نویسنده: امید عطایی فرد




 

دیرین ترین دفتری که از ایران سخن رانده، اوستا می باشد. دراین نامه ی مینوی، ایران بهترین سرزمینِ آفریده ی اهوراست و از میان کشورها، برگزیده تر است. کتاب پهلوی « بن دهش» که چکیده ای از اوستاست، درباره ی پیدایش قاره ها و نیز سرزمین ایران، آگاهی هایی در بردارد که با یافته های دیرین شناسان، همسو و سازگار است. به نوشته « بن دهش» پس از توفان بزرگ، زمین به هفت پاره گسسته شد. یک پاره در میان و شش پاره ی دیگر، پیرامون آن را فرا گرفتند که روی هم، به اندازه ی پاره ی میانی بودند. این پاره ی میانی، « خونیرس» نام گرفت که جایگاه ایرانیان به شمار می رفت و با دریاها و کوه ها و بیشه ها، از دیگر پاره ها یا کشور ها جدا گشته بود. بیشتر مردم در « خونیرس» به سر می بردند زیرا هر گونه نیکویی و نعمت در آنجا به چشم می خورد. امروزه دانشمندان پی برده اند که کره ی زمین بارها دورانی را به نام « عصر یخبندان» گذرانده است و پایان واپسین یخبندان را پیرامون پانزده تا دوازده هزاره ی پیش می دانند. درکتاب اوستایی « وندیداد» نیز گزارش ارزشمندی در این باره دیده می شود و با یافته های زمین شناسی و باستان شناسی همخوانی دارد. اینک به نوشتارهای پژوهشگران می نگریم.

بریل N. J. Berill

حدود یازده هزار سال پیش هوا خیلی گرم شد و بخش بزرگی از رودخانه های یخ، آب شد. دریای مازندران پس از آب شدن یخ های واپسین دوره ی یخ، از سوی غرب به دریای سیاه پیوست. در شرق نیز دریای مازندران، به کوههای افغانستان و فراسوی رود سیحون [ سیردریا] رسید و در شمال، در دو سوی رود « ولگا» تا نزدیکی اقیانوس شمال امتداد یافت.

رومن گیرشمن: ایران از آغاز تا اسلام

در زمانی که قسمت اعظم اروپا از توده های یخ پوشیده بود، فلات ایران از « دوره ی باران» که طی آن حتی دره های مرتفع در زیر آب قرار داشت، می گذشت... درعهدی که آن را می توان بین ده تا پانزده هزار سال ق. م قرار داد، تغییر تدریجی آب و هوا صورت گرفت. عهد بارانی از بین رفت و عهدی که اصطلاحاً آن را « عهد خشک» می نامند و هنوز ادامه دارد، جانشین آن گردید... در این عهد، انسان پیش از تاریخ، بیشتر در فلات ایران می زیست... قدیمترین محل سکونت بشری که در دشت شناخته شده، سی ارک ( سیلک) نزدیک کاشان است.

محمد نمازی: داستان تمدن

چون سایر نواحی عالم زیر یخ یا جنگل انبوه بود، یا به علل دیگر، محیط مساعدی برای زندگی آدمیزاد نبود، اکثریت نزدیک به تمام دسته های کوچک از نوع بشر که در آن زمان جمعیت عالم را تشکیل می داد، به منطقه ای بین درجه عرض چهل ، و درجه عرض بیست، کوچ کرد که به صورت دشت علفزار در آمده و شکار فراوان داشت.
با نظری به نقشه ملاحظه می شود که فلات یا سرزمین مرتفعی که حدود شرقی آن: پنج رودخانه ( پنجاب) و دو رودخانه سیحون و جیحون، و حدود غربی آن: به دو رودخانه فرات و دجله می رسید، و امروز فلات ایران خوانده می شود، درست در وسط این منطقه واقع شده است...مرکزیت بین شرق و غرب، و عوامل طبیعی دیگر، مقدر، بلکه ایجاد کرد که زراعت و دامپروری، نخست در ایران آغاز و مقدمات تمدن در فلات ایران فراهم شود [...] « کارلتن کوون» در دامنه ی شمالی کوه های البرز و نزدیک « بهشهر» آثاری از کشاورزی و حیوانات اهلی و سفال در دو غار کشف کرد... معتقد شده بود که کولتور حجر جدید [ تمدن نوسنگی] از ناحیه ی دریای مازندران به اروپا رسید... چند قرن بعد از عملی شدن کشاورزی و دامپروری و شاید قبل از عملی شدن فن سفال سازی، گروهی از اخلاف اولین کشاورزان، رو به غرب مهاجرت کردند. دسته ای از این گروه در قلعت جارمو [کردستان] که بیش از هزار کیلومتر درغرب دریای مازندران واقع شده، سکونت کرد و دسته دیگر در « اریحا» در کشور کنونی اردن... ساختن تبر دسته دار از سنگ سخت، و صیقلی کردن ابزارهای سنگی در ناحیه دریای مازندران و مقارن با کشاورزی و دامپروری شروع گشت. چنانکه بر اثر مهاجرت اخلاف اولین کشاورزان، این نوع تبر به زودی به نقاط اطراف و حتی به ناحیه ی آلمان کنونی رسید... کشاورزی و دامپروری و سفال سازی از ناحیه ی جنوب دریای مازندران و به وسیله مهاجرت، و از راه « سغد» و « ختن» به کنار « رود زرد» رسید... در اکثریت نزدیک به تمام نقاطی که قدیمی ترین آثار کشاورزی و دامپروری و سفال سازی کشف می شود، مجسمه های کوچکی از الاهه ای یافت می شود که باستان شناسان آن را الاهه ی حاصلخیزی یا الاهه ی زمین می نامند. از اینکه شکل کلیه ی این مجسمه ها یکسان است و شکم زن باردار را مجسم می کند، و از اینکه همین نوع مجسمه نه فقط در فلات ایران و حتی در اروپا کشف شده است، به خوبی می توان استنباط کرد که این مجسمه، اثر فکری و اثر هنری یک مردم [ ایرانیان] بوده است که به نقاط مختلف، مهاجرت کرده بودند.

یادداشت:

با بررسی واقع بینانه که بر پایه ی تازه ترین یافته های باستان شناسی و مردم شناسی و زبان شناسی می باشد، دور نمای دقیق تری از تاریخ ایران پدیدار می گردد. همان گونه که امروزه تفاوتهای محلی و گویشی میان آذری و کرد و بلوچ و گیلانی و غیره، مانع یگانگی ملی و ایرانی خواندن آنان نمی شود، نیاکان ایشان نیز دارای پیوستگی های ژرف نژادی و فرهنگی و زبانی بودند. بنابراین همه ی مردمانی را که در فلات ایران می زیستند، باید ایران ( آریایی) خواند و به این نکته توجه کرد که پیشروی مرزهای سیاسی ایران و لبریز شدن آن از مرزهای طبیعی، به دلیل مهاجرت و حضور قومهای ایرانی در گستره ای از چین و هند تا مصر و اروپا بوده است. اگر گفته ها و نوشته های مورخان کهن از سوی عنادورزان، افسانه و خیالبافی تلقی می گردد، درباره نویسندگان و پژوهشگران معاصر که بر مبنای مدارک و اسناد به استوار تاریخی، سخن می گویند، چه باید گفت؟!

همبستگی قومهای ایرانی با یکدیگر

دیاکونوف: تاریخ ماد

درکوهپایه های غربی زاگرس و آنجایی که بعدها ماد غربی را تشکیل می داد قبایل هوریان و لولوبیان و کوتیان و ظاهراً قبایل دیگری که با ایلامیان قرابت داشتند، زندگی می کردند. قبایلی که به زبان هوریانی سخن می گفتند، در هزاره دوم ق. م در بین النهرین شمالی و تا حدی در سوریه و... در سراسر فلات ارمنستان پراکنده بودند... زبان هوریان با اورارتوپیی خویشاوندی نزدیک داشت.(1) [...] کاسیان و دیگر قبایل کوهستانی که به هر تقدیر از هرازه ی دوم ق. م. در مرز ماد و ایلام زندگی می کردند، احتمالاً از لحاظ زبان با ایلامیان نزدیک بوده اند [....] سلاطین نسل سوم کوتی به صورت اکدیان در آمدند [....] نام کوتیان همان عنوان قومی یی است که در منابع زمانهای بسیار متأخرتر به شکل « اوتیان» و « اوئیتیان» و « اودیان» و « اودینیان» و « اتنیان» ضبط شده است. و ظاهراً نامی است که آلبانیان، خود را بدان می خواندند. [....] این احتمال نیز وجود دارد که دو گروه قومی مزبور ( کاسی و کوتی) از لحاظ زبان تا حدی قرابت داشته اند. [...] هندیان، ایرانیان ( پارسیان) و مادها، اسکیت ها، آلان ها و اقوام ایرانی زبان « آسیای میانه»، خود را « آریا» می خواندند [...] در سالنامه های آشوری از بوم آریام ( آریا اوروای ایرانی؟) یاد شده است [...] واژه ی « عرب» که شناساگر بیابانگردان غرب ایران می باشد، در بنیاد به گونه ی « آری بی» بوده و از حالت اسمی مفرد « آرابو» یا « آراب» می آید. ولی مسلم است که در این باره سخنی از عرب درمیان نیست. نام « آری بی» در نوشتار « سارگن» پادشاه آشور، درباره « مادها» به کار رفته که از « آری» و پسوند جمع « بی» درست شده. این پسوند در زبان انشانی یا ایلامی به گونه « په» ( = آری په) بوده و بنابراین « آری بی» یعنی « آریاها».

یادداشت:

از همین ریشه ی « آری په» داریم: اروپا ( قاره) ، تخم اروپ ( تهمورس): به معنای اروپ نیرومند، اروپه ( شاهدخت فنیقی)، هارپاگ (ارپک) و ... می توان سرزمین « الی پی» یا « الیمایی» را نیز در این رده می دانست.
همان گونه که « هیربُد» را « ایربُد» نیز می خواندند، بنابراین ایران ریشه در « هیر» یا « آهورا» دارد؛ ایران یعنی « سرزمین آهورا». در « بن دهش» خورشید همسنگ ایران ویج است. مردمانی که « هوری» خوانده می شدند، ایرانیان نژاده و آهورا پرست بودند. نام کشورهای آشور ( آسورستان) و سوریه از همین ریشه ( اهور) بوده است. هم اکنون نام ایرلند ( سرزمین آریا) هنوز یاد آور پیوستگی ایرلندی ها و ایرانیان است. آریا بهارات ( نام پیشین هند) ، آریا (هرایَو) یا هرات، اران ( نام راستین آذربایجان شمالی) یادواره هایی از نام مام میهن می باشند. مردم « اُسِت» که در چنگال روسها گرفتارند، خود و سرزمینشان را « ایرُن» می خوانند که همان ایران است. به نوشته ی « پیوتروفسکی»: درهمه زمینه های فرهنگی، میان « آبخاز» که در جنوب رشته کوههای قفقاز قرار گرفته و « اُسِت» که در شمال کوههای قفقاز است، شباهت فراوان وجود داشته.
شاید ایران به گونه « ایلان» یا « ایلام» نیز خوانده شده است. « ابوریحان بیرونی» هنگام بخش بندی دودمانهای پادشاهی، میان پیشدادیان و کیانیان از پادشاهان « ایلان» نام برده و معنای ایلان را « مردم قسمت بالا» نگاشته که برابر بامعنایی است که برای « ایلام» دانسته اند.
معنی کلمه ایلام در زبان اکدی و بابلی: « سرزمین مرتفع و بلند» است. معنی دیگری که برای ایلام یا « اِلام» گفته شده: « کشور طلوع خورشید» یا « خاستگاه هور» بوده که نشان می دهد ایلام و ایران از ریشه « هیر» می باشند. برای نمونه، کوه البرز ( ال + برز) را « هرا برز» یا « برج آهورا» می خواندند. دگرگونی « هرا» یا « هور» به « ال» راهنمای نیکویی برای شناخت نامهایی چون « الوهیم» عبری و « الاه» عربیست. « محمد مقدم» واژه ی « عالی» را بر گرفته از « آری» ( آریایی) می داند.
به نوشته ی « استرابو»: نام منطقه ی آریانا به سرزمینهای کشیده می شود که تا پارت و سرزمینهای مادها و پارسها، و از سوی شمال تا مردم باکتریا ( باختر) و سغد را در بر دارد و در حقیقت به نقاطی گفته می شود که مردمش تقریباً همگی به یک زبان سخن می گویند.
هرودت می نویسد: پارسیان روزگاری خود را « ارته یوی» (Artaioi) می نامیدند و مردمی که پیرامون آنان می زیستند، ایشان را بدین نام می خواندند. روزگاری که هرودت می گوید، باز می گردد به هزاره سوم ق. م؛ زیرا در نبشته های سومری از پادشاهی آراتا ( درکرمان امروزی) یاد شده که دارای سنگها و فلزات گرانبها و استادان چیره دست بود. آنجا به نام « سرزمین قوانین آسمانی» خوانده می شد. « آراتا» برگرفته از ریشه ی آوستایی « ارته» یا ارت ( ارد) می باشد به معنی: پاک،مقدس، راست ، قانون؛ و دراین نام ها دیده می شود: اردکان، اردبیل ( شهرپاک= بیت المقدس)، اردلان ( ارت اران = ایران پاک؛ جایگاهی کناره دریاچه ارومیه)؛ وشاید خونیرت ( نام اسطوره ای فلات ایران) به معنای: خان پاک و مقدس (خونی= خان+ رت= ارتا).
« استفانوس بیزانسی» کلمه ی « آرتا» را به استناد قول « هلانیکوس» بخشی از پارس نامیده است.
ایرانیان خود را « آزاد» می خواندند و می گفتند: « از ایرانم، از شهر آزادگان». در « یادگار زریران» ، آزاده و « ایر» یگانه هستند. « اسدی توسی» می گوید:
از ایران جز آزاده هرگز نخاست ... خرید از شما، بنده، هر کس که خاست
در شاهنامه مردم « شهر ایران» یا « آزاد بوم» به نام « دهقان» نیز خوانده شده اند:
یکی پهلوان بود دهقان نژاد ... دلیر و بزرگ و خرمند و راد
آنچه که امروزه به نادرست « هند و اروپایی» و « هند و ژرمنی» خوانده می شود و نامی از ایران ندارد، باید « آریایی» خواند. کار برد اصطلاح « هند و اروپایی» خیانت و نادانی در باره تاریخ و فرهنگ است. ایرانیان ( آریاها) دیرین ترین مردمان، و نیاکان تیره های هندی و اروپایی به شمار می روند. فردوسی برای نشان دادن بنیاد آریاها، از ویژه نام « فریدون نژاد» بهره برده است؛ کجا سخن از همنژادی ایرانیان و رومیان دارد:
تورا قیصر از گنج یاری دهد... هم از لشگرت کامکاری دهد
به جایی که مرد است و هم خواسته ... سلیح است و مردان آراسته.
فریدون نژادند و خویش توانَد ... چو کارت شود سخت، پیش توانَد
آیسخولوس ( آشیل) در نمایشنامه اش، از ایرانیان و یونانیان به گونه « دو خواهر همخون» نام می برد. در یک سکه ی یافت شده در Amisus ( آسیای صغیر) « پرسئوس» پهلوان یونانی با کلاه پارسی نشان داده شده است؛ کسی که نامش ریشه در « پارسی» دارد.

ج. ک. کاتراک: زمان زرتشت

موطن اصلی کلدانی ها: شوش بود. تیره های سومری - آکادی از نوادگان آنها بودند. تیره ی کهن تر یعنی سومری ها، از ریشه ی تاجیک ها بودند. این تاجیک ها نخست در کردستان می زیستند و بنابراین به نام « کُرد» معروف گردیدند. بعدها این اصطلاح تحریف شد و به « خُلد» (Khold) یا « خَلد» (Khald) و سرانجام به کلدانی تبدیل گردید. پس از چندی این مردم کردی یا خلدی، کردستان را ترک گفتند و به ناهاریان (بین النهرین) میان دجله و فرات کوچ کردند... در جنوب بین النهرین کلدانی ها به نام سومری ها معروف شدند. اینان نام « آرابی - آکاد» (Arabai- Accad) را به خود دادند. این دو تیره از مردم کلدانی بعداً به نام بابلی ها نامیده شدند و آسوری ها از تیره های درهم آمیخته ی آن پدید آمدند [....] « بونسون» (Bunson) می گوید: زبان کلدانی، زبان همه ی بابلی ها، آسوری ها ( ایلام و آشور)، مردم بین النهرین و سوریه بود [...] حفاری ها « اور» فاش ساخته پیشینه ی فرهنگ سومری ها که از ریشه ی ایرانی (ur) بوده اند، 3500 سال ق. م بوده است. در لوحهای هیتیت (Hittite) از « بغارکوی» قطعاً نفوذ ایرانی دیده می شود.
« ب . د. سانتوک» (B. D.Suntook) در نوشته ی خود به نام « برخی از امپراتوری های فراموش شده ی ایران» آورده است که نخستین پادشاه آکاد به نام « ساگار» یا « ساراگون» یک شاهزاده ی ایرانی بود[...] دودمان های یارانی در میسنا (Mycenea)، ترویا (Troy)، کاریا (Karia)، کرت (Crete)، فریگیا (Frygia)، لیدی (Lydia) و همچنین قفقاز فرمانروایی داشتند. « ج. کاپادیا» (J. Kapadia) ریشه ی کلیه ی تمدنهای باستانی را از ایران می داند.
« فلیدرپتری» می گوید: شاید تمدنهای مصریان و مردم بین النهرین شاخه هایی از فرهنگ باستانی تر ایلام بوده که در سرزمین شوش اقامت داشتند و پیشینیه ی این تمدن شش تا ده هزار سال پیش بوده است... « پولسارا» پس از سالها پژوهش و جستجو به این نتیجه رسیده است که الفبای اوستا، ریشه ی تمام الفباهای جهان از قبیل خط مقدس مصریان، فینیقیان، سومریان، یونانیان، رومیان و هندیان بوده است.

یادداشت:

به نوشته ی « ابوریحان بیرونی» کلدانیان حکامی بودند که از ناحیه ی پادشاهان کیان در بابل حکومت نمودند.. ملوک ایران و عمال ایشان در بابل، بنابر قول اهل مغرب، از فریدون که نزد آنان « یافول» نام دارد آغاز می شود و پس از وی، این پادشاهان معرفی شده اند: تغلاث فلاصر، سلمناصر که سلم باشد، سنحاریب بن سلمناصر که در پارسی « سنارفت» است، « ساردم» که « زو» پسر توماسب [ تهماسپ] باشد. در جدول پادشاهان آشوری که ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه آورده است، چند نام ایرانی به چشم می خورد؛ مانند: اخشیرش ( خشایارشا؟)، ارمامیثرس، میثریوس. در دو نام آخر، بازتاب ایزد ایرانی میثره ( میترا، مهر) دیده می شود.
اینک پرتوی دیگر بر ایران بزرگ می افکنیم و آن، دستاوردهای باستان شناسی است. یادگارهای باستان چون سفالها، ابزارها نگاره ها و سنگ نبشته ها، همگی بر درستیِ نوشتارهای کهن درباره ی مرزها و مردمان ایران زمین گواهی می دهند. از این رو، دشمنان همواره می کوشند با نابودی و ربودن آثار، یا گزارش و تفسیر نادرست درباره آنها، سیمای تابناک ایران زمین را در پس کردار و گفتار سیاهشان، پنهان بدارند. با این همه، راستی و حقیقت آنچنان روشن است که با اندکی باریک بینی و تیز نگری می توان به رازهای این مرز مزدایی پی برد.

ویل دورانت: مشرق زمین گاهواره تمدن

در قدیمترین نوشته های هیرو گلیفی که در « سومر» به دست آمده، مرغ را به صورتی نگاشته اند که با نقشه های مرغ موجود بر ظروف سفالی « شوش» در « ایلام» کمال شباهت را دارد. همین طور نخستین خط نویسی تصویریی که نماینده ی گندم است، مستقیماً از تزئینات هندسی ظروف شوش و سومر اقتباس شده است. حروف مستقیم الخطی که ابتدای امر در سومر ( حوالی 3600 ق. م) آشکار شده، ظاهراً صورت خلاصه شده ای است از رموز و رسوم نقاشی شده یا کنده شده بر ظرفهای گلی نواحی جنوب بین النهرین و ایلام... از ظاهر امر چنین بر می آید که فرهنگ 5000 سال قبل از میلاد ترکستان [؟] در آن هنگام، خود فرهنگ و تمدن سابقه دار و کهنی بوده است. می توانیم تصور کنیم که در نتیجه ی قهر آسمان و خشکی فراوان زمین، ساکنان این نواحی ناچار شده اند از سه طرف به مهاجرت بپردازند. اگر نژاد آن مردم به نواحی دور دست نرسیده باشد، هنرشان از طرف شرق به چین و منچوری و آمریکای شمالی، و از طرف غرب به ایلام و مصر و حتی ایتالیا و اسپانیا رسیده است. درخرابه های شوش که در ایلام قدیم ( ایران کنونی) قرار دارد، آثاری به دست آمده که شباهت فراوان به آثار آنائو [!] دارد و می توان دریافت که در بامداد مدنیت، میان دو شهر شوش و آنائو، روابط فرهنگی برقرار بوده است) حوالی 4000 سال ق. م). به همین طور وجود مشابهت های دیگری نشان می دهد که میان مصر و بین النهرین نیز چنین روابطی وجود داشته است.

ذبیح بهروز: خط و فرهنگ

در سال 1904 میلادی درحوالی شهر « مرو» حفاری هایی توسط « پمپلی» انجام گرفت و آثار تمدن بسیار قدیمی کشف گردید که به نام « انو» [ آنائو] نامیده اند. علت گذاشتن چنین اسم غیر معمولی روی تمدن باستانی آن ناحیه، این است که اگر آن را به نام « تمدن مرو» یا « خراسان» نامیده بودند، حلب توجه را به این دو اسم مشهور ایرانی می کرد و تأثیر معنوی چنین نامهایی برای شهرت « بابل» مناسب نبود. پمپلی از روی اصول علم زمین شناسی و در نظر گرفتن اوضاع جویِ آن ناحیه تعیین کرد که آن آثار، متعلق به هشت هزار سال ق. م می باشد.

هرتسفلد + آنور کیت: ایران مرکز تمدن ماقبل تاریخ

از اینکه فلات سمت شرقی بین النهرین یعنی ایران در آخرین مرحله ی عصر حجر، یعنی در حدود اواخر هزاره پنجم ق. م، دارای تمدن بسیار پیشرفته ای بود، شکی نیست. سه تمدن یافت شده در شوش و آنو [ مرو] در ترکستان [ خراسان] و « موهونجودارو» در دره ی « سند» بقدری دارای وجوه تشابه هستند و وضع نسبی این منطقه طوریست که بطور قطع می توان گفت این سه تمدن محققاً یک منبع مشترک در فلات ایران که شامل افغانستان و ارمنستان نیز می باشد، دارند. به علاوه، حفریات باستان شناسی اخیر درنقاط مختلف ایران نشان می دهد که تمدن این سه منطقه مرزی، انعکاسی از پیشرفتهایی است که در فلات مرکزی به وجود آمده و رابطه و همبستگی با آن دارد. ما می توانیم این شباهتها را حمل بر وجود یک مرکز مشترک کنیم که این سه تمدن از آن منشعب شده باشند، و این محل در فلات ایران قرار دارد.

ع. محمودی بختیاری: زمینه فرهنگ و تمدن ایران

اگر توجه داشته باشیم که غیر ایرانی دانستن میانرودان یا بین النهرین، و ایلام، از اشتباهات یا ساخته های ناروای شرق شناسان و باستان شناسان است، و ما قبل آریایی قائل شدن برای فرهنگ و تمدن، اشتباه دیگر آنان است، بسیاری از دشواریهای ما، در بررسی های تاریخی آسان می شود. چه، مسأله ملیت و ملت و قوم، یا نژاد خالص بکلی جداست؛ گذشته از اینکه یک نژاد خالص نمی تواند وجود داشته باشد... فرهنگ و تمدن از فلات ایران به آبریزهایش ( شمال و غرب میانرودان) سرازیر شده و از آنجا به نقاط دیگر جهان، به ویژه مصر و یونان، سرایت کرده است. « گیرشمن» آشکارا می گوید: سکنه بدوی بین النهرین از همان نژاد و منشأ سکنه فلات ایران هستند.

رومن گیرشمن: ایران از آغاز تا اسلام

تمدن ظروف سفالین منقوش در سراسر فلات ایران ظهور کرد [ هزاره ی چهارم ق. م]. این فن در طول جاده ی جنوبی تاسیستان کشیده شد و از آنجا به بلوچستان و دره ی « سند» سرایت کرد و از سوی شمال، شالوده ی فرهنگ و تمدنی را که درناحیه ی « مرو» یافته شده است، بنا نهاد و به احتمال قوی به بلخ رسید. مغرب زمین نیز بعدها از اختراع فلات ایران استفاده کرد... تمدنی که در نیمه ی دوم هزاره ی چهارم ق. م در بین النهرین شمالی ( آشور آینده) ظهور کرد، سبک کوزه گری فاخر را پذیرفت و توسعه داد. شکل کاسه ای و تزئینات منقوش آن، می رساند که ظاهراً از مرکز ایران که بهترین آنها در سیلک ( سی ارک) و « حصار» شناخته شده، مأخوذ است.

احمد بهمنش: تاریخ ملل قدیم آسیای غربی

فلات ایران و بین النهرین علیا، مدتها قبل از مسکون شدنِ جلگه ی رسوبی فرات و دجله، مسکون بوده و مردم آن، تمدنی جالب داشته اند. شهرهای قدیمی که این تمدن در آنها رواج داشته عبارتند از: در شمال فلات ایران، تپه حصار نزدیک دامغان و تپه سیالک ( سی ارک) نزدیک کاشان، ری نزدیک تهران؛ دره ی هابور، تل حلف و شاعر بازار؛ دره ی دجله، نینوا و تل آرپاجیه... سکنه بین النهرین سفلی ظاهراً از آسیای مرکزی و فلات ایران به این حدود مهاجرت کرده اند و آثار ابنیه و لوازم زندگی آنها در العبید، اور، اوروک، لاگاش و « اریدو» دیده شده. در سوی غرب، این که چندگان از « تل حلف» گذشته، در « کار خمیش» کنار فرات، « اوگاریت» کنار مدیترانه و « حمات» استقرار یافتند. از این مهاجرین در نواحی جنوب شرقی فلات ایران و بعدها در تپه گیان ( نزدیک نهاوند) و تخت جمشید و شوش و بندر بوشهر آثار به دست آمده.
از چهار تا سه هزار سال پیش از میلاد، مردم فلسطین با سفالگری و استفاده از فلز - بخصوص مس- آشنا شدند. این پیشرفت ظاهراً بر اثر مهاجرت اقوام جدیدی که شاید در آغاز هزاره ی چهارم از قفقاز به این حد آمده بودند، صورت گرفت...ظاهراً با اقوام مگالیتیک ( مردمی که تخته سنگهای بزرگ به کار می بردند) که در کرانه های غربی دریای خزر یعنی تالش ( جنوب لنکران) زندگی می کردند، بی ارتباط نبوده اند و شاید از راه آسیای صغیر و سوریه به فلسطین کوچک کرده باشند. نماد صلیب شکسته که بر یک عصای سنگی رسم شده، این نظر را تأیید می کند.

تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر/ جلد اول

کشاورزان ایلامی که چون مهاجرانی به دلتای به حال خشک شدن فرات، رخنه یافتند، تمدن معروف به « تل العبید» را وارد آن سرزمین کردند و نیز دینی مشترک را همراه خود آوردند [...] در بلوچستان همزمان با دوران « هاراپا» و پیش از آن، تمدنی به نام « کولی» وجود داشته که از یک طرف با سومر و از جانب دیگر با « موهونجودارو» درتماس بوده است[....] بلوچستان فن قالب زنی آجر را چندی پیش از ابتدای دوره ی پادشاهی سومر فرا گرفت [....] در سطح چهارم کاوش در نماز گاه [ خراسان] که تقریباً انطباق زمانی با سطوح سوم کاوش در آنائو [ مرو] می یابد، کلیه ی مدارک مکشوف، دلالت بر نفوذ « ایرانی» می کند که به ویژه در نیمه دوم هزاره سوم ق. م به حد اعلا می رسد. سفالینه ی منقوش به دست آمده از آن کاوشگاه، نمایانگر برقراری ارتباط با « تل باکون» واقع در جنوب ایران، و شوش، و سطح سوم کاوش در « تپه سیالک» (سی ارک) است و کاوشگران روسی شباهت میان آن فرهنگ با فرهنگ « کویته»، مرکز عمده خطه ی بلوچستان را مورد تأیید قرار می دهند. [...] به موجب روایت سومریان شهر « اریدو» که در جنوبیِترین نقطه آن ناحیه بر پا شده بود، قدیمی ترین شهرشان بود. پس این کشور جنوبیِ بین النهرین، مسکن موجی از مهاجران شد که از جانب مشرق آمده بودند و ازنوع سفالگری منقوششان می توان آنان را به تمدن ایلام منسوب دانست... و به نظرمی آید که شاخه ای از سفالگری منقوش عصر نوسنگی بوده است که در آن ناحیه، صورت تخصصیِ محلی به خود گرفته بود و مرغوبیتش از سمت شرق تا بلوچستان و به سوی شمال تا مغولستان گسترش یافته بود.

یوسف مجید زاده: سنگ لاجورد و جاده بزرگ خراسان

در مقایسه با سیر فرهنگهای بخوبی شناخته شده ی پیش ازتاریخِ بین النهرین، از فرهنگهای پیش از تاریخ ایران، اطلاعات بسیار اندکی در دست است. به این دلیل در بسیاری از موارد، قدمت فرهنگ های پیش از تاریخ ایران کمتر از حد واقعی ذکر شده است و در نتیجه، تقریباً هر اختراع یا ابداع، حتی اگر واقعاً هم در ایران صورت گرفته باشد، به بین النهرین نسبت داده شده است.... آغاز استفاده از روش های ذوب و قالبگیری مس، و نیز استفاده از چرخ سفالگری در فلات مرکزی ایران، مدتها پیش از ظهور آن در « گاوار»(2) یا هرجای دیگری در بین النهرین صورت پذیرفته است.(3)

محمد علی سجادیه: نیاکان سومری ما

واژه های فراوانی در زبان سومری وجود دارد که با فارسی و زبانهای دیگر ایران همریشه اند. فراوانی این واژه ها .... به آن اندازه است که نمی شود آنها را صرفاً کلمات دخیل و یا شباهتهای تصادفی دانست [....] پیش از سومریان، اقوام ایرانی در منطقه سومر سکنی داشته اند و بعدها نیز اقوام ایرانی با سومریان آمیخته اند [....] اسکلت ها و نگاره های سومری شباهت بسیار به ایرانیان دارند. قیافه ها زرد پوست یا سیاهپوست نیستند و با سامیان تفاوتهایی دارند و به قیافه ی امروز خوزیان، مردم فارس و کهگیلویه شباهت دارند.. شباهت نام سومر و پیرامون آن به نام های منطقه گیلان و مازندران، در کنار شباهت آثار باستانیِ یافت شده، پیوندی را میان این مناطق ثابت می کند.

ل . و . کینگ: تاریخ بابل

کاوشهای انجام شده بر محل آشور و در قدیمی ترین پایتخت آشور نشان می دهد که نخستین آبادیها در آن سرزمین که آثاری از آن را به دست آورده ایم، به وسیله قومی بر پا شده که با سومری های جنوب بابل قرابت نزدیک داشتند... مورد قبول است که بنیانگذاران شهر تاریخی آشور که مدارک مربوط به اقداماتشان در کتیبه های بناهای پیشین دیده می شود، دارای نامهایی هستند که کاملاً جنبه ی « غیر سامی» دارد.. همه ی اینها حاکی از نخستین ورود افرادی از نژاد « میتانی» است که در قرن چهاردهم ق. م تحت فرمان رهبری تازه، نقشی مهم در سیاست آسیای غربی بازی کردند... در متون مربوط به ستاره شناسی و پیشگویی، که در سنت های بسیار کهن وجود دارد، اشارات مربوط بر شوبارتو ( سوبارتو) را وابسته به آشور می دانند. اما این اصطلاح پیش از عروج آشور به قدرت، دارای مفهومی کهن تر بود و شاید شامل منطقه شمال بابل نیز می شد که بعدها به سرزمین میتانی شهرت یافت [....] سکنای محل آشور توسط سومری ها پیش از نخستین اقامت آشوریهای سامی نژاد صورت گرفت... پایان اقامت آنها در سرزمین آشور احتمالاً بر اثر اقدامات فاتحان سامی آشوری نبوده، بلکه کار یک نژاد غیر سامی دیگر بود که با قوم میتانیایی در شمال بین النهرین قرابت داشت.

ذبیح بهروز: خط و فرهنگ

در سال 1927 میلادی « وادل» استاد سابق دانشگاه لندن، کتاب مشهور خود را به نام « اصل آریایی الفبا» منتشر کرد... کوشیده است ثابت کند که الفبا از روی علامات خط سومری ها که به دلایل او، قومی آریایی بودند، گرفته شده است [....] سومری ها به خط یا کتبیه : « دوپو» می گفتند و درهندی باستانی نیز کلمه « لی پی» به همین معنی آمده است. حرف « د» در لهجه های شرقی آریایی عموماً به « ل» تبدیل می شود. در فارسی باستان نیز « دی پی» به همین معنی آمده است [...] آثار تمدن باستانی که در منطقه « نینوا» و اطراف آن کشف شده، ثابت می کند که مردم بومی قدیمی آنجا از نژاد سومری و مردم فلات ایران بوده اند. این سرزمین مدتها زیر حکم ختی [ هیتی ها] و میتانی و کاشی [ کاسپی ها] به سر برده است و اهالی : « ختی» و « میتانی» بوده اند. اسورها [ آشوری ها] در دوره ی پادشاهی کاشی ها در بابل، در این نواحی دیده می شوند. نژاد این مهاجرین و همچنین سرزمینی که از آنجا به این نواحی آمده اند و چگونگی مهاجرت آن ها، و اینکه قبل از مهاجرت، خود را چه می نامیدند، معلوم نیست [....] مردم بابل، مخلوطی از نژادهای مختلف بودند و به زبانهای گوناگون حرف می زدند. کلیه ی تمدن آن ها اقتباس از سومری ها و مردم فلات ایران است. علاوه بر کلمات بیشمار سومری، کلمات زبان ختی ( هیتی] و « کاشی» هم در کتیبه ها و الواح بابلی دیده می شود. تقریباً از پنج هزار سال ق. م که آثار تمدن سومری دیده می شود تا ششصد سال پس از میلاد یعنی تا آخر دوره ی ساسانی، سه خانواده ازمهاجران [ غیر ایرانی] در بابل سلطنت کرده اند که حداکثر دوره ی فرمانروایی آنها، روی هم رفته در این چند هزار سال مجموعاً در حدود سیصد تا چهار صد سال است. بعد از فتنه ی چند ساله ی اسکندر [ مقدونی] تا نهصد سال، سرزمین دجله و فرات از ایران جدایی نداشته و روز به روز بر آبادانی آن افزوده می شد.

ع. محمودی بختیاری: زمینه فرهنگ و تمدن ایران

بومیان ایران هر نژادی که داشته اند و کسانی که با آنها آمیخته اند، هر نامی را که دارا باشند، مجموعاً ایرانی هستند و فرهنگ و تمدن آنها که از آمیزش قدیم و جدید به وجود آمده است، جز زیر عنوان « فرهنگ و تمدن ایرانی» قرار نمی گیرد. بنابراین از نظر ما: سومریان، نبطیان، کاسیان، هکسوس ها و به طور کلی بومیان و اقوام دیگر برخاسته از فلات ایران یا جای گرفته در آن، از هر نژادی که بوده اند. چه آریایی و چه غیر آریایی- همه ایرانی هستند و فرهنگ و تمدن ایران و درنتیجه فرهنگ و تمدن جهان، نتیجه ی کوشش و خلاقیت آن مردم بوده است.

پی نوشت ها :

1. ظاهراً ماتینیان که در آثار هرودوت و دیگر مؤلفان باستانی، ذکری از ایشان رفته، همان هوریان بوده اند. / دیاکونوف
2. تپه « گاورا» درحدود 23 کیلومتری شرق- شمال شرقی « نینوا» .. قرار دارد./ یوسف مجید زاده
آیا این ناحیه با سرزمین « گو» در وندیداد، یگانه است؟
3- مجله باستان شناسی و تاریخ، بهار و تابستان 1366.

منبع مقاله :
عطایی فرد، امید؛ (1384) ، ایران بزرگ( جغرافیا اسطوره ای و تاریخی مرزها و مردمان ایرانی) ، تهران: اطلاعات، چاپ دوم