اصول تربیت دینی از منظر آیات و روایات (2)
4. خانواده گرایی
تربیت فرزندان، از اولین امور مهم خانه، و جامعه است. همه این عوامل در تربیت فرزندان به سمت مثبت یا منفی دخالت دارند؛ اما حقیقت آن است که تأثیر محیط خانه و خانواده از میان این عوامل، به شکلی چشمگیر در تربیت و به خصوص در تربیت دینی فرزندان افزون تر است، به گونه ای که باید آن را از دو عامل دیگر ممتاز ساخت.قرآن کریم در حالی که تغییر وضعیت یک قوم و ملت را به تغییر درونی تک تک اعضای آن قوم و جامعه توسط خودشان وابسته کرده است،(2) خانواده را به منزله واحدی تربیتی که در آن سرپرست خانواده مسئول تربیت و اعضای خانواده متربیان وی هستند، پذیرفته است: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَیْهَا ؛ (التحریم، 6) «ای کسانی که ایمان آورده اید، خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ هاست، حفظ کنید».
بزرگان خانواده و به ویژه والدین، نقشی اساسی در تربیت فرزندان در دوران کودکی دارند، به گونه ای که حتی فطرت ثابت او را تغییر می دهند. این تغییر در حد محو و جای گزینی کامل نیست؛ زیرا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ؛ (الروم، 30) «این فطرتی است که خداوند، انسان ها را برآن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش خدا نیست»؛ ولی به حدی است که آن را به فراموشی بسپارد. تأثیرگذاری شگرف والدین حتی بر فطرت فرزند، متن صریح گفته پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایتی مشهور و معتبر نزد عامه و خاصه است: کل مولود یولد علی الفطره حتی یکون ابواه یهوّدانه و ینصّرانه و یمجّسانه؛ (الاحسائی 1403ق، ج1، ص35، ح18) «هر مولودی بر فطرت (الهی) متولد می شود، مگر اینکه پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی گردانند».
گرچه این فطرت به طور خاص درباره یکتاپرستی در روایات ثابت شده است؛ بنابر روایات دیگر (3) پس از توحید، نماز از نظر اهمیت در مرتبه بعد قرار دارد، که آن نیز در خانواده آموخته می شود.
در قرآن کریم، خانواده محل آموزش و برپایی نماز است؛ از این رو خداوند در خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ ؛ (طه، 132) «و خانواده خود را به نماز فرمان ده».
همان گونه که از روایت فطرت (روایت پیشین منقول از پیامبر) استفاده می شود، در تربیت دینی فرزندان، والدین به منزله ارکان اصلی خانواده، بیش از اعضای دیگر آن نقش دارند. والدین در شکل دهی فطرت و سرشت پاک و بالفعل کردن صفات بالقوه فرزندان، اثر مهمی دارند. آنان با پیروی از برنامه معین و با به کارگیری راهکارهای مختلف تربیتی، با فراهم کردن بستر مناسب و ایجاد جو معنویت در محیط خانه و خانواده، در شکل گیری حس دینی و رشد گرایش های معنوی در فرزندان، نقش تربیتی خود را ایفا می کنند. در روایات بسیار، بخش های گوناگونی از برنامه تربیت دینی فرزندان وصف شده است، که ما در اینجا به بیان یک روایت از آنها بسنده می کنیم.(4)
در روایتی از امام پنجم (علیه السّلام) یا امام ششم (علیه السّلام) برنامه تربیت دینی فرزند از دوران خردسالی چنین وصف شده است:
اذا بلغ الغلام ثلاث سنین فقل له سبع مرّات قل لا اله الا الله ثم یترک حتی یبلغ ثلاث سنین و سبعه اشهر و عشرین یوما ثم یقال له قل محمد رسول الله سبع مرات و یترک حتی یتم له اربع سنین ثم یقال له سبع مرات قل صلی الله
علی محمد و ال محمد و یترک حتی یتم له خمس سنین ثم یقال له ایهما یمینک و ایهما شمالک فاذا عرف ذلک حول وجهه الی القبله و یقال له اسجد ثم یترک حتی یتم له ست سنین فاذا تم له ست سنین قیل له صل و علم الرکوع و السجود حتی یتم له سبع سنین فاذا تم له سبع سنین قیل له اغسل وجهک و کفیک فاذا غسلهما قیل له صل ثم یترک حتی یتم له تسع سنین فاذا تمت له علم الوضوء و ضرب علیه و امر بالصلاه و ضرب علیها فاذا تعلم الوضوء و الصلاه غفر الله الوالدیه إن شاء الله؛ (طبرسی، 1392، ص222) «چون کودک سه ساله شود، هفت بار به او بگو: بخوان "لا اله الا الله"، بعد واگذارش تا به سن سه سال و هفت ماه و بیست روز رسد، هفت بار به او بگویند: بگو "محمد رسول الله"، و دیگر تا چهارسالگی او را واگذار، و چون چهار سالش تمام شد، هفت بار بگویید: "صلی الله علی محمد و آل محمد" و رهایش کنید تا پنج سالگی به او گفته شود: "دست راست و چپ کدام است؟". وقتی فهمید، رو به قبله واداشته شود و سجده کند، و باز واگذارش تا شش سالگی. چون شش ساله شد، رکوع و سجود آموزد تا هفت ساله شود. در این سن دستور دهند تا دست و صورت را بشوید، وضو بگیرد، بعد به نمازش وادارند؛ و چون نه ساله شد، وضو یادش دهند و اگر ترک کرد تنبیه شود و به نماز فرمانش دهند، و بر ترک آن تنبیه اش کنند؛ و چون نماز و وضو فراگیرد، والدینش آمرزیده شوند انشاء الله».
والدین نقش خود را از طریق ارتباط های کلامی، القای باورهای مذهبی و معنوی و همچین رفتارهای مذهبی ایفا می کنند. تحقیقات نشان می دهد خانواده با انجام اعمال مذهبی مثل دعا کردن، باز گفتن نام خدا در هنگام غذا خوردن، دادن خیرات، دستگیری از فقرا و رعایت اخلاق، می توانند موجب رشد و بالندگی معنوی کودکان شوند. انجام
مناسک و شعائر مذهبی نیز، بذر معنویت را در دل کودکان و نوجوانان می افشاند. اسلام سرشار از شعائر و مناسک سودمندی است، که مردم برای نزدیکی به خدا در وضعیتی خاص انجام می دهند؛ مناسکی چون نمازهای یومیه، زیارت خانه خدا، روزه گرفتن و... . بحث های آزاد خانواگی در مورد مسائل مذهبی، در درک کودکان از مفاهیم معنوی تاثیر بسزایی دارد. این بحث ها اگر به مقتضای سن کودک و متناسب با فضای فکری او باشد، بسیار گیرا و شیرین خواهد بود. بحث های معنوی بین والدین و کودکان، بستر مناسبی برای نهادینه کردن مفاهیم مذهبی فراهم می آورد. از مسائلی که می تواند به رشد مذهبی کودکان در خانواده کمک کند، نقل داستان ها و روایت های مذهبی است. اصولاً کودکان داستان ها را دوست دارند و والدین می توانند مفاهیم مذهبی را از طریق روایت ها و داستان های جذاب آموزش دهند.
بدین ترتیب، پژوهشگران همسو با اسلام، خانواده را اساسی ترین بستر شکل گیری باورهای مذهبی و معنوی می دانند، و براین نکته تاکید دارند که بیشتر این باورها از دوران کودکی و در کانون خانواده ریشه می گیرد.
متاسفانه امروزه خانواده ها، حتی در جامعه معاصر، به دلیل نداشتن مهارت های لازم در مسیر تربیت دینی فرزندان با چالش های جدی ای مواجه هستند؛ مشکلاتی که پیچیده تر شدن جوامع و ارتباطات، بر آن دامن می زند. مسلماً ارائه رهنمودهای لازم برای در نظر گرفتن برنامه های تربیتی مناسب و آموزش فنون و مهارت های تربیتی به خصوص مهارت های تربیت دینی در سطح درک عموم خانواده ها، به حل بخشی از مشکلات کنونی خانواده ها کمک می کند؛ ولی بخش دیگر آن مستلزم مواجهه ی منطقی با این چالش هاست و این امر زمانی صورت می پذیرد که والدین بتوانند آنها را به خوبی شناسایی کنند و به آگاهی کامل در مورد آنها برسند.
در این جهت مهم است که والدین بدانند محیط های فرهنگی و اجتماعی فرزندان بازتر از گذشته و دایره فعالیت و تعامل آنان با دیگران گسترده تر شده است. در واقع
عوامل تاثیرگذار بر افکار، کردار و گفتار فرزندان، به شکلی چشمگیر افزایش یافته است؛ عواملی مانند: گروه همسالان، رسانه ها (رادیو، تلویزیون، ویدئو سی دی، اینترنت، ماهواره، موبایل)، ورزشگاه ها، فرهنگ سراها و... . این عوامل به صورت شبانه روزی، در تغییر اندیشه ها و افکار آنان نقش تاثیرگذار و مهم خود را ایفا می کنند. توسعه زمانی و کیفی مدارس در جامعه معاصر را، نباید از نظر دور داشت. امروزه مدارس سهم خانواده ها را در ساختن شخصیت کودکان و نوجوانان، کم رنگ کرده اند.
در چنین وضعیتی، بی توجهی و غفلت والدین از این عوامل و بی توجهی به فرایند اثربخشی و سمت و سوی آنها، مسلماً اقدامات تربیتی و اصلاحی آنان را بی اثر و حداقل کم اثر خواهد کرد.
همچنین شیوه والدین در این تربیت مهم است. علایق دینی والدین اگر موجب انتخاب شیوه های نادرست تربیتی و زیاده خواهی آنان در این زمینه و مانع از انجام داوطلبانه آداب دینی شود، بی شک تاثیر مستقیم در استنکاف و طغیان فرزندان خواهد داشت و احیاناً باعث بروز ناهنجاری ها و انحرافات خواهد شد.
5. فطرت گرایی
بخش اصلی و اساسی هدف تعلیم و تربیت اسلامی، شکوفایی فطریات انسان است. در این نظام، شکوفایی هدفی است برای همه انسان ها، همه می توانند به شکوفایی دست یازند. انسان ها برای شکوفا شدن، باید خود را کشف کنند؛ بفهمند که چه ویژگی ها و طبیعتی دارند و اینکه چه می توانند بشوند. قدم اول در این راه، باور داشتن جنبه های ذاتی و پنهان وجود آدمی است. قدم دوم این است که به انسان یاد داده شود چگونه هویت خود را بازشناسد، چگونه خویش را شکوفا سازد، برای شکوفایی چه چیز مفید و چه چیز تضعیف کننده و آلوده سازِ آن است، چه چیز را انتخاب کند و چه چیز را نادیده انگارد، چه چیز را انجام دهد و از چه چیز دوری جوید.یکی از تدابیر الهی در مورد انسان ها این است که خداوند آنها را بر اساس فطرت الهی آفریده است. فطرت الهی با شالوده وجود آدمی در انطباق کامل است. گفت و گو از فطرت الهی، گفت و گو از محوری ترین و ثابت ترین بعد دینی وجود انسان است. فطرت گرایی و همسویی با فطرت، اصل مسلم تعلیم و تربیت دینی است و همه تدابیر، برنامه ها، اهداف و تحقیقات تربیتی باید بر پایه فطرت پی ریزی شوند؛ زیرا خداوند، آدمی را بر این بنیاد خواسته و سرشته و پرورش و رشد و کمال او را از این راه ممکن دانسته است.
گوهر گران مایه فطرت توحیدی، هنگامی در وجود آدمی شکل گرفت که انسان قبل از عالم دنیا و پیش از تعلق به این بدن جسمانی، در یکی از عوالم به نام عالم «ذر» در فضایی مقدس و نورانی، پس از اعطای اختیار به وی، در باره پرودگار بودن خداوند نسبت به او مورد سوال قرار گرفت که: «ألست بربکم؟» انسان ها همگی پاسخ گفتند: بلی. خداوند متعال جریان این واقعه را چنین گزارش می کند:
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِینَ* وْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ ؛ (الاعراف، 172-173) «به خاطر آور زمانی را که پروردگار تو از پشت بنی آدم، فرزندانشان را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید: آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آری؛ گواهی می دهیم. تا اینکه در روز رستاخیر (نتوانید بهانه آورید و) بگویید: ما از این غافل بودیم. یا بگویید: پدران ما قبل از ما مشرک بودند و ما هم فرزندان بعد از آنها بودیم. آیا ما را به سبب آنچه باطل گروان انجام دادند، هلاک می سازی»؟
با ورود انسان به عالم دنیا، این گفت و گو و اقرار، همراه با خصوصیات عالمی که این حادثه در آن رخ داده است، فراموش شد؛ از همین رو قرآن کریم آن جریان را بازگو می کند، تا شاید موجب یادآوری شود. گام نهادن انسان در این جهان، هر چند به فراموشی انسان در
مورد عالم ذر انجامید، موجب محو و حذف یک باره گوهر پاک فطرت الهی از صفحه خاطر وجود آدمی نشد، بلکه همچنان استوار و محکم، مفطور او باقی ماند تا در زمانی دیگر، آن را دوباره در خاطر خود حاضر سازد: ...فثبتت المعرفه و نسوا الموقف و سیذکرونه؛ (قمی، 1404ق، ج1، ص248) «امام صادق(علیه السّلام): ...پس معرفت خدا در انسان ها ثابت شد و موقف و محل دریافت معرفت از یاد آنها رفت و بعدا متذکر خواهند شد».
این بعد گران مایه باقی ماند، تا دین الهی بر مبنای آن استوار شود.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ ؛ (الروم،30) «پس با همه وجود، رو به سوی آیین خالص پروردگار کن؛ آیینی که خداوند آن را با فطرتی (هیئت و ترکیبی) قرار داد که مردم را با همان فطرت سرشت. آفرینش خدا تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم به این حقیقت آگاه نیستند».
بنابر همین ارتباط وثیق و عمیق بین فطرت و دین، دین عامل شکوفایی فطرت و شکوفایی آن متقابلاً عامل رونق و ترویج دین می شود. دین می تواند انسان را به کمال حاصل از به فعلیت رسیدن فطرت نایل کند، و دین به سبب فطرت، در گستره جامعه به حکومت می رسد. اگر فطرت الهی در وجود انسان نبود، کسی نه آفریننده و نه روزی رسانش را می شناخت و در سطح جامعه از دیانت خبری نبود: لو لا ذلک لم یدر احد من خالقه و لا من رازقه. (صدوق، 1386ق، ج1، ص117؛ح1).
همان گونه که امام صادق (علیه السّلام) فرمود، فطرت الهی در وجود آدمی به فراموشی سپرده شد، تا روزی دوباره آن را متذکر شود. این یادآوری به خودی خود حاصل نخواهد شد، کوشش و همت مردان بزرگ الهی را می طلبد؛ مردانی از جنس انبیا و جانشینانی از نوع مربیان شایسته و وراسته: فبعث فیهم رسله وواتر الیهم انبیاءهُ لیستأدوهم میثاق فطرته؛ (نهج البلاغه
خطبه 1) «امام علی (علیه السّلام): خداوند پیامبران خود را بر انگیخت و پیاپی بین مردم فرستاد، تا بشر را به ادای پیمان فطرت (در عالم ذر) وادارند».
6. گزیده محوری
یکی از محورهای تربیتی، محتوای آن است که باید به آن توجه کرد. محتوای تربیت است که به متربیان آموخته و از آنان خواسته می شود ذهن و رفتار خود را با آن تطبیق دهند.در اسلام، دانش از ارزش وافری برخوردار است و بدین سبب بالبداهه عالم و جاهل یکسان نیستند.(5) بلکه خداوند مقام دانشمندان را به مراتب والاتر قرار داده است؛(6) اما این سخن لزوماً به معنای شایستگی هر نوع علم برای تعلیم و تعلم و یا جایگاه والای هر فرد دانش آموخته نیست.
بنابر دستورهای دینی، محدوده ای از علوم، خارج از دامنه تعلیم و تعلم مجاز قرار دارد و نه تنها آموزش آنها رجحانی ندارد، بلکه یاد دادن و یاد گرفتن آنها نیز نهی شده است. به عنوان نمونه، از میان دانش های دینی، موضوع «ذات باری تعالی» و از میان علوم غیر دینی، علم «سحر و جادو» در درون این محدوده قرار دارند. از این محدوده کوچک که بگذاریم، پرسشی کلان مطرح است که آیا دستور اسلام به خوض در علوم و ایجاد آن به فراگیری دانش از هر فرد و هرجا توسط مسلمانان، جمیع انواع دانش و معارف را در بر می گیرد و یا منحصر به دانش های دینی است؟ به عبارت دیگر، آیا علم از مطلوبیت ذاتی برخوردار است و هر نوع دانشی که عنوان علم یافت، با ارزش تلقی می شود، و یا گونه ویژه ای از دانش (دانش دینی) ارزشمند است؟ این پرسشی است که بسیاری از دانشمندان مسلمان به آن پرداخته و در باره آن دیدگاه هایی اظهار داشته اند. به عنوان نمونه،
شهید مطهری(ره) از قایلان دیدگاه اول و امام خمینی (ره) از معتقدان به دیدگاه دوم است.(7)
ما در اینجا در صدد بررسی دیدگاه ها و دلایل آنها نیستیم؛ زیرا بنابر هر دو دیدگاه، آیات و روایات باب علم دانش های دینی را شامل می شوند؛ با این تفاوت که در دیدگاه اول، به منزله ی بخشی از دانش مورد سفارش و در دیدگاه دوم، به مثابه ی همه ی دانش مطلوب.
ما در اینجا پرسش دیگری را دنبال می کنیم که از نظر تعلیم و تربیت در هر حیطه، از جمله در حیطه تعلیم دینی حائز اهمیت فراوان است. پرسش این است که برای تعلیم و تعلم هر علم، آیا کافی است که ارزش فی نفسه آن علم تایید شده باشد، و یا افزون بر این، برای آنکه به منزله ی محتوای آموزش پذیرفته شود، ملاکی دیگر نیز لازم است. پاسخ این پرسش در گروه دیگری از روایات باب علم نهفته است؛ گروهی که صریحاً یا تلویحاً در آموزش علوم، ملاک و معیاری دیگر را اصلی از اصول معین می کنند. در ذیل به برخی از این روایات اشاره می شود»
علّموا صبیانکم ما ینفهم الله به لا تغلب علیهم المرجئه برأیها؛ (صدوق، 1403ق، ج2، ص610، ح10) «امام علی (علیه السّلام): به کودکانتان چیزی بیاموزید که خداوند آن چیز را سودمند قرار داده است، تا صاحبان افکار باطل، آنان را گمراه نسازند».
... وقفوا اسماعهم علی العلم النافع لهم؛ (نهج البلاغه، خطبه 193) «امام علی (علیه السّلام): پرهیزکاران گوش های خویش را وقف علم سودمند برای خویش کنند».
...واعلم أنه لا خیر فی علم لا ینفع؛ (همان، نامه 31) «امام علی (علیه السّلام): فرزندم، ...و بدان دانشی که سودی در آن نهفته نباشد، خیری ندارد».
دانش های بشری به «مفید» و «غیرمفید» منقسم می شوند. روایات در باب علم، همواره علم نافع را تقدیس و ترغیب کرده اند و از علم غیر نافع برحذر داشته اند. این موضوع به
حدی نزد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) اهمیت داشت که در پس هر نمازی چنین دست به دعا برمی داشت: اللهم انی اعوذ بک من علم لا ینفع؛ (کنز الفوائد، ج1، ص385) «خدایا، به راستی من از دانشی که سودی ندارد، به تو پناه می برم».
ایشان به دیگران نیز دستور می داد از خدا علم سودمند بخواهند، و از علمی که سود ندهد به خدا پناه برند: سلوا الله علما نافعا و تعوّذوا بالله من علم لا ینفع. (پاینده، 1382، ص524، ح1743).
دانش بی سواد دو گونه است: اول، دانش به امور دینی و وظایف اخلاقی و اجتماعی که به آن عمل نشود در حد علم باقی بماند. در این حالت، دارنده آن علم، دانشمند بی عمل دانسته می شود و به درخت بی میوه می ماند. دوم، دانستن مطالبی که سودی برای دنیا و یا آخرت آدمی ندارد؛ مانند بسیاری از افسانه ها و علم انساب که عرب ها بدان پایبند بودند. امام کاظم (علیه السّلام) حکایت کرده است:
دخل رسول الله المسجد فاذا جماعه قد اطافوا برجل فقال ما هذا فقیل علامهفقال و ما العلامه فقالوا له اعلم الناس بانساب العرب و وقائعها و ایام الجاهلیه و الاشعار العربیه قال فقال النبی ذاک علم لا یضر من جهله و لا ینفع من علمه ثم قال النبی انما العلم ثلاثه آیه محکمه او فریضه عادله او سنه قائمه و ما خلاهن فهو فضل؛ (کلینی، 1388ق، ج1؛ ص22، ح1) «روزی پیامبر خدا وارد مسجد شد، مشاهده کرد عده ای گرد مردی جمع شده اند، فرمود: آنجا چه خبر است؟ گفتند: آن مرد علامه است. فرمود: علامه یعنی چه؟ گفتند: او داناترین مردم است به نسبت های عرب و جنگ های آنان و به روزگار جاهلیت و شعرهای عربی. پیامبر فرمود: این ها دانشی است که اگر کسی نداند، به او زیانی نرساند و اگر کسی بداند، او را سودی نبخشد. سپس فرمود: همانا علم حقیقی سه تاست: آیه ای استوار، یا فریضه ای میانه، یا سنتی جاری، و جز این ها فضل و زیادی است».
عقل به کمترین التفاات، به برتری علم سودمند بر غیر آن حکم می کند و به حق آن را شایسته تعلیم و تعلم می داند: خیرالعلم ما نفع؛ (آمدی، 1366، ص46، ح180) «امام علی (علیه السّلام): بهترین علم آن است که نفعی ببخشد».
با وجود این، می توان دلیل قاطع عقلی بر آموزش علوم سودمند و لزوم اکتفا به آن در تعلیم و تعلم اقامه کرد: اکنون علوم به حدی پردامنه و گسترده شده اند، که فراگیری همه آنها برای یک نفر مقدور (و لازم) نیست. عمر معمول انسان ها در مقابل حجم علوم، بسیار کوتاه است و با مقدار لازم برای احاطه بر همه آنها بسیار فاصله دارد: ...فان العلم کثیر و العمر قصیر؛ (حلوانی، 1408ق، ص9)«... زیرا دانش آموختنی زیاد و عمر کوتاه است». العلم اکثر من ان یحاط به...؛ (آمدی، 1366، ص46، ح184) «امام علی (علیه السّلام): علم وسیع تر از آن است که همه آن فرا گرفته شود...».
پس به ناچار باید علم مفید را برای آموزش برگزید و علم غیر نافع را رها کرد. این مطلب درباره علوم دینی و حتی هر یک از علوم بشری (مانند پزشکی، صنعت، کشاورزی و...) به تنهایی نیز صادق است و از این رو باید در باره آموزش آنها نیز چنین اصلی رعایت شود.
افزودن بر دلیل عقلی پیشین، یک دلیل تربیتی نیز حکم فوق را تایید می کند. از نظر تربیتی، انباشتن ذهن با مطالب غیر لازم، فرصت تفکر و تشخیص صحیح و ناصحیح را از انسان می گیرد و موجب می شود عقاید باطل بر آن حق جلوه کند و به سوی افکار و عقاید باطل و غیر صحیح گرایش یابد. امام علی (علیه السّلام) در حدیثی که پیش از این گذشت، به صراحت بیان می فرماید به کودکانتان علمی بیاموزید که خداوند نفع کودکانتان را در آن قرارد داده است (به حال کودکانتان نافع باشد)، در این صورت، عقاید و افکار باطل گروه مرجثه (8) در آنها نفوذ نمی کند و موثر نمی افتد. علّموا صبیانکم ما ینفعهم الله به لا تغلب علیهم المرجئه برأیها.
با آموزش مطالب غیر مفید، ذهن درگیر و مشوش می شود و نظم منطقی خود را از دست می دهد. در این هنگام برای پذیرش عقاید باطل آمادگی پیدا می کند، آن گاه راه برای دیگران باز می شود و به گفته امام، گروه های انحرافی (مانند گروه مرجئه) با افکار غیر صحیحشان بر صاحبان چنین اذهانی غلبه می یابند.
در مبحث جوان گرایی، بخشی از نامه 31 نهج البلاغه را آوردیم که: انما قلب الحدث کالأرض الخالیه ما القی فیها من شی قبلته فبادرتک بالادب قبل أن یقسو قلبک.
امامی علی (علیه السّلام) در این جمله ها، با بیانی کاملاً روشن، خالی بودن قلب جوان را دلیل پذیرش تربیت از سوی او می داند. آن گاه در خطاب به فرزند گرامی شان امام حسین (علیه السّلام) می فرماید که من با توجه به این نکته و اینکه تو جوانی و این وضعیت در تو محقق است، بدون درنگ و قبل از آنکه آمادگی روانی تو به مرور ایام و انباشته شدن امور غیر لازم در قلبت از دست رود، به تربیت تو اقدام کردم.
تا اینجا دانستیم در آموزش علوم، خواه علوم دینی و خواه علوم غیر دینی، ملاکی دیگر نیز لازم است؛ در آموزش علوم باید به بخش مفید آن پرداخت و از قسمت های غیر سودمند آن برای حفظ آمادگی آموزش و به دلیل محدودیت عمر آدمی پرهیز کرد. اما از نظر اسلام، موضوع در اینجا ختم نمی شود، بلکه همان گونه که بین سودمند و غیرسودمند، باید سودمند را برگزید؛ بین سودمند و سودمندتر نیز باید سودمندتر را انتخاب کرد، تا با تابیدن نور علم و روشن شدن ضمیر آدمی، گوهر وجودی انسان نمایان شود.
خذوا من کل علم احسنه فان النحل یأکل من کل زهر أزینه فیتولد منه جوهران نفیسان احدهما فیه شفاء للناس و الآخر یستضاء به؛ (آمدی، 1366، ص46، ح185) «از هر علمی، نیکوتر (سودمندتر) آن را فراگیرید؛ پس به درستی که زنبور عسل از هر شکوفه زیباتر آن را می خورد، آن گاه از آن، دو جوهر نفیس پدید می آید، در یکی (عسل) از آن دو برای مردم شفاست، و از دیگری (موم) مردم برای روشنایی استفاده می کنند».
العلم اکثر من ان یحاط به فخذوا من کل علم احسنه؛ «امام علی (علیه السّلام): علم وسیع تر از آن است که همه ی آن فرا گرفته شود، پس از هر علمی بخش های نیکوتر (سودمندتر) آن را فراگیرید».
سودمند بودن و یا سودمندتر بودن، از طریق رعایت امور ریز و درشت فراوانی حاصل می شود و تا حدودی با موقعیت متربی مرتبط می شود.
روایت کتاب نزهه الناظر و تنبیه الخاطر رهنمودی کلی برای این مسئله ارائه کرده است: خذوا من کل علم ارواحه و دعوا ظروفه، فان العلم کثیر و العمر قصیر؛ «از هر دانشی جان و روح آن را بیاموزید و قشر و پوسته آن را دور بریزید؛ زیرا دانش آموختنی زیاد و عمر کوتاه است».
راه دیگر برای تحصیل دانش سودمندتر اینکه باید محتوای آموزش، مطابق نیازها و اقتضائات سنی و جنسیتی متربیان گزینش و تنظیم شود. جوانان نیازها و پرسش هایی غیر از معماها و مشکلات بزرگ سالان دارند. دختران مسائل و اقتضائاتی متفاوت با انگیزه ها و خواست های پسران دارند. در یک نظام آموزشی پیشرفته، محتوا با مخاطب هماهنگ و گزینش می شود. این همان نکته اصولی است که ما از آن به «گزینه محوری» یاد کردیم. پسوند «محوری» در عنوان این اصل، در مقابل پسوند «گرایی» در عنوان تعداد دیگری از اصول مانند «خانواده گرایی»، برای نمایش تأکید بیشتر بر رعایت این اصل و مجاز نبودن تخطی از آن در هر سطح و به هر میزان است.
به منزله جمع بندی باید گفت، محتوای آموزش دینی افزون بر اینکه باید بر پایه باورها و اصول مسلم مکتبی تنظیم شود، باید گزینش نیز بشود، حسن خام، سیره امام علی (علیه السّلام) را در گزینش مطالب عبرت آموز از میان انبوهی از وقایع تاریخی، برای آموزش به فرزندش در اینجا بازگو می کنیم. دقت امام در این اقدام و تأکیدشان در اعلام آن، شایان توجه است؛ باشد که الگویی فراموش نشدنی برای ما باشد.
ای بنی انی و ان لم اکن عمرت عمر من کان قبلی فقد نظرت فی اعمالهم و فکرت فی اخبارهم و سرت فی آثارهم حتی عدت کاحدهم بل کانی بما
انتهی الی من امورهم قد عمرت مع اولهم الی آخرهم فعرفت صفو ذلک من کدره و نفعه من ضرره فاستخلصت لک من کل امر نخیله و توخیت لک جمیله و صرفت عنک مجهوله، (نهج البلاغه، نامه 31) «پسرکم، گرچه عمر من همزمان با عمر گذشتگان نبوده است، در کارهای آنان نظر افکنده ام و در تاریخشان با دقت فکر و در آثارشان سیر کرده ام، تا جایی که از کثرت اطلاع، مانند یکی از آنان به حساب آمدم. اخباری که از گذشتگان دریافت داشته ام، به قدری مرا به وضع آنان آگاه کرده است، که گویی خود شخصاً با اولین تا آخرین آنها زندگی کرده ام و جریان امورشان را از نزدیک دیده ام. بر اثر تعمق در تاریخ آنان، روشنی و تیرگی کارشان را شناختم و سود و زیان اعمالشان را تشخیص دادم. سپس مجموع اطلاعات تاریخی خود را غربال کردم، آنچه مفید و آموزنده بود در اختیار تو گذاردم و فقط مطالب زیبا و وقایع دلپذیر را برای تو برگزیدم و ذهنت را از قضایای مجهول و بی فایده که اثر علمی و عملی ندارد، بر کنار نگاه داشتم».
پی نوشت ها :
1.محقق گروه علوم تربیتی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
2. ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم؛ الرعد(13)، 11.
3. وصیته (صلی الله علیه و آله و سلم) لمعاذبن جبل لما بعثه الی الیمن: ...ولیکن اکثر همک الصلاه فانها راس الاسلام بعد الاقرار بالدین؛ «در سفارش های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به معاذبن جبل هنگام اعزام او به سمت استانداری یمن چنین آمده است: ای معاذ،... بیشتر هم خود را صرف نماز کن، که پس از اقرار به اصول دین، سرآمد ارکان اسلام است». تحف العقول، ص25.
4. برای کسب اطلاعات تفصیلی و تکمیلی در باب برنامه تربیت دینی، ر. ک: محمد داودی، تربیت دینی، ج2، از سری کتاب های سیره تربیتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیه السّلام).
5. قل هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون انما یتذکر اولوا الالباب، الزمر (39)، 9.
6. یرفع الله الذین امنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات، المجادله (58)، 11.
7. برای کسب اطلاعات بیشتر و جزئی تر در باره این دو دیدگاه و قایلان آنها ر. ک: علیرضا اعرافی، فقه تربیتی، ج2، ص 35-87.
8. گروه انحرافی معاصر با امام علی (علیه السّلام) که ایمان را قول بدون عمل می دانستند و قول را مقدم بر عمل می شمردند و معتقد بودند شخص بی عمل را ایمانش نجات می بخشد.
1. الاحسائی، ابن ابی جمهور (1403ق/1983م)، عوالی اللئالی، تحقیق مجتبی العراقی، [د.م]: [د.ن].
2. البرقی، احمدبن محمدبن خالد (1371ق)، المحاسن، تحقیق السید جلال الدین الحسینی، چ2، دارالکتب الاسلامیه، قم.
3. برنجکار، رضا (1374)، معرفت فطری خدا، موسسه نبأ، تهران.
4. پاینده، ابوالقاسم (1382)، نهج الفصاحه، چ4، دنیای دانش، تهران.
5. تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد (1366)، غررالحکم و دررالکلم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، قم.
6. الحرانی، ابومحمد الحسن بن علی بن الحسین بن شیعه (1404ق/1363)، تحف العقول، تحقیق علی اکبر غفاری، چ2، موسسه النشر الاسلامی.
7. حسینی راوندی، سید ابوالرضا ضیاءالدین فضل الله بن علی بن عبیدالله، النوادر (للراوندی)، موسسه دارالکتاب، قم.
8. الحلوانی، الحسین بن محمدبن الحسن بن نصر (1408ق)، نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، تحقیق مدرسه الامام المهدی (صلی الله علیه و آله و سلم)، مدرسه الامام المهدی (صلی الله علیه و آله و سلم)، قم.
9. الرضی، محمدبن حسین بن موسی، نهج البلاغه، ترجمه صبحی الصالح، دارالهجره، قم.
10. الصدوق، ابی جعفر محمدبن علی بن حسین (1362ش)، الامالی، ترجمه کوه کمره ای، چ4، کتابخانه اسلامی، قم.
11. ـــــــــــ (1403ق)، الخصال، جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم.
12. ـــــــــــ (1386ق)، علل الشرایع، [د.م] المکتبه الحیدریه.
13. الطبرسی، ابی نصر الحسن بن الفضل (1392ق/1972م)، مکارم الاخلاق، چ6، [د.م]: منشورات الشریف الرضی، مشهد.
14. الطوسی، ابی جعفر محمدبن الحسن (1414ق)، الامالی، دارالثقافه، قم.
15. ــــــــــــــ (1348ق)، اختیار معرفه الرجال، دانشگاه مشهد، مشهد.
16. ــــــــــــــ (1411ق)، الغیبه، موسسه المعارف الاسلامیه، قم.
17. فلسفی، محمدتقی (1368)، الحدیث (روایات تربیتی از مکتب اهل بیت (علیه السّلام))، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
18. القمی، ابی الحسن علی بن ابراهیم (1404ق)، تفسیر القمی، چ3، موسسه دارالکتاب، قم.
19. الکلینی، محمدبن یعقوب (1388ق)، الکافی، چ سوم، [د.م]: دارالکتب الاسلامیه.
20. المجلسی، محمد باقر (1403ق/1983م)، بحارالانوار، چ2، موسسه الوفاء، بیروت.
منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان، (1388)، مجموعه مقالات همایش تربیت دینی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی (رحمه الله).
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}