نقل به معنا مانعی در فهم احادیث
از جمله آفاتی که در فهم روایات باید منظور گردد، نقل به معناست. گاه راوی حدیث با تحفظ بر عین الفاظ معصوم علیه السلام بدون هیچ گونه تغییری در واژه ها و نوع چینش آنها روایت می کند و گاهی هم شنیده های خود را با الفاظی دیگر یا ساختاری مشابه که اصل معنا را می رساند، بیان می کند که به آن نقل به معنا گویند؛ یعنی نقل محتوای یک خبر بدون جمود بر الفاظ و واژه ها. به دیگر سخن، رساندن معنا در قالب لفظی که خود راوی آن را انتخاب نموده است. (1)
در اینجا باید بررسی شود که آیا در نقل حدیث، راوی می تواند با استفاده از بیان، قلم و جمله پردازی خودش، حدیثی را به دیگران منتقل کند یا باید خودِ الفاظ حدیث را همان گونه که شنیده، گزارش نماید؟ آیا نقل به معنا در روایات مُجاز است یا نه؟ و اگر آری، در چه موضوعاتی و از سوی چه کسانی می تواند انجام گیرد؟ با نقل به معنا چه زیانهایی به حدیث وارد شده است؟ در نقل روایات، تا چه حدّی نقل به معنا رواج داشته است؟ آیا ناقلان ضابط و حافظ توانسته اند حدیثی را، کامل و بدون کم و زیاد نقل نمایند؟ آیا در صورت صحت نقل از طبقه اول و دوم، مؤلفان جوامع حدیثی در ضبط حدیث و کتابت آن، دچار نقل به معنا نشده اند؟
الف. پیشینه ی نقل به معنا
بحث نقل به معنا را باید از زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و بعد از رحلت آن حضرت و دوره ی قبل از تدوین و کتابت رسمی احادیث بررسی کرد. بسیاری از صحابه احادیث را نمی نوشتند (2) و خلفا نیز نه تنها از نگارش آن خودداری می کردند، بلکه بر از بین بردن نوشته های حدیثی همت می گماشتند. در نتیجه، صحابه در نقل حدیث به محفوظات خود تکیه می کردند. بدین ترتیب نقل به معنا در احادیث صحابه رواج یافت. (3)نمونه هایی از توجه صحابه به نقل به معناهای دیگران از این قرار است:
1. ابن عمر سمع عبید بن عمر یقول: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «مَثَلُ المنافقِ کمثلِ الشاة الرابضةِ بینَ الغنَمینِ» فقال ابنُ عمر: ویلَکم لا تَکذِبوا علی رسولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم، إنما قال: «مثَلُ المنافقِ کَمَثلِ الشاةِ العائرة بینَ الغَنَمین؛ (4) ابن عمر شنید که عبید بن عمر می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مَثَل منافق، مثل گوسفندی است که بین دو گله افتاده و نمی داند به کدام یک بپیوندد. ابن عمر گفت: وای بر تو! دروغ بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مبند، همانا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مثل منافق، مثل گوسفندی است که در بین دو گله سرگردان است، نمی داند به کدام یک ملحق شود».
اعتراض ابن عمر از این رو بود که راوی «عائرة» را به «رابضة» تغییر داده بود با اینکه تغییر مزبور موجب تغییر در معنا نیست؛ زیرا معنای «رابضة» وامانده یا متوقف و معنای «عائرة»، متردد و سرگردان است.
2. حدثنی عثمانُ حدّثنا عبدة عن هشام عن أبیه عن ابن عمر قال وقفَ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم علی قلیب بدرٍ فقال: هَل وَجَدتُم ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقَّاً؟ ثُمَّ قالَ: إنَّهُمْ الانَ یَسمعونَ ما اَقولُ. فَذُکِرَ لِعائشة، فَقالت: إِنَّما قالَ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم إِنَّهُمُ الانَ لَیَعلَمُونَ أَنَّ الَّذی کنتُ أقُولُ لَهُم هُو الحَقُّ؛ (5) از ابن عمر نقل است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر چاهی که کشته های مشرکان در جنگ بدر در آن بودند، ایستاد و فرمود: آیا آنچه خدا به شما وعده داده بود، حق یافتید. سپس فرمود: همانا اینان آنچه من می گویم، می شنوند. این سخن برای عایشه نقل شد. عایشه گفت: به راستی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: همانا اینان می دانند، آنچه من به آنان می گویم، حق است».
پس از صحابه و راویان، گردآورندگان جوامع حدیثی نیز به بحث نقل به معنا در احادیث توجه داشته اند؛ گرچه ممکن است خود به آن گرفتار شده باشند. یکی از دانشمندان معاصر اهل سنّت می نویسد: بخاری نقل به معنا و مسلم نقل به لفظ می کرده است. (6) خطیب بغدادی و ابن حجر نوشته اند:
بخاری می گوید: چه بسا حدیثی را در بصره شنیدم و آن را در شام نوشتم و چه بسا حدیثی را در شام شنیدم و در بصره نوشتم. از وی سؤال شد آیا [با تغییر مکان و زمان] حدیث را با تمام اجزا و کامل نوشته ای؟ در پاسخ سکوت کرد».(7)
ابن حجر عسقلانی می گوید: گاهی بخاری یک حدیث را با یک سند، ولی با الفاظ متفاوت (مانند روایت سحر النبی) نقل کرده است. (8)
از آن پس تاکنون، مقوله ی نقل به معنا در احادیث، همواره مدنظر اصولیان، فقیهان (9) و حدیث پژوهان(10) بوده است و اکثر دانشمندانی که در این سه دانش (اصول، فقه و حدیث) دست به رشته ی تحریر زده اند، دراین باره نیز بحث نموده اند که نمونه هایی از مطالب آنان خواهد آمد.
ب. جواز نقل به معنا
اصل جواز و رواج نقل به معنا در متون روایی از امور مسلم است.(11) از دیرباز در این زمینه، عالمان شیعه و اهل سنّت بسیار سخن گفته اند. در این میان عالمان شیعه بر جواز آن با شرایطش اتفاق نظر دارند. (12) گرچه مشاهیر راویان از صحابه چون علی بن ابیطالب علیه السلام، ابن عباس، انس بن مالک و ابودرداء، واثله ی بن اسقع و ابوهریره و همچنین جمعی از پیشوایان تابعی حدیث چون حسن بصری، شعبی، عمرو بن دینار، ابراهیم نخعی، مجاهد و عکرمه، به جواز آن قائل اند، تعداد اندکی از اهل سنّت، مانند عبدالله بن عمر، نقل عین الفاظ معصوم را لازم می دانند. (13)نویسنده ی معالم می نویسد: «نقل به معنای حدیث جایز است... و بر مخالفی در این مسأله از اصحاب امامیه آگاهی نیافتیم. البته برخی از اهل سنّت در آن نظر مخالفی دارند و برای آن دلیلی که بشود به آن اعتنا نمود، نیست». (14)
حسین بن عبدالصمد عاملی، پدر شیخ بهایی، می نویسد:
قد ذَهَبَ جُمهورُ السَلَفِ وَ الخَلَفِ مِنَ الطَوائِفِ کلِّها إلی جَوازٍ الروایةِ بالمعنی إذا قطع بأداءِ المعنی بعینِه، لانَّهُ مِنَ المعلومِ أَنَّ الصحابَة و أصحاب الائمة علیهم السلام ما کانوا یَکتُبُونَ الاحادیثَ عندَ سماعِها؛ (15) اکثر دانشمندان متقدم و متأخر از تمامی فرقه های اسلامی، قائل به جواز نقل به معنا شده اند، البته در صورتی که راوی بداند، معنای حدیث مطابق با اصل است؛ زیرا همان طور که روشن است، صحابه و اصحاب ائمه علیهم السلام به محض شنیدن احادیث، آنها را نمی نوشتند.
ابن صلاح شهرزوری می گوید: نقل به معنا را گروهی در حدیث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم منع کرده اند و در غیر آن جایز دانسته اند و صحیح آن است که در جمیع سخنان جایز است، اگر راوی به آنچه که برای او بیان کردیم، آگاه باشد و معنای الفاظ را به طور کامل بیان کند. (16)
خطیب بغدادی می گوید: در جواز نقل به معنا، سه نظریه است: برخی نقل به الفاظ را مطلقاً واجب دانسته اند، برخی دیگر آن را در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم واجب می دانند و گروه سومی به جواز نقل به معنا، به طور مطلق عقیده دارند. (17)
غزالی می گوید: نقل به معنای حدیث بر جاهل به ویژگی های سخن و ظرافتهای الفاظ حرام است، ولی شافعی، مالک، ابوحنیفه و جمهور فقها نقل به معنا را برای کسی که به تفاوت میان الفاظ محتمل و غیرمحتمل، ظاهر و اظهر، عام و اعم آگاه است، که حدیث را بفهمد، جایز دانسته اند. (18)
ج. محدوده ی نقل به معنا
به رغم جواز نقل به معنا، میزان وقوع این پدیده در موضوعات گوناگون و از سوی راویان مختلف، متفاوت است. برخی محقّقان بر این باورند که نقل به معنا در روایات عادی انجام می گرفته است، ولی در دو دسته روایات نقل به معنا یا مجاز نیست یا صورت نگرفته است؛ دسته ی نخست، ادعیه، اذکار(19) و زیارات مأثور است؛ (20) چه اینکه عین عبارتها و الفاظ آنها مدّنظر معصوم علیه السلام است. دسته ی دوم خطبه ها (همانند خطبه های نهج البلاغه) و نامه هایی است که جنبه ی لفظی در آنها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. (21) نیز می توان گفت: این رخداد در موضوعات ساده و مورد ابتلا (مانند روایات باب احکام) و سخنان کوتاه، کمتر رخ داده است، چنان که در نقل راویان چیره دست و آشنایان به زیر و بم کلام، چون زراره و امثال او، چنین است. (22) برخی نیز چنین ادعا نموده اند که در حوزه ی حدیث شیعه، تکیه ی اصلی راویان بر کتابت و قرائت نسخه ها بوده است، نه حفظ و نقل شفاهی؛ از این رو، کمتر محتاج نقل به معنا شده اند. (23)نیز مخفی نماند محلّ بحث نقل به معنا، احادیث قولی و نیز روایاتی است که پیش از تدوین حدیث در منابع روایی، سینه به سینه نقل شده است، (24) اما نسبت به روایاتی که در مصنفات و منابع روایی ثبت شده، جایز نخواهد بود؛ (25) زیرا نقل به معنا به هنگام ناچاری و عدم یاری حافظه تجویز شده است و وقتی که روایات در منابع روایی آمده باشد، نیازی به حافظه نیست تا به سبب ضعف آن، نقل به معنا تجویز گردد. (26)
بنابراین، جواز نقل به معنا با شرایطی که بیان خواهد شد، در محدوده ی فوق است، ولی خارج از آن برای فردی که آگاه به مقاصد الفاظ و بار دقیق معنایی آنها نیست، به اجماع عالمان جایز نیست. (27)
د. ادله ی جواز نقل به معنا
قائلان به جواز نقل به معنا ادله ای اقامه نموده اند. برخی از این ادله عبارت است از: روایات، سیره ی عقلا، ذکر یک واقعه با الفاظ مختلف در قرآن، سیره ی صحابه و راویان، و عسر و حرج در نقل به لفظ. (28) در اینجا به اختصار به آنها اشاره می شود:اول. روایات
1. به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتم: «إنّا نَسمَع منک الحدیثَ، فلا نقدِرُ أن نُؤدّیَه. فقال: «إذا لم تحِلُّوا حراماً و لم تحرِّموا حَلالاً و أصَبتُم المَعنی فلا بَأسَ...؛ (29) به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتیم: حدیثی را می شنویم، ولی نمی توانیم آن گونه که شنیدیم، نقل کنیم. فرمود: اگر حلالی را حرام نکنید و حرامی را حلال نکنید و به حقیقت معنا رسیده باشید، منعی نیست».2. محمد بن مسلم نقل می کند که به امام صادق علیه السلام گفتم: أَسْمَعُ الحَدیثَ مِنْکَ فَازیدُ وَ انْقَصُ قال علیه السلام:«إنْ کُنتَ تُریدُ مَعانیَهُ فَلا بَأسَ؛ (30) سخن شما را می شنوم و بر آن می افزایم یا از آن می کاهم. فرمود: اگر به معنای حدیث نظر داری، باکی نیست».
3. عن أبی عبدالله علیه السلام قال: «إذا اَصَبْتَ مَعْنَی حَدیثِنا فَأعْرِبْ عَنْهُ بِما شِئْتَ؛ (31) امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه معنای سخن ما را دریافتی، آن را به هر لفظی که خواستی، بیان کن».
4. عَنِ ابْنِ المُخْتارِ أوْ غَیْرِهِ رَفَعَهُ، قالَ: قُلْتُ لابِی عبدالله علیه السلام: أسمَعُ الحَدیثَ مِنْکَ فَلَعَلِّی لا أرْویَهِ ما سَمِعْتُهُ. فَقالَ: «إنْ أَصَبْتَ فیهِ فَلا بَاسَ إِنَّما هُو بِمَنْزِلَةِ تَعالَ وَ هَلُمَّ وَاقْعُدْ وَ اجْلِس؛ (32) راوی می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: حدیثی را می شنوم و شاید نتوانم آن گونه که شنیده ام، روایت کنم. فرمود: اگر به معنا رسیدی، منعی نیست. این تفاوتها همانند تفاوت تعال (بیا) و هلمّ (بیا) و یا اقعد (بنشین) و اجلس (بنشین) است».
علامه مجلسی رحمه الله علیه در توضیح فرمایش امام صادق علیه السلام که فرمودند: «إنْ کُنْتُ تُریدُ مَعانیهُ فَلا بَأسَ» می نویسد: این حدیث بر جواز نقل به معنا دلالت می کند.(33)
دوم. سیره ی عقلا
در میان عقلا و محاوران عرفی، نقل به معنا بدان گونه که خللی در معنا وارد نشود، امری متعارف است و عقلا معمولاً خود را به نقل عین واژه ها مقیّد نمی دانند و راویان حدیث هم همین شیوه را داشته اند؛ چه بسیار بعید است، توانسته باشند با یک بار شنیدن، عین الفاظ حدیث را حفظ کرده باشند. (34) شارع نیز نه تنها این شیوه را منع ننموده، بلکه با روایات پیشین تأیید کرده است.سوم. بداهت عقل
یکی از درایه نوسان معاصر در این باره گفته است:«جواز این امر احتیاج به ورود نص و دلیل روایی نداشته است. بداهت عقل حکم به جواز، بلکه رجحان آن می نماید».(35)
چهارم. سیره ی صحابه
نقل به معنا در میان صحابه و راویان متعارف بوده است.(36) محقّق حلّی رحمه الله در این باره فرموده است: «إنّ الصحابة کانت تَروِی مَجالسَ النبیِّ بعدَ انقضاءِها و تَطاوُلِ المدّة و یبعُدُ فی العادة بقاءُ الفاظِهِ بعینها علی الاذهانِ»؛(37) صحابه، مجالس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را پس از سپری شدن آن و گذشت زمان نقل می کردند و طبیعتاً بعید است عین واژه ها در ذهن باقی بماند».برخی از نویسندگان اهل سنّت گفته اند: وضعیت بیشتر صحابه و پیشنیان، گواهی می دهد که با نقل به معنا روایت می کرده اند و دلیل این امر، نقلهای متعدد از یک حدیث یا یک قصّه است. (38)
علامه ی طباطبایی رحمه الله در این باره می نویسد: «عادت راویان بر این بوده که آنچه را از معصوم علیه السلام می شنیده اند، نقل به معنا می کردند».(39)
پنجم. ذکر یک واقعه با الفاظ مختلف در قرآن
خداوند تبارک و تعالی در قرآن یک داستان را با الفاظ مختلفی نقل نموده که این، گواه جواز نقل به معناست؛ (40) مثل داستان حضرت موسی و فرعون، قصه ی ابلیس و سرپیچی وی از سجده بر آدم و قصه های مربوط به هابیل و قابیل، طالوت و جالوت و حضرت ابراهیم علیه السلام (41) که گاهی کوتاه و زمانی مفصّل بیان شده است.محقّق حلّی رحمه الله در بیان دلیل دوم بر جواز نقل به معنا چنین می نگارد:«... و لانَ اللهَ سُبحانَه قَصَّ القصّة الواحدةَ بألفاظٍ مختلفةٍ؛ (42) خداوند نیز در قرآن، یک واقعه را با الفاظ مختلف نقل نموده است».
نویسنده ی معالم در این زمینه می نویسد:
«و منها أن الله سُبحانَه قصَّ القصَّة الواحدةَ بألفاظٍ مختلفةٍ و مِنَ المعلومِ أنَّ تلکَ القصة وَقَعَت إما بغیرِ العربیة أو بعبارةٍ واحدةٍ منها و ذلکَ دلیلٌ علی جوازِ نسبةِ المعنی إلی القائلِ وإن تَغایرَ اللفظُ؛ (43) یکی از ادله ی جواز نقل به معنا این است که خداوند در قرآن، یک واقعه را با الفاظ مختلف نقل نموده است، معلوم است، این قصه به زبان غیرعربی بوده و یا تنها به یک تعبیر گفته شده است. این خود گواه بر جواز نقل به معنا با اختلاف در لفظ و نسبت دادن آن به گوینده ی آن است».
ششم. دشواری نقل به عین الفاظ
حسن بصری گفته است: اگر نقل به معنا روا نبود، ما حدیث را نقل نمی کردیم. (44) دیگری گفته است: اگر معنا وسیع نبود، مردم هلاک می شدند، و ... .(45) این سخنان و نیز واقعیتِ مطلب، بیانگر آن است که نقل به عین لفظ، با دشواری و حرجی همراه است که در شریعت از آن نهی شده (46) و خود شاهدی بر جواز نقل به معناست.هفتم. شهرت و اجماع عالمان
پدر شیخ بهایی رحمه الله می گوید: اکثر دانشمندان متقدم و متأخر از تمامی فرقه های اسلامی به جواز نقل به معنا قائل شده اند، در صورتی که راوی بداند معنای حدیث مطابق با اصل است. (47)نویسنده ی معالم می نویسد: نقل به معنای حدیث جایز است... و بر مخالفی در این مسأله از اصحاب امامیه آگاهی نیافتیم. (48)
علّامه ی مجلسی رحمه الله می گوید: اکثر دانشمندان ما با وجود شرایط به جواز نقل به معنا قائل شده اند. (49) نیز میرزای قمی آورده است: در جواز این مسأله در میان اصحاب ما مخالفی نیست.(50)
بر پایه ی دلایلی که گذشت، نقل به معنای کلامِ دیگران بی آن که واقعیت را وارونه جلوه دهد، جایز است.
هـ. ادله ی عدم جواز نقل به معنا
گروه اندکی از اهل سنّت قائل به عدم جواز نقل به معنایند.(51) اعمش از گروهی نام می برد که حتی مقید بودند «فاء» یا «واوی» در حدیث کم و زیاد نکنند. (52) برخی نیز تا آنجا مبالغه کردند که حتی تغییر «قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم» را به «قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» و عکس آن را جایز نمی دانستند. (53)قائلان به عدم جواز به دلیل عقل و نقل تمسک نموده اند.(54) مهمترین دلیل نقلی آنان برخی احادیثی نبوی است که در آن بر نقل احادیث با همان الفاظش تأکید شده است، مانند:
الف. «قال رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم: «رَحِم الله امراً سَمعَ مَقالَتِی فَوَعاها ثُمَّ اَدّاها کما سَمِعها...؛ (55) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: خداوند رحمت کند فردی را که گفته ی مرا بشنود و آن را حفظ نماید، سپس آن را همان طور که شنیده است، بیان کند.
ب. براء بن عازب گوید: قال لیَ النّبی صلی الله علیه و آله و سلم: «إذا أتیتَ مَضجَعَکَ فَتَوَضَّأ وُضُوءَکَ لِلصَّلاةِ ثُمَّ اضطَجع عَلَی شِقِّکَ الایمَنِ، ثُمَّ قل: اللهمَّ أَسلَمتُ وَجهِی إلَیکَ وَ فَوَّضتُ أمری إلَیکَ وَ ألجَأتُ ظَهری إلیکَ رَغبَةً وَ رَهبَةً إلَیکَ، لا مَلجَأَ إلَّا إلَیکَ، اَللهمَّ آمنتُ بِکِتابِکَ الَّذی أنزَلتَ وَ بِنَبیَّکَ الَّذی أرسَلتَ، فإن مُتَّ مِن لَیلَتِکَ فَأنتَ عَلی الفِطرَةِ وَاجعَلُهنَّ آخِرَ ما تَتَکَلَّمُ به» قال: فَرَدَدتُها عَلی النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم، فَلَمَّا بَلغتُ: اللهمَّ آمنتُ بِکِتابِکَ الَّذی أنزَلتُ، قُلتُ: وَ رَسُولِکَ: قال: «لا! وَ نَبیِّکَ الَّذی أرسَلتَ».(56)
در این حدیث حضرت با تغییر لفظ راوی مخالفت نمود؛ چون او به جای «بنبیک»، «برسولک»، گفت و این مخالفت، گواه بر عدم جواز نقل به معناست.
نقد دلیل
در پاسخ روایت اول باید گفت: این حدیث با الفاظ مختلف و از راویان گوناگونی نقل شده است. (57) بنابراین دیگر نمی تواند دلیل مخالفان بر عدم جواز نقل به معنا باشد.(58) شاید بتوان این حدیث را بر استحباب و افضلیت نقل به لفظ حمل نمود؛ یعنی اگر حدیث با الفاظ اصلی خود بیان شود، بهتر است و کسی در این شکّی ندارد.خطیب بغدادی می نویسد: مستحب است که حدیث با عین الفاظش نقل شود و این سالمترین راه است. (59)
نسبت به حدیث دوم هم می توان گفت: این حدیث از باب ادعیه است و چنان که گذشت، حدیث پژوهان روایات اذکار و دعاها را از محدوده ی جواز نقل به معنا خارج دانسته و بر محافظت از عین الفاظ در آنها تأکید ورزیده اند. (60)
به این ترتیب، روایات مورد استناد قائلان به عدم جواز یا از محلّ بحث خارج است و یا بر افضلیت نقل عین الفاظ حدیث دلالت می کند که قائلان به جواز نیز این را پذیرفته اند. (61)
و. شرایط جواز نقل به معنا
با توجه به روایات این باب، حدیث پژوهان شرایطی را برای جواز نقل به معنا ذکر کرده اند: (62)1. انتقال معانی و مقاصد حدیث
از محمد بن مسلم نقل شده است: به امام صادق علیه السلام گفتم: حدیثی از شما می شنوم و بر آن می افزایم و یا از آن می کاهم. فرمود: «اِن کنتَ تُریدُ معانَیه، فلا بأسَ؛ (63) اگر معانی حدیث را می رسانی، اشکالی ندارد».
از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است: «لا بَأسَ فی الحَدیثِ قَدَّمْتَ فیهِ أو اخَّرْتَ، إذا أصَبتَ مَعناهُ؛ (64) پس و پیش کردن کلمات حدیث، در صورتی که معنایش را درست برسانی، اشکالی ندارد».
بنابراین، ناقل روایت باید به اندازه کافی سخن شناس و ادیب باشد و آگاهی لازم به معانی واژه ها و نقش آنها در جمله و قرائن دالّ بر خلاف آن را داشته باشد و در برگرداندن صحیح الفاظ حدیث به دیگر الفاظ توانمند نُماید. شهید ثانی در این باره می گوید: راوی حدیث در صورتی که با مقاصد و معنای واژه های زبان عرب و جایگاه هر یک و تفاوت آنها آشنا باشد، می تواند نقل به معنا کند. (65)
نویسنده ی معالم می نویسد: نقل به معنای حدیث به شرطی جایز است که نقل کننده به جایگاه هر لفظ آشنا باشد. نقل به معنا نباید در رساندن معنای اصلی سخن معصوم علیه السلام دچار کاستی باشد. نیز در خفا و آشکاری معنایش باید همانند گفتار اصلی باشد. (66)
2.عدم تعمّد در نقل به معنا
داوود بن فرقد نقل می کند که به امام صادق علیه السلام گفتم: سخن شما را می شنوم، ولی نمی توانم همان گونه که شنیده ام آن را نقل کنم. امام فرمود: آیا این کار را عمداً انجام می دهی؟ گفت: خیر. فرمود: آیا معنا را منتقل می کنی؟ گفت: آری؛ فرمود: منعی در میان نیست.(67)
3. عدم انتخاب الفاظ رکیک به جای الفاظ اصلی
حدیث امام صادق علیه السلام به یکی از اصحاب خود فرمود: اَعرِبوا حدیثَنا فاِنّا قومٌ فُصَحاء؛ (68) حدیث ما را واضح و آشکار بیان کنید؛ زیرا ما قومی فصیح ایم».(69)
به نظر می رسد شرط اصلی جواز نقل به معنا، همان شرط نخست باشد؛ چه اینکه شرط سوم به آن برمی گردد و شرط دوم را باید بر افضلیت و کمالِ آن حمل کرد.
ز. شیوه های نقل به معنا
نقل به معنا دو شیوه دارد:الف. شیوه ی محدثان متقدّم: آنان روایتی را از راوی اصلی (مثل عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السلام، به چند گونه ی مختلف نقل می کنند، ولی چون نقل به معنا شده، سبب تعدد روایت گردیده است. در حقیقت، این روایاتِ به ظاهر متعدد به یک خبر باز می گردد. نقل شده است که آیت الله بروجردی رحمه الله در مقام استنباط حکم، بعد از دقت در مفهوم روایات و راویان آنها چند روایت را به یک روایت بر می گردانده اند. (70)
ب. شیوه ی محدّثان متأخّر: بزرگانی چون شیخ حرّ عاملی و مرحوم فیض کاشانی در صورت اختلاف نقلها به موارد اختلاف آن روایت در چند مصدر اشاره می کنند و اگر از دیدگاه آنان اختلاف مهم و اساسی نباشد، تنها در ادامه ی روایت می نویسند: «وَرَواهُ الفلانُ مِثْلَه»؛ مانند: «وَرَواهُ الکُلَیْنِیُّ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحابِنا عَنْ أحْمَدَبْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّصْرِبنِ سُوَیْدٍ نَحْوَهُ وَرَواهُ الصَّدُوقُ بِإسنادِهِ عَنْ دُرُسْتَ مِثْلَهُ».(71) در حالی که چه بسا نظر ایشان در اساسی نبودن اختلاف درست نباشد.
ح. عوامل نقل به معنا
بسیاری از احادیث به دلیل عواملی نقل به معنا شده اند، بدون اینکه عمدی در تغییر الفاظ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده باشد. تعدد مجالس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، منع تدوین حدیث، ضعف راوی در حفظ الفاظ حدیث و نیز بیان حکم واحد برای افراد مختلف، عوامل عمده ی نقل به معنای حدیث است.پدر شیخ بهایی می نویسد: اکثر دانشمندان تمامی فرقه های اسلامی، به جواز نقل به معنا قائل شده اند، در صورتی که راوی بداند معنای حدیث مطابق با اصل است؛ زیرا همان طور که مشخص است، صحابه و اصحاب ائمه علیهم السلام در همان هنگامی که احادیث را می شنیدند، نمی نوشتند. (72)
باید اذعان کرد که وضعیت راویان حدیث در مقام نقل متفاوت است؛ گروهی کتابت نمی دانستند، مانند ابوبصیر و برخی کتابت را نیکو می دانستند، لکن به نگهداری در خاطره ها و سینه ها بسنده می کردند، و کمی از راویان هم مانند زراره بودند که همیشه قلم و دوات همراه داشتند و هنگام شنیدن حدیث، آن را مکتوب می کردند تا صحیح نقل کنند. (73)
علامه ی طباطبایی در بررسی معنایی روایی می نویسد: این معنا در روایات مختلف، با تعبیرات متفاوتی نقل شده و منشأ عمده ی اختلافات این بوده که ناقلان آثار، و مخصوصاً ناقلان روایات نبوی، به دلیل منع حکومت از نگارش حدیث در قرن اوّل هجری ناچار شنیده های خود را نقل به معنا می کردند. (74)
بنابراین، بسیاری از احادیث به دلیل عوامل مختلف، نقل به معنا گردید که مهم ترین آنها عبارت است از:
1. طولانی بودن برخی روایات
2. فراموشی عین الفاظ معصوم علیه السلام در پاره ای موارد
3. کم حافظگی و بی دقتی پاره ای از اصحاب
4. شمار بیش از حد احادیث و فراهم نبودن امکان حفظ عین الفاظ همه ی روایات
5. نقل شفاهی و عدم نگارش بسیاری از احادیث (75)
6. سهل انگاری و تسامح برخی راویان در ضبط احادیث
7. تعبدی نبودن حفظ عین الفاظ معصوم، آن گونه که درباره ی قرآن لازم و ضروری بوده است
8. ممنوع نبودن نقل به معنا و حتی اجازه ی نقل آن از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امامان علیهم السلام در پاره ای موارد
9. توضیح و تفسیر سخن معصوم علیه السلام از زبان عدّه ای راویان (76)
10. عدم امکان ثبت همه ی روایات برای برخی از راویان بر اثر جاذبه حضور و شیفتگی به امام معصوم علیه السلام
11. مقدور نبودن نگهداری و ثبت همه ی روایات به سبب سرعت انتقال مطالب علمی
12. عدم توجه برخی اصحاب ائمه علیهم السلام به نگارش و ضبط مجالس حدیثی اهل بیت علیهم السلام، از این رو، امام صادق علیه السلام از شاگردان خود گلایه دارند که چرا نمی نویسند: «عَنْ أَبِی بَصیرٍ قالَ دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِالله علیه السلام فَقالَ ما یَمْنَعُکُمْ مِنَ الکِتابَة إنَّکُمْ لَنْ تَحْفَظُوا حَتَّی تَکْتُبُوا إنَّهُ خَرَجَ مِنْ عِنْدِی رَهْطٌ مِنْ أَهْلِ البَصْرَةِ سَأَلُونِی عَنْ أشْیاءَ فَکَتَبُوها»؛ (77) ابوبصیر گوید: خدمت حضرت صادق علیه السلام رسیدم، فرمود: شما چرا مطالب را در کتابی جمع نمی کنید؟ شما اگر کتابت نکنید، چیزی را حفظ نخواهید کرد. گروهی از اهل بصره از من سؤالاتی کردند و آنها را نوشتند و رفتند، (شما چرا نمی نویسید؟)».
این عوامل و برخی عوامل دیگر سبب گردید تا بسیاری از احادیث معصومان علیهم السلام به صورت نقل به معنا به دست ما برسد.
ط. آثار نقل به معنا
بی گمان بسیاری از احادیث معصومان علیهم السلام نقل به معنا شده و عین الفاظ و عبارات آنها به ما نرسیده است. این امر آثاری را در پی دارد که اکنون به برخی از آنها اشاره می شود:1. نقل به معنا در احادیث، از عوامل مهم پیدایش اختلاف در اخبار است. (78) اگر اصل کاربرد روش «نقل به معنا» در نقل راویان پذیرفته شود، به طور طبیعی، اختلافهای فراوانی در متون منقول به وجود می آید که در مواردی، تعارض نمایی دارند. (79) وحید بهبهانی می نویسد: «وأیضاً کثیراً مّا کانَ الرواةُ ینقلُونَ بالمعنی، فلعلَّ فی النقلِ بالمعنی یَتَحقَّقُ التفاوتُ».(80)
2. با نقل به معنا گاه روایتهای متعدد به یک روایت برمی گردد؛ در نتیجه، روایت از استفاضه و یا تعدد خارج می شود. (81)
3. نقل به معنا در برخی روایات سبب شده است تا حساسیتهای دقیق علمی و ادبی نسبت به الفاظ منقول در آن روایات، بی وجه باشد. (82)
4. گاه نقل به معنا سبب ابهام در معنای حدیث می شود و فهم آن را مشکل می سازد. (83)
بخشی از معارف اهل بیت علیهم السلام تبیین و روشنگری روایات نارسایی بوده است که از معصوم پیش از آنان نقل شده است. در این باره، امام علیه السلام واقعیت حدیث را در اختیار راوی قرار می دهد و بدین وسیله، حدیث تصحیح می شود و نارسایی موجود برطرف و راه فهم صحیح آن هموار می گردد. نمونه های آن در کتاب معانی الاخبار شیخ صدوق زیاد به چشم می خورد؛ برای نمونه، شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: روایت شده که مردی به حضرت علی علیه السلام گفت: «من تو را دوست دارم». حضرت در پاسخ فرمود: «أَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْباباً؛ جامه ی گشادی برای فقر آماده کن». امام صادق علیه السلام فرمود: «چنین چیزی نیست». حضرت علی علیه السلام این گونه فرمود: «أعْدَدْتَ لِفاقَتِکَ جِلْباباً یَعْنِی یَوْمَ القیَامَة؛ (84) برای وقت نیاز خود، جامه ای آماده کرده ای» و مقصود حضرت روز قیامت بود.
ی. ضرر نقل به معنا در روایات
با اینکه نقل به معنا عامل مهمی برای حفظ بخش وسیعی از میراث روایی-حداقل نسبت به مضامین روایات-شد، ضرر و زیانهایی را هم به همراه داشت که به برخی از آنها به اجمال اشاره می کنیم:1. راه یافتن اشتباه و خطا در پاره ای از روایات، با این که محال است کلام معصوم علیه السلام لغزش یا خطایی داشته باشد
2. اجمال و نارسایی عبارات با بروز تقدیم و تأخیر، و زیاده و نقصان در الفاظ برخی روایات
3. تصحیف و تحریف در الفاظ بعضی از روایات (85)
4. تعارض و اختلاف در اخبار(86)
5. اضطراب و تشویش در متن پاره ای از روایات (87)
علامه ی طباطبایی در این باره می گوید: «والتشویشُ الذی یُتراءی فِی الروایات تَطَرَّقَ إلیها مِنْ جِهَةِ النقلِ بالمعنی؛ (88) تشویش [و اضطرابی] که در روایات دیده می شود از راه نقل به معنا در آنها راه یافته است».
6. تأثیرپذیری از برداشتهای شخصی راوی با اینکه فهم راوی خطاپذیر است.
7. دگرگونی دلالی نصوص و میزان صراحت آنها.
ک. نمونه ای از تأثیر نامطلوب نقل به معنا بر روایات
گاهی با دقت در محتوای احادیث روشن می گردد که نقل به معنا سبب تغییر در مفاهیم حدیث شده و تأثیر نامطلوبی در انتقال معانی آنها داشته است. در اینجا چند نمونه ذکر می شود:الف. در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: «کانَ بَنُو إسْرائیلَ إذا أصابَ أحَدَهُمْ قَطْرَةُ بولٍ قَرَضُوا لُحُومَهُمْ بِالْمَقاریضِ وَقَدْ وَسَّعَ الله عزَّ وَ جَلَّ عَلَیْکُمْ بِأَوْسَع ما بَیْنَ السَّماءِ والارضِ وَ جَعلَ لَکُمُ الماءَ طَهُوراً فانْظُرُوا کَیْفَ تَکُونُونَ»؛ (89) بنی اسرائیل را چنین رسم بود که چون به یکی از آنان قطره ای بول می رسید، گوشتهای خود را با قیچی می بریدند، در صورتی که خداوند عزّ وجلّ کار را بر شما امّت با احکامی که وسعت [سهولت] آن به اندازه ی فاصله زمین تا آسمان است، آسان ساخته و آب را برایتان پاک کننده قرار داده است. حال بنگرید [شما در چه شرایط آسان و بی رنجی به سر می برید و در شکرگذاری] چگونه اید؟
با تصرّف در الفاظ این خبر، در حقیقت، نقل به معنای نادرست صورت گرفته است، به طوری که در تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمّی آمده است: «... إذا أصَابَ اَحَدهُمْ شَیْئاً مِنْ بَدَنِهِ البَوْلُ قَطَعُوهُ...؛ (90) اگر یکی از بنی اسرائیل بدنش به بول متنجّس می شد، دیگران از وی دوری می گزیدند».
یکی از محقّقان می گوید: ظاهراً این حکم در روز شنبه که روز به معبد رفتن (و عبادت) آنهاست، معمول بوده و شخص مذکور به معبد راه نمی یافت. یکی از راویان مرجع ضمیر بارز در «قطعوه» را درست نشناخته و آن را به بدن یا بول بازگردانده و خبر را نقل به معنا کرده و این، موجب شده که شارحان در معنای خبر درمانده شوند؛ چون یهودیان چنین کاری را نمی کنند و نمی توانند هم بکنند و به خوبی از لفظ برمی آید که در آن تصرّف شده است و نیز معنا ندارد که یکی از آنها به بول آلوده شود و دیگران گوشتهای خود را بچینند. (91)
ب. ابن عمر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند: «لا تُقَبِّحُوا الوَجْهَ فَإنَّ الله تعالی خَلَقَ آدَمَ عَلَی صُورَةِ الرَحمنِ»؛ (92) چهره و صورت را زشت نشمارید؛ زیرا خداوند متعال آدم را به صورت رحمن خلق فرموده است، إسحاق بن راهویه، استادِ بخاری، روایت ابن عمر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را صحیح دانسته است، (93) در حالی که این روایت، نقل به معنا با تصرّفِ در روایت زیر است که احمد بن حنبل از أبوهریره از نبی اکرم صلی الله علیه وآله و سلم روایت کرده است: «إِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ آدمََ عَلی صُورَتِهِ». (94) البته این روایت تقطیع نیز شده است. (95)
ج. گاه طبق گمانِ راوی میان حدیث نقلِ به معنای او و روایات اصیل معصومان علیهم السلام تعارض رخ می دهد که برخی از بزرگان مانند شیخ طوسی رحمه الله با توجه دادن به اشتباه راوی در نقل، رفع تعارض می نمایند؛ مانند: «عَلیٌّ بنُ ابراهیمَ عَنْ أبیهِ عَنِ النَّوْفَلیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِالله علیه السلام أنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ یُوصِی بِسَهْمٍ مِنْ مالِهِ فَقالَ السَّهْمُ واحدٌ مِنْ ثَمانیَةِ لقَوْلِ الله تَعالَی إنَّما الصَّدقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ وَالْعامِلینَ عَلَیْها وَ الْمُؤلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ والْغارِمینَ وَ فِی سَبیلِ الله وابْنِ السَّبیلِ...؛ (96) سکونی روایت نموده است که از امام صادق علیه السلام درباره ی مردی که به سهمی از مال خود وصیت نموده بود، سؤال شد. ایشان فرمودند: سهم یک قسمت از هشت تاست؛ زیرا در قرآن آمده است: همانا صدقات برای نیازمندان و درماندگان و کارگزاران زکات و جلب دلها و آزادکردن بندگان و وامداران و در راه خدا و در راه ماندگان است».
اما در روایتی دیگر چنین آمده است: «فَأمَّا ما رَواهُ عَلیُّ بنُ الحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرو بنِ سَعیدٍ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ المُغِیرةِ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِالله عَنْ أبیهِ علیه السلام قالَ مَنْ أَوْصَی بِسَهْمٍ مِنْ مالِهِ فَهُوَ سَهْمٌ مِنْ عَشرَةٍ»؛ امام صادق علیه السلام از پدرش نقل فرموده است: کسی که به سهمی از مالش وصیت نماید، آن سهم یک قسمت از ده تاست».
شیخ طوسی رحمه الله می فرماید: «فالوَجْهُ فِی هَذا الخَبَرِ أحَدُ شَیْئَیْنِ أَحَدَهُما أنْ یَکُونَ الرّاوی وَهَمَ لانّهُ لا یَمْتَنعُ أنْ یَکُونَ سَمعَ ذلِکَ فِی تَفسیرِ الجِزءِ فَرَواهُ فی السَّهْمِ وَ ظَنَّ أنَّ المَعْنَی واحِدٌ؛ (97) در توجیه این خبر دو احتمال است: یکی اینکه راوی اشتباه نموده؛ زیرا ممکن است آن را در تفسیر جزء شنیده باشد، ولی او آن را در سهم، روایت نموده و گمان برده است که معنای آنها یکی است».(98)
د. علامه ی طباطبایی می نویسد: روایتی از ابوهریره نقل شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خدا لوط را بیامرزد که همواره به رکنی شدید پناه می برد. (99) بعید نیست که در این حدیث، نقل به معنا صورت گرفته باشد و کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم «خدا رحمت کند» بوده که راوی آن را به «خدا بیامرزد» تغییر داده است و این تغییر می رساند که لوط در رعایتِ ادبی از آداب عبودیت کوتاهی کرده و یا با جهلی که به مقام پروردگارش داشته و او را از یاد برده، مرتکب گناهی از گناهان شده با اینکه پیامبر نباید پروردگار خود را فراموش کند. (100)
البته نیک روشن است که اگر شرایط نقل به معنا رعایت شود، دیگر این گونه تأثیرات نامطلوب معنایی رخ نخواهد داد؛ مانند آنچه در نهج البلاغه آمده است:
و قال علیه السلام: «لِسانُ العاقِلِ وَراءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الاحْمَقِ وَراءَ لِسانِهِ»؛ قال الرضی رحمه الله و قد روی عنه علیه السلام هذا المعنی بلفظ آخر و هو قوله «قَلْبُ الاحمَقِ فِی فیهِ وَ لِسانُ العاقِلِ فِی قَلْبِهِ» و معناهما واحد؛ (101) امام علی علیه السلام فرمود: زبان خردمند در پس دل اوست، و دل نادان پس زبان او. [سید رضی رحمه الله می گوید: و این معنی به لفظی دیگر از آن حضرت روایت شده است که:] دل بی خرد در دهان اوست و زبان خردمند در دل او [و معنی هر دو یکی است].(102)
ل. چگونگی تعامل با نقل به معنا
با توجه به آنچه گذشت، ثابت شد که پدیده ی نقل به معنا در روایات، امری رایج و انکارناپذیر است. پرسش اصلی این است که در برخورد با روایات متعددی که نقل به معنایند، چه باید کرد؟در چنین مواردی در عصر حضور، برخی راویان برای دستیابی به متن اصلی حدیثِ معصوم قبلی، آن را به امام علیه السلام عرضه می داشتند و پاسخ امام را حجّت می دانستند، (103) ولی چه بسا در عصر غیبت که دسترسی به امام معصوم وجود ندارد، با جمع آوری روایات متعدد در یک موضوع و قراین دیگر،(104) بتوان به الفاظ اصلی حدیث دست یافت و به تفسیر و تبیین آنها پرداخت، وگرنه منقول به معنا باقی می ماند و درنتیجه باید از دقتها و ظرافتهای خاص در تک تک الفاظ پرهیز کرد.
در برخورد با یک حدیث از جهت نقل به معنا و عدم آن، سه صورت پدید می آید:
الف. به کمک قراین می دانیم حدیث منقول به لفظ است. روشن است در این فرض از ناحیه ی نقل به معنا آفتی متوجه حدیث نشده است و می توان از تمامی ظرافتها و دقایق واژگان حدیث بهره برد.
ب. علم داریم نقل به معنا شده است. این فرض خود سه صورت دارد:
یک: می دانیم که نقل به معنای درستی انجام گرفته است. در این صورت، مشکل معنایی وجود نخواهد داشت.
دو: می دانیم که نقل به معنا با شرایط انجام نگرفته به گونه ای که مخلّ به معناست و ما را از رسیدن به مراد اصلی معصوم علیه السلام ناکام می گذارد. در نتیجه، نقل به معنا در این حدیث مانع تمسک بدان شده و آن را از اعتبار ساقط می کند.
سه: شک داریم آیا نقل به معنایی انجام گرفته، خللی به معنا رسانده است یا خیر؟ در این صورت اگر شرایط پیش گفته ی جواز نقل به معنا موجود باشد، بدین معنا که به طور یقین راوی عادل و صلاحیت علمی این کار را داراست؛ با اجرای اصل عقلایی عدم خطای راوی ثقه در نقل خود، می توان به صحت فهم و سلامت تعبیر وی و اینکه مضمون روایت همان مقصود اصلی گوینده است، حکم نمود. (105) وگرنه این آسیب مانع تمسک به ظهور بدوی حدیث می شود؛ خواه یقیناً راوی دارای شرایط نباشد و یا وجود شرایط در او مشکوک باشد.
ج. حالت سوم این است که در اصل وقوع نقل به معنا، شک و تردید داریم و نمی دانیم که آیان این حدیث معیّن راوی با نقل به معنا روایت شده است یا خیر؟ این فرض خود سه صورت دارد:
یک: می دانیم که رسم راوی بر نقل به معنا نیست. در این صورت، اصل عدم نقل به معنا جاری است.
دو: می دانیم عادت و رسم این راوی بر نقل به معنای احادیث است. در این صورت، اصلِ عدم جاری نیست.
سه: شک داریم که راوی عادت بر نقل به معنا دارد یا خیر؟ با وجود شک در نقل به معنا و شک در رسم راوی، کثرت و رواج نقل به معنا، مانع اجرای اصالت عدم آن می شود و همانند فرض پیشین، محکوم به نقل به معناست.
البته اینها همه، در فرض عدم تعدد نقلهاست، اما در صورت تعدد نقلها و گوناگونی تعابیر سه حالت وجود دارد:
یا می دانیم که از چند مجلس و نوبت مختلف گزارش شده است که احکام تعارض در آن جاری است؛ و یا می دانیم معصوم علیه السلام آن را یک باره بیان نموده و تعدد نقلها از نقل به معنا ناشی شده است؛ و یا شک داریم که در دو فرض اخیر، تنها می توان از قدر مشترک الفاظ بهره برد. به تعبیر یکی از معاصران، پس از شناسایی موارد نقل به معنا، باید همان مسامحه در نقل را در فهم آن نیز منظور کرد؛ یعنی همچنان که راویان با تسامح به نقل می پرداختند و قدری جابه جایی در واژه ها را بخشودنی تلّقی می کردند، آن که در تکاپوی فهم حدیث است نیز باید از این تسامح غفلت نورزد. این مسامحه، همان است که از آن با عنوان «توجه به قدر مشترک واژه ها و الفاظ» یاد می شود. (106)
در موارد بسیاری که درباره ی یک حادثه، چندین گزارش نزدیک به هم از امامان علیهم السلام نقل شده و در آنها از تعابیر گوناگون بهره گرفته شده است، باید راه حل توجیهی برای آنها جست. برخی محقّقان، این اختلافها را ناشی از تداول نقل به معنا در گزارش سیره یا کلام معصومان علیهم السلام می دانند و بر این باورند که امام علیه السلام حکم را یک باره بیان کرده است، ولی شنوندگان مجلس، هر کدام به مقدار برداشت و فهم خود، حکم را در قالب الفاظ و تعابیر خود، نقل کرده اند. نتیجه ی چنین باوری این می شود که:
اوّلاً: احتمال تعدّد روایت و بیان مکرّر آن از سوی معصوم علیه السلام منتفی می گردد؛
ثانیاً: حجّیت تعابیر و ساختار کلام، اثبات پذیر نمی شود؛ زیرا تعابیر و ساختار کلام، بین احتمال آن که از امام باشد یا تعبیر برگزیده ی راوی، مردد می گردد؛ در نتیجه، بسیاری از برداشتها و اجتهادها-که ناشی از توجّه به تفاوتهای تعبیری و یا ساختار بیانی است و در احتیاطهای فقهی نمود پیدا می کند-قابل نقد و تردید می شود؛
ثالثاً: تشخیص اضطراب در متن که در مباحث درایه ی الحدیث، یکی از ابزارهای شناخت صحّت و سقم حدیث است، نیازمند دقّت بیشتر می گردد؛ زیرا اضطراب در متن، همواره به مفهوم عدم صدور روایت نخواهد بود و ممکن است ناشی از ضعف و ناتوانی ادبیِ راوی نخستین باشد.
آیت الله بروجردی رحمه الله از جمله محقّقانی است که اختلاف نقلها را به دلیل رواج نقل به معنا به یک حدیث برمی گردانند. نمونه ای از مواردی که از قول ایشان به وجود نقل به معنا در روایات، تصریح شده، دو مورد زیر است. ایشان درباره ی روایتهای مربوط به پوست خز، با اشاره به روایت می گوید: ظاهراً دو روایت،یکی است؛ به این معنا که این کلام امام علیه السلام یک بار در پاسخ «خزّاز» صادر شده است؛ جز اینکه در آن مجلس، گروهی که از جمله آنان ابن ابی یعفور و ابن حجّاج بودند، حضور داشتند و اختلاف الفاظ دو روایت-از قبیل اینکه در روایت اوّل، پرسش از حکم نماز در لباس خز است، بدون ذکر پوست و در دومی، سؤال از پوست خز است، بدون ذکر نماز-نیز به دلیل دیگر موارد اختلاف، موجب می شود که آنها دو روایت باشند؛ چون پیداست که اختلاف، از عدم تحفّظ راوی یا اختلاف اهداف آنان در نقل روایت ناشی می شود. (107) نیز وی درباره ی دو روایت مشابه می گوید: ظاهراً آن دو، یک روایتند و پیداست که اختلاف در الفاظ روایت، ناشی از اختلاف در نقل راویان باشد. (108)
پی نوشت ها :
1. زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص 310؛ حسین بن عبدالصمد عاملی، وصول الاخیار الی اصول الاخبار، ص 151؛ حسن صدر، نهایة الدرایه، ص 488؛ عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج3، ص 277.
2. حسین بن عبدالصمد عاملی، وصول الاخیار إلی اصول الاخبار، ص 152.
3. احمد بن علی خطیب بغدادی، الکفایة فی علم الروایه، ص 308.
4. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج2، ص 88؛ احمد بن علی خطیب بغدادی، الکفایة فی علم الروایه، ص 268.
5. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج5، ص 9؛ احمد بن شعیب نسایی، سنن نسائی، ج4، ص 111.
6. مسفر عزم الله دمینی، مقاییس نقد متون السنه، ص 19؛ به نقل از: عبدالهادی مسعودی، روش فهم حدیث، ص 159.
7. «رُبَّ حدیثِ سمعته بالبصرة کتبته بالشام و رب حدیث سمعته بالشام کتبته بمصر. فقلت له: یا ابا عبدالله بتمامه؟ فسکت». ابن حجر عسقلانی، مقدمه ی فتح الباری، ص 488؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج2، ص 11؛ ابن حجر عسقلانی، تغلیق التعلیق، تحقیق سعید عبدالرحمن موسی قزقی، ج5، ص 417؛ هاشم معروف الحسنی، دراسات فی الحدیث و المحدثین، ص 122؛ محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 300.
8. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج10، ص 186.
9. حسن بن زین الدین عاملی، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ص 213؛ غزالی المستصفی، تحقیق محمد عبدالسلام عبد الشافی، ص 133؛ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج1، ص 174.
10. عثمان بن صلاح شهرزوری، مقدمه ی ابن صلاح، ص 33؛ زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایة، ص 310؛ حسین بن عبدالصمد، عاملی، وصول الاخبار، ص 151؛ حسن صدر، نهایة الدرایه، ص 488؛ عبدالله مامقانی، مقیاس الهدایه، ج3، ص 277.
11. وحید بهبهانی می گوید: «بل المتتبّع فی الاخبار یحصل له العلم بأنّ الخبر الواحد کان ینقل بمتون متعددّة، و کان یتفاوت المعنی». وحید بهبهانی، مصابیح الظلام، ج1، ص 14.
12. ر.ک: زین العابدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص 311: «إن علم الراوی بذلک کله جاز له الروایة بالمعنی علی أصح القولین»؛ حسین بن عبدالصمد عاملی، وصول الاخیار، ص 152:«قد ذهب إلی الجواز جمهور السلف و الخلف من الطوائف کلها إذا قطع باداء المعنی بعینه»؛ عبدالله مامقانی، مقیاس الهدایه، ج3، ص 228: «الجواز هو المعروف بین أصحابنا و المعزی الی جمهور السلف و الخلف من الطوائف»؛ میرزای قمی، القوانین فی الاصول، ص 479: «لا خلاف بین أصحابنا ظاهرا فی جوازه»؛ فخرالدین طریحی، جامع المقال، ص 42: «علی الجواز عامة المحدثین»؛ حسن صدر، نهایة الدرایه، ص 488: «الحق جوازه».
13. محمد جمال الدین قاسمی، قواعد التحدیث، ص 220؛ کاظم مدیر شانه چی، علم الحدیث، ص 129؛ احمد بن علی خطیب بغدادی، الکفایة فی علم الروایه، ص 268.
14. حسن بن زین الدین عاملی، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ص 213:«یجوز نقل الحدیث بالمعنی بالشرط أن یکون الناقل عارفا بمواقع الالفاظ و عدم قصور الترجمه عن الاصل فی إفادة المعنی و مساواتها له فی الجلاء و الخفاء و لم نقف علی مخالف فی ذلک من الاصحاب، نعم لبعض أهل الخلاف فیه خلاف و لیس له دلیل یعتد به».
15. حسین بن عبدالصمد عاملی، وصول الاخیار إلی اصول الاخبار، ص 152.
16. عثمان بن صلاح شهرزوری، مقدمه ی ابن صلاح، ص 33: «و منعه بعضهم فی حدیث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و اجازه فی غیره و الاصح جواز ذلک فی الجمیع اذا کان عالماً بما وصفناه قاطعاً بانّه أدّی معنی اللفظ الذی بلغه».
17. احمد بن علی خطیب بغدادی، الکفایة فی علم الروایه، ص 171.
18. محمد عزالی، المستصفی، ص 133: «نقل الحدیث بالمعنی دون اللفظ الحرام علی الجاهل بمواقع الخطاب و دقائق الالفاظ بالفرق بین المحتمل و غیر المحتمل و الظاهر و الاظهر و العام و الاعم فقد جوّز له الشافعی و مالک و أبوحنیفه و جماهیر الفقهاء أن ینقله علی المعنی إذا فهمه».
19. عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج3، ص 250.
20. باتوجه به نهی از تصرّف در دعاها که ظاهراً زیارات مأثور را هم دربرمی گیرد. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج95، ص 32؛ محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین، ص 351.
21. محمدرضا حسینی جلالی، تدوین السنة الشریفه، ص 508؛ محمّد جواد شُبیری، درنگی در واژه «تَنَقَّبَتْ» در زیارت عاشورا، مجله علوم حدیث، ش 21، ص 43.
22. اسدالله جمشیدی، تاریخ حدیث، ص 344. البته در این صورت، قوّت فقهی-حدیثی راوی و میزان آشنایی وی به قواعد ادب، بسیار مؤثّر است؛ از این رو، بین روایت عمّار ساباطی-که آشنایی او با فرهنگ لغت بسیار ضعیف بود، لذا روایت او با اِعضال و دشواری معنوی همراه است-با روایت امثال ابان بن تَغلِب-که از درجه علمی و ادی و فقهی والایی برخوردار است-باید تفاوت قائل شد. ر.ک: محمدباقر صدر، بحوث فی علم الاصول، محمود هاشمی، ج7، ص 33.
23. زین الدین بن علی عاملی(شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص 314، پانوشت محقق؛ عبدالهادی مسعودی، روش فهم حدیث، ص 158.
24. «تذنیب: قال بعض الافاضل: به نقل المعنی إنما جوزوه فی غیر المصنفات، أما المصنفات فقد قال اکثر الاصحاب: لا یجوز حکایتها و نقلها بالمعنی و لا تغییر شیء منها علی ما هو المتعارف». محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج2،ص 165.
25. «الروایة فی المصنفات لا تغیر أصلاً و ان کان بمعناه». زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص 315؛ ر.ک: عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج3، ص 252؛ نورالدین عتر، منهج النقد فی علوم الحدیث، ص 228؛ ابن الصلاح، علوم الحدیث، ص 191.
26. عبدالله مامقانی، مقیاس الهدایه، ج3، ص 256-257.
27. زین الدین بن علی عاملی(شهید ثانی) الرعایة فی علم الدرایه، ص 310؛ حسین بن عبدالصمد عاملی، وصول الأخیار، ص 151؛ حسن صدر، نهایة الدرایه، ص 488؛ عبدالله مامقانی، مقیاس الهدایه، ج3، ص 277.
28. فخرالدین طریحی، جامع المقال، ص 42؛ نیز ر.ک: عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج3 ص 277، حسن صدر، نهایة الدرایه، ص 488؛ محمد جمال الدین قاسمی، قواعد التحدیث، ص 223.
29. علی متقی هندی، کنزالعمال، ج10، ص 230، ش 29215 و ص 236، ش 29251.
30. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 51، ح2؛ نیز ر.ک: همان، ح 3؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 161، ح 17 و 18.
31. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج2، ص 163.
32. همان، ج2، ص 161، ح17.
33. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج1، ص 174.
34. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج2، ص 164.
35. کاظم مدیرشانه چی، علم الحدیث، ص 128.
36. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 164.
37. جعفر بن حسن حلی، معارج الاصول، ص 153.
38. صلاح الدین ادلبی، منهج نقد المتن، ص 77؛ مهدی مهریزی، حقوق زن، دانش نامه امام علی علیه السلام، ج5، ص 115.
39. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج14، ص 26.
40. حسن بن زین الدین عاملی، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ص 213.
41. داستان حضرت ابراهیم علیه السلام به صورت پراکنده در آیه 124 بقره آیه ی 125 نساء، آیات 74، 75، 79 انعام؛ آیه ی 71 هود؛ آیه ی 68 انبیا؛ آیات 89، 107 صافات، و ... داستان حضرت یوسف علیه السلام نیز در آیات 7-100 یوسف؛ آیات 34، 78 غافر آمده است.
42. جعفربن حسن حلی، معارج الاصول، ص 153.
43. حسن بن زین الدین عاملی، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ص 213.
44. محمود أبو ریه، أضواءعلی السنة المحمدیه، ص 78.
45. محمد جمال الدین قاسمی، قواعد التحدیث، ص 222.
46. حج22: «وَ مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» و در دین (اسلام) کار سنگین و سختی بر شما قرار نداد؛ نیز: مائده5: 6: «مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ».
47. حسین بن عبدالصمد عاملی، وصول الأخیار إلی اصول الأخبار، ص 152: «قد ذهب إلی الجواز جمهور السلف و الخلف من الطوائف کلها إذا قطع بأداء المعنی بعینه».
48. حسن بن زین الدین عاملی، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ص 213. «و لم نقف علی مخالف فی ذلک من الاصحاب».
49. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج1، ص 174.
50. ابوالقاسم قمی، القوانین فی الاصول، ص 479: «لا خلاف بین أصحابنا ظاهراً فی جوازه؛ فخرالدین طریحی، جامع المقال، ص 42: «علی الجواز عامة المحدثین»؛ عبدالله مامقانی، مقیاس الهدایه، ج3، ص 228: «الجواز هو المعروف بین أصحابنا و المعزی إلی جمهور السلف و الخلف من الطوائف».
51. مانند عبدالله بن عمر، قاسم بن محمد، رجاء بن حیوة. ر.ک: کاظم مدیرشانه چی، علم الحدیث، ص 130.
52. کاظم مدیر شانه چی، علم الحدیث، ص 131.
53. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 165.
54. فخر رازی، المحصول، ج4، ص 469؛ محمود أبوریه، أضواء علی السنة المحمدیه، ص 78.
55. حسن بن عبدالرحمن رامهرمزی، المحدث الفاضل بین الراوی و الواعی، تحقیق محمد عجاج الخطیب، ص 531؛ فخررازی، المحصول، ج4،ص 469.
56. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج1، ص 196.
57. برای نمونه ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 403: «عَنْ أبِی عَبْدِالله علیه السلام أنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم خَطَبَ النّاسَ فِی مَسْجِد الخَیْفِ، فَقالَ نَصَّرَ اللهُ عَبْداً سَمِعَ مَقالَتی فَوَعاها وَ حَفِظَها وَ بَلَّغَها مَنْ لَمْ یَسَْمَعْها فَرُبَّ حامِلِ فقهٍ غَیْرُ فَقیهِ وَ رُبَّ حامِلِ فقهٍ إلی مَنْ هُوَ أفْقَهُ مِنْه...؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: خداوند خرّم و نورانی فرماید بنده ای را که گفتار مرا شنیده و حفظ کند و به دیگران برساند. بسیارند مردمی که سخن را می شنوند و به دیگران می رسانند، اما خود از معنای سخن بی خبرند. بسیارند مردمی که سخن را شنیده و فهمیده اند، اما به داناتر از خود می رسانند».
58. جالب اینکه خود این حدیث که مورد استناد در عدم جواز نقل به معنا قرار گرفته است، با توجه به نقلهای مختلف از آن، گرفتار نقل به معنا شده است. احتمال تعدد واقعه و نقل حدیث به قرینه راویان مختلف هم ضعیف است.
59. احمد بن علی خطیب بغدادی، الکفایة فی علم الروایه، ص 167.
60. عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج3، ص 250.
61. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 165.
62. زین الدین بن علی عاملی(شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص 310؛ حسین بن عبدالصمد عاملی، وصول الأخیار، ص 151؛ حسن صدر، نهایة الدرایه، ص 488؛ عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج3، ص 277؛ حسن بن زین الدین عاملی، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ص 213.
63. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 51، ح2؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 161.
64. علی متقی هندی، کنزالعمّال، ج10، ص 223، ح 29179.
65. زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص 311.
66. حسن بن زین الدین عاملی، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ص 213: «یجوز نقل الحدیث بالمعنی بشرط أن یکون الناقل عارفا بمواقع الالفاظ و عدم قصور الترجمه عن الاصل فی إفادة المعنی و مساواتها له فی الجلاء و الخفاء»؛ نیز ر.ک: عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج3، صص 251-252.
67. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 51.
68. همان، ص 52؛ زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، منیة المرید، ص 353؛ علی طبرسی، مشکاة الانوار، تحقیق مهدی هوشمند، ص 250؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج27، ص 83؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 151؛ حسین نوری، خاتمة المستدرک، ج2، ص 84.
69. میرزا أبوالحسن شعرانی رحمه الله در پانوشت شرح ملاصالح مازندرانی رحمه الله، ذیل این حدیث می نویسد: «الاظهر أن المراد من الاعراب معناه اللغوی، و هو الافصاح و البیان، فمعنی الحدیث: إنا قوم فصحاء لا نتکلم بألفاظ مشتبهة و عبارات قاصرة الدلالة، فإذا نقلتم حدیثنا لا تغیّروا ألفاظها و عباراتها بألفاظ مبهمة یختل بها فهم المعنی و یشتبه المقصود، کما یتفق کثیراً فی النقل بالمعنی». ر.ک. ملاصالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج2، صص 270-271.
70. محمد واعظ زاده خراسانی، مصاحبه، مجله حوزه، شماره 44-43، صص 215-217؛ ابوالفضل شکوری، نگاهی به روش فقهی مصلح بزرگ آیت الله بروجردی رحمه الله، مجله آینه پژوهش، ش 7، ص 19؛ حسینعلی منتظری، البدر الزاهر فی صلاة الجمعة و المسافر، صص 169، 149، 136 و 137.
71. محمدبن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج11، ص 241، ب3؛ نیز صص 287 و 289: (وَرواهُ الشَّیخُ بِإِسنادِهِ عَنْ مَحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ مِثْلَهُ)؛ 283، 246، 180، 208، 223.
72. حسین بن عبدالصمد عاملی، وصول الأخیار الی اصول الأخبار، ص 152.
73. جعفر سبحانی، المحصول فی علم الاصول، ج4، ص 434.
74. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج14، ص 207.
75. محمدبن حسن طوسی، العدّة فی اصول الفقه، ج1، ص 94.
76. حسین بن عبدالصمد عاملی، وصول الأخیار، ص 153؛ محمود أبو ریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 80؛ ناد علی عاشوری تلوکی، پژوهشی در علم الحدیث، ص 162.
77. علی بن حسن طبرسی، مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص 142، الفصل التاسع؛ حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج17، ص 292، ب8.
78. محمدباقر صدر، بحوث فی علم الاصول، ج7، ص 32؛ علی سیستانی، الرافد فی علم الاصول، به کوشش سید منیر سیدعدنان، صص 26-29؛ جعفر سبحانی، المحصول فی علم الاصول، ج4، ص 434.
79. علی دلبری، مبانی رفع تعارض اخبار، ص 137.
80. وحید بهبانی، الفوائد الحائریه، ص 119.
81. حسین علی منتظری، البدر الزاهر فی صلاة الجمعه و المسافر، صص 136، 149 و 169.
82. همان، ص 62.
83. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج10، ص 352.
84. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 182: «عَنْ اَحمد بنِ المُبارَک قال: قالَ رَجُلٌ لِابی عَبْدِ اللهِ علیه السَّلامُ: حَدیثٌ یَرْوِیَ أَنَّ رَجُلا قال لامیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام إنِّی اُحِبُّکَ: فَقالَ لهُ: أَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْباباً. فَقالَ: لَیْسَ هَکَذا. قالَ: «إنَّما قال لَه: أعْدَدْتَ لِفاقَتِکَ جِلْباباً؛ یَعْنِی یَوْمَ القِیامَة».
85. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج8، ص 199؛ ج14، ص 330.
86. محمدباقر صدر، بحوث فی علم الاصول، ج7، ص 32؛ برای نمونه های حدیثی ر.ک: محمدبن حسن طوسی، الاستبصار، ج4، ص 133، ب80، ح1 و 3؛ ص 237، ب 138، ح5.
87. نادعلی عاشوری تلوکی، پژوهشی در علم الحدیث، ص 162؛ مقصود فراستخواه، روش نقد حدیث در تفسیر المیزان، مجله کیهان اندیشه، شماره 44، ص 49، مهر و آبان 1371 ش.
88. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج16، ص 96.
89. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 10،باب المیاه و طهرها و نجاستها.
90. علی بن ابراهیم قمی، تحقیق سیدطبیب موسوی جزایری، ج1، ص 242، سورة الاعراف: آیات 149-157؛ هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج2،ص 594، سورة الاعراف: آیه 157؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج3، ص 351، ب7، ح 3842:«فی قَوْلِهِ تَعَالَی «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ» (اعراف: 157) قال:إنَّ اللهَ کانَ فَرَضَ عَلَی بَنِی اسرائیلَ الغُسْل وَ الوُضُوءِ بِالماءِ وَ لَمْ یُحِلَّ لَهُمْ التَّیمُّمَ وَ لَمْ یُحِلَّ لَهُمُ الصَّلاةَ إلَّا فی البَیعِ وَ الکنائِسِ وَ المَحاریبِ وَ کانَ الرَّجُلُ إذا أذْنَبَ جَرَحَ نَفْسهُ جَرْحاً متیناً فَیُعْلَمُ أَنَّهُ أذْنَبَ وَ إذا اصابَ اَحَدَهُمْ شَیئاً مِنْ بَدَنِهِ البُولَ قَطَعُوهُ وَ لَمْ یُحِلَّ لَهُمُ المَغْنَمَ فَرَفَعَ ذلکَ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله و سلم عَنْ أمَّتِهِ».
91. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ترجمه ی علی اکبر غفاری، ج1، ص 26.
92. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج1، ص 133؛ محیی الدین نووی، شرح مسلم، ج16، ص 166؛ سید محمودآلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج8، ص 149؛ حسن بن محمد نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج1، ص 67.
93. فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج1، ص 118.
94. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج2، ص 323.
95. حسین بن خالد می گوید به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم: «یا ابْنَ رَسولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم إنَّ النّاسَ یَرؤوُنَ أنَّ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم قالَ إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَق آدَمَ عَلَی صُورَتِهِ فقال قاتلَهُمُ اللهُ لَقَدْ حَذَفُوا أوَّلَ الحَدیثِ إنَّ رَسُولَ اللهَ صلی الله علیه و آله و سلم مَرَّ بِرِجْلَینْنِ یَتسابّانِ فَسَمعَ أحَدَهُما یَقُولُ لصَاحِبِهِ قَبَحَ اللهُ وَجْهَکَ وَ وَجْهَ مَنْ یُشْبِهُکَ فقال صلی الله علیه و آله و سلم لَهُ یا عَبْدَ اللهِ لا تَقُلْ هذ لاخیَکَ فَإنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ آدمَ عَلی صورَتِهِ». محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، التوحید، ص 153، ح11، ب 12: باب تفسیر قول الله عز وجل کل شیء هالک الّا وجهه؛ همو، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص 120؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج2، ص 251؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج4، ص 11، ح 1 و 6.
96. توبه 9: 60.
97. محمد بن حسن طوسی، الاستبصار، ج4، ص 133، ب 80، ح1 و 3؛ نیز ر.ک: ج1، ص 124، ب 74، ح4 و ص 164، ب 97، ح4 و ص 195، ب 115، ح4-6؛ ج3، ص 342، ب 198، ح 8-11 و ص 348، ب 201، ح 10؛ ج4، ص 237، ب 138، ح5.
98. علی دلبری، مبانی رفع تعارض اخبار، ص 139.
99. عن أبی هریرة إن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: «یغفرالله للوط-إن کان لیأوی إلی رکن شدید». جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج3، ص 344؛ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج4، ص 120؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج10، ص 352.
100. «لعلّ فیه نقلاً بالمعنی و أن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: رحم الله لوطا فغیّره الراوی إلی قوله: یغفر الله للوط المشعر بکون لوط أهمل أدبا من آداب العبودیة أو أذنب ذنبا بجهله مقام ربه و نَسیانه ما لم یکن له أن ینساه». محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج10، ص 352.
101. سیدرضی، نهج البلاغه، ص 476، حکمت 40 و 41.
102. همان، ترجمه ی جعفر شهیدی، ص 368؛ جمال الدین خوانساری، شرح غررالحکم، ج5، ص 123؛ نیز برای نمونه ی بیشتر ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج51، ص 311، ب 15، (فی الکافی مکان قوله والا تصدقت به و الا قصفت به والقصف اللهو و اللعب وَفی الارشاد وَ الا انفقته فی ملاذی وَ شهواتی وَ کأنه نقل بالمعنی)؛ ج 78، ص 69، ب 3، (مِثْلَهُ إلّا أنَّ فیهِ مکانَ فَلا بَأْسَ، فَلا غُسْلَ عَلَیْهِ وَ یَتَوَضَّأُ لِلصَّلاةِ)؛ محمدباقر بهبودی، علل الحدیث، صص 282-300.
103. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج22، ص 209، ح 25.
104. قراینی مانند تکرر الفاظ خاصی در حدیث و مکاتبه بودن.
105. محمد احسانی فر، اسباب اختلاف الحدیث، ص 61؛ وحید بهبهانی، الفوائد الحائریه، ص 119.
106. مهدی مهریزی، نقل به معنا، مجله علوم حدیث، شماره 2، زمستان 1375، ص 56.
107. حسین طباطبایی بروجردی، نهایة التقریر، ج1، ص 858. همچنین برای موارد مشابه، ر.ک: ج1، صص 275، 434، 445 و 475؛ ج2، صص 163، 189 و 198؛ ج3، ص 925؛ محمدعلی سلطانی، فقه الحدیث در نگاه آیه الله بروجردی رحمه الله، علوم حدیث، ش 17، ص 33.
108. حسین طباطبایی بروجردی، نهایة التقریر، ج1، ص 318.
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}