نویسنده: علی خالقی




 

محقّق اردبیلی به عنوان سرسلسله ی فقهای ایرانی، برخلاف علمای دیگر، که زمینه ی اجرای فرمان های شرعی را در مهاجرت به ایران و همکاری با شاهان صفوی می دیدند، از حضور در ایران و همکاریِ نزدیک با آنان خودداری کرد. اما بررسیِ رفتار او با دولت صفویه را با این پرسش آغاز می کنیم که عدم حضور محقق اردبیلی در ایران، دلیل بر چیست؟ آیا بدان معنا است که وی همکاری با صفویه را به هیچ وجه مجاز نمی دانسته است؟ یا این که ضرورت را به گونه ای دیگر یافته و آن را به حضور در کنار قدرت سیاسیِ وقت، ترجیح داده است؟
برای تأیید نظریه ی اول، می توان به عبارت خود محقق استناد کرد که می گوید: « الحال معلوم است که پادشاهان در کمال ظلمند. با وجود آن، مردم نزد ایشان می روند و ملازمت ایشان اختیار می کنند و مطیع ایشان می شوند و اگر مرد صالحی ایشان را بگوید که تابع ظالم مشوید، از وی نمی شنوند، بلکه ظالم را تعظیم و دعا می کنند و آن مرد صالح را مذمت و تشنیع می کنند...».(1)
بنابراین، روشن است که وی پادشاهان عصر خود را عادل نمی دانست و از این جهت بوده که گرفتن زکات و خراج و امور دیگر را برای آن ها جایز نمی شمرده است، اما می دانیم که این امور نمی توانند دلیل بر این باشند که وی به هیچ وجه همکاری با صفویه را مجاز نمی دانسته است، چرا که اولاً در عبارات عام او اشاره ای مستقیم به دولت صفوی نشده است؛ ثانیاً او همکاری با حاکمان جور را، چه شیعه چه غیر شیعه، به طور مطلق، ممنوع و حرام نکرده است و معتقد است در آن جا که لازم باشد، این همکاری مجاز، بلکه در بعضی موارد، واجب می گردد. از این رو، وی درباره ی علاقه به بقای حاکمان جور، می نویسد:
« اگر کسی حاکم جور مؤمنی را به خاطر حمایت و دوستیِ او با مؤمنین و حمایت او از ایمان و مؤمنین و دفاع او از ایمان و اهل ایمان و ممانعت او از تسلط مخالفین بر مؤمنین و قتل آن ها و به خاطر دفاع او از این و ایمان مؤمنین، بقای او را دوست داشته باشد، ظاهراً او داخل در مصداق آیه ی ( لاترکنوا...) نمی باشد؛ چرا که در حقیقت، محبت او نسبت به حاکم جور به خاطر ایمان و حفاظت از ایمان مؤمنین است نه به خاطر شخص حاکم جور، و جور و فسق او، بلکه هر زمانی که به جور و ظلم او فکر کند، از آن اکراه دارد.
بنابراین، حتی بعید نیست که بگوییم حبّ حاکم جور مخالف، که چنین کارهایی را انجام دهد ( دفاع از ایمان و مؤمنین) ، بلکه حتی حبّ حاکم کافر، از جهت حمایت و حفاظت او از اسلام و مسلمین، جایز می باشد.»(2)
این دیدگاه واقع بینانه ی محقق، موضع او را در برابر دولت صفوی کاملاً روشن می سازد؛ به این معنا که وی اگر چه دولت صفوی را عادل نمی دانسته، ولی همکاری با آن را در صورت لزوم، مجاز می دانسته است. بنابراین، علت عدم حضور او در ایران و همکاری با آن ها این نبوده است که وی همکاری و حبّ بقا و قبول ولایت از سوی آنان را جایز نمی شمرده، بلکه وی همه ی این امور را از سوی آن ها اگرچه از نظر او جائرند، به خاطر حمایت آن ها از مؤمنین و حفظ مذهب و جلوگیری از تجاوز دشمنان، جایز می دانسته است. بنابراین، به نظر می رسد که عدم حضور وی در ایران و همکاری با دولت صفوی، دلیل دیگری داشته است که به نظر ما اولاً در اوضاع آن روز محقق اردبیلی متوجه ضرورت مهم تری بوده است و آن ضرورت، لزوم ایجاد یک حرکت در حوزه ی فرهنگ تشیع بوده است، چرا که با تشکیل دولت مقتدر شیعی و رسمیت یافتن مذهب شیعه از سوی شاهان صفوی، اصل مذهب شیعه و آموزه های آن از سوی مخالفان مذهب شیعه و مخالفان دولت صفوی، مورد هجمه و شبهه و تردید قرار گرفته بود، به طوری که عده ای آن را مذهبی ساخته و پرداخته ی دست شاه اسماعیل صفوی معرفی می کردند. محقق اردبیلی به نگرانی و دغدغه ی خاطر خود در این باره اشاره کرده و می گوید:
« بعضی از عوام اهل سنت را اعتقاد این است که دین شیعه، تازه به هم رسیده و ابتدای آن، زمان شاه اسماعیل صفوی است و نمی دانند... که سیصد سال تمام، مصر و حوالیِ آن و مغرب زمین را پادشاهان اسماعیله داشته اند و همیشه شیعه بوده اند؛ و مدت های مدید، حکومت عراقین را پادشاهان دیالمه داشتند و همیشه شیعه و امامی مذهب بودند؛ و در ایام پادشاهیِ ایشان بود که سید مرتضی، علم الهدی از دنیا رفت و در آن وقت، آن قدر شیعه در بغداد بودند که [ هزاران] کس بر جنازه ی او حاضر شدند و مدتی پادشاهی در سلسله ی عمرو بن لیث بود و او و سرداران او همیشه شیعه بودند...»(3)
بنابراین، به نظر می رسد که محقق اردبیلی با توجه به مسائل روز، در صدد تبیین و تثبیت مبانی و آموزه های مکتب شیعه، اعم از متون دینی و تاریخ زندگانی و سیره و سنن پیامبر و ائمه(ع) و آموزه های فقهیِ آن بوده است، و از این جهت، احیا و حفظ استقلال حوزه ی علمیه نجف و تربیت عالمان وارسته و تألیف آثار و کتب ارزنده ی علمی و دقیق را بر حضور درایران ترجیح داده است.
علاوه بر این، سزاوار است بدانیم که در زمان ایشان و حتی جلوتر از آن، عالمانی وارسته بر این امر مبادرت کرده بودند و به قدر کفایت، در مرکز دولت صفوی، علمای شیعی حضور داشتند و محقق اردبیلی از حضور آنان و کفایت آن ها در کنترل حوزه ی داخلیِ نظام سیاسیِ صفوی آگاهی داشته است.
در تأیید این نظریه، همین بس که وی در عین غیبت از همکاریِ نزدیک با دولت صفوی، از جریانات اجتماعی و سیاسی و مذهبیِ ایران هرگز غافل نبوده است و همواره در مسائل روز ایران مشارکت داشته است. حساسیت او به مسئله خراج و اظهار نظریات خود، درباره ی حرمت گرفتن آن، توسط حاکمان وقت، تألیف آثاری ارزنده در زمینه های عقاید و احکام شیعی، به زبان فارسی، مانند اصول دین و حدیقة الشیعه و رساله ی صلاتیه و صومیّه و حجیّه، همگی بر توجه او به مسائل اجتماعی و فرهنگی و سیاسیِ ایران دلالت می کند.

پی نوشت ها :

1- محقق اردبیلی، اصول دین، ص262.
2- محقق اردبیلی، مجمع الفائدة و البرهان، ج8، ص68.
3- محقق اردبیلی، حدیقة الشیعه، ص780- 781.

منبع مقاله :
خالقی، علی؛ (1345)، اندیشه سیاسی محقّق اردبیلی، قم: موسسه بوستان کتاب( مرکز چاپ و نشر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ دوم