متن و حاشیه سخنان رهبری با اساتید فلسفه قم در سال 1382
سطح تفکّر فلسفی در جامعه و علمای دین محدود است
برای من این جلسه، بسیار جلسه شیرین و جذابی است و اگر مجال بود، حرفی نداشتم که یک ساعت دیگر یا بیشتر این جلسه ادامه پیدا کند و مطالب آقایان را بشنوم. مجموع حرف ها جامع بود؛ یعنی تقریباً همه آن چه را که در زمینه علوم
متن و حاشیه سخنان رهبری با اساتید فلسفه قم در سال 1382
شماها نقداً امید آینده هستید
برای من این جلسه، بسیار جلسه شیرین و جذابی است و اگر مجال بود، حرفی نداشتم که یک ساعت دیگر یا بیشتر این جلسه ادامه پیدا کند و مطالب آقایان را بشنوم. مجموع حرف ها جامع بود؛ یعنی تقریباً همه آن چه را که در زمینه علوم عقلی و رابطه آن با حوزه علمیه، خوب است که به ذهن بیاید و مطرح بشود، در فرمایشات آقایان بود. من حقیقتاً لذت بردم و خدا را شکرگزارم. این از افتخارات امروز نظام اسلامی است که حوزه قم شامل و حاوی مجموعه ای از فضلای جوان، پرنشاط و خوش فکر است که زبدگان آن ها و جمعی از بهترین آن ها، شما هستید.البته من با بعضی از آقایان از نزدیک آشنا هستم. سال هاست که به بعضی اخلاص دارم. بعضی را هم از روی آثارشان یا مقاله هایشان تا حدودی آشنا هستم و به قول معروف، پُز این را همه جا داده ایم که ما یک جمعِ فضلای جوان، فعّال و خوش فکری در این حوزه داریم. شماها نقداً امید جامعه هستید، امید آینده هستید. إن شاء الله این ستون ها خواهد توانست سقف رفیع و بنای باشکوهی را در آینده حوزه نوید بدهد.
نتیجه ی مخالفت با علامه طباطبایی
من چند جمله عرض بکنم؛ اوّلاً در گذشته با فلسفه در حوزه قم، با وجود مرحوم طباطبایی مخالفت می شد. خوب می دانید درس اسفار ایشان تعطیل شد و ایشان به دستور، مجبور شد که شفاء شروع بکند [به ایشان] گفته شد که حالا چرا اسفار؟ الاهیات شفاء بگویید. ایشان تا این حدّ [محدود بوده است.] خُب قم که مرکز حوزه فلسفی ما در این دوره اخیر بود و آقای طباطبایی هم یک آدم مواظب متشرّع بود. از آن قلندر مآب های آن جوری نبود. کاملاً متشرّع، دائم الذّکر، متعبّد، اهل تفسیر، اهل حدیث، مراتب علمی رسمی اش، فقه و اصولش هم جوری نبود که کسی بتواند انکار بکند. در عین حال مثل آقای طباطبایی که در قم جرأت کرد و فلسفه را ادامه داد و عقب نزد، این جور مورد تهاجم قرار گرفت.نتیجه چیست؟ نتیجه این است که امروز سطح تفکّرات فلسفی و معرفت فلسفی مان در جامعه و در بین علمای دین، سطح محدودی است. این نتیجه اش است؛ یعنی مثلاً در قلم جا داشت با بودن استادی مثل آقای طباطبایی، تعداد زیادی اساتید درجه یک از تلامذه ی ایشان داشته باشیم. چون آقای طباطبایی، فرد فعّالی بود. این مکتب فلسفی، این به اصطلاح جریان فلسفی که به وسیله ایشان بنیان گذاری شد، باید به شکل وسیعی گسترش پیدا می کرد، [اما] نکرد. به خاطر این که آن روز با ایشان مخالفت شد. البته ما همان وقت هم مقلّد آقای بروجردی بودیم و الان هم به چشم تجلیل و تعظیم به ایشان نگاه می کنیم. هیچ بحثی نیست. حالا هرچه که بود، نتیجه اش این شد، این، نباید تکرار بشود.
یکی از بزرگ ترین خسارت هایی که کردیم
فلسفه اسلامی، فقه اکبر و پایه دین است. مبنای همه معارف دینی برای ذهن انسان و در عمل خارجی انسان است. این باید گسترش و استحکام پیدا کند. احتیاج به کار و تلاش دارد. مراکز فلسفی هم باید در حوزه علمیه باشند. یکی از بزرگ ترین خسارت هایی که ما کردیم، این بود که مرکز فلسفه اسلامی از حوزه علمیه به مناطق مختلف منتقل شده؛ بعضی از دانشگاه ها، آدم های گوناگون. بعضی از اساتید فلسفه که ماه رمضان پیش من بودند، می گفتند بعضی از آقایانی که اصلاً اهلیت ندارند، می آیند برای تدریس فلسفه جا می گیرند. حرف ناقص، سطحی، به عمق نرسیده، جویده جویده، یک چیزی را دست افراد می دهند. این ها خسارت است. ما نباید بگذاریم این وضع ادامه پیدا کند.من خدمت آقای جوادی، خدمت آقای مصباح مکرّراً گفته ام که باید کاری کنیم که قم از مرکزیت فلسفه و مرجعیّت فلسفه نیفتد هم چنان قطب اصلی فلسفه اسلامی، باقی بماند. هرچند در این زمینه تلاش کنید، تلاشی به جا و به حق خواهد بود. مدیریت حوزه هم باید [تلاش] بکند، اساتید فلسفه هم باید [تلاش] بکنند، طلاب فلسفه را باید تشویق کرد.
احترام اجتماعی فلسفه
این نکته که گفته می شود امتیازات آخوندی و روحانیت، مال فقهاست، درست نیست. مال فلاسفه و عرفاء و متکلّمین هم هست. امروز، خیلی مثل سابق نیست. سابقاً یک ملّااسماعیل خواجویی در اصفهان، جزو تلامذه با واسطه ملاصدرا با آن مقام علمی و عظمت، جرأت نمی کرده کتاب فلسفی تدریس کند. اصلاً به رونمی آورد. مثلاً سرنوشت بعضی از اقران ایشان مانند مرحوم بیدآبادی و دیگران، جوری برای این ها تجربه های تلخ درست کرده بود که جرأت نمی کردند تدریس بکنند. ملّااسماعیل خواجویی هم رجالی، هم فقیه، هم از بزرگان فلاسفه ماست. متأسفانه اینها شناخته شده هم نیستند. یکی از کارهای لازم، معرّفی فلاسفه شیعه در دوره های مختلف است. نمی شناسند که این ها چه شخصیت هایی بودند؟ به هر حال سابق، این جوری بود. از ترس جرأت نمی کردند اظهار فلسفه بکند.امروز، این جوری نیست. امروز فلسفه یک امتیاز، یک افتخار، نه فقط در چشم حوزوی ها، بلکه در چشم مردم است. بعضی ها که اصلاً اهلش نیستند، ادّعای استادی فلسفه می کنند! برای همین امتیازات ظاهری اش است؛ یعنی فضا را مأیوس کننده نبینید که حالا مثلاً باید خودمان را قربانی کنیم و وارد فلسفه بشویم. نه امروز فلسفه، امتیاز دارد و با گسترش فضاهای دانشگاهی، با گسترش علم و معرفت در بین جوانان، امروز یک طلبه فاضل فلسفه خوان یا فلسفه دان، در جامعه امتیاز دارد. منظورم، امتیاز مالی نیست؛ بالاخره احترام دارند. این جوری است. به نظر من همین جریان را باید تقویت کرد. نگذارید حوزه از مرکزیت فلسفه بیفتد. هر کاری که در این زمینه می توان کرد، شما که جوانید و نیرو و حوصله دارید، باید انجام بدهید. امروز این بار، بر عهده شماهاست.
ضرورت تأمین اجتماعی و سیاسی فلسفه
دو سه نکته از نکاتی که خوشبختانه دیدم در ذهن بعضی از دوستان هم هست، در باب آموزش و پژوهش فلسفی عرض بکنم.یکی همین مسئله امتداد سیاسی-اجتماعی فلسفه است که مکرّر هم به دوستان گفته ام. منتهی نه به این تعبیر که رنسانس فلسفی داشته باشیم. نباید به این معنی مطرح بشود. ما احتیاج به رنسانس فلسفی یا واژگون کردن اساس فلسفی مان نداریم. نقص فلسفه ما این نیست که ذهنی است؛ خُب طبیعت فلسفه، ذهنی است. فلسفه طبعاً با ذهن سر و کار دارد. این نقص آن نیست. نقصش این است که این ذهنیت، امتداد سیاسی و اجتماعی ندارد. فلسفه های غربی برای همه مسایل زندگی مردم، کم و بیش تکلیف معیّن می کنند. یعنی سیستم اجتماعی را معیّن می کند، سیستم سیاسی را معیّن می کند، وضع حکومت را هم معیّن می کند، کیفیت تعامل مردم را هم معیّن می کند. فلسفه ما به کلّی در زمینه ذهنیات مجرّد باقی می ماند و امتداد پیدا نمی کند. شما بیایید این امتداد را تأمین کنید. این، ممکن است. کما این که خود توحید، یک مبنای فلسفی و یک اندیشه است، اما ببینید، توحید یک امتداد اجتماعی و سیاسی دارد. لا اله الا الله در تصوّرات و فروض فلسفی و عقلی، منحصر و زندانی نمی ماند و می آید تکلیف حاکم را در جامعه معیّن می کند. تکلیف محکوم را معیّن می کند، تکلیف مردم را معیّن می کند.
می توان در همین مبانی موجود فلسفی ما، نقاط مهمّی را پیدا کرد که چنان چه گسترش و تعمیق بشود، جریان های بسیار فیّاضی را در خارج از محیط ذهنیت به وجود می آورد. تکلیف جامعه را معیّن می کند، تکلیف حکومت را معیّن می کند، تکلیف اقتصاد را معیّن می کند. بگردید دنبال این ها. روی آن ها کار کنید. آن وقت یک دستگاه فلسفی درست کنید. از «وحدت وجود»، از «بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء» از بسیاری از همین مبانی ملاصدرا، می شود یک دستگاه فلسفی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی درست کرد. فضلاً از فلسفه های مضاف که آقایان فرمودند؛ فلسفه اخلاق، فلسفه اقتصاد، فلسفه چه، توجّه کردید؟ بنابراین، یکی از کارهای اساسی همین است. این کار را هم هیچ کس غیر از شماها نمی تواند بکند. شماها باید این کار را بکنید.
تقویت فلسفه ی معنوی ملاصدرا
نکته دیگر این است که اساساً فلسفه اسلامی، آن پایه و دستگاهی بوده که انسان را به دین خدا و به معرفت دینی نزدیک می کرده است. اساس فلسفه این است دیگر. فلسفه برای نزدیک شدن به خداست، برای پیدا کردن یک معرفت درست از حقایق عالم وجود است. لذا بهترین فلاسفه ما، عارف هم هستند. خود ابن سینا، عارف هم هست. مظهرش هم ملاصدراست. یعنی اصلاً آمیزش عرفان با فلسفه در فلسفه جدید و اخیر، در فلسفه ملاصدرا، به خاطر همین است که فلسفه، وسیله و نردبانی است که انسان را به معرفت الاهی می رساند، به خدا می رساند، پالایش می کند، اخلاق را در انسان به وجود می آورد.نباید بگذاریم فلسفه به یک سلسله ذهنیات مفقود از معنویت تبدیل بشود. راهش هم تقویت فلسفه ملاصدراست. یعنی همین راهی که ملاصدرا آمده، به نظر من راه درستی است. آن فلسفه است که آدم را وادرا می کند که هفت سفر پیاده به حجّ برود. پشت پا به دنیا بزند. نمی خواهیم بگوییم هر کس که در این دستگاه فلسفی قرار نداشته باشد، اهل دنیاست. نه، اما این راه خوبی است. راه فلسفه بایستی راه تدیّن و افزایش ارتباط و اتّصال انسان به خدا باشد. این را در آموزش فلسفه، در تدوین کتاب فلسفی، در انجمن فلسفه که فرمودند، باید رعایت کرد.
آدم های فیلسوف ما-کما این که در زمان ما کسانی را دیده ایم-همه همین جور بودند، آدم هایی که اهل فلسفه بودند، کسانی بودند که از لحاظ معنوی و از لحاظ ارتباطات قلبی و روحی با خداوند از بقیه افرادی که در زمینه های علمی حوزه های ما کار می کردند، بهتر و زبده تر و شفّاف تر بودند. این هم یک نکته است.
غفلت حوزه و رقیب تراشی برای فلسفه اسلامی
از قول جناب آقای جوادی فرمودند که محبّ غال و مبغض عال فلسفه داریم. درست هم هست. من یک عامل دیگر را هم سراغ دارم و آن، رقیب سازی برای فلسفه ما در دوره اخیر است. به اعتقاد بنده این فلسفه هایی که در ایران رایج شده، عادّی نبود. یعنی قرائن و شواهد، این جور نشان می دهد و الان هم در اوجش هست. این ها خواستند برای فلسفه اسلامی، رقیب درست کنند. فلسفه های غربی را آوردند، ترجمه و ترویج کردند. تدریجاً با غفلت حوزه های علمیه ما، به جایی رسیدند که هر وقت اسم فلسفه در محیط های دانشگاهی ما برده می شود و الان هم تقریباً همین جور است، ذهن می رود به کانت و هگل و فلان. [یعنی] اصلاً فلسفه، این هاست.زمانی که تفکّرات مارکسیستی در ایران خیلی رواج داشت، یکی از قلم های عمده تبلیغاتی کمونیست ها، کوبیدن منطق بود. اصلاً منطق ارسطویی و منطق صوری، فحش بود. در مقابل منطق دیالکتیک، به عنوان یک فحش بیان می شد. می گفتند آقا این ها طرفدار منطق ارسطویی اند. توجّه می کنید؟ تا این حدّ، فلسفه اسلامی و مبادی فلسفه اسلامی را ضدّ ارزش کرده بودند. این، کاری است که حساب شده صورت گرفته. نمی گوییم حالا هر کس که وارد فلسفه جدید شده، هر استاد و یا هر دانشجویی، لابد با «سیاه» ارتباط دارد! نه، یک فکر اساسی شد و کسانی که پیشروان این کار بودند. (مثال فروغی و این ها) ارتباطات شان معلوم است دیگر. این ها ارتباطات سیاسی و خارجی و تلاش هایشان مشخّص است.
امروز هم آدم قرائن و شواهدی را مشاهده می کند که این ها می خواهند هجمه های قوّی فلسفی بیاورند. درست نقطه مقابل ما که فلسفه را یک امر کاملاً مربوط به خواص قرار داده ایم. ما که فلسفه را یک امر کاملاً مربوط به خواص قرار داده ایم. یعنی اصلاً بروز و ترشّح فلسفه از درون انسان بوده، برخلاف یک فقیه که می نشیند و مسئله می گوید، این تربیت ما بوده. تربیت حوزه های علمیه ما بوده. اما آن ها برعکسِ ما، فلسفه را در سطوح مختلف ترویج کرده اند.
بنشینید و برای کودکان، فلسفه بنویسید
یکی از رشته های تألیف و کار فلسفی، فلسفه برای کودکان است. کتاب های متعدّد برای کودکان نوشته اند. فلسفه برای کودکان. یعنی ذهن بچّه را از اوّل با همان مبانی فلسفی ای که امروز مورد پسند لیبرال دموکراسی است، بار بیاورند. یقیناً در نظام شوروی سابق و نظام های مارکسیستی، فلسفه اگر برای کودکان و نوجوانان بود، چیزی بود که منتهی بشود به مثلاً فلسفه علمی مارکس. ما از این غفلت داریم. من به این دوستانی که در بنیاد ملاصدرا مشغول به کار هستند، سفارش کردم. گفتم بنشینید و برای جوان ها، برای کودکان، کتاب بنویسید. این، کاری است که قم می تواند بکند. این، کاری است که قم می تواند بر آن همّت بگمارد. از جمله کارهای بسیار لازم است. بسط فلسفه البته ما مبانی بسیار مستحکم، ادبیات خوب و جذّاب. دیگر از این کارها زیاد کرده اند.نزدیک کردن کلام و فلسفه
به نظر من، بین فلسفه و کلام هم نباید دعوایی قایل شد و نزاع انداخت. خُب مهم ترین کتاب کلامی ما را یک فیلسوف نوشته، خواجه نوشته است. این، مهم ترین کتاب کلامی است. اما در واقع فلسفه است. چه اشکالی دارد؟ ما این ها را باید با هم دیگر نزدیک بکنیم. هیچ مانعی ندارد. فلسفه و کلام و عرفان، یک وجوه افتراقی دارند، و یک وجوه اشتراکی دارند. ما باید آن ها را مورد توجّه قرار دهیم. همین تعبیر«علوم عقلی» که بعضی از آقایان بیان کردند، کاملاً تعبیر خوبی است. «علوم عقلی» یا به یک معنا «حکمت»- که شامل همه این ها بشود- را بایستی ترویج و دنبال بکنیم.انجمن حکمت اسلامی، فکر خوبی است
این انجمن فلسفه ای که جناب آقای فیّاضی گفتند، بسیار فکر خوبی است. فکر درستی است. من البته چند سال قبل، شبیه این حرف را با بعضی از دوستان در قم مطرح کردم. گفتم یک باشگاه فلسفه، باشگاه فلسفی یا فلسفه گرایان تشکیل بشود. حالا یک انجمن فلسفه اسلامی یا انجمن حکمت اسلامی، خوب است که تشکیل بشود. این، بسیار کار خوبی است. جزو طرح های بسیار مفید است. مثل درس و استقرار و سخنرانی فلسفی و همین هایی که آقایان گفتند. همه این ها در همان جا [انجمن حکمت اسلامی] ممکن است. بنای خوبی به وجود بیاید یا تصرّف بشود. از این بناها وجود دارد و برای این کار، تجهیز بشود. سالن سخنرانی بگذارند، میزگرد بگذارند، همین مسئله نهضت آزاداندیشی که مطرح شده و آقایان هم استقبال کرده اید، جایش همین جاست. یکی از بهترین جاها، همین جاهاست.افراد بنشینند، نظرات شان را بگویند، استدلال هایشان را بگویند. اساتید فرصت پیدا کنند، بیایند شاگردهای فلسفی خود را ببینند. بینند این هایی که طبقه دوّم آن ها هستند، چه کسانی اند؟ شاید امروز بعضی از شما آقایان مثلاً درس جناب آقای جوادی و یا جناب آقای مصباح را درک نکرده باشید یا کرده اید، نمی دانم. اساتید بیایند شاگردان شان را ببینند، شاگردان شاگردان شان را ببینند. طلّاب علاقه مندشان، این جا جمع شوند. بیایند این ها را از نزدیک ببینند، از آن ها استفاده کنند، سخنرانی کنند. بسیار کار خوبی است. من با این کار موافقم هرچه بشود کمک کرد، من کمک می کنم.
نکته دیگری که آقایان گفتید و درست بود، مسئله جذب امکانات کشوری برای فلسفه حوزه است. این، به عهده شماست؛ یعنی شما مشخّص کنید که این امکانات، (چه امکانات عنوانی، چه امکانات جایگاهی مثل جایگاه تدریس، و چه امکانات مالی)، برای کجاها باید جذب شود؟ مثل این که در نیروهای نظامی و اداری و این ها، ابتدا جایگاه تعریف می کنند. بعد می گردند و آدمش را پیدا می کنند. شما برای جذب کمک ها، جایگاه تعریف کنید.
به نظر من آنچه که آقایان فرمودید، خوب بود. بعضی از آقایان، جمع بندی کردند. بعضی آقایان خسروپناه و بعضی دیگر از آقایان، در واقع یک جمع بندی خیلی خوب بود. از مجموع کارهایی که خوب است بشود و باید بشود. این ها همه لازم است. این کارها وقتی پیش خواهد رفت که برنامه ریزی وجود داشته باشد. آن که می خواهم بگویم، این است که همین شما آقایان بنشینید، یک مجموعه تشکیل بدهید. یک جمع برگزیده از بین خودتان که بیشتر برسند، بییشتر بتوانند وقت بگذارند. انتخاب کنید، که چند نفر بنشینند و برنامه ریزی کنند که برای رشد، ترویج، تعمیق و توجیه جریان عقلی در حوزه، چه کارهایی را باید بکنیم؟ برنامه ریزی کنید. بعضی از آن ها به عهده شماهاست. بعضی به عهده اساتید است، بعضی به عهده مدیریت است، بعضی ممکن است به عهده ما باشد.
تلاش در ذیل برنامه ی رسمی حوزه
این ها را مشخّص بکنید و این هم منافاتی با برنامه حوزه ندارد. یعنی من به هیچ کس توصیه نمی کنم برای شکستن برنامه های حوزه. نه، حوزه یک برنامه دارد، مثل برنامه دانشگاه. یک دانشگاه بزرگ است، با یک مجموعه دانشگاه هاست که برایش برنامه ریزی شده است. اشکالی ندارد. سازگار است با این که در مجموعه افادی که در همین دانشگاه بزرگ، ذیل همین برنامه بزرگ مشغول تحصیل و تدریس هستند، یک جمعی بیایند و بنشینند و یک کار مستقلّ علمی را دنبال بکنند. به نظر من، این کار شدنی است. البته برنامه ریزی حوزه هم می تواند کمک و حمایت کند. منتهی اساس کار این است که از اعتقاد و التزام تان به اهمیت این کار و تأثیر اساسی آن، چیزی کاسته نشود. شما موتور این قطار عظیم هستید. اگر موتور خاموش یا کند شد، یقیناً در قطار اثر خواهد گذاشت. این موتور باید همین طور مرتّب کار کند، سالم هم کار کند و پیش برود. البته باید تغذیه و پشتیبانی شود. باید از لحاظ اعتباری و همچنین از لحاظ پشتیبانی های مالی، پشتیبانی شود.مجدّداً خدا را شکر می کنم که الحمدلله توفیق پیدا کردیم، خدمت آقایان رسیدیم. از بودن شماها در حوزه قم، خوشحالم و خدا را شکر می کنم. و از این که الحمدلله اساتید بزرگوار قم این توفیق را پیدا کردند که یک چنین محصول با ارزشی را تقدیم حوزه کردند، از این هم خوشحالم. منتهی مجدّداً توصیه می کنم که این حرکت را تداوم بدهید و پیش ببرید، تا این شاء الله خداوند متعال هم کمک بکند.
سخنان بعد از نماز جماعت ظهر و عصر
نکته اوّل این که کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم مرحوم علامه کتاب بسیار خوبی است و به عنوان متن آموزشی فلسفه در حوزه، مناسب است... البته ممکن است بعداً کتاب هایی نوشته شده باشد که برای امروز مناسب تر باشد که من اطلاعی ندارم. اما اگر چنین کتاب هایی نوشته نشده، به نظر من این، خیلی کتاب مهمّی است. کتاب خوبی است. اصول فلسفه [روش رئالیسم] اگر تدریس بشود، خیلی خوب است.ترجمه ی کتب فلسفه ی اسلامی، به زبان فارسی و اروپایی
نکته ی دومّ این است که بسیاری از کتاب های علمی و فلسفی ما را می شود ترجمه کرد. اوّل به فارسی که اقلاً محیط های دانشگاهی و علمی خودمان مطلّع بشوند. همین کتاب های کوچک تر ملاصدرا، مثلاً «مبدأ و معاد» را یا فرض کنیم «مشاعره» را، این ها را ترجمه کنند. البته یکی دو تا از کتاب های ایشان ظاهراً ترجمه شده. لکن این کار، کار بسیار خوبی است. کسانی هستند که غرضی ندارند، مشکلی با اسلام ندارند، می خواهند بدانند. خُب این ها نمی دانند چی هست؟ چون کتاب ها همین طور مضبوط مانده است. حالا فرمودند که این ها طبع و نشر بشود. حوزه، این ها را تصحیح کند، بسیار خوب است. حوزه، این ها را منتشر کند، بسیار کار خوبی است. اما ترجمه این ها هم خیلی مهم است.بعد که به فارسی ترجمه شد، همّت کنید این ها را به انگلیسی، به زبان های اروپایی ترجمه کنید. در محاقل علمی برود و بیگانگی که خبر ندارند، با این مفاهیم، آشنا بشوند. کما این که بعضی ها که با یک گوشه ای آشنا شدند، دیدید که دلبستگی هایشان چه طور شد. مثل هانری کربن و امثال این ها، با یک گوشه، آشنایی پیدا کردند، چه طور جذب شدند. الان شده مکتب هانری کربن در فرانسه. بلکه در کلّ اروپا، پایگاهی در جهت سوق به فلسفه اسلامی ایجاد شده. گفتند عدّه ای از طریق هانری کربن، علاقه مند به اسلام و فلسفه اسلامی شدند. خُب جا دارد که انسان برای این کار، سرمایه گذاری کنند.
یکی از اساتید: حاج آقا، بعضی می گویند ترجمه کردن این متون، شأن این علم را پایین می آورد.
یکی از اساتید: می گویند کتوم باشیم. این مباحث، مال خواص است.
مقام معظّم رهبری: نه، کسی در فلسفه نمی گوید کتوم باشید حالا بعضی از مفاهیم عرفانی و درجات آن جوری را بگویند کتوم [باشید، وجهی دارد]. مرحوم آقای طباطبایی که اسم آورده شد، در یک چیزهایی خیلی کتوم بودند. اما درس فلسفه ایشان، در مسجد سلماسی بود. یعنی کتمانی ندارد. فلسفه، کتمان ندارد. عنوان مُغلَق را هم می شود با پاورقی جبران کرد. ببینید یک وقت هست که شما می خواهید یک چیزی را حتماً توی ذهن کسی جا بیندازید. اما این، در ترجمه کتاب، مورد نظر نیست. شما ترجمه را درست بکنید، بعد آن کسی که اهل فلسفه است، اهل علوم عقلی است، بخواند. اگر ببیند این جایش را نمی فهمد، آن وقت دنبال بیفتد که معنای آن را دریابد، آن وقت شما برایش شرح کنید. چه اشکالی دارد؟ آن وقت که این ترجمه نوشته شد، چه قدر در اطراف آن می شود کار کرد. می شود کتاب نوشت.
باید هزارها کتاب درباره ی فلان نظریه ی ملاصدرا می نوشتیم
ببینید در اطراف آثار ملاصدرا-حالا من ملاصدرا را به عنوان مثال می گویم، چون شاخص ترین فرد در دنیای فلسفه ماست-چقدر کتاب نوشته شده؟ ملاصدرا، مال زمان خیلی قدیم هم نیست. آن را مقایسه کنید با کتاب هایی که مثلاً درباره نظریات کانت نوشته شده. این، قابل مقایسه است؟ باید صدها، هزارها کتاب درباره فلان نظریه خاصّ ملاصدرا نوشته شده بود.نکته سوّم، این که الان ما کتابی نداریم که بشود در آن، حاصل و خلاصه افکار صدرالمتألّهین را به کسی ارائه بدهیم. حاصل مبانی او، مبانی اختصاصی خودش چیست؟ من این را به همین آقایانی که بنیاد ملاصدرا را دارند، همان ابتدا که این کار را می کردند، پیشنهاد کردم، کار سختی هم هست. آن ها گفتند: باید این کار را کسی مثل آقای جوادی یا آقای مصباح بکند. گفتم: خُب بکنند. از آقایان بخواهید انجام بدهند. بالاخره به نظر من اگر آن آقایان وقتش را ندارند، یک کار دسته جمعی است... یک تبیین اجمالی انجام دهید، به قدری که کسی که وارد به این معنا نیست و استدلالات مفصّل را نمی داند، بتواند سر در بیاورد. این را شرح بدهید. بگویید مثلاً یک کتاب هزار صفحه ای، هشتصد صفحه ای درمی آید که خلاصه افکار ملاصدرا می شود. این را منتشر کنید.
یکی از اساتید: خیلی از این کارهایی که حضرت عالی سفارش می کنید، انجام شده یا در حال انجام است. ولی بعد که انجام می شود، امکان چاپ و انتشار برای طلبه ای که بالاخره در حوزه سرشناس نیست، ندارد. اگر حضرت عالی عنایتی بفرمایید که برنامه خاصّی ارائه بشود برای این آثاری که الان تنظیم شده و گوشه کتابخانه ها خاک می خورد، می تواند بخشی از این اهداف را تحقّق ببخشد. وقتی به انتشارات مراجعه می کند، و به لحاظ نامشهوربودن، به لحاظ این که خریداری ندارد، یا مثلاً از نظر اقتصادی به او کمکی نمی رساند، همین طور گوشه کتابخانه ها می ماند و از بین می رود.
مقام معظّم رهبری: بله، خُب حالا اگر فرض کنیم مثلاً از بین 20 تا 30 کتاب این جوری که جناب عالی در ذهن شریف تان هست، آدم احتمال بدهد که مثلاً 5 تا 10 مورد، کتاب هایی جان دار و پُرمغز است و 10 تا 12 موردش هم مثلاً به این پایه نیست، این باید یک جوری تشخیص داده بشود. این، برمی گردد به انجمن و کار تشکیلاتی یک مجموعه این جوری درست کنید، این کارها به آن جا بیاید و تأیید بشود، تا کسی که از بیت المال می خواست پولی خرج کند که این چاپ بشود، خاطرش جمع باشد که کتاب خوبی دارد چاپ می شود. یعنی اگر یک مجتمعی باشد، خیلی از کارها انجام خواهد گرفت.
یکی از اساتید: یک نشریه اختصاصی فلسفه هم در حوزه راه اندازی بشود؟
مقام معظّم رهبری: یکی از کارهای اساسی، هین است، بله، ما الان نشریه اختصاصی فقه داریم، نشریه کلام داریم، نشریه اصول داریم، اما یک نشریه فلسفه نداریم. بله، اگر همین مرکز به وجود بیاید، فوراً یک گوشه آن، هیأت تحریریه می شود. یک نشریه خوب، حرف های خوب، چاپ می شود. از این کارها می شود کرد. چنان چه حوزه، دو تا مجلّه فلسفی هم داشته باشد، اسراف نخواهد شد!... کما این که مجله فقه هم ظاهراً دو سه تا داریم. خوب است، مشغول کار هستند.
ضرورت استحکام پایه های فلسفی، قبل از ورود به فضای مدرن
... به نظر من نکته ای که بعضی از آقایان فرمودند، بسیار نکته درستی است که ما یک زیرساخت عینی فلسفی محکم، برای اشخاصی که می خواهند در یک فضای فرهنگی مدرن دنیا وارد بشوند، لازم داریم. این، بسیار حرف درستی است. باید پایه اعتقادات شان را قرص کنیم تا به مجرّدی که وارد این میدان شدند، نلغزند. یعنی باید اوّل پایه های این ها را محکم کنیم، بعد وارد میدان بازی بشوند... این هایی که آمادگی ندارند، وقتی وارد می شوند، زمین می خورند. زمین خوردن - شان هم گاهی پر سر و صداست؛ یعنی خیلی ها را دچار تردید و اشکال می کند. برای این هم بنشینید، یک فکری بکنید.دیده اید که سنایی درباره فلسفه چه می گوید؟ سنایی خیلی ضدّ فلسفه است؛ با این که به او حکیم سنایی می گویند، اما با این فلسفه اصطلاحی مخالف است. می گوید:
کاف کفر ای جان به حقّ معرفت/ خوش ترَم آید ز فای فلسفه
زان که این عِلم لزج چون ره زند/بیشتر بر مردم آگه زند
حالا آن، مال زمان سنایی است. یعنی تازه دوران ابن سیناست و نهضت های فلسفی، تازه پیش آمده. ببینید چه پیش آمده که سنایی را وادار می کند این جور حرف بزند. شعرهای سنایی را که دیده اید. سنایی آدم متشرّعی است.
یعنی کسانی همین طور وارد میدان فلسفه شدند، به هوای ابن سینا و به هوای فارابی و به هوای این ها. اما همان زیرساخت هایی که آقای پارسانیا گفتند و کاملاً درست است، مستحکم نبوده. وارد شده اند و لغزیده اند و همین طور از بالا به پایین افتاده اند. این است که یک عدّه را از فلسفه، گریزان کرده است. ترسانده که مبادا هر که وارد می شود، این طور بشود. یک فکری هم برای این بکنید. یعنی آن چیزی که پایه ها و مبانی اعتقاد را محکم بکند... کلام تطبیقی و دین پژوهی و حرف های متکلّمین گوناگون و فرنگی و این ها را وارد میدان کارزار علمی خودمان کنیم، [اما قبل از آن] یک جوشن اعتقادی محکم به تن نیروهای خودتان بپوشانید.
منبع مقاله: دوماهنامه علمی فرهنگی خط شماره 6، مهر و آبان 91
/م
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}