نویسنده: حجة الاسلام دکترسیدعلی دلبری




 

از جمله آسیب های احادیث، اشتراک لفظی برخی واژگان آنهاست. اگر کلمه ای با توجه به وضع های متعدد آن، در معانی مختلفی به کار رود، به آن مشترک لفظی گویند؛ مانند کلمه ی «عین» که در معانی چشم، چشمه، طلا و ... به کار رفته است. منشأ پیدایش اشتراک لفظی که در تمام زبانها هم متداول است، تعدّد وضع کنندگان و واژه پردازان می باشد که پس از جمع آوری و کنار هم قرارگرفتن این الفاظ با بار معنایی خود، اشتراک لفظی پدیدار می شود. روشن شدن حدیثی که دارای الفاظ چندمعنایی (مشترک لفظی) است، به قراین معینّه نیاز دارد. از این رو، استعمال لفظ مشترک با عدم این قراین، سبب اختلال و انحراف در فهم حدیث می شود.
برخی محققان اشتراک لفظی را یکی از اسباب و عوامل اختلاف و تعارض اخبار برشمرده اند.(1)
اشتراک لفظی بر دو گونه است: ذاتی و عرضی. بدین معنا که گاه یک لفظ، در دو یا چند معنا وضع شده، ولی به کمک قراین در هر جایی یکی از آن معانی مراد است؛ مثلاً لفظ «تضرب» هم برای مفرد مونث غایب وضع شده و هم برای مفرد مذکر مخاطب. در روایات واژه های «اختلاف»، «مولی»، «الرطل»، «القرء» و مانند این ها، واژه های مشترک لفظی هستند که نباید آن ها را در همه ی احادیث به یک معنا دانست، بلکه با توجه به سیاق کلام، معنای موردنظر از آن واژه روشن می گردد.
گاهی هم اشتراک بر اثر تشابه دو صیغه از یک ماده و یا دو ماده است که به دلیل کاربرد قواعد اعلال، دچار تخفیف و تضعیف شده اند؛ مانند واژه ی مرتب در «لا تُحَدِّث مِنْ غَیْرِ ثِقَةٍ فَتَکوُنَ کَذّاباً وَ لا تُصاحِبُ هَمّازاً فَتُعَدَّ مُرْتابا».(2) امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: سخنی را که اطمینان نداری مگو که دروغگو خواهی بود. همنشینی با مسخره گر مکن که مشکوک شمرده می شوی. در این حدیث معنای اسم فاعلی و مفعولی «مرتاب» محتمل است؛ گرچه با توجه به قرینه ممکن است یکی از آن دو متعیّن شود. راه حل در این گونه موارد، توجه به قراین متصل و منفصل و قراین سیاقیه و احادیث مشابه است. از باب نمونه چند مثال می آوریم:
1. واژه ی «اختلاف» در لغت هم به معنای تفرقه و جدایی است و هم به معنای رفت و آمد. طریحی در مجمع البحرین می نویسد: «الاختلاف: نقیض الاتفاق ... اختلف من موضع إلی موضع: تردَّدَ و منه الحدیث: «مَنِ اخْتَلَفَ إِلَی المَساجِدِ أَصابِ إحدَی الثَّمانِ [أَخاً مُسْتَفاداً فِی الله عَزَّ وَ جَلَّ‌ أًوْ عِلْماً مَسْتَطْرَفاً...(3)]، ای مَن تَردَّد إلیها».(4)
عدم توجه راوی به چند معنایی بودن واژه ی «اختلاف»، او را از درک صحیح حدیث «اخْتِلافُ أُمَّتِی رَحْمَةٌ» بازداشته که با مراجعه به امام صادق علیه السّلام و توجه دادن ایشان او را به معنای دیگر این واژه، مانع فهم حدیث از سر راه او برداشته می شود. (5) عبدالمؤمن انصاری گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردمک «إنَّ قَوْماً رَوَوْا أَنَّ رَسُولَ الله صلی لله علیه و آله و سلم قالَ إنَّ اخْتِلافَ أُمَّتِی رَحْمَةُ فَقالَ صَدَقُوا قُلْتُ إنْ کانَ اخْتِلافُهُمْ رَحْمَةً فاجْتِماعُهُمْ عَذابٌ قالَ لَیْسَ حَیْثُ ذَهَبْتَ وَ ذَهَبُوا إنَّما أَرادَ قَوْلَ الله عَزَّ وَ جَلَّ -فَلوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلیُنذِروُا قَوْمَهُمْ إذ رَجُعوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ فَامَرَهُمْ أنْ یَنْفِرُوا إِلَی رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم وَ یَخْتَلِفُوا إِلَیْهِ فَیَتَعَلَّموا ثُمَّ یَرْجِعُوا إِلی قومِهِمْ فَیُعَلِّمُوهُمْ إنَّما أَرادَ اختِلافُهُمْ مِنَ البُلْدانِ لا اخْتِلافاً فِی دِینِ الله إنَّما الدِّینُ واحِد؛ (6) گروهی روایت کرده اند که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «اختلاف امّت من رحمت و احسان است» فرمود: راست گفته اند. عرض کردم: اگر چنین باشد، پس یک رأی بودن و اجتماعشان عذاب است! فرمود: آن طور که تو و آنان پنداشته اید نیست؛ بلکه مقصودش فرموده ی خدای عزّ و جلّ است: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةُ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجُعُوا إلَیْهِم لَعَلَّهُم یَحْذَروُنَ». (7) خداوند به آنان فرمان داده است که [همه به جنگ نروند بلکه] گروهی به سوی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم عازم شوند و به خدمتش رفت و آمد کنند و احکام را بیاموزند، سپس نزد قوم خود بازگردند و آنچه را فرا گرفته اند، به آنان یاد دهند. مراد از اختلاف، تنها آمد و شد در شهرهاست نه اختلاف در دین خدا، زیرا بی تردید دین بیش از یکی نیست».
2. واژه ی «مَوْلَی» از الفاظ مشترک است و معانی مختلفی را برمی تابد، از جمله: دوست، یاور، سید، مالک، صاحب پیمان، منعم، سرپرست و اولی به تصرف. (8) در حدیث متواتر از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم: «مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهَذا عَلیٌّ مَولاه»، (9) با این که وجود قراین معیّنه ی فراوان، اشتراک لفظی «مولی» را از میان می برد، (10) میان شارحان و مفسران شیعه و اهل سنت اختلاف وجود دارد. بیشتر اهل سنت، این واژه را به معنای ناصر و یا دوست معنا کرده اند، (11) در حالی که عالمان شیعه با توجه به قراین متعدد متصله و منفصله، حالی و مقالی واژه ی «مَوْلَی» در این حدیث را به معنای سرپرست و رهبر جامعه می دانند. (12)
نیز در روایاتی که قراین معینه ی این حدیث به شمار می آیند، مقصود از «مَوْلَی» را در حدیثِ ولایت تصریح نموده اند؛ از باب نمونه شیخ صدوق در معانی الأخبار در بابی به نام «باب معنی قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ» آورده است: ابواسحاق گوید به امام سجاد علیه السّلام عرض کردم: مقصود از «مولا» در فرمایش پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «هر کس من مولای اویم علی نیز مولای اوست» چیست؟ فرمود: به مردم خبر داد که علی علیه السّلام بعد از او، صاحب منصب امامت و رهبری است».(13)
3. از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که فرمود: «وَیْلٌ لِلأعقابِ مِنَ النَّارِ».(14)
«أَعقاب» جمع «عقب» در دو معنا استعمال شده است: پاشنه ی پا و فرزندان. در لسان العرب آمده است: «عَقِبُ القَدَم وعَقبُها: مؤَخَّرُها، وتجمع علی أَعقاب... والعَقِبُ، والعَقبُ، والعاقِبةُ: ولَدُ الرجلِ، ووَلَدُ وَلَدِه الباقونَ بعده».(15)
فقهای اهل سنّت با استناد به این حدیث بر وجوب شستن پا در وضو فتوا داده اند. آنان اعقاب را به معنای پاشنه ی پا گرفته اند؛ یعنی: وای بر پاشنه ها از آتش دوزخ و گویند: اگر ترک شستن پاشنه ی پا در وضو روا می بود، بر آن تهدید نمی شد.
این در حالی است که در این خبر ذکری از مسح و یا شستن نشده است و نیز در آن نامی از وضو نیست تا بتوان آن را دلیل این مسأله آورد، بلکه فقط آمده است: وای بر پاشنه ها از آتش. برخی گویند: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مردی را دید که پاشنه های خود را نشسته است، درباره ی او فرمود: وای به خاطر آخر قدمها از آتش. (16)
امّا باید گفت: در این تعبیر هم ذکری از وضو نیست. احتمال می رود که این عبارت درباره طهارت و حتی وضو باشد، ولی از آن رو که عادت برخی اعراب چنین بود که پابرهنه راه روند و هنگامی پاشنه ی پایشان ترکیده می شد با ادرار بر آن، درمان می کردند و چون پاهاشان را پیش از وضو از آثار نجس پاک نمی کردند، حضرت آنها را با این سخن بیم داد. (17)
این روایت به قرینه ی کلمه ی «ویل» که غالباً به افراد نسبت داده می شود و نیز به دلیل کاربرد واژه ی «اعقاب» به معنای پاشنه که نیاز به مضاف الیه (عَقِبُ القَدَم) دارد، بیانگر معنای اولاد است و بار معنایی آیه ی «یا ایُّها الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أهْلیکُمْ ناراً ...» (18) را به مخاطب منتقل می کند و همانند حدیث «وَیلٌ ِلأَطْفالِ آخِرِ الزَّمانِ مِنْ آبائِهِمْ»(19) می باشد.
4. در روایتی از حضرت علی علیه السّلام نقل شده است: «إِذا صَفَقَ الرَّجُلُ عَلیَ البَیْعِ فَقَدْ وَجَبَ وَ إنْ لَم یَفْتَرِقا؛ (20) هرگاه فردی برای معامله دست داد، بیع لازم می شود، گرچه از همدیگر جدا نشوند». شیخ انصاری رحمه الله بر این باور است: اگر «وَجَبَ» در اینجا به معنای لزوم بیع باشد با اجماع و روایات مستفیضه ی خیار مجلس (21) در تعارض است. در نتیجه یا باید روایت را طرح نمود و یا آن را به تأویل برد؛ (22) مثلاً بدین گونه که واژه ی «وَجَبَ» تنها به معنای لزوم نیست، بلکه به معنای تحقق و ثبوت امر نیز آمده است. فیومی می نویسد: «وَجَبَ البَیْعُ وَ الحَقُّ (یَجِبُ)(وُجُوباً) و (جِبَةً): لَزِمَ وَ ثَبَت».(23) در لسان العرب نیز آمده است: «وَجَبَ الشیءُ یَجِبُ وَجوباً إذا ثَبَتَ، وَلَزِمَ».(24)
5. در روایاتی دستور به «تغّنیِ» قرآن رسیده است. این واژه مشترک لفظی است به معنای آواز خواندن و بی نیاز شدن. (25) عبدالرحمن بن سائب گوید: سعد بن أبی وقّاص به محلّ ما آمد. نزد او رفتم و به او سلام دادم. گفت: مرحبا به تو ای برادرزاده ام! شنیده ام که تو قرآن را با صدای نیکو می خوانی؟ گفتم: ‌بلی شکر خدا را. گفت: شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه و‌آله و سلم فرمود: «إنَّ القُرآنَ نَزَلَ بِالْحُزْنِ فَإذا قَرَأْتُمُوهُ فابْکُوا فَإِنْ لَمْ تَبْکُوا فَتباکُوْا وَ تَغَنَّوا بِهِ فَمَنْ لَمْ یَتَغَنَّ بِالقُرآنِ فَلَیْسَ مِنّا؛ (26) به راستی قرآن با اندوه نازل گردید و چون شما آن را می خوانید گریه کنید و اگر گریان نیستید، تباکی کنید و به صورت گریان باشید، و به قرآن تغنّی کنید و هر کس به قرآن تغنّی نکند از ما نیست».(27)
نویسنده ی مجمع البیان می نگارد: «تأوَّلَ بعضُهم تَغَنَّوْا بِهِ بمعنی استَغَنوا به وأکثرُ العلماء علی أنه تزیینُ الصوتِ و تحزینُه».(28)
نیز پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «لَیْسَ مِنّا مَنْ لمْ یَتَغَنَّ بِالقُرآنِ؛ (29) از ما نیست کسی که به قرآن تغنّی نکند».

شیخ صدوق رحمه الله حدیث را معنا نموده و در پی آن دو مؤید نقلیِ اعتباری آورده است. وی می نویسد: معنایش این است: از ما نیست شخصی که با استعانت به قرآن بی نیازی نجوید. مبادا پنداشته شود که منظور از «تغنّی»، آواز (طرب انگیز) است و مؤیّد این معنا حدیثی است که روایت شده: هر کس که قرآن بخواند بی نیاز می شود، و از آن پس بینوا نمی گردد. همچنین روایت شده‌: به هر کس که قرآن داده شود، و بپندارد که خدا به دیگری سرمایه ای فراوانتر از آنچه به او داده، عطا کرده، به راستی کوچک را بزرگ شمرده است و بزرگ را کوچک. بنابراین برای شخصی که قرآن را فراگرفته، شایسته نیست هیچ فردی از مردم روی زمین را بی نیازتر از خود پندارد، هر چند (به فرض محال) سراسر پهنه ی گیتی را در اختیار داشته باشد. اگر- باز هم به فرض محال-معنای «لم یتغنّ» در این حدیث، چنان که گروهی گفته اند: خواندن قرآن به غنا و با آواز در حنجره و آوای خوش باشد، باید برای شخصی که در وقت خواندن قرآن صدایش را در حنجره نچرخاند، کیفر بسیار سنگینی در ترک آن در نظر گرفته شده باشد؛ زیرا در حدیث گفته شده: شخصی که چنان نخواند، از امّت پیغمبر نخواهد بود. (30)

نیز از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که آن حضرت از خواندن قرآن با آواز (طرب انگیز) نهی نموده اند، چنان که امام صادق علیه السّلام فرمود: پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: قرآن را با لحن و آواز عرب بخوانید و از لحنِ بدکاران و اهل گناهان کبیره دوری کنید؛ زیرا پس از من اشخاصی می آیند که قرآن را چون خوانندگی و نوحه خوانی و رهبان مآبی در حنجره بچرخانند و بدان عمل نکنند. آنان قلب و دلشان وارونه است و دل هر که از آنان خوشش آید، نیز وارونه است. (31)

پی نوشت ها :

1. ابن رشد الحفید، بدایة المجتهد و نهایة المقتصد، تصحیح خالد عطار، ج1، ص 6: «وَ اما أسباب الاختلاف بالجنس فستة؛ ... و الثانی: الاشتراک الذی فی الألفاظ، و ذلک اما فی اللفظ المفرد، کلفظ القرء الذی ینطلق علی الأطهار و علی الحیض، و کذلک لفظ الامر هل یحمل علی الوجوب أو الندب، و لفظ النهی هل یحمل علی التحریم أو الکراهیة؟ و اما فی اللفظ المرکب مثل قوله تعالی: «إلَّا الَّذینَ تابُوا» (سورة البقره/160). فإنه یحتمل ان یعود علی الفاسق فقط، و یحتمل ان یعود علی الفاسق و الشاهد، فتکون التوبة رافعة للفسق و مجیزة شهادة القاذف».
2. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج75، ص 10، تتمه ی باب 15: مواعظ امیرالمؤمنین علیه السّلام.
3. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 237؛ همو، الخصال، ج2، ص 409؛ همو، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 27؛ علی مشکینی، تحریر المواعظ العددیة، ص 482. اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین علیه السّلام می فرماید: کسی که به مسجدها رفت و آمد داشته باشد، به یکی از هشت خصلت می رسد: بهره مندی از برادری دینی و یا دانشی نیکو و یا نشانه محکمی از نشانه های حق و یا رحمتی که به انتظار وی بوده و یا سخنی که او را از هلاکتی نجات بخشد و یا مطلبی که او را به راه نجات رهبری کند و یا گناهی را ترک نماید از ترس خدا و یا از روی شرم و حیا.
4. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج5، ص 54.
5. علی شهرستانی، وضوء النبی صلی الله علیه و آله و سلم، ج1، ص 341.
6. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 157؛ حسین بروجردی، جامع احادیث الشیعه، ج1، ص 92؛ محمدبن حسن حرّعاملی، وسائل الشیعه، ج27، ص 140؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج1، ص 227.
7. توبه 9: 122: «پس چرا به جهاد نروند از هر طایفه ایشان گروهی، تا قوانین و آداب دین را بقیه فراگیرند و بیم دهند قوم خود را، هرگاه که برگردند به سوی ایشان تا شاید آنان خدا ترس شده و از نافرمانی حذر کنند».
8. ابن اثیر گوید: «و قد تکرر ذکر «المولی» فی الحدیث، وَ هو اسم یقع علی جماعة کثیرة، فهو الرّبّ، و المالک، و السّیّد، و المنعم، والمُعتِق، والنّاصر، و المحبّ، و التّابع، والجار، و ابن العمّ، و الحلیف و العقید، و الصّهر، و العبد، و المُعتَق، والمنعم علیه. وَأکثرها قد جاءت فی الحدیث، فیضاف کلّ واحد إلی ما یقتضیه الحدیث الوارد فیه. وَ کلّ من ولی أمرا أو قام به فهو مولاه وَولیّه». ابن اثیر جزری، النهایة، ج5، ص 228؛ نیز ر.ک: احمد فیومی، المصباح المنیر، ص 673؛ ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص 407؛ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج8، ص 366.
9. احمد بن حنبل، المسند، ج1، ص 84، و ج5، ص 347؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص 110؛ ابن ابی شیبه، المصنّف، ج7، ص 495؛ ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص 408.
10. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 65، ح2.
11. محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج3، ص 361؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج29، ص 460؛ رشیدالدین میبدی، کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج3، ص150؛ احمد ثعلبی نیشابوری، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج4، ص 92.
12. علامه امینی رحمه الله در الغدیر لفظ «مولی» را مشترک معنوی (به معنای الأولی بالشیء) می داند و بر فرض مشترک لفظی بودنِ این واژه، بیست قرینه معیّنه برای تعیین معنای آن برشمرده است. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج1، صص 370-385.
13. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 65، ح1، «ما مَعْنَی قَوْلِ النَّبیَ صلی الله علیه و آله و سلم مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیُّ مَولاهُ قالَ أَخبَرَهُمْ أنَّهُ الإمام بَعْدَه».
14. محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج1، ص 56، ح 165؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج1، ص 131، ح 29؛ محمدبن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج1، ص 58، ح 41؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج1، ص 69.
15. ابن منظور، لسان العرب، ج1، ص 613.
13. علی شهرستانی، وضوء النبی صلی الله علیه و آله و سلم، ج2، ص 47 . 269: «ان النبی رأی رجلا لم یغسل عقبیه فقال ویل للاعقاب من النار».
17. ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج1، ص 160؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج64، ص 170، ب9.
18. التحریم 66: 6: «ای کسانی که ایمان آورده اید خود و خانواده ی خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست، نگه دارید».
19. «رُوی عَنِ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم: أنَّهُ نَظَرَ اِلَی بَعْضِ الأطْفالِ فَقالَ وَیْلٌ لأطْفالِ آخِرِ الزَّمانِ مِنْ آبائِهِمْ فَقِیلَ یا رَسُولَ اللهِ مِنْ آبائِهِمُ المُشْرِکینَ فقالَ لا مِنْ آبائِهِمُ المُومِنینَ لا یُعَلِّمُونَهُمْ شَیئاً مِنَ الفَرائِضِ وَ إذا تَعَلَّمُوا أولادُهُمْ مَنَعُوهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُمْ بِعَرضٍِ یَسیرٍِ مِنَ الدُّنیا فَأَنَا مِنْهُمْ بَرِیءٌ وَهُمْ منّی بِراء». حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج15، ص 164، ب 59: باب استحباب ترک الصبی سبع سنن أو ستا ثم ملازمته سبع سنین وَ تعلیمه و َتأدیبه فیها وَ کیفیة تعلیمه.
20. محمدبن حسن حرّعاملی، وسائل الشیعه، ج18، ص 7، ح23017، ب 1.
21. همان، ج18، ص 5، ب 1: باب ثبوت خیار المجلس للبائع و المشتری.
22. وَ لاخِلافَ بَینَ الإمامیةِ فی ثبوتِ هذا الخیار، والنصوصُ به مستفیضةًُ و المُوَثَّقُ الحاکی لقولِ علیٍ علیه السّلام: إذا صَفَقَ الرَّجُلُ عَلَی البَیْعِ فَقَدْ وَجَبَ» مَطرُوحٌ أوْ مَؤوَّلٌ. مرتضی انصاری، المکاسب، ج5، ص 27.
23. احمد فیومی، المصباح المنیر، ص 648.
24. ابن منظور، لسان العرب، ج1، ص 793.
25. اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج3، ص 66؛ ج4، 487.
26. تاج الدین شعیری، جامع الأخبار، ص 49؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج89، ص 191، ب 21؛ محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج1، ص 72، المقدمة الحادیة عشرة؛ فتح الله کاشانی، زبدة التفاسیر، ج1، ص 13، المقدمة الخامسة. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج1، ص 321؛ حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج4، ص 270، ب 19: باب استحباب القراءة بالحزن.
27. علی رضا خسروانی، تفسیر خسروی، ج1، 30.
28. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص 46؛ محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج1، ص 72، المقدمة الحادیة عشرة؛ حسین بروجردی، تفسیر الصراط المستقیم، ج2، ص 358؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج1، ص 321.
29. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 279؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج89، ص 192؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج8، ص 261، سوره المزمل: 1-9؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج1، ص 349؛ محمود آلوسی، روح المعانی، ج7، ص 322؛ عبدالله بن بهرام دارمی، سنن دارمی، ج1، ص 471، باب التغنّی بالقرآن.
30. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 279؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج89، ص 192: «مَعْناهُ لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یَسْتَغْنِ بِهِ وَ لا یَذْهَبُ بِه إلَی الصَّوْتِ وَ قَدْ رُوِیَ أنَّ مَنْ قَرأَ القُرآنَ فَهُوَ غَنِیٌّ لا فَقرَ بَعْدَهُ وَ رُوِیَ أنَّ مَنْ أُعْطِیَ القرآنَ فَظَنَّ أنَّ أَحَداً أُعْطِیَ أَکثرَ مِمّا أُعْطِیَ فَقَدْ عَظَّمَ صَغیراً وَ صَغَّرَ کبیراًَ فَلا یَنْبَغی لحاِملِ القُرآنِ أنْ یَرَی أحداً مِنْ أَهلِ الأرْضِ أَغْنَی مِنْهُ وَ لَوْ مَلَکَ الدُّنیا بِرُحْبها وَ لَوْ کانَ کما یَقولُهُ قَوْمٌ إِنَّهُ التَّرْجِیعُ بِالقراءَةَ وَ حُسنِ الصَّوْتِ لَکانَتِ العُقُوبَةُ قَدْ عَظُمَتْ فِی تَرْکِ ذَلِکَ أنْ یَکُونَ مَنْ لَمْ یُرْجِّعْ صَوْتَهُ بِالْقِراءَةِ فَلَیْسَ مِنَ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم حِینَ قالَ لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یَتغَنَّ بِالقُرآنِ». محمود زمخشری، الکشاف، ج2، ص 588، سورة الحجر: 89؛ احمد فیومی، المصباح المنیر، ج2، ص 455.
31. «عَنْ أبی عَبْدِ الله علیه السّلام قالَ قالَ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله و سلم اقْرءَوا القُرآنَ بِأَلحانِ العَرَبِ وَ أصْواتِها و إِیّاکُمْ وَ لُحُونَ أَهْلِ الفِسْقِ وَ أَهْلِ الکَبائِرِ فَإنَّهُ سَیجیءُ مِنْ بَعْدی أقوامُ یُرَجَّعُونَ القُرآنَ تَرجِیعَ الغِناءِ وَ النَّوحِ و الرَّهْبانیَّةِ لا یَجُوزُ تَراقِیَهُمْ قُلُوبُهُمْ مَقْلُوبَةُ وَ قلُوبَ مَنْ یُعَجِبُهُ شَأْنَهُمْ». محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص 614.

منبع مقاله :
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول