نویسنده: مهدی شبان




 

مقدّمه

فلسفه به عنوان هستی شناسی عقلانی و عرفان نظری به عنوان هستی شناسی شهودی و قلبی، هر دو به دنبال دستیابی به فهم عمیق و دقیق از هستی و مراتب آن هستند. این غایت که به نوعی دست یابی به حقیقت عالم می باشد، به صورت فطری در نهاد همگان نهفته شده است. هر مکتب فلسفی و عرفانی سعی می کند که خود را به این حقیقت، نزدیک کند و فلسفه و عرفان اسلامی هم در راستای همین غایت حرکت می کند. البته منحرفینی هم در طول تاریخ بوده اند که از این دو مقوله، سوء استفاده کرده باشند، اما انحراف در اصل مکتب فلسفه و عرفان اسلامی، اتّهامی است که در حالتی خوش بینانه، ناشی از نشناختن آن است.

ظاهر و باطن دارای حقایق و معارف دینی

برخی موضوعات در قرآن کریم وجود دارند که غالب مفسّران، ظاهر آن ها را به حَسب فهم خود، به تأویل برده اند. اما حقیقت آن است که اغلب معارف دینی علاوه بر ظاهر ملموس، دارای بواطن و مراتب و درجات خاصّی هستند. اشاره به مسئله وجود مراتب معرفت در داستان موسی و خضر، احادیثی همچون «نحن معاشر الأنبیاء اُمِرنا أن نتکلم النّاسِ علی قدر عقولهم» و نیز «ما تکلّم رسول الله أحداً بکُنهِ عقله قطّ» و روایاتی که درباره اختلاف درجات ایمان وارد شده(1)، اختلاف ایمان اصحاب مانند سلمان و ابوذر (که اگر ابوذر به آن چه در دل سلمان است پی می برد، همانا او را کافر می خواند)، هم چنین برخورد متفاوت ائمه با اصحاب و تفاوت گذاری در جواب به مسائل آن ها بر اساس ظرفیت و فهم شان و امر مؤکّد ایشان به حفظ اسرار ائمه و از همه روشن تر خطب توحیدی نهج البلاغه و دیگر ائمه و ادعیه و مناجات های ایشان، از جمله توصیف خداوند به «داخلٌ فی الأشیاء لا بالممازجة و خارجُ عن الأشیاء لا بالمزایلة» و نظایر این ها، همگی به حصول این نتیجه مدد می رسانند که دین و فهم آن، دارای درجات و ظهور و بطونی است و منطقی ترین شیوه در برخورد با آن چه فراتر از فهم فرد است، سکوت است؛ نه انکار. این نکته بارها در آثار امام خمینی هم تذّکر داده شده است.
بالاتر از این، اعمال و رفتارهای دینی هم دارای ظهور و بطون هستند. مثلاً نماز، ظهور و بطونی دارد و هر کدام نیز آداب مخصوص خود را دارد.
بر این اساس، قرآن و کلمات معصومین هم دارای ظَهرها و بطن های چندی است که به تناسب اختلاف ژرفایی که سالک إلی الله بدان می رسد، تفاوت دارد «و سالک إلی الله به هر مرتبه از مراتب بطون که نائل شد، از یک مرتبه ی تحریف، تخلّص پیدا می کند تا این که به بطن مطلق برسد که بطن هفتم باشد. چون یکی از معانی تحریف، تنزّل قرآن از مقام غیب به عالَم شهادت... و پوشیدن جامه الفاظ و حروف است.» و از همین رو «گرچه مراتب تحریف، مطابق و برابر با تعداد مراتب بطون است، ولی تحریف، عبارت است از نزول، و بطون، عبارت است از بازگشت یادشده.»(2)
بنابراین، گرایش ها و ابعاد تفسیر آیات، متنوّع می شوند، زیرا هر بطنی، بیان گر معنایی دقیق تر است و وجود معنایی دقیق تر از آن، به مثابه بطنِ بطن به شمار می آید. در این صورت، معنای دوّم نسبت به معنای اوّل، بطن است و نسبت به معنای سوّم، ظَهر به شمار می آید. چنان که معنای سوّم در نسبت با معنای دوّم، بطن و با در نظر گرفتن معنای چهارم که عمیق تر و دقیق تر است، ظهر به حساب می آید. و همین طور تا هفت بلکه تا هفتاد بطن. حضرت امام خمینی در این باره می نویسد: «بدان همان طور که از برای کتاب تدوینی الهی، به اعتباری هفت بطن هست و به توجیه دیگر هفتاد بطن، که جز خدا و پایداران در علم کسی را از آن بطون آگاهی نیست و آن معانی را مسّ نمی کنند مگر کسانی که از حدَث های معنوی و اخلاق پست و بد، پاک و پاکیزه بوده و با فضایل علمی و عملی آراسته باشند و هر کس به هر مقدار که منزّه تر و مقدّس تر است، تجلّی قرآن بر او بیشتر و حظّ و نصیبش از حقایق قرآن فراوان تر خواهد بود، همچنین است کتاب های تکوینی الهی؛ چه کتاب های انفسی و چه کتاب های آفاقی. و این دو کتاب تدوینی و تکوینی، از این جهت کاملاً مانند یکدیگرند.
پس از برای کتابهای تکوینی نیز هفت بطن و با هفتاد بطن است که تأویل و تفسیر آن ها را کسی نمی داند مگر افرادی که از کثافت های عالم طبع و حدَث های آن منزّه باشند و آن را لمس نمی کنند، مگر پاکیزگان.»(3)
در آیه شریفه «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ‌» (4) که علامه طباطبایی، آن را جزو غُرر آیات و از محکمات آیات می دانند، اشاره مستقیمی دارد به این که همه چیز در این عالَم، دارای حقیقت و خزینه هایی در ملکوت است و تنها مقدار کم و معلومی از آن خزائن، تنزّل پیدا کرده و لذا اصل و حقیقت هر شیء در عین اتّصال به این ظاهر، در جای دیگری مستقرّ است. خود قرآن هم از این واقعیت مستثنا نیست و حقیقت قرآن- که همان باطن و اصل قرآن باشد- چیزی بالاتر از این الفاظ ظاهری است.
امام در جایی دیگر، از توقّف بر ظاهر پرهیز می دهد، زیرا: «توقّف بر عالَم ظاهر و فراتر نرفتن از آن به سوی لُبّ و باطن، هلاکت و نابودی است. و اصل اصول نادانی ها و اساس انکار نبوّت ها و ولایت ها به شمار می آید. چه این که نخستین کسی که بر ظاهر توقّف کرد و چشم دلش از بهره باطن کور شد، ابلیس ملعون بود که به ظاهر آدم(علیه السلام) نگاه کرد و امر بر او مشتبه شد و گفت: "أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ‌ "(اعراف/12). چنان که از بیرون رفتن از مرز ظاهرها و نادیده گرفتن آن نیز بر حذر می دارد. زیرا راه به سوی باطن، همان ظاهر است و دست یابی به باطن، جز از طریق ظاهر میسّر نیست.»(5)
ایشان ظاهر جدا از باطن را "ظاهر بی اعتبار" می نامد و فراخواندن به ترک ظاهر را "سخن حقّی که باطل از آن اراده شده" می داند: «ظاهر بی اعتبار، همان ظاهر جدا از باطن و صورت بریده از معنی است که چنین ظاهری نه کتاب است و نه قرآن. و اما صورت پیوسته به معنی و آشکار متّصل به نهان، همان چیزی است که در لسان خدا و رسول و اولیاء اش، واجب الاتّباع است، چگونه نباشد! در حالی که علم به ظواهر کتاب و سنّت از با ارزش ترین و بلندپایه ترین علوم است. همین علم است که اساس و مبنای اعمال ظاهری و تکلیف الهی و قوانین شرعی و حکمت عملی است؛ ... اگر ظاهر نبود، هیچ گاه سالک به کمالش نمی رسید.»
و بر مبنای جنین دیدگاهی است که می فرماید: «کسی که به ظاهر تمسّک کرده و در آن متوقّف مانده، کوتاهی کرده و به مقصد نرسیده است. و کسی که راه باطن پیموده، بدون آن که به ظاهر توجّه کند، گمراه شده و گمراه کرده است.»(6)

فلسفه و عرفان؛ ابزارهایی مفید در شناخت پرده ای از بواطن معارف دین

بعد از آن که به باطن داری معارف دین توجّه کردیم، لازم است که فقط در سطح ظواهر باقی نمانده و در راه رسیدن به بواطن از هیچ کوششی دریغ نداریم.
ذکر این نکته نیز ضروری است که فهم همه بطون، مختصّ معصومین می باشد و سایر اولیاء بر اساس درجه و رتبه نزدیکی وجودی به آن حضرت، به ساحتی از بواطن دسترسی دارند.
امام خمینی در این مورد می فرماید: «و نکته آن که حقایق عقلیه را حقّ تعالی در قرآن شریف و انبیاء و ائمه معصومین-علیهم الصلاة و السّلام- در احادیث شریفه، نوعاً به لسان عرف و عامّه مردم بیان می کنند. این برای شفقت و رحمت بر بنی الانسان است که هر کس، به مقدار فهم خود، از حقایق نصیبی داشته باشد. پس آن ها حقایق غیبیّه عقلیّه را نازل فرمایند تا به درجه محسوسات و مأنوسات عامّه مردم رسانند تا آن ها که در این درجه هستند، حظّی از عالَم غیب به اندازه خود ببرند؛ لکن بر متعلّمان علوم آن بزرگواران و مستفیدان از إفادات قرآن شریف و احادیث اهل عصمت، لازم است که برای شکر این نعمت و جزای این عطیَّت، معامله به مثل نموده، صورت را به باطن ارجاع دهند و قشر را به لبّ و دنیا را به آخرت برگرداند که وقوف در حدود، اقتحام در هلکات، و قناعت به صُوَر، بازماندن از قافله سالکان است. و این حقیقت و لطیفه الهیّه- که علم به تأویل است-به مجاهدات علمیه و ریاضات عقلیه، مشفوع به ریاضات علمیه و تطهیر نفوس و تنزیه قلوب و تقدیس ارواح حاصل شود؛ چنان چه حقّ تعالی می فرماید: "وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ " و فرماید: "لا یَمَسُّهُ اِلاَّ المُطَهَّرُونَ". گرچه راسخ در علم و مُطهّر به قول مطلق، انبیاء و اولیاء و معصومین هستند و از این جهت، علم تأویل به تمام مراتب آن، مختص به آن هاست، لکن علماء امّت را نیز از آن به مقدار قدَم آن ها در علم و طهارت، حظّ وافری است».(7)
فلسفه و عرفان که شناخت هستی و حقیقت از جمله غایات اصلی آن است، ابزار مفیدی در شکافتن پرده ظواهر و سیر به بواطن می باشند که نمی توان به راحتی آن را کنار گذاشت. واقعاً باید این پرسش را مطرح کرد که چگونه درک معنای عبارت «لا تنقض الیقین بالشّک» نیازمند سال ها تحقیق و هزاران صفحه بررسی است، ولی فهم صدها آیه و روایت توحیدی، درخور مقداری درنگ و تأمّل نیست؟! مگر نه این است که حکمت متعالیه، حاصل تعقّل و موشکافی های فرزانگانی است که عمر گران بهای خویش را به کندوکاو در درک حقیقت هستی و واقعیت مبدأ و معاد سپری کرده اند؟
فلاسفه و عرفای اسلامی از این ابزار و امکان، به قدر وسع خود استفاده های شایانی کرده اند، تا قدمی در رسیدن به حقیقت آیات و روایات بردارند، بدون این که بخواهند از ظواهر عدول کنند. حتّی گاه ظواهر قرآن و روایات، بر اساس مبانی فلسفی و عرفانی، به راحتی معنا می شوند، بدون این که نیازی به تأویلات بی اساس و تقدیرگرفتن های تحمیلی باشند.
امام خمینی در تفسیر سوره حمد، در مورد این که همه موجودات، تسبیح خدا را می کنند و نشنیدن ما دلیل نمی شود که ظاهر صریح آیات قرآن را تأویل کنیم، می فرمایند: «و بدان که از برای جمیع موجودات، حظّ و بلکه حظوظی از عالَم غیب- که حیات محض است- می باشد و حیات، ساری در تمام دار وجود است. و این مطلب نزد ارباب فلسفه عالیه یا برهان، و نزد اصحاب قلوب و معرفت به مشاهده و عیان، ثابت است. و آیات شریفه الهیّه و اخبار اولیاء وحی- علیهم الصّلاة و السلام- دلالت تامّ بر آن دارد. و محجوبین از اهل فلسفه عامیّه و اهل ظاهر که نطق موجودات را نیافته اند، به تأویل و توجیه پرداخته اند. و عجب آن است که اهل ظاهر که به اهل فلسفه طعن زنند که به حسب عقل خود تأویل کتاب خدا کنند، در این موارد خود تأویل این همه آیات صریحه و احادیث صحیحه کنند، به مجرّد آن که نطق موجودات را نیافته اند. با آن که برهانی در دست ندارند. پس تأویل قرآن را در بی برهان و به مجرّد استبعاد کنند».(8)
البته جای تردید نیست که در طول تاریخ از همه علوم، کسانی بوده اند که عقاید خود را تطبیق بر قرآن کرده و سعی داشته اند که قرآن را موافق عقاید خود بدانند، بدون این که مدالیل آیات و ظاهر آن ها بر آن دلالت کند و فلسفه و عرفان هم از این امر مستثنا نیستند. اما این موارد، جزو عوارض غیرلازم غیربیّن این علوم هستند. همان طور که کلام و فقه و اخلاق هم از این اشتباه مصون نبوده اند. اما این دلیل نمی شود که شیوه درست تفسیر و تبیین-که مطابق مدلول ظاهری آیات و روایات باشد- را به خاطر اشتباه عدّه ای قلیل، به طور کامل کنار نهیم و از ثمرات آن محروم بمانیم.

سابقه تفسیر فلسفی و عقلی آیات قرآن و معارف دین در روایات معصومین

ائمه معصومین که مبیّن وحی اند و خود به باطن و حقایق معارف از همه نزدیک تر و آگاه تر می باشند، آیات معرفتی قرآن کریم را در موارد متعدّد، تفسیر و تأویل کرده اند و این نوع تفسیر و تبیین متون دینی، دارای سابقه در بین معصومین و تابعین آن هاست.
علاوه بر این، کسانی که تتبّع وسیع در احادیث معصومین دارند، به وضوح به عباراتی با صبغه فلسفی و عرفانی بر می خورند که همین احادیث، زمینه ساز اصلی تفکّر فلسفی و عرفانی شده اند. بحث "طرز تفکّر فلسفی در بیانات پیشوایان شیعه" در کتاب "شیعه"، نوشته علامه طباطبایی، در این زمینه به مطالبی اشاره کرده و از ابواب مختلف فلسفه، به عنوان نمونه احادیثی را ذکر کرده و سپس مباحث فلسفی مرتبط با این احادیث را آورده است.

تأثیر عرفان و فلسفه در کشف اسرار احکام و باطن مسائل

همان طور که در اوایل مقالات اشاره گردید، دستورات دینی و اعمال عبادی مانند نماز و روزه و حج و ...، افزون بر سطح عمومی و ظاهری آن، حقایقی باطنی و اسراری ملکوتی دارند که نزدیکی به آن اسرار، روح‌ آن عبادات را بیشتر در جان فرد، عجین می سازد. به همین جهت بزرگان زیادی به تألیف کتب اسرار عبادات دست زده اند که نمونه ملموس آن، سرّالصلواه و آداب الصّلوه از مرحوم امام خمینی است که با دقایق عقلی و فلسفی و موشکافی های عرفانی و بر اساس ده ها روایت وارده در این موارد، سعی بر این امر داشته اند.

تأثیر عرفان و فلسفه در انسان شناسی عمیق

از آن جا که انسان، خلیفه الله و اشرف مخلوقات است و روحی الهی در وجود او دمیده شده و خودشناسی، مقدمه خداشناسی قرار گرفته است، ضرورت معرفت نفس مشخّص می شود. هرچند که پیچیدگی های فوق العاده روح و نفس آدمی، خیلی ها را از تحقیق در این باب، منصرف کرده، اما فلسفه و عرفان اسلامی، نگاه خاصّی به بحث "نفس" دارد و دقّت های فیلسوف و عارف در شناخت این آیت الهی، بیش از دیگران بوده است. ابن سینا، ملاصدرا و دیگر بزرگان، باب مستقلّی را به این بحث اختصاص داده اند و به جرأت می توان گفت سطح طرح مباحث معرفت النّفس در اسفار، قابل مقایسه با سطح مباحث روان شناسی امروزی نیست. تحلیل های عمیق نفس و ارتباط روح و جسم و حقیقت روح قبل از تولّد و بعد از آن و بسیاری موارد دیگر، از جمله نکاتی است که فلسفه اسلامی، توجّهی عمیق بدان ها داشته است که با رجوع به جلد 8 و 9 اسفار ملاصدرا، به خوبی قابل تصدیق می باشند.

تأثیر عرفان و فلسفه در حلّ معضلات اخلاقی و دستورات سلوکی

فلسفه و خصوصاً عرفان با تحلیل عمیقی که از انسان می دهند، سالک را در راه شناخت حقیقت خود و معضلاتی که از طریق نفس بدو وارد می شود، یاری می رسانند و از این طریق، زمینه حلّ مشکلات و به تعادل رسیدن انسان را فراهم می نمایند. کتاب "عیوب النّفس و مداواتها" از "سلمی" و «قوّت القلوب» از ابوطالب مکّی، از جمله کتاب های عرفانی است که با این رویکرد نوشته اند.

تحلیل عمیق و یک پارچه از آیات و روایات معاد در دستگاه فلسفه صدرایی و عرفانی

پیچیده تر و سخت تر از بحث روح و معرفت النّفس، بحث معاد، برزخ، احوالات و مواقف پیش روی انسان، سکرات موت و بسیاری از این قبیل موارد می باشد که متون دینی هم مملوّ از آن هاست، فهم دقیق این روایات و جمع بندی و برقراری ارتباط بین آن ها، در حکمت صدرایی و عرفانی، به خوبی مشاهده می شود. حال آن که بسیاری به خاطر عدم جمع جوانب مختلف این روایات، آن ها را کنار می گذارند. برای نمونه می توان به بحث "معاد جسمانی" اشاره کرد که صدرالمتألّهین با تأمّل در متون دینی به حلّ آن همّت گماشته است.
تحلیل ملائکه الله و جایگاه وجودی آن ها و نسبت آن ها با انسان و اعمال انسان نیز از جمله مباحثی است که با فلسفه و عرفان، فهم دقیق تری پیدا کرده است.

تحلیل خلقت

بحث خلقت و آفرینش از جمله مباحث مُغلق و مبهمی است که بشر همواره با آن درگیر بوده است. بسیاری از مباحث در فلسفه و عرفان، پیرامون بررسی معنای خلقت و چگونگی فرایند خلقت می باشد. مثلاً بحث علّت و معلول با تحلیل نهایی ملاصدرا- که مخلوق را به نحو تجلّی و اضافه اشراقیه اثبات می کند، تا غنای ذاتی خالق و فقر ذاتی مخلوق حفظ شود و دوگانگی در عالَم به وجود نیاید-و یا قاعده "الواحد" در فلسفه که چگونگی پیدایش عالم و نحوه خلقت اوّلین مخلوق را بررسی می کند، همگی به تفسیر فرآیند خلقت کمک می رسانند. امام خمینی در آداب الصّلوه و علامه طباطبایی در تفسیر المیزان با تکیه بر پشتوانه های فلسفی و عرفانی، به راحتی مالکیت حقیقی را برای خداوند-به نحوی دقیق-ترسیم می کنند و فقر وجودی انسان به خدا را متذکّر می شوند.(9)

تحلیل اسماء الله و عینیت صفات و ذات

بحث اسماء و صفات الهی، از مباحث دقیق و پچیده ای است که ذهن بسیاری را از قدیم، مشغول خویش ساخته است. به نحوی که گفته شده: عالَم بر اساس اسماء الهی، مورد تدبیر قرار می گیرد. کمترین آیه در قرآن هست که نخواهد استدلال خویش را با بحث اسماء الهی حلّ نماید.
جایگاه أسماء الهی و عینیت ذات با صفات و أسماء، در فلسفه و به ویژه در فلسفه صدرا، به خوبی تبیین شده است. به نحوی که ملاصدرا در جلد ششم اسفار، با تکیه بر آیات و روایات، سعی بر تبیین این بحث دینی دارد. در عرفان نیز، بحث اسماء به نحوی عمیق و گسترده مطرح می شود و نه به عنوان یک بحث لفظی، بلکه یک بحث کاملاً وجودی و حقیقی، بیان می گردد.

فهم عمیق بحث ولایت و امامت، اساس دستاوردهای عرفانی

امامت و ولایت که اساس اندیشه شیعی است، مورد توجهّ خاصّ عرفان قرار گرفته؛ به نحوی که می توان گفت مسائل عرفان، حول دو محور بحث می شود: 1-توحید 2-موحّد؛ که در بحث موحّد، مسائل ولایت و انسان کامل و خلیفه الله جایگاه او در هستی، مورد کاوش دقیق قرار می گیرد. بسیاری از روایات تا قبل از این مباحث، دقیقاً قابل فهم نبودند؛ به گونه ای که یا با تناقض مفهومی و یا با اتّهام به غلوّ مطرح می شدند؛ همان طور که در زمان ائمه از شنیدن مقامات ایشان تعجّب می کردند. چرا که همگان تحمّل این معانی را نداشتند. اما بعد از رشد و نموّ عرفان در دامن اسلام، فهم این روایات تا حدّ زیادی میسّر شد. به عنوان مثال امام خمینی در "مصباح الهدایه" با سخت ترین روایات مربوط به اهل بیت، دسته و پنجه نرم می کند و به خوبی آن ها را حلّ می نماید و یا بسیاری از تناقضات ظاهری کتاب "الحجّه" اصول کافی، در این دستگاه، مرتفع می گردد.

تبیین درست آیات بر اساس مبانی عرفانی و با تحفّظ بر ظاهر (بدون هیچ تأویلی)

گفته شد که دو محور اساسی مباحث عرفانی، "توحید" است و "موحّد"، زبان دین در مسئله توحید، در سطح عمومی و ابتدایی آن، همان برداشتی است که از مسئله خدا و خلق می شود. لکن دین، توحید را در مراتب عمیق تری نیز مطرح کرده است. عرفا و همچین صدرالمتالّهین بهترین شاهد و دلیل بر حقّانیت خداشناسی عرفانی و وحدت شخصیه وجود را ظواهر و بلکه تصریحات آیات و روایات می دانند؛ بدون آن که تأویل و توجیهی صورت پذیرد. از همین رو، آنان به متکلّمان و مفسّران هشدار می دهند که در مسائل و مبانی عقیدتی-به ویژه در مسئله توحید- ظواهر متون شریعت را دست کاری نکنند و خود را در وادی تأویل ها و توجیه های نادرست و مخالف ظاهر و بلکه صریح عبارات وحیانی نیفکنند و برداشت های سطحی خود را بر آن ها تحمیل نکنند.(10)
صدرالمتألّهین، سخن اهل معرفت را در این باب، این گونه گزارش می کند:
«اهل معرفت می گویند ما وقتی مقابله و مقایسه کرده، عقاید خود را بر میزان قرآن و حدیث تطبیق نمودیم، آن ها را بر ظواهر آیات و روایت-بدون این که تأویلی به کار بریم- منطبق یافتیم. لذا دریافتیم که یافته های ما بدون هیچ شبهه و تردیدی، مطابق با واقعیت و حقیقت است و چون تأویل ها و توجیه های متکلّمان و علمای ظاهرنگر در آیات قرآن و احادیث، مخالف با مکاشفات متکرّر و حقّ ما بود، همه را رها و آیات و روایات را بر همان مدلول ظاهری و مفهوم اوّلی آن حمل نمودیم.»(11)
برای مثال آیه «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ‌ » که اوّلیت و آخریت و ظهور و بطون را منحصر در وجود حقّ تعالی می کند و این معنا، با ادّعای عارفان- که تمامی هستی را تجلّی حقّ می دانند-مطابق است.(12)
آیاتی مانند: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» و همچنین آیات 108 سوره نساء 7 سوره مجادله، 186 سوره بقره، 85 سوره واقعه، 16 سوره ق، 17 و 24 سوره انفال، و روایاتی مانند: «ما رأیتُ شیئاً إلا و رأیتُ اللهَ قبله و بعده و فیه و معه»، «مع کلّ شیء لا بمقارنة و غیر کلّ شیء لا بمزابله»، نمونه های از متون دینی هستند که با اندیشه توحید عرفانی تفسیر شده و فهم عمیق تری از آن ها به دست می آید.(13) بخش عظیمی از آثار عرفان اسلامی را همین نوع بحث ها تشکیل می دهد که تفاسیر باطنی و أنفسی قرآن و نیز هزاران تحلیل و تفسیر روایات، ثمره این تلاش ها می باشد.(14)

دو نکته پایانی:

در این مقاله اجمالاً خواستیم توجّهات دستگاه فلسفی و عرفانی اسلامی را به مباحث عمیق توحیدی و معرفتی مشخّصی کنیم، اما تفاوت های مکتب های فلسفی و نیز عرفانی و دقّت های هر کدام در تفسیر متون دینی و برتری های هر کدام از این مکاتب بر یکدیگر، مطلبی است که باید جداگانه مورد توجه قرار گیرد؛ چرا که با تکمیل هر کدام از این علوم، سطح تحلیل ها کامل تر شده و ناتوانی های قبلی به مرور مرتفع گردیده است.
و در نهایت، تذکّر دوباره این نکته لازم است که ما مدّعی نیستیم تمام دستاوردهای فلسفه و عرفان، بی عیب و نقص است و یا نهایت سخن ممکن، توسّط ایشان زده شده است، اما این دلیل نمی شود که خود را از دریای عظیم این معارف بی بهره کنیم و یا اصل این علوم را به یک باره متّهم سازیم.

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک. اصول کافی، ج2، باب درجات ایمان.
2. امام خمینی، آداب الصّلوه، ص 180.
3. امام خمینی، شرح دعای سحر، ص 95.
4. سوره حجر، 21.
5. امام خمینی، آداب الصّلوه، ص 291.
6. امام خمینی، شرح دعای سحر، ص 98.
7. امام خمینی، ‌شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 61.
8. امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص 34.
9. ر.ک. المیزان، ذیل آیات 1 تا 5 سوره مبارکه حمد/آداب الصّلوه، امام خمینی، ص 269.
10. ر.ک: علی امینی نژاد، حکمت عرفانی، ص 217.
11. اسفار، ج2، ص 342.
12. ر.ک: مبانی و اصول عرفانی نظری، سیّد یدالله یزدان پناه، ص 270.
13. ر.ک: همان، ص 270 و حکمت عرفانی، ص 220 به بعد.
14. ر.ک: حکمت عرفانی، ص 124.

منبع مقاله: دوماهنامه علمی فرهنگی خط شماره 6، مهر و آبان 91