نویسنده: امید عطایی فرد




 

1- خوزی ها

عزت الله نگهبان: حفاری هفت تپه دشت خوزستان

خوزی ها ( آنشانی ها و شوشی ها) سرزمین خود را: هاتمتی ( Hatamti) می خواندند که به معنی « سرزمین خدایان» یا « سرزمین مقدس» می باشد... پارسیان، سرزمین آنها را به نام اوجا ( Uja) یا هوجا ( Huja) می خواندند... می توان ابتدای تاریخ ایران را مربوط به تمدن ایلام [ آنشان] دانست و شروع آن را از اوایل هزاره سوم ق. م با آغاز پادشاهی ایلام تعیین نمود. در چنین وضعیتی تعیین تاریخ دو هزار و پانصد ساله برای کشور ایران با واقعیت تطبیق نمی نماید... نگاهی به تاریخ طویل پادشاهی ایلام یعنی از اوایل هزاره سوم ق. م تا اواسط هزاره اول ق. م - درحدود بیش از دو هزار سال - و رسالت و مسئولیتی که این قوم به تنهایی در حفاظت و نگهداری این مرز و بوم در مقابل دشمنان احساس نموده و سپس با تشکیل شاهنشاهی ماد در نیمه شمالی فلات ایران، چگونه دست در دست آنها مبارزات خود را با آشوری ها پیگیری نموده و سرانجام باعث از بین رفتن آنها گردیده است، به خوبی اهمیت و ارزش این قوم را در حمایت و نگاهداری مرز و بوم ایران، آشکار می سازد.

رکن الدین همایونفرخ: تاریخ هشتهزار سال شعر ایرانی

سرزمینی که به جعل: « عیلام» نام گرفته و آنجا را بر اساس کتبیه های آن قوم و کتبیه های کورش و داریوش، سرزمین « انشان» می شناسیم، سه قسمت بوده است: قسمتی را « هاتم تی» یا به گفته کورش بزرگ: « گوتو» می خوانده اند و قسمت دوم را « انشان» یا « انزان» و بخش سوم را به مناسبت شهر شوش و جلگه ای بودن آن: « انزان سوسونکا» می نامیده اند زیرا شوش نامش « شوشیانا» یا « سوسیانا» بوده است.. درکاوش هایی که در سرزمین « انشان» انجام گرفته، آثاری به دست آمده و « دمرگان» اظهار عقیده کرده است که مردم انشان در پایان عصر سنگی قدیم یعنی هزاره ی ششم ق. م و همچنین تمدن عصر نوسنگی و فلز، از مدنیت و فرهنگ و هنر برخوردار بوده اند.. آنچه مسلم است زبان مردم سرزمین انشان یا انزال چه در دوران کهن و چهع در دوران پادشاهان هخامنشی، لهجه ای از پارسی باستان بوده است. آنچه را که یهودیان به آن نام عیلام داده اند، سرزمین آریایی است و مردمش هم آریایی نژاد بوده... آنها اجداد کورش و داریوش بوده اند و هخامنشی ها طایفه ای از قوم انشانی هستند. آشوری ها یکی از شهرهای آنها را که در محل « دره شهر» کنونی بوده « ماداکتو» نامیده اند و با این ترتیب نشان داده اند که آن ها هم ازمردمی بوده اند که در ناحیه ی ماد زندگی می کرده اند.

محمد علی سجادیه: ایزدان ایلامی و اوستایی+ نژاد خوزیان باستانی / فروهر، 1366 و 1368

هخامنشیان که به نژاد آریایی اهمیت بسیاری داده اند ولی خوشبختانه این امر را برای نابود کردن سایر اقوام، دستاویز قرار نداده اند، خوزیان را در مرتبه ی سوم بار عام خود قرار داده و بلافاصله پس از فارسها و مادها مورد توجه ساخته بودند. زبان ایلامی یکی از زبانهای رسمی شاهنشاهی به شمار می آمد... بخشی از سپاه جاویدان که در « ترموپیل» یونانیان را قلع و قمع کردند، خوزی بوده اند. لباس پارسها وخوزی ها به روایت هرودوت مانندهم بوده و شباهتهای فراوان دیگری نیز محسوس بوده است [....] نگاره ها و جمجمه ها گویاتر از همه هستند و نشان می دهند که ایلامیان همان ایرانیان و آریاهای اصیل بوده اند و چون برخی دانشمندان مدعی شده اند که ایلام از ابتدا زیر نفوذ بین النهرین بوده، نظریه ی « ساموئل کریمر» سومر شناس معروف را ذکر می کنیم:
نظر رایج کنونی این است که تمدن مزبور را مهاجرانی از جنوب غربی ایران همراه خود به بین النهرین آورده اند. از خصوصیات این مهاجران استفاده از ظروف سفالی رنگی بوده است. ( الواح سومری)
ایلامیان منقرض نشده و فرزندان آنها هنوز هم در لرستان و بختیاری و خوزستان زندگی می کنند. روشن است که مردم این سامان، ایرانیان خالص و تمام عیاری هستند و هیچ گونه آثار نژاد ناخالص در لرستان و مناطق مجاور مثل کهگیلویه دیده نمی شود. اگر ایلامیان مردم غیر ایرانی و از نژاد متفاوتی بودند، می بایستی رگه های عمیق تفاوت را در اینان می یافتیم؛ در حالی که این طور نیست و بخصوص مردم لرستان از تبار خالص آریایی به شمار می روند.

یادداشت:

لولوییان ( لولو، لوللو) که اجداد لرها محسوب شده اند، در گذشته ی دور در زهاب، سلیمانیه و شهر « زور» زندگی می کردند. کهن ترین سندی که در باب لولوبیان در دست است، سنگ نبشته ی « نارام سین» است که در نیمه ی دوم هزاره سوم ق. م نوشته شده است...سند دیگری که می شناسیم نقش و کتبیه ای است از « آنوبانی نی» شهریار « لولویی» که بر صخره های سرپل ذهاب ( بر کوه هزار گریه ( Gerih) بر ساحل چپ آن حلوان) هنوز بر جای است...
« سپایزر» و « اُمستد» معتقدند که در سده های نوزدهم و هجدهم ق. م. فرمانروایان آشوری از لولوییان بودند.(1)

2- هووی ها

الیور گرنی: هیتی ها

مردم هوریانی از زادگاه های خود در منطقه ی کوهستانی جنوبِ دریای خزر، به تدریج به سوی جنوب و غرب از حدود 2300 ق. م به بعد، به حرکت در آمدند و در هزاره ی دوم ق. م به صورت گروههای متشکلی، چندین دولت نیرومند در مجاورت آبهای شمالی فرات و رودخانه « خابور» تشکیل دادند. یکی از این دولتها یعنی « میتانی» در مکاتبات سیاسی خود، از زبان هوریانی استفاده می کرد و تحت استیلای سلسله پادشاهانی بود که نامهای آنان از لحاظ ریشه شناسی، آریایی است.
به سبب آنکه هیتی ها به فلات خود بازگشتند، هوریانی ها تحت رهبری یک سلسله ی آریایی، دولتی نیرومند در شمال بین النهرین پدید آوردند و در شمال سوریه به تاخت و تاز پرداختند. « حلب» که هیتی ها آن را مال خود می دانستند، تا مدتی تابع این دولت شد که آن را « میتانی» یا « هانی گال بات» می خواندند.
درکوهپایه های غربی زاگرس و آنجایی که بعدها ماد غربی را تشکیل می داد، قبایل هوریان، لولوبیان، کوتیان و ظاهراً قبایل دیگری که با ایلامیان پیوستگی داشتند، زندگی می کردند [ هزاره سوم ق. م]. قبایلی که به زبان هوریانی سخن می گفتند در هزاره دوم ق. م در بین النهرین شمالی و تا حدی در سوریه و سراسر فلات ارمنستان پراکنده بودند. زبان هوریان با اورارتویی خویشاوندی نزدیک داشت... بسیاری از بزرگان هوریانی در آن زمان به نامهای هند و ایرانی نامیده می شدند.

احمد بهمنش: تاریخ ملل قدیم آسیای غربی

نام قوم « هوری» را چندین تن از مورخین، « هاری» خوانده و چون نام بعضی از خدایان آریایی مانند: میترا، وارونا، ایندرا، در نوشته های آن قوم ذکر شده بود، آنها را با آریاها یکی می دانستند.

یادداشت:

 

با نگرش به جابجایی واک های « الف» و « هـ» ، واژه ی « هاری» را می توان همان « آری» یا « آریا» دانست که همریشه با « هور» یا خورشید می باشد. از این رو، آریاها و به پیروی از ایشان بسیاری از مردم دنیا، خود را نژادی خورشیدی و آسمانی می دانستند.

3- میتانی ها

ل. و. کینگ: تاریخ بابل/ فصل هفتم

دولت میتانی تحت سلسله ی آریایی خود، به منزله ی مانعی در راه توسعه ی آشوریان بود... دولت میتانی درعین اعتلای قدرت خود، ظاهراً نواحی جنوبی آشور را ضمیمه و تا مدتی بر « نینوا» حکمرایی کرده است.

احمد بهمنش: تاریخ ملل قدیم آسیای غربی

میتانی که در هزاره ی دوم ق. م نقش مهمی در تاریخ سیاسی آسیای غربی بر عهده داشت، به سرزمینی گفته می شد که در شمال بابل و میان رودخانه های دجله و فرات واقع بود. این سرزمین را مصریان و اهالی سوریه: « نهرین» یا « ناهارینا» می خواندند. پایتخت این کشور « واشوگانی» بود.

دیاکونوف: تاریخ ماد

ماتیانیان که نویسندگان تورات، دریاچه ارومیه را به نام ایشان دریاچه ی « ماتیان» یا « مانیان» خوانده اند، محتملاً هوری بوده اند. اصطلاح Matienonرا از دیر باز با میتانی ( Mitanni ( Maiteni که نام دولت هوریان در بین النهرین ( هزاره دوم ق. م) بوده، مقایسه می کنند [...] « فورر» ، فرمانروایان میتانیایی را با « اومان مندا» در متون بابلی و آشوری، یکسان دانسته [...] به گفته « پراشک» و عده ای دیگر از محققان، « اومان مندا» از لحاظ منشأ دارای وجه مشترک با مادهاست. اصطلاح مزبور در هزاره ی دوم و حتی شاید هزاره ی سوم ق. م نیز دیده می شود.[....] در کتبیه های آشوری از کشور « مهری» یاد شده است. بعدها در قرن هفتم ق. م گفته شده که بخشی از مردم « ماد» به زبان « مهرانی» سخن می گفتند. گمان می رود اگر اصطلاح Mehri و Mehrani را با نامی که « آواریان داغستان» خویشتن را به آن می خواندند، یعنی: مار ( Maar) و Maarulai مربوط سازیم، خطر کرده ایم[؟!]

یادداشت:

دیاکونوف خود را به آب و آتش زده تا هر گونه پیوستگی میان نامهای « مادا» و « متیه نوی» ( Metienoi) را منکر گردد. ( ص 483) همچنین خطری که دیاکونوف از آن می هراسد، خطری علمی نیست، بلکه خطری است سیاسی که حکایت از افتادن سرزمینهای ایرانی به کام روسها دارد! و گرنه به گفته ی خودش، در زبان ارمنی قدیم، مادر را « مار» می خواندند.

اومستد؛ تاریخ شاهنشاهی هخامنشی

نقش های قبرهای مصری نشان می دهد که آنها [ میتانی ها] از نژاد پاک شمالی هستند که فرزندانشان کردهای شمالی نژاد ایرانی زبان مانده اند.

4- هیتی ها

احمد بهمنش: تاریخ ملل قدیم آسیای غربی

در کتیبه های آشور و بابل اغلب به ملت و حکومت نیرومند « هاتی» اشاره شده که در هزاره ی دوم و اول ق. م، مزاحمت بابلی ها و آشوری ها را فراهم می ساختند. کتیبه های مصری نیز به همین گونه از پادشاهی نیرومند « هِتا» که از سده پانزدهم تا سیزدهم ق. م دشمن سر سخت مصریان بودند، یاد می کنند. به این ملت که به مناسبت نام پایتختشان ( هاتی): هیتی خوانده می شوند، در سوریه و آسیای کوچک آثاری نسبت می دهند که از لحاظ ظاهر، با آثار آشور و بابل و مصر متفاوتند... امروزه در این باره هیچ نوع ابهام و تردیدی باقی نیست که زبان هیتی از زبانهای آریایی است که از قدیمی ترین ایام، از سایر زبانهای این خانواده جدا شده است...

الیور گرنی: هیتی ها

در مدارک آشوری سخن از سوریه و « توروس» به عنوان سرزمین « هاتی» به میان می آید.. سنتهای فرهنگی هیتیانی از « ملتیه» تا مرزهای « فلسطین» تا زمانی که سراسر این ناحیه به صورت بخشی از امپراتوری آشور در آمد، ادامه داشته است... دولتهای هیتیایی شاید تا اندازه ای احساس پیوستگی نژادی یا فرهنگی با « اورارتو» می کردند.

یادداشت:

شهرهای هیتی ها مانند « نسا» و « آرینا» آشکارا نامهایی ایرانی دارند. همچنین می توان از شهر سَلَم ( Salam) یاد کرد که یاد آور سلم پسر فریدون است. شاید اورشلیم نیز به معنای شهر سلم باشد. از سوی دیگر نامهای « عاد» و « هود» یا « هات» و « هیت» می توانند در پیوند باشند.

5- کاسی ها/ کاشی ها

یادداشت:

نام بومهایی مانند کوس ( تمیشان مازندران) ، کاشان، کاسپین ( قزوین) و... نشانگر حضور قومی کهنسال در این حوزه ی جغرافیایی می باشد که برای قرنها، قلمرو خود را گسترش دادند.

ذبیح بهروز: خط و فرهنگ

در حدود هجده قرن پیش از میلاد یا مدتی پیشتر، مردمی به نام « کاشی» با سپاه آراسته و اسلحه ی تازه که تا آن زمان سابقه نداشت، از ایران به بابل آمدند. آمدن چنین قوای با عظمت و آراسته ای که بتواند از شش تا نُه قرن در بابل پادشاهی کند و آثار مرتبی از خود به یادگار بگذارد، از حوادث مهم جهان شمرده شده و حتی برخی می خواهند این حادثه را زمینه ی مبدأ تاریخ مهاجرت یا ظهور آریایی ها قرار دهند. حفاری هایی که در مصر و مغرب ایران باستان شده آثار دیرینه ی اقوام ایرانی فراموش شده ی ارارتو، میتنی ( میتانی)، هری ( هوری)، ختی ( هیتی) و « مشکی» را پس از چند هزار سال ظاهر ساخت و مدارک تمدن عظیم شوش و خوزستان را در معرض نمایش جهان در آورد... حوادثی که در عصر کاشی ها در مغرب آسیا و مصر واقع شده است از هر حیث قابل توجه است و ما به برخی از آنها اشاره می کنیم. از حوادث مهم این عصر رفتن « هوکسس» ها به مصر و بردن اسبهای ایران به آنجاست. هوکسس ها حدود پنج قرن در مصر پادشاهی کردند و عاقبت از مصر بیرون آمدند. آثار پادشاهان « هوکسس» که از جزیره ی « کرت» تا اطراف بغداد دیده شده، شهرت این پادشاهان را تا این نقاط دور دست می رساند. مطابق معمول بر سر نژاد این قوم هم نزاع است؛ ولی پس از سالها نزاع و لجاج اخیراً نوشته اند که آنها از نژاد ختی ها ( هیتی ها) و هندو ایرانی هستند... معنی « هوکسس» ظاهراً باید صورتی از کلمه فارسی باستانی « هوخشس» یعنی « شهریار خوب» باشد... اواسط دوره ی فرمانروایی کاشی ها در بابل، عصر صلح و امنیت و تجارت و مسافرت و وصلت زناشویی میان پادشاهان مصر و میتنی ( میتانی) و ختی و بابل و غیره بوده است. چنین پادشاهانی که با نقاط دور دستی مثل مصر مراوده و مکاتبه داشته اند، محال است که علاقه ی ایشان به وطن خود- ایران - که از آن جدا نبودند، قطع شده باشد. پس از کاشی ها مدت چندین قرن سرزمین دجله و فرات دیگر امنیت و آرامی به خود ندید و بیشتر آثار گرانبهای آنجا درنیم قرن به دست آسوری ها نابود و ویران گردید.

رکن الدین همایونفرخ: تاریخ هشتهزار سال شعر ایرانی

حضور کاس سی ها (کاشی ها) در سرزمین ایران و تشکیل دولت «کاس سی» و رفتن آنها به بین النهرین و بابل و سپس به مصر و تشکیل حکومت در مصر، به هزاره ی چهارم ق. م مربوط می شود و با توجه به اینکه نام ایزدان کاسی ها، همان ایزدان هندو ایرانی است، نشان می دهد که حضور آریایی ها در سرزمین و فلات ایران از هزاره پنجم ق. م هم به عقب تر می رود... مذهب و آیین مهر (میترائیسم) از سرزمین ایران و از میان مردم آرین به سایر کشورهای خاورمیانه راه یافته است. نام کشور سوریا (سوریه) به مناسبت این است که در آن سرزمین، مردمش مهرپرست بوده اند. مهرپرستی از سرزمین های خاورمیانه، به مصر نیز راه یافت و قرن ها آیین مردم آن سرزمین بوده است.

لئونارد ویلیام کینگ: تاریخ بابل

آنان [کاسی ها] از نژاد آریایی بودند و با اندکی اطمینان می توان ایشان را از خویشاوندانِ فرمانروایانِ متأخر میتانی دانست... سود مهمی که عاید بابل کردند، در مورد اصلاح محاسبه تقویم بود... کاسی ها نظامی ساده تر را که عبارت از تاریخگذاری سنوات بر پایه ی سلطنت پادشاهان بود، متداول ساختند... با آمدن کاسی ها، اسب، ناگهان در سراسر «آسیای غربی» بهترین حیوان بارکش به شمار آمد. پیش از این، «خر کوهستان» که اسب را در بابل به آن اسم می نامیدند، حیوانی کمیاب بود و قدیمی ترین اشاره ای که به آن شده، در عصر «همورابی» بوده است.

ا. م . دیاکونوف: تاریخ ماد

بعد از «آگوم دوم» شاهان «کاسی» به صورت شاهان واقعی «بابل» درآمدند؛ گر چه نامهای کاسی میان افراد خاندان سلطنت و مردم عادی مدتی مدید یعنی تا قرن یازدهم قبل از میلاد دیده می شود [...] در پایان هزاره دوم ق. م اصطلاح «کاسیان» غالباً با کلمه «بابلیان» به یک معنی تلقی می شده.
[...] اگر آنچه اصطلاحاً «مفرغ لرستانی» نامیده می شود واقعاً به کاسیان تعلق داشته باشد، نباید درباره نفوذ فرهنگ و تمدن بابلیان در ایشان غلو کنیم، زیرا اصالت آثار هنری لرستان واقعاً تعجب آور است.

6- فنیقی ها

رکن الدین همایونفرخ: تاریخ هشتهزار سال شعر ایرانی

در اسنادی که کشف شده، دیده می شود که پس از تصرف مصر به دست هوکسس ها ( خوزی های ایرانی) سخن از کوچ و گریختن فینیقی ها از کرانه های خلیج فارس در میان است... آنچه که کتاب « حدود العالم» نوشته، با کتبیه های کشف شده درباره ی خوزی های ایرانی ( هوکسس ها) و کوچ مردم فینیقی از کناره های خلیج فارس، ما را به یک حقیقت مسلم تاریخی رهنمون است و آن اینکه: این قوم آریایی برای تجارت، به وسیله ی دریانوردی از سرزمینی که « فینیکی» نام داشته و در سواحل خلیج فارس بوده، کوچ کرده اند و خط را هم از ایران به کرانه های دریای مدیترانه بردهاند و یونانی ها از آنان خط را اخذ و با کمی دخل و تصرف، خط لاتین را برای نوشتن زبان « کرت» برگزیدند و این خط، مادر خط های اروپا گردید. سامی نژادان نیز این خط را اخذ کردند و پس از اینکه با ایرانیان در زمان کورش نزدیک شدند، خط آریایی را برای نوشتن زبانهای خود انتخاب کردند.

ویل دورانت: مشرق زمین گاهواره تمدن

نمی توانیم گفته ی دانشمندان بندر « صور» را انکار کنیم که برای هرودت گفته بودند که اجدادشان از خلیج فارس به آن سرزمین آمده و شهر « صور» را در زمانی بنا کرده اند که ما اکنون به نام قرن بیست و هشتم قبل از میلاد می خوانیم.

تاریخ هرودوت:

اهالی فنیقیه از حوالی اقیانوس هند مهاجرت کرده اند... این عده در « آرگوس» نیز پیاده شدند که در آن دوره [ جنگ ترویا] مشهورترین بندر سرزمینی بود که در زمان ما تحت عنوان جامعه « هلاس» در می آید.. قسمت عمده ی [معادن « آبدر»] به وسیله ی فنیقی ها که در زمان « تاسوس» فرزند « فونیکس» به قصد مهاجرت به آنجا رفته بودند، کشف شده بود... این جماعت[ فینقی ها] بنا بر سنت اظهار می دارند که درعهد قدیم، ساکن حدود خلیج فارس بوده اند و سپس به کرانه های سوریه و در سامانی تا حدود مصر که فلسطین نام دارد، مهاجرت کرده اند.

7- اورارتو/ ارمنی ها

یادداشت:

پیش از این دیدیم که مورخان باستان همواره ارمنستان ( اورارتو) را بخشی از ایران بزرگ می دانستند. کوشش بسیاری، بویژه از سوی نویسندگان روسی انجام گرفته تا سرزمین و مردم اورارتو را جدا از مام ایران نشان دهند. با این همه، نشانه هایی روشن در دست است که نشانگر نژاد ایرانی اورارتویی ها می باشد. نخست به سندی درباره ی یگانگی اورارتو و ارمن می نگریم:

پیوتروفسکی: اورارتو

آخرین بار نام اورارتو ( به شکل اوراشتو) در متن بابلی کتبیه ی داریوش بزرگ در بیستون ( 520 ق. م) به چشم می خورد وحال آنکه در متن پارسی به جای آن، نام آرمینا ( ارمنستان) نوشته شده است. نه تنها مردم سرزمین کنونی ارمنستان، بلکه مردم سایر نواحی جنوب قفقاز نیز که با یکدیگر مربوط بودند و در واقع فرهنگ واحدی داشتند، از میراث فرهنگی اروارتو فایده هایی بسزا بردند... ظاهراً کیش مردم اورارتو نیز با کیش مردم آسیای مقدم، قرابتی داشته است.

دیوید م. لانگ: ایران و ارمنستان(2)

نویسندگان عهد باستان بارها به همانندی های جامعه ها و آداب میان ارمنیان و مادها، پارسیان و پارتیان اشاره کرده اند. « استرابون» مادها را پایه گذار رسوم ارمنیان دانسته است. نامهای اشخاص ارمنی تا اندازه ی زیادی ریشه ی ایرانی، به ویژه پارتی دارند. حتی هنگامی که گرجستان و ارمنستان رسماً به آیین مسیح در آمدند، پیوندهای نزدیکی در زمینه های دین، معماری و هنر میان این دو سرزمین و ایران وجود داشته است.

یادداشت:

به چند نام اورارتویی و پیوستگی احتمالی آنها با نامهای ایرانی می نگریم:
خُلد( ایزد)= خُراد، خور.
ارد ( ایزد)= ارد، ارت.
تیشبا ( ایزد)= تیش بغ، تیشتر.
بگ بارتو ( ایزد)= بغ پارتی.
اولهو، اولهه ( شهر)= اولهی ( خدای خوزی)، الوهیم ( خدای عبری).
آرزاشکو ( دژ)= ارزه، ارزاسپ.
و نامهایی چون: تیر آریا ( شهبانوی اورارتویی) و منوئه ( =منوچهر، پادشاه اورارتو) کاملاً ایرانی است. اگر چه کسانی مانند « کامرون» کوشیده اند تا با ساختن نامهایی چون آسیایی! و قفقازی، میان تیره های آریایی جدایی افکنند، با این همه، وی اعتراف می کند که:
- هیچیک از کسانی که در سفر جنگی « سارگن» شرکت داشتند، نتوانسته بودند در سیما، جامعه و زبان، تمایزی میان قفقازی و ایرانی تشخیص دهند...شمار نام هایی که می توانیم آنها را با کمترین تردید، ایرانی بخوانیم، کم نیست.(3)
« دیاکونوف» نیز اشاره کرده که در هزاره ی اول ق. م. همه ی اورارتوییان و مردم « ماننا» و ماد را « کوتی» می نامیدند.(4)

8- کیمری ها

رقیه بهزادی: کیمری ها(5)

در منابع آشوری، از آنان به عنوان « گیمیرایی» یاد شده و نام آنها را نیز با « جومر» پسر « یافث» در توران، یکسان می دانند. در اسناد آشوری و یونانی، کیمری ها را گاهی با سکاها یکی دانسته اند. نوشته اند که این قوم پیرامون دریای « آزوف» در شمال دریای سیاه می زیستند و نام آنها هنوز در نام شبه جزیره « کریمه» به چشم می خورد. استرابون می گوید که آنان از طریق « بالکان» و « داردانل» به آسیای صغیر رفتند؛ به قول « هرودوت» از سوی قفقاز بود. معمولاً زبان آنها را تراکیایی یا ایرانی می دانند؛ لااقل فرمانروایان ایرانی داشتند. نام مشهورترین فرمانروایان آنها ایرانی بود، مانند: تئوسیا( Teuspa)، توگدامه ( Tugdamme) ( که هرودوت آن را لوگدامیس Lygdamis می نامد) و فرزندش سانداخشتر ( Sandakshatra).

یادداشت:

همانندی « تئوسپا» با « توس» یا « تهماسپ» چشمگیر است. با نگرش به این چیستان که گاهی تورانیان در شمال غربی ایران نمودار شده اند ( مانند گرفتاری افراسیاب در « بردع» قفقاز) یاد آورمی شویم که یکی از قومهای کیمری به نام توری Tauri) خوانده می شد. همچنین نامهای « تروا» و « تراکیه» را نباید از نظر دور داشت.
سیندی ها ( Sindians) نیز قوم دیگری از کیمیری ها بودند که شاید بعدها در افسانه آلکساندر مقدونی با سندی های هندوستان اشتباه گردیدند. برخی از یادمانهای کیمری ها بسیار همانند باهنر نامدار لرستان است.
« گیرشمن» کیمریان را از اقوام ایرانی الاصل می داند که همراه سکاها به آسیای صغیر، سوریه و فلسطین پیشروی کردند.(6)

9- سکاها

یادداشت:

سکستان ( سیستان)، سگز ( سقز)، ساکسن، ساسان ( ساس) بازتابهایی از قوم سکاست. شاید بتوان سکاها را از پر شمارترین تیره های ایرانی دانست که زمانی از کرانه های چین تا دانوب را زیر پی خود داشتند. « داریوش بزرگ» در سنگ نبشه ی خود از سه گروه سکایی یاد کرده است: « هورم ورک»، « تیگر خئودا»، « تئی ترادریا». در شاهنامه « سام» و بازماندگانش نامدارترین خاندان سکایی در ایران هستند و گاه با دیگر تیره های سکایی مانند تورانیان و سگساران در نبردند. به یاد داریم که جهان پهلوان را به گونه « رستم سکزی» نیز می خواندند. از سکاها با این نام ها یاد شده است: سائی، آشکوزایی، ساک، ساس، اسکیت و ...می توان « اشکش» مهتر سرزمین « مکران» را در همین رده دانست که بسی یاوری به « کیخسرو» می نماید. از دیرگ پهلوانان، « آرش» کمانگیر است که اشکانیان خود را از تَخمه ی وی می دانستند.
« فرن بغ دادگی» با اشاره به اینکه سام پادشاهی سکایان و مرز نیمروز را به دستان ( زال) داد، می گوید: اسب داری، زین آوری، ستبر کمانی، پاکیزگی، رامش و خنیاگری، و بلند آوازگی بر ایشان بیشتر است.(7)
« آرتور کریستین سن» با اشاره به پادشاه اسطوره ای سکاها که یونانیان « ارپوکسائیس» می خواندند و گویش ایرانی آن « ارپوخشیه» است، ولی را نخستین شاه قومی می داند که « اَرپه» یا « رپه» نامیده می شدند و با تَخمَه اوروپه ( تهمورس) و ارپکشاد ( ارپه شاه) تورات یگانه می شمارد.

آرتور کریستن: نخستین انسان و نخستین شهریار

در واقع به نشانه هایی از نام قبیله یا نام- نژاد « رپه» به طور پراکنده در آسیای مقدم بر می خوریم که اطلاعات جالب توجهی درباره سرگذشت مهاجرت سکاها در اختیار ما می گذارد. بنابر روایت« کتزیاس» نخستین شاه ماد: اربسس ( به زبان ایرانی: اربکه، ارپه) نامیده می شد... می توان کوههای « ریپه ای » ، « تَه ریپیه» یا « ریپیه اُریس» را ذکر کرد که یونانیان چند سلسله کوه را در ارتفاعات شمال می خواندند.
در دوره های متفاوت کوههای رِیپه ای را با سلسله های مختلف کوههای کم و بیش شناخته شده از سرزمین های « سرمت» های آسیایی تا « آلپ» یکی دانسته اند. به نظر می آید که بعدها این نام برای نامیدن قسمتی از سلسله کوه های « اورال» به کار رفته است...محل دیگری به نام ارفه [ عرفات؟] در لبنان وجود دارد. رودخانه ای به نام رباس ( ریوه) به دریای سیاه می ریزد. نمی دانم آیا این نامها نوعی پیوستگی با قبیله ی « رپه» دارد یا نه؟

10- سرمت ها

رقیه بهزادی: سارمات ها(8)

« سرمت» ها مانند سکاها از ایرانیان آسیا بودند و با سکاها پیوستگی نزدیکی داشتند. اینکه سرمت ها اصل و نسب ایرانی داشتند، با بررسی زبان « اوستی» معلوم می شود. قوم اوستی از « آلان ها» هستند که نیرومندترین و پر جمعیت ترین طایفه ی سرمتی به شمار می رفتند. « اوستی» بدون تردید یک زبان ایرانی است که شباهت نزدیکی به فارسی دارد. سرمت ها از آسیا به مهاجرت پرداختند. و به دامنه های غربی سلسله جبال « اورال» نفوذ کردند. در آغاز امپراتوری « نرون» به متصرفات رومی ها در بلغارستان کنونی تاختند. سرمت ها و بعضی از طوایف « ژرمن» که با آنها متفق شده بودند، از این میان به بعد، تهدیدی برای رومیان درغرب محسوب می شدند. سرمت های قومی مخرب نبودند بلکه موج تازه ای از فاتحان ایرانی بودند که نتایج جدید فرهنگ ایرانی را که در خاستگاه قوم ایرانی تکامل یافته بود، به اروپا بردند. آنها با یونانیان جنگیدند ولی این عمل به سبب آن نبود که خواسته باشند شهرهای یونانی منطقه ی دریای شمال را از بین ببرند؛ کوشیدند که به شهرهای مزبور راه یابند و فرهنگ ایرانی را در آنجا تعمیم دهند.

ریچارد. ن. فرای: میراث باستانی ایران.

قبایل سرمتی گوناگون که با لهجه های مختلف ایرانی سخن می گفتند، از بخش های شرقی « دن» آمدن گرفتند و تا زمان « بتلمیوس» همه ی جنوب روسیه را سرزمین سارماتیا ( Sarmatia) می نامیدند... ایرانیان دراروپا نفوذی بزرگ یافتند که بیشتر آن را از جنوب روسیه بود... چنین می نماید که سرمت ها مخترع مهمیز بوده باشند.. ایرانیان در نه تنها در جنوب روسیه و شمال قفقاز جنبشی داشتند، بلکه در سیبری و آلتایی و ترکستان چین و روس نیز فعالیت می کردند.

لارنس E. W. Lawrence: یادداشت های تاریخ هرودوت

گویا هرودوت متوجه این نکته نشده بود که مردم ساکن مغرب استپ ها اغلب از نژاد ایرانی بودند. « سرمت» ها که جنوب روسیه ی امروزی را درتصرف داشتند، بدون تردید به زبان پارسی حرف می زده اند؛ به همین منوال سکاییان.(9)

11- مادها

یادداشت:

سرزمین و مردم « ماد» از دیرباز در میان جهانیان، نامدار و بلند آوازه بود و افسانه های اسرار آمیز درباره آن رواج داشت. پاره ای از پژوهشگران، افسونگری به نام مدوز ( Medus) در اسطوره های یونانی را در پیوند با سرزمین ماد می دانند.

میر جلال الدین کزازی: از گونه ای دیگر

یونانیان کهن، ماد را سرزمین مغان می دانسته اند و مغان را دارای دانشهایی راز آمیز و شگرف. واژه Mage به معنی جادوگر با « مغ» یکی است. نام « مده» ( Medee) دلدار « ژاسون» که او را در یافتن « پشم زرین» یاری داد و نماد نیزنگبازی و فسونکاری است، نیز به گمان من از ماد گرفته شده است. یونانیان کار را وارونه کرده و گفته اند که « مِدِه» پس از دستانهای بسیار خویش، به « آسیای برین» رفت. در آنجا با پادشاهی نیرومند پیوند گرفت و از او پسری به نام « میدان» ( Midas) یافت که مادها از تخمه ی اویند.

یادداشت:

جایگاه « مده» در شهر « کولخیس» در شرق دریای سیاه و شما ماد بود. وی ارابه ای داشت که چند اژدهای پرنده آن را می کشیدند. نمایه ی این ارابه را می توان بر جام « حسنلو» که از کناره های دریاچه ارومیه به دست آمده، نگریست. از سوی دیگر، « میداس» را شیفته ی زر دانسته و می گفتند به هر چه دست می زد، طلا می گردید. این داستان برخاسته از یک واقعیت تاریخی است: مادها نخستین کسانی بودند که پیشه طلاسازی و زرگری را در جهان رواج دادند. در یک بر آیند می توان گفت که تاریخ ماد، بسی دیرین تر از آن است که پنداشته می شود. زیرا:
1- از هزاره ی سوم ق. م مردمان هوری، لولویی، کوتی، کاسی، اورارتویی در سرزمینی که بعدها « ماد» خوانده شد، زندگی می کردند و با یکدیگر همبستگی فرهنگی و نژادی داشتند.
2- در یاد کرد جغرافیایی فهرستهای کهن، این برابری ها دیده شده است:
گوتیوم ( کوتیان): اورارتو، ماننا، ماد، پارس.
اومان ماندا: کیمریان، اسکیت ها، مادها.
3- نام این دولتها و سرزمین ها همبسته با یکدیگر است: میتانی، ماتای، آماته، ماناش، ماننا، مهری. همه ی اینها در پهنه ای می زیستند که از غرب دریای خزر تا دریاهای سیاه و مدیترانه را در برمی گرفت.
4- اگر چه درتاریخهای کنونی که بر پایه ی نوشتار مورخانی چون هرودوت بنا شده، فهرست پادشاهان ماد انگشت شمار است، اما بانگرش به انگاشته های دیگر مورخان، پرده از رازهای بزرگی برداشته می شود:
« گزنفون» از قول « کواکسار» پادشاه ماد می نویسد: من به اصل و تبار پادشاهی، اشتهاری عالمگیر دارم. نسبم به قدیمترین زمان تاریخ بشر می رسد.
سین سلوس ( Syncellus) که در 800 ق. م می زیسته از هشتاد و شش شاه مادی نام برده بود. « دیودوروس» از نبرد « نینوس» با کشور ماد یاد کرده. بنا به خبر « کتزیاس» زمان نینوس هزار و دویست سال ق. م برآورده شده. « اوزه بیوس» زمان نینوس را هزار و سیصد سال پیش از بنای شهر روم ذکر می کند. بنای شهر روم در 750 ق. م تاریخ دارد؛ پس زمان نینوس به 2050 ق. م می رسد.(10)
به گفته ی پژوهندگان تاریخ ماد، این شهر یاری در اوج نیرومندی خود، این سرزمینها را زیر فرمان داشت: پارس، ارمنستان، آشور، سیستان، انشان، خراسان ( هرات، خوارزم، سغد) و هیرکانی.
« محمودی بختیاری» در کتاب « کورش در بابل» سرزمین « هیرکانی» را با « گرگان» یکی نمی داند بلکه آن را گرجستان می شمارد. این نگرش را می توان درست دانست زیرا « گزنفون» در « کورش نامه» اشاره کرده که هیرکانی ها همسایه ی آشوری ها و لیدی ها بودند.
آیا از مادها در داستانهای باستانی ایران، نشانی به جای مانده است؟ با نگرش به گفتار فردوسی فرزانه، پاسخ: آری می باشد. پیش از پرداختن به شاهنامه، نخست یاد آور می شویم که به نوشته ی « پلینی» مورخ رومی، « سرمت» ها نیاکان مادها بودند. نام این قوم برخاسته از « سرم» یا « سلم» پسر فریدون است که از کناره های پایین دریای خزر ( آمل، تمیشه، کوس) روی به خاور ( غرب)نهاد. سپس سخن از نبردهایی است که میان کوچندگان ( سلم و تور) و بازماندگان ( ایرج و منوچهر) در می گیرد. بررسی نام رزمگاه ها و کسان، بسی روشنگر است:
کشیدند لشگر به دشت نبرد... « آلانان دز» را پسِ پشت کرد
به سلم آگهی رفت ازین رزمگاه ... و زان تیرگی کاندر آمد به ماه
پس پشتش اندر یکی حِصن بود .... برآورده سر تا به چرخ کبود
چنان ساخت کآید بدان حصن باز ... که دارد زمانه نشیب و فراز
همی این سخن « قارن» اندیشه کرد... که برگاشت مر « سلم» روی از نبرد
« آلانی دز»ش باشد آرامگاه ... سزد گر برو، بر بگیریم راه
که گر حصن و دریا بود جای اوی ... کسی نگسلاند ز بُن پای اوی
یکی جای دار سراندر سحاب ... به خارار برآورده از قعر آب
نهاده زِهر چیز گنجی به جای ... برو نَفگنَد سایه پرّهمای
همان گونه که خواندیم، سلم دارای دز یا دژی بود به نام « آلانی» که از سنگ خارا ساخته شده و گرداگردش را آب فرا گرفته بود. اینک ببینیم که درباره ی دژهای ماد چه گفته اند.

دیاکونوف: تاریخ ماد

از نبشته های آشوری چنین بر می آید که در خاک ماد، نقاط مسکونی مستحکمِ دژ گونه ای به نام « آلانی دنوتی» و نقاط مسکونی کوچک دیگری در اطراف آن به نام « آلانی سهروتی» وجود داشته اند و ساکنان نقاط اخیر الذکر، به هنگام ضرورت می توانستند به درون حصار دژ پناه ببرند... دژهای مزبور ساختمانهای محکمی بودند بر ارتفاعات و صخره های طبیعی و یا گاهی بر خاکریزها و تپه های مصنوعی. گرداگرد آنها لااقل یک دیوار و یا گاهی چندین حصار متحدالمرکز کشیده شده بود... حصار اصلی و شاید کنگره ها، همچنانکه در « اورارتو» نیز متداول بود با سنگ ساخته می شد و بدنه ی حصارهای دیگر با خشت خام. غالباً دژها را طوری می ساختند که خندق و یا مسیر طبیعی رودخانه ای، دفاع آن را تکمیل کند.

یادداشت:

پسوند « دنوتی» را به معنای مستحکم دانسته اند ( آلانان دنوتی). اما شاید بر گرفته از واژه ی ایرانی « دانو» به معنای آب دریا یا رود باشد. بنابراین معنایش می شود: دژ دریایی. به نوشته « بهرام فره وشی» نام رود « دانوب» ایرانی است و بسیاری از رودهای قفقاز شمالی به واژه دُن don ختم می شود.(11)
نکته ی دیگر آنکه در زبان « لولویی» و یا « مهرانی» که از مردم ماد بودند، دژ به گونه ی « کین» ( Kin) یا « کینگی ( Kingi) خوانده می شد و به آسانی می توان دریافت همان « کنگ دژ» در داستانهای ایرانی است.
در دنباله داستان « سلم» آمده که برای وی از « دز هوخت کنگ» نیروی پشتیبانی فرستاده می شود. نام سپهدار کنگ که نبیره ی ضحاک ( اژدهای سه سر) بود، بیشتر به دو گونه ثبت شده: « کاکوی» و « کرکوی». همانندی نام کاکوی با « کاکوس» هیولای سه سر در اسطوره های یونان درخور نگرش است. یکی از شاهان جنوب ماد ( 700ق. م) « کاکی» نام داشت. و « کرکوی» یاد آور بوم « کارکاشی» است و نیز « مده» ( نام - نژاد ماد) برادر زاده ی افسونگری به نام کر که Circeبود.
یکی از پهلوانانِ « منوچهر» را « اندیان» می خواندند که نام کهن دره « سپید رود» یعنی « اندیا» را به یاد می آورد. اسم پهلوان دیگر به نام « شیروی» شاید پسوند آرتاسارو ( اردشیر) باشد. برای نمونه شاه یکی از بخشهای ماد ( 828 ق. م) چنین نامی داشت.
پس از شکست سلم، قوم وی همچنان کوچ خویش را دنبال می کنند و سرانجام در سرزمین روم، نشیمن و آرام می گیرند. پس از پیروزی منوچهر، سرزمینها و سرکرده هایی بسیار، نام وی را بر خود می نهند. ریشه ی اوستایی نام وی: « مانوش» یا « منوش» و گونه های دیگرش: میس، مایشو، میشوا، مسو، که نگاشته مورخان پارسی است، در خور سنجش با این بوم هاست: مانا، میسو ( مسو)، میسیا، موساسیره، مانیچ و غیره. همچنین نام این پادشاهان گویای گستره ی فرهنگی و مرزی ایران بزرگ است: مِنِس ( Menes) نخستین شاه مصر ( 3200 ق.م)، منوئه ( شاه اسطوره ای کرت)، مانیش توسو ( پادشاه اکد 2400 ق. م)، منوس ( نخستین انسان ژرمن ها)، منو ( نخستین انسان و نیای قوم آریا در میان هندیان).
در زمان « نوذر» فرزند منوچهر برای نخستین بار سخن از « پارس» به میان می آید که « شبستان شاهی» در آنجا بود. پس از « نوذر» کرانه های پایین دریای خزر ( ساری، آمل، دهستان، گرگان و...) که از زمان « فریدون» کانون آریاها بود، جای خود را به « پارس» می دهد؛ سرزمینی که به پایتختی شهر « استخر» بازاب ( زو) پسر « تهماسب» بر پرده ی تاریخ نمایان می گردد. نام این پادشاه در اوستا به گونه « اوزَوَ» ( Uzva) و در نوشتارهای پهلوی هوزوب ( Huzub) آمده است. اینک می نگریم به نامهایی که با این شهریار می توانند در پیوند باشند: اوزبیا ( شهر زیویه)، زاب ( رود)، زابان ( کشوری بر کرانه زاب کوچک)، زاموآ ( سرزمینی با شهرهای زهاب، میاندوآب، بانه، سنندج و سلیمانیه. در زبانهای غربی ایران واک های « م» و « ب» به یکدیگر دگردیس می شد. بنابراین شاید « زابوآ» نیز خوانده می شد)، ایران زو ( پادشاه نیرومند ماننا در 720 ق. م)، آزا ( نام
فرزند « ایران زو»).
ماد، میانگاه پارسی ها بود؛ در جنوب: پارس، در غرب: پارسوا، در شرق: پارت، جای داشت. در شمال ماد، در میان دیگر تیره ها، به نام پارسی ها نیز بر می خوریم. هر سه نام مجازاً به معنی پهلو و کناره است.(12) استخری در « مسالک والممالک» از چند جایگاه در سرزمینهای خزر و روس یاد کرده که نام « فارس» داشتند.

ل. و. کینگ: تاریخ بابل

گفته اند علت اینکه « نبوکد نصر» در لشگر کشی ها و جنگهای خود، مطالبی ننوشته، این بوده است که وی شاید آنها را بنا بر دستور « ماد» به عنوان فرمانروای خود انجام می داده است.(13) « کیاکسار» از خویشان او بود و سهمی که بابل در کشمکش « ماد» با « لیدی» داشت، شاید با توجه به آن فرضیه، توجیه شود.. رود « هالیس» به عنوان مرز ماد ولیدی تعیین شد که به گفته « هرودوت» تا اندازه ای بر اثر میانجیگری « نبوکد نصر» تنظیم گردید.(14) دخالت بابل شاید به سود ماد انجام گرفته باشد و امکان دارد که « کیاکسار» می توانست از نبوکدنزار ( نبوکدنصر) بیش از یک بی طرفی خبر خواهانه را در صورت نیاز، انتظار داشته باشد.

12- پارسی ها

یادداشت:

در کتاب « بن دهش»، پارس سرزمینی شایسته و دارای چشم اندازی زیبا و نامدار به دادگری می باشد: پارسیان در اسطوره های یونانی، از نژاد « پرسه» پسر « زئوس» به شمار می رفتند. پارسی هایی که سلسله ی هخامنشی را بنیان نهادند، نه یک یا چند قبیله ی تازیه از راه رسیده، بلکه مردمانی بلند تبار و ریشه دار بودند و از دیرباز در پارس و دیگر بوم های ایران می زیستند.

باستانی پاریزی: آسیای هفت سنگ

پارس آباد از نواحی هرو آباد آذربایجان، پارسا از « محال» ساری، پارسانیان از نواحی سنندج، پارس تربت و پارسیان گرگان، بارز شوار شهرکرد، بارسکث چاچ، ده بارز رودان احمدی، و حتی طایفه بارزانی و بارز آباد شیراز، گویای نقاط محل سکنای این قوم از روزگاران قدیم بوده است.

آلبرشاندور: کورش کبیر

پارسیان هخامنشی از نژاد خالص آریایی بودند که در سده ی پانزدهم ق. م بر کشور میتانی از شمال بین النهرین تا « قادس» واقع بر « نهر العاصی» ( Oronte) فرمانروایی داشتند.

تورات: کتاب اشعیای نبی

خداوند: کسی را از مشرق بر انگیخت...او [ کورش] را بر پادشاهان، مسلط می گرداند... شهر مرا [بیت المقدس/ اورشلیم[ بنا کرده اسیرانم را آزاد خواهد نمود اما نه برای قیمت و نه برای هدیه ...خداوند چنین می گوید که حاصل « مصر» و تجارت « حبش» و اهل « سباه» که مردان بلند قد می باشند نزد تو [ کورش] عبور نموده از آنِ تو خواهند بود.

تورات: کتاب عزرا

خداوند روح کورش پادشاه پارس را بر انگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی نافذ کرد و آن را نیز مرقوم داشت و گفت:
- کورش پادشاه پارس چنین می فرماید که یهوه خدای آسمانها جمیع ممالک زمین را به من داده...
و به اهل « صیدون» و « صور» ماکولات و مشروبات و روغن دادند تا چوب سرو آزاد از « لبنان»، از دریای « بیافا» برحسب امری که کورش پادشاه پارس به ایشان داده بود، بیاورند.

تورات: کتاب استر

در ایام « اخشورش» [خشایارشا] که از « هند» تا « حبش» بر 127 ولایت سلطنت می کرد [...] اخشورش پادشاه، بر زمینها وجزایر دریا جزیه گزارد. وجمیع اعمال قوت و توانایی او... آیا در کتاب « تواریخ ایام پادشاهان ماد و پارس» مکتوب نیست.

کسنفون ( گزنفون): کورش نامه ( سیرت کورش کبیر)

هنگامی که در سیرت و احوال « کورش پارسی» تأمل کنیم... وی انبوه بی شماری از اهل جهان را تابع خویش نمود و برعده ی زیادی از اقوام و بلاد، فرمانروایی داشت [....] نخست مادها و هریکانی ها با طیب خاطر به اطاعات او در آمدند. سپس مردم سوریه، آشوری ها، عربها، اهالی کاپادوکیه، هر دو بخش فریگیا ( فریجیه)، لیدی ها، کاری ها، فنیقی ها و بابلی ها تابع او شدند. وی حکومت خود را تا حدود بلخ و هندوستان و در سرزمین کیلیکی ها، سکاها، پافلاگونی ها، ماکریان ها و اقوام و طوایف بی شمار دیگر که ذکر نام آنها خالی از محظور نیست، مستقر ساخت و سرانجام بر یونانی ها ساکن آسیا نیز چیره گردید و از راه دریا به « قبرس» و تا « مصر» لشگر کشید.

آبسخولوس: ایرانیان

کورش، آن مرد نیکبخت، در زمان فرمانروایی اش، صلح برای همه ی دوستان برقرار کرد. ملت « لیدی» و « فریژی» را زیر فرمان آورد. سراسر « ایونی» را با اقتدار مطیع کرد. خداوند از او بیزار نبود، چون او خیر خواه بود [....] هنگامی که آن پیر مجرب، مددکار، خیر خواه، پادشاه صلح جو، خدایگان « داریوش» بر کشور فرمانروایی می کرد... چه بسیار شهرها را بدون عبور از رودخانه « هالیس» فتح کردند، حتی بدون ترک سامانش؛ از جمله ی آنها، شهرهای میان آب مرداب « استریمون» که همجوار مساکن « تراس» است. و بیرون از این مرداب، در خشکی، آنهایی که گرداگردشان را حصار گرفته نیز از آن پادشاه، فرمان می برد. همچنین شهرهای وسیعِ تنگه ی « هله» در انحنای « پروپوتیس» ( Propotis) و مصب « پونتوس» و جزایری که گرداگردشان را آب فرا گرفته... از جمله ی آنها « لسبوس» ( Lesbos)، ساموس ( Samos) تولید کننده ی زیتون، خیوس ( Chios) و همچنین پاروس ( Paros)، نازوس)Nazos)، موکونوس ( Myconos) همسایه ی هم مرز تنوس ( Tenos) و آندروس( Andros). و نیز بر آنها که وسط دریا در بین دو کرانه هستند، نظارت می کرد. لمنوس ( Lemnos)، حکومت نشین ایکاروس ( Icaros)، کنیدوس ( Cnidos) و شهرهای قبرس؛ پافوس، سولی، سالامین... همچنین شهرهای ثروتمند در قلمرو ایونی، پر از مردمان یونانی را با تدبیر خویش و نیروی خستگی ناپذیر متشکل از افراد مسلح، و دستیاران متعدد و مختلف در تصرف داشت.

تاریخ هرودوت

آسیا با همه ی اقوام گوناگون ساکن آن، که هر کدام زبان جداگانه ای داشتند، در دست ایرانیان و به منزله ی ملک خود ایشان بود. از این رو، آنها مردم اروپا و اقوام یونانی را در مقایسه با وضع خود، با نظری کاملاً متفاوت می نگرند. این قول پارسیان است که به عقیده ی آنها دست اندازی [ یونانیان] بر « ترویا» دلیل دشمنی میان ایشان و یونانیان شده است [...]
یونانی ها « کاپادوکیه» را جزو سوریه می شمارند. پیش از ظهور دولت ایران [= پارس] مردم آنجا تابع حکومت ماد بودند که اکنون به دست کورش افتاده بود. حد فاصل بین امپراتوری های ماد و « لیدیا» روخانه ی « هالیس» (15) بود که از کوهستانهای ارمنستان سرچشمه می گیرد [...] کاراساسی « دیااِکو»(16) که پنجاه و سه سال پادشاهی کرد این بود که اقوام تابع خود را زیر لوای واحدی جمع کرد؛ شامل: مادها، بوسی ها ( Busae)، پارتاکنی ها ( Partaceni)، استروخت ها ( Struchates)، آریازنتی ها ( Arizanti)، بودی ها ( Budii) و مغ ها [...] قلمرو دولت ایران از سمت جنوب تا دریای سرخ.... امتداد دارد. شمال این منطقه در دست مادها و ساسپیری ها ( Saspires) و قسمت شمالی تر در تصرف کلخیس ها ( Colchians) است. سامان این مردم تا دریای شمال یا دریای سیاه می باشد که رودخانه « فازیس» به آن می ریزد [....] قسمت عمده ی آسیا [ ی شرقی] را داریوش شاه کشف کرده است... داریوش هندیان را مطیع خود ساخت و همواره از دریای جنوبی استفاده می کرد [....] داریوش پس از عبور از پل « بسفور» به سرزمین « تراکیا»(17) وارد شد... بین راه به رودخانه « اوتیسکوس» ( Otiscus) که در سرزمین « ادریسیان» ( Odrysians) جاری است، رسید... پیش از آنکه وی به « دانوب» برسد، اولین طایفه ای را که مطیع ساخت، « گتا» ها ( Getae) بودند. تراکیهای « سالمیدسوس» Sal-mydessus) و جماعتی که در آن سوی « آپولونیا» و « مسمبریا» ( Mesembria) اقامت دارند و به نام « سکورمدا» ( Scrymadae) و « نیپ سی» ها ( Nipasaeans) معروفند، بدون مقاومتی تسلیم شدند [...] در پادشاهی کبوجیه قسمت محدودی از « لیبی» با دو شهر مهاجر نشین « کورینه» و « برقه» به تصرف لشگریان ایران در آمد [...] پادشاه [ داریوش بزرگ] از طایفه ی « پایونی» ها و سرزمین آنها جویا شد.. جواب دادند پایونی ها از شهر « ترویا» هستند و اقامتگاه آنها حوالی رودخانه « استروما» در « مقدونیه» می باشد که از « هلسپون» چندان دور نیست. و سبب آمدن ایشان [ دو برادر پایونی] به « ساردس» آن بوده که خود را در زیر حمایت شاه بزرگ قرار دهند [...] داریوش: « اتانس» را به فرماندهی سپاه حدود ساحلی برگزید...« بیزانس» و « کالسدون» و همچنین « انتاندروس» ( Antanderus) در « ترود» و نیز « لمپونیوم» را مسخر ساخت. سپس به جهازات « لسبی» ها دست انداخت و به تصرف « لمنوس» و « ایمبروس» پرداخت. این هر دو جزیره ( در دریای اژه) در دست « پلاسگه» ها ( Plasgians) بود [....] ایرانیان بعد از درهم شکستن قدرت دریایی ایونی ها [یونانیان] ، از راه خشکی و دریا، « میلط» را محاصره کردند و ...تمام آن شهر و ارگ مستحکم مرکزی را تسخیر کردند.. جهازات پارسی زمستان را در « میلط» ماندند و سال دیگر باز در دریا به حرکت در آمده بی اشکال و محظور، جزایر « خیوس»، « لسبوس» و « تندروس» واقع در ساحل آسیا را تصرف کردند... بعد از سرکوبی ایونی ها، جهازات دریایی به عزم تصرف نقاط ساحلی دهانه ی غربی « هلسپون» حرکت کردند. شهرهای دیگر از راه جزایر به تصرف در آمد [....] خشایارشا پس از عبور از بستر رودخانه « لیسوس»، از شهرهای یونانی « مارونیا» و « دیکا» و « آبدر» گذشت و از کنار دریاچه ی معروف به « ایسمارس» عبور کرد.
آنگاه لشگریان از رودخانه « نستوس» که به دریا می ریخت، رد شدند و به منطقه « تسی» ها ( Thasins) رسیدند...
پیشروی خود را به سمت غرب ادامه دادند تا به حدود رودخانه « استریمون» و شهر « ایون» رسیدند... باز به طرف غرب پیش رفتند تا به شهر « اکانتوس» رسیدند... در « ترما» ( Therma) کوهستان « تسالی» با قله های « اولمپ» و « اوسا» ( Ossa) نظر خشایارشا را جلب کرد.... یکی از دسته های سپاه را به گشودن راهی از میان کوهستان « مقدونیه» گماشت و رسولانی که برای گرفتن نشانه تابعیت - یعنی آب و خاک - به یونان رفته بودند، مراجعت کرده به لشگر پیوستند. نام طوایفی که تسلیم شده بودند به شرح زیر است:
تسالی ها، دلوپ ها ( Delopes)آنیان ها ( Aenianes)، پرهابی ها ( Perrhaebia)، لوکری ها ( Locrians)، ما گنت ها - Mag-netes، مالی ها ( Malians)، آخایی ها ( Achaeans)، تبسی ها و سراسر بئوسیا ( Beotia) [....] عبور سپاه پارس از هلسپون ( کنار داردانل) تا آتیکا ( ولایت آتن) سه ماه به طول انجامید... پارسیان « آتن» را خالی از سکنه یافتند... خشایارشا که در این هنگام صاحب اختیار تام « آتن» شده بود، پیکی روانه ی « شوش» کرد و پیروزی خود را اطلاع داد.

گزنفون: اناباسیس

[ کورش کوچک، برادر اردشیر:] شاهنشاهی پدران من تا سرزمینهایی می رسد که در آنها مردمان در سمت جنوب به دلیل گرما و در سمت شمال به دلیل سرما قادر به سکونت نیستند.

پی یر بریان: تاریخ امپراتوری هخامنشیان

تماشاگر صحنه ی نمایشی هستیم که در زمینه ی آن، این منطق حاکم است که کشورهایی که به تصرف و تسخیر شاهان بزرگ در نیامده اند، به دنیای مسکون تعلق ندارند.
دنیاهایی هستند که به پهنه ی ناوجود رانده شده اند؛ به آن سوی سرزمینهای تشنه و رودخانه تلخ. یکسان کردن مرزهای شاهنشاهی با مرزهای دنیای مسکون نشان می دهد که جدول کشورها خالی از جنبه های عقلایی نیستند؛ و اگر نظم شمارش کشورها در این فهرست ها با هم تفاوت دارند، لیکن معلوم است که دسته بندی آنها نظمی جغرافیایی دارند [....] در واقعیتِ تسلط و قدرت هخامنشی بر کشورهایی که در ساحل راست رودخانه ی « سند» واقع شده بودند، هیچگونه تردیدی نیست. « استرابون» درگزارشی که پیرامون کشورهای فلات ایران تحریر کرده از قومهایی نام می برد که محل سکومت آنها از شمال به جنوب در بخش غربی [شرقی؟] رودخانه سند بوده است و عبارتند از: « پروپ میزاد» ها، « هر خواتیشی» ها، « گدروزی» ها و سایر اقوام ساحلی. و اضافه می کند که تمام سرزمینها در کنار رودخانه ی « سند» جای داشته اند و اینک هندیان بخشی از آنها را که متصل به رودخانه و سابقاً در تصرف پارس ها بوده است، در تملک دارند. روایات بابلی معلوم می کند که « پروپ مَیزاد» مملکتی است که در متن پارسی « گنداره» نامیده شده است و مملکت « پروپ میزاد» سراسر دره ی کابل را تا « کوفن» شامل بوده است[....] نمی توان بر اساس منابع مکتوب فرض کرد که در دوران « داریوش سوم» قیمومت شاهنشاهی هخامنشی بر دره ی هند ناپدید شده ات [....] یکصد و پنجاه سال پس از ناپدید شدن شاهنشاهی هخامنشی، در نزد هندیانِ ساکن منطقه و سرزمین های ما بین رودخانه « سند» و « جلام» ، تصویر رسمی شخصیتی که حاکمیت اعلا را در این ولایت اعمال می کند، هنوز همان صورت و چهره ی یک ساتراپ پارسی است. بنابراین شکی نیست که در « تکسیلا» یک پراکندگی مهاجر پارسی وجود داشته [....] در « گوگمل» سپاهیانی درمیدان بودند که حتی از سرزمینهای دور دست هند آورده شده بودند [...] وجود یک جامعه ی ایرانی به نام « مایبوزنوی» Mai-bozenoi که شاید از منشأ « کاپادوکیه» بوده اند، در اعصار قدیم کشف شده است.. ازمطالعه ی مجموعه ی اسناد آشکار می شود که انبوهی از اقوام پارسی و ایرانی نه تنها دراقامتگاه های بزرگ ساتراپی، بلکه در روستاها و دشتهای « آسیای صغیر غربی» سکونت اختیار کرده و ریشه دار شده بودند. اسناد همچنین حکایت از روابط صمیمانه ی روزمره میان پارسیان و اقوام و مردمان محلی دارند [...] در « کِلنه» [ پایتخت فریگیه بزرگ] یک جمعیت بزرگ ایرانی اقامت داشت[....] حضور پارسیان در بخش کوهستانی « کیلیکیه» در محل « میدان سیکال» مشخص شده [....] کدام مورخ تاکنون می توانست تصور کند که منطقه دور افتاده میدان سیکال درکوهستان کیلیکیه حامل نقوش برجسته پرسیولیسی است؟ [....] در شهر « هنیس» ( Hanisa) واقع در محل شهر قدیم « کَنیش» ( Kanesh) یک کتیبه متأخر مانند کاپادوکیه نزدیک آن، از کثرت جمعیت ایرانی شهر حکایت می کند.. تمام این گواهی ها نشان از آن دارند که وسعت متصرفات سرزمین هخامنشی بسی بیش از آن بوده است که محدود به سرزمینهایی میان دشت و کوهستان ( یا میان ساحل و بخش داخلی سرزمین) شود [...] وقتی دیده می شود که پادشاهان « صیدون» بر روی سکه های خود، سوژه های امپراتوری پارس را حک می کنند، چگونه می توان از این نتیجه گیری بر کنار ماند که زمامداران مذکور خواسته اند به این ترتیب، پیوستگی و یکی بودن خود را در درون شاهنشاهی به ثبوت برسانند.

پلوتارخ: سرگذشت ها

[ اردشیر دوم] بر همه ی یونانستان چیرگی یافته یونانیان را چندان زبون خود ساخت که صلحی را که به نام صلح آنتالکیداس ( Antalcidas) معروف است، به گردن آنان گزارد و پیمان صلح را خود او بر زبان رانده، دستور داد بنویسند. این « آنتالکیداس» مردی از اسپارت و پسر « لئون» نامی بود و چون بر پیشرفت کار پادشاه می کوشید، لاکیدمونیان را بر آن واداشت که با پادشاه پیمانی بسته، همه ی شهرهای یونانی در آسیا و جزیزه های نزدیک به آسیا را همچنان زیر دست و باجگزار او بشناسند.

پی نوشت ها :

1- مسعود گلزاری: کرمانشاهان- کردستان، مقدمه.
2- تاریخ ایران/ از سلوکیان تا فروپاشیس دولت ساسانی.
3- ایران در سپیده دم تاریخ، 117.
4- تاریخ ماد، 103.
5- گاهنامه ی چیستا، خرداد 1369.
6- ایران از آغاز تا اسلام، 97.
7- بن دهش، 151.
8- گاهنامه ی چیستا، آذر 1368.
9- این یادداشت لارنس باز می گردد به کتاب پنجم هرودوت که در آن آمده است در سوی شمال رودخانه ایستر ( دانوب) طایفه ای به نام « سیگونی» می باشد که مانند مادها لباس می پوشند و بینی های پهن کوچکی دارند و مدعی هستند که مهاجرانی از سرزمین ماد بوده اند.
10- تاریخ مطالعات دینهای ایرانی، 212 تا 217.
11- ایرانویچ / نامهای ایرانی پیرامون دریای سیاه.
12- تاریخ ماد، 68.
13- در تاریخهای پارسی نیز « بخت النصر»، سردار و گماشته ی شاه ایران در بابل نمودار شده است.
14- پادشاه بابل بایستی نبوکد نصر بوده باشد؛ هر چند نامی که هرودوت به صورت « لابونتوس» به دست داده، با تعبیر بهتری، تحریفی از « نبونیدوس» است. / ل. و. کینگ.
15- امروزه قزل ایرماق! می خوانند و همواره رود مرزی فلات ایران بوده است.
16- شاهنشاه ماد که به نام دیوکس نیز خوانده شده است.
17- تراکیا را برابر با بلغارستان دانسته اند. هرودوت می نویسد: جمعیت تراکیا بعد از هندوستان از تمام کشورهای دیگر جهان بیشتر است. [ کتاب پنجم] بنابراین شاید تراکیا برابر با اروپای شرقی بوده است.

منبع مقاله :
عطایی فرد، امید؛ (1384) ، ایران بزرگ( جغرافیا اسطوره ای و تاریخی مرزها و مردمان ایرانی) ، تهران: اطلاعات، چاپ دوم