تغییر خط فارسی
کوروش صفوی استاد زبان شناسی دانشگاه علامه طباطبایی و نایب رئیس انجمن زبان شناسی ایران درباره خط فارسی و مسائل آن گفته است: باید تفاوتی بین خط و نظام نوشتاری قائل باشیم. ابتدا تاریخچه خط و تفاوتش را با نظام
سخنان بحث برانگیز کوروش صفوی درباره خط فارسی
کوروش صفوی استاد زبان شناسی دانشگاه علامه طباطبایی و نایب رئیس انجمن زبان شناسی ایران درباره خط فارسی و مسائل آن گفته است: باید تفاوتی بین خط و نظام نوشتاری قائل باشیم. ابتدا تاریخچه خط و تفاوتش را با نظام نوشتاری توضیح می دهم. در خطوط امروز دنیا، پنج خط اصلی وجود دارد. یکی از آن خط ها خطی است به نام «رومیایی» که نظام های نوشتاری مختلفی دارد. به اشتباه گفته می شود خط انگلیسی، آلمانی یا فرانسه، در صورتی که همه این خط ها خط رومیایی هستند، اما نظام های نوشتاریشان با هم متفاوت است. خط دیگر، خط «سیریلی» و نمونه بارزش، خط روسی است. دیگری خط «دِواناگِری» است، اکثر خط هایی که در هندوستان، نواحی آسیای جنوب شرقی و... به کار می روند، مأخوذ از این خط دواناگری هستند. خط بعدی خط «کانجی» و نمونه بارزش چینی و انشعابات آن مثل کره ای، ژاپنی و... است که همه مأخوذ از خط کانجی هستند.خط دیگری هم هست که بر حسب قراردارد اسمش را خط «عربی» گذاشته ایم، در صورتی که سابقه تاریخی اش اصلاً به عربی بر نمی گردد. اگر تاریخ این خط موسوم به عربی را نگاه کنیم، مادربزرگ آن، یعنی شکل اولیه اش در تاریخ، خط «آرامی» است. این خط متعلق به زبانی به نام زبان آرامی بوده که امروزه از بین رفته است. خط و زبان آرامی، یکی از خطوط و زبان های رسمی دوره هخامنشیان بوده است که امروز ما به آن «آرامی امپراتوری» می گوییم؛ یعنی خط و اختراع اَعراب نیست. به جز این پنج خط اصلی، خط های دیگری هم هست که بیش از یک میلیون نفر از آن ها استفاده می کنند، اما به اندازه این ها کارایی ندارند؛ مثلاً خط یونانی، ارمنی و اَمهری که در حبشه (اتیوپی) به کار می رود. باز هم خط های دیگری هست، اما مجموعه افرادی که با این خطوط دیگر زبانشان را می نویسند، حتی یک پنجم هیچ کدام از آن پنج خط هم نیستند. ما در اصل از «خط» عربی استفاده می کنیم و «نظام نوشتاری» فارسی داریم؛ یعنی خط عربی را گرفته ایم و برای اینکه بتوانیم فارسی را با آن بنویسیم، تغییراتی در آن ایجاد کرده ایم. یکی از عمده ترین تغییراتی که در همان قرن های اولیه بعد از اسلام اتفاق افتاده، «اِعراب» و «اِعجام» است. سابقه اِعراب به ابوالاسود دوئَلی بر می گردد که می گوید فتحه و ضمه و سره اختراع اوست. این شخص روی نظام نوشتاری کار کرد و خط آرامی اولیه را مقداری تصحیح کرده است. اِعجام هم از روی لغتش که به «عجم» بر می گردد، احتمالاً کار ایرانی ها بوده؛ نقطه گذاری های حروف را ایرانی ها انجام داده اند. سابقه خطی که ما امروز آن را عربی می نامیم، به سال ها پیش برمی گردد، در دوره هخامنشیان و بعد مأخوذ از آن، در دوره اشکانیان و ساسانیان از این خط استفاده می شده است. پس از نظر سابقه تاریخی، این خط به عربی ربطی ندارد و بر حسب قرارداد به آن می گوییم عربی. اگر بخواهیم بگوییم خط عربی خط مسلمانان است، باید دانست که دو سوم از مجموع مسلمانان دنیا از این خط استفاده نمی کنند. از بین کل جمعیت مسلمان دنیا، به جز «اَعراب مستعربه» مثل اَعراب نواحی بین النهرین، مصری ها و لیبیایی ها که در آغاز عرب نبوده اند و بعداً عرب شده اند، از این خط عربی فقط در ایران، پاکستان و افغانستان استفاده می شود، سایر مسلمانان دنیا مثلاً در مالزی، اندونزی، ترکیه، کشورهای تازه استقلال یافته آسیای مرکزی و مجموعه وسیع مسلمانان آمریکا و اروپا، هیچ کدام از خط عربی استفاده نمی کنند؛ پس خط عربی به «عرب» و به اسلام ربطی ندارد. خط ها را در رده شناسی خطوط به سه دسته تقسیم می کنند؛ یک دسته خط «واژه نگار» یا «اندیشه نگار» که هر کدام از حروف یا «نویسه»ها برای نوشتن یک واژه یا اندیشه است؛ مثلاً خط کانجی که برای نوشتن چینی استفاده می شود، یک نمونه بارز از خط واژه نگار است. دسته دیگر خطوط «هجانگار» است. در این خطوط مثل خطوط اَمهری یا خطوط میخی «اَکدی» و «سومری» هر نویسه بر یک هجا دلالت می کند. دسته بعدی خطوط «الفبایی» هستند که صداها را می نویسند. خط عربی هم جزو همین خطوط است، فقط اشکالش این است که اگر صداها را به مصوت و صامت تقسیم کنیم، مصوت را نمی نویسد و فقط صامت ها را می نویسد. به همین دلیل وقتی من «ک»، «ر» و «م» را به دنبال هم بنویسم، نمی توان آن را خواند و فهمید که این «کَرَم»، «کِرِم» «کُرُم» یا «کَرَم» به معنی «کر هستم» است. این یکی از ایرادهای عمده ای است که خط عربی دارد و به همین دلیل هم شرایطی را برای ما ایجاد می کند که هر قدر هم که نظام نوشتاریمان را تصحیح کنیم، چون خط قرار است ثابت بماند، باز هم همان مشکلات خود را خواهد داشت.
امروز مجموعه ای از برجسته ترین زبان شناسان ایران، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی هستند. اگر آقایان نجفی و سمیعی یا دکتر صادقی و دکتر دبیرمقدم را در نظر بگیریم، دیگر نمی توان گفت که این ها نمی دانند دارند چه می کنند. بسیاری از این ها استادان خود ما بوده اند، بقیه اعضای غیر زبان شناس فرهنگستان هم، زبان شناسی را کمتر از زبان شناس بلند نیستند. او سپس درباره کسانی که عملکرد فرهنگستان زبان و ادب فارسی را مورد تمسخر قرار می دهند، گفت: به عنوان مثال، چون هنوز به من نگفته اند که عضو فرهنگستان بشوم، فکر می کنم که مسخره بکنم و بگویم این ها رفته اند و نشسته اند آن جا «کش لقمه» بسازند و از این حرفه های بی خود بزنم. اتفاقاً فرهنگستان یکی از جاهایی است که اعضایش را خیلی دقیق انتخاب کرده است و اعضای آن در کارشان وارد هستند. من نمی توانم بگویم که مثلاً آقای دکتر ثمره زبان شناسی بلند نیست؛ چون آن موقع که من نمی دانستم زبان شناسی چیست، آن را از دکتر ثمره یاد گرفتم. این مجموعه می دانند دارند چه می کنند. فقط مشکل این است که ما تمام مدت به سراغ تصحیح نظام نوشتاری می رویم و می گوییم فتحه و ضمه و کسره را بگذاریم، یا واژه ها را از هم جدا نویسی کنیم. یا به جای همزه «ی» بزرگ بگذاریم یا نگذاریم. همه این ها تغییراتی است که روی نظام نوشتاری انجام می شود، اما خط ثابت می ماند. این خط که ما به آن خط عربی می گوییم و از آرامی امپراتوری دوره هخامنشیان برایمان مانده است، قابل تصحیح نیست. به این دلیل که ماهیتاً برای کاربردهای امروزی کارآیی ندارد. اگر به سایر خط های دنیا نگاه کنیم، می بینیم که فلان خط برای پنجاه زبان در حال استفاده است، یا حتی یک زبان، سه چهار خط دارد. همین زبان فارسی خودمان دست کم سه خط دارد؛ یکی خط عربی که ما از آن استفاده می کنیم. دیگری خط سیریلی که در تاجیکستان استفاده می شود، یعنی فارسی را با خط سیریلی می نویسند. ما از خط رومیایی هم برای نوشتن زبان فارسی استفاده می کنیم، در اس ام اس زدن ها، کامپیوتر و حتی تابلوهای راهنما که اسامی خاص خیابان ها و... را به خط رومیایی می نویسند. هیچ مشکلی از این بابت نداریم که بگوییم اگر این خط دست بخورد، چه اتفاقی در فرهنگ و تمدن ما می افتد. نه، این خط از دوره هخامنشیان تا به حال که بوده، هیچ ربطی به هویت تاریخی نداشته و ندارد. در خیلی از جاهای دنیا هم نمونه هایی را می بینیم؛ مثلاً ترکیه اصلاً خط عربی را برداشت و خط رومیایی را به جای آن گذاشت و فکر نمی کنم به هویت تاریخی اش لطمه خورده باشد. متخصصانی هم که باید به سراغ نوشته های دوره ای که خط عربی استفاده می شد، بروند، آن خط را یاد می گیرند. اینکه مشکلی نیست. اگر بخواهیم به سراغ تصحیح این خط برویم و روی نظام نوشتاری کار کنیم و مثلاً بگوییم از بین «ز»، «ذ»، «ظ» و «ض»، آن را که اول به ذهنمان می رسد و کاربردش بیشتر از بقیه است، یعنی «ز»، را بگیریم و مابقی را به آن تبدیل کنیم و در مورد «ت» و «ط» یا «س»، «ص»، «ث» و همه موارد این چنینی هم همه را به یک مورد تبدیل کنیم، این کار مقداری در تصحیح خط کارآیی دارد، اما مشکلی را حل نمی کند. مشکل سر این است که این تصحیحات را هم که انجام بدهیم، باز مشکلات جدید به وجود می آآید؛ یعنی به عنوان مثال «صابون» را با «سین» می نویسی و مردم بعد از مدتی می فهمند و یاد می گیرند که باید آن را چگونه بنویسند. اما به هر حال همین کار را هم که بکنی، باز خواندن نوشته های کهن مشکل می شود. آن ها که فکر می کنند با تغییر خط دیگر نمی توانند شاهنامه فردوسی و دیوان خواجه شیراز را به خط خودش بخوانند، این نگرانی با تصحیح خط هم پیش می آید. بنابراین این کار را هم در رسم الخط نمی کنند؛ می آیند به سراغ مواردی مثل این که در ترکیب «خانه علی» یک شش کوچک بالای «ه» بگذاریم یا یک «ی» بزرگ بنویسیم. عده ای می گویند با «ی» بزرگ بنویسیم، عده ای می گویند این «ی» بزرگ اصلاً بی خود است. بعد دعوا می شود و در نهایت هم رهایش می کنند. بنابراین اعتقاد من بر این است که ما هر قدر روی رسم الخط کار کنیم، هیچ دردی که دوا نمیشود هیچ، مقداری هم کارهایی می کنیم که هزینه اش به درد نتیجه کار نمی خورد. اگر هزینه ای که ما برای خطمان می کنیم، در نهایت به این محدود شود که باید «کتابخانه» را جدا بنویسیم یا سر هم و به ساعت ها بحث در این باره کشیده شود، کاری راه نمی افتد. مطمئناً اعضای فرهنگستان هم به این مسأله واقفند که خیلی به سراغ این ها نمی روند. در فرهنگستان شیوه نامه هایی برای نوشتن برخی از واژه ها می دهند، اما بیشتر از آن به سراغش نمی روند. اگر بخواهی دقیق به سراغ این موضوع بروی، اولین کاری که باید بکنی، این است که خط را عوض کنی. چون اصلاً خطی است که با قرن بیست و یکم سازگاری ندارد. این مشکلی است که ما با خطمان داریم. این استاد دانشگاه سپس اظهار کرد: یکی از امکانها این است که از خط رومیایی استفاده کنیم، اگر ما هم استفاده نکنیم، نسل بعد از ما در حال استفاده از خط رومیایی است؛ یعنی دیگر جوری نیست که من بتوانم جلویش را بگیرم. یک بچه 16 ساله در طول روز پنج خط به فارسی نمی نویسد، اما در پیامک و کامپیوتر، 300 خط به رومیایی تایپ می کند. این خط خودش آرام آرام دارد جا می افتد؛ بنابراین اگر ما پیش بینی می کنیم که نسل بعدمان مسیر دیگری را جلو می رود، حداقل ما این مسیر را برایش درست کنیم؛ یعنی آلان که در استفاده از خط رومیایی، هیچ نوع هماهنگی ای بین بچه ها نیست، هر کس هر طور که دلش می خواهد، می نویسد. «او» را یکی با «u» می نویسد، یکی با «oo» و... ما می توانیم پیش بینی کنیم که اگر قرار است بچه ها از خط رومیایی استفاده کنند، حداقل یک هماهنگی بینشان باشد. ما می توانیم در این مسیرها جلو برویم و می توانیم هم بگوییم نه. خطمان باید حتماً همین خط عربی باشد. در این صورت، همین است که هست. باید یک چیز را همیشه به یاد داشته باشیم؛ خطوطی که مثل عربی، کانجی یا دِواناگِری یادگیریشان خیلی سخت است، باعث می شوند که تعداد بی سوادهای کشورهایی که از این خطوط استفاده می کنند، نه تنها کم نشود، مدام بیشتر هم بشود. محال است بتوانیم در چین روزی را در نظر بگیریم که مثل ایسلند، هیچ بی سوادی وجود نداشته باشد، چرا که خط رومیایی تصحیح شده برای نظام نوشتاری ایسلندی را در سه ربع ساعت می توان یاد گرفت، اما در خط فارسی که برای یادگیری اش باید این همه مشق بنویسیم، در نهایت از بچگی تا بزرگی هم بالأخره نمی فهمیم که اصطرلاب را باید با «سین» و «ت» نوشت یا با «صاد» و «طا»؟ در خط دواناگری هندی ها مشکل به مراتب بیشتر از مشکل ماست؛ یعنی محال است بتوانند کل ملتشان را باسواد کنند. در هند مجموعه کسانی که با خط رومیایی مثل خط انگلیسی با سوادند، به مراتب بیشتر از کسانی است که خط دواناگری را می دانند.
این ها، برنامه ریزی های زبانی خاصی می خواهد. اگر فرهنگستان که مطمئنم همه این ها را می داند، بخواهد امروز روی چنین کاری اقدام کند، فکر نکنید که همه موافقت می کنند، فکر نکنید که به راحتی می شود این کار را کرد. اما وقتی خط این است، در رسم الخط عوض کردن هم تنها می شود شاخ و برگ ها را عوض کرد. بیشتر از این نمی شود کاری کرد.
چرا نباید خط فارسی را تغییر دهیم؟
فرزان سجودی درباره پیشنهاد کوروش صفوی مبنی بر استفاده از خط رومیایی به جای خط کنونی فارسی، می گوید، تغییر خط مشکلات ابزاری را حل می کند، اما به لحاظ فرهنگی مشکلی را حل نمی کند و یک بحران جدی ایجاد می کند. او معتقد است که می توان مسائل خط فارسی را با برنامه ریزی زبانی حل کرد. فرزان سجودی، زبان شناس، نشانه شناس و استاد دانشگاه هنر، درباره مشکلات خط فارسی می گوید: یکی از مشکلات خط فارسی این است که در این خط واکه ها، به خصوص واکه های کوتاه، نشانه ای ندارند، به همین دلیل اگر کسی با کلمه یا اسم خاصی آشنا نباشد، ممکن است آن را به شکل های مختلفی بخواند. مشکل دیگر خط فارسی، این است که ما برای یک واج، حروف متفاوتی داریم؛ مثلاً واج/ س/ با حروف «س»، «ص» و «ث» یا واج /ز/ با حروف «ز»، «ض«، «ذ» و «ظ»، نوشته می شود. علت تنوع حروف هم این است که فارسی در مقطعی با زبان عربی آمیخته شده است. این حروف در زبان عربی نماینده صداهای متفاوتی بوده اند که تمایز معنا به وجود می آورده اند. در زبان فارسی همه این ها یک واج هستند، اما نماینده های متفاوتی در خط دارند. ایراد دیگر این است که بعضی از «نویسه»ها یا حروف زبان فارسی شکل های متفاوتی دارند؛ مثلاً «ه» در ابتدا، انتها و وسط کلمه، به شکل های متفاوت نوشته می شود. مشکل دیگر این است که تکلیف ما چندان با مقاطعی که باید نوشتار را قطع کنیم، روشن نیست؛ مثلاً این که آیا باید «می روم» را سر هم بنویسیم یا «می» را جدا بنویسیم. هر چند الان دیگر جدا کردن «می» و... به عرف تبدیل شده و جدانویسی رواج پیدا کرده است، اما این ها از مسائل خط بوده اند که مثلاً چرا «می روم» را جدا اما «دانشگاه» را سر هم می نویسیم. میزان سر هم نویسی و جدانویسی چندان شکل و قاعده مدونی ندارد. مشکل دیگر، «نویسه» هایی مثل «و» در واژه های «خواهر» و «خواب» است که ما می نویسیم، اما نمی خوانیم؛ این مسائل جنبه تاریخی دارند، چون زمانی تلفظ این کلمات به همین شکل بوده و به مرور «و» در گفتار حذف شده، اما در نوشتار باقی مانده است. بعضی از این موارد جنبه و ریشه تاریخی دارند، بعضی دیگر هم به دلیل تأثیری است که آمیزش زبان ها مثل آمیزش فارسی و عربی داشته است. پیشنهاد دکتر صفوی، پیشنهاد جدیدی نیست. در گذشته این پیشنهاد به شکل جدی در دوره رضاخانی مطرح شده و کسانی مثل صادق هدایت از پشتیبان های پر و پا قرص تغییر خط فارسی به نوعی الفبای لاتینی بوده اند. حال ما امروزی تر شده ایم و می گوییم «الفبای واج نگاری مبتنی بر الفبای رومیایی یا لاتینی». این همان خطی است که زبان شناس ها برای مطالعه علمی خود از آن استفاده می کنند. ما زبان شناس ها یک خط استاندارد داریم که وقتی فارسی را با آن خط می نویسیم، همه زبان شناس ها می توانند آن را بخوانند. دلیل انتخاب این الفبا این است که ما در مطالعات علمی باید به دقت همه واج ها و در برخی موارد حتی «واج گونه»ها را ثبت کنیم. در نتیجه ما یک خط خیلی دقیق وابسته به خط رومیایی یا لاتینی تدوین کرده ایم. تغییر خط، نقاط قوت و ضعف، طرفداران و مخالفانی دارد. نقطه قوتش این است که مسائل و همه مشکلات خط فارسی را که برشمردم، حل می کند، خوانش پذیری خط خیلی بالا می رود. بعضی می گویند اگر ما به آن خط بنویسیم، تکلیف متون کهنمان مثل دیوان حافظ چه می شود؟ من در جواب می گویم که اتفاقاً با آن خط می توان حافظ را به دقت و درست خواند، اما کسی که با ادبیات کهن آشنا نیست، با خط متعارف فعلی حافظ را صد بار غلط می خواند. در مقابل، مخالفان تغییر خط، نقاط منفی تغییر خط را بیان می کنند. نکته منفی این است که خط فقط یک جعبه ابزار نیست، بلکه در واقع یک فضای زیست فرهنگی است، به همین دلیل وقتی خط عوض می شود، مشکلات را به لحاظ ابزاری حل می کند، اما به لحاظ فرهنگی حل نمی کند و فرد ناگهان به احساس فقدان تاریخ، از خود بیگانگی فرهنگی و... دچار می شود، چون در واقع غریبه هستی و انگار به خانه یک بیگانه از فرهنگی دیگر وارد شده ای و حالا می خواهی زندگی خود را با ابزار آلات آن خانه اداره کنی. زمان می برد تا بتوانی به آن خو بگیری. از نظر شناختی ثابت شده است که ما هنگام خواندن، حرف به حرف نمی خوانیم، بلکه واحدهای بزرگ کلمات را به شکل بصری در ذهنمان منطبق می کنیم. امروز ثابت شده است که وقتی چشم ما به لحاظ تاریخی از راست به چپ غلتیده و نوشته ها را خوانده، در حوزه های غیر نوشتاری، حتی در پردازش و اسکن تصویری هم از راست به چپ حرکت می کند و در خوانش تصویر، به عنوان مثال در تماشای یک تابلو نقاشی از راست به چپ می غلتد. بنابراین به این سادگی نمی توان سازوکارهای مغزی، ذهنی و فرهنگی ناشی از یک تاریخ بیش از هزار و چند صد سال? راست نویسی را نادیده گرفت. بعضی از مسائل خط را می توان با برنامه ریزی زبانی و روش هایی حل کرد؛ مثلاً می توانیم بگوییم «می» را با نیم فاصله، جدا بنویسید، همه هم قبول می کنند. هر قدر که ما کمتر چسبان بنویسیم، هم خط شکیل تر می شود و هم خواندن آن راحت تر خواهد بود. در گذشته امکاناتی مثل صفحه کلیدهای فارسی فراهم نشده بود و از خط فینگیلیش استفاده می شد. البته فینگیلیش خط مورد نظر دکتر صفوی نیست، اما به آن خط نزدیک است. خط فینگیلیش را با این که هر کس آن را به شکلی می نویسد، می توان به راحتی خواند. واقعاً هم معیار بستر بزرگ تری به نام زبان وجود دارد، اما تغییر خط یک بحران جدی ایجاد می کند. شاید ظاهراً با این تغییر، مشکلات به شکل ابزاری حل شوند، اما در جنبه های شناختی و فرهنگی مشکلات دیگری به وجود می آید که هر چند جامعه را فلج نمی کند، اما تصویر دیگری از زبان و جامعه ایجاد می شود. تغییر خط فقط حل مشکلات ابزاری نیست، بلکه تغییر چارچوب های شناختی و فرهنگی است. من هم خیلی دوست دارم خیلی انقلابی باشم و بگویم خط باید فردا عوض بشود. اما مسائل را بسیار روشمند بررسی می کنم، هم مشکلات این خط را، هم مشکلاتی را که تغییر خط به وجود می آورد، می بینم. دفاع قدسی، آیینی، سنتی و آرمانی هم از خط نمی کنم. بعضی از دوستان خط را به هویت ملی و سنت های ما وابسته می دانند. حتی در دوران پهلوی، بسیاری از علما که با تغییر خط مخالفت می کردند، می گفتند، تغییر خط باعث کافر شدن مردم می شود. اما من این گونه به قضیه نگاه نمی کنم. من از این دید نگاه نمی کنم که «ای وای! همه هستی ما دارد بر باد می رود». واقعیت این است که مطالعات شناخت شناسی ذهن و زبان، مطالعات فرهنگی و... نشان می دهد که خط فقط ابزار نیست. به همین دلیل تغییر آن مشکلات ابزاری را حل می کند، اما متعاقبش یک بحران دردناک شناختی و فرهنگی به وجود می آید.پیشنهاد میر جلال الدین کزازی برای حل دشواری های خط فارسی
دبیره پارسی دبیره ای است که در خاستگاه آن چند و چون هست. کسانی آن را برگرفته از دبیره تازی می دانند. کسانی هم بر آن رفته اند که این دبیره، ریشه در دبیره های کهن ایرانی دارد و ریخت دیگر شده دبیره پهلوی است. به هر روی اگر ما انگاره دوم را بپذیریم، یکی از ویژگی های دبیره های ایرانی، از دبیره میخی تا دبیره پارسی، این است که مصوت ها در دبیره نشان داده نمی شوند. یکی از کاستی هایی که مایه خرده گیری از دبیره پارسی شده، همین ویژگی است. دشواری در آموختن پارسی به زبان باز نمی گردد؛ از همین ویژگی در دبیره این زبان بر می خیزد؛ زیرا کسی که هنوز با این دبیره به بسندگی آشنا و خوگیر نشده است، نمی تواند به یاری دبیره یا نشانه های نوشتاری واژگان، به درستی ریخت آوایی و گفتاری آن ها را بیابد و بتواند نوشته های پارسی را درست و به آیین بخواند. هر چند که اگر ما انگاره نخستین را بپذیریم، این تنگنا و دشواری در دبیره تازی هم دیده می شود؛ زیرا که مصوت ها همواره در آن نشان داده نمی تواند شد. به کار گرفتن نشانه هایی که مصوت ها را آشکار می دارند، در هر دو دبیره پارسی و تازی کاری است دشوار، از این روی به کمترین بسنده می کنند. زمانی از این نشانه ها بهره می برند که ناچار باشند. تنگنا و دشواری دیگر که به دبیره پارسی تنها باز می گردد، آن است که در پی آمیختن و آلودن این زبان به وام واژه ها، واژه هایی که از زبان های دیگر بدان راه جسته است، گاهی چند نشانه نوشتاری در دبیره پارسی برای آوایی یگانه کاربرد یافته است که بازشناخت این نشانه ها را از یکدیگر برنوآموزان دشوار می گرداند، زیرا در زبان نخستین این نشانه های چند گانه در آوا هم از یکدیگر جدایند؛ هر نشانه ای، آوایی ویژه خود دارد، اما این آواهای گوناگون در زبان پارسی کاربرد ندارد. بر این پایه نشانه نوشتاری از آن جا که هیچ بازتاب و کارکرد آواشناختی ای ندارد، مایه پیچش و دشواری و تنگنا در دبیره پارسی شده است. یک نمونه می آورم. در دبیره پارسی برای آوای «ز» چند نشانه داریم؛ یکی «ز»، دو دیگر «ذ»، سه دیگر «ظ» و چهارم «ض». یا آوای «س» نشانه ایی دیگر هم در نوشتار دارد؛ مانند «ص» و «ث». پس نوآموز پارسی به ناچار می باید ریخت نوشتاری واژگانی را که این نشانه ها در آن ها به کاربرده می شود، به یاد بسپارد و تنها بر پایه راهکار آوایی واژه نمی تواند به ریخت نوشتاری آن دست یابد. آن چه گفته شد، دشواری های دبیره پارسی است، اما به هیچ روی از دید من نمی توان بر پایه این دشواری ها و پیچیدگی ها بدین نکته رسید که به ناچار این دبیره را می باید به یک بارگی دیگرگون ساخت یا دبیره ای دیگر را به جای آن بکار گرفت، زیرا این دیگر کرد دبیره پیامدها و زیان هایی خواهد داشت که بسیار پرگزندتر و گران تر از آن دشواری و پیچش در دبیره پارسی است. بنیادین ترین زیان و آسیب این است که گسلی ژرف در میانه گذشتگان و امروزیان یا آیندگان پدید خواهد آورد، به گونه ای که آنان نخواهند توانست متن های کهن را که به دبیره پیشین نوشته شده است، بخوانند، به ویژه در کشوری مانند ایران که سرزمینی فرهنگی است، یکی از بزرگ ترین سامانه های ادبی جهان را پدید آورده است که در دبیره پارسی نوشته شده و به یادگار مانده است، این گسل بسیار ژرف خواهد بود، به گونه ای که به هیچ روی نمی توان آن را آکند و از میان برد.زیان دیگر آن است که دبیره پارسی بستر و خاستگاه یکی از نغزترین، زیباترین و دلاویزترین هنرهای ایرانی است؛ هنر خوشنویسی که در ایران پیشینه ای کهن دارد و حتی ارزش و کارکرد آیینی یافته است. می دانیم که یکی از شگفتی های مانیکیان (مانویان) آن بوده است که کتاب های خود را به دبیره خوش می نوشته اند و با نگاره های زیبا می آراسته اند. دیگر گشت دبیره پارسی، این هنر باستانی و دل انگیز و شگفتی آور را برخواهد انداخت و از میان خواهد برد. هر چاره ای اندیشیده بشود، در رساتر و روشن تر و کارآمد ساختن دبیره پارسی، می باید در این دبیره به انجام برسد. من به هیچ روی با این دیدگاه که گاهی در پیش نهاده می شود که کسانی بر آنند که می باید دبیره پارسی را به دبیره ای دیگر، دیگرگون ساخت، هم داستان نیستم. آن چه من به گونه ای فراگیر در این باره می توانم گفت، این است که ما می توانیم در همین دبیره، روش هایی را به کار ببندیم که هر چه بیش از نارسایی و دشواری آن بکاهیم. من تنها به یک نمونه بسنده می کنم؛ نمونه ای که دبیره پارسی در این روزگار به ویژه بدان دچار آمده است، پدیده گسسته نویسی است. ما می توانیم به شیوه ای دانشورانه، برهانی و بر پایه هنجارهای زبان پارسی، راه و روشی سنجیده و سودمند در گسسته نویسی بیابیم. هر زمان گسسته نویسی به سود دبیره پارسی بود، آن را به کار بگیریم و اگر نبود، پیوسته بنویسیم. هرگز نمی توان در پدیده ای پیچیده مانند دبیره قانونی نهاد که همواره بتوان آن را به کار گرفت. من یک نمونه می آورم. اگر در واژه ای ما با «وند»ها روبه رو بودیم، پیشاوند، میانوند یا پساوند، اگر آن ها را پیوسته به واژه بنویسیم، واژه رساتر خواهد شد در دبیره. خواننده به آسانی می تواند دانست که آن چه به واژه پیوسته است، یکی از «وند»هاست. اما اگر چنین نبود و ما با واژه های دیگر روبه رو بودیم، برای نمونه آن چه حرف اضافه نامیده می شود، بهتر آن است که آن را گسسته از واژه بنویسیم. با چنین روش هایی می توان در همین دبیره از آن دشواری ها و دیرپایی ها کاست. روش های دیگر از این دست که ما برای آواهای یکسان تنها یک نشانه نوشتاری را برگزینیم، روش هایی است که باید بسیار سنجیده، آگاهانه، با درنگ و اندیشه بایسته بدان ها بپردازیم تا زبان ها و پیامدهایشان به کمترین فرو کاهد. به هر روی پرسمان دبیره پارسی پرسمانی است بنیادین که شتاب زده و خام نمی توان آنرا چاره کرد.
چگونه مشکلات خط فارسی را حل کنیم؟
ابراهیم خدایار معتقد است، راه حل مشکلات خط فارسی، طراحی نرم افزاری با یک مخزن اطلاعاتی قوی است. او می گوید، کسانی که پیشنهاد تغییر خط فارسی را می دهند، با ذات زبان و اصول بدیهی زبان شناسی آشنا نیستند و سخنانشان هیچ اساسی ندارد. همه رسم الخط های موجود، چه در کشورهای غربی، چه در کشورهای عربی سامی زبان و چه در کشورهای جنوب شرقی آسیا دارای اشکالاتی هستند که اغلب آن ها به نشان ندادن آواها مربوط است. هیچ کدام از رسم الخط های موجود در جهان نمی تواند به درستی آواهای خود را منعکس کند. همه خط ها این مشکل را دارند. این مشکل در این موضوع ریشه دارد که زبان پدیده ای زنده و مرتب در حال تحول است، اما خط پدیده ثابتی است و نمی تواند تحول های زبان را منعکس کند، بنابراین اگر اشکالی دیده می شود، یک پدیده عام بین همه خط های دنیاست. بعضی از خط ها در دوره هایی با تغییراتی در آواهایشان بر برخی از این کاستی ها غلبه کرده اند. زبان شناسان نیز برای رفع این نقیصه، الفبای آوانگاری اختراع کرده اند که طبیعتاً هیچ گاه نمی تواند در خط طبیعی به کار رود. از جمله ویژگی های خط فارسی که برخی آن را اشکال می دانند، مسائل جدا نویسی و پیوسته نویسی است. ویژگی دیگر، وجود آواهایی است که چند نشانه در خط دارند، مثل «س»، «ص» و «ث» که همگی نماینده یک آوا هستند و از آن سو نشانه ای مثل «و» را داریم که چند آوا را نشان می دهد یا گاه نمایانگر هیچ آوایی نیست. همه این ویژگی ها در سایر خط ها هم هست؛ مثلاً در زبان ما تنها نشانه ای که در چندین کلمه نوشته می شود، اما تلفظ نمی شود، همین نشانه «و» است، اما در خط انگلیسی، فرانسوی و روسی تعداد بیشتری از حروف که نوشته می شوند، اما خوانده نمی شوند، وجود دارد. این ها ویژگی های خط هستند که گاهی به نام نقص خوانده می شوند و همه ریشه تاریخی دارند، چرا که در هر صورت ما از زبان عربی تأثیر گرفته ایم و بخشی از کلمات زبان عربی با الفبای عربی وارد زبان ما شده اند، خط ما هم به هر حال خطی عربی است. این ها می تواند مشکلات را پررنگ تر کند، اما از نظر من، این ها ویژگی های خط ماست. نکته دیگر در خط فارسی این است که ما در این خط اغلب واکه های کوتاه را نمی نویسیم، هر چند گوینده یا خواننده فارسی می تواند در بافت آن را تشخیص دهد. حتی ننوشتن این مصوت های کوتاه حسن هم محسوب می شود؛ چرا که گوینده های یک زبان با استفاده از این ویژگی می توانند چرخش آوایی را در کلمه حفظ کنند؛ مثلاً سجده در خط فارسی به یک شکل نوشته می شود، اما می تواند به شش شکل خوانده شود. نوشتن کلمات با یک واکه کوتاه خاص تحمیل یک آوا به سخن گویان زبان است. هر چند این امر در آموزش ایجاد اشکال می کند، اما با خط آوانگار می توان این مشکلات را حل کرد و زبان آموز به مرور با تلفظ کلمات آشنا می شود. دشوارترین خط ها از لحاظ آموزش، خط های هجانگار و آوانگار مثل خط های هجانگار چینی و ژاپنی است، اما این موضوع به پیشرفت گویندگان این زبان ها لطمه ای وارد نکرده است و ما امروز شاهد پیشرفت آن ها در جهان هستیم. در گذشته عده ای با این پیش فرض غلط که پیشرفت یا عقب ماندگی کشورها با خطشان ارتباط مستقیم دارد، نتیجه می گرفتند که اگر کشورهای شرقی می خواهند پیشرفت کنند، باید با خط غربی ها بنویسند. غلط بودن این پیش فرض در نیم قرن اخیر نمایان شده است. راه حل مشکلات خط فارسی، طراحی نرم افزاری است که با یک مخزن اطلاعاتی قوی این مشکلات را حل کند. من فکر می کنم با توجه به قدم هایی که به صورت ابتدایی برداشته شده، چنین امری محتمل است. یکسان سازی رسم الخط زمان می خواهد. فرهنگستان برای یکسان سازی در خط، دستور خط مناسبی تدوین کرده است که می تواند در این زمینه راهگشا باشد؛ هر چند یکسان سازی در خط شاید هیچ گاه اتفاق نیفتد و این موضوع به ذات خط مربوط است. در این زمینه آموزش و پرورش مهم ترین نهاد است، چون یک نهاد آموزشی است. گرچه در آموزش و پرورش هر قدر قوانین رسم الخط ساده تر باشد، آموزش راحت تر خواهد بود، اما دشواری در آموزش خط هم سد راه پیشرفت نیست. کسانی که پیشنهاد تغییر خط فارسی را می دهند، با ذات زبان و اصول بدیهی زبان شناسی آشنا نیستند. این پیشنهاد از صد سال پیش و در دوره آخوند زاده مطرح شد، اما در این سال ها مشخص شده است که سخنان این افراد هیچ اساسی ندارد.پاسخ به اظهارات دکتر صفوی درباره تغییر خط فارسی
صدرالدین طاهری، باستان شناس و استاد دانشگاه هنر اصفهان نیز، به نظرات کوروش صفوی مبنی بر این که مشکلات خط فارسی قابل تصحیح نیست و پیشنهاد استفاده از خط رومیایی، پاسخهایی داده است. طاهری در این یادداشت با عنوان اهمیت پارسی نویسی، نوشته است:انتشار پیشنهادی از جناب آقای صفوی استاد دانشگاه علامه طباطبایی درباره تغییر خط کنونی ایران سبب شد تا باب گفت و گو درباره پارسی نویسی با خط رومیایی (یا به قول رایج فینگیلیش) دوباره باز شود.
یافته های باستان شناسان در تپه یحیی، ملیان، شوش، جیرفت و دیگر مکان های باستانی نشان از پیشینه فراتر از 4000 ساله مردمان فلات ایران در نوشتن دارد. زبان شناسان بزرگی پیش از این اشاره کرده اند که خط امروزی ما که به نادرست عربی خوانده می شود، خطی ایرانی و به جای مانده از آمیزش دبیره های پهلوی و آرامی است و به درازای بیش از 2000 سال ایرانیان نیازهای ادبیشان را با تغییراتی در این خط رفع کرده اند. مثلاً با نگاه داشتن گ، چ، پ و ژ که برای اعراب ناشناخته است، یا با افزودن واک های مناسب برای نوشتار کُردی، برای تغییر خط، ترکیه را مثال زده اند. پرسش همین جاست که این تصمیم با ادبیات ملی ترکیه چه کرد؟ جز این است که سبب شد امروز بخشی از فرهیخته ترین تحصیل کردگان آن کشور هم نتوانند نوشتارهای سده پیش نیاکانشان را بخوانند؟ چند درصد از مردم ترکیه می توانند به قونیه و طوپقاپی و ایاصوفیه بروند و متن دیوارنگاره ها را بفهمند؟ و دلیل این تغییر چه بود جز احساس خود کم بینی دولت وقت در برابر اروپا؟ مثال دیگر نوشتن زبان پارسی در تاجیکستان با خط سیریلی است. باید پرسید مردمان آن دیار خط روسی را به اختیار گزیده اند یا به جور سیاست استعماری روسیه؟ و دستاورد این روسی نویسی برای آنان چه بوده جز دوری بیشتر از فرهنگ سرزمین مادری؟ بیشتر گنجینه ادبی ایران به همین خطی نگاشته شده که جناب صفوی و هم اندیشانشان به همین سادگی حکم به تغییرش می دهند. تصور کنید نسلی را به گفته ایشان در مدرسه خط رومیایی بیاموزد؛ و آن گاه فردوسی، حافظ، خیام و سعدی را حتی نتواند از رو بخواند، و برای فهم نگارگری، کاشی کاری و خوشنویسی سرزمینش نیاز به رمز گشایی و تخصص دانشگاهی داشته باشد. چند از ایرانیان می توانند اوستا را به دبیره اوستایی بخوانند؟ یا بندهش، مینوی خرد و یادگار زریران را به دبیره پهلوی؟ حال نسل آینده را پیش چشم آورید که با رها کردن دبیره پارسی، برای رویارویی با تاریخ هنر این سرزمین به مترجم نیاز داشته باشند. کارشناسان باید راهکارهای پیشگیری از یک آسیب اجتماعی را بیابند؛ نه آن که در پی ستردن پرسش باشند. آیا به صرف این که برخی جوان ها این گونه می نویسند، باید تسلیم شد و نوشتار دیرپا و ریشه دار مادریمان را فدای هوس زودگذر یک نسل کرد؟ درست مثل این است که بگوییم موسیقی سنتی ایران را باید ممنوع کرد، چرا که موسیقی تکنو و رپ جوان پسندتر است. یا بگوییم بهره از مواد مخدر به هر حال در میان بخشی از جامعه رایج است، پس ناچار باید آن را قانونی دانست. کار جوان سرکشیدن به عرصه های تجربه نوست و کار کارشناس دانشگاهی تلاش برای روشنگری. اگر سری به شبکه های اجتماعی بزنید، اتفاقاً خواهید دید که گروه بسیار پرشماری از جوانان ایران دوست، نوشتن به دبیره پارسی را بسیار خوش تر می دانند. آسیب از آن جا آغاز می شود که بخشی از جامعه مسیر ناردستی را پی می گیرند، در حالی که مدیران و سیاست گذاران غافلند، و این مسیر پهن تر می شود و رهروانش بیشتر می شوند، در حالی که غفلت هنوز به جای خود باقی است. اما راه در پذیرفتن آن اشتباه و فرو نهادن داشته های ملّیمان نیست. مردمان کشورهایی که نوشتارشان برآمده از خط کهن لاتین است، آن را با افتخار به نسل نو می آموزند. هرگز نخواهید توانست آنان را وادار به استفاده از خطی تازه کنید و ما نیز در اقتصاد و رفاه با لاتین نویسی به قامت آنان در نخواهیم آمد، همان گونه که تلاش صد ساله ترکیه برای اروپایی شدن بی ثمر مانده. فرهنگ ایرانی فشار هژمونی امروزی غرب را پشت سر خواهد نهاد و زنده خواهد ماند. مگر نه این که فاتحان بسیاری آمدند و رفتند و ادب و اندیشه ژرف ایرانی پایدار ماند؟ اگر خطمان ایرادی دارد، راه نه در جایگزینی اش با خطی بیگانه که در به روز کردن آن است؛ کاری که پدرانمان بارها انجام داده اند و در آموختن قدردانی از این پیشینه به فرزندانمان تا با پارسی گویی و پارسی نویسی فرهنگ ایرانی را چنان که هزاران سال پابرجا مانده، نگاهبانی کنند.
اشاره: این گزارش مجموعه ای است از نظرات اساتید مزبور در گفتگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران که در اینجا به طور یکجا گرد آمده است.
منبع مقاله: کتاب ماه ادبیات، شماره 71 (پیاپی 185)، اسفندماه 1391
/م
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}