و مستجاب شدن.
محمد بن علی(ع) فرمود: پس فاطمه خبر مرگ حسین را به اهل مدینه رسانید و آنها گفتند: جادوی فرزندان عبدالمطلب را برای ما آورد. پس به سریعترین وقتی نگذشت که خبر کشته شدن حسین(ع) آمد).
کامل الزیارات از حضرت صادق(ع) روایت کرده که فرمود:
«کبوترهای راعبی را در خانه های خود نگاهدارید، زیرا که ایشان کشندگان حسین را لعن می کنند».(8)
و در خبر دیگر از داود بن فرقد روایت کرده که گفته است:
«من در حضور حضرت صادق(ع) بودم، ناگاه کبوتری راعبی تقرقری دراز برآورد. آن حضرت به سوی من نظر انداخت و زمانی طویل به من نگاه کرد و فرمود: ای داود!‌ می دانی که این مرغ چه گوید؟ گفتم: نه به خدا سوگند فدایت شوم! فرمود: نفرین می کند بر کشندگان حسین(ع). این مرغ را در خانه های خود نگاه دارید».(9)
محکّی از کتاب عوالم مسنداً از حسین بن ابی غندر، روایت کرده که گفته است در وصف بومه -یعنی: جغد- از امام صادق(ع) شنیدم که می فرمود:
«هل أحد منکم رآها نهاراً؟ قیل له: لا تکاد تظهر بالنهار، و لا تظهر الّا لیلاً. قال: أمّا إنها لم تزل تأوی العمران أبداً، فلمّا أن قتل الحسین(ع) آلت علی نفسها أن لا تأوی العمران أبداً و لا تأوی إلا الخراب، فلا تزال نهارها صائمة حزینه یجنیها اللیل، فاذا جنّها اللیل فلا تزال ترنّ علی الحسین(ع) حتّی تصبح».(10)
یعنی: (فرمود: آیا هیچیک از شما جغد را دیده در روز؟ عرض کرده شد که: در روز دیده نمی شود، در شب دیده می شود. امام(ع) فرمود: اما او همیشه در آبادی ها جای داشت، چون حسین(ع) کشته شد سوگند یاد کرد که دیگر در آبادی ها جای نگیرد هرگز و جای نگیرد مگر در خرابه ها. پس او همیشه روزهای خود را روزه دار و محزون است و چون شب او را فرو گیرد تا صبح برای حسین(ع) گریه می کند).
در کتاب کامل الزیارات قریب به همین مضمون به اندک تغییری در لفظ روایت شده:
«تری هذه البومة کانت علی جدّی رسول الله(ص) تأوی المنازل و القصور و الدّور، و کانت إذا أکل الناس الطعام تطیر فتقع(11) امامهم فیرمی إلیها بالطعام و تسقی، ثم رجع(12) إلی مکانها، و لما(13) قتل الحسین بن علی(ع) خرجت من العمران إلی الخراب و الجبال و البراری، و قال: بئس الامة انتم، قتلتم ابن بنت نبیّکم و لا آمنکم علی نفسی».(14)
یعنی: (فرمود: این جغد که دیده می شود، در زمان جدّم رسول خدا(ص) در منزل ها و قصر ها و خانه ها جا می گرفت و هرگاه مردمان طعام می خوردند پرواز می کرد و فرود می آمد در مقابل آنها. طعام در پیش او می انداختند و او آب داده می شد و او بر می گشت به جای خود و چون حسین بن علی(ع) کشته شد از آبادی ها بیرون رفت و در خرابه ها و کوه ها و بیابان ها جای گرفت و گفت: بد امتی هستید شما! کشتید پسر دختر پیغمبر خود را و من ایمن نیستم بر نفس خودم از شما).
و نیز در کامل الزیارات از حضرت صادق(ع) روایت کرده که فرمود:
«ان البومة لتصوم النهار، فاذا افطرت تدلّهت علی الحسین(ع) حتی تصبح».(15)
یعنی: (فرمود: جغد در روز روزه می گیرد و وقتی که افطار می کند، شب را تا صبح برای حسین(ع) در حال حزن و غم و غصه است).
و در بعضی از کتب مقاتل حکایت شده از فتح بن شخرف عابد که گفته است:
«عادت من این بود که هر روزه ریزه های نان را برای گنجشک ها می ریختم و آنها می خوردند، و چون روز عاشورا می شد هم از آن ریزه نان ها را می ریختم، نمی خوردند. دانستم به علت شهادت حسین(ع) الهام شده اند و به عزاداری قیام نموده اند».(16)
مقتل منسوب به ابی مخنف: در آن کتاب نوشته است که:
«چون سر مقدس حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) را مقابل یزید بن معاویه -علیهما اللعنة و العذاب- نهادند، شنید که کلاغی فریاد کرد. آن لعین این اشعار را انشاء کرد:
یا غراب البین ما شئت فقل
انّما تندب امرا قد فعل
کل ملک و نعیم زائل
و بنات الدّهر یلعبن ذول(17)
یعنی: (ای کلاغ سیاه نوحه گر! هر چه می خواهی بگو. تو بلند بلند نوحه و ندبه می کنی برای کاری که کرده شده. هر ملک و نعمتی زایل شونده است و دختران روزگار با دولت ها بازی می کنند).
و نیز از اشعاری که گفته این است:
صاح الغراب فصح او لا تصح
فلقد قضیت من النبیّ دیونی
یعنی: (فریاد و ناله زد کلاغ. پس ای کلاغ! می خواهی صیحه بزن یا نزن، من دین های خود را از پیغمبر گرفتم).(18) -لعنة الله علیه و علی کلامه-.

پی نوشت ها :

1-بحارالانوار، ج 45، ص 191؛ مدینة المعاجز، ج 4، ص 72، ح 145/1092؛ العوالم العلوم (الامام الحسین(ع))، ص 493، ح 10، «باب ما وقع علی الطیور لقتله».
2-بحارالانوار،‌ج 45، ص 192؛ العوالم العلوم (الامام الحسین(ع))، ص 494، ادامه حدیث 10، «باب ما وقع علی الطیور لقتله».
3-در بحار الانوار «فاطمه بنت الحسین بن علی و هی الصغری» آمده.
4-در مصادر بجای «فانّه»، «بعبرة» آمده.
5-در مصادر بجای «الصواب»، «الثواب» آمده.
6-در مصادر «بنی» نیامده.ژ
7-بحارالانوار، ج 45، ص 171، ح 19؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 7، ص 23؛ مستدرک سفینة البحار، ج 5، ص 472؛ العوالم العلوم (الامام حسین(ع))، ص 490، ح 2، «باب ما وقع علی الطیور لقتله». نقل قول بحارالانوار از مناقب است، اما بنده آن را در مناقب نیافتم.
8-کافی، ج 6، ص 547، ح13؛ کامل الزیارات، ص 97، ح 1، «باب دعاء الحمام و لعنها علی قاتل الحسین بن علی علیهما السلام»؛ بحارالانوار، ج 44، ص 305، ح19.
9-کامل الزیارات، ص 98، ح 2، «باب دعاء الحمام و لعنها علی قاتل الحسین بن علی علیهما السلام»؛ بحارالانوار، ج 45، ص 213، ح 33.
10-کامل الزیارات،‌ص 99، ح 1، «باب نوح البوم و مصیبتها علی الحسین علیه السلام»؛ بحارالانوار، ج 45، ص 213، ح 34؛ العوالم العلوم (الامام الحسین(ع))، ص 492، ح6، «باب ما وقع علی الطیور لقتله علیهم السلام».
11-در مصدر «وتقع» آمده.
12-در مصدر «و ترجع» آمده.
13-در مصدر «فلما» آمده.
14-کامل الزیارات، ص 99، ح 2، «باب نوح البوم و مصیبتها علی الحسین علیه السلام»؛ بحارالانوار، ج 45، ص 214، ح 35.
15-کامل الزیارات، ص 100، ح3، «باب نوح البوم و مصیبتها علی الحسین علیه السلام»؛ بحارالانوار، ج 45، ص 214.
16-بحارالانوار، ج 45، ص 310، ذیل ح 12: «عن المشطاح الوراق، قال: سمعت الفتح بن شخرف العابد یقول: أفت الخبز للعصافیر کل یوم فکانت تأکل، فلما کان یوم عاشورا فتت لها فلم تأکل فعلمت أنها امتنعت لقتل حسین بن علی(ع)».
17-شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 279؛ فرسان الهیجاء، ج 2، ص 286؛ ناسخ التواریخ، ج 3، ص 129. این قصیده به اعتقاد برخی منسوب به ابن زبعری است که یزید -لعنة الله علیه- آن را خوانده و برخی نیز قائلند که سروده خود یزید -لعنة الله- است که بخشهائی از این قصیده در کتب مختلف از جمله در لهوف سید بن طاووس، ص 105 آمده.
18-بحارالانوار، ج 45، ص 199، ح 40؛ العوالم العلوم (الامام الحسین(ع))، ص 416، ح 17، «باب فیما وقع من خروج أهل البیت(ع) من الکوفة الی الشام و منه الی المدینة».

منبع: میرجهانی، محمد حسن، (1371)، البکاء للحسین(ع)، در ثواب گریستن و عزاداری یر حضرت سید الشهداء(ع) و وظایف عزاداری، تحقیق روح الله عباسی، قم، نشر رسالت، 1385، چاپ دوم.